اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّـهِ أَكْبَرُ وَ اللَّـهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ
مدرسه دانش اموزی قرآن وعترت علیهم السلام برگزار میکند :
کارگاه تخصص نماز ویژه مربیان نوجوان
ارائه دهنده : سرکار خانم هنزایی
دوره مجازی
تاریخ : سه شنبه ۲۵ شهریور
زمان :ساعت ۱۵ الی ۱۷
ادرس پخش مجازی جلسه:«https://skyroom.online/ch/majmaemadares/dokhtarannoor
صوتها در: کانال طرح نماز نوجوانان@namaz_qhoran. و کانال: فهم قرآن دوره ی سوم رشد (صوتهایی برای خواهران)»@fahm_Quran_dabirestan
در صورت داشتن سوال با شناسه زیر مرتبط شوید:@abbasi_mahboobeh
مدرسه.دانش.آموزی.قرآن.و.عترت. دختران
شناسه:@namazvanojavan
۱۰:۴۳
بازارسال شده از دعوت به نماز🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم*سلام و احترام
جلسه امروز سه شنبه ساعت15 تا 16 ان شاء الله با ادامه ارائه کتاب آداب الصلواه و با حضور سرکار خانم دکتر فیاض بخش برگزار خواهد شد
از طریق لینک زیر لطفا به عنوان مهمان وارد کلاس شوید
لطفا نسبت به حضور به موقع در کلاس توجه بفرماييداز همکاری دوستان سپاسگزارم.
https://www.skyroom.online/ch/virtualtums/nahad-rahbari-uni پاراگراف اول تسمیه خوانده شد پی دی اف صفحه ۱۶۴ تا سر پاراگراف دوم
https://www.skyroom.online/ch/virtualtums/nahad-rahbari-uni پاراگراف اول تسمیه خوانده شد پی دی اف صفحه ۱۶۴ تا سر پاراگراف دوم
۷:۴۵
طرح نماز نوجوانان
بسم الله الرحمن الرحیم *سلام و احترام
جلسه امروز سه شنبه ساعت15 تا 16 ان شاء الله با ادامه ارائه کتاب آداب الصلواه و با حضور سرکار خانم دکتر فیاض بخش برگزار خواهد شد
از طریق لینک زیر لطفا به عنوان مهمان وارد کلاس شوید
لطفا نسبت به حضور به موقع در کلاس توجه بفرماييد از همکاری دوستان سپاسگزارم. https://www.skyroom.online/ch/virtualtums/nahad-rahbari-uni پاراگراف اول تسمیه خوانده شد پی دی اف صفحه ۱۶۴ تا سر پاراگراف دوم
۸:۰۰
بازارسال شده از دعوت به نماز🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و احترام
جلسه امروز سه شنبه ساعت15 تا 16 ان شاء الله با ادامه ارائه کتاب آداب الصلواه و با حضور سرکار خانم دکتر فیاض بخش برگزار خواهد شد
از طریق لینک زیر لطفا به عنوان مهمان وارد کلاس شوید
لطفا نسبت به حضور به موقع در کلاس توجه بفرماييد
از همکاری دوستان سپاسگزارم.
https://www.skyroom.online/ch/virtualtums/nahad-rahbari-uniپاراگراف اول تسمیه خوانده شد پی دی اف صفحه ۱۶۴ تا سر پاراگراف دوم
سلام و احترام
از همکاری دوستان سپاسگزارم.
https://www.skyroom.online/ch/virtualtums/nahad-rahbari-uniپاراگراف اول تسمیه خوانده شد پی دی اف صفحه ۱۶۴ تا سر پاراگراف دوم
۱۱:۳۱
بازارسال شده از روزنامه وطن امروز
میلاد جلیلزاده: *سیودومین اجلاس سراسری نماز در ۱۷ مهرماه ۱۴۰۴ در استان گیلان آغاز شد و طبق سنت هر ساله با پیام مقام معظم رهبری شروع گردید. در این پیام، اجلاس نماز به عنوان یکی از مهمترین گردهماییهای کشور معرفی شد و بر اهمیت فریضه نماز در تقویت ایمان و اراده انسانها تأکید شد. حضرت آیتالله خامنهای همچنین از نقش آیتالله قرائتی در ترویج نماز و قرآن قدردانی کردند.
