بله | کانال ●°دِیلیِ دُختَر وَنگوگ°●
عکس پروفایل ●°دِیلیِ دُختَر وَنگوگ°●

●°دِیلیِ دُختَر وَنگوگ°●

۳۱۸عضو
لینک جدید بسازم؟ ناشناس خود بله؟

۲:۴۷

●°دِیلیِ دُختَر وَنگوگ°●
ناشناسم براتون باز می‌شه سیسیا؟
پس اینکه ناشناس نمیاد تقصیر لینک نیست، تقصیر شماهاستundefined

۱۲:۰۶

حس می‌کنم نصف ممبرام فیکن خدایی

۱۶:۵۹

پیامام از دیلی پرایوتم کمتر ویو می‌خوره

۱۷:۰۰

کی بود برام ممبر زد؟undefined

۱۷:۰۰

بازارسال شده از 🪐🍒☆בِࡅْ࡙ܠـےِ ܟܿߊ‌ࡅ߭ـפּܩِ ܦ̈ߊ‌ࡎ߭ـے
یکی از آخرین عکس های کانال ریحانه، عکسی بود با دوستش. کپشن عکس این بود: رفیق فقط اونی که با هم شهید بشید. زیرش، چند دقیقه بعد نوشته بود: عجب اعتماد به نفسی، لیاقت داریم مگه!:)بمیرم. بمیرم برای اون دوستی که موند. اون رفیقی که نشست و تماشا کرد. بمیرم برای اون دختر تنها، اون دوست جا مونده، اون رفیق داغدار، بمیرم براش...:)#ریحانه_بهشتی

۲۰:۲۷

بازارسال شده از 🪐🍒☆בِࡅْ࡙ܠـےِ ܟܿߊ‌ࡅ߭ـפּܩِ ܦ̈ߊ‌ࡎ߭ـے
thumbnail
خیوب خوش اومدین به دومین تقدیمی چنل خانوم قاضیundefinedچطور کار میکنه؟ من که میدونم خودت بلدی🦦ولی خب بهرحال شما این پیامو فوروارد میکنی تو دیلی/چنلت، undefinedundefinedو لینک کانال رو برای @khanome_ghaziii میفرستی. (اکانت هم قبوله ها) undefined🪄و بنده مثل نمونه یه پروفایل یا بکگراند باتوجه به کانالت (یا اکانتت) بهت تقدیم میکنم.🫐🩰مهلت؟ دوشنبه شبundefinedundefined(عکس ها حداکثر تا صبح سه شنبه ارسال میشنundefined)ایگنور نشه🥹undefined

۱۷:۲۷

بازارسال شده از 🪐🍒☆בِࡅْ࡙ܠـےِ ܟܿߊ‌ࡅ߭ـפּܩِ ܦ̈ߊ‌ࡎ߭ـے
thumbnail

۱۷:۲۷

بازارسال شده از 🪐🍒☆בِࡅْ࡙ܠـےِ ܟܿߊ‌ࡅ߭ـפּܩِ ܦ̈ߊ‌ࡎ߭ـے
thumbnail
برای @nafisatoon undefined🩰undefinedاز طرف خانوم قاضیundefined

۲۰:۱۷

بازارسال شده از 🪐🍒☆בِࡅْ࡙ܠـےِ ܟܿߊ‌ࡅ߭ـפּܩِ ܦ̈ߊ‌ࡎ߭ـے
thumbnail

۲۰:۱۷

●°دِیلیِ دُختَر وَنگوگ°●
undefined تصویر
اخی:)

۲۰:۱۷

بازارسال شده از 🪐🍒☆בِࡅْ࡙ܠـےِ ܟܿߊ‌ࡅ߭ـפּܩِ ܦ̈ߊ‌ࡎ߭ـے
thumbnail
واقعا کانال ریحانه سادات رو میگردم، هر پیامش یه درسی داره! از دختر همسن من تا زن ۶۶، ۶۷ ساله میان تو کانالش و درس میگیرن... میدونستین آرزوش بود معلم بشه؟چه زود معلم شدی دختر... چه خوب معلم شدی دختر...:)#ریحانه_بهشتی

۱۱:۰۸

thumbnail
......:_)

