اهل#علم و اهلدنیا، بهدنبال علم و #دنیا
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۵۷
امام(ع) در اين گفتار حكيمانه به دو گروه اشاره مى كند كه هرگز سير نمى شوند، مى فرمايد: «دو شخصِ گرسنه اند كه هرگز سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا»; (مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْم وَ طَالِبُ دُنْيَا)." />واژه «منهوم» از ماده «نَهَم» (بر وزن دهن) به معناى سيرى ناپذير بودن و اشتهاى شديد به چيزى داشتن است. منهوم به معناى كسى است كه اين گونه شده است.اما اين كه طالبان علم هرگز از طلب علم سير نمى شوند به اين دليل است كه اولاً علم، حد و مرزى ندارد و به فرموده قرآن: (وَ فَوْقَ كُلِّ ذى عِلْم عَليمٌ).و در جاى ديگر تمام معلومات انسان را در مقابل مجهولات، ناچيز مى شمارد و مى فرمايد: (وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً).و در مورد علم خداوند و حقايق جهان هستى مى فرمايد: «(وَ لَوْ أَنَّ ما فِى الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ); و اگر همه درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود، اين ها همه تمام مى شود ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد; خداوند عزيز و حكيم است»." />ثانياً علم، نشاط آور است، روح را صيقل مى دهد و در واقع غذاى اصلى روح آدمى است و به همين دليل طالبان علم هرگز از علم سير نمى شوند بلكه هر مرحله اى را كه طى كنند خواهان مرحله بالاترى هستند.اين سخن معروف است كه بعضى از بزرگان در عين محروميت مادى هنگامى كه بعضى از مسائل پيچيده علمى را مى گشودند به قدرى لذت مى بردند كه مى گفتند: «أينَ المُلوك وأبناءُ المُلوكِ من هذه اللذّة; كجا هستند پادشاهان و شاهزادگان كه ببينند چنين لذتى از كه ما مى بريم».
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۵۷
امام(ع) در اين گفتار حكيمانه به دو گروه اشاره مى كند كه هرگز سير نمى شوند، مى فرمايد: «دو شخصِ گرسنه اند كه هرگز سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا»; (مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْم وَ طَالِبُ دُنْيَا)." />واژه «منهوم» از ماده «نَهَم» (بر وزن دهن) به معناى سيرى ناپذير بودن و اشتهاى شديد به چيزى داشتن است. منهوم به معناى كسى است كه اين گونه شده است.اما اين كه طالبان علم هرگز از طلب علم سير نمى شوند به اين دليل است كه اولاً علم، حد و مرزى ندارد و به فرموده قرآن: (وَ فَوْقَ كُلِّ ذى عِلْم عَليمٌ).و در جاى ديگر تمام معلومات انسان را در مقابل مجهولات، ناچيز مى شمارد و مى فرمايد: (وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً).و در مورد علم خداوند و حقايق جهان هستى مى فرمايد: «(وَ لَوْ أَنَّ ما فِى الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ); و اگر همه درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود، اين ها همه تمام مى شود ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد; خداوند عزيز و حكيم است»." />ثانياً علم، نشاط آور است، روح را صيقل مى دهد و در واقع غذاى اصلى روح آدمى است و به همين دليل طالبان علم هرگز از علم سير نمى شوند بلكه هر مرحله اى را كه طى كنند خواهان مرحله بالاترى هستند.اين سخن معروف است كه بعضى از بزرگان در عين محروميت مادى هنگامى كه بعضى از مسائل پيچيده علمى را مى گشودند به قدرى لذت مى بردند كه مى گفتند: «أينَ المُلوك وأبناءُ المُلوكِ من هذه اللذّة; كجا هستند پادشاهان و شاهزادگان كه ببينند چنين لذتى از كه ما مى بريم».
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۶:۵۶
۱۶:۰۶
از نشانههاى ایمان واقعی
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۵۸
امام(ع) در اين گفتار حكيمانه حقيقت ايمان را در ضمن سه چيز كه از مظاهر ايمان به خدا هستند بيان كرده است: نخست مى فرمايد: «ايمان آن است كه راست گويى را در آن جا كه به زيان توست بر دروغ گويى در آن جا كه به سود توست مقدم دارى»; (الإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ، عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ)." />بسيار مى شود كه انسان اگر در بيان حقيقتى، راستى را برگزيند زيان هايى دامن او را مى گيرد. مثل اين كه سؤال كنند: تو چيزى به فلان شخص كه از دنيا رفته است بدهكارى؟ و او حقيقتش را بگويد كه آرى فلان مبلغ را بدهكارم. اين اعتراف گرچه ظاهراً به زيان گوينده است و دروغ گفتن به سود اوست ولى قطعاً اين صدق و راستى از نشانه هاى ايمان به خدا و روز قيامت مى باشد. يا اين كه تصادفى موجب خسارت شده و شخص مى داند مقصر بوده است اگر تقصير خود را بپوشاند و دروغ بگويد نفع مادى مى برد ولى اگر حق را آشكار سازد گرفتار زيان مى شود ولى اين زيان در حقيقت منفعت است و از نشانه هاى ايمان مى باشد." />اصل اساسى اين است كه انسان هميشه صدق و راستى را پيشه كند هر چند به زيان او تمام شود ولى اين قاعده موارد استثنايى هم دارد و آن در جايى است كه مصلحت مهم تر از مصلحت صدق به خطر مى افتد. " />آنگاه امام(ع) به سراغ دومين نشانه ايمان مى رود و مى فرمايد: «اين كه گفتارت بيش از عملت نباشد»; (وَ أَلاَّ يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ).بسيارند كسانى كه سخن از نيكى ها و خوبى ها و صفات برجسته انسانى، بسيار مى گويند اما عملشان هماهنگ با آن نيست و اين نشانه ضعف ايمان آن هاست. مؤمنان حقيقى آنچه را مى گويند انجام مى دهند و اى بسا اعمالشان فراتر از گفتارشان است.به تعبير ديگر اگر انسان به چيزى كه مى گويد اعتقاد راسخ داشته باشد حتماً عمل او با آن هماهنگ خواهد بود و اگر نبود، نشانه عدم اعتقاد راسخ به آن گفتار است.قرآن مجيد مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۵۸
