۱۸:۳۱
《ضمن گرامی داشت هفته دفاع مقدس 》
این شعر از زبان شهید گمنامی است که در محله فردوس و به تازگی در جوار مسجد حضرت زینب س ارمیده است.
برای آسمانِ زینبیه اختر آوردمبرای لیلی از مجنون خونین گوهر اورم
به ظاهر شهرۀ شهرم اگر در حین گمنامی به معنا گوهری برتر ز هر نام آور آوردم
برای اهل فردوس از زمین عرشی جبههبهاری در زمستان یا بهشتی دیگر آوردم
برای آسمانِ خیمه گاه عمۀ ساداتبه عنوان ارادت از دل خاک اختر آوردم
شکست از تیر دشمن چون به هجده سالگی بالمبه شوق جنت حیدر دوباره پر در آوردم
به ذکر حیدر آوردند مشتی استخوانم رابه شوق تربت سرخی که من از خیبر آوردم
اگر خناس ها با شرک آلودند ایمان رابرای خاک تردید آسمانی باور آوردم
میان جمعِ زائر مادرم هست و نمی داندکه من بعد چهل سال آرزویش را برآوردم
به لطف شاه بی غسل و کفن با استخوان هایمنه یک تابوت بلکه از ملائک لشکر آوردم
به جبران غریبی غروب روز عاشورابرای مسجد عشاق زینب یاور آوردم
خداوندا نگردد تازه داغ عمه ساداتکه بار دیگر از گودال جسم بی سر آوردم
این شعر از زبان شهید گمنامی است که در محله فردوس و به تازگی در جوار مسجد حضرت زینب س ارمیده است.
برای آسمانِ زینبیه اختر آوردمبرای لیلی از مجنون خونین گوهر اورم
به ظاهر شهرۀ شهرم اگر در حین گمنامی به معنا گوهری برتر ز هر نام آور آوردم
برای اهل فردوس از زمین عرشی جبههبهاری در زمستان یا بهشتی دیگر آوردم
برای آسمانِ خیمه گاه عمۀ ساداتبه عنوان ارادت از دل خاک اختر آوردم
شکست از تیر دشمن چون به هجده سالگی بالمبه شوق جنت حیدر دوباره پر در آوردم
به ذکر حیدر آوردند مشتی استخوانم رابه شوق تربت سرخی که من از خیبر آوردم
اگر خناس ها با شرک آلودند ایمان رابرای خاک تردید آسمانی باور آوردم
میان جمعِ زائر مادرم هست و نمی داندکه من بعد چهل سال آرزویش را برآوردم
به لطف شاه بی غسل و کفن با استخوان هایمنه یک تابوت بلکه از ملائک لشکر آوردم
به جبران غریبی غروب روز عاشورابرای مسجد عشاق زینب یاور آوردم
خداوندا نگردد تازه داغ عمه ساداتکه بار دیگر از گودال جسم بی سر آوردم
۱۸:۳۷
۸:۱۸
بازارسال شده از مرتضی مولوی
۱۰:۰۷
آغاز نصرالله
مرگ و سستی در مرام و راه نصرالله نیستهر شهیدی رمز پیروزی است، خصم آگاه نیست
در فراغ هجرت خونین مرغ عشق حق نعره های حیدری باید ، مجال آه نیست
می دهد جانی دوباره آرمان هر شهیدمی کُشد گرچه فراغ او، ولی جانکاه نیست
تا که عزم حزب صهیون فتح و غصب عالَم استغزه و لبنان فقط میدان حزب الله نیست
مرگ اگر پایان تلخ آرزوی ماندن استرفتن سرخ شهیدان انتهای راه نیست
مولوی
مرگ و سستی در مرام و راه نصرالله نیستهر شهیدی رمز پیروزی است، خصم آگاه نیست
در فراغ هجرت خونین مرغ عشق حق نعره های حیدری باید ، مجال آه نیست
می دهد جانی دوباره آرمان هر شهیدمی کُشد گرچه فراغ او، ولی جانکاه نیست
تا که عزم حزب صهیون فتح و غصب عالَم استغزه و لبنان فقط میدان حزب الله نیست
مرگ اگر پایان تلخ آرزوی ماندن استرفتن سرخ شهیدان انتهای راه نیست
مولوی
۷:۳۳
۹:۵۷
۱۸:۰۶
۱۸:۴۱
در رسای کوچک خان به مناسبت سال روز شهادت آن مرد بزرگ
پرچم افراشته از همت آن مردان استکه پناه دل حق باورشان ایمان است
مادر دهر کجا باز چنین مردانیپرورد ، گرچه بیان و غزلش آسان است
