۱۰:۵۹
۱۰:۵۹
۱۰:۵۹
۱۰:۵۹
۱۶:۵۴
۱۰:۰۳
۱۱:۰۱
۱۲:۳۳
۱۷:۲۷
۱۴:۳۸
۷:۴۴
۷:۳۲
بازارسال شده از خدام موکب فارغالتحصیلان شریف
این متن رو یکی از اساتید انقلابی دانشگاه نوشته. ارزش خوندن داره:
فرازها و فرودها و قصه بی بدیل دوران ما:
دوستان و سروران عزیزحتما با دیدن خبرهای عجیب، سریع و برق آسای این روزها که از جلوی چشم هایمان عبور میکنند (و اگرچه در میان میدان نبوده و از دور نظارگر صحنه های اعجاب آور این روزها هستند،) با پوست و گوشت خود لرزش دل ها و جوشش خون ها را احساس میکنند. اما با دیدن این صحنه ها و تب و تاب جوانانه و مشتاقانه این عزیزان خاطراتی از سال های دور در ذهن خطور میکند و انگاری که ماشین زمان ما را به آن سال های پرتلاطم باز گردانده است.
" اواخر فروردین ماه سال شصت و هفت بود و نیروهای عراقی با تمام توان به خطوط دفاعی ایران در فاو حمله ور شدند. در یک چهل و هشت ساعت باور نکردنی، کلیه خطوط دفاعی نیروهای ایرانی فرو ریخت و عراق موفق شد تمامی آنچه را با فداکاریها و رشادت ها و خون های پاک رزمندگان ایرانی در ماه ها حاصل شده بود باز پس بگیرد. دومین شب حمله نیروهای عراقی که تقریبا کار تمام شده بود ما هنوز در نخلستان ها بودیم و با تخریب پل لوله ای که توسط بچه های خودمان برای متوقف کردن نیروهای عراقی صورت گرفت عملا در ان منطفه گیر افتاده بودیم. اما قبل از طلوع آفتاب به طور معجره آسایی به وسیله یک قایق کوچک زیر آن باران گلوله از اروند رود گذشتیم و به خسروآباد آمدیم. عجب صحنه های بود در طلوع ان صبح عجیب، بچه های شیمیایی شده و خسته که چهل و هشت ساعت بود آب و غذا نخورده بودند روی خاکریز جاده خسروآباد نشسته بودند و های های گریه میکردند. گویی صحنه های عملیات والفجر هشت و شهیدان مخلصی که در اروند و در کنار دژ فاو مظلومانه شهید شدند از جلوی چشمانشان عبور میکرد. یکی زار و هق هق کنان نگران شکستن قلب امام (ره) بود و دیگری نوای خیانت و خنجر از پشت داشت.""کمی بعد از قضیه فاو و آن فرود و فرازهایش، عراق در جزیزه مجنون و بعدا شلمچه عملیات کرد و در عین ناباوری داشته های ما در عملیات های خیبر و کربلای پنج را با آنهمه فداکاری و شهید بر باد داد. شب بود و در جایی نچندان دور از نیروهای عراقی، میزبان یکی از روحانیان کاردرست قرارگاه بودیم. آمده بود تا از نزدیک اوضاع را ببیند و وقتی شنید که عراقی ها تمام خطوط پدافندی را شکسته اند و در پشت جاده اهواز خرمشهر هستند و دوباره به خرمشهر نزدیک شده اند مثل یک چوبی که از وسط بشکند پاهایش لرزید و به گونی های سنگری که پشتش بود سر خورد و های و های کنان بر روی زمین افتاد و گفت "داریم شکست میخوریم، قلب امام حالا میشکند، این دنیا دیگر ارزش هیچ نداره". عجب شب هایی بود، راست میگفت شرایط جوری بود که آن تعبیری که خداوند عزوجل در قرآن راجع به جنگ حنین و "تنگ شدن زمین با همه وسعتش بر مسلمانان" را کاملا با تمام وجود احساس میکردی. " حدود سی سال بعد، وقتی عازم پیاده روی اربعین بودیم همانطور که روی جاده کوت به نجف ایستاده بودم به یاد آوردم که چقدر در آن سال های دفاع مقدس روی جاده فاو- العماره می ایستادیم و تصور میکردیم که با پیرزوی نظامی در جنگ، از همان مسیر عازم کربلا میشویم. اما حال راه جور دیگری باز شده بود و خداوند منان بر اساس مشیت خود قضیه را جور دیگری رقم زده بود. بله دیگر امام (ره) نبود و برادرانمان به خیل شهدا پیوسته بودند ولی بر اساس سناریوی الهی، قلب های دو ملت الفت یافته بود و همه در یک مسیر راهی بودیم. گویی در آن سال های پیش این غرور و خواسته دل ما که بر پیروزی مطلق مادی رقم خورده بود، غفلتی عجیب را بر ما حاکم کرده بود. حال آنکه خداوند عزوجل مسیر خلقت خود را پیش می برد و ما بندگان با همه تصورات پیروزی و شکست خود، وسیله ای بیش نبودیم. دیشب یکی از دوستان عزیز میگفت با شرایطی که پیش آمده حتی دیگر نماز در قدس هم با شهادت یاران و سید در لبنان و قضایای دیگر آن حال را نخواهد داشت ولی من در وادی دیگری بودم و با خود میگفتم رضا و مشیت خداوند اینبار در چه مسیر و چگونه به سرانجام خواهد رسید؟.