امام(ع) در اين گفتار حكيمانه حقيقت ايمان را در ضمن سه چيز كه از مظاهر ايمان به خدا هستند بيان كرده است: نخست مى فرمايد: «ايمان آن است كه راست گويى را در آن جا كه به زيان توست بر دروغ گويى در آن جا كه به سود توست مقدم دارى»; (الإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ، عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ)." />بسيار مى شود كه انسان اگر در بيان حقيقتى، راستى را برگزيند زيان هايى دامن او را مى گيرد. مثل اين كه سؤال كنند: تو چيزى به فلان شخص كه از دنيا رفته است بدهكارى؟ و او حقيقتش را بگويد كه آرى فلان مبلغ را بدهكارم. اين اعتراف گرچه ظاهراً به زيان گوينده است و دروغ گفتن به سود اوست ولى قطعاً اين صدق و راستى از نشانه هاى ايمان به خدا و روز قيامت مى باشد. يا اين كه تصادفى موجب خسارت شده و شخص مى داند مقصر بوده است اگر تقصير خود را بپوشاند و دروغ بگويد نفع مادى مى برد ولى اگر حق را آشكار سازد گرفتار زيان مى شود ولى اين زيان در حقيقت منفعت است و از نشانه هاى ايمان مى باشد." />اصل اساسى اين است كه انسان هميشه صدق و راستى را پيشه كند هر چند به زيان او تمام شود ولى اين قاعده موارد استثنايى هم دارد و آن در جايى است كه مصلحت مهم تر از مصلحت صدق به خطر مى افتد. " />آنگاه امام(ع) به سراغ دومين نشانه ايمان مى رود و مى فرمايد: «اين كه گفتارت بيش از عملت نباشد»; (وَ أَلاَّ يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ).بسيارند كسانى كه سخن از نيكى ها و خوبى ها و صفات برجسته انسانى، بسيار مى گويند اما عملشان هماهنگ با آن نيست و اين نشانه ضعف ايمان آن هاست. مؤمنان حقيقى آنچه را مى گويند انجام مى دهند و اى بسا اعمالشان فراتر از گفتارشان است.به تعبير ديگر اگر انسان به چيزى كه مى گويد اعتقاد راسخ داشته باشد حتماً عمل او با آن هماهنگ خواهد بود و اگر نبود، نشانه عدم اعتقاد راسخ به آن گفتار است.قرآن مجيد مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۱۶:۰۶
۱۱:۵۰
غلبۀ #تقدیر خدا بر #تدبیر انسان
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۵۹
امام(ع) در اين گفتار حكيمانه اشاره به تأثير نافذ مقدرات كرده، مى فرمايد: «مقدرات بر تقدير و تدبير (ما) غلبه مى كند تا آن جا كه (گاه) آفت به سبب تدبير (انسان) به وجود مى آيد»; (يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ، حَتَّى تَكُونَ الاْفَةُ فِي التَّدْبِيرِ)." />اين گفتار حكيمانه در واقع سه پيام دارد: پيام اول اين كه: ما را با مسأله خداشناسى و توحيد افعالى پروردگار آشناتر مى سازد. هنگامى كه مى بينيم براى انجام كارى نقشه هاى فراوان مى كشيم، مشورت بسيار و مديريت كافى مى كنيم ولى به آن نمى رسيم آگاه مى شويم كه پشت اين دستگاه خلقت، دست باعظمتى است كه چرخه جهان را مى چرخاند و درواقع اين كلام شبيه چيزى است كه درگفتارحكيمانه ديگرى از آن حضرت(ع) آمده بود: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»." />پيام دوم پيام توكل بر خداست و آن اين كه تنها به تقدير و تدبير و قوت فكر خود اعتماد نكنيم بلكه در همه چيز و در هر كار توجه به مسبب الاسباب داشته باشيم و از او مدد بخواهيم و كمك بگيريم." />پيام سوم اين كه: غرور بر ما غلبه پيدا نكند. هنگامى كه مى بينيم صاحب قدرت ظاهرى شده ايم و گروه عظيمى سر بر فرمان ما هستند و مشاوران تيزهوشى داريم كه در همه كار به ما كمك مى كنند مبادا غرور، ما را بگيرد و از خدا غافل شويم. چراكه گاه مى بينيم همه اسباب فراهم است ولى كارى از پيش نمى رود. يعنى مقدرات طرح ديگرى براى ما ريخته و تلاش هاى ما دربرابر تقدير الهى همچون نقش بر آب است.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۵۹
امام(ع) در اين گفتار حكيمانه اشاره به تأثير نافذ مقدرات كرده، مى فرمايد: «مقدرات بر تقدير و تدبير (ما) غلبه مى كند تا آن جا كه (گاه) آفت به سبب تدبير (انسان) به وجود مى آيد»; (يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ، حَتَّى تَكُونَ الاْفَةُ فِي التَّدْبِيرِ)." />اين گفتار حكيمانه در واقع سه پيام دارد: پيام اول اين كه: ما را با مسأله خداشناسى و توحيد افعالى پروردگار آشناتر مى سازد. هنگامى كه مى بينيم براى انجام كارى نقشه هاى فراوان مى كشيم، مشورت بسيار و مديريت كافى مى كنيم ولى به آن نمى رسيم آگاه مى شويم كه پشت اين دستگاه خلقت، دست باعظمتى است كه چرخه جهان را مى چرخاند و درواقع اين كلام شبيه چيزى است كه درگفتارحكيمانه ديگرى از آن حضرت(ع) آمده بود: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»." />پيام دوم پيام توكل بر خداست و آن اين كه تنها به تقدير و تدبير و قوت فكر خود اعتماد نكنيم بلكه در همه چيز و در هر كار توجه به مسبب الاسباب داشته باشيم و از او مدد بخواهيم و كمك بگيريم." />پيام سوم اين كه: غرور بر ما غلبه پيدا نكند. هنگامى كه مى بينيم صاحب قدرت ظاهرى شده ايم و گروه عظيمى سر بر فرمان ما هستند و مشاوران تيزهوشى داريم كه در همه كار به ما كمك مى كنند مبادا غرور، ما را بگيرد و از خدا غافل شويم. چراكه گاه مى بينيم همه اسباب فراهم است ولى كارى از پيش نمى رود. يعنى مقدرات طرح ديگرى براى ما ريخته و تلاش هاى ما دربرابر تقدير الهى همچون نقش بر آب است.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۱۱:۵۰
