بازارسال شده از شهرستان ادب
۱۵:۳۹
نارنجنامهای که در تلگرام داشتم، بیشتر از یک سال است فعالیت جدی ندارد.امشب دلم خواست دوباره بیایم و بنویسم؛ البته اینجا بنویسم، نه در آن خانهی قدیمی.اینجا دنجتر است و امن.درست مثل آن روزهای نخست سال ۹۵ که تا مدتها فقط ۲۰ ۳۰ نفر خواننده بودند...امیدوارم اینجا همینقدر کمجمعیت بماند.جمعیت، هراسانم میکند.
#نرگسنوشت۱۵ آبان یا به عبارتی اولِ پازستانِ ۱۴۰۱
پ.ن.هفت نفرِ عزیز! هر کدام که این پیام را میبینید آزادید به ترکِ این سرزمین. خلوت بودگی غمگینم نمیکند.
@naranjname
#نرگسنوشت۱۵ آبان یا به عبارتی اولِ پازستانِ ۱۴۰۱
پ.ن.هفت نفرِ عزیز! هر کدام که این پیام را میبینید آزادید به ترکِ این سرزمین. خلوت بودگی غمگینم نمیکند.
@naranjname
۱۸:۰۷
Xibalba.mp3
۰۵:۲۲-۴.۹۳ مگابایت
۱۸:۱۶
گیج و شلوغ و خسته و کمجانمگاهی شبیه متروی تهرانم
با کوپههای پر شده از بغضمابری به نام "آهنوباران"ام
پاییز میچکد ز مسافرهامشاید قطار کشور آبانم
گاهی گران، شبیه زمان در راه؛گاهی فقط بلیتم و ارزانم
گاهی فقط مسافر خود هستمیک دورهگرد، در طلب نانام
با دستهای ملتمسِ میلهمبهوتِ بوق کوچک پایانم
در التهاب جمعیت جاریمن نقطهی سکون خیابانم
شاید من آن مجسمه در میدانشاید من آن تراکم سیمانم
افسوس! در مکالمه با جنگلتنها سکوت تلخ درختانم
روزی عروس جنگل گیلان وحالا فقط عوارض تهرانم...
#نرگس_میرفیضی از آن روزها که پاییز ۹۹ تمام نمیشد.
@naranjname
با کوپههای پر شده از بغضمابری به نام "آهنوباران"ام
پاییز میچکد ز مسافرهامشاید قطار کشور آبانم
گاهی گران، شبیه زمان در راه؛گاهی فقط بلیتم و ارزانم
گاهی فقط مسافر خود هستمیک دورهگرد، در طلب نانام
با دستهای ملتمسِ میلهمبهوتِ بوق کوچک پایانم
در التهاب جمعیت جاریمن نقطهی سکون خیابانم
شاید من آن مجسمه در میدانشاید من آن تراکم سیمانم
افسوس! در مکالمه با جنگلتنها سکوت تلخ درختانم
روزی عروس جنگل گیلان وحالا فقط عوارض تهرانم...
#نرگس_میرفیضی از آن روزها که پاییز ۹۹ تمام نمیشد.
@naranjname
۱۲:۱۳
بازارسال شده از نرگس
4_5958626881015122461.mp3
۰۳:۵۴-۳.۷۲ مگابایت
۱۲:۱۶
این روزها بسیار به مفهوم آزادی فکر میکنم؛ و دست و پا میزنم که جوری به تماشا بنشینمش که taken for granted نباشد.و فکر میکنم در پسِ "آزادی از..." چطور میتوانم "آزادی به..." یا همان freedom to را تجربه کنم.
آزادی یک مفهوم کاملا درونانسانیست؛ و به نظرم این روزها خیلی طفلکی و دمدستی و مهجور مانده میان آدمها... ما هنوز از خودمان آزاد نشده، در پیِ آزادی "از" دیگرانیم.آزادنشده از خویشتن، اگر از دیگران هم آزاد شود، از آنجا که تفکر بردگی (چه سنتی و چه مدرن) با پوست و استخوانش جوش خورده، ناخودآگاه به تسلط خدایگانی دیگر در میآید...
