ناملایمات کودکی و سلامت روان.m4a
۴۴:۳۹-۴۰.۶ مگابایت
۱۱:۴۶
احساسات سیاه، سفید و خاکستری
ما انسانها تمایل داریم هر زمان که مضطربیم یا مشوش دنبال علتی در بیرون بگردیم. به طور مثال میگوئیم به خاطر پدرم است که الان حال من بد است یا بخاطر گرانی دلار، وضعیت اقتصادی این روزها. دائم سعی داریم حال بد درونیمان را به شخص یا موقعیت خاصی نسبت دهیم. نمیخواهم به هیچ وجه این بخش را نادیده بگیرم. امّا در نظر داشته باشیم که آدمها و شرایط همیشه با انتظارات ما پیش نمیروند و نخواهند رفت.توجه کردهاید ما آدم ها در شرایط یکسان رفتارهای متفاوتی نشان میدهیم. مثلاً خبردار میشویم که اجناس از فردا گران میشود. عدّه ای از ما ساعت پنج صبح در صف فروشگاه میایستیم و برخی دیگر با وجود ضرورت توجهی به این مسئله نمیکنند. اگر نگاهی دقیق تر به رفتار هایمان کنیم متوجه خواهیم شد که هر زمان من احساس ناخوشی و حال بدی از درون تجربه میکنم، دنیا و آدم ها را بدتر میبینم. در زمانهایی که حال بدی داریم، احساس ناامنی در ما شدیداً رخنه میکند. و در نتیجهی همین احساس ناامنی است که شروع میکنیم به سیاه دیدن آدم ها و دنیای اطرافمان. چون همسرم حوصله نداشته و ظرف نشسته، چون فرزندم نمره متوسطی آورده، چون دوست پسرم تولدم را فراموش کرده، ناخودآگاه آنها را سیاه میبینیم. اشتباه نکنید، من نمیگویم که در این شرایط باید بخش سفید یا خوب را ببینید. بلکه منظورم این است که آدم ها نه سیاه هستند نه سفید.در زمانهایی که از درون آشفتهایم، خیلی سریع قضاوت میکنیم و خیلی سریع هم آن را به رفتار تبدیل میکنیم و این رفتار غیر از آسیب نتیجه ی دیگری نخواهد داشت. مثلاً وقتی دخترم را کتک زدم، علت آن را در نادرست بودن رفتار او جستجو میکنم. “چون کمدو بهم ریخت منم عصبانی شدم و زدمش” حالا شاید سوالتان این باشد که چه کار باید کرد؟ بیایید الان نگاهی به درون مان بیاندازیم. به راستی چگونهایم؟ از همین الان بیشتر و دقیق تر به حالمان نگاه کنیم. اگر مضطرب هستیم به جای دنبال علت گشتن در شخص و موضوع و موقعیت دیگری، از خودمان بپرسیم که چه چیزی در درون من را آزار میدهد؟ چه فکری؟ نگران چه هستم؟ یادمان نرود که برای ما راحتتر است که وقتی حالمان بد است آن را به بیرون نسبت دهیم. بعضی از ما در این شرایط طرف مقابل را دشمن و دیو می ببینیم و وقتی حالمان خوب است همان فرد را فرشته. یاد بگیریم که هر آدمی مخلوطی از خوبی و بدی است. آدمها یا خوب یا بد نیستند. یادمان باشد دنیا نه سفید است و نه سیاه و این ما هستیم که دنیا را رنگ آمیزی می کنیم.
" />زینب فرامرزی | رواندرمانگر پویشی- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
ما انسانها تمایل داریم هر زمان که مضطربیم یا مشوش دنبال علتی در بیرون بگردیم. به طور مثال میگوئیم به خاطر پدرم است که الان حال من بد است یا بخاطر گرانی دلار، وضعیت اقتصادی این روزها. دائم سعی داریم حال بد درونیمان را به شخص یا موقعیت خاصی نسبت دهیم. نمیخواهم به هیچ وجه این بخش را نادیده بگیرم. امّا در نظر داشته باشیم که آدمها و شرایط همیشه با انتظارات ما پیش نمیروند و نخواهند رفت.توجه کردهاید ما آدم ها در شرایط یکسان رفتارهای متفاوتی نشان میدهیم. مثلاً خبردار میشویم که اجناس از فردا گران میشود. عدّه ای از ما ساعت پنج صبح در صف فروشگاه میایستیم و برخی دیگر با وجود ضرورت توجهی به این مسئله نمیکنند. اگر نگاهی دقیق تر به رفتار هایمان کنیم متوجه خواهیم شد که هر زمان من احساس ناخوشی و حال بدی از درون تجربه میکنم، دنیا و آدم ها را بدتر میبینم. در زمانهایی که حال بدی داریم، احساس ناامنی در ما شدیداً رخنه میکند. و در نتیجهی همین احساس ناامنی است که شروع میکنیم به سیاه دیدن آدم ها و دنیای اطرافمان. چون همسرم حوصله نداشته و ظرف نشسته، چون فرزندم نمره متوسطی آورده، چون دوست پسرم تولدم را فراموش کرده، ناخودآگاه آنها را سیاه میبینیم. اشتباه نکنید، من نمیگویم که در این شرایط باید بخش سفید یا خوب را ببینید. بلکه منظورم این است که آدم ها نه سیاه هستند نه سفید.در زمانهایی که از درون آشفتهایم، خیلی سریع قضاوت میکنیم و خیلی سریع هم آن را به رفتار تبدیل میکنیم و این رفتار غیر از آسیب نتیجه ی دیگری نخواهد داشت. مثلاً وقتی دخترم را کتک زدم، علت آن را در نادرست بودن رفتار او جستجو میکنم. “چون کمدو بهم ریخت منم عصبانی شدم و زدمش” حالا شاید سوالتان این باشد که چه کار باید کرد؟ بیایید الان نگاهی به درون مان بیاندازیم. به راستی چگونهایم؟ از همین الان بیشتر و دقیق تر به حالمان نگاه کنیم. اگر مضطرب هستیم به جای دنبال علت گشتن در شخص و موضوع و موقعیت دیگری، از خودمان بپرسیم که چه چیزی در درون من را آزار میدهد؟ چه فکری؟ نگران چه هستم؟ یادمان نرود که برای ما راحتتر است که وقتی حالمان بد است آن را به بیرون نسبت دهیم. بعضی از ما در این شرایط طرف مقابل را دشمن و دیو می ببینیم و وقتی حالمان خوب است همان فرد را فرشته. یاد بگیریم که هر آدمی مخلوطی از خوبی و بدی است. آدمها یا خوب یا بد نیستند. یادمان باشد دنیا نه سفید است و نه سیاه و این ما هستیم که دنیا را رنگ آمیزی می کنیم.
