مادر غمخوار...
#حضرت_زهرا #فاطمیه
#مهدی_رسولی__سروش splus.ir/msnoteایتا Eitaa.com/msnoteبله https://ble.im/msnoteتلگرام https://t.me/msnoteای گپ. https://igap.net/msnote
#حضرت_زهرا #فاطمیه
#مهدی_رسولی__سروش splus.ir/msnoteایتا Eitaa.com/msnoteبله https://ble.im/msnoteتلگرام https://t.me/msnoteای گپ. https://igap.net/msnote
۲۱:۵۱
اگـر شـده روزی یـک #آیـه از #قـرآن را بـخـوانـیـد ولـی بـی #قـران روزتـان را سـپـری نـکـنـید
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
ترجمه:
عشق و علاقه به زنان و فرزندان و اموال زياد از طلا ونقره و اسبان ممتاز و چهارپايان و كشتزارها كه همه از شهوات و خواستههاى نفسانى است، در نظر مردم جلوه يافته است، (در حالى كه) اينها بهرهاى گذرا از زندگانى دنياست و سرانجام نيكو تنها نزد خداوند است.
نکته ها
«قَناطير» جمع «قِنطار» به معناى مال زياد است وآمدن كلمهى «مُقَنطرة» به دنبال آن، براى تأكيد بيشتر است. نظير اينكه بگوييم: آلاف و الوف، هزاران هزار.
«خَيل» به معناى اسب و اسب سوار، هردو آمده است و «مُسَوّمة» يعنى نشاندار. اسبهايى كه به خاطر زيبايى اندام و يا تعليمى كه مىديدند، داراى برجستگىهاى خاصّى مىشدند، به آنها «خيل مسومة» مىگفتند.
جلوهكردن دنيا در نظر انسان، گاهى از طريق خيالات شخصى و گاهى از سوى شيطان و گاهى از جانب اطرافيان متملّق صورت مىگيرد. از طريق اوهام شخصى: «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» و «فَرَآهُ حَسَناً» و از سوى شيطان: «زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ» و از طرف اطرافيان متملّق «زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ»
مصاديق جلوههاى دنيا كه در آيه ذكر شده، با توجّه به زمان نزول آيه است و مىتواند در هر زمانى مصاديق جديدى داشته باشد. طلا و نقره، كنايه از ثروت اندوزى، و اسب كنايه از مركب و وسيلهى نقليّه است.
سؤال: با اينكه خداوند زينت بودن مال و فرزند را پذيرفته است؛ «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدنيا» پس چرا اين آيه در مقام انتقاد است؟
پاسخ: زينت بودن چيزى، غير از دلبستگى به آن است. در اين آيه انتقاد از دلبستگى شديد است كه از آن به «حُبُّ الشَّهَواتِ» تعبير مىكند.
كلمهى «بَنين» شامل دختران نيز مىشود، نظير اينكه مىگوييم: عابران محترم از پيادهرو حركت كنند كه شامل زنان عابر نيز مىشود.
امام صادق عليه السلام با استناد به «حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ ...» فرمودند: مردم در دنيا و آخرت از چيزى بيشتر از زنان لذّت نمىبرند ... اهل بهشت نيز بيش از هر چيز به نكاح تمايل دارند تا خوردنىها و آشاميدنىها.
اين روايت حكمت تقدّم «النّساء» را بر ديگر موارد بيان مىكند.
پیام ها
1- علاقهى طبيعى به مادّيات، در نهاد هر انسانى وجود دارد، آنچه خطرناك است، فريب خوردن از زينتها وجلوههاى آن و عدم كنترل دلبستگىهاست. «زُيِّنَ لِلنَّاسِ ...»
2- جلوهى دنيا براى مردمِ عادّى است، نه افراد فرزانه. «زُيِّنَ لِلنَّاسِ» چنانكه در نظر همسر فرعون كه فرزانهى تاريخ است، كاخ و طلاى او بىارزش است.
«نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ»
3- علاقهى بيش از حدّ به زن وفرزند، بيش از هر چيز مايهى دلبستگى انسان به دنيا مىگردد. «حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ»
4- مراقب باشيم كه زينتها وجلوههاى دنيا، مقدّمهى غفلت از آخرت است.
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ ... وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»
5- يكى از عوامل بد عاقبت شدن، شيفتگى و دلبستگى به دنياست. زيرا عاقبت نيكو تنها نزد خداست. «زُيِّنَ لِلنَّاسِ ... وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»
6- يكى از شيوههاى تربيتى، تحقير مادّيات و بيان عظمت معنويات است. «ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»
7- بهترين راه براى كنترل علائق مخرّب، مقايسه آن با الطاف جاودانهى الهى است. «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» _
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
۵:۳۳
ناچاریهایی برای تعظیم خاضعانهتر
[برای مُریدِ «غزل» و مربّیِ «رباعی»]
پیامبری که مکارم اخلاق در برابرش زانو زده و حلم و تحمّل پیش پایش خم شده، اگر به یک بچّه بگوید «او وزغ پسر وزغ است»، حتماً حجم متراکمی از کثافت و رذالت را به چشم خود دیده و عاقبت پر از عناد و عداوتش را به او خبر داده تا شاید برگردد. چون وزغ همان حیوانی است که از دم و بازدمِ بیمقدارش هم فروگذار نمیکرده و در آتش نمرود میدمیده تا ابراهیم بیشتر بسوزد.
شاید به همین دلیل بود که وقتی نوادهی ابراهیم در حجاز قیام کرد، «حَکَم بن ابیالعاص» آنقدر پیامبر را مسخره کرد و مثل همان وزغ، به آتشی که قریش برای محمّد افروخته بودند، دمید که نبیّخدا او را از مدینه بیرون کرد و وقتی پسرش «مروان بن حکم» را دید، فرمود: «او وزغ پسر وزغ است.» پدر و پسر به حدی در تاریکخانههای ظلمات فرو رفته بودند که حتی خلیفهی اول و دوم هم جرأت نکردند تا شفاعت عثمان دربارهی «مروان» بپذیرند و او را به مدینه راه دهند. اما خلیفهی سوم وقتی روی مرکب غصبیش پرید، دخترش را به مروان سپرد تا تبعیدیِ دوران پیامبر، داماد خلیفه شود و آنقدر در دارالخلافه بتازد که یکی از بهانههای مخالفان برای کشتن عثمان جور شود.