۱۷ آبان ۱۴۰۱
@naranjname
آزادی یک مفهوم کاملا درونانسانیست؛ و به نظرم این روزها خیلی طفلکی و دمدستی و مهجور مانده میان آدمها... ما هنوز از خودمان آزاد نشده، در پیِ آزادی "از" دیگرانیم.آزادنشده از خویشتن، اگر از دیگران هم آزاد شود، از آنجا که تفکر بردگی (چه سنتی و چه مدرن) با پوست و استخوانش جوش خورده، ناخودآگاه به تسلط خدایگانی دیگر در میآید...
۱۷ آبان ۱۴۰۱
@naranjname
۱۷:۲۴
بازارسال شده از نرگس
4_6032606640421735037.mp3
۰۳:۱۷-۹.۳ مگابایت
۱۴:۳۲
بازارسال شده از نرگس
Duke Dumont - Ocean Drive (128).mp3
۰۳:۲۶-۳.۵۷ مگابایت
۲۰:۴۹
بهنظرم همهی ما بلدیم زندگی کنیم، اما لایههای غیراصیلِ غیروجودیمان میآیند و ما را هل میدهند پایین، به قعر جهنمِ عالم ماده.
زندگی برای من مثلا یک خندهی عمیقِ از تهِ دل است. از آنها که در حافظهی تاریخ میمانند.شما از خودتان چه چیزی در تاریخ جا میگذارید؟
۲۰ آبان ۱۴۰۱
@naranjname
زندگی برای من مثلا یک خندهی عمیقِ از تهِ دل است. از آنها که در حافظهی تاریخ میمانند.شما از خودتان چه چیزی در تاریخ جا میگذارید؟
۲۰ آبان ۱۴۰۱
@naranjname
۲۱:۳۴
بیا سوار زمان تا گذشته برگردیمبه عصرِ پاکتِ نامه، به عصر بیتلفنبه شور گرمیِ آوازِ رادیو نفتیبه پخش خندهی ما از لبِ گرامافون
-نرگس-که این روزها زمزمه میکند بسیار...
@naranjname
-نرگس-که این روزها زمزمه میکند بسیار...
@naranjname
۸:۴۹
بازارسال شده از نرگس
4_5848333495243377024.mp3
۰۳:۵۸-۹.۱۷ مگابایت
۹:۱۳
داشتم فکر میکردم مگر ما چقدر زندهایم؟ بعد دیدم چه اهمیتی دارد؟ مهم این است که بلدیم چای آتیشی بنوشیم. کتلت کنجدی بپزیم. زیر پتو گریه کنیم. وسط گریه قهقهه بزنیم. دور آتش به هم بچسبیم. با یک کوله برویم سفر. ابر بپوشیم. کتاب بخوریم. وحشیانه رانندگی کنیم.
همین که بلدیم وقتی همه مریض میشوند و میمیرند، یک جوری زنده بمانیم. وقتی همه خودکشی میکنند دلیلی برای ادامه داشته باشیم. وقتی همه زیر چرخ ماشین و بالای دار و هدفِ گلولهاند، نفس بکشیم.
همین که بلدیم وقتی همه نفرت میورزند، دوست بداریم. وقتی همه بریدهاند، بپیوندیم. وقتی همه رفتنیاند، بمانیم. وقتی همه خستهی ماندناند، برویم به دیاری بهتر.