آیتالله محسن قرائتی به عنوان یکی از چهرههای برجسته حوزه علمیه پس از انقلاب اسلامی، تأثیر زیادی در آموزش معارف دینی داشته است. وی با ابتکاراتی چون برگزاری کلاسهای آموزشی به جای منبر، موفق شد روشهای جدیدی در تبلیغ دین ایجاد کند. علاوه بر تدریس، قرائتی با تأسیس ستادهایی چون اقامه نماز و نهضت سوادآموزی نقش مؤثری در گسترش آموزههای دینی و سواد عمومی داشت.
آیتالله قرائتی بهویژه در دوران انقلاب اسلامی، برنامههای تلویزیونی مانند «درسهایی از قرآن» را آغاز کرد که به سرعت محبوب شد و باعث معرفی او به عموم مردم شد. وی با توجه به درک عمیق از نیاز جامعه، سعی کرد معارف دینی را به زبان ساده و قابل فهم برای عموم ارائه دهد و به همین دلیل در بین مردم محبوبیت زیادی پیدا کرد.
آیتالله قرائتی که به تأسیس موسسات مختلفی چون بنیاد امام زمان (عج) و ستاد تفسیر قرآن پرداخته است، همیشه در تلاش بود تا معارف اسلامی را به نسلهای مختلف منتقل کند. روشهای ابتکاری او در تدریس و ارتباط با مردم، او را به یکی از نمادهای برجسته فرهنگ دینی و علمی ایران تبدیل کرده است.
زندگی محسن قرائتی از ابتدا تا کنون نشاندهنده علاقه و تعهد او به ترویج قرآن و نماز است. او با ایمان به راه خود ادامه داد و توانست از طریق تدریس، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی، تأثیر زیادی بر جامعه اسلامی بگذارد. سخنان و روشهای او همچنان در قلب مردم جای دارند و همگان از برکات فعالیتهایش بهرهمند شدهاند.
*متن کامل را در پیوند زیر بخوانید:
۵:۱۴
https://bahjat.ir/fa/content/930 همه چیز تابع نماز توست...
۶:۳۴
۱۱:۰۴
بازارسال شده از مطهری نیا
مطهری نیا: بسم الله الرحمن الرحیم*سلام و احترام
جلسه امروز سه شنبه ساعت15 تا 16 ان شاء الله با ادامه ارائه کتاب آداب الصلواه و با حضور سرکار خانم دکتر فیاض بخش برگزار خواهد شد
از طریق لینک زیر لطفا به عنوان مهمان وارد کلاس شوید
لطفا نسبت به حضور به موقع در کلاس توجه بفرماييداز همکاری دوستان سپاسگزارم.