بعد از آن، گرچه مروان با پسر ابوطالب بیعت کرده بود، غائلهی جمل را به راه انداخت اما «شترِ» آن زن به خاک افتاد و «وزغ» هم اسیر شد. حسنین شفاعتش کردند و پدرشان قبول کرد اما گفت: «نیازی به بیعتش ندارم؛ دستش دست یهودی است و اگر با دست بیعت کند، با پشتش آن را میشکند ... او پرچم گمراهی را به دوش خواهد کشید» معاویه که به سلطنت رسید، مروان برای سبّ علی پیشتاز شد و در مقابل چشمان حسنبنعلی، تا جایی در شهر پیامبر لجن پراکند که پسر ابوسفیان، فدک را به او بخشید و «تبعیدشده از مدینه»، برای چند سال «امیر مدینه» شد. وقتی هم که نامهی یزید به والی مدینه رسید و از اهل شهر بیعت خواست، مروان از «ولید بن عتبه» خواست تا حسین را ـ همان که بعد از جمل شفاعتش کرده بود و هنوز حتی به سوی کوفه حرکت نکرده بود ـ بکشد...
اگر همهی اینها را گفتم و تمامی این خطوط را به نام نجس مروان آلوده کردم، از روی ناچاری بود. چون تا درکی از عمق ضلالت پیدا نکنیم، عظمت نور معلوم نمیشود. حالا شاید بهتر بتوانیم در مقابل آن شیرزن و روضههایش خم شویم. شیرزنی که در بقیع، مجلس به راه میانداخت و طوری برای «عباس»ش روضه میخواند که سیاهترین قلب را میسوزاند و «مروان» را هم به گریه میانداخت. همسر علی باید هم اهل اعجاز باشد و با توسل به نور شوهرش، قرآن را هر روز، تر و تازه کند. خدا گفته: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره أو اشدّ قسوه...» اما امّالبنین است دیگر؛ دل شقیِّ معروفی مثل مروان را هم میشکافد و آب چشم او را از درون قلبش بیرون میکشد و با روضههایش آیات قرآن را کامل میکند: «... و إنّ منها لما یشّقّق فیخرج منه الماء» ... مگر شوخی است؟ تاریخ باید شهادت بدهد که ائمّهی ضلالت چطور در برابر عظمت علیامخدّرات علوی به انفعال افتادهاند ...
ـــــــ
چند وقتی است که به «محسن رضوانی» بدهکار شدهام. بدهکار چند بوسه به دستهایش به خاطر شعری که در آن، چهار فداییِ #امالبنین را در قالب یک رباعی معرفی کرده:رباعی گفتی و تقدیمِ سلطان غزل کردیمعمای ادب را با همین ابیات حل کردیرباعی گفتی و مصراعی از آن را توای بانومیان اهل عالم در وفا ضربالمثل کردیفرستادی به قربانگاه اسماعیلهایت راهمان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردیکشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چندتمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردیرباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شدبه تیغ اشک خود، اعرابشان را بیمحل کردیمیشود چند حرف از آن مصرعهای تکّهتکّهشدهتان را به ما هم یاد بدهید تا ما هم کمی وفا و ادب یاد بگیریم و با آستانبوسیِ پسران شما عباس و عبدالله و جعفر و عثمان، خرجِ پسر زهرا شویم؟ @msnoteسالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها را تسلیت عرض میکنیم. التماس دعا
[برای مُریدِ «غزل» و مربّیِ «رباعی»]
پیامبری که مکارم اخلاق در برابرش زانو زده و حلم و تحمّل پیش پایش خم شده، اگر به یک بچّه بگوید «او وزغ پسر وزغ است»، حتماً حجم متراکمی از کثافت و رذالت را به چشم خود دیده و عاقبت پر از عناد و عداوتش را به او خبر داده تا شاید برگردد. چون وزغ همان حیوانی است که از دم و بازدمِ بیمقدارش هم فروگذار نمیکرده و در آتش نمرود میدمیده تا ابراهیم بیشتر بسوزد.
شاید به همین دلیل بود که وقتی نوادهی ابراهیم در حجاز قیام کرد، «حَکَم بن ابیالعاص» آنقدر پیامبر را مسخره کرد و مثل همان وزغ، به آتشی که قریش برای محمّد افروخته بودند، دمید که نبیّخدا او را از مدینه بیرون کرد و وقتی پسرش «مروان بن حکم» را دید، فرمود: «او وزغ پسر وزغ است.» پدر و پسر به حدی در تاریکخانههای ظلمات فرو رفته بودند که حتی خلیفهی اول و دوم هم جرأت نکردند تا شفاعت عثمان دربارهی «مروان» بپذیرند و او را به مدینه راه دهند. اما خلیفهی سوم وقتی روی مرکب غصبیش پرید، دخترش را به مروان سپرد تا تبعیدیِ دوران پیامبر، داماد خلیفه شود و آنقدر در دارالخلافه بتازد که یکی از بهانههای مخالفان برای کشتن عثمان جور شود.
بعد از آن، گرچه مروان با پسر ابوطالب بیعت کرده بود، غائلهی جمل را به راه انداخت اما «شترِ» آن زن به خاک افتاد و «وزغ» هم اسیر شد. حسنین شفاعتش کردند و پدرشان قبول کرد اما گفت: «نیازی به بیعتش ندارم؛ دستش دست یهودی است و اگر با دست بیعت کند، با پشتش آن را میشکند ... او پرچم گمراهی را به دوش خواهد کشید» معاویه که به سلطنت رسید، مروان برای سبّ علی پیشتاز شد و در مقابل چشمان حسنبنعلی، تا جایی در شهر پیامبر لجن پراکند که پسر ابوسفیان، فدک را به او بخشید و «تبعیدشده از مدینه»، برای چند سال «امیر مدینه» شد. وقتی هم که نامهی یزید به والی مدینه رسید و از اهل شهر بیعت خواست، مروان از «ولید بن عتبه» خواست تا حسین را ـ همان که بعد از جمل شفاعتش کرده بود و هنوز حتی به سوی کوفه حرکت نکرده بود ـ بکشد...