۱۴:۰۳
حلم و درنگ، نتیجۀ بلندنظری
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۰
امام(ع) در اين گفتار حكيمانه خود به اهميت حلم و بردبارى و ترك شتاب در كارها و سرچشمه اين دو صفت برجسته اشاره كرده، مى فرمايد: «بردبارى و ترك شتاب، فرزندان دوقلويى هستند كه از همت بلند متولد مى شوند»; (اَلْحِلْمُ وَالاَْنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ)." />جالب اين كه ابن عبد ربه در كتاب عقد الفريد شأن ورودى براى اين گفتار حكيمانه ذكر كرده و آن اين كه يكى از بزرگان ايران خدمت امام(ع) رسيد. آن حضرت پرسيد: بهترين پادشاهان شما نزد شما چه كسى بود؟ او در پاسخ عرض كرد: اردشير در كشوردارى پيشگام بود ولى بهترين روش را انوشيروان داشت. امام(ع) سؤال كرد: كدام يك از فضايل اخلاقى در وى برجسته تر بود؟ عرض كرد: بردبارى و عدم شتاب در كارها. امام(ع) فرمود: اين دو، همچون فرزندان دوقلويى هستند كه از علو همت متولد مى شوند." />«حلم» همان بردبارى در مقابل سفيهان و افراد بى منطق و همچنين در برابر متخلفان و گنهكارانى كه گناه سنگينى ندارند و ترك مجازات آن ها مى باشد.«اناة» به معناى شتاب نكردن در انجام كارها پيش از دقت كافى در اطراف و جوانب آن و به تعبير ديگر صبر و حوصله تا روشن شدن تمام جوانب كار و همچنين شتاب نكردن در مجازات بدكاران." />البته اين دو، قرابت و نزديكى با هم دارند و به همين دليل امام(عليه السلام) اين ها را به منزله فرزندان دو قلو ذكر كرده است كه در عين دوگانگى، داراى شباهت زيادى هستند.اما علو همت به معناى شخصيت والا و برجسته، و بلندنظرى و سعه صدر است. بديهى است كسى كه داراى چنين صفتى است هرگز دربرابر سفيهان واكنش نشان نمى دهد بلكه با تحمل و بردبارى، مى گذرد همان گونه كه قرآن درباره صفات مؤمنان فرموده است: (وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً).نيز افرادى كه داراى علو همت و سعه صدرند در كارها شتاب نمى كنند بلكه تمام جوانب را در نظر مى گيرند تا اقدام نسنجيده اى كه موجب پشيمانى است صورت نگيرد.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۰
امام(ع) در اين گفتار حكيمانه خود به اهميت حلم و بردبارى و ترك شتاب در كارها و سرچشمه اين دو صفت برجسته اشاره كرده، مى فرمايد: «بردبارى و ترك شتاب، فرزندان دوقلويى هستند كه از همت بلند متولد مى شوند»; (اَلْحِلْمُ وَالاَْنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ)." />جالب اين كه ابن عبد ربه در كتاب عقد الفريد شأن ورودى براى اين گفتار حكيمانه ذكر كرده و آن اين كه يكى از بزرگان ايران خدمت امام(ع) رسيد. آن حضرت پرسيد: بهترين پادشاهان شما نزد شما چه كسى بود؟ او در پاسخ عرض كرد: اردشير در كشوردارى پيشگام بود ولى بهترين روش را انوشيروان داشت. امام(ع) سؤال كرد: كدام يك از فضايل اخلاقى در وى برجسته تر بود؟ عرض كرد: بردبارى و عدم شتاب در كارها. امام(ع) فرمود: اين دو، همچون فرزندان دوقلويى هستند كه از علو همت متولد مى شوند." />«حلم» همان بردبارى در مقابل سفيهان و افراد بى منطق و همچنين در برابر متخلفان و گنهكارانى كه گناه سنگينى ندارند و ترك مجازات آن ها مى باشد.«اناة» به معناى شتاب نكردن در انجام كارها پيش از دقت كافى در اطراف و جوانب آن و به تعبير ديگر صبر و حوصله تا روشن شدن تمام جوانب كار و همچنين شتاب نكردن در مجازات بدكاران." />البته اين دو، قرابت و نزديكى با هم دارند و به همين دليل امام(عليه السلام) اين ها را به منزله فرزندان دو قلو ذكر كرده است كه در عين دوگانگى، داراى شباهت زيادى هستند.اما علو همت به معناى شخصيت والا و برجسته، و بلندنظرى و سعه صدر است. بديهى است كسى كه داراى چنين صفتى است هرگز دربرابر سفيهان واكنش نشان نمى دهد بلكه با تحمل و بردبارى، مى گذرد همان گونه كه قرآن درباره صفات مؤمنان فرموده است: (وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً).نيز افرادى كه داراى علو همت و سعه صدرند در كارها شتاب نمى كنند بلكه تمام جوانب را در نظر مى گيرند تا اقدام نسنجيده اى كه موجب پشيمانى است صورت نگيرد.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۱۴:۰۴
۲۰:۲۱
#غیبت، تلاش افراد ضعیف
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۱
امام(ع) در اين گفتار كوتاه و پرمعنا به يكى از عيوب مهم غيبت اشاره كرده مى فرمايد: «غيبت كردن، آخرين تلاش شخص ناتوان است»; (الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ).اشاره به اين كه تنها فرومايگان و افراد پست و ناتوان به سراغ غيبت مى روند چراكه اگر انسان در خود، توانايى و استعداد پيشرفت ببيند به جاى اين كه با غيبت مقام كسى را خدشه دار كند خودش مى كوشد و به آن مقام و برتر از آن مى رسد ولى چون عاجز و ناتوان و فرومايه است سعى مى كند به وسيله غيبت آبروى ديگرى را در انظار عموم بريزد. ازاين رو " />امام(ع) مى فرمايد: غيبت، آخرين تلاش افراد ناتوان است.در ميان گناهان كبيره كمتر گناهى است كه همانند غيبت، نشانه پستى و ضعف و زبونى و ناجوانمردى باشد. به تعبير ديگر، آن ها كه پشت سر مردم به مذمت و عيب جويى مى پردازند و آبرو و حيثيت افراد را با افشاى عيوب پنهانى، كه غالب مردم به يكى از اين عيوب گرفتارند، مى برند، و آتش حسد و كينه خود را به اين وسيله فرو مى نشانند، افرادى ناتوان و فاقد شخصيت اند كه حتى در مبارزه بى دليل وظالمانه خود شهامت ندارند و تمام قدرتشان اين است كه از پشت خنجر بزنند.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۱