https://www.skyroom.online/ch/virtualtums/nahad-rahbari-uniا . ذ: پاراگراف اول تسمیه خوانده شد پی دی اف صفحه ۱۶۴ تا سر پاراگراف دوم
https://www.skyroom.online/ch/virtualtums/nahad-rahbari-uniا . ذ: پاراگراف اول تسمیه خوانده شد پی دی اف صفحه ۱۶۴ تا سر پاراگراف دوم
۱۰:۳۷
بازارسال شده از دعوت به نماز🇵🇸
گروه تخصصی نماز مدرسه دانشجویی تزکیه و تعلیم با همکاری مدرسه دانشجویی سبک زندگی برگزار میکند:
جلوه پرستش، ستایش، نیایش
#گروه_تخصصی_نماز#مدرسه_دانشجویی_تزکیه_تعلیم#مدرسه_دانشجویی_سبک_زندگی
۷:۰۴
بازارسال شده از حاج آقای سعادت فر / آرشیو موضوعی
بازارسال شده از حاج آقای سعادت فر / آرشیو موضوعی
@saadatfar_ir
۱۸:۵۳
سلاام و تقدیم:
۱۵:۳۶
بازارسال شده از ذخیره های مشکات نوجوانی
صوت جلسات مهارتهای ۱۴ گانه نماز، برای نوجوانان کجاست؟@httpsbleirmeshkatenojavani2
۱۵:۳۶
طرح نماز نوجوانان
@namaz_dabestan قصه های نماز. برای ابتداییها
قصه های نماز
۱۵:۳۷
بازارسال شده از راهکارهای تربیتی برای مادران
۶:۴۲
بازارسال شده از دعوت به نماز🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیمسلام و احترام
جلسه امروز سه شنبه ساعت15 تا 16 ان شاء الله با ادامه ارائه کتاب آداب الصلواه و با حضور سرکار خانم دکتر فیاض بخش برگزار خواهد شد
از طریق لینک زیر لطفا به عنوان مهمان وارد کلاس شوید
لطفا نسبت به حضور به موقع در کلاس توجه بفرماييداز همکاری دوستان سپاسگزارم.
https://www.skyroom.online/ch/virtualtums/nahad-rahbari-uni
کانال دعوت به نماز
@davat_namaz
https://www.skyroom.online/ch/virtualtums/nahad-rahbari-uni
کانال دعوت به نماز
@davat_namaz
۹:۴۷
بازارسال شده از کاظم رجبعلی
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها وو بنیها
از بچگی نماز خواندن پدر و مادرم را دیده بودم؛ حتی شاید همه نماز را همان موقع یاد گرفتم. اما اگر نماز هم می خواندم، نماز خواندنم با آنها فرق داشت. یک چیزی در نماز من نبود؛ همان چیزی که در نماز پدر و مادرم بود و برایم خیلی عجیب به نظر می رسید، نماز آنها چی داشت که نماز من نداشت؟ به نظرم حسی بود که آنها در نماز به خود می گرفتند. در کنار من نشسته بودند، من آنها را می دیدم، صدایشان را هم می شنیدم ولی آنها مثل شرایط معمولی و غیر حالت نماز، به هیچ کدام از کارهایی که برای تحریکشان انجام می دادم، واکنش نشان نمی دادند....سوارشان هم که می شدم، با یک دست از افتادنم جلوگیری می کردند ولی دریغ از جواب به سؤال؛ تو بگو یک کلمه...هیچی.. یک پرده نامرئی بین من و آنها وجود داشت... پرده ای که عالم جدی ها را به من نشان میداد.
چند سال بعد، من هم نماز می خواندم و مثل نماز پدر و مادرم، کسی نمی توانست من را از حالت نماز در بیاورد؛ البته ممکن بود شکلکهای برادرم آن حالت را از من بگیرد و بعد از تمام شدن نماز از خجالتش در بیایم؛ ولی هر چه بود، نمازم شده بود مثل نماز پدر و مادر با همان پرده نامرئی...اما هنوز یک فرقی بین نماز من و آنها وجود داشت؛ و آن بارک الله و آفرین و ماشااللهی بود که هر کسی نمازم را می دید نثارم می کرد. حالا نماز من یک چیز دیگر هم داشت یک حالت جدید که اووووه... باید کلی می گذشت تا برطرف شود...
چند سال بعد، باز هم نماز می خواندم البته این بار دلیلش یک چیز دیگر بود؛ جوّ فیلم محمد رسول الله من را گرفته بود، حس همراهی با رسول خدا(ص) جنگهای او، شهادت و...ولی فیلم زود تمام شد...برای دیدن بقیه فیلم فکری به نظرم رسید، مسجد جایی بود که می توانست حس و عطش تمام شدن آن فیلم را پاسخ بدهد. نماز حالا برای من کم کردن فاصله بود، فاصله ای میان من و او که با نماز برداشته می شد. من با هر نماز به او متصل میشدم.