اگر همهی اینها را گفتم و تمامی این خطوط را به نام نجس مروان آلوده کردم، از روی ناچاری بود. چون تا درکی از عمق ضلالت پیدا نکنیم، عظمت نور معلوم نمیشود. حالا شاید بهتر بتوانیم در مقابل آن شیرزن و روضههایش خم شویم. شیرزنی که در بقیع، مجلس به راه میانداخت و طوری برای «عباس»ش روضه میخواند که سیاهترین قلب را میسوزاند و «مروان» را هم به گریه میانداخت. همسر علی باید هم اهل اعجاز باشد و با توسل به نور شوهرش، قرآن را هر روز، تر و تازه کند. خدا گفته: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره أو اشدّ قسوه...» اما امّالبنین است دیگر؛ دل شقیِّ معروفی مثل مروان را هم میشکافد و آب چشم او را از درون قلبش بیرون میکشد و با روضههایش آیات قرآن را کامل میکند: «... و إنّ منها لما یشّقّق فیخرج منه الماء» ... مگر شوخی است؟ تاریخ باید شهادت بدهد که ائمّهی ضلالت چطور در برابر عظمت علیامخدّرات علوی به انفعال افتادهاند ...
ـــــــ
چند وقتی است که به «محسن رضوانی» بدهکار شدهام. بدهکار چند بوسه به دستهایش به خاطر شعری که در آن، چهار فداییِ #امالبنین را در قالب یک رباعی معرفی کرده:رباعی گفتی و تقدیمِ سلطان غزل کردیمعمای ادب را با همین ابیات حل کردیرباعی گفتی و مصراعی از آن را توای بانومیان اهل عالم در وفا ضربالمثل کردیفرستادی به قربانگاه اسماعیلهایت راهمان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردیکشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چندتمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردیرباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شدبه تیغ اشک خود، اعرابشان را بیمحل کردیمیشود چند حرف از آن مصرعهای تکّهتکّهشدهتان را به ما هم یاد بدهید تا ما هم کمی وفا و ادب یاد بگیریم و با آستانبوسیِ پسران شما عباس و عبدالله و جعفر و عثمان، خرجِ پسر زهرا شویم؟ @msnoteسالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها را تسلیت عرض میکنیم. التماس دعا
۱۹:۴۰
از زمانی که این دنیا هنوز خلق نشده بود: «یا ممتحنه امتحنک الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدک لما امتحنک صابره» تا دورهای که قریش، محمّد را در مکّه دوره کرده بودند و زهرا در کنار پیامبر، مقابل کل جامعه ایستاده بود و عواطفش را طوری برای پدر خرج کرده بود که سیدهالنساء، امابیها شد. حتی وقتی «لا تجعلوا دعاء الرسول کدعاء بعضکم بعضا» نازل شد و خدا دستور داد که پیامبر را مثل خودتان صدا نزنید، «یا أبتِ»های او به «یا رسولالله» تبدیل شد تا خصوصیترین محبّتهایش هم از امر و نهی الهی رنگ بگیرد اما پدرش گفت: «این آیه برای تو و نسل تو نیست؛ برای جفاکاران قریش است. تو همان یا أبت بگو که قلبم را زندهتر میکند و خدا را راضیتر.»
🟣پ.ن:اگر سوال این باشد که «بلوغ ایمانی زن در چه هنگامی رخ میدهد»، حدس من این است: وقتی عواطف خرج إعلای کلمهی حق و تسکین دلِ مردانی شود که زندگی را بر مبنای جهاد در راه خدا بنا کردهاند و آتشفشان الحاد و التقاط بر آنها باریدن گرفته؛ یعنی اگر معصومین در وصف امیرالمومنین گفتهاند که «ارتشهای شرک را شکست داد و لشگریان کفر را نابود کرد»، سرّش را باید در این کلام علی پیدا کرد که: «هرگاه به سیمای فاطمه نگاه میکردم، غم و اندوهم از بین میرفت.»
@msnote
۷:۰۴
_#قاسم_سلیمانی#حاج_قاسم#ابومهدی#شهادت_امام_هادی علیه السلامشهادت #امام_هادی علیه السلام
@msnote
۸:۱۸
#ولادت_امیرالمومنین_علی علیه السلام
@msnote
۱۹:۱۳
«هنگامی که تعدادی از اصحاب حسین کشته شدند، او با دستش بر محاسنش زد و شروع کرد به گفتن این جمله: اشتدّ غضب الله علی الیهود اذ جعلوا له ولداً... خشم خدا بر یهود شدت گرفت آنگاه که ادعا کردند خدا، فرزندی دارد. و بر نصاری، آنگاه که تثلیث و سهگانهپرستی پیشه کردند. و بر مجوس، آنگاه که خورشید و ماه را پرستیدند. [و امروز] خشم خدا شدت گرفته بر قومی که متحد شدند برای کشتن ِ پسرِ دخترِ پیامبرشان.» (لهوف/ص 101) آن روز، کشتن حسین شده بود عین فرزندتراشی برای خدا؛ شده بود عین کفر و شرک...
#حضرت_زینب سلام الله علیهم#وفات_حضرت_زینب سلام الله علیها
@msnote
۷:۴۳
#شهادت_امام_موسی_کاظم علیه السلام
@msnote
۱۹:۳۸
•••─━━⊱✦
﷽
✦⊰━━─•••
جزئیاتی درباره «وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقي»
جزئیات آقا؛ جزئیات! جزئیات این غذا، ویژگیهای آن لباس، امتیازات این ماشین، مزیتهای آن موبایل، آپشنهای این ویلا، خصوصیتهای آن ژیلا... همین جزئیات و ویژگیها و خصوصیات است که هر روز، به روزش میکنند و مُدهایش را تغییر میدهند تا «دنیا» به کام انسانها و امتها چربتر و شیرینتر شود و آنها را بیشتر گرفتار و وابسته کند و عشقبازی با لذتهای روزافزون و بیتوقف و نوشونده را طوری بچشند و در این مرتع جوری بچرند که افسارشان به راحتی در اختیار قطبهای رفاه و سرمایه جهانی باشد... زیّن للناس حب الشهوات...