همین که بلدیم وقتی همه فکر میکنند خیلی بلدند، از نابلدیمان شرمنده نشویم. همین که وقتی همه عاقلند، دیوانگی میکنیم. همین که بلدیم روی لبهی پشتبام راه برویم و از درخت جست بزنیم بالا. همین که بلدیم وقتی همه چیز از معنا تهی میشود، به مفاهیم قراردادی زبان پناه ببریم. همین که مینویسیم. همین که میخوانیم. همین که خوانده میشویم.راستی مگر ما چقدر زندهایم؟ پس چرا این همه چیز بلدیم و هنوز فرصت ندادهایم همدیگر را بلد شویم؟
#نرگسنوشت@naranjname
همین که بلدیم وقتی همه مریض میشوند و میمیرند، یک جوری زنده بمانیم. وقتی همه خودکشی میکنند دلیلی برای ادامه داشته باشیم. وقتی همه زیر چرخ ماشین و بالای دار و هدفِ گلولهاند، نفس بکشیم.
همین که بلدیم وقتی همه نفرت میورزند، دوست بداریم. وقتی همه بریدهاند، بپیوندیم. وقتی همه رفتنیاند، بمانیم. وقتی همه خستهی ماندناند، برویم به دیاری بهتر.
همین که بلدیم وقتی همه فکر میکنند خیلی بلدند، از نابلدیمان شرمنده نشویم. همین که وقتی همه عاقلند، دیوانگی میکنیم. همین که بلدیم روی لبهی پشتبام راه برویم و از درخت جست بزنیم بالا. همین که بلدیم وقتی همه چیز از معنا تهی میشود، به مفاهیم قراردادی زبان پناه ببریم. همین که مینویسیم. همین که میخوانیم. همین که خوانده میشویم.راستی مگر ما چقدر زندهایم؟ پس چرا این همه چیز بلدیم و هنوز فرصت ندادهایم همدیگر را بلد شویم؟
#نرگسنوشت@naranjname
۱۱:۰۷
غمم: - یک دختر تنها -میان کوچه های برفی مشهد،پریشان، پابرهنه، بیصداسمت تو میآمد
غمم میرفت تا مثل کبوترهابیفتد روی کاشیهای جمهوریو موهایشکه زیر چادر شب جا نمیشد رابپیچد دور دستِ پنجرهفولادولی اخم نگهبان گفت برگرددولی موی پریشان، کار دستش داد
غمم خندید و پنهان کرد آهَش رابه نجوا گفت:((پایم زخمها دارد!چرا در کفشداری جا ندادی گردِ راهش را؟))
نشست و دانه دانه اشکهایش راکه تسبیحِ روان بودند،یک پیوند دیگر زد!همین که چشم ها را شُست با گنبدغمم پر زد...
#نرگس_میرفیضی
@naranjname
غمم میرفت تا مثل کبوترهابیفتد روی کاشیهای جمهوریو موهایشکه زیر چادر شب جا نمیشد رابپیچد دور دستِ پنجرهفولادولی اخم نگهبان گفت برگرددولی موی پریشان، کار دستش داد
غمم خندید و پنهان کرد آهَش رابه نجوا گفت:((پایم زخمها دارد!چرا در کفشداری جا ندادی گردِ راهش را؟))
نشست و دانه دانه اشکهایش راکه تسبیحِ روان بودند،یک پیوند دیگر زد!همین که چشم ها را شُست با گنبدغمم پر زد...
#نرگس_میرفیضی
@naranjname
۲۳:۳۶
چقدر نامه موجود رهاییبخشیست.گمانم یکی از نامهایم نامهنگار است.و اگر بمیرم، نامههایم بیشتر از شعرها و داستانهام مرا ابراز خواهند کرد.