" />زینب فرامرزی | رواندرمانگر پویشی- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
۱۲:۰۲
سوگیری های شناختی(4): اعتقادگرایی
اعتقادگرایی (Belief Bias) تمایلی است ذهنی که در آن فرد هر استدلال را با توجه به باورپذیری نتایجش قضاوت میکند به جای اینکه قدرت استدلال را بررسی کند. به بیان دیگر اعتقادگرایی باعث میشود فرد در ارزیابی استدلالهای مختلف فقط به این نکته توجه کند که نتایج هر استدلال چقدر با باورها و اعتقادات شخصی وی همخوانی دارد.معنای این پدیده این است که افراد اغلب استدلالی را میپذیرند که با باورهایشان سازگار است بیآنکه حتی منطقی بودن دلایل را در نظر بگیرند. در این حالت فرد تمایل دارد استدلالی را حتی اگر منطقی و عقلانی باشد، در صورتی که خارج از نظام ارزشی او باشد، رد کند.الکساندر لوریا (۱۹۷۷-۱۹۰۲)، استاد دانشگاه قازان روسیه و از برجستهترین دانشمندان روانشناسی اعصاب در قرن بیستم، در سال ۱۹۷۶ پژوهشی را در میان کشاورزان بیسواد آسیای مرکزی انجام داد تا قدرت استدلال آنان را بسنجد. او در مصاحبه با آنان از ساختارهایی این چنینی استفاده میکرد: "«لوریا: "در سرزمینهای شمالی و خیلی دور که همه جا پوشیده از برف است خرسها همه سفید هستند. منطقه الف در سرزمینهای شمالی واقع است.خرسهای آن منطقه چه رنگیاند؟"شرکتکننده در تحقیق: "خرسها انواع متفاوتی دارند. نمیدانم، من فقط خرس سیاه دیدم. رنگ دیگری ندیدم. هر منطقه حیوانات خاص خودش را دارد."لوریا: "درست است اما سؤال من این بود که خرسهای منطقه الف چه رنگیاند؟"شرکتکننده:"ما همیشه درباره چیزی که به چشم میبینیم حرف میزنیم نه آنچه نمیبینیم."لوریا: "اما کلمات من چه پاسخی را القا میکند؟"شرکتکننده:"خب ببینید سؤال شما را فقط کسی میتواند چواب دهد که آنجا بوده و اگر کسی آنجا نبوده نمیتواند براساس حرفهای شما جواب دهد. اگر مثلاً یک مرد شصت یا هشتاد ساله خرس سفید دیده،خب میشود به او اعتماد کرد، اما خب من ندیدم پس نمیتوانم جواب دهم."(در اینجا یک کشاورز جوان داوطلب میشود و میگوید از حرف شما چنین بر میآید که خرسهای منطقه الف سفیدند)لوریا: "خب حالا کدامیک از شما درست میگویید؟"شرکتکننده:او جواب خودش را دارد من هم جواب خودم را. بیشتر از این هم پاسخی برایتان ندارم.لوریا از این تحقیق مفصل نتیجه گرفت که اعتقادگرایی اجازه نمیدهد افراد منطقی فکر کنند زیرا فقط به نتایج استدلال تکیه میکنند و وقتی نتایج خارج از باورهایشان است، کل استدلال را نادیده میگیرند.دانش هر فرد مجموعهای است از حقایق و اعتقادات فردی. مسئله این است که شخص در مراجعه به دانش شخصی خود برای کدام وزن بیشتری قائل است.اثر اعتقادگرایی در جاهایی که فرد لازم است نتایج مشاهدهاش را گزارش کند بیش از پیش نمایان میشود. مثلاً محققی رافرض کنید که مشغول بررسی تاثیر نماز در سلامتی است. محققی که باز فکر میکندابتدا دادههایش را گردآوری میکند و سپس نتایجش را مبتنی بر دادههایش گزارش میکند. امامحققی که خودش به شدت مذهبی است ممکن است تفسیری ازدادهها به دست دهد که درطرفداری از نمازبه عنوان عامل سلامتی باشد. محققی نیز که ضد مذهب است ممکن است ازآن قسمت از دادهها که به نفع نماز باشد صرفنظر کند.جنیفر کاپلان، استاد گروه آمارو حتمال دانشگاه ایالتی میشیگان، در تحقیقی درسال ۲۰۱۷ نشان داد یکی از چالشهای آموزش روشهای آماری، مقابله با اعتقادگرایی است. در این تحقیق مشخص میشود که وقتی آمار با اعتقادات پژوهشگر در تناقض است، احتمال اینکه پژوهشگر اسیر اعتقادگرایی شود بسیار بالاست. کاپلان توصیه میکند که باید به دانشجویان آمار شکگرایی را آموزش داد تا در زمان گزارش و نتیجهگیری تحت تاثیر این سوگیری شناختی قرار نگیرند، چه وقتی نتایج با باورهایشان سازگار است چه وقتی که خارج از دایره نظام اعتقادیشان است.از نگاه کَلِب لَک،روانشناس بالینی و استاد دانشگاه اکلاهامای مرکزی، شایدمهمترین درسی که بتوان از اعتقادگرایی گرفت مربوط است به آداب گفتگو. وی بر این باور است که به جای اینکه به طرف مقابل بگوییم تواشتباه فکر میکنی، بهتر است تبیین کنیم چرامن فلان اعتقاد را دارم و از طرف مقابل بخواهیم برایمان روشن کند که چرا وی اعتقادش چیز دیگری است. این گونه بهترمیتوان سوگیری اعتقادی را تشخیص داد و احتمالا بهتر میتوانیم درک کنیم که آیا داریم خودمان را گول میزنیم یا نه. ضمن اینکه گفتگو سازندهتر خواهد بود.وقتی مسئلهای خارج از نظام باورهای شخص است، صرف منطقی بودن و فهرست کردن سود و مزایا کافی نیست تا دیگران را قانع کنیم. برعکس بهتر است تمرکز بر این باشد که چگونه فلان چیز یک مسئله واقعی را برای افراد حل میکند در عین حال که قرار نیست از نظام اعتقادیشان خارج شوند. بیشتر افراد راه حل را بیشتر از صورت مسئله دوست دارند.