اما خدا برای بندههای مومنش «دنیاپرستی» را نپسندیده و اولیائش هر چه توانستهاند، دنیای «مترفین» و «مستکبرین» را تحقیر کردهاند و به جایش عظمت «آخرت» را به یاد انسانها و امتها انداختهاند. نمونهاش؟ همین «#ابوحمزه» که حضرت #سجاد در آن، با صحبتنکردن از جزئیات دنیایی، انگار همهشان را جلوی چشم مومن به خاک مذلت انداخته و دفن کرده و در عوض هر چه توانسته، جزئیات مرگ و برزخ و حشر و حساب و آخرت را با لطیفترین مضمونها و هنرمندانهترین الفاظ برایمان به تصویر کشیده... جزئیات آقا؛ جزئیات:
«گریه میکنم برای بیرونآمدن جان از بدنم، برای تاریکی قبرم، برای تنگی ِ لَحدم، برای سوال نکیر و منکر از من [و مخصوصا اینجا:] گریه میکنم برای درآمدن از قبر در حالی که عریان و لُخت هستم، خوار و ذلیل، باری سنگین بر دوشم، یک بار به طرف راستم نگاه میکنم و یک بار به طرف چپم [اما] همه مردم در حال انجام کاری غیر از کار من هستند. در آن روز، هر کسی کاری دارد که او را سرگرم کرده [و کسی به داد من نمیرسد]»
جزئیات ِ از قبر درآمدن و عریانبودن و هی نگاه کردن به چپ و راست تا شاید فرجی شود و راه نجاتی به چشم بیاید... جزئیات روزی که بنا به نقل «کافی شریف» از گفتگوی جبرئیل با پیامبر، همه حتی فرشتگان و پیامبران فریاد میزنند: «یا رب نفسی نفسی...» اما یک نفر هست که فریادش جنس متفاوتی دارد، جنسی که خیلی جور است: «و انت تقول یا ربّ اُمّتی... اُمّتی...» روزی که همه سرگرم و درگیر بیچارگی خودشان هستند اما «محمّد» سرگرم و درگیر بیچارگی امتش است... انگار دلش نیامده خواری و عریانی و نگاههای پر از انتظار ما به چپ و راست خیلی طول بکشد و میدود تا به داد ما برسد...
گویا حضرت سجاد هم یک خط بعد در «ابوحمزه»اش، به همین پدر مهربان اشاره میکند و وقتی این جزئیات پر عظمت را به تصویر میکشد، به خدا میگوید: «آقای من! تکیه و اعتماد و امید و توکلم [در چنین وضعی] به توست و برحمتک تعلقی... به مهربانی و رحمت تو آویختهام» میدانید که تفسیر «رحمت و مهربانی خدا» را باید کجا پیدا کرد؟ در همین مفاتیح، همان اوائل ِ «زیارت حضرت رسول از راه دور» که میگوید:السلام علیک یا «رحمة الله»
یا رسول الله! ما دوست داریم در دنیا و آخرت به شما و مهربانی تان آویخته باشیم. شما هم که «کریم تحب الضیافه و مامور بالاجاره»، بزرگواری هستید که میهمانی و پناهدادن را دوست دارید... این ماه مبارکی ما را از جزئیات دنیاپرستان بکَنید و به جزئیات آخرت گرایان بیاویزید، به جزئیات ِ مهمان شما شدن که دوستش دارید، به جزئیات پناه بردن به شما در آن اوضاع و احوال که محبوب شماست، به جزئیات آویختن به آغوش شما... به خدا، خدا هم به همین جزئیات و به همین چیزهایی راضی است که شما دوستش دارید: «و انا والله اعلم أن سرور نبیک احبّ الیک من سرور عدوّک»
پینوشت: جزئیات «الگوی مصرف»شان به کنار؛ حتی جزئیات و جذابیتِ «الگوی تولیدِ» دنیاپرستان به جایی رسیده که ویتنامیهای قهرمان مبارزه با امریکا هم که در جنگ با ایالات متحده دو میلیون کشته دادند ولی تسلیم آنها نشدند، برای دستیابی به تولید و قدرت اقتصادی، معطل عذرخواهی یانکیها نماندند و با قاتل ملتشان آشتی کردند تا خط تولیدهای امریکایی برایشان رونق و رفاه به ارمغان بیاورد و تجارتی 110 میلیارد دلاری بینشان شکل بگیرد و به اقتصاددانهای حتی انقلابی ما هم چشمک بزند تا «اقتصاد مردمی» را به «بخش خصوصی و شرکتهای بزرگ» تأویل ببرند. اما «جهش تولید با مشارکت مردم»ی که بیشترین عشق و تعلّق به رسولالله را در جهان به نمایش گذاشتهاند، باید جزئیات و جنس دیگری داشته باشد...
: #محمدصادق_حیدری
__بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
__بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
۱۷:۲۵
۸:۲۵
ابامحمد.docx
۶۴.۷۷ کیلوبایت
•••─━━⊱✦
﷽
✦⊰━━─•••
چند سال بود که وقتی ایام شهادت یا ولادت حضرت #عسکری میرسید، گوشم عادت کرده بود به شنیدنِ یک حدیث نیمخطی از ایشان و بعد هم اینکه ایشان پدر امام زمان هستند و.... همینها. بخاطر همینها همیشه شاکی بودم که چرا حرف و نقل و توضیحی دربارهی زندگی ایشان و کرامات و معجزاتش به میان نمیآید ولی میگفتم حتماً حضرت اینقدر مظلوم بوده که چیزی از زندگی ایشان به ما نرسیده. چند سال گذشت و یکسری قضایا پیش آمد که فهمیدم مشکل از خود ماست و الا....
خلاصه که این یازده متن، تلاشی است برای توجه بیشتر به ساحت مقدّس یازدهمین امام حضرت #ابامحمّد ؛ گرچه باید اعتراف کنم اگر استقبال مجازی نبود، این نوشتهها به عدد یازده نمیرسیدند. معمولاً همینطور است: اوضاع نیتهای ما خراب است و روغن ریخته را نذر امام و امامزاده میکنیم اما آنها به رویمان نمیآورند و قبول میکنند. حالا هم این الفاظ الکن را با همهی بیارزشیشان تقدیم میکنم به ساکن سامرّاء و آن کنیهی دوستداشتنیش؛ با این امید که شفاعت ما را پیش تکفرزندشان بکنند تا حضرت ولیعصر بیادبیهای ما را ببخشد. هر چه باشد، «ابامحمّد» پدرِ امام زمان است...