گرچه خاک وطن از خون شهیدان سبز استصحبت ما ولی از دسته گل گیلان است
نام آن قامت افراشته تا عرش خدااز بزرگی و ادب شهره به کوچک خان است
کوچکی که شده آیینۀ هر مرد بزرگگر چه آیینه ز یک رنگی او حیران است
دل دریایی کوچک به طبیعت جان دادکه طبیعت دل یک آینۀ بی جان است
زورقی که نه فقط میشکند غرش موجبلکه آرامش دل ها به دل طوفان است
شرقی از راه شمال آمده غربی ز جنوبوطن این بار گذرگاه جهان خواران است
تا نگیرد نفس نهضت مشروطیتچون طبیبی به سر محتضرش درمان است
گلۀ سرو شکسته فقط از طوفان نیستبیشتر از تبر تفرقۀ یاران است
عاقبت هدیۀ بارانی ما از چنگل آسمانی شد و حالا نفس باران است
میر نهضت که سرش بر روی نی ها میرفتهمه گفتند که او یار علی سلمان است
عرصۀ نهضت او گرچه فقط گیلان بودبعد چندین دهه اما همۀ ایران است
پرچم افراشته از همت آن مردان استکه پناه دل حق باورشان ایمان است
مادر دهر کجا باز چنین مردانیپرورد ، گرچه بیان و غزلش آسان است
گرچه خاک وطن از خون شهیدان سبز استصحبت ما ولی از دسته گل گیلان است
نام آن قامت افراشته تا عرش خدااز بزرگی و ادب شهره به کوچک خان است
کوچکی که شده آیینۀ هر مرد بزرگگر چه آیینه ز یک رنگی او حیران است
دل دریایی کوچک به طبیعت جان دادکه طبیعت دل یک آینۀ بی جان است
زورقی که نه فقط میشکند غرش موجبلکه آرامش دل ها به دل طوفان است
شرقی از راه شمال آمده غربی ز جنوبوطن این بار گذرگاه جهان خواران است
تا نگیرد نفس نهضت مشروطیتچون طبیبی به سر محتضرش درمان است
گلۀ سرو شکسته فقط از طوفان نیستبیشتر از تبر تفرقۀ یاران است
عاقبت هدیۀ بارانی ما از چنگل آسمانی شد و حالا نفس باران است
میر نهضت که سرش بر روی نی ها میرفتهمه گفتند که او یار علی سلمان است
عرصۀ نهضت او گرچه فقط گیلان بودبعد چندین دهه اما همۀ ایران است
۱۱:۴۲
بازارسال شده از فرهنگسرای معرفت
محفل ادبی عصر شعر « حماسه ی فاطمی »
به مناسبت گرامی داشت شخصیت و مقام حضرت فاطمه الزهرا( سلام الله علیها) محفل ادبی عصر شعر « حماسه ی فاطمی » به همت فرهنگسرای معرفت و با مشارکت سرای محله شهران جنوبی و اداره اجتماعی و فرهنگی شهرداری ناحیه 1 منطقه 5 روز چهارشنبه 14 آذرماه ساعت 15 در سرای محله شهران جنوبی برگزار می شود.
در برنامه عصر شعر فاطمی شاعران آیینی اشعاری را با محور شهدای مقاومت و ویژگی های حضرت زهرا (س ) قرائت خواهند کرد و در ادامه با مداحی و تواشیحی همراه خواهد بود و در انتهای برنامه فضایی برای گفتگو و تبادل نظر درباره شخصیت آن حضرت و تاثیرات ایشان در جامعه اسلامی فراهم خواهد شد.
علاقمندان جهت شرکت در این برنامه میتوانند به سرای محله شهران جنوبی به نشانی: میدان شهر زیبا، بلوار شهران، بعد از زیر گذر شهید همت ، کوچه پنجم شرقی مراجعه نمایند................................از اینکه ما را به دوستان خود معرفی می کنید خرسندیم:

بله | اینستاگرام | آپارات | وب سایت | ایتا | روبیکا |
@farhangsaramarefat5
به مناسبت گرامی داشت شخصیت و مقام حضرت فاطمه الزهرا( سلام الله علیها) محفل ادبی عصر شعر « حماسه ی فاطمی » به همت فرهنگسرای معرفت و با مشارکت سرای محله شهران جنوبی و اداره اجتماعی و فرهنگی شهرداری ناحیه 1 منطقه 5 روز چهارشنبه 14 آذرماه ساعت 15 در سرای محله شهران جنوبی برگزار می شود.
