س

سیمولتانه‌‌ی دخترِ رَز

۱۶۸عضو
بسم‌الله الرحمن الرحیمبه توکل نام اعظمش
در حرم امام علیعلیه السلام و روحنا فداههمه چیز رانقش انگور و تاک بسته‌اندضریح، فرش‌های صحن،چراغ‌ها، پارچه‌ی روی قبر..و گمانم این یعنی:مستی تمام عالماز اینجا نشأت گرفته
من ثمره‌ای از ثمرات این تاک عالم‌گیرمدخترِ رَز..


♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۷:۲۴

thumnail
یه نمایش و بازی هست به نام سیمولتانهاینطوریه که یه استادبزرگ شطرنج همزمان با تعداد زیادی شطرنج‌باز دیگه مسابقه میدهمثلا یه فضای مربع شکل، دور تا دور میز و صفحه شطرنج میذارن و شطرنج‌بازا میشینن پشتشونو اون استاد بزرگ دور میچرخه و میره سر هر میز و حرکتشو انجام میدهدر واقع همزمان تعداد زیادی بازی رو مدیریت می‌کنه
(احسان قائم مقامی رکورددار سیمولتانه‌است تو گینستو دانشگاه شهید بهشتی همزمان ۶۱۴ بازی انجام داده۲۵ ساعت طول کشیده۵۶ کیلومتر راه رفته۵۹۰ تا بازی رو برده۱۶ تا رو مساوی کرده و ۸ دیدار رو هم باخته)


همسری و مادری تمام وقت چند بچهسفر و انجام کارها باهاشون و...کلا زندگی باهاشونبه نظرم چیزیه شبیه به سیمولتانهولی خیلی خیلی سخت‌تر..
اینجا از سیمولتانه‌م می‌نویسم‌.


♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۷:۴۲

thumnail
چشمم به دست‌های مامان بود، اما از تر و فرزی دست‌هایش جا می‌ماند؛انبوهی از ظرف‌ها را در کوتاه‌ترین زمان ممکن می‌شست.غذا را فوری بار می‌گذاشت، بی‌هیچ مواد آماده‌ یا فریز شده‌ای.خانه را در چشم به هم زدنی مرتب می‌کرد.تند و تند دو سه جعبه بزرگ میوه را می‌شست و خشک می‌کرد.(مهمان زیاد از شهرستان می‌آمد و مهمان‌نوازی مامان و بابا همیشه می‌کشاندشان به خانه‌ی ما.)و...انگار که کسی دنبالش کرده باشد!چشم‌های من از تماشای روی دور تند کار کردنش به نفس‌نفس می‌افتاد، ولی مامان کم نمی‌آورد.حالا من:دو سه تکه ظرف که می‌خواستم بشورم، سر صبر و آرام، ز غوغای جهان‌ فارغ‌طور!، می‌شستم.مواد غذا را آرام آرام خرد می‌کردم و آماده.نه اینکه نخواهم، نمی‌توانستم انگار تر و فرزتر از این.دوست داشتم دست‌های مرا هم مثل دست‌های مامان تنظیم می‌کردند روی دور تند، اما نمی‌شد.سال‌ها فکر می‌کردم رمز تردستی مامان در چیست؟نه مامان، خاله‌ها و عمه‌ها هم همین بودند؛مامان‌بزرگ هم؛ زن‌عموها و زن‌دایی‌ها و ...
رازش را بعد از ازدواج و بعد از هر فرزندی که به دنیا آوردم، کم‌کم فهمیدم. وقتی دست‌های من هم داشت آرام‌آرام تبدیل می‌شد به دست‌های مامان و خاله و عمه و مامان‌بزرگ و... .
خیلی‌ها می‌پرسندچطور با این بچه‌ها به این همه کار می‌رسی؟از فشار و حجم کارها منفجر نمی‌شوی؟به چشم آن‌ها هم این یک تردستی است!
اما بگذارید رازش را برایتان بگویم، رازی که با اضافه شدن هر فرزند به خانواده‌مان بیشتر با گوشت و پوست و خونم لمسش کرده‌ام.:این مثال را شاید زیاد شنیده باشید: وزنه‌بردارها یک‌باره به آن صحنه‌ی زدن سنگین‌ترین وزنه توی مسابقات نرسیده‌اند.کم‌کم وزنه را زیاد کرده‌اند و بدنشان آرام‌آرام خو گرفته با وزنه‌های بیشتر.
این یکی هم مثال بدی نیست: قورباغه را که می‌اندازند توی آب سرد و زیرش شعله روشن‌ می‌کنند، بدنش به تدریج با دمایِ بیشتر و بیشتر خو می‌گیرد. (البته درست است این مثال پایان خوشی ندارد! ولی خب ته کار همه ما هم پایان کار همان قورباغه است دیگر! من با این واقعیت کنار آمده‌امundefined)