_
: #محمدصادق_حیدری
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
چند سال بود که وقتی ایام شهادت یا ولادت حضرت #عسکری میرسید، گوشم عادت کرده بود به شنیدنِ یک حدیث نیمخطی از ایشان و بعد هم اینکه ایشان پدر امام زمان هستند و.... همینها. بخاطر همینها همیشه شاکی بودم که چرا حرف و نقل و توضیحی دربارهی زندگی ایشان و کرامات و معجزاتش به میان نمیآید ولی میگفتم حتماً حضرت اینقدر مظلوم بوده که چیزی از زندگی ایشان به ما نرسیده. چند سال گذشت و یکسری قضایا پیش آمد که فهمیدم مشکل از خود ماست و الا....
خلاصه که این یازده متن، تلاشی است برای توجه بیشتر به ساحت مقدّس یازدهمین امام حضرت #ابامحمّد ؛ گرچه باید اعتراف کنم اگر استقبال مجازی نبود، این نوشتهها به عدد یازده نمیرسیدند. معمولاً همینطور است: اوضاع نیتهای ما خراب است و روغن ریخته را نذر امام و امامزاده میکنیم اما آنها به رویمان نمیآورند و قبول میکنند. حالا هم این الفاظ الکن را با همهی بیارزشیشان تقدیم میکنم به ساکن سامرّاء و آن کنیهی دوستداشتنیش؛ با این امید که شفاعت ما را پیش تکفرزندشان بکنند تا حضرت ولیعصر بیادبیهای ما را ببخشد. هر چه باشد، «ابامحمّد» پدرِ امام زمان است...
_
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
۱۸:۲۰

پاکت هدیه
محمدصادق
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بیحد او بر زمینیان است.بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
•••─━━⊱✦
﷽
✦⊰━━─•••
علنیترین جلسات خصوصی

آن آخرهای مناجات شعبانیه و قاعدتاً به برکت تکرار کلماتی که امیرالمومنین و فرزندانش در ماه محبوبشان میخواندهاند، انگار خیلی ارج و قرب پیدا کردهایم و مطمئنیم که قرار است خیلی تحویلمان بگیرند. شاید بخاطر همینهاست که خواستههای بزرگبزرگ به زبان میآوریم: «و اجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیتَه سرّاً و عمل لک جهراً... من را از کسانی قرار بده که تو صدایشان کردی و آنها جوابت را دادند و با گوشه چشمت به آنها نگاهی انداختی و آنها از جلال و عظمتت بیهوش شدند. بعد با آنها خصوصی و پنهانی صحبت کردی و آنها هم برایت آشکارا و علنی عمل کردند.»

فرازهای بلندی است که دست عقل و درک من به آنها نمیرسد. ولی بعضی قسمتهایش را خودشان در روایات دیگر توضیح دادهاند. مثل «فناجیتَه سرّاً» و آن موقع که نه بنده با خدایش؛ بلکه خدا با بندهاش خلوت میکند و حرفهای خصوصی میزند. از مناجات خدا با حضرت موسی به نقل مرحوم کلینی در کافی: «ان موسى عليه السلام ناجاه اللّه تبارك تعالى فقال له فی مناجاته موسى لا يطول فى الدنيا أملك فيقسو بذلك قلبك و قاسى القلب منى بعيد» تا مناجات خدا با زائر کربلای حسین که مرحوم ابن قولویه در کامل الزیاراتش آن را به ما نوید داده: «إنّ الرجل ليخرج إلى قبر الحسينعليه السلام فله إذا خرج من أهله بأوّل خطوة مغفرة ذنوبه، ثمّ لم يزل يقدّس بكلّ خطوة حتّى يأتيه، فإذا أتاه ناجاه اللّه فقال: عبدي سلني اعطك، ادعني اجيبك، اطلب منّي اعطك، سلني حاجة اقضيها لك.»

اما بیشک و مثل همهی خوبیها، صدر جدولِ «مناجات خدا با بندهاش» را باز هم محمّد و علی پُر کردهاند. در این ماه شعبان، شعاعی از نور پیامبر اکرم ببارد به قبر صاحب «بصائر الدرجات» که یک باب باز کرده و قضایای مناجات خدا با علی را برایمان به یادگار گذاشته: «خدا در غزوه طائف و تبوک و حنین، با علی مناجات کرد و حرفهای خصوصی با او گفت و جبرئیل و پیامبر هم در کنار علی بودند... «بعضیها» گفتند: عجیب است که پیامبر با این جوان، حرف خصوصی میزند و پیامبر گفت: من با علی مناجات نکردم و این خدا بود که با علی، حرف خصوصی زد.... در روز خیبر، وقتی پیامبر با آب دهان مبارکش، چشمدرد علی را شفا داد، فرمود: وقتی قلعه را فتح کردی، بین مردم بایست که خدا چنین دستوری داده. وقتی قلعه فتح شد، علی بین مردم ایستاد و ایستادنش طول کشید و... پیامبر فرمود: خدا با علی مناجات کرد...»

حرفهای خصوصی خدا با بهترین بندههایش فقط در قعر پستو نیست. کارهای خدا فرق میکند و خلوتکردنش با عزیزانش وسط غزوه و میانهی معرکه است؛ معرکهای که محل عمل علنی و آشکار برای خدا شده و به دشمنان او ضربه زده و کمر کفر و نفاق را شکسته تا «تنفس در منطقه توحید» ممکن شود... فناجیتَه سرّاً و عمل لک جهراًــــــــــــــــــــــ
سیدّ! تو هم مثل جدّت همیشه در میانهی معرکه بودی و این قدر عزّت و قدرت برای شیعه ساختی که از صوفی تا سلفی، جلسات مشترک میگرفتند تا با موج تشیّع برخاسته از جهاد تو در کشورهایشان مقابله کنند... آن عصر جمعه همین طور بود. آن وقت که ما داشتیم زور میزدیم با دعای سمات و صلوات ابوالحسن ضراب به دستگاه خدا راهی پیدا کنیم، تو در تکاپوی جنگ بودی و در اتاق عملیات نشسته بودی و داشتی برای نجات اهل ضاحیه و جنوب طراحی میکردی. پس خدا تصمیم گرفت با تو خلوت کند در میانه معرکه... فناجیتَه سرّاً و عمل لک جهراً... و در میانهی 85 هزار کیلو بمب که آشکارترین فداکاریت بود، با خدا جلسه خصوصی گرفتی... حالا ما ماندهایم و زنجیرهایی که دست و پایمان را بسته بودند تا وارد معرکه نشویم و دیگر نمیدانیم کی میرسد که خدا با ما خصوصی صحبت کند...حالا به قول حضرت رهبر تو در اوج عزّتی و کاش وسط جلسههای خصوصیت با خدا شفاعت ما را بکنی تا آن زنجیرها را بشناسیم و بازشان کنیم و مثل تو، بشویم از اهالیِ و الحقنی بنور «عزّ»ک الابهج...
