حالا دیدی پشیمون شدی و برگشتی
۱۸:۴۵
من ب خودم قول دادم دوباره دوست نداشته باشمـ وقتی ک برگشتی..
۱۸:۴۵
ولی نمیتوتم دلم تاقت نیوورد
۱۸:۴۶
من هنوزم دوست دارم
۱۸:۴۶
خوشحالم ک. برگشتی پیشم لاوی بیب^_^
۱۸:۴۶
میخوام پیشم باشی و ببینمت
۱۸:۴۷
منم واسه ی لحظه دیدنت حتی پلک هم نمیزنم
۱۸:۴۸
نمیدونم چرا همیشه جای خوب قصه میپرم
۱۸:۴۸
شدیم جدا با ی بلیط...
۱۸:۴۸
_من مینویسم
+ت فق بخون بیب
+ت فق بخون بیب
۱۸:۵۰
بیب وحشی
۱۸:۵۰
نبودم و فعالیت نداشتم چون داداشم از دست دادم:))
۱۸:۵۲
دل میگه همین الان تیغو بگیر بکش رو دستت رو رگات یا بکش رو شاهرگت صب همه بیدار شدن تورو غرق خون ببینن همع هم راحت میشن منم ازاد
۲۱:۱۱
بکنم خلاص یا میمیرم یا زتده میمونم اصن از کجا معلوم این شبای اخر زندگیم نباشه؟
۲۱:۱۲
𝔄𝔟𝔢𝔩:)
دل میگه همین الان تیغو بگیر بکش رو دستت رو رگات یا بکش رو شاهرگت صب همه بیدار شدن تورو غرق خون ببینن همع هم راحت میشن منم ازاد
دلت گوه میخوره میدونی؟
۲۱:۲۹
𝔄𝔟𝔢𝔩:)
دلت گوه میخوره میدونی؟
:))))
۲:۲۸
نظرتونه دوباره فعالیت کنم:))؟؟
۱۷:۰۵
بودی برام ی فرشته ی وحشی
۱۸:۴۱
وای
۲۲:۱۰
نیاز دارم بهتون
۲۲:۱۰