" />بهمن شهری|پژوهشگر––––––––––––––––———انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
اعتقادگرایی (Belief Bias) تمایلی است ذهنی که در آن فرد هر استدلال را با توجه به باورپذیری نتایجش قضاوت میکند به جای اینکه قدرت استدلال را بررسی کند. به بیان دیگر اعتقادگرایی باعث میشود فرد در ارزیابی استدلالهای مختلف فقط به این نکته توجه کند که نتایج هر استدلال چقدر با باورها و اعتقادات شخصی وی همخوانی دارد.معنای این پدیده این است که افراد اغلب استدلالی را میپذیرند که با باورهایشان سازگار است بیآنکه حتی منطقی بودن دلایل را در نظر بگیرند. در این حالت فرد تمایل دارد استدلالی را حتی اگر منطقی و عقلانی باشد، در صورتی که خارج از نظام ارزشی او باشد، رد کند.الکساندر لوریا (۱۹۷۷-۱۹۰۲)، استاد دانشگاه قازان روسیه و از برجستهترین دانشمندان روانشناسی اعصاب در قرن بیستم، در سال ۱۹۷۶ پژوهشی را در میان کشاورزان بیسواد آسیای مرکزی انجام داد تا قدرت استدلال آنان را بسنجد. او در مصاحبه با آنان از ساختارهایی این چنینی استفاده میکرد: "«لوریا: "در سرزمینهای شمالی و خیلی دور که همه جا پوشیده از برف است خرسها همه سفید هستند. منطقه الف در سرزمینهای شمالی واقع است.خرسهای آن منطقه چه رنگیاند؟"شرکتکننده در تحقیق: "خرسها انواع متفاوتی دارند. نمیدانم، من فقط خرس سیاه دیدم. رنگ دیگری ندیدم. هر منطقه حیوانات خاص خودش را دارد."لوریا: "درست است اما سؤال من این بود که خرسهای منطقه الف چه رنگیاند؟"شرکتکننده:"ما همیشه درباره چیزی که به چشم میبینیم حرف میزنیم نه آنچه نمیبینیم."لوریا: "اما کلمات من چه پاسخی را القا میکند؟"شرکتکننده:"خب ببینید سؤال شما را فقط کسی میتواند چواب دهد که آنجا بوده و اگر کسی آنجا نبوده نمیتواند براساس حرفهای شما جواب دهد. اگر مثلاً یک مرد شصت یا هشتاد ساله خرس سفید دیده،خب میشود به او اعتماد کرد، اما خب من ندیدم پس نمیتوانم جواب دهم."(در اینجا یک کشاورز جوان داوطلب میشود و میگوید از حرف شما چنین بر میآید که خرسهای منطقه الف سفیدند)لوریا: "خب حالا کدامیک از شما درست میگویید؟"شرکتکننده:او جواب خودش را دارد من هم جواب خودم را. بیشتر از این هم پاسخی برایتان ندارم.لوریا از این تحقیق مفصل نتیجه گرفت که اعتقادگرایی اجازه نمیدهد افراد منطقی فکر کنند زیرا فقط به نتایج استدلال تکیه میکنند و وقتی نتایج خارج از باورهایشان است، کل استدلال را نادیده میگیرند.دانش هر فرد مجموعهای است از حقایق و اعتقادات فردی. مسئله این است که شخص در مراجعه به دانش شخصی خود برای کدام وزن بیشتری قائل است.اثر اعتقادگرایی در جاهایی که فرد لازم است نتایج مشاهدهاش را گزارش کند بیش از پیش نمایان میشود. مثلاً محققی رافرض کنید که مشغول بررسی تاثیر نماز در سلامتی است. محققی که باز فکر میکندابتدا دادههایش را گردآوری میکند و سپس نتایجش را مبتنی بر دادههایش گزارش میکند. امامحققی که خودش به شدت مذهبی است ممکن است تفسیری ازدادهها به دست دهد که درطرفداری از نمازبه عنوان عامل سلامتی باشد. محققی نیز که ضد مذهب است ممکن است ازآن قسمت از دادهها که به نفع نماز باشد صرفنظر کند.جنیفر کاپلان، استاد گروه آمارو حتمال دانشگاه ایالتی میشیگان، در تحقیقی درسال ۲۰۱۷ نشان داد یکی از چالشهای آموزش روشهای آماری، مقابله با اعتقادگرایی است. در این تحقیق مشخص میشود که وقتی آمار با اعتقادات پژوهشگر در تناقض است، احتمال اینکه پژوهشگر اسیر اعتقادگرایی شود بسیار بالاست. کاپلان توصیه میکند که باید به دانشجویان آمار شکگرایی را آموزش داد تا در زمان گزارش و نتیجهگیری تحت تاثیر این سوگیری شناختی قرار نگیرند، چه وقتی نتایج با باورهایشان سازگار است چه وقتی که خارج از دایره نظام اعتقادیشان است.از نگاه کَلِب لَک،روانشناس بالینی و استاد دانشگاه اکلاهامای مرکزی، شایدمهمترین درسی که بتوان از اعتقادگرایی گرفت مربوط است به آداب گفتگو. وی بر این باور است که به جای اینکه به طرف مقابل بگوییم تواشتباه فکر میکنی، بهتر است تبیین کنیم چرامن فلان اعتقاد را دارم و از طرف مقابل بخواهیم برایمان روشن کند که چرا وی اعتقادش چیز دیگری است. این گونه بهترمیتوان سوگیری اعتقادی را تشخیص داد و احتمالا بهتر میتوانیم درک کنیم که آیا داریم خودمان را گول میزنیم یا نه. ضمن اینکه گفتگو سازندهتر خواهد بود.وقتی مسئلهای خارج از نظام باورهای شخص است، صرف منطقی بودن و فهرست کردن سود و مزایا کافی نیست تا دیگران را قانع کنیم. برعکس بهتر است تمرکز بر این باشد که چگونه فلان چیز یک مسئله واقعی را برای افراد حل میکند در عین حال که قرار نیست از نظام اعتقادیشان خارج شوند. بیشتر افراد راه حل را بیشتر از صورت مسئله دوست دارند.
" />بهمن شهری|پژوهشگر––––––––––––––––———انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
۱۲:۵۴
Episode 45 Self-Doubt خودتردیدی.mp3
۲۸:۱۲-۶۴.۶۵ مگابایت
۱۳:۰۳
Episode 07 - Boundary (حد و مرز) (1).mp3
۴۱:۴۶-۳۸.۳۳ مگابایت
۱۳:۳۸
آیا کسانی را میشناسید که نمیتوانند اندوه خود و دنیا را تاب بیاورند و دائم باید عالی باشند؟!آیا شما پذیرای اندوه خود به خاطر پی بردن به آسیبها و ضعفهایتان هستید یا نه؟!
