۲۲:۰۶
کوک چهارم
یک روز بعد از پایان کلاس شرح مثنوی، استاد علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمع بندی رسیده ام که رسالت ۱۲۴ هزار پیغمبر در یک جمله خلاصه میشود و آن «کوک چهارم» است و جمع مریدان مثل من با چشمانی گرد پرسان بودند که «کوک چهارم» چیست!؟علامه با آن لهجه شیرین توضیح میدهند که:کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش میبرد. کفاش با نگاهی میگوید این کفش سه کوک میخواهد و هر کوک مثلا ده تومان و خرج کفش میشود سی تومان.مشتری هم قبول میکند. پول را میدهد و میرود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود.کفاش دست به کار میشود.کوک اول.کوک دوم.و در نهایت کوک سوم و تمام ...اما...اما با یک نگاه عمیق در مییابد اگرچه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر میشود و کفش کفشتر خواهد شد.از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمیشود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند...او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعده توافق، مانده است. یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست.اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده. اما اگر بزند به رسالت ۱۲۴ هزار پیامبر تعظیم کرده... اگر کوک چهارم را نزند روی خط توافق و قانون رفته اما اگر بزند صدای لبیک او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد.دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاشهای دو دل...

کانال مدیران آینده در گپ:https://gap.im/join/modirane_ayandeh

کانال مدیران آینده در سروش:https://sapp.ir/modirane_ayandeh

کانال مدیران آینده در بلهhttps://ble.im/Modirane_Ayandeh
یک روز بعد از پایان کلاس شرح مثنوی، استاد علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمع بندی رسیده ام که رسالت ۱۲۴ هزار پیغمبر در یک جمله خلاصه میشود و آن «کوک چهارم» است و جمع مریدان مثل من با چشمانی گرد پرسان بودند که «کوک چهارم» چیست!؟علامه با آن لهجه شیرین توضیح میدهند که:کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش میبرد. کفاش با نگاهی میگوید این کفش سه کوک میخواهد و هر کوک مثلا ده تومان و خرج کفش میشود سی تومان.مشتری هم قبول میکند. پول را میدهد و میرود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود.کفاش دست به کار میشود.کوک اول.کوک دوم.و در نهایت کوک سوم و تمام ...اما...اما با یک نگاه عمیق در مییابد اگرچه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر میشود و کفش کفشتر خواهد شد.از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمیشود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند...او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعده توافق، مانده است. یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست.اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده. اما اگر بزند به رسالت ۱۲۴ هزار پیامبر تعظیم کرده... اگر کوک چهارم را نزند روی خط توافق و قانون رفته اما اگر بزند صدای لبیک او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد.دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاشهای دو دل...
۳:۰۹
زمانی که نصرتالدوله وزیر دارایی بود، لایحهای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگها بیان کرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را میگیرند.مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میآوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند.

کانال مدیران آینده در گپ:https://gap.im/join/modirane_ayandeh

کانال مدیران آینده در سروش:https://sapp.ir/modirane_ayandeh

کانال مدیران آینده در بلهhttps://ble.im/Modirane_Ayandeh
۱۷:۳۳
شرکتهای بزرگ دنیا با امتیازاتی چون حقوق ماهیانهی بالا، مزایای فوقالعاده و رضایت شغلی همراه هستند که افراد زیادی را وسوسه میکند تا در این شرکتها مشغول کار شوند اما یکی از چالشهای مصاحبههای شغلی با این شرکت ها، این است که باید انتظار شنیدن هر نوع سوالی را داشته باشیم؛ شما میتوانید با بهره گیری از این سوالات موقع استخدام نامتعارفِ حرفه ای و خلاقانه تر با متقاضیان برخورد داشته باشید.