۱۷:۵۶

thumbnail
نه منم که واقعا مدت زیادیه گشا_تنبلی پیشه کردم

۱۸:۱۳

بازارسال شده از 🪐🍒☆בِࡅْ࡙ܠـےِ ܟܿߊ‌ࡅ߭ـפּܩِ ܦ̈ߊ‌ࡎ߭ـے
باز هم مهر اومده. معلم ها خودشون رو معرفی میکنن، مامان بابا ها روتین خودشونو پیدا میکنن، بچه ها از درس و تکلیف گلایه میکنن. ولی اینجا، تو کلاس ۸۰۱، کار های دیگه ای میکنیم. اینجا از لیست «ساداتی ارمکی» خط میزنیم. اینجا صاحب جدید میز و صندلی های خالی پیدا میکنیم. اینجا موقع خوندن اسمی که دیگه اینجا نیست تو حضور و غیاب، سکوت میکنیم و تند تند پلک میزنیم تا اشکامون نریزه. اینجا به دوست های صمیمی با بغض نگاه میکنیم و هر هشتمی چادری ای که میچرخه و چهره ش رو میبینیم، میفهمیم که فقط توهم زدیم.اینجا ما هرروز از در مدرسه رد میشیم، به بنر بزرگ «شهادتت مبارک» جلوی نمازخونه زل میزنیم، اشک میریزیم و از پله ها بالا میریم. اینجا هربار کسی دوستش رو که اسمش ریحانه است رو صدا میکنه همه برمیگردیم و نگاهش میکنیم. اینجا ما دلتنگیم. نه دلتنگ تابستونیم، نه دلتنگ درس های ساده ابتدایی، نه معلم های بهتری که سال پیش داشتیم. ما دلتنگیم برای خنده هاش و چادرش و چشمای خوشگلش. واسه زنگ نمازایی که همه رو صدا میکرد که باهاش همراه بشن. واسه دل مهربونش. واسه صورت خوشگلش. ما خیلی دلتنگیم!:)هرروز بهش فکر میکنم. هرروزی که از دری رد میشم که اون رد میشد، پله هایی که ازش بالا میرفت، همکلاسی هایی که داشت، میزی که پشتش میشست، مشق هایی که قرار بود بنویسه و مهربونی هایی که قرار بود بکنه. ریحانه ای که قرار بود اینجا باشه. خانواده ای که دیگه نیست. جاش خیلی خالیه. نه بخاطر اسم خط خورده لیست و معلمایی که با نگاه سنگین به میزم نگاه میکنن، نه. بخاطر جای خالی تو قلبامون، حفره ای که کم کم تمام خوشی مونو میکشه و ما میمونیم و یه کلاس غمگین و یه روح تو خالی و یه دل تنگ. ما میمونیم و گریه هایی که جلوشونو گرفتیم و خاطره هایی که قرار بود باهاش بسازیم. ما میمونیم بدون ریحانه، ما میمونیم بدون رفیق...:)undefined#ریحانه_بهشتی #پین

۱۵:۳۶

thumbnail

۱۶:۴۴

●°دِیلیِ دُختَر وَنگوگ°●
زمین عظیم و سرسبز و زیبا، دهان برگشود و نور و زیبایی و طراوت‌را بر افکند. ماه و خورشید گرد آن به طواف گشتند و سپس ستارگان در اوج نور و روشنایی، خود را به نمایش گذاشتند. سیارات از شدت حیرت مدار منظم شمسی را نامنظم ساختند و اجزای کهکشان‌ها به تحرک در آمدند. جاذبه مختل شد. هوا اول بارانی و سپس افتابی و سپس رنگین‌کمانی شد، آشفته شده‌ بود و دچار اختلال. آتش ها به سوی‌آن شعله کشیدند و جزر و مدها به آن‌طرف منحرف گشتند. کائنات و ملائک با لباس‌هایی از الوان بهشتی اطراف‌اش پراکنده به‌آن نگریستند و مدام ذکر "فتبارک‌الله احسن‌الخالقین" گفتند. آنچه طاووس‌ها و رود‌های جاری و بابونه‌ها و آسمان‌ها و درختان‌سرسبز و رنگ‌ها و کهکشان‌ها و آتش‌فشان‌ها و ابرها زیبایند به گرد پای زیبایی‌اش نرسیدند. زیباگرایان و زیبا‌سازان و زیبابینندگان شروع به الگو برداری کردند و زشت گرایان، تغییر عقیده دادند. پرنده‌ها سقوط کردند و بی‌بال و پران بالارفته و معلق گشتند. درندگان آرام شده و آرَمان آشفته گشتند. جهان چیزی بین توقف و تحرک بود. دل‌گرم بود و آرامش درش موج می‌زد، اما آرامش عجیبی که با برآشفتگی‌اش همراه بود. نوری همه‌جا را فرا گرفت. جهان دچار تحول شده بود. انگار که زیبا ترین گل جهان شکفته باشد. او باز لبخند زده بود... #رود ۱۳
عید ۴۰۳ یه چنین چرتی نوشتم، اما برای فشار اوردن به خودمم که شده چشم، می‌نویسم.