@farhangsaramarefat5
۱۹:۰۷
بازارسال شده از کاروان حج تمتع ۱۷۳۷۹ تهران
با سلام،در صورت تشریف مایی و بهره مندی از اشعار ایینی و مداحی ، انشالله حقیر میزبان خوبی برای علاقه مندان به اهل بیت و صدیقه طاهره س با شم.مولوی
۱۹:۰۷
بازارسال شده از مرتضی مولوی
۶:۵۱
رحلت حضرت ام البنین مادر خوبیها تسلیت باد
دلدار اهل بیت و دل آرام حیدریگرچه نداشت فاطمه همتای دیگری
هم با چهار نو گلت ام البنین شدیهم باغبان چار گلستانِ حیدری
مادر شدی برای عزیزان فاطمهآنسان که مادری نکند هیچ مادری
عباس هم شبیه تو در روز واقعهبهتر ز هر امیری و از هر برادری
در وصف تو همین که شدی مادر حسیندر مدح تو همین که ابوالفضل پروری
کشتیِ دل شکستۀ ظلم سقیفه رادر ساحل سکوت علی صبر و لنگری
هم مادر شهیدی و هم همسر شهیداین غم فقط شبانه به سجاده میبری
ارادتمند مولوی
دلدار اهل بیت و دل آرام حیدریگرچه نداشت فاطمه همتای دیگری
هم با چهار نو گلت ام البنین شدیهم باغبان چار گلستانِ حیدری
مادر شدی برای عزیزان فاطمهآنسان که مادری نکند هیچ مادری
عباس هم شبیه تو در روز واقعهبهتر ز هر امیری و از هر برادری
در وصف تو همین که شدی مادر حسیندر مدح تو همین که ابوالفضل پروری
کشتیِ دل شکستۀ ظلم سقیفه رادر ساحل سکوت علی صبر و لنگری
هم مادر شهیدی و هم همسر شهیداین غم فقط شبانه به سجاده میبری
ارادتمند مولوی
۶:۵۱
آخرین یلدا
چنانچه دست های برف میروبد سیاهی رابیا و پاک کن از روزگار ما تباهی را
از اوج ارزوها مان بیا ای حضرت امیدرها از چاه غم فرما کبوترهای چاهی را
نگیر ای ماه رویاهای روشن در شب تاریکاز اب راکد این برکه رویاهای ماهی را
به شوق اینکه دستت اخرین پشت و پناه ماستنخواهم داد بر صد سایه بان این بی پناهی را
بدون تو تمام کوچه های باز بم بست استنشانم ده در این بیراهه ها از لطف راهی را
تمام عمر ارزانیِ راهت ، نیمه جانم باداگر در راه ارزانی کنی ، نیمه نگاهی را
بتاب ای روشناییِ پگاهِ آخرین یلداکه بی تو هیچ یلدایی نمی بیند پگاهی را
مولوی
چنانچه دست های برف میروبد سیاهی رابیا و پاک کن از روزگار ما تباهی را
از اوج ارزوها مان بیا ای حضرت امیدرها از چاه غم فرما کبوترهای چاهی را
نگیر ای ماه رویاهای روشن در شب تاریکاز اب راکد این برکه رویاهای ماهی را
به شوق اینکه دستت اخرین پشت و پناه ماستنخواهم داد بر صد سایه بان این بی پناهی را
بدون تو تمام کوچه های باز بم بست استنشانم ده در این بیراهه ها از لطف راهی را
تمام عمر ارزانیِ راهت ، نیمه جانم باداگر در راه ارزانی کنی ، نیمه نگاهی را
بتاب ای روشناییِ پگاهِ آخرین یلداکه بی تو هیچ یلدایی نمی بیند پگاهی را
مولوی
۱۴:۴۴
۹:۴۵
بازارسال شده از مرتضی مولوی
فقیه سالکدل ربایی به شکار از سوی یار آمده بودبی قراری به قرار دل زار آمده بود
پر زد آغاز زمستان ز خزان دل مابوستانی که در آغاز بهار آمده بود
آنقدر نور نثار دل تاریکی کردکه گلی از دل یک خار به بار آمده بود
آسمانی بشود تا دل هر خاک نشیناز سوی عرش نشینان به شکار آمده بود