۳ آذر ۱۴۰۱
۳ آذر ۱۴۰۱
۲۰:۵۱
از متروی جنوب، سرازیر استجمعیتی که شوق کمی داردآب و هوای رهگذران، ابریستهر گوشه، هر پیاده، غمی دارد
جسمم چروکِ ردِ اتوبانهاروحم بریده از شبِ دژبانهاراهی شدم به مقصد شهری کهگفتند در دلش حرمی دارد
شادی به شکل پرچمِ رقصانیدر آسمان گنبدِ نورانیهر لحظه از زبان کسی میگفت"این آستان، عجب عَلَمی دارد"
در کوچهها شلوغیِ شیرینیشوقی لبالب از دل هر سینیمیخواستم نمانم و بگریزم...دیدم چه چای تازهدمی دارد
بر منبری خیال کسی میخواند:"این مرقد سلالهی خورشید استهم خانهی تمامیِ انوار استهم شاعران محتشمی دارد"
سرشارِ شِکوه بودم و او آرامخواند از شُکوه زینب و معصومه"غمهای ما کجا و غمِ آنها؟"آوای غم چه زیر و بمی دارد
هی ریسه رفت در دل تاریکیچشم و چراغ بامِ شبِ میلادبارانی است حال و هوای شهر...قربان او، چه پاقدمی دارد
سیده نرگس میرفیضی
جسمم چروکِ ردِ اتوبانهاروحم بریده از شبِ دژبانهاراهی شدم به مقصد شهری کهگفتند در دلش حرمی دارد
شادی به شکل پرچمِ رقصانیدر آسمان گنبدِ نورانیهر لحظه از زبان کسی میگفت"این آستان، عجب عَلَمی دارد"
در کوچهها شلوغیِ شیرینیشوقی لبالب از دل هر سینیمیخواستم نمانم و بگریزم...دیدم چه چای تازهدمی دارد
بر منبری خیال کسی میخواند:"این مرقد سلالهی خورشید استهم خانهی تمامیِ انوار استهم شاعران محتشمی دارد"
سرشارِ شِکوه بودم و او آرامخواند از شُکوه زینب و معصومه"غمهای ما کجا و غمِ آنها؟"آوای غم چه زیر و بمی دارد
هی ریسه رفت در دل تاریکیچشم و چراغ بامِ شبِ میلادبارانی است حال و هوای شهر...قربان او، چه پاقدمی دارد
سیده نرگس میرفیضی
۱۲:۱۱
پایان سال گذشته بر تو مبارک و فرخنده.که یک سال دیگر هم ادامه دادی و جنگیدی و جلوی دستهایی که هُلت دادند عقب، کم نیاوردی.سال جدید تبریک مضاعفی ندارد، مگر اینکه پایانی برایش رقم بزنی مبارک و ستودنی.پس مسیر را بیوقفه بیاغاز؛که مسیر، خودش به وقت معلوم، به تو تبریک خواهد گفت.و من هم. :)
#نرگس_میرفیضی۱ فروردین ۱۴۰۲
@naranjname
#نرگس_میرفیضی۱ فروردین ۱۴۰۲
@naranjname
۰:۳۳
نارنجنامه
پایان سال گذشته بر تو مبارک و فرخنده. که یک سال دیگر هم ادامه دادی و جنگیدی و جلوی دستهایی که هُلت دادند عقب، کم نیاوردی. سال جدید تبریک مضاعفی ندارد، مگر اینکه پایانی برایش رقم بزنی مبارک و ستودنی. پس مسیر را بیوقفه بیاغاز؛ که مسیر، خودش به وقت معلوم، به تو تبریک خواهد گفت. و من هم. :) #نرگس_میرفیضی ۱ فروردین ۱۴۰۲ @naranjname
من از ۹۵ توی تلگرام نارنجنامه مینوشتم. واقعا ۷ سال گذشت؟...پایان سال گذشته رو به چند دلیل به خودم تبریک میگم:
۱. تواناییِ دوست داشتن رو به دست آوردم و فهمیدم چه تباه دوستمیداشتم در گذشته.
۲. برای سلامت روانم بیشتر وقت گذاشتم و گرههایی از گذشته رو باز کردم که سالها آزارم میداد؛ و حالا ازشون رها شدهم.
۳. فروردین و شهریور ۱۴۰۱ دو ریسک جدی در مسیر شغلیم انجام دادم که با وجود شکستها، از من آدم شجاعتر و دنیادیدهتری ساخت.