امام(ع) در اين گفتار كوتاه و پرمعنا به يكى از عيوب مهم غيبت اشاره كرده مى فرمايد: «غيبت كردن، آخرين تلاش شخص ناتوان است»; (الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ).اشاره به اين كه تنها فرومايگان و افراد پست و ناتوان به سراغ غيبت مى روند چراكه اگر انسان در خود، توانايى و استعداد پيشرفت ببيند به جاى اين كه با غيبت مقام كسى را خدشه دار كند خودش مى كوشد و به آن مقام و برتر از آن مى رسد ولى چون عاجز و ناتوان و فرومايه است سعى مى كند به وسيله غيبت آبروى ديگرى را در انظار عموم بريزد. ازاين رو " />امام(ع) مى فرمايد: غيبت، آخرين تلاش افراد ناتوان است.در ميان گناهان كبيره كمتر گناهى است كه همانند غيبت، نشانه پستى و ضعف و زبونى و ناجوانمردى باشد. به تعبير ديگر، آن ها كه پشت سر مردم به مذمت و عيب جويى مى پردازند و آبرو و حيثيت افراد را با افشاى عيوب پنهانى، كه غالب مردم به يكى از اين عيوب گرفتارند، مى برند، و آتش حسد و كينه خود را به اين وسيله فرو مى نشانند، افرادى ناتوان و فاقد شخصيت اند كه حتى در مبارزه بى دليل وظالمانه خود شهامت ندارند و تمام قدرتشان اين است كه از پشت خنجر بزنند.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۲۰:۲۱
۱۴:۳۳
پیشبینی زوال #حکومت #بنیامیه
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۴
امام(ع) در اين گفتار حساب شده خود پيش بينى روشنى درباره آينده بنى اميه كرده، مى فرمايد: «بنى اميه تا زمان معينى مهلت دارند كه به تاخت و تاز مشغول باشند و همين كه بين آن ها اختلاف افتاد دشمنانِ ضعيفِ كفتارصفتشان آن ها را فريب مى دهند و بر آنان پيروز مى شوند»." />همان گونه كه مرحوم سيد رضى گفته: «مَرْوَد» (بر وزن مكتب) به معناى مهلت است و «يَجْرُونَ» به معناى حركت به سوى مقصد مى باشد. «كَادَتْهُمُ» از ماده «كيد» به معناى فريب دادن است و «الضِّبَاعُ» جمع «ضَبُع» به معناى كَفتار است.امام(ع) پيش بينى روشنى درباره آينده تاريك بنى اميه كرده است و همان گونه كه پيش بينى كرده بود رخ داد." />ابن ابى الحديد مى گويد: اين يك خبر غيبى صريح است زيرا بنى اميه مادامى كه در ميانشان اختلاف نبود و جنگشان تنها با غير خودشان بود مانند جنگ معاويه در صفين و جنگ يزيد با اهل مدينه و ابن زبير در مكه و جنگ مروان ضحاك و عبد الملك با ابن اشعث و ابن زبير و جنگ يزيد بن عبد الملك با بنى المهلب و جنگ هشام با زيد بن على، در اين ايام حكومت مستقرى داشتند اما هنگامى كه وليد بن يزيد به حكومت رسيد و پسر عمويش يزيد بن وليد به جنگ او برخاست و او را به قتل رسانيد بنواميه با هم اختلاف كردند و وعده الهى فرارسيد و در اين زمان بود كه دعوت كنندگان به سوى بنى العباس در خراسان برخاستند و مروان بن محمّد از جزيره آمد و طالب خلافت بود. ابراهيم بن وليد را از خلافت خلع كرد و گروهى از بنى اميه را به قتل رسانيد و حكومتشان سست شد و دولت هاشمى روى كار آمد و نمو كرد و حكومت بنى اميه به كلى زايل شد و زوال نهايى آن به دست ابومسلم خراسانى بود (و عجب اين كه) او در ابتداى كار فردى بسيار ضعيف، فقير و مسكين بود و اين شاهد خوبى براى گفتار امام(ع) است كه لشكر او را تشبيه به كفتار كرده است." />اين احتمال نيز وجود دارد كه تشبيه ابومسلم و يارانش به كفتار نه به دليل ضعف و ناتوانى آن ها بود; آن ها مردانى شجاع و نيرومند بودند ولى همچون كفتار تدبير كافى نداشتند و لذا به آسانى بنى عباس قدرت را از دست آن ها گرفتند در حالى كه پايه گذار قدرت آن ها بودند ولى بنى عباسِ شيطان صفت و فرصت طلب حكومت را ربودند و ابومسلم را به آسانى كشتند.در واقع زوال حكومت بنى اميه به دليل قدرت زياد لشكر ابومسلم نبود بلكه بخش مهمى از آن به سبب همان اختلافات و جنگ درونى آن ها بود كه امام(ع) در كلام مورد بحث به آن اشاره فرموده است." />بنابراين، مفهوم تشبيه امام(ع) ممكن است اين باشد كه به قدرى بنى اميه بر اثر اختلاف درونى ضعيف مى شوند كه حتى فرد ضعيفى نيز مى تواند آن ها را از پاى درآورد تا چه رسد به سردار نيرومندى همچون ابومسلم.البته در مورد قساوت و خون ريزى ابومسلم مطالب زيادى در تواريخ آمده كه آن هم در جاى خود قابل قبول است.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۴
امام(ع) در اين گفتار حساب شده خود پيش بينى روشنى درباره آينده بنى اميه كرده، مى فرمايد: «بنى اميه تا زمان معينى مهلت دارند كه به تاخت و تاز مشغول باشند و همين كه بين آن ها اختلاف افتاد دشمنانِ ضعيفِ كفتارصفتشان آن ها را فريب مى دهند و بر آنان پيروز مى شوند»." />همان گونه كه مرحوم سيد رضى گفته: «مَرْوَد» (بر وزن مكتب) به معناى مهلت است و «يَجْرُونَ» به معناى حركت به سوى مقصد مى باشد. «كَادَتْهُمُ» از ماده «كيد» به معناى فريب دادن است و «الضِّبَاعُ» جمع «ضَبُع» به معناى كَفتار است.