در اینجا با چند نمونه از این سوالات آشنا شوید:
1. اگر مجبور باشید که تا آخر عمر یک آهنگ را گوش دهید، چه آهنگی انتخاب میکنید؟؟استخدام کارشناس استراتژی در فیسبوک
2. اگر این دیوار یک دیوار آجری بود، و شما یک آجر بودید، در کجای این دیوار قرار میگرفتید؟؟ انتخاب شما چه تاثیری بر روی کل دیوار دارد؟؟استخدام شرکت اکسپدیا برای کارشناس بازاریابی
3. برای نابینایان یک قفسه ادویهجات طراحی کنید.استخدام مهندس سختافزار در اینتل
4. یک شهر را انتخاب کنید و تخمین بزنید چه تعداد تنظیمکنندهی کوک پیانو در آنجا مشغول به کار هستند؟؟استخدام مدیر تولید در گوگل
5. هزینهی شستشوی پنجرههای سیاتل چقدر است؟؟استخدام کارشناس فروش آنلاین در فیسبوک
6. چرا دریچهی چاههای فاضلاب گرد هستند؟؟استخدام مهندس الکترونیک در مرکز دارویی سنت جود
7. اگر شما را با یک جمله به یاد آورند، آن جمله چه خواهد بود؟؟استخدام کارشناس استراتژی در شرکت گوگل
8. اگر همین الان یک میلیون دلار پول به شما بدهیم، با آن چه کار خواهید کرد؟؟استخدام کارشناس استراتژی در گوگل
9. این مداد را بفروشید!!استخدام نمایندهی فروش شرکت دارویی فایزر
10. در این مرحله از زندگی، بین کسب درآمد و یادگیری کدام را ترجیح میدهید؟؟استخدام مهندس نرمافزار در گوگل
@modirane_ayandeh
در اینجا با چند نمونه از این سوالات آشنا شوید:
1. اگر مجبور باشید که تا آخر عمر یک آهنگ را گوش دهید، چه آهنگی انتخاب میکنید؟؟استخدام کارشناس استراتژی در فیسبوک
2. اگر این دیوار یک دیوار آجری بود، و شما یک آجر بودید، در کجای این دیوار قرار میگرفتید؟؟ انتخاب شما چه تاثیری بر روی کل دیوار دارد؟؟استخدام شرکت اکسپدیا برای کارشناس بازاریابی
3. برای نابینایان یک قفسه ادویهجات طراحی کنید.استخدام مهندس سختافزار در اینتل
4. یک شهر را انتخاب کنید و تخمین بزنید چه تعداد تنظیمکنندهی کوک پیانو در آنجا مشغول به کار هستند؟؟استخدام مدیر تولید در گوگل
5. هزینهی شستشوی پنجرههای سیاتل چقدر است؟؟استخدام کارشناس فروش آنلاین در فیسبوک
6. چرا دریچهی چاههای فاضلاب گرد هستند؟؟استخدام مهندس الکترونیک در مرکز دارویی سنت جود
7. اگر شما را با یک جمله به یاد آورند، آن جمله چه خواهد بود؟؟استخدام کارشناس استراتژی در شرکت گوگل
8. اگر همین الان یک میلیون دلار پول به شما بدهیم، با آن چه کار خواهید کرد؟؟استخدام کارشناس استراتژی در گوگل
9. این مداد را بفروشید!!استخدام نمایندهی فروش شرکت دارویی فایزر
10. در این مرحله از زندگی، بین کسب درآمد و یادگیری کدام را ترجیح میدهید؟؟استخدام مهندس نرمافزار در گوگل
@modirane_ayandeh
۶:۴۲
مردی در کنار جاده، "دکه ای" درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.چون "گوشش سنگین" بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین "روزنامه" هم نمی خواند.او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و "محاسن" ساندویچ های خود را شرح داده بود.خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ "تشویق" می کرد و مردم هم می خریدند."کارش بالا گرفت" لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد و به کمک او پرداخت.کم کم "وضع عوض" شد.پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟!اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک "کسادی عمومی" به وجود بیاد.باید خودت را برای این کسادی "آماده" کنی.پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به "مدرسه" رفته به "اخبار رادیو" گوش می دهد و "روزنامه" هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید "صحیح" است.بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت "سفارش" داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ "دعوت نمی کرد.""فروش" او ناگهان شدیداً "کاهش یافت."او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: "پسرجان حق با توست.کسادی عمومی شروع شده است.!!"
آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که "جالبه بدونید:"
اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند.
خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند
۱۳:۵۶
در زمان قاجاریه ، در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران ، مسجد کوچکی وجود داشت.
امام جماعت آن مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آمد و روضه حضرت زهرا (س) را میخواند و به خلیفه دوم و اهل سنت ناسزا میگفت
و این درحالی بود که افراد سفارت و تبعه آن که سنّی بودند ، برای نماز به آن مسجد می آمدند.
روزی به او گفتم: آخر ما همه مسلمانیم تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می خوانی و همان ناسزا را تکرار میکنی؟ مگر روضه دیگری بلد نیستی؟!
او در پاسخ گفت: بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می دهد و می گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان. از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد... فهمیدم که بانی یک کاسب مغازه دار است.
به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستمشخصی روزی دو تومان به من می دهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود. پنج ریال به آن روضه خوان می دهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!
معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص (برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی) داده میشود که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره می ماند.
ومن در این فکر هستم که حدود ۲۰۰ سال پیش انگلستان در چه فکرهایی بوده و ما در کشور عزیزمان چقدر دلال فقط برای یک روضه داشته ایم
@modirane_ayandeh
امام جماعت آن مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آمد و روضه حضرت زهرا (س) را میخواند و به خلیفه دوم و اهل سنت ناسزا میگفت
و این درحالی بود که افراد سفارت و تبعه آن که سنّی بودند ، برای نماز به آن مسجد می آمدند.
روزی به او گفتم: آخر ما همه مسلمانیم تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می خوانی و همان ناسزا را تکرار میکنی؟ مگر روضه دیگری بلد نیستی؟!
او در پاسخ گفت: بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می دهد و می گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان. از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد... فهمیدم که بانی یک کاسب مغازه دار است.
به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستمشخصی روزی دو تومان به من می دهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود. پنج ریال به آن روضه خوان می دهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!
معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص (برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی) داده میشود که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره می ماند.
ومن در این فکر هستم که حدود ۲۰۰ سال پیش انگلستان در چه فکرهایی بوده و ما در کشور عزیزمان چقدر دلال فقط برای یک روضه داشته ایم
@modirane_ayandeh
۱۶:۵۸
در مرحله اول کارکنانی که سواری مجانی می گیرند و تنبلی می کنند چون فکر می کنند بقیه اعضاء جای خالی آنها را پر می کنند و در مرحله بعد پرکارها هم درعکس العمل به تنبلی بقیه نفرات دست از تلاش و سخت کوشی برمی دارند.
این تحقیق جالب بعدها با ظرافت بیشتری تکرار شد، به نحوی که افراد ابتدا به صورت انفرادی یعنی در شرایطی که همه مسئولیت فقط بر دوش آنها بود طناب را کشیدند،سپس وقتی چشمانشان بسته بود و فکر می کردند عضو یک گروه طناب کشی هستند کار را ادامه دادند و در حالی که در حالت دوم هم واقعا تنها بودند و فقط تصور می کردند تنها نیستند عملکرد و تلاش کمتری از خود نشان داده و ثبت کردند!!دو عامل، تنبلی گروهی را تشدید می کند و مدیران باید مراقب آنها باشند:
اول : بزرگ بودن اندازه گروه
دوم: فقدان انگیزه کافی برای وارد شدن و باقی ماندن در گروه
@modirane_ayandeh
۲:۰۸
در زمان امام هادي علیه السلام شخصى نامهاي نوشت از يکي از شهرهاي دور، نامهاي نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهي حاجاتي دارم، مشکلاتي دارم، به هر حال چه کنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك » لبت را حرکت بده، حرف بزن. بگو. ما دور نيستيم.
میلاد سراسر نور امام هادی علیه السلام مبارک.
میلاد سراسر نور امام هادی علیه السلام مبارک.