مَخلص کلام:افق داشتن خوب است؛ خیز برداشتن برای زدن قله‌های بالاتر و وزنه‌های سنگین‌تر؛اما همیشه حواستان باشد، صبر لازم است برای خو گرفتن و کم نیاوردن.خودتان را با خودِ قبلتان مقایسه کنید نه با کسی که سال‌ها پیش از شما وزنه زده.وگرنه ناامید می‌شوید و از ادامه پا پس می‌کشید.در عین حال نترسید که به قول امیرمان علی علیه‌السلام گاهی ترسیدن از چیزی از خود آن چیز بدتر است.دلتان را صبورانه به دریا بزنید و شک نکنیدشما هم یک روز تردست بی‌نظیری خواهید شد!


♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۵:۲۱

thumnail
همه متفق‌القول بودند و من مخالف؛ کلاس دوم راهنمایی بودیم؛ معلم نیامده بود و معاون و مشاور مدرسه آمده بودند سر کلاسمان و بحثی راه انداخته بودند با این سوال:بچه‌هایی که مدرسه رفته‌اند خلاق‌ترند یا آنها که مدرسه نرفته‌اند؟ مثلا نقاشی کدامشان خلاقانه‌تر است؟بچه‌ها یکی یکی دست بلند می‌کردند و از محاسن آموزش‌هایی که مدرسه‌ها می‌دهند و کار بچه را بهتر می‌کنند می‌گفتند. من هم دست بلند کردم و گفتم به نظرم بچه‌ای که مدرسه نرفته خلاق‌تر است و هنوز با آموزش‌ها ذهنش محدود نشده‌ و جهت نگرفته.
از آن روز و آن بحث سال‌ها گذشتهاما من هنوز همانطور فکر می‌کنم و کمتر به بچه‌ها الگو و ایده و روش و راهنمایی داده‌ام. البته که تعداد زیاد بچه‌ها هم بیشتر هلم داده توی این مسیر.رک و راستش اینکه نرسیده‌ام و نمی‌‌رسم تک به تک بنشینم کنارشان که حالا بیا با هم این بازی را بکنیم، این نقاشی را بکشیم، این کاردستی را بسازیم و...خیلی وقت‌ها کمک خواسته‌اند حتی و من جواب داده‌ام دستم بند است و برای دلداری خودم! گفته‌ام اگر بخواهد یک‌جوری گلیم خودش را از آب بیرون می‌کشد.همان‌طور که مامان ای‌کی‌یوسان وقتی پسرش زمین خورده بود تکان نخورد تا ای‌کی‌یو خودش بعد از گریه دست روی زانویش بگذارد و بلند شود!
بعد هم که کارشان را نشان می‌دادند با اصول ما بزرگترها ازشان رفع ایراد نکرده‌ام که مثلا فلان چیز که این رنگی نیست و باید آن رنگی کنییا باید مهره‌های این برج را از بزرگ به کوچک یا به‌عکس بچینی و...حتی بردگیم‌ها را که یاد می‌گرفتند، اگر دلشان می‌خواست، با روش ابداعی خودشان بازی کرده‌اند.مثلا برای فتح پرچم یک شیوه ابداع کرده بودند و اسمش را گذاشته بودند بی‌قانونی!
ایده‌ام در کل، از اینکه بچه رو باید ول کنی توی جوب بزرگ شه! دور نبوده است.undefinedغالبا به گاهی گفتن اصول کلی و گاهی فراهم کردن مواد اولیه و گاهی نشان دادن روش‌کار ابزار بسنده کرده‌ام. گاهی هم حتی هیچ‌کدام؛ از هیچ هیچ خودشان شروع کرده‌اند!همان‌طور که خانواده دکتر ارنست توی آن جزیره بکر از نزدیک صفر شروع کردند به ساخت ابزار و تولید مواد اولیه و ابداع روش‌های جدید!مثلا دخترم چند وقت پیش تکه پارچه می‌خواست برای درست کردن پیراهن دختر کلاژش و من نتوانستم در آن لحظه پارچه‌ها را بیاورم. دیدم با اجازه پدرش یک ماسک را بریده، رنگ، و تکه تکه کرده و کارش را انجام داده و اتفاقا نتیجه بسیار جذاب از آب درآمده و معلمش را هم سر ذوق آورده بود و گفته بود: امان از این خلاقیتای شما!