سائلی بود مقیم حرم شاه نجفشهریاری که به این شهر و دیار آمده بود
بعد طوفان دل آشفته قراری می خواستاو برای دل آشفته قرار آمده بود
مجتبای دل تهران و فقیه سالکچون گلی با دل هر خار کنار آمده بود
پر زد آغاز زمستان ز خزان دل مابوستانی که در آغاز بهار آمده بود
آنقدر نور نثار دل تاریکی کردکه گلی از دل یک خار به بار آمده بود
آسمانی بشود تا دل هر خاک نشیناز سوی عرش نشینان به شکار آمده بود
سائلی بود مقیم حرم شاه نجفشهریاری که به این شهر و دیار آمده بود
بعد طوفان دل آشفته قراری می خواستاو برای دل آشفته قرار آمده بود
مجتبای دل تهران و فقیه سالکچون گلی با دل هر خار کنار آمده بود
۹:۴۶
جهان دارد فراوان اتفاقات عجیب و درس آموزیبه امیدی که عبرت ها بگیرد عالم از این درس ها روزیرسیده آتش فتنه به شهر و خانه های آتش افروزانکسانیکه تمام عمر بوده کار آنها آتش افروزی
۱۸:۳۹
خون می گریست حلقۀ زنجیر از غمشدیوارها شکست به ایمان محکمشزندانیان شدند مسلمان مقدمشقامت گرفته عشق از آن قامت خمشصبرش یخ زعامت تاریخ را شکستزنجیر و بند سلسله ها را ز هم گسست
دنیای پر ز رنگ چه نقشی کشیده بودوقت غروبِ اخترِ هفتم رسیده بودپل شاهد تلاطمی از آب دیده بوددریا بروی پارۀ چوب آرمیده بودموسای سامرا نفسش مستجاب شددریا رها ز محبس تنگ حباب شد
حالا برای خاک مزارش نگین شدهرشک زمین و قبطۀ عرش برین شدهبا کاظمین سامره قلب زمین شدهپایان عشق تازه همان اولین شدهما تابعین حضرت موسی ابن جعفریمدر کوی یار هر چه فروشند می خریم
ارادتمند مولوی( بخشی از ترکیب بند مظلوم سامره)
دنیای پر ز رنگ چه نقشی کشیده بودوقت غروبِ اخترِ هفتم رسیده بودپل شاهد تلاطمی از آب دیده بوددریا بروی پارۀ چوب آرمیده بودموسای سامرا نفسش مستجاب شددریا رها ز محبس تنگ حباب شد
حالا برای خاک مزارش نگین شدهرشک زمین و قبطۀ عرش برین شدهبا کاظمین سامره قلب زمین شدهپایان عشق تازه همان اولین شدهما تابعین حضرت موسی ابن جعفریمدر کوی یار هر چه فروشند می خریم
ارادتمند مولوی( بخشی از ترکیب بند مظلوم سامره)
۱۹:۵۲
شعر یعنی سهم هر آیینه از تصویر عشقشعر یعنی در جوانی هم ردیف پیر عشقکیمیایی کردن هر واژه با اکثیر عشقوحی را گفتن ولی با معنی و تفسیر عشقالغرض این عشق با تصویر معنا می شود با نوای عاشق شوریده گویا میشود
شرط سراَنجام بسم الله رحمن رحیمنام او در مُصحفِ پیغمبران ذبح عظیمروضه اش در برزخ خاک است جنات نعیمباطل السحری برای هر چه شیطان رجیممظهر یکتایی حق ، قل هو والله احدبی نیاز و این همه محتاج ، الله الصمد
عشق از نامش گرفته روح ومعنای دگرکرده دل رامدح او شیدا به آوای دگرمیکشاند لطف او دل را ولی جای دگرزائرش را میبرد با سَر که با پای دگراز می وصلش زمین همواره در حال سما ستاز طواف نا تمام حضرتش کعبه به پاست
نغمۀ شیرین خوابش صوت اسرافیل بودخادمش دستان نورانی میکائیل بودپیک پیغام ولادت دست جبرائیل بودمژدۀ قرآن و هم تورات و هم انجیل بودفطرس از لطفِ پر قنداقه اش پر باز کردعشق هم تقویم خود را آن زمان آغاز کرد