امام(ع) پيش بينى روشنى درباره آينده تاريك بنى اميه كرده است و همان گونه كه پيش بينى كرده بود رخ داد." />ابن ابى الحديد مى گويد: اين يك خبر غيبى صريح است زيرا بنى اميه مادامى كه در ميانشان اختلاف نبود و جنگشان تنها با غير خودشان بود مانند جنگ معاويه در صفين و جنگ يزيد با اهل مدينه و ابن زبير در مكه و جنگ مروان ضحاك و عبد الملك با ابن اشعث و ابن زبير و جنگ يزيد بن عبد الملك با بنى المهلب و جنگ هشام با زيد بن على، در اين ايام حكومت مستقرى داشتند اما هنگامى كه وليد بن يزيد به حكومت رسيد و پسر عمويش يزيد بن وليد به جنگ او برخاست و او را به قتل رسانيد بنواميه با هم اختلاف كردند و وعده الهى فرارسيد و در اين زمان بود كه دعوت كنندگان به سوى بنى العباس در خراسان برخاستند و مروان بن محمّد از جزيره آمد و طالب خلافت بود. ابراهيم بن وليد را از خلافت خلع كرد و گروهى از بنى اميه را به قتل رسانيد و حكومتشان سست شد و دولت هاشمى روى كار آمد و نمو كرد و حكومت بنى اميه به كلى زايل شد و زوال نهايى آن به دست ابومسلم خراسانى بود (و عجب اين كه) او در ابتداى كار فردى بسيار ضعيف، فقير و مسكين بود و اين شاهد خوبى براى گفتار امام(ع) است كه لشكر او را تشبيه به كفتار كرده است." />اين احتمال نيز وجود دارد كه تشبيه ابومسلم و يارانش به كفتار نه به دليل ضعف و ناتوانى آن ها بود; آن ها مردانى شجاع و نيرومند بودند ولى همچون كفتار تدبير كافى نداشتند و لذا به آسانى بنى عباس قدرت را از دست آن ها گرفتند در حالى كه پايه گذار قدرت آن ها بودند ولى بنى عباسِ شيطان صفت و فرصت طلب حكومت را ربودند و ابومسلم را به آسانى كشتند.در واقع زوال حكومت بنى اميه به دليل قدرت زياد لشكر ابومسلم نبود بلكه بخش مهمى از آن به سبب همان اختلافات و جنگ درونى آن ها بود كه امام(ع) در كلام مورد بحث به آن اشاره فرموده است." />بنابراين، مفهوم تشبيه امام(ع) ممكن است اين باشد كه به قدرى بنى اميه بر اثر اختلاف درونى ضعيف مى شوند كه حتى فرد ضعيفى نيز مى تواند آن ها را از پاى درآورد تا چه رسد به سردار نيرومندى همچون ابومسلم.البته در مورد قساوت و خون ريزى ابومسلم مطالب زيادى در تواريخ آمده كه آن هم در جاى خود قابل قبول است.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۱۴:۳۵
۱۹:۳۰
یاری #اسلام توسط انصار
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۵
امام(ع) در اين گفتار فصيحانه مدح بليغى درباره انصار (يارانى كه اهل مدينه بودند و به پيغمبر(ص) پيوستند) بيان كرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند آن ها اسلام را همچون فرزندى در دامانشان پرورش دادند با دست هاى گشاده و پرسخاوت و زبان هاى گويا و فصيح، با اين كه نياز مادى به آن نداشتند»; (هُمْ وَاللّهِ رَبَّوُا الإِسْلاَمَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ، مَعَ غَنَائِهِمْ، بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ، وَأَلْسِنَتِهِمُ السِّلاَطِ)." />«فِلْوْ» (بر وزن حلم) به معناى بچه اسب است. در بعضى از شروح نهج البلاغه اين واژه را تفسير به مُهر كرده اند كه آن هم به معناى بچه اسب است. «سِبَاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سَبَط» (بر وزن سبد) به معناى شخص سخاوتمند است. «سِلاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سليط» به معناى شخص فصيحى است كه منطق كوبنده اى دارد. در اين گفتار حكيمانه، امام(ع)، هم اشاره به نقش انصار در پيشرفت اسلام كرده و هم دو صفت برجسته آن ها را بيان نموده است.در قسمت اول، كار آن ها را تشبيه به پرورش فرزند مى كند و مى دانيم كه اسلام هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) از مكه به مدينه هجرت كرد در واقع همچون نهال يا كودكى بود كه هنوز پرورش نيافته بود. " />انصار و ياران مدينه به سرعت به آن پيوستند و از آن حمايت كردند و در جنگ هاى مختلف دفاع جانانه نمودند تا اسلام پرورش و گسترش يافت و اين نهال الهى به ثمر رسيد. به راستى اگر اسلام در مكه مى ماند بر حسب ظاهر نور آن خاموش مى گشت چراكه بت پرستان مكه تعصب عجيبى به بت هاى خود داشتند، اضافه بر اين، سلطه آن ها بر كعبه و حرم مكه منافع مادى زيادى برايشان داشت و اسلام اين منافع را تهديد مى كرد. به همين دليل با تمام قوا مقابل پيغمبر(ص) ايستادند و حتى تصميم بر قتل آن حضرت گرفتند و اگر هجرت پيامبر(ص) به آن صورت پيچيده رخ نمى داد اى بسا به دست آن ها به شهادت مى رسيد. ولى انصار از همان آغاز كار جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و به پيغمبر(ص) تقديم نمودند، و پشتيبانى آن ها حملات پى درپى بت پرستان مكه را خنثى كرد و سرانجام، اسلام، تمام جزيرة العرب را در زير بال وپر خود قرار داد و اين افتخار براى انصار در تاريخ اسلام ثبت شد.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۵
امام(ع) در اين گفتار فصيحانه مدح بليغى درباره انصار (يارانى كه اهل مدينه بودند و به پيغمبر(ص) پيوستند) بيان كرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند آن ها اسلام را همچون فرزندى در دامانشان پرورش دادند با دست هاى گشاده و پرسخاوت و زبان هاى گويا و فصيح، با اين كه نياز مادى به آن نداشتند»; (هُمْ وَاللّهِ رَبَّوُا الإِسْلاَمَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ، مَعَ غَنَائِهِمْ، بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ، وَأَلْسِنَتِهِمُ السِّلاَطِ)." />«فِلْوْ» (بر وزن حلم) به معناى بچه اسب است. در بعضى از شروح نهج البلاغه اين واژه را تفسير به مُهر كرده اند كه آن هم به معناى بچه اسب است. «سِبَاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سَبَط» (بر وزن سبد) به معناى شخص سخاوتمند است. «سِلاطِ» (بر وزن صفات) جمع «سليط» به معناى شخص فصيحى است كه منطق كوبنده اى دارد. در اين گفتار حكيمانه، امام(ع)، هم اشاره به نقش انصار در پيشرفت اسلام كرده و هم دو صفت برجسته آن ها را بيان نموده است.