۴. از سازمانها فاصله گرفتم و به کار پارهوقت روی آوردم و آرامش و امنیت رو به خودم و خانواده هدیه دادم. در مجموع تواناییِ اولویت دادن به زندگی شخصی و خانواده دستاورد امسالم بود. شاید فکر کنید این که یه چیز بدیهیه. باید بگم اگر مثل من در نقطهی عطف پیشرفت شغلیت میبودی، با اعداد وسوسهانگیزی که سازمانها برای استخدام یک مدیر محصول یا مدیر محتوای تماموقت پیشنهاد میدادن (و اقتصاد خانواده رو بسیار قدرتمند میکرد)، به انتخابشون دل میسپردی؛ اما بعد از مدتی که این تعادل از بین میرفت، گاهی نمیشد با مسئولیت مدیریت سازمانی، اولویت رو به زندگی خانوادگی داد.و بهنظرم انتخابِ گرونی بود. من حسابکتاب کردم و فهمیدم این که هر بار یک ماه از بهترین سالهای جوونیم رو به بیست سی تومن بفروشم، خیلی بعدا برام گرون تموم میشه. آسایشی که با اون عدد و رقم میاومد توی حسابم، به آشفتگی روانم نمیارزید. قانع شدم به کارِ سبکتر با رقمی معادل یکچهارم اعداد قبلی، اما در یک زندگی آرام و بیاضطراب. حالا اینکه در سال جدید چقدر به این انتخاب پایبند باشم، نمیدونم. ولی فعلا خیلی حالم باهاش خوبه.مخصوصا که حالا بیشتر مشغول پروژههای کپیرایتینگ و کتاب کودکونوجوان هستم و بیشتر از قبل لذت میبرم.
۵. خیلی داستان نوشتم. در واقع یکی از پرکارترین سالهای نوشتنیِ من بود. و بسیار جدی برای ادبیات کودک و نوجوان وقت گذاشتم؛ و بالاخره غایتم رو در دنیای ادبیات پیدا کردم. سال بعد دیگه برام آغاز نیست. ادامهی همین راهه.
شما سال گذشته رو برای چی به خودتون تبریک میگید؟
@naranjname
۱. تواناییِ دوست داشتن رو به دست آوردم و فهمیدم چه تباه دوستمیداشتم در گذشته.
۲. برای سلامت روانم بیشتر وقت گذاشتم و گرههایی از گذشته رو باز کردم که سالها آزارم میداد؛ و حالا ازشون رها شدهم.
۳. فروردین و شهریور ۱۴۰۱ دو ریسک جدی در مسیر شغلیم انجام دادم که با وجود شکستها، از من آدم شجاعتر و دنیادیدهتری ساخت.
۴. از سازمانها فاصله گرفتم و به کار پارهوقت روی آوردم و آرامش و امنیت رو به خودم و خانواده هدیه دادم. در مجموع تواناییِ اولویت دادن به زندگی شخصی و خانواده دستاورد امسالم بود. شاید فکر کنید این که یه چیز بدیهیه. باید بگم اگر مثل من در نقطهی عطف پیشرفت شغلیت میبودی، با اعداد وسوسهانگیزی که سازمانها برای استخدام یک مدیر محصول یا مدیر محتوای تماموقت پیشنهاد میدادن (و اقتصاد خانواده رو بسیار قدرتمند میکرد)، به انتخابشون دل میسپردی؛ اما بعد از مدتی که این تعادل از بین میرفت، گاهی نمیشد با مسئولیت مدیریت سازمانی، اولویت رو به زندگی خانوادگی داد.و بهنظرم انتخابِ گرونی بود. من حسابکتاب کردم و فهمیدم این که هر بار یک ماه از بهترین سالهای جوونیم رو به بیست سی تومن بفروشم، خیلی بعدا برام گرون تموم میشه. آسایشی که با اون عدد و رقم میاومد توی حسابم، به آشفتگی روانم نمیارزید. قانع شدم به کارِ سبکتر با رقمی معادل یکچهارم اعداد قبلی، اما در یک زندگی آرام و بیاضطراب. حالا اینکه در سال جدید چقدر به این انتخاب پایبند باشم، نمیدونم. ولی فعلا خیلی حالم باهاش خوبه.مخصوصا که حالا بیشتر مشغول پروژههای کپیرایتینگ و کتاب کودکونوجوان هستم و بیشتر از قبل لذت میبرم.