حین جنگ و آتش و خون آن امام محترمنامه های کوفیان را قبل غارت از حرمبرد پشت خیمه ها سوزاند از باب کرمتا که نشناسد کسی بیعت شکن را لاجرممعنی خلق عظیم احمدی یعنی حسینفیض رحمن و رحیم سرمدی یعنی حسین
بخشی از منظومه ( ذبح عظیم)مولوی
شرط سراَنجام بسم الله رحمن رحیمنام او در مُصحفِ پیغمبران ذبح عظیمروضه اش در برزخ خاک است جنات نعیمباطل السحری برای هر چه شیطان رجیممظهر یکتایی حق ، قل هو والله احدبی نیاز و این همه محتاج ، الله الصمد
عشق از نامش گرفته روح ومعنای دگرکرده دل رامدح او شیدا به آوای دگرمیکشاند لطف او دل را ولی جای دگرزائرش را میبرد با سَر که با پای دگراز می وصلش زمین همواره در حال سما ستاز طواف نا تمام حضرتش کعبه به پاست
نغمۀ شیرین خوابش صوت اسرافیل بودخادمش دستان نورانی میکائیل بودپیک پیغام ولادت دست جبرائیل بودمژدۀ قرآن و هم تورات و هم انجیل بودفطرس از لطفِ پر قنداقه اش پر باز کردعشق هم تقویم خود را آن زمان آغاز کرد
حین جنگ و آتش و خون آن امام محترمنامه های کوفیان را قبل غارت از حرمبرد پشت خیمه ها سوزاند از باب کرمتا که نشناسد کسی بیعت شکن را لاجرممعنی خلق عظیم احمدی یعنی حسینفیض رحمن و رحیم سرمدی یعنی حسین
بخشی از منظومه ( ذبح عظیم)مولوی
۱۱:۰۶
بخشی از ترکیب بند اقای انتظارارادتمند مولوی
از سامرا نسیم بهاری وزیده استاز باغ یاس غنچۀ نر گس دمیده استاز تاک عسگری می بی غش رسیده استاز نسل عشق، صبر و امید افریده است تبریک گفت خالق هستی به ایده اش تا عسگری نهاد گلش رابه دیده اش
ان خانه شد به لطف خدا خانۀ امیدمهد شریفِ حضرتِ دردانۀ امیدپر کرده عسگری خم و پیمانۀ امیداباد شد از او دل ویرانۀ امیداباد می شود دل ویرانه ها از اوگل می دهند ذائقۀ دانه ها از او
مژده دهید امده امشب زعیم صبحشب دارد از فضیلت شعبان شمیم صبحدر کوچه ها وزیده دوباره نسیم صبح امید پر گرفته به قصد حریم صبحما با امیدِ صبح به شب خو گرفته ایمدر اتش فراغ به طب خو گرفته ایم
ای طاق ابروان تو ماوای انتظارصبح امید روشن یلدای انتظاربر بندگان عنایتی اقای انتظارتا وا شود گره ز معمای انتظاردیگر هلاک می کندم انتظار توخاکم کند خزانی قبل از بهار تو
از سامرا نسیم بهاری وزیده استاز باغ یاس غنچۀ نر گس دمیده استاز تاک عسگری می بی غش رسیده استاز نسل عشق، صبر و امید افریده است تبریک گفت خالق هستی به ایده اش تا عسگری نهاد گلش رابه دیده اش
ان خانه شد به لطف خدا خانۀ امیدمهد شریفِ حضرتِ دردانۀ امیدپر کرده عسگری خم و پیمانۀ امیداباد شد از او دل ویرانۀ امیداباد می شود دل ویرانه ها از اوگل می دهند ذائقۀ دانه ها از او
مژده دهید امده امشب زعیم صبحشب دارد از فضیلت شعبان شمیم صبحدر کوچه ها وزیده دوباره نسیم صبح امید پر گرفته به قصد حریم صبحما با امیدِ صبح به شب خو گرفته ایمدر اتش فراغ به طب خو گرفته ایم
ای طاق ابروان تو ماوای انتظارصبح امید روشن یلدای انتظاربر بندگان عنایتی اقای انتظارتا وا شود گره ز معمای انتظاردیگر هلاک می کندم انتظار توخاکم کند خزانی قبل از بهار تو
۲۰:۱۱