در چه صورتی افسردگی یک اختلال است و باید به فکر درمان باشیم؟ وقتی احساس میکنید محتوای اندوه بزرگ شما صرفا پر از احساس خودناارزشمندی، خودسرزنشگری، ناامیدی به آینده، گوشهگیری و ناکارامدی است و این مساله به طور مستمر و بلند مدت در حال رخ دادن است و هیچگونه زایش یا معنایی در آن نمییابید، در این حالت حتما به درمانگر مراجعه کنید، اختلالات روانی در رابطه شکل گرفتهاند و در رابطه درمان میشوند، جملهی "خودم می تونم حلش کنم!"، در واقع در خودفرورفتگی است، نه استقلال و تلاش و توانمندی.در این میانه کسانی را میبینید که ناخوداگاه از غمگین شدن واهمه دارند، و در ظاهر همیشه پر انرژی، خندان، با اعتماد به نفس ورم کرده، و همیشه و همیشه موفق هستند و همواره راهی برای آنان باز است و باورشان این است که اصلا و ابدا نباید برای چیزی افسوس خورد، آنها همان کسانی هستند که توان از دست دادن ندارند، آنها همان کسانی هستند که در یک برهه، ناگهان از دیدهها محو شده و دچار افسردگی شدید میشوند، آنها همان کسانی هستند که پوچی بزرگی را با همواره با ظاهر عالی بودن پوشاندهاند، در واقع قوی کسی است که توان روبرویی با سوگ را دارد نه آنکه از شادی و پرانرژی بودن سپری در برابر واقعیت ساخته. در ادبیات عمومی روانشناسی به آن افسردگی خندان و در ادبیات روانکاوانه به آن مانیا گفته میشود. ظرفیت تجربهی غم ارتباط معکوس با نیاز شدید به قدرتمند بودن و ترس از کامل نبودن دارد، هرچه کسی بیشتر نیاز داشته باشد که همهچیز دان و همه چیز توان باشد، طبعا از ظرفیت پایینتری برای تجربهی غم برخوردار خواهد بود، و چنین فردی طبعا کمتر میتواند ضعفها و آسیبهای خودش را ببیند، لذا میتوان گفت کسی که ظرفیت تجربه اندوه کمتری دارد، ظرفیت کمتری برای تفکر دارد. این هم در نظریات روانکاوانه ملانی کلاین و ویلفرد بیون بیان شده است._ لذا افسردگی به معنای اختلال، ناسالم و به معنای اندوه درون نگری، سالم است.
" />دکتر پویان مقدم | روان درمانگر تحلیلی––––––––––––––––———انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
در چه صورتی افسردگی یک اختلال است و باید به فکر درمان باشیم؟ وقتی احساس میکنید محتوای اندوه بزرگ شما صرفا پر از احساس خودناارزشمندی، خودسرزنشگری، ناامیدی به آینده، گوشهگیری و ناکارامدی است و این مساله به طور مستمر و بلند مدت در حال رخ دادن است و هیچگونه زایش یا معنایی در آن نمییابید، در این حالت حتما به درمانگر مراجعه کنید، اختلالات روانی در رابطه شکل گرفتهاند و در رابطه درمان میشوند، جملهی "خودم می تونم حلش کنم!"، در واقع در خودفرورفتگی است، نه استقلال و تلاش و توانمندی.در این میانه کسانی را میبینید که ناخوداگاه از غمگین شدن واهمه دارند، و در ظاهر همیشه پر انرژی، خندان، با اعتماد به نفس ورم کرده، و همیشه و همیشه موفق هستند و همواره راهی برای آنان باز است و باورشان این است که اصلا و ابدا نباید برای چیزی افسوس خورد، آنها همان کسانی هستند که توان از دست دادن ندارند، آنها همان کسانی هستند که در یک برهه، ناگهان از دیدهها محو شده و دچار افسردگی شدید میشوند، آنها همان کسانی هستند که پوچی بزرگی را با همواره با ظاهر عالی بودن پوشاندهاند، در واقع قوی کسی است که توان روبرویی با سوگ را دارد نه آنکه از شادی و پرانرژی بودن سپری در برابر واقعیت ساخته. در ادبیات عمومی روانشناسی به آن افسردگی خندان و در ادبیات روانکاوانه به آن مانیا گفته میشود. ظرفیت تجربهی غم ارتباط معکوس با نیاز شدید به قدرتمند بودن و ترس از کامل نبودن دارد، هرچه کسی بیشتر نیاز داشته باشد که همهچیز دان و همه چیز توان باشد، طبعا از ظرفیت پایینتری برای تجربهی غم برخوردار خواهد بود، و چنین فردی طبعا کمتر میتواند ضعفها و آسیبهای خودش را ببیند، لذا میتوان گفت کسی که ظرفیت تجربه اندوه کمتری دارد، ظرفیت کمتری برای تفکر دارد. این هم در نظریات روانکاوانه ملانی کلاین و ویلفرد بیون بیان شده است._ لذا افسردگی به معنای اختلال، ناسالم و به معنای اندوه درون نگری، سالم است.