: #محمدصادق_حیدری
#جمعه_ناک#عصر_جمعه_ی_ضاحیه #اذاـجاء_نصرالله_فی_المقتل#گودال_قتلگاه__@msnote
سیدّ! تو هم مثل جدّت همیشه در میانهی معرکه بودی و این قدر عزّت و قدرت برای شیعه ساختی که از صوفی تا سلفی، جلسات مشترک میگرفتند تا با موج تشیّع برخاسته از جهاد تو در کشورهایشان مقابله کنند... آن عصر جمعه همین طور بود. آن وقت که ما داشتیم زور میزدیم با دعای سمات و صلوات ابوالحسن ضراب به دستگاه خدا راهی پیدا کنیم، تو در تکاپوی جنگ بودی و در اتاق عملیات نشسته بودی و داشتی برای نجات اهل ضاحیه و جنوب طراحی میکردی. پس خدا تصمیم گرفت با تو خلوت کند در میانه معرکه... فناجیتَه سرّاً و عمل لک جهراً... و در میانهی 85 هزار کیلو بمب که آشکارترین فداکاریت بود، با خدا جلسه خصوصی گرفتی... حالا ما ماندهایم و زنجیرهایی که دست و پایمان را بسته بودند تا وارد معرکه نشویم و دیگر نمیدانیم کی میرسد که خدا با ما خصوصی صحبت کند...حالا به قول حضرت رهبر تو در اوج عزّتی و کاش وسط جلسههای خصوصیت با خدا شفاعت ما را بکنی تا آن زنجیرها را بشناسیم و بازشان کنیم و مثل تو، بشویم از اهالیِ و الحقنی بنور «عزّ»ک الابهج...
#جمعه_ناک#عصر_جمعه_ی_ضاحیه #اذاـجاء_نصرالله_فی_المقتل#گودال_قتلگاه__@msnote
۱۹:۱۹
•••─━━⊱✦
﷽
✦⊰━━─•••شواهدی دربارهیحادثهسازیهای «کریم اهلبیت»
••─━⊱✦
✦⊰━─••
از جود امام مجتبی و کرم کریم اهلبیت زیاد شنیدهایم اما درباره تحلیل این بخششها کم گفتهایم. خصوصاً وقتی یادمان بیاید که بخش مهمی از رفتار ائمّه، متناسب با افشای حیلهی دشمن و ضربه به قدرت او بوده. پس برای فهم درست از بخششهای حضرت حسن باید بدانیم معاویه چه نقشه خطرناک و رفتار کثیفی داشته.
معاویه، رسوایی بزرگی را اجرایی کرده که میتوانیم اسمش را بگذاریم «بازگشت بنیامیّه به قدرت»؛ یعنی بزرگترین دشمن پیامبر، جانشین او بشود! و ایضا بنیانگذار افتضاح بزرگتری به نام «موروثیکردن خلافت» و رساندن آن به اوباشی مثل یزید! همچین افتضاحاتی را فقط با پول و خریدن آدمها میشود به سرانجام رساند. اما قیمت خریدِ این مناصب، خیلی بالاست. ناچار باید بنا را بر فاصله طبقاتی بگذاری و در جامعه قبیلهمحورِ آن زمان، زیردستان و مردم عادی را بیخیال شوی و فقط سیبیل روسای قبائل را چرب کنی. (صارت صنائع معاویه عند اهل الغنی) همانهایی که ثروتمند بودهاند و هر مبلغی را نمیگیرند و علاوه بر این، در معرض واردات کالاهای لوکسی که معاویه به جامعه اسلامی آورده، قرار گرفتهاند (نامه امیرالمومنین به معاویه: تاجگذاری کردهای و لباس ابریشمی میپوشی و فرشهای آنچنانی در دربارت میاندازی) و بعد از فتوحات، الگوی مصرف امپراتوری ایران و روم را دیدهاند و برایش لهله میزنند.
الگوی مصرف گران و البته تعداد زیادِ روسایی که باید خریداری شوند و حرصی که به جامعه تزریق شده، ناترازی درست میکند و حتی به خزانهای که از غنائم جنگ با ابرقدرتهای جهان پُر شده هم، فشار میآورد و برای معاویه خطر میسازد (لو سلک بالناس غیر سبیل البذل لاختطف اختطافا). پس برای تأمین مالی، باید افتضاحها را بهروزرسانی کند و احکام صریح فقهی را هم زیرپا بگذارد: به جای اینکه مثل پیامبر دستور دفن بدهد برای بتهای کفاری که در جنگ شکست خوردهاند، سراغ ترانزیت بُت برود و آنها را بار کشتی کند و به دیگر کفار بفروشد یا به اولین خلیفهای تبدیل شود که دستور میدهد خانههای مکه را محصور کنند و از زائران برای اسکانشان اجاره بگیرند و...
در شرایطی که معاویه در حال پولیکردن همه چیز حتی مکّه است و جامعه را در «مسابقه بر سر دنیا» غرق کرده و همه به اندازه خود به دنبال ثروتاند تا قدرت بخرند، مردی در مدینه جلوی موج دنیاپرستی ایستاده و با «انفاق» دارد حادثهی اجتماعی میسازد و آبروی معاویه را میبرد و تکیهگاه او را به بازی میگیرد و سلطه ثروت و تسلط سرمایه را زیرپایش لِه میکند. بدون اینکه به خزانهی مملوّ از غنائم فتوحات وصل باشد، نه تنها از مردم نمیچاپد؛ که ثروت شخصیاش را چندین بار میبخشد آن هم نه به رؤسای قبائل که به فقرا و زیردستان و مستضعفین؛ تا بگوید راه جامعهسازی و مدیریت الهی از «محوریت پول و سرمایه» نمیگذرد...