بله قطعا خیلی وقت‌ها خراب کرده‌اند، گریه کرده‌اند، ناامیدشده‌‌اند، خراب‌کاری و کثیف‌کاری کرده‌اند، نیست و نابود کرده‌اند! ولی چه باک؟نتیجه این رهاشدگیشان الحمدلله خوب از درآمده:نزدیک شدن به آرمانِفلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم!

پ.ن: عکس‌ها، هدیه‌های دخترم هستند به من؛ تابلوهای مینیاتوری سه‌بعدی برآمده از ذهن بکر و خلاقش که با خمیر سبک ساخته و برایم از شب‌های پرستاره ونگوک و شام آخر داوینچی و آثار بزرگ دیگر هنرمندان خیلی جذاب‌تر و باارزش‌ترند.
#ماستمالی_یک_مادر_بر_کم_کاری_هایش!
#با_نگاهی_بر_اثر_عمیق_کارتونهای_کودکی_یک_دختر_بر_مادری_وی_در_آینده_و_رنجی_که_فرزندانش_می_کشند!undefined


♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۶:۳۹

thumnail
‌﷽ابراهیم من تولد امام رضا به دنیا آمدابراهیم من عاشق امام رضاستابراهیم من دلش پر می‌زند که برود حرم... پیش امام رضا...
ابراهیم ما تولد امام رضا رفتابراهیم ما عاشق امام رضا بودابراهیم ما پر زد و رفت حرم... پیش امام رضا...

السلام علیک یا علی‌بن موسی‌الرضاو سلام علی ابراهیم...

(صبح به ابراهیم کوچکم گفتم مامان تولدت مبارکمی‌دونی اسم رئیس‌جمهورمونم ابراهیمه؟ ابراهیم رئیسیمامان هلیکوپتر آقای ابراهیم رئیسی گم شدهدعا کن پیدا شهچه اسم قشنگی برات گذاشتیماابراهیم...)

#ابراهیم#رئیسی_که_خادمی_کرد#خادمی_امام_رضا#خادمی_مردم#ای_اشک_از_چه_راه_تماشا_گرفته_ای؟




♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۵:۱۱

thumnail
این شعر را #حامد_حسینخانی قبل از سال ۱۳۸۱ برای پدرش سروده و من خیلی دوستش داشتم.ولی این چند روز بعد حادثه سقوط هلیکوپتر، دو بیت اولش مدام ورد زبانم بود؛ انگار که برای همین روزها سروده باشد:
:کوه با من به تماشای تو برمی‌خیزد
با تو هستم که در این دامنه‌ها گم شده‌ای
《ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری》
چند روزی‌است شبیه دل مردم شده‌ای