چند سال بعد باز هم نماز می خواندم ولی این بار نماز خواندن برایم شبیه ایجاد یک دومینو بود؛ چیزی شبیه انقلاب کردن، شبیه ایجاد یک جریان، اگر جایی بودم که چند نفر می خواستند نماز بخوانند، یکی شان را امام جماعت می کردم و بقیه را به اقتدا دعوت میکردم...اگر هم کسی استعداد امامت نداشت جلو می ایستادم تا نماز جماعت برپا شود. حسم از نماز چیزی شبیه کندن در خیبر بود؛ یا دستکم احیای یک قنات که در بعضی جاها به راحتی انجام می شد و در بعضی جاهای دیگر کمی سخت تر... چندسال بعد باز هم نماز می خواندم؛ اما انگار چیزی که من را به طرف نماز می کشاند... تفاوت دوتا لحن بود؛ شاید شبیه آن احساسی که در عالم بچگی از نماز داشتم. عاشق فاصله دوتا عالم بودم که بی نهایت با یکدیگر مسافت داشتند، اما با یک تغییر لحن این فاصله طی می شد؛ انتقال آدم ها از یک جهان به جهان دیگر، مثل انتقال شان از وضعیت قبل نماز به وضعیت نماز بود. من با هر نماز مرگ را تجربه می کردم، با تمام شکوه و زیباییش.هر وقت اراده می کردم با وضویی و با تکبیری می مردم.
مخاطب: کسانی که میخواهند برای نماز متن بنویسند
ایده فصول یک رمان که کاملا ظرفیت طنز هم دارد.
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها وو بنیها
از بچگی نماز خواندن پدر و مادرم را دیده بودم؛ حتی شاید همه نماز را همان موقع یاد گرفتم. اما اگر نماز هم می خواندم، نماز خواندنم با آنها فرق داشت. یک چیزی در نماز من نبود؛ همان چیزی که در نماز پدر و مادرم بود و برایم خیلی عجیب به نظر می رسید، نماز آنها چی داشت که نماز من نداشت؟ به نظرم حسی بود که آنها در نماز به خود می گرفتند. در کنار من نشسته بودند، من آنها را می دیدم، صدایشان را هم می شنیدم ولی آنها مثل شرایط معمولی و غیر حالت نماز، به هیچ کدام از کارهایی که برای تحریکشان انجام می دادم، واکنش نشان نمی دادند....سوارشان هم که می شدم، با یک دست از افتادنم جلوگیری می کردند ولی دریغ از جواب به سؤال؛ تو بگو یک کلمه...هیچی.. یک پرده نامرئی بین من و آنها وجود داشت... پرده ای که عالم جدی ها را به من نشان میداد.
چند سال بعد، من هم نماز می خواندم و مثل نماز پدر و مادرم، کسی نمی توانست من را از حالت نماز در بیاورد؛ البته ممکن بود شکلکهای برادرم آن حالت را از من بگیرد و بعد از تمام شدن نماز از خجالتش در بیایم؛ ولی هر چه بود، نمازم شده بود مثل نماز پدر و مادر با همان پرده نامرئی...اما هنوز یک فرقی بین نماز من و آنها وجود داشت؛ و آن بارک الله و آفرین و ماشااللهی بود که هر کسی نمازم را می دید نثارم می کرد. حالا نماز من یک چیز دیگر هم داشت یک حالت جدید که اووووه... باید کلی می گذشت تا برطرف شود...
چند سال بعد، باز هم نماز می خواندم البته این بار دلیلش یک چیز دیگر بود؛ جوّ فیلم محمد رسول الله من را گرفته بود، حس همراهی با رسول خدا(ص) جنگهای او، شهادت و...ولی فیلم زود تمام شد...برای دیدن بقیه فیلم فکری به نظرم رسید، مسجد جایی بود که می توانست حس و عطش تمام شدن آن فیلم را پاسخ بدهد. نماز حالا برای من کم کردن فاصله بود، فاصله ای میان من و او که با نماز برداشته می شد. من با هر نماز به او متصل میشدم.