در قسمت اول، كار آن ها را تشبيه به پرورش فرزند مى كند و مى دانيم كه اسلام هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) از مكه به مدينه هجرت كرد در واقع همچون نهال يا كودكى بود كه هنوز پرورش نيافته بود. " />انصار و ياران مدينه به سرعت به آن پيوستند و از آن حمايت كردند و در جنگ هاى مختلف دفاع جانانه نمودند تا اسلام پرورش و گسترش يافت و اين نهال الهى به ثمر رسيد. به راستى اگر اسلام در مكه مى ماند بر حسب ظاهر نور آن خاموش مى گشت چراكه بت پرستان مكه تعصب عجيبى به بت هاى خود داشتند، اضافه بر اين، سلطه آن ها بر كعبه و حرم مكه منافع مادى زيادى برايشان داشت و اسلام اين منافع را تهديد مى كرد. به همين دليل با تمام قوا مقابل پيغمبر(ص) ايستادند و حتى تصميم بر قتل آن حضرت گرفتند و اگر هجرت پيامبر(ص) به آن صورت پيچيده رخ نمى داد اى بسا به دست آن ها به شهادت مى رسيد. ولى انصار از همان آغاز كار جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و به پيغمبر(ص) تقديم نمودند، و پشتيبانى آن ها حملات پى درپى بت پرستان مكه را خنثى كرد و سرانجام، اسلام، تمام جزيرة العرب را در زير بال وپر خود قرار داد و اين افتخار براى انصار در تاريخ اسلام ثبت شد.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۱۹:۳۲
۱۴:۵۶
#چشم، ابزار هشیاری
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۶
امام(ع) در اين جمله كوتاه و پرمعنا اشاره به نكته اى مى كند كه متن آن در واقع يك مسأله فقهى است و پيام آن يك مسأله اجتماعى و سياسى و اخلاقى. مى فرمايد: «چشم، نگهدارنده نشيمنگاه است»; (الْعَيْنُ وِكَاءُ السَّه)." />اشاره به اين كه هنگامى كه انسان به خواب مى رود بسيار مى شود كه وضوى او بر اثر خروج ريح باطل گردد. «وِكاء» به معناى نخى است كه دهانه مشك را با آن مى بندند و «السَّه» به معناى نشيمنگاه است. هنگامى كه اين نخ محكم باشد چيزى از مشك خارج نمى شود ولى زمانى كه آن نخ، باز يا شل شود آنچه در مشك است بيرون مى ريزد و اين تعبير به گفته مرحوم سيد رضى از كنايات و تشبيهات عجيب است و منظور امام(ع) اين است كه انسان تا خواب نرفته مى تواند خود را حفظ كند تا وضوى او باطل نشود اما زمانى كه به خواب رفت اعضاى او سست مى شود و نمى تواند خود را حفظ كند و اى بسا چيزى از او خارج شود و وضو باطل گردد و در واقع فلسفه بطلان وضو به سبب خواب، ممكن است همين باشد.اين گفتار پرمعنى پيام مهمى در زمينه مسائل اجتماعى و اخلاقى و سياسى دارد و به ما مى گويد. " />اگر چشمانتان بسته باشد خطاهاى زيادى از شما سرمى زند. كسى كه چشم بسته بر سر سفره غذا بنشيند نمى تواند خوب و بد و آنچه را براى او نافع يا زيان بار است تشخيص دهد. كسى كه چشم بسته در مسائل سياسى وارد مى شود ممكن است سرنوشت جامعه اى را به خطر بيفكند. كسى كه چشم بسته دوست انتخاب مى كند اى بسا دوستانى را برگزيند كه بلاى جان او شوند. خلاصه هركس چشم بسته به راهى برود آينده مبهم و يا خطرناكى دارد. چشم در واقع طنابى است كه بر دهانه زشتى ها و بدى ها و ناهنجارى ها گره مى زند.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۶
امام(ع) در اين جمله كوتاه و پرمعنا اشاره به نكته اى مى كند كه متن آن در واقع يك مسأله فقهى است و پيام آن يك مسأله اجتماعى و سياسى و اخلاقى. مى فرمايد: «چشم، نگهدارنده نشيمنگاه است»; (الْعَيْنُ وِكَاءُ السَّه)." />اشاره به اين كه هنگامى كه انسان به خواب مى رود بسيار مى شود كه وضوى او بر اثر خروج ريح باطل گردد. «وِكاء» به معناى نخى است كه دهانه مشك را با آن مى بندند و «السَّه» به معناى نشيمنگاه است. هنگامى كه اين نخ محكم باشد چيزى از مشك خارج نمى شود ولى زمانى كه آن نخ، باز يا شل شود آنچه در مشك است بيرون مى ريزد و اين تعبير به گفته مرحوم سيد رضى از كنايات و تشبيهات عجيب است و منظور امام(ع) اين است كه انسان تا خواب نرفته مى تواند خود را حفظ كند تا وضوى او باطل نشود اما زمانى كه به خواب رفت اعضاى او سست مى شود و نمى تواند خود را حفظ كند و اى بسا چيزى از او خارج شود و وضو باطل گردد و در واقع فلسفه بطلان وضو به سبب خواب، ممكن است همين باشد.اين گفتار پرمعنى پيام مهمى در زمينه مسائل اجتماعى و اخلاقى و سياسى دارد و به ما مى گويد. " />اگر چشمانتان بسته باشد خطاهاى زيادى از شما سرمى زند. كسى كه چشم بسته بر سر سفره غذا بنشيند نمى تواند خوب و بد و آنچه را براى او نافع يا زيان بار است تشخيص دهد. كسى كه چشم بسته در مسائل سياسى وارد مى شود ممكن است سرنوشت جامعه اى را به خطر بيفكند. كسى كه چشم بسته دوست انتخاب مى كند اى بسا دوستانى را برگزيند كه بلاى جان او شوند. خلاصه هركس چشم بسته به راهى برود آينده مبهم و يا خطرناكى دارد. چشم در واقع طنابى است كه بر دهانه زشتى ها و بدى ها و ناهنجارى ها گره مى زند.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۱۴:۵۷
۱۵:۴۸
وصف يكى از حاکمان اسلامی
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۷