فرازها و فرودها و قصه بی بدیل دوران ما:
دوستان و سروران عزیزحتما با دیدن خبرهای عجیب، سریع و برق آسای این روزها که از جلوی چشم هایمان عبور میکنند (و اگرچه در میان میدان نبوده و از دور نظارگر صحنه های اعجاب آور این روزها هستند،) با پوست و گوشت خود لرزش دل ها و جوشش خون ها را احساس میکنند. اما با دیدن این صحنه ها و تب و تاب جوانانه و مشتاقانه این عزیزان خاطراتی از سال های دور در ذهن خطور میکند و انگاری که ماشین زمان ما را به آن سال های پرتلاطم باز گردانده است.
" اواخر فروردین ماه سال شصت و هفت بود و نیروهای عراقی با تمام توان به خطوط دفاعی ایران در فاو حمله ور شدند. در یک چهل و هشت ساعت باور نکردنی، کلیه خطوط دفاعی نیروهای ایرانی فرو ریخت و عراق موفق شد تمامی آنچه را با فداکاریها و رشادت ها و خون های پاک رزمندگان ایرانی در ماه ها حاصل شده بود باز پس بگیرد. دومین شب حمله نیروهای عراقی که تقریبا کار تمام شده بود ما هنوز در نخلستان ها بودیم و با تخریب پل لوله ای که توسط بچه های خودمان برای متوقف کردن نیروهای عراقی صورت گرفت عملا در ان منطفه گیر افتاده بودیم. اما قبل از طلوع آفتاب به طور معجره آسایی به وسیله یک قایق کوچک زیر آن باران گلوله از اروند رود گذشتیم و به خسروآباد آمدیم. عجب صحنه های بود در طلوع ان صبح عجیب، بچه های شیمیایی شده و خسته که چهل و هشت ساعت بود آب و غذا نخورده بودند روی خاکریز جاده خسروآباد نشسته بودند و های های گریه میکردند. گویی صحنه های عملیات والفجر هشت و شهیدان مخلصی که در اروند و در کنار دژ فاو مظلومانه شهید شدند از جلوی چشمانشان عبور میکرد. یکی زار و هق هق کنان نگران شکستن قلب امام (ره) بود و دیگری نوای خیانت و خنجر از پشت داشت.""کمی بعد از قضیه فاو و آن فرود و فرازهایش، عراق در جزیزه مجنون و بعدا شلمچه عملیات کرد و در عین ناباوری داشته های ما در عملیات های خیبر و کربلای پنج را با آنهمه فداکاری و شهید بر باد داد. شب بود و در جایی نچندان دور از نیروهای عراقی، میزبان یکی از روحانیان کاردرست قرارگاه بودیم. آمده بود تا از نزدیک اوضاع را ببیند و وقتی شنید که عراقی ها تمام خطوط پدافندی را شکسته اند و در پشت جاده اهواز خرمشهر هستند و دوباره به خرمشهر نزدیک شده اند مثل یک چوبی که از وسط بشکند پاهایش لرزید و به گونی های سنگری که پشتش بود سر خورد و های و های کنان بر روی زمین افتاد و گفت "داریم شکست میخوریم، قلب امام حالا میشکند، این دنیا دیگر ارزش هیچ نداره". عجب شب هایی بود، راست میگفت شرایط جوری بود که آن تعبیری که خداوند عزوجل در قرآن راجع به جنگ حنین و "تنگ شدن زمین با همه وسعتش بر مسلمانان" را کاملا با تمام وجود احساس میکردی. " حدود سی سال بعد، وقتی عازم پیاده روی اربعین بودیم همانطور که روی جاده کوت به نجف ایستاده بودم به یاد آوردم که چقدر در آن سال های دفاع مقدس روی جاده فاو- العماره می ایستادیم و تصور میکردیم که با پیرزوی نظامی در جنگ، از همان مسیر عازم کربلا میشویم. اما حال راه جور دیگری باز شده بود و خداوند منان بر اساس مشیت خود قضیه را جور دیگری رقم زده بود. بله دیگر امام (ره) نبود و برادرانمان به خیل شهدا پیوسته بودند ولی بر اساس سناریوی الهی، قلب های دو ملت الفت یافته بود و همه در یک مسیر راهی بودیم. گویی در آن سال های پیش این غرور و خواسته دل ما که بر پیروزی مطلق مادی رقم خورده بود، غفلتی عجیب را بر ما حاکم کرده بود. حال آنکه خداوند عزوجل مسیر خلقت خود را پیش می برد و ما بندگان با همه تصورات پیروزی و شکست خود، وسیله ای بیش نبودیم. دیشب یکی از دوستان عزیز میگفت با شرایطی که پیش آمده حتی دیگر نماز در قدس هم با شهادت یاران و سید در لبنان و قضایای دیگر آن حال را نخواهد داشت ولی من در وادی دیگری بودم و با خود میگفتم رضا و مشیت خداوند اینبار در چه مسیر و چگونه به سرانجام خواهد رسید؟.
۱۶:۲۶
۱۰:۰۰
۱۸:۴۰
۴:۱۳
۱۸:۰۹
۱۸:۰۹
۹:۱۶
۱۷:۲۰