معاویههای مدرن با اقتصاد سرمایهداری چه نظمهایی در تولید و توزیع و مصرف تنظیم کردهاند تا سرمایه بر همه چیز حاکم شود؟ و ما چه نظمهایی را پذیرفتهایم و به کدامها ضربه زدیم؟ و چطور باید در معرکه درگیری بین وجدان دینی و نظم سرمایهداری، به همریختگی اقتصادمان را به سامان کنیم؟ و از انفاق و خیرات و اوقاف و ایثار و همه انگیزههای دینی که در بین این مردم زنده است، چطور میتوانیم رونق تولید و ارزش افزوده و قدرت اقتصادی درست کنیم؟ اینها سوالهای مهمی هستند که اگر عمق نیازمان به پاسخشان را درک کنیم، فرصت خوبی برای توسل به امام حسن پیدا کردهایم؛ مردی که سطوت سرمایه را شکست و آبروی پولپرستی را برد و اینها را اگر بخواهیم در یک عبارت خلاصه کنیم، باید بگوییم «کریم اهلبیت»...
ـــــــــــــــپ.ن: برای تفصیل این بحث میتوانید مراجعه کنید به کتاب «ساختارهای اجتماعیِ قاتل امام (ع)؛ ساختارهای اجتماعی برانداز نظام» که به لطف اباعبدالله الحسین و به کمک برادرانم در حسینیه اندیشه، چند سال پیش منتشر شد و در آن، پاسخهایی برای سوالهای بالایی مطرح شده و «نشر معارف» هم چاپش کرد و اخیراً به چاپ دوم رسیده. فایل رایگان کتاب هم در سایت «حسینیه اندیشه» قابل دسترسی است.
••─━⊱✦
✦⊰━─••
: #محمدصادق_حیدری
#میلاد_امام_حسن علیه السلام #امام_حسن علیه السلام ـــــــــــــسروش | ایتا | بله | تلگرام@msnote
••─━⊱✦
از جود امام مجتبی و کرم کریم اهلبیت زیاد شنیدهایم اما درباره تحلیل این بخششها کم گفتهایم. خصوصاً وقتی یادمان بیاید که بخش مهمی از رفتار ائمّه، متناسب با افشای حیلهی دشمن و ضربه به قدرت او بوده. پس برای فهم درست از بخششهای حضرت حسن باید بدانیم معاویه چه نقشه خطرناک و رفتار کثیفی داشته.
معاویه، رسوایی بزرگی را اجرایی کرده که میتوانیم اسمش را بگذاریم «بازگشت بنیامیّه به قدرت»؛ یعنی بزرگترین دشمن پیامبر، جانشین او بشود! و ایضا بنیانگذار افتضاح بزرگتری به نام «موروثیکردن خلافت» و رساندن آن به اوباشی مثل یزید! همچین افتضاحاتی را فقط با پول و خریدن آدمها میشود به سرانجام رساند. اما قیمت خریدِ این مناصب، خیلی بالاست. ناچار باید بنا را بر فاصله طبقاتی بگذاری و در جامعه قبیلهمحورِ آن زمان، زیردستان و مردم عادی را بیخیال شوی و فقط سیبیل روسای قبائل را چرب کنی. (صارت صنائع معاویه عند اهل الغنی) همانهایی که ثروتمند بودهاند و هر مبلغی را نمیگیرند و علاوه بر این، در معرض واردات کالاهای لوکسی که معاویه به جامعه اسلامی آورده، قرار گرفتهاند (نامه امیرالمومنین به معاویه: تاجگذاری کردهای و لباس ابریشمی میپوشی و فرشهای آنچنانی در دربارت میاندازی) و بعد از فتوحات، الگوی مصرف امپراتوری ایران و روم را دیدهاند و برایش لهله میزنند.
الگوی مصرف گران و البته تعداد زیادِ روسایی که باید خریداری شوند و حرصی که به جامعه تزریق شده، ناترازی درست میکند و حتی به خزانهای که از غنائم جنگ با ابرقدرتهای جهان پُر شده هم، فشار میآورد و برای معاویه خطر میسازد (لو سلک بالناس غیر سبیل البذل لاختطف اختطافا). پس برای تأمین مالی، باید افتضاحها را بهروزرسانی کند و احکام صریح فقهی را هم زیرپا بگذارد: به جای اینکه مثل پیامبر دستور دفن بدهد برای بتهای کفاری که در جنگ شکست خوردهاند، سراغ ترانزیت بُت برود و آنها را بار کشتی کند و به دیگر کفار بفروشد یا به اولین خلیفهای تبدیل شود که دستور میدهد خانههای مکه را محصور کنند و از زائران برای اسکانشان اجاره بگیرند و...
در شرایطی که معاویه در حال پولیکردن همه چیز حتی مکّه است و جامعه را در «مسابقه بر سر دنیا» غرق کرده و همه به اندازه خود به دنبال ثروتاند تا قدرت بخرند، مردی در مدینه جلوی موج دنیاپرستی ایستاده و با «انفاق» دارد حادثهی اجتماعی میسازد و آبروی معاویه را میبرد و تکیهگاه او را به بازی میگیرد و سلطه ثروت و تسلط سرمایه را زیرپایش لِه میکند. بدون اینکه به خزانهی مملوّ از غنائم فتوحات وصل باشد، نه تنها از مردم نمیچاپد؛ که ثروت شخصیاش را چندین بار میبخشد آن هم نه به رؤسای قبائل که به فقرا و زیردستان و مستضعفین؛ تا بگوید راه جامعهسازی و مدیریت الهی از «محوریت پول و سرمایه» نمیگذرد...
معاویههای مدرن با اقتصاد سرمایهداری چه نظمهایی در تولید و توزیع و مصرف تنظیم کردهاند تا سرمایه بر همه چیز حاکم شود؟ و ما چه نظمهایی را پذیرفتهایم و به کدامها ضربه زدیم؟ و چطور باید در معرکه درگیری بین وجدان دینی و نظم سرمایهداری، به همریختگی اقتصادمان را به سامان کنیم؟ و از انفاق و خیرات و اوقاف و ایثار و همه انگیزههای دینی که در بین این مردم زنده است، چطور میتوانیم رونق تولید و ارزش افزوده و قدرت اقتصادی درست کنیم؟ اینها سوالهای مهمی هستند که اگر عمق نیازمان به پاسخشان را درک کنیم، فرصت خوبی برای توسل به امام حسن پیدا کردهایم؛ مردی که سطوت سرمایه را شکست و آبروی پولپرستی را برد و اینها را اگر بخواهیم در یک عبارت خلاصه کنیم، باید بگوییم «کریم اهلبیت»...