امام(ع) در اين گفتار پرمعنى خويش اشاره به شخصى كرده كه نام او را نبرده و از خدمات او تعريف مى كند مى فرمايد: «يك والى (الهى) بر مسلمانان حكومت كرد و حق را برپا داشت و خود در جاده حق گام برداشت تا آن جا كه شتر دين گلوگاه خود را بر زمين نهاد و اسلام استقرار يافت (اين سخن اشاره زيبايى است به وضع شتران هنگامى كه به مقصد مى رسند و از پيمودن راه راحت مى شوند، استراحت مى كنند آن گونه كه گلوگاه خود را بر زمين مى نهند)»; (فِي كَلاَم لَهُ: وَ وَلِيَهُمْ وَال فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ، حَتَّى ضَرَبَ الدِّينُ بِجِرَانِهِ)." />در تفسير اين سخن و اين كه امام(ع) اشاره به چه كسى نموده نظرات مختلفى در ميان شارحان نهج البلاغه وجود دارد كه مى توان آن را در سه نظر خلاصه كرد: نخست اين كه منظور، پيغمبر گرامى اسلام(ص) است كه بر مردم حكومت كرد و امور را سامان داد و خود در مسير صحيح الهى گام برداشت تا زمانى كه اسلام سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و آرامشى پيدا شد آن گونه كه شتر هنگامى كه به مقصد مى رسد مى خوابد و گلوگاه خود را بر زمين مى نهد." />محمّد عبده، دانشمند معروف مصرى در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: منظور از والى در اين جا پيغمبر اكرم(ص) است كه مردم را سرپرستى كرد و سياست شريعت را در ميان آن ها گسترش داد. آنگاه اضافه مى كند: بعضى گفته اند كه منظور از اين شخص، عمر بن خطاب است. ولى روشن است كه خود او نظريه دوم را نپذيرفته است." />مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود موسوم به فى ظلال نهج البلاغه همين نظريه را تأييد مى كند و مى گويد: منظور از والى در اين جا رسول خدا(ص) است همانگونه كه در شرح شيخ محمّد عبده آمده و معنى كلام امام(ع) اين است كه اسلام در زمين مستقر شد و خداوند به بركت پيغمبر اكرم(ص) آن را بر اديان ديگر برترى داد." />نظريه ديگر اين است كه منظور از اين شخص، خليفه دوم مى باشد كه در زمان او اسلام گسترش فراوانى يافت و فتوحات زيادى براى مسلمين رخ داد به گونه اى كه اسلام قسمت عمده جهان متمدن آن روز را زير بالوپر خود قرار داد. ابن ابى الحديد از طرفداران سرسخت اين نظريه است.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۷
امام(ع) در اين گفتار پرمعنى خويش اشاره به شخصى كرده كه نام او را نبرده و از خدمات او تعريف مى كند مى فرمايد: «يك والى (الهى) بر مسلمانان حكومت كرد و حق را برپا داشت و خود در جاده حق گام برداشت تا آن جا كه شتر دين گلوگاه خود را بر زمين نهاد و اسلام استقرار يافت (اين سخن اشاره زيبايى است به وضع شتران هنگامى كه به مقصد مى رسند و از پيمودن راه راحت مى شوند، استراحت مى كنند آن گونه كه گلوگاه خود را بر زمين مى نهند)»; (فِي كَلاَم لَهُ: وَ وَلِيَهُمْ وَال فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ، حَتَّى ضَرَبَ الدِّينُ بِجِرَانِهِ)." />در تفسير اين سخن و اين كه امام(ع) اشاره به چه كسى نموده نظرات مختلفى در ميان شارحان نهج البلاغه وجود دارد كه مى توان آن را در سه نظر خلاصه كرد: نخست اين كه منظور، پيغمبر گرامى اسلام(ص) است كه بر مردم حكومت كرد و امور را سامان داد و خود در مسير صحيح الهى گام برداشت تا زمانى كه اسلام سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و آرامشى پيدا شد آن گونه كه شتر هنگامى كه به مقصد مى رسد مى خوابد و گلوگاه خود را بر زمين مى نهد." />محمّد عبده، دانشمند معروف مصرى در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: منظور از والى در اين جا پيغمبر اكرم(ص) است كه مردم را سرپرستى كرد و سياست شريعت را در ميان آن ها گسترش داد. آنگاه اضافه مى كند: بعضى گفته اند كه منظور از اين شخص، عمر بن خطاب است. ولى روشن است كه خود او نظريه دوم را نپذيرفته است." />مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود موسوم به فى ظلال نهج البلاغه همين نظريه را تأييد مى كند و مى گويد: منظور از والى در اين جا رسول خدا(ص) است همانگونه كه در شرح شيخ محمّد عبده آمده و معنى كلام امام(ع) اين است كه اسلام در زمين مستقر شد و خداوند به بركت پيغمبر اكرم(ص) آن را بر اديان ديگر برترى داد." />نظريه ديگر اين است كه منظور از اين شخص، خليفه دوم مى باشد كه در زمان او اسلام گسترش فراوانى يافت و فتوحات زيادى براى مسلمين رخ داد به گونه اى كه اسلام قسمت عمده جهان متمدن آن روز را زير بالوپر خود قرار داد. ابن ابى الحديد از طرفداران سرسخت اين نظريه است.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۱۵:۴۸
۱۸:۱۶
۱۸:۱۶
خبر از آیندهای نامطلوب
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۸
امام در اين گفتار پرمعنا كه جنبه پيشگويى زمان آينده را دارد اشاره به زمانى مى كند كه مردم در فشار شديد قرار مى گيرند و ارزش هاى اسلامى به فراموشى سپرده مى شود مى فرمايد: «زمانى بر مردم فرا مى رسد كه ثروتمندان بر آنچه در دست دارند دندان مى فشارند در حالى كه چنين دستورى به آن ها داده نشده است (بلكه به عكس) خداوند سبحان مى فرمايد: «احسان و بخشش را در ميان خود فراموش نكنيد» (و در آن زمان) اشرار و بدان بر مردم مسلط مى شوند و نيكان و پاكان را خوار مى كنند و مردم بينوا هستى خود را از روى اضطرار (به قيمت كم) مى فروشند در حالى كه پيامبر(ص) از چنين معامله اى نهى فرموده است»." />امام(ع) درباره مشكلات و مصائب آن زمان به چهار نكته اساسى اشاره مى كند: نخست بخل و امساك ثروتمندان را مطرح مى كند. آن ها چنان درباره اموالشان سختگير مى شوند كه گويا با دندان گرفته و فشار مى دهند. آنگاه مى فرمايد: اين برخلاف دستور اسلام است. خداوند در آيات متعددى از قرآن با صراحت دستور به احسان و نيكى داده، ازجمله در سوره بقره، آيه ۲۳۷ به اين معنى اشاره فرموده كه هرگز مسلمانان نبايد احسان و بخشش را فراموش كنند گرچه گاهى در مورد مهريه زنان مطلقه مى باشد ولى حكمى كه در پايان آن آمده عام است و مخاطب آن، همه مسلمانان هستند." />آنگاه به فساد اوضاع سياسى آن زمان اشاره كرده و سلطه اشرار را بر حكومت اسلامى