۹:۲۱
"پادفرهنگ"
فرهنگ هر کشوری مانند عکسی است که در قابی نهاده شده است و قاب آن چارچوبی است که از تاریخ، ادبیات، باورها و منش نامدارانش ساخته شده است. ادبیات به عنوان یکی از اضلاع این چارچوب مجموعه ای از کلام رایج و تکرار شونده است که نمودهای فاخر آن آثار شعرا و نویسندگان نامدارش است و جریان اصلیش زبان و کلام رایج در جامعه. بخشی از زبان و کلام رایج، ضرب المثلها و عبارات کلیشه ای زبان هستند. شدت تکرار و رواج ضرب المثلها به آنها قدرت شکل دادن به شخصیت و رفتار افراد جامعه را داده است. زبان فارسی گنجینه ای از امثال پر معنی و مفهوم است که در طی قرون متمادی در گوش ما نشسته و به فرهنگ ما جهت داده اند. اما برخی از این ضرب المثلها آینه ی ضعفهای فرهنگی ما هستند. به چند تا از آنها اشاره می نمایم:
خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو: به جرأت می گویم که این ضرب المثل توصیف کوتاه و گویایی از شخصیت ماست. این مثل به تظاهر و دورویی شکلی موجه و ریشه دار می بخشد و پنهان کاری و فریب دیگران را موجه می شمارد.
صورتش را با سیلی سرخ نگه داشته: این ضرب المثل نیز کنایه از حفظ ظاهر و جور دیگر نشان دادن خود است.
حرف راست را باید از بچه شنید: ریشه ی بی اعتمادی ایرانیان به یکدیگر، و به حاکمیت، در این ضرب المثل هویداست. باور به اینکه هیچکس راست نمی گوید مگر کودک.
چو فردا شود فکر فردا کنیم: شالوده ی این عبارت بر نفی برنامه ریزی و آینده نگری است و داشتن چشم انداز دراز مدت را ارزش نمی داند.
کار را که کرد آن که تمام کرد: ایرانی اهل کار گروهی و همکاری نیست. ما سعی داریم که کار را به نام خود تمام کنیم و حاصل تلاش دیگران را به نام خود بزنیم. از سوی دیگر ارزش مطلق شمردن نتیجه ی نهایی و دست کم گرفتن فرایند، بخشی از رفتار بارز ما ایرانیان است. اگر در دولتهایمان می بینیم که همه تشنه ی افتتاح پروژه ها، ولو اگر واقعاٌ پروژه به پایان نرسیده باشد، هستند حاصل همین تفکر است. دولتها می خواهند تمام کننده ی کار جلوه کنند و فرایند انجام کار را پیشرفت و ارزش قلمداد نمی کنند.
از این ستون به آن ستون فرج است: چرا ما اهل کار ریشه ای نیستیم و بیشتر به معلولها می پردازیم تا علت؟ به اوضاع اقتصاد کشور نگاه کنید! تصمیماتی که آثار کوتاه مدت دارند و هدفشان حل مسئله نیست، بلکه طفره رفتن از اصل موضوع و یافتن یک راهکار موقت است. این ضعف فرهنگی ما ریشه در تفکر برخاسته از همین ضرب المثل دارد.
دیگی که واسه من نجوشه، سر سگ توش بجوشه: خودخواهی، محترم نشمردن حقوق دیگران و منفعت گرایی در رفتارهای اجتماعی ما از مصادیق این ضرب المثل هستند.
از اینگونه ضرب المثلها در ادبیات ایرانی کم نیستند. البته در برابر آنها مثلهایی مانند "کار نیکو کردن از پر کردن است" یا "کم گوی و گزیده گوی چون در" هم وجود دارد. اما در فرهنگمان نیک که بنگریم، پژواک مثلهای سازنده کمتر از مثلهای بازنده به چشم می خورد.
ما برای اینکه ملتی با فرهنگ همراستا با توسعه و بالندگی شویم نیاز به پالایش فرهنگی داریم. ضرب المثلهایی که زمانی چشمه های حکمت و معرفت تلقی می شدند امروز جوشهای چرکین شخصیت ما شده اند. افتخار یک فرهنگ این نیست که مرتب خود را با پیه های فرهنگی فربه کند، این است که بتواند زیر بار سنگین اصلاح برود و وزن زائدش را بریزد و اندامی زیبا بیابد. اینگونه امثال بدحِکَم باید از زبان رایج ما گرفته شوند و به پستوی ادبیات فرستاده شوند.