" />دکتر پویان مقدم | روان درمانگر تحلیلی––––––––––––––––———انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
۱۳:۳۹
۱۰:۵۹
بازارسال شده از فضای شخصی
۱۰:۴۳
۱۰:۵۶
توصیه_های_مخرب_فضای_مجازی_در_مورد_سلامت_روانی_و_روابط.mp3
۲۱:۲۶-۲۹.۴۱ مگابایت
۱۰:۴۱
چرا باید به روانشناس یا مشاور مراجعه کنیم؟مراجعه به روانشناس و مشاور به عنوان یکی از اقدامات مهم و موثر برای بهبود روانی و روانشناختی ما میتواند در موارد مختلف مفید و ضروری باشد. در زیر چند دلیل اصلی برای مراجعه به روانشناس و مشاور آورده شدهاند:
حل مشکلات روانی: روانشناسان و مشاوران متخصص در تشخیص و درمان مشکلات روانی هستند. آنها با تجربه و دانش خود میتوانند به شما کمک کنند که مشکلاتی مانند افسردگی، اضطراب، استرس، رفتارهای نامناسب، مشکلات خانوادگی و غیره را شناسایی و بهبود بخشیده شود.تسهیل فرآیند تصمیمگیری: هنگامی که با موقعیتها و تصمیمگیریهای چالشبرانگیز روبرو هستیم، ممکن است نیاز به راهنمایی و مشاوره داشته باشیم. روانشناسان میتوانند با ارائه راهکارها و مشاورههای مؤثر، فرآیند تصمیمگیری را تسهیل کنند.ارتقاء روابط: ارتباطات موثر و سالم با دیگران یکی از کلیدهای خوشبختی و رفاه روانی است. مشاوره زوجین و خانواده میتواند به بهبود ارتباطات خانوادگی و عاطفی کمک کند و در مسائلی نظیر تعاملات میان فردی و اجتماعی، حل اختلافات و ایجاد هماهنگی کمک کند.افزایش خودآگاهی: با مشاوره و تجربهی رویارویی با مشکلات و احساسات مختلف، شما میتوانید خودآگاهی بیشتری پیدا کنید و بهتر درک کنید که چگونه با چالشها و موقعیتهای مختلف برخورد کنید.کاهش احساس عزلت: بعضی از افراد ممکن است احساس عزلت و تنهایی کنند. مراجعه به روانشناس یا مشاور میتواند فرصتی برای صحبت کردن و به اشتراک گذاشتن احساسات با یک فرد متخصص باشد و به کاهش این احساسات کمک کند.بهبود کیفیت زندگی: مراقبت از سلامت روانی بهبود کیفیت زندگی را تسهیل میکند. افرادی که به خوبی با مشکلات روانی خود مقابله میکنند، احتمالاً در کار، روابط و فعالیتهای روزمره بهتر عمل میکنند.حمایت از سلامت روانی طولانیمدت: روانشناسی و مشاوره یک فرآیند طولانیمدت است که میتواند به شما کمک کند تا مشکلات روانی خود را کنترل کرده و در طول زمان از آنها پیشگیری کنید.در نهایت، مراجعه به روانشناس یا مشاور به معنای ضعف نبوده و بلکه نشانهای از اهمیت حمایت از سلامت روانی و بهبود کیفیت زندگی است. مشاوره به عنوان یک فرآیند پویا و حمایتی میتواند به بهبود روانی و رشد شخصی کمک کند.
" />دکتر جلال خادمی | روانشناس بالینی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد(ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
حل مشکلات روانی: روانشناسان و مشاوران متخصص در تشخیص و درمان مشکلات روانی هستند. آنها با تجربه و دانش خود میتوانند به شما کمک کنند که مشکلاتی مانند افسردگی، اضطراب، استرس، رفتارهای نامناسب، مشکلات خانوادگی و غیره را شناسایی و بهبود بخشیده شود.تسهیل فرآیند تصمیمگیری: هنگامی که با موقعیتها و تصمیمگیریهای چالشبرانگیز روبرو هستیم، ممکن است نیاز به راهنمایی و مشاوره داشته باشیم. روانشناسان میتوانند با ارائه راهکارها و مشاورههای مؤثر، فرآیند تصمیمگیری را تسهیل کنند.ارتقاء روابط: ارتباطات موثر و سالم با دیگران یکی از کلیدهای خوشبختی و رفاه روانی است. مشاوره زوجین و خانواده میتواند به بهبود ارتباطات خانوادگی و عاطفی کمک کند و در مسائلی نظیر تعاملات میان فردی و اجتماعی، حل اختلافات و ایجاد هماهنگی کمک کند.افزایش خودآگاهی: با مشاوره و تجربهی رویارویی با مشکلات و احساسات مختلف، شما میتوانید خودآگاهی بیشتری پیدا کنید و بهتر درک کنید که چگونه با چالشها و موقعیتهای مختلف برخورد کنید.کاهش احساس عزلت: بعضی از افراد ممکن است احساس عزلت و تنهایی کنند. مراجعه به روانشناس یا مشاور میتواند فرصتی برای صحبت کردن و به اشتراک گذاشتن احساسات با یک فرد متخصص باشد و به کاهش این احساسات کمک کند.بهبود کیفیت زندگی: مراقبت از سلامت روانی بهبود کیفیت زندگی را تسهیل میکند. افرادی که به خوبی با مشکلات روانی خود مقابله میکنند، احتمالاً در کار، روابط و فعالیتهای روزمره بهتر عمل میکنند.حمایت از سلامت روانی طولانیمدت: روانشناسی و مشاوره یک فرآیند طولانیمدت است که میتواند به شما کمک کند تا مشکلات روانی خود را کنترل کرده و در طول زمان از آنها پیشگیری کنید.در نهایت، مراجعه به روانشناس یا مشاور به معنای ضعف نبوده و بلکه نشانهای از اهمیت حمایت از سلامت روانی و بهبود کیفیت زندگی است. مشاوره به عنوان یک فرآیند پویا و حمایتی میتواند به بهبود روانی و رشد شخصی کمک کند.
" />دکتر جلال خادمی | روانشناس بالینی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد(ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
۱۰:۴۱
۱۸:۰۰
با خشم و حسرت به گذشته نگاه نکن.m4a
۲۸:۵۴-۲۶.۲۳ مگابایت
۱۱:۲۵
روابط ناسالم آدمهای اشتباه
زمانی که در روابطِ مان به بن بست میخوریم، قطعا ناکامی شدیدی را تجربه میکنیم. شاید تا کنون افرادی را انتخاب کردهایم که گویی به ظاهر از آن ها در زندگی اجتناب کردهایم.آیا تا به حال از خودمان پرسیدهایم که چرا من آدمهایی با شخصیتهایی تقریبا مشابه را انتخاب میکنم؟ چرا در رابطهای هستم که رنج آن بیش از لذت آن است؟شاید به الگوی انتخابهای تان تا الان توجه کرده و حتی به آن پیبرده باشید. انتخاب شریک عاطفیِمان، هر چند ناهشیار، ناشی از تجربه عشق در روابط گذشتهی ماست.چرا با این که رفتار پدر و مادرم مرا آزرده درست فردی شبیه آنها یا درست شخصیت متضاد آن ها را انتخاب میکنم؟شاید پدری داشتهایم عبوس که مدام با حرفها و نگاهها تحقیرمان کرده، و ما عشق را بدون این که بخواهیم این گونه تجربه کردهایم. بنابراین مردهایی را انتخاب میکنیم که دقیقا مشابه پدرمان است و ما نمی دانیم چرا انتخاب میکنیم با این که مدام در رنجیم.مادری داشتهایم که از لحاظ هیجانی سرد و هیچ موقع آن عشقی را که خواهانش بودیم، به ما نداده است. و ما بالعکس به دنبال زن های اغواگر میرویم و هیهات که این زنها نیز اغلب با خیانتهایشان، درست به مانند مادر، ما را ناکام و محروم از عشق میگذارند.امّا چرا در چرخه این انتخابهای غلط و معیوب گیر میافتیم؟با اینکه روابط مان را قطع میکنیم، فرد دیگری را با همان ویژگی ها انتخاب میکنیم. یا توان جدایی را با وجود رابطه اشتباه نداریم.ما عشق را در ناامنی آموختهایم. و هر بار ناکام شدهایم. ما روابط ناسالمِ مان را با آدم های اشتباه ادامه میدهیم گویی هر چند ناهشیار میخواهیم برای یک بار هم که شده ثابت کنیم این بار 《من》 توانستم. توانستم عشق مادر یا پدرم را داشته باشم. امّا فراموش کردهایم که داریم همان کار را تکرار میکنیم و انتظار نتیجهی متفاوتی داریم. به راستی مگر تعریف دیوانگی این نیست ؟!تکرار تجربهیِ یکسان و انتظار نتیجهیِ متفاوت.