۵. خیلی داستان نوشتم. در واقع یکی از پرکارترین سالهای نوشتنیِ من بود. و بسیار جدی برای ادبیات کودک و نوجوان وقت گذاشتم؛ و بالاخره غایتم رو در دنیای ادبیات پیدا کردم. سال بعد دیگه برام آغاز نیست. ادامهی همین راهه.
شما سال گذشته رو برای چی به خودتون تبریک میگید؟
@naranjname
۰:۳۷
بازارسال شده از خانه نویسندگی | نرگس میرفیضی
رفیق جان،به نویسندگی علاقهمندی ولی نمیدونی از کجا شروع کنی؟مدتیه مشغول نوشتن هستی؛ ولی دوست داری این مسیر رو حرفهای طی کنی و به یک مربی و راهنما نیاز داری؟دلت میخواد از همون ابتدا به #درآمدزایی از نوشتن برسی و روشهاش رو یاد بگیری؟دوست داری از تجربهها استفاده کنی، اشتباهات دیگران رو تکرار نکنی و از بقیه جلو بیفتی؟️به تست استعدادیابی نیاز داری و میخوای بدونی نوشتن در کدوم شاخه با استعدادها و توانمندیهات همخوانی داره؟دوست داری کارگاههای نویسندگی رو تجربه کنی، ولی شرایط زندگیت اجازه نمیده توی کلاسهای حضوری شرکت کنی؟️کارگاههای نویسندگی خیلی گرونن و تو به آموزش کمهزینهتر نیاز داری؟
عضو #خانه_نویسندگی باش: هر روز از آموزشهای ساده و #رایگان کمک بگیر. از دورههای تخصصی کمهزینه باخبر شو. :)
هر سوالی داری بهم پیام بده.و لطفا کانال رو به دوستانت معرفی کن.
عضویت در خانه نویسندگی:@nargesmirfeizi@nargesmirfeizi
عضو #خانه_نویسندگی باش: هر روز از آموزشهای ساده و #رایگان کمک بگیر. از دورههای تخصصی کمهزینه باخبر شو. :)
هر سوالی داری بهم پیام بده.و لطفا کانال رو به دوستانت معرفی کن.
عضویت در خانه نویسندگی:@nargesmirfeizi@nargesmirfeizi
۱۰:۵۱
نارنجنامه
رفیق جان، به نویسندگی علاقهمندی ولی نمیدونی از کجا شروع کنی؟ مدتیه مشغول نوشتن هستی؛ ولی دوست داری این مسیر رو حرفهای طی کنی و به یک مربی و راهنما نیاز داری؟ دلت میخواد از همون ابتدا به #درآمدزایی از نوشتن برسی و روشهاش رو یاد بگیری؟ دوست داری از تجربهها استفاده کنی، اشتباهات دیگران رو تکرار نکنی و از بقیه جلو بیفتی؟ ️به تست استعدادیابی نیاز داری و میخوای بدونی نوشتن در کدوم شاخه با استعدادها و توانمندیهات همخوانی داره؟ دوست داری کارگاههای نویسندگی رو تجربه کنی، ولی شرایط زندگیت اجازه نمیده توی کلاسهای حضوری شرکت کنی؟ ️کارگاههای نویسندگی خیلی گرونن و تو به آموزش کمهزینهتر نیاز داری؟ عضو #خانه_نویسندگی باش: هر روز از آموزشهای ساده و #رایگان کمک بگیر. از دورههای تخصصی کمهزینه باخبر شو. :) هر سوالی داری بهم پیام بده. و لطفا کانال رو به دوستانت معرفی کن. عضویت در خانه نویسندگی: @nargesmirfeizi @nargesmirfeizi
تشریف بیارید خوشحال میشم. :)
۱۰:۵۱
بازارسال شده از باشگاه ترانه و تصنیف
۱۹:۰۴