هرچه که بیشتر اندیشه می کنم باورم راستین تر می شود که با فرهنگ ضعیف نمی توان کشور قوی ساخت. حاکمیت ایرانی هم انعکاس فرهنگ گرفتار در چارچوب تاریخ، ادبیات، باورها و منش نامدارانش است. هر چهار پایه بد و خوب دارد و ما در بدیهایش خبره تر از خوبیهایش شده ایم. این کاستی تصادفی نیست زیرا فرهنگ بد، فرهنگ خوب را آلوده و گوشه گیر می کند، به مانند ویروسی که به جان سالمی می افتد.
"باید در زدودن فرهنگ بد کوشید تا فرهنگ خوب زاینده تر گردد." پ.سلطانی@modirane_ayandeh
ما برای اینکه ملتی با فرهنگ همراستا با توسعه و بالندگی شویم نیاز به پالایش فرهنگی داریم. ضرب المثلهایی که زمانی چشمه های حکمت و معرفت تلقی می شدند امروز جوشهای چرکین شخصیت ما شده اند. افتخار یک فرهنگ این نیست که مرتب خود را با پیه های فرهنگی فربه کند، این است که بتواند زیر بار سنگین اصلاح برود و وزن زائدش را بریزد و اندامی زیبا بیابد. اینگونه امثال بدحِکَم باید از زبان رایج ما گرفته شوند و به پستوی ادبیات فرستاده شوند.
هرچه که بیشتر اندیشه می کنم باورم راستین تر می شود که با فرهنگ ضعیف نمی توان کشور قوی ساخت. حاکمیت ایرانی هم انعکاس فرهنگ گرفتار در چارچوب تاریخ، ادبیات، باورها و منش نامدارانش است. هر چهار پایه بد و خوب دارد و ما در بدیهایش خبره تر از خوبیهایش شده ایم. این کاستی تصادفی نیست زیرا فرهنگ بد، فرهنگ خوب را آلوده و گوشه گیر می کند، به مانند ویروسی که به جان سالمی می افتد.
"باید در زدودن فرهنگ بد کوشید تا فرهنگ خوب زاینده تر گردد." پ.سلطانی@modirane_ayandeh
۱۳:۳۴
در دنیا هیچ چیز پایدار نیست. و اگر انسان توقعِ بقای چیزی را داشته باشد، احمق است. اما اگر از آنچه که برای مدتِ کوتاهی دارد لذت نبرد از آن هم احمقتر است“ویلیام سامرست”
کلیات این مفهوم مورد تایید متون دینی ماست چنانکه امام کاظم (ع) می فرماید:«...از لذایذ دنیوی بهره کامیابی خویش قرار دهید و خواستهها و تمایلات خود را از راههای مشروع برآورده سازید. مراقبت کنید در این کار (تا) به مردانگی و شرافتتان آسیب نرسد و دچار اسراف و تندروی نشوید. تفریح و سرگرمیهای لذتبخش شما را در اداره زندگی یاری میکند و به کمک آن بهتر به امور دینی خویش موفق خواهید شد. کسی که دنیای خویش را به خاطر دین خود و دین خود را به خاطر دنیایش رها سازد، از ما نیست.»
۲۰:۰۶
جمله ای نهایی درباره ارزش بنیادین انسان:
«قطعى است كه هر كس انسانى را بدون عنوان قصاص يا فساد در روى زمين بكشد، مانند اين است كه همۀ انسانها را كشته است، و هر كس انسانى را احيا كند، مانند اين است كه همۀ انسانها را احيا کرده است». سورۀ مائده، آیۀ 32هيچ يك از مغزهاى قدرتمند بشرى و هيچ مكتبى كه با كوشش صدها نوابغ تنظيم شده است، نمىتواند چنين جملۀ نهايى دربارۀ ارزش بنيادين انسان ابراز كند. اين آيه، موضوع انسان را از كميتها بالاتر مىبرد و زيربناى آن را يك وحدت عالى قرار مىدهد و به همۀ افراد انسانى گوشزد مىكند كه: وارد كردن جراحت به يك فرد، مجروح ساختن خويشتن است؛ كشتن يك انسان، چه زن و چه مرد، خواه عالم و خواه جاهل، سياه باشد يا سفيد، مساوى با كشتن خويشتن است. بنابراين، شمشيرى كه براى كشتن يك انسان بلند مىشود، دو لبه دارد: با يك لبهاش انسانى كشته مىشود، و با لبۀ ديگرش، قاتل خودكشى مىكند.
«ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، ج 2، ص 213»@modirane_ayandeh
«قطعى است كه هر كس انسانى را بدون عنوان قصاص يا فساد در روى زمين بكشد، مانند اين است كه همۀ انسانها را كشته است، و هر كس انسانى را احيا كند، مانند اين است كه همۀ انسانها را احيا کرده است». سورۀ مائده، آیۀ 32هيچ يك از مغزهاى قدرتمند بشرى و هيچ مكتبى كه با كوشش صدها نوابغ تنظيم شده است، نمىتواند چنين جملۀ نهايى دربارۀ ارزش بنيادين انسان ابراز كند. اين آيه، موضوع انسان را از كميتها بالاتر مىبرد و زيربناى آن را يك وحدت عالى قرار مىدهد و به همۀ افراد انسانى گوشزد مىكند كه: وارد كردن جراحت به يك فرد، مجروح ساختن خويشتن است؛ كشتن يك انسان، چه زن و چه مرد، خواه عالم و خواه جاهل، سياه باشد يا سفيد، مساوى با كشتن خويشتن است. بنابراين، شمشيرى كه براى كشتن يك انسان بلند مىشود، دو لبه دارد: با يك لبهاش انسانى كشته مىشود، و با لبۀ ديگرش، قاتل خودكشى مىكند.
«ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمدتقی جعفری، ج 2، ص 213»@modirane_ayandeh
۸:۱۳
میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید:
«تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟
برو همون کشکت را بساب.@modirane_ayandeh
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید:
«تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟
برو همون کشکت را بساب.@modirane_ayandeh
۱۵:۳۳
خــــــدایــا...یاریمان کن بتوانیم افڪار پریشان خود را رهایے بخشیم ....و دلمان را مالامال از نور تو گردانیم
پـــــروردگـارا...راه رسیدن به تو دشوار استما را توان تحمل این دشواری عنایت ڪنو در تاریڪخانه این دنیا تنها رهایمان نکنهمچنان ڪه تنهایمان نگذاشتهایمرحم دل غمگینمان باشتا بتوانیم پیام شادی را به دل هستے برسانیم
مهــــربــانــا...به ما بیاموز آنگاه خوشبخت خواهیم بودکه در خوشبخت ڪردن دیگران سهیم باشیم ؛و تلاشمان را در یاری رساندن به دیگر انسانها فزونے بخش ...آمین
@modirane_ayandeh
۱۸:۱۳
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «المؤمِنُ رَعِبٌ لَعِبٌ وَ المُنافِقُ قَطَبٌ غَضِبٌ؛
مؤمن، شوخ طبع و خوش برخورد است و منافق، گرفته و خشم آلود می باشد».