۱۶:۴۴

●°دِیلیِ دُختَر وَنگوگ°●
زمین عظیم و سرسبز و زیبا، دهان برگشود و نور و زیبایی و طراوت‌را بر افکند. ماه و خورشید گرد آن به طواف گشتند و سپس ستارگان در اوج نور و روشنایی، خود را به نمایش گذاشتند. سیارات از شدت حیرت مدار منظم شمسی را نامنظم ساختند و اجزای کهکشان‌ها به تحرک در آمدند. جاذبه مختل شد. هوا اول بارانی و سپس افتابی و سپس رنگین‌کمانی شد، آشفته شده‌ بود و دچار اختلال. آتش ها به سوی‌آن شعله کشیدند و جزر و مدها به آن‌طرف منحرف گشتند. کائنات و ملائک با لباس‌هایی از الوان بهشتی اطراف‌اش پراکنده به‌آن نگریستند و مدام ذکر "فتبارک‌الله احسن‌الخالقین" گفتند. آنچه طاووس‌ها و رود‌های جاری و بابونه‌ها و آسمان‌ها و درختان‌سرسبز و رنگ‌ها و کهکشان‌ها و آتش‌فشان‌ها و ابرها زیبایند به گرد پای زیبایی‌اش نرسیدند. زیباگرایان و زیبا‌سازان و زیبابینندگان شروع به الگو برداری کردند و زشت گرایان، تغییر عقیده دادند. پرنده‌ها سقوط کردند و بی‌بال و پران بالارفته و معلق گشتند. درندگان آرام شده و آرَمان آشفته گشتند. جهان چیزی بین توقف و تحرک بود. دل‌گرم بود و آرامش درش موج می‌زد، اما آرامش عجیبی که با برآشفتگی‌اش همراه بود. نوری همه‌جا را فرا گرفت. جهان دچار تحول شده بود. انگار که زیبا ترین گل جهان شکفته باشد. او باز لبخند زده بود... #رود ۱۳
چه شر و وریه یا امام حسینundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined

۱۶:۴۵

●°دِیلیِ دُختَر وَنگوگ°●
اون یک آدم...همون که اسمش‌رو نمی‌گم ولی با گفتن احساساتی که براش خرج می‌شه می‌فهمی کی رو می‌گم. همون ادمی که روزی وجود نداره که بهش فکر نکنی...لحظه‌ای وجود نداره که با خودت نگی "ای‌کاش الان پیشم بود"...چیزی وجود نداره که وقتی می‌بینیش یادش نیوفتی. همون ادمی که حتی شاید افرادی باشن که از لحاظ زمان و مکان نزدیکی بیشتری بهت دارن اما هیچ‌کدوم به لحاظ قلب مثل اون نزدیکت نیستن. همون که وقتی می‌فهمی قراره ببینیش ثانیه می‌شمری...از اضطرابی لذت‌بخش قلبت طور دیگه‌‌ای می‌تپه. دارم درباره‌ی اونی حرف می‌زنم که هیچ‌کس جز خودت و خودش نمی‌فهمید چی بینتون رد و بدل می‌شه که اینطوری دربارش صحبت می‌کنی. یا شایدم همونی که وقتی باهاش وقت می‌گذرونی عمیقا فکر می‌کنی انقدری برات کافیه که به هیچ‌کس دیگه‌ای نیاز نداری. می‌دونم هرچند دور، هرچند دیر، هرچند سخت...ولی می‌ارزه. دیر به دیر می‌بینمت ولی تک تک اون لحظه‌هایی که با دیدن بقیه یاد تو می‌افتم و براش اشک می‌ریزم و تک تک لحظه‌هایی که انقدر بهت فکر می‌کنم که خندم می‌گیره و تک تک لحظه‌هایی که از شدت دل‌تنگیم با خودم فکر می‌کنم اگه اینجا بودی چطوری بغلت می‌کردم همه‌شون می‌ارزه به اون لحظه‌ای که می‌بینمت و هرثانیه‌ش انگار تو بهشتم. انگار فقط کافیه روم‌رو برگردونم تا بهشتی‌ترین نعمت رو ببینم، ناز کنم، صداشو بشنوم، عطرشو بو کنم. فاصله‌مون زیاده ولی می‌ارزه به اون مواقعی که کسایی بهم نزدیکن که گرد پاتم نمی‌تونن باشن و من خندم می‌گیره که چطوری توی این جمعیت تنهام و اون مواقعی که تو رو کنار خودم احساس می‌کنم و اون مواقعی که می‌دونم هر چند کیلومتر هم ازم دور باشی بازم نشستی همینجا، نزدیک‌تر از رگ گردنم، داخل قلبم...همه‌شون می‌ارزه به اون وقت‌های کمیابی که فاصله‌ی بینمون فقط اندازه‌ی سلول‌های اتمسفره. همین که می‌شینم کنارت و صداتو می‌شنوم و چشم‌های عسلی‌رنگت رو می‌بینم که عین احمقا زیر موهات پنهانشون کردی، همین که بهت تکیه می‌دم و موهامو ناز می‌کنی و تو رو اطرافم تنفس می‌کنم، همین که از کوچیک‌ترین کارهاتم بزرگ‌ترین خاطرات درمیان، همین که وجود داری برام مثل یه بهشته. یه بهشت دست‌نیافتنی، سخت دست‌یافتنی. که هرچند حدود شیش ماه یکبار، ولی لحظه‌به لحظه اش رو با نفیسه‌ترین نفیسه احساسشون می‌کنم. @z‌ #رود ۲۹
.

۲۲:۲۱

بازارسال شده از 🪐🍒☆בِࡅْ࡙ܠـےِ ܟܿߊ‌ࡅ߭ـפּܩِ ܦ̈ߊ‌ࡎ߭ـے
thumbnail

۱۵:۵۳