بيان مى دارد سلطه اى كه عامل مهمى براى فساد تمام مسائل اجتماعى است. و به دنبال آن، انزواى نيكان و به خوارى كشيدن آن ها را مطرح مى فرمايد. بديهى است هنگامى كه اشرار زمام حكومت را به دست گيرند اخيار به اجبار منزوى مى شوند و از صحنه جامعه كنار مى روند. و درباره چهارمين مفسده آن زمان باز به مسائل اقتصادى برمى گردد و مى فرمايد: كار به جايى مى رسد كه افراد از روى اضطرار، اموال خود را به ثمن بخس مى فروشند در حالى كه پيغمبر اكرم(ص) از اين كار نهى فرموده و در واقع دستور داده است كه به اين گونه افراد كمك كنيد تا مجبور نشوند اموال خود را اينگونه پبفروشند. درست است كه معامله مضطر مانند معامله مكره نيست، معامله مكره باطل است اما معامله مضطر صحيح است اما اگر متمكنان جامعه وظيفه شناس باشند كار به جايى نمى رسد كه افراد از روى اضطرار دار و ندار خود را بفروشند و ضروريات اوليه زندگانى خود را از دست بدهند." />در واقع امام(ع) در اين پيش بينى، از دو فساد اجتماعى آينده خبر مى دهد: نخست فساد اقتصادى و فاصله شديد طبقاتى كه گروهى ثروتمند مى شوند و براى ثروت اندوزى تلاش مى كنند و اصرار دارند كه هيچ گونه كمكى به نيازمندان نكنند هر چند همه آن ثروت ها را نمى توانند مورد استفاده قرار دهند. و فساد ديگر فساد سياسى جامعه است كه گروهى از اشرار زمام امور را به دست گرفته و نيكان و پاكان و صالحان را به حاشيه مى رانند. و آنچه امام(ع) در اين پيشگويى بيان فرموده به زودى در حكومت بنى اميه بعد از آن حضرت ظاهر شد. معاويه با يارانش بر بيت المال مسلط شدند كاخ ها ساختند مجالس عيش و نوش درست كردند و گروه عظيمى از جامعه را به صورت بردگان خود درآوردند. تفاله هاى زمان جاهليت و فرزندان آن ها را در پست هاى مهم قرار دادند و صحابى راستين پيغمبر(ص) و فرزندان آن ها را خانه نشين ساخته و يا اگر اعتراضى مى كردند يا بيم اعتراضى بود به زندان مى انداختند و مى كشتند و خاموش مى كردند.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
#نهج_البلاغه #تفسیر #حکمت_۴۶۸
امام در اين گفتار پرمعنا كه جنبه پيشگويى زمان آينده را دارد اشاره به زمانى مى كند كه مردم در فشار شديد قرار مى گيرند و ارزش هاى اسلامى به فراموشى سپرده مى شود مى فرمايد: «زمانى بر مردم فرا مى رسد كه ثروتمندان بر آنچه در دست دارند دندان مى فشارند در حالى كه چنين دستورى به آن ها داده نشده است (بلكه به عكس) خداوند سبحان مى فرمايد: «احسان و بخشش را در ميان خود فراموش نكنيد» (و در آن زمان) اشرار و بدان بر مردم مسلط مى شوند و نيكان و پاكان را خوار مى كنند و مردم بينوا هستى خود را از روى اضطرار (به قيمت كم) مى فروشند در حالى كه پيامبر(ص) از چنين معامله اى نهى فرموده است»." />امام(ع) درباره مشكلات و مصائب آن زمان به چهار نكته اساسى اشاره مى كند: نخست بخل و امساك ثروتمندان را مطرح مى كند. آن ها چنان درباره اموالشان سختگير مى شوند كه گويا با دندان گرفته و فشار مى دهند. آنگاه مى فرمايد: اين برخلاف دستور اسلام است. خداوند در آيات متعددى از قرآن با صراحت دستور به احسان و نيكى داده، ازجمله در سوره بقره، آيه ۲۳۷ به اين معنى اشاره فرموده كه هرگز مسلمانان نبايد احسان و بخشش را فراموش كنند گرچه گاهى در مورد مهريه زنان مطلقه مى باشد ولى حكمى كه در پايان آن آمده عام است و مخاطب آن، همه مسلمانان هستند." />آنگاه به فساد اوضاع سياسى آن زمان اشاره كرده و سلطه اشرار را بر حكومت اسلامى بيان مى دارد سلطه اى كه عامل مهمى براى فساد تمام مسائل اجتماعى است. و به دنبال آن، انزواى نيكان و به خوارى كشيدن آن ها را مطرح مى فرمايد. بديهى است هنگامى كه اشرار زمام حكومت را به دست گيرند اخيار به اجبار منزوى مى شوند و از صحنه جامعه كنار مى روند. و درباره چهارمين مفسده آن زمان باز به مسائل اقتصادى برمى گردد و مى فرمايد: كار به جايى مى رسد كه افراد از روى اضطرار، اموال خود را به ثمن بخس مى فروشند در حالى كه پيغمبر اكرم(ص) از اين كار نهى فرموده و در واقع دستور داده است كه به اين گونه افراد كمك كنيد تا مجبور نشوند اموال خود را اينگونه پبفروشند. درست است كه معامله مضطر مانند معامله مكره نيست، معامله مكره باطل است اما معامله مضطر صحيح است اما اگر متمكنان جامعه وظيفه شناس باشند كار به جايى نمى رسد كه افراد از روى اضطرار دار و ندار خود را بفروشند و ضروريات اوليه زندگانى خود را از دست بدهند." />در واقع امام(ع) در اين پيش بينى، از دو فساد اجتماعى آينده خبر مى دهد: نخست فساد اقتصادى و فاصله شديد طبقاتى كه گروهى ثروتمند مى شوند و براى ثروت اندوزى تلاش مى كنند و اصرار دارند كه هيچ گونه كمكى به نيازمندان نكنند هر چند همه آن ثروت ها را نمى توانند مورد استفاده قرار دهند. و فساد ديگر فساد سياسى جامعه است كه گروهى از اشرار زمام امور را به دست گرفته و نيكان و پاكان و صالحان را به حاشيه مى رانند. و آنچه امام(ع) در اين پيشگويى بيان فرموده به زودى در حكومت بنى اميه بعد از آن حضرت ظاهر شد. معاويه با يارانش بر بيت المال مسلط شدند كاخ ها ساختند مجالس عيش و نوش درست كردند و گروه عظيمى از جامعه را به صورت بردگان خود درآوردند. تفاله هاى زمان جاهليت و فرزندان آن ها را در پست هاى مهم قرار دادند و صحابى راستين پيغمبر(ص) و فرزندان آن ها را خانه نشين ساخته و يا اگر اعتراضى مى كردند يا بيم اعتراضى بود به زندان مى انداختند و مى كشتند و خاموش مى كردند.
پیام امام امیرالمومنین (ع) ، جلد ۱۵ ؛آیت اللّه مکارم شيرازى
@nahjulbalaqah
۱۸:۱۸