نوشته اند: روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مقابل علی (علیه السلام) نشسته بود و ظرف خرمایی جلوی آنان بود. پیامبر (صلی الله علیه وآله) هر بار خرمایی برمی داشت و می خورد و هسته آن را پیش روی علی (علیه السلام) می نهاد. وقتی مقداری خرما خوردند و همه هسته ها جلوی امام علی (علیه السلام) جمع شد پیامبر (صلی الله علیه وآله) به شوخی به علی (علیه السلام) فرمود: «ای علی! تو چه قدر پرخور هستی؟» و اشاره به هسته های انباشته شده جلوی او کرد. امام علی (علیه السلام) نیز شوخی ایشان را با شوخی پاسخ داد و فرمود: «پرخور کسی است که خرماها را با هسته خورده است» و اشاره به پیش روی پیامبر (صلی الله علیه وآله) کرد که هیچ هسته خرمایی جلوی ایشان نبود.@Modirane_Ayandeh
۱۳:۴۱
از یه متخصص ارتوپد سوال شد چطوری خدا رو شناختی؟
گفت: کنار دریا، مرغابی را دیدم که پایش شکسته بود.اومد پایش را داخل گل های رس مالید بعد به پشت خوابید،پایش را سمت نور خورشید گرفت تا خشک شد.اینطوری پای خود را گچ گرفت!فهمیدم خدایی هست که به او آموزش داده...به خودت نگاه کنی خداشناس میشوی...مغرور نشوید!وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد، وقتی میمیرد مورچه او را میخورد.شرایط به مرور زمان تغییر میکند،هیچوقت کسی را تحقیر نکنید.شاید امروز قدرتمند باشید اما زمان از شما قدرتمندتر است.یک درخت، هزاران چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت میتواند هزاران درخت را بسوزاند!
پس خوب باشیم و خوبی کنیم

@Modirane_Ayandeh
گفت: کنار دریا، مرغابی را دیدم که پایش شکسته بود.اومد پایش را داخل گل های رس مالید بعد به پشت خوابید،پایش را سمت نور خورشید گرفت تا خشک شد.اینطوری پای خود را گچ گرفت!فهمیدم خدایی هست که به او آموزش داده...به خودت نگاه کنی خداشناس میشوی...مغرور نشوید!وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد، وقتی میمیرد مورچه او را میخورد.شرایط به مرور زمان تغییر میکند،هیچوقت کسی را تحقیر نکنید.شاید امروز قدرتمند باشید اما زمان از شما قدرتمندتر است.یک درخت، هزاران چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت میتواند هزاران درخت را بسوزاند!
پس خوب باشیم و خوبی کنیم
@Modirane_Ayandeh
۱۹:۴۸
پروردگارا...همان گونه که چشم هایمان را از خواب بیدار کردی، قلب های ما را از غفلت بیدار کن. و همان گونه که جهان را به نور صبح منور گرداندی، زندگی مان را به نور هدایت منور بگردان.بنویس برای ما پاک شدن گناهان و پوشش عیوب و نرمی قلوب و بر طرف شدن غم ها و آسان شدن کارها را.شب و روزمان را سرشار از خیر و بخشش و مغفرت و توفیق و استواری و استقامت بر صراط بندگیات قرار بده.
۲۰:۳۳
@modirane_ayandeh
۲۰:۲۸
یک کانال با هدف تربیت مدیران آینده معرفی میکنیم:
️آسیب شناسی رفتار مدیران کشور
️مباحث مدرن مدیریتی
️تجربیات مدیران جهانی
️مديريت اسلامي
کانال مديران آیندهhttps://t.me/joinchat/AAAAAEGXL0vWBOTlRLK5pQ
۲۲:۱۳
مثلث خود مشغولی چيست؟
رنجش، عصبانیت و ترس"مثلث خودمشغولی" را به وجود میآورند. شاید جالب باشد که بدانید، تمام نواقص اخلاقی از این سه واکنش سرچشمه میگیرند.
"رنجش" واکنش ما در برابر آن قسمت از گذشتهمان است که مسایل طبق خواسته و روال ما پیش نرفته، از این طریق ما دوباره به گذشته باز میگردیم و در آن زندگی میکنیم."عصبانیت" روش رویارویی ما با زمان حال و واکنشی به منظور انکار واقعیت است. "ترس" احساسی است که وقتی ما به آیندهمان فکر میکنیم دچار آن میشویم و به بیان دیگر ، واکنش ما در مقابل ناشناختهها و احساس نگرانی از به وقوع نپیوستن رویاهایمان است.
این واکنشها در مقابل آدمها، مکانها و وقایع گذشته، حال و آینده زمانی ظاهر میشود که انتظارات ما از آنها برآورده نشود.و اما راه حل کلیدی برای رهایی از خودمشغولی:
پذیرش را جایگزین رنجش عشق را جایگزین عصبانیت ایمان را جایگزین ترس کنیم


به ما بپیوندید در
@modirane_ayandeh
رنجش، عصبانیت و ترس"مثلث خودمشغولی" را به وجود میآورند. شاید جالب باشد که بدانید، تمام نواقص اخلاقی از این سه واکنش سرچشمه میگیرند.