چند سال بعد باز هم نماز می خواندم ولی این بار نماز خواندن برایم شبیه ایجاد یک دومینو بود؛ چیزی شبیه انقلاب کردن، شبیه ایجاد یک جریان، اگر جایی بودم که چند نفر می خواستند نماز بخوانند، یکی شان را امام جماعت می کردم و بقیه را به اقتدا دعوت میکردم...اگر هم کسی استعداد امامت نداشت جلو می ایستادم تا نماز جماعت برپا شود. حسم از نماز چیزی شبیه کندن در خیبر بود؛ یا دستکم احیای یک قنات که در بعضی جاها به راحتی انجام می شد و در بعضی جاهای دیگر کمی سخت تر... چندسال بعد باز هم نماز می خواندم؛ اما انگار چیزی که من را به طرف نماز می کشاند... تفاوت دوتا لحن بود؛ شاید شبیه آن احساسی که در عالم بچگی از نماز داشتم. عاشق فاصله دوتا عالم بودم که بی نهایت با یکدیگر مسافت داشتند، اما با یک تغییر لحن این فاصله طی می شد؛ انتقال آدم ها از یک جهان به جهان دیگر، مثل انتقال شان از وضعیت قبل نماز به وضعیت نماز بود. من با هر نماز مرگ را تجربه می کردم، با تمام شکوه و زیباییش.هر وقت اراده می کردم با وضویی و با تکبیری می مردم.
مخاطب: کسانی که میخواهند برای نماز متن بنویسند
ایده فصول یک رمان که کاملا ظرفیت طنز هم دارد.
۷:۴۳
بازارسال شده از بیگدلی
بسم الله الرحمن الرحیم چشمهایم را باز کردم ، هیچ جا دیده نمیشد، دوباره بستم ، یاد پدر مثل برق آمد جلوی دیدگانم ، چشمهایم را باز کردم اما همه جا تاریک بود ، دوباره بستم ، قلبم سنگین شد انگار سر گم شده پدر روی سینه ام باشداشکهای داغم از میان شکاف پلکهایی که محکم فشارش میدادم بیرون زد، دستم را روی سینه ام گذاشتم وتوی خیالم موهایش را نوازش کردم زیر لب زمزمه کردم: در حق من جفا کردی بابا ، دیروز تولد سیزده سالگی ام بود و روز بازگشت پیکر بی سر تو، چرا؟ چرا تو؟!قلبم درد گرفت، نفسم بالا نمی امد پتو را کنار زدم ، چشمهایم را باز کردم همه جا سیاه بود ، یاد سیاهی پرچم داعش افتادم ,قلبم سنگین شد سنگین از کینه دشمن، مشتهایم را گره کردم و دندانهایم را به هم فشردم ، به سرعت برق از جا پریدم. یک لحظه دنیا دور سرم چرخید ، سرم به چیزی خورد ، مشت گره کرده ام باز شد، دستم را گذاشتم روی سرم ، آرام طوری که کسی را از خواب بیدار نکند گفتم: وای سرم ، دستهایم داغ شد احتمالا سرم خون آمده بود ، دستهایم را آوردم جلوی چشمهایم اما دیده نمیشد ، تاریک بود صورتم داغ شد ممکن است اطرافم خونی شود ، سعی کردم جهت یابی کنم و به سمت اتاق مهمانی بروم ، شاید دستم به چراغی برسد و دستمالی پیدا کنم. چهاردست و پا به سمت در رفتم گاهی می ایستادم و با دست دیگرم دنبال در میگشتم تا اینکه قفل در توی دستانم جا گرفت آرام در را باز کردم صدایی حزن آلود به گوشم رسید، شاید صدای ناله مادرم باشد نکند دوباره حالش بد شده باشد ، دقیق تر گوش کردم ، نه! صدای دیگری است در سیاهی شب. کسی گویا نماز میخواند؛ السلام علیکم و رحمه الله و برکاته ، و چند لحظه سکوت ، گوشهایم را تیز تر کردم انگار وقتی چشم ادم نمیبیند گوشهایش تیزتر میشود ، صدای پدر بزرگ بود محکم و استوار چیزی میگفت اما آرام و با محبت، مثل زمزمه مجنونی در گوش لیلا .