" />زینب فرامرزی | رواندرمانگر پویشی- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد(ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
زمانی که در روابطِ مان به بن بست میخوریم، قطعا ناکامی شدیدی را تجربه میکنیم. شاید تا کنون افرادی را انتخاب کردهایم که گویی به ظاهر از آن ها در زندگی اجتناب کردهایم.آیا تا به حال از خودمان پرسیدهایم که چرا من آدمهایی با شخصیتهایی تقریبا مشابه را انتخاب میکنم؟ چرا در رابطهای هستم که رنج آن بیش از لذت آن است؟شاید به الگوی انتخابهای تان تا الان توجه کرده و حتی به آن پیبرده باشید. انتخاب شریک عاطفیِمان، هر چند ناهشیار، ناشی از تجربه عشق در روابط گذشتهی ماست.چرا با این که رفتار پدر و مادرم مرا آزرده درست فردی شبیه آنها یا درست شخصیت متضاد آن ها را انتخاب میکنم؟شاید پدری داشتهایم عبوس که مدام با حرفها و نگاهها تحقیرمان کرده، و ما عشق را بدون این که بخواهیم این گونه تجربه کردهایم. بنابراین مردهایی را انتخاب میکنیم که دقیقا مشابه پدرمان است و ما نمی دانیم چرا انتخاب میکنیم با این که مدام در رنجیم.مادری داشتهایم که از لحاظ هیجانی سرد و هیچ موقع آن عشقی را که خواهانش بودیم، به ما نداده است. و ما بالعکس به دنبال زن های اغواگر میرویم و هیهات که این زنها نیز اغلب با خیانتهایشان، درست به مانند مادر، ما را ناکام و محروم از عشق میگذارند.امّا چرا در چرخه این انتخابهای غلط و معیوب گیر میافتیم؟با اینکه روابط مان را قطع میکنیم، فرد دیگری را با همان ویژگی ها انتخاب میکنیم. یا توان جدایی را با وجود رابطه اشتباه نداریم.ما عشق را در ناامنی آموختهایم. و هر بار ناکام شدهایم. ما روابط ناسالمِ مان را با آدم های اشتباه ادامه میدهیم گویی هر چند ناهشیار میخواهیم برای یک بار هم که شده ثابت کنیم این بار 《من》 توانستم. توانستم عشق مادر یا پدرم را داشته باشم. امّا فراموش کردهایم که داریم همان کار را تکرار میکنیم و انتظار نتیجهی متفاوتی داریم. به راستی مگر تعریف دیوانگی این نیست ؟!تکرار تجربهیِ یکسان و انتظار نتیجهیِ متفاوت.
" />زینب فرامرزی | رواندرمانگر پویشی- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد(ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
۱۱:۲۷
سوگیری های شناختی(5): نقطه کور تعصب
نقطه کور تعصب (Bias blind spot) یک سوگیری شناختی است که فرد تعصب را در قضاوتهای دیگران تشخیص میدهد اما در قضاوتهای خودش نه.عبارت نقطه کور تعصب رانخستین بار امیلی پرونین، استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون و همکارانش دانیل لین و لی راس، به کار بردند.ظهور و بروز نقطه کور تعصب درافراد متفاوت است. به نظر میرسد نقطه کور تعصب، به عنوان یک ویژگی فردی پایدار،قابل اندازهگیری است. تحقیقات نشان میدهندداشتن چنین نقطه کوری به هنر تصمیمگیری ربطی ندارد؛ تقریباهمه میپندارند کمتر از دیگران جانبدارند، فارغ از اینکه آیا خود تصمیمات خوبی میگیرندیاخیر.نتایج یک تحقیق درایالات متحده حاکی است در میان ششصد شرکت کننده، بیش از ۸۵% باور داشتند از میانگین جامعه آمریکا کمتر تعصب دارند و فقط یک شرکتکننده عقیده داشت که قطعا از میانگین جامعه متعصبتر است.تحقیق مفصل ومشترک دانشمندان دانشگاه کارنگی ملون، دانشگاه کالج لندن، دانشگاه بوستون و دانشگاه کلرادو هم آشکار کرد که باور به اینکه دیگران از ما متعصبترند ممکن است بر قضاوت و رفتار تاثیر مخربی بگذارد از جمله اینکه گوش فرد به مشورت، اندرز و توصیههای دیگران بسته شود. افرادی که نقطه کور تعصبشان بشدت فعال است حتی به شرکت درجلسات حرفهای، بازآموزی، پرورشی و آموزشی مقاومت نشان میدهند.یک تحقیق دیگر در میان پزشکانی انجام گرفت که از شرکتهای داروسازی هدیههای تبلیغاتی میگرفتند. هنگامی که از آنها پرسیده شد آیا این هدیهها در نوشتن نسخه و تجویز دارو تاثیر دارد تقریباهمه گفتند خیر. سؤال بعدی این بود که آیا این هدایا ناخودآگاه در تصمیمات همکارانشان تاثیر میگذارد؟ اکثریت موافق بودند و چون پرسیده شد آیا ممکن است تصمیمات آنان نیز ناخودآگاه تحت تاثیر هدایا قرار گیرد بیشتر شرکت کنندگان اظهار کردند که هیچ خاطرهای از نسخهای ندارند که تحت تاثیر هدایا نوشته شده باشد.این همان نقطه کور تعصب است که هر کس به نوعی درگیرش است.این قضیه خودش را در شبکههای اجتماعی نیز نشان میدهد. اغلب در شبکههای اجتماعی نظراتی میبینیم که دیگران را مدام متهم به جانبداری و تعصب میکنند یا سیاستمدارانی که روزنامهنگاران را به همین بهانه سرزنش میکنند در حالی که همین افراد دراین خیال باطلند که خود منصف ومعتدلند.نقطه کور تعصب نتیجه عدم توجه است و عدم توجه خطایی شناختی است. در سال ۱۹۹۹، دو روانشناس دانشگاه هاروارد، دانیل سایمون و کریستوفر جارویس، آزمون نغزی را طراحی کردند. آنان ویدئویی از یک بازی بسکتبال را برای شرکتکنندگان پخش کردند و از آنان خواستند تعداد پاسهای هر تیم را بشمرند. در حین آن بازی، فردی که خودش را به شکل گوریل درآورده بود به وسط زمین بازی میرود، چند مشت به سینهاش میکوبد و از صحنه خارج میشود. در کمال ناباوری نزدیک به نیمی از شرکتکنندگان چنان بر شمارش پاسها تمرکز کرده بودندکه کلاگوریل راندیدند. نقطه کور محصول بیتوجهی است.برای مقابله وتشخیص نقطه کور تعصب کافی است پیش از قضاوت درباره نظردیگران، نظر خودمان رامرور وبه منابع علمی وافراد مطلع رجوع کنیم تاپشتوانه قویتری برای آرای خود فراهم آوریم.