"رنجش" واکنش ما در برابر آن قسمت از گذشتهمان است که مسایل طبق خواسته و روال ما پیش نرفته، از این طریق ما دوباره به گذشته باز میگردیم و در آن زندگی میکنیم."عصبانیت" روش رویارویی ما با زمان حال و واکنشی به منظور انکار واقعیت است. "ترس" احساسی است که وقتی ما به آیندهمان فکر میکنیم دچار آن میشویم و به بیان دیگر ، واکنش ما در مقابل ناشناختهها و احساس نگرانی از به وقوع نپیوستن رویاهایمان است.
این واکنشها در مقابل آدمها، مکانها و وقایع گذشته، حال و آینده زمانی ظاهر میشود که انتظارات ما از آنها برآورده نشود.و اما راه حل کلیدی برای رهایی از خودمشغولی:
پذیرش را جایگزین رنجش عشق را جایگزین عصبانیت ایمان را جایگزین ترس کنیم
۱۰:۵۷
انواع تعلیم و تربیت از دیدگاه ابن سینا
ابن سینا 6 نوع تعلیم و تربیت را به شرح زیر بیان می دارد1- تعلیم ذهنی :که در آن آموزگار یک موضوع کلی را برای شاگردان بیان می سازد و از آن موضوع کلی امر مجهول را معلوم می کند ، مانند شرح دادن علت شکست حوض در زمستان .2- تعلیم صناعی :یعنی آموختن طرز بکارگیری و استفاده از ابزار و آلاتی که برای هر صنعتی ضروری است ، مانند مته :رنده و اره درودگری .3- تعلیم تلقینی : که برای یادگرفتن از راه تلقین به کار گرفته می شود ، مانند تمرکز دادن حواس و تکرار اشعار برای حفظ کردن آنها .4- تعلیم تأدیبی : آموختن عادات پسندیده و نیک از راه پند و اندرز .5- تعلیم تقلیدی : که در آن شاگرد سخنان آموزگار را بی درنگ و بدون دلیل می پذیرد . ناگفته نماند که معلم رفتارش باید به نحوی باشد که مورد اعتماد قرار گیرد تا این نوع تعلیم امکان پذیر شود .6- تعلیم تنبیهی : آگاه ساختن شاگرد از رموز و علل و آثار و حوادثی که روزانه مشاهده می کند ، مانند علت سقوط اجسام یا چشمک زدن ستاره ها یا نزول باران .


به ما بپیوندید در
@modirane_ayandeh
ابن سینا 6 نوع تعلیم و تربیت را به شرح زیر بیان می دارد1- تعلیم ذهنی :که در آن آموزگار یک موضوع کلی را برای شاگردان بیان می سازد و از آن موضوع کلی امر مجهول را معلوم می کند ، مانند شرح دادن علت شکست حوض در زمستان .2- تعلیم صناعی :یعنی آموختن طرز بکارگیری و استفاده از ابزار و آلاتی که برای هر صنعتی ضروری است ، مانند مته :رنده و اره درودگری .3- تعلیم تلقینی : که برای یادگرفتن از راه تلقین به کار گرفته می شود ، مانند تمرکز دادن حواس و تکرار اشعار برای حفظ کردن آنها .4- تعلیم تأدیبی : آموختن عادات پسندیده و نیک از راه پند و اندرز .5- تعلیم تقلیدی : که در آن شاگرد سخنان آموزگار را بی درنگ و بدون دلیل می پذیرد . ناگفته نماند که معلم رفتارش باید به نحوی باشد که مورد اعتماد قرار گیرد تا این نوع تعلیم امکان پذیر شود .6- تعلیم تنبیهی : آگاه ساختن شاگرد از رموز و علل و آثار و حوادثی که روزانه مشاهده می کند ، مانند علت سقوط اجسام یا چشمک زدن ستاره ها یا نزول باران .
@modirane_ayandeh
۲۱:۱۵