۸ آبان ۱۴۰۲
۷:۱۸
وقت عطسه جلوی دهانتان را نگیرید!
در لحظه عطسه کردن، جریان هوا با سرعت 150 کیلومتر در ساعت از بدن خارج میشود و با گرفتن جلوی دهانتان امکان پاره شدن رگها در سرتان وجود دارد.
ble.ir/join/Y2RmYmI3Zj#عطسه
در لحظه عطسه کردن، جریان هوا با سرعت 150 کیلومتر در ساعت از بدن خارج میشود و با گرفتن جلوی دهانتان امکان پاره شدن رگها در سرتان وجود دارد.
ble.ir/join/Y2RmYmI3Zj#عطسه
۱۰:۴۸
۱۵:۲۳
۹ آبان ۱۴۰۲
۴:۱۰
۹:۳۷
۱۰ آبان ۱۴۰۲
۴:۲۴
۹:۵۳
۱۲:۲۳
۱۶:۱۵
۱۱ آبان ۱۴۰۲
۴:۴۶
با خندیدن چه چیزی را بدست می آورید ؟
خنده فشار خون را کم می کندخنده تعداد ضربان قلب را تنظیم می کندخنده قدرت یادگیری را افزایش می دهدخنده از بیماریهای زخم معده و اثنی عشر جلوگیری می کندخنده در پیشگیری از سکتۀ قلبی و سکتۀ مغزی بسیار مؤثر استخنده بهترین دارو برای بهبود افسردگی است
🦠 خنده با بازدم انجام می شود و این کار باعث خارج شدن 2 co از خون می شودخنده نوعی تخلیۀ روانی بوده و تنشها و احساسات سرکوب شده را رها می کند.
ble.ir/join/Y2RmYmI3Zj#خنده
خنده فشار خون را کم می کندخنده تعداد ضربان قلب را تنظیم می کندخنده قدرت یادگیری را افزایش می دهدخنده از بیماریهای زخم معده و اثنی عشر جلوگیری می کندخنده در پیشگیری از سکتۀ قلبی و سکتۀ مغزی بسیار مؤثر استخنده بهترین دارو برای بهبود افسردگی است
🦠 خنده با بازدم انجام می شود و این کار باعث خارج شدن 2 co از خون می شودخنده نوعی تخلیۀ روانی بوده و تنشها و احساسات سرکوب شده را رها می کند.
ble.ir/join/Y2RmYmI3Zj#خنده
۹:۲۴
۱۵:۰۲
۱۲ آبان ۱۴۰۲
Alireza Talischi - Paghadam (320).mp3
۰۲:۰۶-۴.۹۴ مگابایت
۷:۳۲
گویند در گذشته دختری زیبا اسیر پدری عیاش بود که درآمدش از فروش شبانه دخترش بود. دخترک روزی گریزان از منزل پدری نزد حاکم پناه گرفتو قصه خود بازگو کرد حاکم دختر را نزد زاهد شهر امانت سپرد که در امان باشد اما جناب زاهد همان شب اول دخترک را مورد آزار قرار داد نیمه شب دختر نیمه برهنه به جنگل گریخت و چهار پسر مست او را اطراف کلبه خود یافتند!! پرسیدند : این زمان , در این سرما , اینجا چه میکنی ؟دختر از ترس حیوانات بیشه و جانش گفت که آری پدرم این بود و زاهد آن پسرها با کمی فکر و مکث و دیدن دختر نیمه برهنه , او را گفتند: تو برو در منزل ما بخواب ما نیز میاییم... دختر ترسان از اینکه با این 4 پسر مست تا صبح چگونه بگذراند در کلبه خوابش برد صبح که بیدار شد , دید بر زیر و برش 4 پوستین برای حفاظت اون از سرما هست و چهار پسر بیرون کلبه از سرما مرده اند!! بازگشت و بر دروازه شهر فریاد زد: از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدمخون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کردوسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کردتا نگویند که مستان ز خدا بی خبرندble.ir/join/Y2RmYmI3Zj#داستان
۱۲:۵۴
۱۳ آبان ۱۴۰۲
۵:۲۴
۱۱:۱۶
۱۴:۳۰
۱۴ آبان ۱۴۰۲
۵:۱۷
۱۰:۱۲
۱۷ آبان ۱۴۰۲
۵:۵۱