" />بهمن شهری|پژوهشگر––––––––––––––––———انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
نقطه کور تعصب (Bias blind spot) یک سوگیری شناختی است که فرد تعصب را در قضاوتهای دیگران تشخیص میدهد اما در قضاوتهای خودش نه.عبارت نقطه کور تعصب رانخستین بار امیلی پرونین، استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون و همکارانش دانیل لین و لی راس، به کار بردند.ظهور و بروز نقطه کور تعصب درافراد متفاوت است. به نظر میرسد نقطه کور تعصب، به عنوان یک ویژگی فردی پایدار،قابل اندازهگیری است. تحقیقات نشان میدهندداشتن چنین نقطه کوری به هنر تصمیمگیری ربطی ندارد؛ تقریباهمه میپندارند کمتر از دیگران جانبدارند، فارغ از اینکه آیا خود تصمیمات خوبی میگیرندیاخیر.نتایج یک تحقیق درایالات متحده حاکی است در میان ششصد شرکت کننده، بیش از ۸۵% باور داشتند از میانگین جامعه آمریکا کمتر تعصب دارند و فقط یک شرکتکننده عقیده داشت که قطعا از میانگین جامعه متعصبتر است.تحقیق مفصل ومشترک دانشمندان دانشگاه کارنگی ملون، دانشگاه کالج لندن، دانشگاه بوستون و دانشگاه کلرادو هم آشکار کرد که باور به اینکه دیگران از ما متعصبترند ممکن است بر قضاوت و رفتار تاثیر مخربی بگذارد از جمله اینکه گوش فرد به مشورت، اندرز و توصیههای دیگران بسته شود. افرادی که نقطه کور تعصبشان بشدت فعال است حتی به شرکت درجلسات حرفهای، بازآموزی، پرورشی و آموزشی مقاومت نشان میدهند.یک تحقیق دیگر در میان پزشکانی انجام گرفت که از شرکتهای داروسازی هدیههای تبلیغاتی میگرفتند. هنگامی که از آنها پرسیده شد آیا این هدیهها در نوشتن نسخه و تجویز دارو تاثیر دارد تقریباهمه گفتند خیر. سؤال بعدی این بود که آیا این هدایا ناخودآگاه در تصمیمات همکارانشان تاثیر میگذارد؟ اکثریت موافق بودند و چون پرسیده شد آیا ممکن است تصمیمات آنان نیز ناخودآگاه تحت تاثیر هدایا قرار گیرد بیشتر شرکت کنندگان اظهار کردند که هیچ خاطرهای از نسخهای ندارند که تحت تاثیر هدایا نوشته شده باشد.این همان نقطه کور تعصب است که هر کس به نوعی درگیرش است.این قضیه خودش را در شبکههای اجتماعی نیز نشان میدهد. اغلب در شبکههای اجتماعی نظراتی میبینیم که دیگران را مدام متهم به جانبداری و تعصب میکنند یا سیاستمدارانی که روزنامهنگاران را به همین بهانه سرزنش میکنند در حالی که همین افراد دراین خیال باطلند که خود منصف ومعتدلند.نقطه کور تعصب نتیجه عدم توجه است و عدم توجه خطایی شناختی است. در سال ۱۹۹۹، دو روانشناس دانشگاه هاروارد، دانیل سایمون و کریستوفر جارویس، آزمون نغزی را طراحی کردند. آنان ویدئویی از یک بازی بسکتبال را برای شرکتکنندگان پخش کردند و از آنان خواستند تعداد پاسهای هر تیم را بشمرند. در حین آن بازی، فردی که خودش را به شکل گوریل درآورده بود به وسط زمین بازی میرود، چند مشت به سینهاش میکوبد و از صحنه خارج میشود. در کمال ناباوری نزدیک به نیمی از شرکتکنندگان چنان بر شمارش پاسها تمرکز کرده بودندکه کلاگوریل راندیدند. نقطه کور محصول بیتوجهی است.برای مقابله وتشخیص نقطه کور تعصب کافی است پیش از قضاوت درباره نظردیگران، نظر خودمان رامرور وبه منابع علمی وافراد مطلع رجوع کنیم تاپشتوانه قویتری برای آرای خود فراهم آوریم.