اشکی از پنجره‌ی چشم تو آرام چکیدشطّ آتش شد و یکباره تمامم را سوختآنقدَر وضع خراب است که زیر بارانبوی خاکستر خورشید مشامم را سوخت
دیر وقتی‌است به دنبال خطر می‌گردمآری آن روز خطرساز همین امروز استای پرستو که در این لانه زمینگیر شدیآخرین مهلت پرواز همین امروز است...
پ.ن: عکس را من برنداشته‌ام.#ورزقان#سید_ابراهیم_رئیسی



♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۱۲:۳۵

thumnail

يک تکه آفتاب، نه، يک تکه از بهشتحالا درست پشت سر من نشسته است...سارا سلام ... اشهد ان لا اله... توبا چشم‌های سرمه‌ای... ان لا اله... مست دل می‌بری که... حی علی... های های هایهر جا که هست پرتو روی حبيب هست
بالا بلند! عقد تو را با لبان منآن شب مگر فرشته‌ای از آسمان نبست بارانِ جل‌جلِ  شبِ خرداد توی پارکمهرت همان شب... اشهد ان... در دلم نشست
سبحان ربی الــ... من و سارا... بحمده...
شعر از #محمدحسین_بهرامیان

نوزدهم ماه سوم از بهار هزار و چهارصد و سهاول ذی‌حجه‌الحرامِ باشکوهِ خدادر میانه‌ی سُرور سالروز ازدواج بهترینِ زنان و مردانِ عالمپاهای کوچکِ نازدارش را از بهشت کشید به روی چشمان ما
#نازنازان_دل‌نوازان#قریب_العهد_به_مبداءترین_عضو_خانه_ما#دختر۲#فرزندششم


♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۴:۰۵

thumnail

زیبایی گلِ‌مرداب چنان چشم‌گیر است که نه تنها چشم، که حواس دیگر آدمیزاد را هم از محیط پیرامونش پرت می‌کند.بیراه نیست اگر بگوییم هیچ‌کس نیست که با شنیدن کلمه‌ی گلِ‌مرداب ، بی‌خیال دلبری آن زیبای خفته در میانه‌ی مرداب شود و به یاد تعفن مرداب بیفتد.
نوزاداین قریب‌العهد به مبداءِ لطیفِ ظریفِ دلبرِ زیبابرای من حکم گلِ مرداب را دارد. و به زعم من، خداوند، از سر رحمتش، چشم‌گیری زیبایی این گل را، کمکی برای صبر مادرکه نهچشم بستنشنهاصلا کمکی برای ندیدنش قرار داده!که رنج‌ها و بدی‌ها را چنان نبیندکان‌ لم‌یکن شیئا مذکورا.
این‌روزهارنج‌ها و دردها و سختی‌ها و بدی‌ها و زشتی‌هادر برابر این حجم از دل‌ربایی سفید و صورتی گلِ‌مردابم برای من رنگ باخته‌اند...نه!همه‌چیزشان راخودشان را باخته‌اند!آریاین روزهامن به لطف زیبایی اوست که قهرمان این معرکه به نظر می‌رسم.
#دختر۲



♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۱۰:۵۷

thumnail

یک گوش‌واره هدیه از سوی خدا آمدسهم من از خرداد این گیلاس شیرین بودundefined
#دختر۲


♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۶:۴۹

thumnail

در این کانال گاهی تجربه‌ها و یافته‌هایی را که برای خودم راه‌گشا و نجات‌بخش و ارزشمند بوده‌اند، به اشتراک خواهم گذاشت.
این مطلب، یکی از آن‌هاست.
اگر به نظرتان می‌رسد به درد کسی می‌خورد و یا گره از مشکل و مساله‌ی کسی باز می‌کند، ممنون می‌شوم برایش بازارسال کنید:



در ایران انجمنی وجود دارد به نام انجمن ترویج تغذیه با شیرمادر.نتیجه‌ی آشنایی ما با انجمن، که دکتر علیرضا مرندی به ما معرفی کردند و خود از بنیان‌گذاران آن هستند، دو چیز بسیار مفید بود:
یکم:انجمن چند کتاب چاپ کرده که بسیار کاربردی و ریز و دقیق و علمی‌اند و ظاهرا بنابر یافته‌های جدید، به‌روز هم می‌شوند، و شما را از مراجعه به سایت‌های پراکنده و غیرموثق و سردرگمی در آن‌ها نجات می‌دهند.برای مثال دو تا کتابی که من استفاده زیادی از آن‌ها کردم، کتاب شیر مادر و کتاب تغذیه شیرخواران از شش تا دوازده ماهگی بودند.
در اولی هر آنچه در مورد شیر مادر به ذهنتان برسد پیدا می‌کنید؛ ازجمله میزان شیر لازم برای فرزند در شبانه‌روز، نحوه ذخیره شیرمادر، تعداد ساعات ماندگاری شیر ذخیره‌شده در محیط‌های مختلف، و...
در دومی هم هر آنچه به تغذیه کمکی مربوط است؛ از جمله اینکه غذای کمکی را از چه زمانی باید شروع کرد، هر هفته چه باید داد؟ چقدر باید داد؟ دستور تهیه این غذاها چیست؟ و...

دوم:انجمن به صورت رایگان به مادران مشاوره می‌دهد. من برای یادگیری نحوه دوشیدن درست شیر با دست به مشاور انجمن مراجعه کردم که ایشان با حوصله و صبوری کاملا روش درست آن را آموزش دادند.

توضیح نحوه ارائه مشاوره را در سایت انجمن به نشانیِhttps://www.shiremadar.com/تماس-با-ما/اینطور نوشته‌اند:مادران گرامیمشاورین انجمن روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ۸ صبح الی ۳ بعدازظهر (به جز روزهای تعطیل) آماده ارائه مشاوره تلفنی به صورت رایگان به شما عزیزان می‌باشد.در صورت داشتن هرگونه سوال یا مشکل در زمینه شیردهی یا تغذیه فرزندان شیرخوارتان با شماره تلفن‌های۰۲۱۸۸۹۱۰۱۹۰-۱۰۲۱۸۸۸۹۱۱۶۹-۷۰تماس حاصل فرمایید.مشاوره شیردهی به صورت حضوری جهت مواردی که از طرف مراکز بهداشتی، درمانی، مطب‌ها، و سایر همکاران محترم به انجمن ارجاع می‌شوند و یا طی مشاوره تلفنی با مشاورین انجمن علمی ترویج تغذیه با شیر مادر ایران، لزوم آن تشخیص داده می‌شود انجام خواهد شد. لذا به منظور ارائه خدمات بهتر و جلوگیری از ایجاد ازدحام در فضای محدود انجمن، قبل از مراجعه حتما هماهنگی تلفنی جهت تعیین وقت صورت پذیرد.



♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۱۶:۴۴

thumnail
اگر مرددید میان رای سفید (یا رای ندادن)، و رای به دکتر جلیلی،و اگر کسی را می‌شناسید که چنین تردیدی دارد،بخوانید و بازارسال کنید.



نادر ابراهیمی یک‌جا در کتاب سه‌دیدار درباره انتخاب می‌گوید:
به خود از درد پیچیدن
و با جمیعِ مویرگ‌های ذهن اندیشیدن که:
"اینک در این لحظه‌ی منحصر
کدام راه را باید انتخاب کرد؟"
و سرانجام
انتخاب کردن و پای آن انتخاب ماندن
جرئت و جسارت می‌خواهد.

واِلّا
انتخاب نکردن،
دشتی از آبروی کاه‌وار درو کردن،
و شرفِ پوشالی را برای روزگاری دیگر پس‌انداز کردن که شهامت نمی‌خواهد.