ـــــــــــــــپ.ن: برای تفصیل این بحث میتوانید مراجعه کنید به کتاب «ساختارهای اجتماعیِ قاتل امام (ع)؛ ساختارهای اجتماعی برانداز نظام» که به لطف اباعبدالله الحسین و به کمک برادرانم در حسینیه اندیشه، چند سال پیش منتشر شد و در آن، پاسخهایی برای سوالهای بالایی مطرح شده و «نشر معارف» هم چاپش کرد و اخیراً به چاپ دوم رسیده. فایل رایگان کتاب هم در سایت «حسینیه اندیشه» قابل دسترسی است.
••─━⊱✦
#میلاد_امام_حسن علیه السلام #امام_حسن علیه السلام ـــــــــــــسروش | ایتا | بله | تلگرام@msnote
۱۰:۵۷
ــــــــــــایتا | سروش | تلگرام | بله @msnote
۱۸:۳۰
بازارسال شده از محمدصادق
#قربانی#صدقه_اول_ماه #قربانی_اول_ماه
5041721034399197
بانک رسالتبه نام محمد علی امیری
ضمنا چنانچه این طرح به هر علت متوقف شد، در همین کانال اطلاع رسانی خواهد شد.
-------------
@msnote
۱۱:۴۲
•••─━━⊱✦
﷽
✦⊰━━─•••
اندر عاقبتِ سحریها و افطارهای سیاسی!
خیلی از ما موقع سحریخوردن مَست خوابیم و افطارها هم اسیر دست گرسنگی. با این احوالات احتمالاً ولمعطلیم. اما آنهایی که بر خودشان مسلطند و سحرها خوشحالند که توفیق شبزندهداری پیدا کردهاند و افطارها قبراقاند که یک روز برای خدا مرام گذاشتهاند و گرسنگی کشیدهاند هم، نباید خیلی به خودشان مطمئن باشند. گویا خدا برای آنها هم برنامههایی دارد و شاید بخاطر همینها بوده که فرمودهاند: «موقع سحر و افطار سوره قدر بخوانید که در این صورت، مثل شهیدِ غوطهور در خون حساب میشوید.»
البته قبول دارم! اینکه «سحری و افطاری و سوره قدر و شهادت چه ربطی به هم دارند» برای خودش سوالی است. شاید جوابش را بشود از این روایت زیبا حدس زد که فرمود: «قلب ماه رمضان، شب قدر است» انگار که تمام این روزهها و شبزندهداریها و فضیلتها و فرصتهای ماه مبارک برای این است که ما آمادهی شب قدر شویم. پس هم در سحرها و هم در افطارها میگویند: «فکر نکن شق القمر کردی با تهجد شبانه و گرسنگی روزانه! دنبال اثر عباداتت باش تا بفهمی به دردت خورده یا نه! سوره قدر بخوان تا بفهمی اینها اصل نیست و فقط ابزاری است برای یک هدف. همه اینها برای این است که برای شب قدر آماده شوی و عیار صیام و قیام تو وقتی معلوم میشود که شب قدرت را بسازد. برای اینکه وقتی دارد «کل امر» نازل میشود و اندازهی خیرات و البته اندازهی شرور رقم میخورد، ببینیم چند مَرده حلاجی؟ خدایی که به روایت دعای جوشن، «قدّر الخیرَ و الشر» است میخواهد ببیند تو چقدر اهل ریسک هستی و چه سهمی از مقابله با شرور و دفاع از خوبیها را به عهده میگیری و در کمکردن شرور و ازدیاد خوبیها چقدر مشارکت میکنی و اندازهها و مقدرات را تغییر میدهی؟» معلوم است دیگر! وسط دعوای خیر و شر که حلوا خیرات نمیکنند. اگر کسی در این معرکه مسئولیتی قبول کرد، چیزی منتظرش نیست جز زد و خورد و به قول خدا «یَقتلون و یُقتلون» و یا همان شهادت خودمان.
نشان به آن نشان که در هر شب از شبهای دههی آخر ماه مبارک ـ که مهمترین دههی این ماه است و گویا هر شبش در تعیین مقدرات دخالت دارد ـ دائماً از خدا میخواهیم: «أن تجعل... روحی مع الشهداء..» و دنبال این هستیم که روح و جان را که مهمترین داراییمان است، با شهدا همراه کنیم. همانها که در دعوای خیر و شرّ، روح و جان دادند و بیشترین مسئولیتها را به عهده گرفتند.
نشان به آن نشان که وقتی عید فطر رسید و به قول معصوم هنگامهی دادن مزد روزهدارها شد و در قنوتهای مکرر، کلی خدا را به پیامبر و خاندانش قسم دادیم و دستهایمان را دراز کردیم تا مزدمان را تحویل بگیریم، درباره همراهی با معصوم در خیر و شر صحبت میکنیم: «أن تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمداً و آل محمد و أن تخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد» بعد از هر ماه رمضان، امام میخواهد برنامه تقدیر شده در شب قدر را محقق کند و موج جدیدی از خیرات راه بیندازد و با سطح جدیدی از شرور درگیر شود و «من انصاری الی الله» میگوید. مزد ما همین است عباداتمان برایمان در شب قدر، مسئولیت ساخته باشد تا بتوانیم با امام، وارد معرکهی امسال شویم.
حالا انصافاً با این روزههای سیاسی و این سحریهای سیاسی و این افطارهای سیاسی که خدا از ما خواسته و این شبقدرهایی که مثل ملت ایران «شهیدپرور» هستند، نباید ماه رمضانمان به یک مانور سیاسی ختم شود و چیزی مثل «روز قدس» پا بگیرد تا اهل خیر برای اهل شر خط و نشان بکشند و پشت بازو نشان دهند؟! اینجاست که ما طلبهها میگوییم: «فقیه یعنی #خمینی »...
ـــــ تقدیم به حضرت رهبری که این قلیلِ ناقابل، به عشق پیام بیسابقه و ناگهانی و شبانه و ایستاده و بلندگو به دستشان نوشته شد.
_#قدس#شبـقدر#روزـقدس
: #محمدصادق_حیدری
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
اندر عاقبتِ سحریها و افطارهای سیاسی!
ـــــ تقدیم به حضرت رهبری که این قلیلِ ناقابل، به عشق پیام بیسابقه و ناگهانی و شبانه و ایستاده و بلندگو به دستشان نوشته شد.
_#قدس#شبـقدر#روزـقدس
بله | آیگپ | سروش | تلگرام | ایتا
@msnote
۸:۲۳