" />بهمن شهری|پژوهشگر––––––––––––––––———انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
۱۰:۲۳
درس_دهم_هر_چیزی_ذهنتون_بهتون_میگه،_بهش_گوش_بدید.mp3
۳۰:۵۴-۲۸.۳۶ مگابایت
۱۰:۲۷
Episode_01_The_Awakening_of_Inner_Hero_بیداری_قهرمان_درون.mp3
۵۶:۰۶-۵۱.۵۵ مگابایت
۱۱:۴۶
چه ایرادی دارد داستانهای زیادی در مورد ما در ذهن آدمهای زیادی وجود داشته باشد؟
به این فکر کنید که هر آدمی که یا با شما در رابطه بوده یا نبوده، یک داستان و یک برداشت از شما دارد و آن داستان را برای دیگران میگوید بعد دیگرانی آن داستان را میشنوند و بر اساس ذهن خودشان دوباره داستان خودشان را میسازند و تحلیلهای خودشان را میدهند.به نظرم تمام آن داستانها حق زندگی کردن دارند و شما هم حق زندگی کردن با ورژن واقعی خودتان را دارید، شخصیتی که فقط خودتان از آن خبر دارید. داستانی که هیچگاه هیچکس جز شما نمیتواند واقعیتش را درک کند.روزی که شما هیچ تمایلی نداشته باشید خودتان را برای داستان ذهنی شخصی دیگر، توضیح دهید؛روزی که شما به ورژنهای متفاوت خودتان در ذهن دیگران نگاه میکنید و اجازه میدهید دیگران با آن ورژن جلو بروند و نمیخواهید آن تصویر را تصحیح کنید؛و روزی که دیگر نمیخواهید هیچ چیز را در مورد خودتان به هیچکس ثابت کنید و به دیگران فضا میدهید که با همان داستان از شما جدا شوند، فاصله بگیرند، خشم بورزند، قهر کنند، سکوت کنند یا هر آنچه میخواهند انجام دهند؛آن روز، روز مهمی ست چون شما با خودتان در صلح نشستهاید و پختهترین ورژن خودتان را تا به آن روز در درونتان ملاقات کردهاید و آنقدر با همان کسی که تا آن لحظه هستید راحتید که دیگر حاضر نیستید به خاطر برداشتهای دیگران، به خودتان آسیب بزنید و در دام تغییر ذهنیت آنها بیوفتید.روزی که اجازه میدهید در ذهن دیگران، بد یا خوب، آسیب رسان یا مرهم، مشکل ساز یا راه حل مدار، قدرنشناس یا قدردان، آنتی سوشال یا همدل، کوچک و حقیر یا بزرگ و تحسین برانگیز، بی معرفت یا با معرفت به نظر برسید و برای هیچ خط داستانیای هیچ مداخله ای نمیکنید آن روز، روز مهمی ست. آن روز را برای خودتان بنویسید و جشن بگیرید چون شروع رابطهای با خودتان هست که دیگر هیچ داستانی آن رابطه را برهم نخواهد زد. و هرچقدر شما با خودتان در صلح بیشتری باشی دو در راهی که میروید مصمم تر باشید داستانهای بیشتری از شما ساخته خواهد شد. داستانهایی مملو از فرافکنی و خشم، یا مملو از تحسین و بزرگ نمایی به قصدِ بعدا درهم کوبیدن همان تحسین ها!کسی که خودش و واقعیتش را زیست میکند، توقف ناپذیر است و هیچ داستانی او را درگیر نمیکند. حال این داستان از زبان قاضی باشد، روانشناس باشد، معلم باشد یا دکتر و مهندس، دوست قدیمی یا غریبه ای ناآشنا. هیچ داستانی دیگر توان توقفِ حقیقتِ درونی آدمهایی که میدانند چه کسی هستند و چه میخواهند و چه مسیری میروند را، ندارد. هیچ داستانی.
" />پونه مقیمی| رواندرمانگر پویشی––––––––––––––––———انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
به این فکر کنید که هر آدمی که یا با شما در رابطه بوده یا نبوده، یک داستان و یک برداشت از شما دارد و آن داستان را برای دیگران میگوید بعد دیگرانی آن داستان را میشنوند و بر اساس ذهن خودشان دوباره داستان خودشان را میسازند و تحلیلهای خودشان را میدهند.به نظرم تمام آن داستانها حق زندگی کردن دارند و شما هم حق زندگی کردن با ورژن واقعی خودتان را دارید، شخصیتی که فقط خودتان از آن خبر دارید. داستانی که هیچگاه هیچکس جز شما نمیتواند واقعیتش را درک کند.روزی که شما هیچ تمایلی نداشته باشید خودتان را برای داستان ذهنی شخصی دیگر، توضیح دهید؛روزی که شما به ورژنهای متفاوت خودتان در ذهن دیگران نگاه میکنید و اجازه میدهید دیگران با آن ورژن جلو بروند و نمیخواهید آن تصویر را تصحیح کنید؛و روزی که دیگر نمیخواهید هیچ چیز را در مورد خودتان به هیچکس ثابت کنید و به دیگران فضا میدهید که با همان داستان از شما جدا شوند، فاصله بگیرند، خشم بورزند، قهر کنند، سکوت کنند یا هر آنچه میخواهند انجام دهند؛آن روز، روز مهمی ست چون شما با خودتان در صلح نشستهاید و پختهترین ورژن خودتان را تا به آن روز در درونتان ملاقات کردهاید و آنقدر با همان کسی که تا آن لحظه هستید راحتید که دیگر حاضر نیستید به خاطر برداشتهای دیگران، به خودتان آسیب بزنید و در دام تغییر ذهنیت آنها بیوفتید.روزی که اجازه میدهید در ذهن دیگران، بد یا خوب، آسیب رسان یا مرهم، مشکل ساز یا راه حل مدار، قدرنشناس یا قدردان، آنتی سوشال یا همدل، کوچک و حقیر یا بزرگ و تحسین برانگیز، بی معرفت یا با معرفت به نظر برسید و برای هیچ خط داستانیای هیچ مداخله ای نمیکنید آن روز، روز مهمی ست. آن روز را برای خودتان بنویسید و جشن بگیرید چون شروع رابطهای با خودتان هست که دیگر هیچ داستانی آن رابطه را برهم نخواهد زد. و هرچقدر شما با خودتان در صلح بیشتری باشی دو در راهی که میروید مصمم تر باشید داستانهای بیشتری از شما ساخته خواهد شد. داستانهایی مملو از فرافکنی و خشم، یا مملو از تحسین و بزرگ نمایی به قصدِ بعدا درهم کوبیدن همان تحسین ها!کسی که خودش و واقعیتش را زیست میکند، توقف ناپذیر است و هیچ داستانی او را درگیر نمیکند. حال این داستان از زبان قاضی باشد، روانشناس باشد، معلم باشد یا دکتر و مهندس، دوست قدیمی یا غریبه ای ناآشنا. هیچ داستانی دیگر توان توقفِ حقیقتِ درونی آدمهایی که میدانند چه کسی هستند و چه میخواهند و چه مسیری میروند را، ندارد. هیچ داستانی.
" />پونه مقیمی| رواندرمانگر پویشی––––––––––––––––———انجمن علمی مشاوره پردیس امام سجاد (ع)
ارتباط با ما:تلگرامhttps://t.me/moshavere_imamsajjadبلهhttps://ble.ir/moshavere_imamsajjad
۱۱:۴۷
۵:۵۵
۱۳:۴۳