سالم و برکنار ماندن،بزدلانه زیستن است.
سالم و در قلب حادثه ماندن،دلیرانه ماندن است....در بحث "موقعیت"، سخن از نیک و بد نیست،سخن از واماندن میان خدا و شیطان نیست،سخن از وسوسه و نفس اماره و میل به گناه و سرکوب این میل نیست_ ابداً؛بلکه ماندن در میان دو راهدو مسئلهدو کردار استکه انسان، علت رجحان یکی را بر دیگری، به تمامی تشخیص نمی‌دهد:"از دو راه می‌توان به دشمن تاخت.کدام بهتر است و در کدام بیمِ در دام افتادن و نابود شدن می‌رود؟هیچ‌یک از این دو تن را، به درستی، نمی‌شناسم.به کدام رای بدهم که میهنم را گرفتار مصیبتی جبران‌ناپذیر نکرده باشم؟"
دو حقِّ انتخابدو راهو گاه، بیش از دو راه نیز.
در موقعیت قرار گرفتن یعنی همین:ماندن بر سر دوراهیو برگزیدنِ یکی از پیِ تاملِ کافی،و بی‌محابا رفتن،رسیدن یا به خطا اقرار کردن و نابود شدن.
ما پیوسته در معرضِ گزینش‌های خطیر میانِ نیک و بد، زشت و زیبا، سپید و سیاه نیستیم؛ بلکه دمادم در معرض آنیم کهکدام‌یک از این دو راه، بهتر از دیگری است یا بدتر؛کدام‌یک از این دو راه به منزل نزدیک‌تر است؟کدام‌یک از این دو راه، سه راه، چهار راه، و هزار راه...ما را به هدفمان می‌رساند یا زودتر می‌رساند.
انسانِ راستین، تن به تردید طولانیِ ویرانگر نمی‌دهد. انسان، عطف به انتخاب‌های متفکرانه، بدون سوزاندنِ زمان، انسان است‌.
فاجعه در آن است که نتوانیم تصمیم بگیریم، نه آنکه تصمیمی بگیریم که احتمال نادرست بودنش، در هر حال، وجود دارد.
زمان یعنی حرکت.حرکت، بنیادی‌ترین محکومیتِ انسان است.ماندن، به این بهانه که از همه‌سو، راه‌ها پرمخاطره و ناهموار و خوف‌انگیز است، بدترین راه را انتخاب کردن است‌.
به شما می‌گویمآقایان!شهامت یعنی در موقعیت قرار گرفتن و انتخاب کردن.
و نه یعنی همیشه خوب و درست را انتخاب کردن.

ما عقلِ کل نیستیم.ما اشتباه می‌کنیم.ما کج می‌رویم.ما پشیمان می‌شویم.از ترسِ اشتباه کردن و کج رفتن و پشیمان شدن، زمان را تباه کردن جرم است.
انسان تنها جانداری است که برای پشیمان شدن، گریستن، جبران کردن، و باز به راه افتادن آفریده شده است.



♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۹:۵۳

Default Gift Icon

پاکت هدیه

س

سیمولتانه‌‌ی دخترِ رَز

به افتخار پرچمِ الله‌نشانش که بالاترین‌ استundefinedو به افتخار هر کس که در این انتخابات قدمی برای ایرانِ خدا برداشت.

ماییم و ستاره‌ای و راهی روشنتا کور شود هر آنکه نتواند دید..
thumnail
می‌دانید کجای قصه خیلی دردناک است؟اینکه یحتمل کسی با علیِ کوچکِ حسین خداحافظی نکردههیچکس به نیت خداحافظیروی ماهش راچشم‌های پرفروغش رالب تشنه‌اش راوگردن نازُکش رانبوسیده..خداحافظی مال سربازهای حسین است، دمِ میدان رفتنکسی از طفل شش‌ماهه‌ی تشنهکه قرار بوده با لب و گردن خیس آب برگرددخداحافظی نمی‌کند..

#سرباز_کوچک_حسین#پسر۴دختر۲#پسر۴#دختر۲#خداحافظ_ای_نوبهارهمیشه#مرگ_بر_اسرائیل_کودک_کش



♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۴:۲۱

thumnail
با مسئول ثبت‌نام که دو سالی‌است هم را می‌شناسیم، خوش و بش می‌کنیم و از ذوقش بعدِ فهمیدنِ دختردار شدنِ دوباره‌‌ی ما می‌گوید.کارت را می‌کشم که شهریه ترم جدید شنای دخترم را پرداخت کنم. مربی را صدا می‌کند:خانم فلانی
مادر فاطمه که خیلی دوسش داری!
مربی با خوشحالی شروع می‌کند از شنا و اخلاق و رفتار دخترم تعریف کردن.مسئول ثبت‌نام می‌گوید:داشتیم می‌گفتیم که چطور ممکنه تعداد بچه‌ها تو یه خونه زیاد باشه ولی انقدر خوب تربیت بشن و و...نفس می‌گیرم تا یک منبر مفصل بروم، که خوشبختانه با ادامه دادن حرفش اجازه نمی‌دهد:بعد گفتیم وقتی تعداد بچه‌ها زیاده، دیگه بچه‌های بعدی از بچه‌های بزرگتر یاد می‌گیرن،
کافیه بچه اولو پدر مادر تربیت کنن
بعدیا از اون یاد می‌گیرن
سرم را به تایید حرفشان تکان می‌دهم و لبخند می‌زنم.
اینکه آنچه اتفاق افتاده، خودش حرف بزند،اینکه بدون حرف زدنم، آدم‌ها به فرزندآوری نگاه خوب پیدا کنند،این را دوست دارم.
#پسر۱پسر۴#پسر۱#پسر۴#دختر۱



♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۱۵:۴۰

thumnail
نوزادبرگِ‌گل است
باید لابه‌لای گلبرگ‌های لطیف بخوابد و بیدار شودبا زمزمه گوش‌نواز پرنده‌هابا عطر ملایم گلبا نوازش آرام نسیممیان بهشتی که خدا ساخته
نه لابه‌لای خرابه‌های زمخت آوارنه با زوزه‌ی گوش‌خراش گلوله و موشکنه با بوی تند باروتنه با سیلی محکم ترکشنه میان جهنمی که اسرائیل ساخته
#دختر۲#مرگ_بر_اسرائیل_کودک_کش#مرگ_بر_امریکا#شیطان_بزرگ



♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۶:۴۵

thumnail

حالا که فکر می‌کنم، آن دست‌نویس پشت جلد گل‌ومرغی قرآن قدیمی مادربزرگمکه به خط بابا تحریر شدهو همیشه ته ته قلبم جا داشتناخودآگاه شد نقشه‌ی راه زندگیم
مثل دیباچه‌ی کتاب‌هامثل تابلوهای کاشی لعابی آیه‌نوشت بالای در منزل و دکان اهل دلمثل سنگ‌نوشت مزار تازه متولدینِ آن‌ دنیا!مثل آنچه در قسمت بعد خواهید دید سریال‌‌ها،این دست‌نویس بلندبالای زیبارفت و چسبید سردر زندگی من
این شدکه منِ فرزانگان درس‌خوانده‌ی پزشکی قبول شده‌ی صاحب هزار فن و هنر و توانمندی(این‌ها را از آن جهت که همه هنر خدا بوده و شایسته‌ی تبارک‌الله گفتن خواننده، می‌نویسم، تا بدانید: نه که خیلی راه‌ها را نتوانسته‌ام بروم، بلکه نخواسته‌ام) حالا ایستاده‌ام میانه‌ی میدانی که به نظر دیگران، و خیلی وقت‌ها به نظر خودم هم، شبیه میدان جنگ است؛اما گاهی از آن پشت‌مشت‌ها، از زیر پرده، اشعه‌هایش می‌زند توی چشم دلم، و می‌بینم میانه‌ی میدانی ایستاده‌ام که مثل شعر حافظ، و مثل تابلوهای فرشچیان، دستم به جام باده است و زلف یار، در حالی‌که شش تا از کوچولوهای امت پیامبر از سر و کولم بالا می‌روند و مراقبم آن جام نریزد و نشکند و آن زلف کشیده و کنده نشود :)
انگار دعای پدرم، دعای پدربزرگ بچه‌هایم، روز دنیا آمدنم، طرح کلی زندگیم را رقم زد، وقتی که نوشت: ...و دامن پاکش محل عروج اولیاءالله و پرورشگاه شهدای راه خدا و عاشقان حسینی باشد که رسول مکرم اسلام بر زیادی امتش در روز قیامت افتخار می‌کند. خدایا ذریه زهرای مرضیه را از وسوسه‌های شیطانی و راه‌های فریب و فتنه‌های تمامی دشمنان اسلام حفظ فرما ...
برای نسلتان دعا کنیدپر و پیمان دعا کنیددست بالا بگیریدکم نخواهیدو حتی‌الامکان بنویسیدشپشت جلد مقدس‌ترین چیزکه هم بچه‌هایتان، و نوه‌هایتان، و نواده‌هایتان، ببینند و بخوانند و تلاش کنند رقم بزنندش ان‌شاءاللههم خدا اجابت کند در حقشان
همانطور که حنّه خانم نامی، در حق فرزند و نوه‌‌اش دعا کرد، آن‌هنگام که سال‌ها پیش از ولادت نوه‌اش، وقتی دخترش و مادر آن نوه دنیا آمد، گفت:وَإِنِّي سَمَّيۡتُهَا مَرۡيَمَ
وَ إِنِّيٓ أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ
فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنࣲ
وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنࣰا

و خدا نشسته بود کنج دلش و شنیدو اجابت کردو نشرش دادکه همه، در همه‌ی روزگاران ببینند و یاد بگیرند
و خداکنج دل‌‌های همه‌ی ما نشستهو منتظرست لب باز کنیم...




♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۶:۳۷

thumnail
و گردابی چنین هائل:)

#دختر۲#پاییز_کوچک_من


♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۱۴:۱۰

thumnail
چشم تا کار می‌کردهوش پاییز بود.
ای عجیبِ قشنگ!با نگاهی پر از لفظ مرطوبمثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ...
#سهراب_سپهری#پسر۴#پاییز_کوچک_من



♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۱۳:۵۸

thumnail

در حیاط کوچک پاییز، در زندانباز می‏رفتیم و می‏رفتیمدر طواف خویش دور حوض خالی، بازمی‏خموشیدیم و می‏گفتیم...
#مهدی_اخوان_ثالث





♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۷:۰۸

thumnail

"ظاهرا فرزندپروری تنبل جدیدترین روش تربیتی این روز‌های جهان است!روش تربیتی تنبل، یک ایده‌ی جدید است که به والدین پیشنهاد می‌کند یک قدم به عقب بردارندو به فرزندانشان اجازه دهند بسیاری از وظایف خود را در طول روز انجام دهند!این روش برای کمک به فرزندان در ایجاد اعتماد به نفس، استقلال و احساس مسئولیت‌پذیری است.والدین می‌توانند این روش تربیتی را با کار‌های کوچک مانند مشارکت کودکان در کار‌های خانه شروع کنند و سپس مسئولیت کار‌های مدرسه و تکالیفشان را نیز بر عهده خودشان بگذارند.البته آموزش مهارت‌های زندگی به کودکان نیاز به حضور و حوصله زیادی دارد، در صورتی که انجام مسئولیت‌های فرزندان برای والدین، بسیار آسان‌تر است و نام تنبل برای این روش تربیتی کمی با اغماض انتخاب شده."

این مقاله را که می‌خواندم، رفتم توی فکر که: چندفرزندی لاجرم والدین را روی همین ریل می‌اندازد؛آن‌ها حتی اگر بخواهند، نمی‌توانند کارهای تک تک فرزندانشان را انجام بدهند؛و حتی‌تر، خیلی از کارهای فرزندان کوچک‌ را به فرزندان بزرگ‌ می‌سپارند و آن‌ها را خیلی زود مستقل و کاربلد و مرد و زن زندگی می‌کنند!
حالا هی بگویند فرزند کمتر، زندگی بهتر!شما باور نکنید!فرزند بیشتر بیاورید،و به #باشگاه_تنبل‌ترین_مادر‌ها بپیوندید :))
#پسر۱#دختر۱#پسر۴

♟سیمولتانه‌ی دخترِ رَز undefined🟢 https://ble.ir/mysimultaneous

۷:۳۴