صدا یک لحظه خفه شد ترسیدم! نکند حالش بد شده باشد آخر او پیر است و بابا تنها فرزند او بود..گوشهایم را به شکاف در چسباندم ، صدای هق هق گریه اش می آمد انگار دستمالی را جلوی دهانش چپانده باشد ویا شاید توی سجده باشد.چند لحظه بعد آرام شد، چیزی را نجوا می کرد، لای در را باز کردم، چیزی پشت در گیر کرده بود و اجازه نمی داد بازش کنم.خودم را به سختی کشیدم توی چارچوب در. حالا صدایش واضح تر شد. جمله ای را تکرار می کرد، آشنا بود، اما معنای جمله اش را نمی فهمیدم، به گمانم توی روضه ها شنیده باشمش. اللهم تقبل مناهذا قلیل القربان....گوش هایم را تیز کردم، انگار حضور مرا فهمیده باشد روکرد به چارچوب در. از واضح شدن صدایش فهمیدم که رو به من کرده، با بغضی که سعی می کرد قورتش دهد، گفت: خدایا این قربانی اندک را از ما بپذیر. گویا میخواست معنای جمله اش را من بفهمم. یک لحظه سرم داغ شد، قلبم فرو ریخت، ناگهان اتاق برایم روشن شد. چشمانم را بستم که مبادا نور چشمانم را آزار دهد بعد آرام آرام بازشان کردم. اتاق نورانی بود ، منشا نور پدربزرگم بود، مثل درختی مشتعل در بیابانی سرد و تاریک. گویا من به این آتش گرم و روشن کننده انس داشتم، چراغ پرفروغی که از قلب او مشتعل می شد و وجودم را برایم روشن می کرد، دستم هنوز روی سرم بود، آنرا جلوی چشمانم گرفتم، خون آلود بود و نجس. باید آن را طهارت می کردم.
۷:۴۳
بازارسال شده از یا علی
http://qunoot.net/File/attachfile-1456129557ozf5re5nrpun.pdfداستان یه الف بچه، داستان های کوتاه نماز برای نوجوانهاست... دیدنش خوبه برای کسانیکه میخان در این حوزه کار کنند
۷:۴۳
بازارسال شده از یااباصالح المهدی
به کودکان یاد بدیم با امام زمانشون ارتباط داشته باشن
نکته امروز :
اگه سر سفره افطار به کسی که کنارمان نشسته بگوئیم : روزه ات قبول باشه
اون چی جواب میده ؟حتما میگه: ازشمام قبول باشه و ممنونم
و کلی بهمون محبت میکنه .
حالا اگه سر افطار سرمون رو بالا بگیریم و به امام زمان (عج) عرض کنیم : آقاجون روزه تون قبول

مطمئن باشید آقا هر جوابی بدهند ، دعاشون در حقمون مستجابه .

من سر سفره افطار میگم: آقاجون روزه تون قبول باشه و امید دارم به اینکه آقا بفرمایند: از شمام قبول باشه ، عاقبت بخیر بشی .
️
مس بیا هر روز دم افطار به آقامون بگیم قبول باشه آقای مهربونم و منتظر یه دعای خوب از ایشون باشیم
اللهم صل على محمد وال محمد اللهم عجل لولیک الفرج
نکته امروز :
حالا اگه سر افطار سرمون رو بالا بگیریم و به امام زمان (عج) عرض کنیم : آقاجون روزه تون قبول
۷:۴۳