عکس پروفایل نارنج‌نامهن

نارنج‌نامه

۱۰عضو
بازارسال شده از شهرستان ادب
thumnail
undefinedخاطره‌انگیزترین ترانه‌های کودک دهه ۶۰ و ۷۰ | بخش اول(یادداشتی از #سیده_نرگس_میرفیضی در پروندۀ تخصصی #ترانه_خوانی)
undefined«اگر دنیای کودکی هرکدام از ما را زیر و رو کنند، به احتمال زیاد به زمزمۀ آوازها و ترانه‌هایی خواهند رسید که در تلفیق با بسیاری از خاطره‌های آن دوران در حافظۀ ما ثبت و ضبط شده‌اند. از این‌رو نقش پررنگ ترانه‌ها در شکل‌دهی به شخصیت کودکان انکارناپذیر است. به‌همین‌سبب معمولاً اولین گزینه‌ای که برای انتقال مفاهیم به کودکان، مورد استقبال همۀ اقشار فرهنگی و اجتماعی قرار می‌گیرد، ابزار شعر و ترانه است. از‌ آن‌جایی‌که هرترانه‌ای یک‌وجه نوشتاری و یک‌وجه موسیقیایی و اجرایی دارد، پرواضح است که ترانه‌های کودکانه نیز برای رسیدن به گوش مخاطب خود به یک‌تریبون پرطرفدار نیاز دارند. بعد از پیروزی انقلاب و در دهۀ شصت و هفتاد شمسی، برنامه‌سازی‌های متعدد برای کودکان اوج گرفت و اقبال عمومی به سمتی هدایت شد که ساخت فیلم‌ها و سریال‌های موزیکال برای کودکان به اوج شکوفایی خود برسد‌...»
متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:undefined shahrestanadab.com/Content/ID/10495
undefined @ShahrestanAdab

۱۵:۳۹

نارنج‌نامه‌ای که در تلگرام داشتم، بیشتر از یک سال است فعالیت جدی ندارد.امشب دلم خواست دوباره بیایم و بنویسم؛ البته اینجا بنویسم، نه در آن خانه‌ی قدیمی.اینجا دنج‌تر است و امن.درست مثل آن روزهای نخست سال ۹۵ که تا مدت‌ها فقط ۲۰ ۳۰ نفر خواننده بودند...امیدوارم اینجا همین‌قدر کم‌جمعیت بماند.جمعیت، هراسانم می‌کند.
#نرگسنوشت۱۵ آبان یا به عبارتی اولِ پازستانِ ۱۴۰۱
پ.ن.هفت نفرِ عزیز! هر کدام که این پیام را می‌بینید آزادید به ترکِ این سرزمین. خلوت بودگی غمگینم نمی‌کند.
@naranjname

۱۸:۰۷

Xibalba.mp3

۰۵:۲۲-۴.۹۳ مگابایت
جالب است که من بسیاری از نقاط عطف زندگیم را با همین موسیقی رقم می‌زنم. امشب که داشتم پیاده‌روی می‌کردم و سوال‌هام را می‌جویدم، از ده‌ها قطعه عبور کردم و آخر سر دیدم این موسیقی بیشتر از تمام پلی‌لیست، وصف لحظه‌ی من است.دو سه سال پیش هم که می‌خواستم نارنج‌نامه را از یک کانال به کانال جدیدی در همان تلگرام منتقل کنم، اولین پست نارَنج‌نامه‌۲ را با همین موسیقی چیدم.
شیبابا نام ستاره‌ای‌ست در فیلم سرچشمه (fountain)، ساخته‌ی آرنوفسکی. چقدر دلم می‌خواهد همین امشب دوباره تماشایش کنم. آن تنهایی عمیق انسان نخستین و معاصر و مدرن، آن تنهایی ازلی و ابدی را دلتنگم. اگر بگویند فقط یک فیلم نام ببر که تو را به خلا بی‌انتها متصل می‌کند، می‌گویم بیا با هم سرچشمه ببینیم. و به سرچشمه بازگردیم.

۱۸:۱۶

گیج و شلوغ و خسته و کم‌جانمگاهی شبیه متروی تهرانم
با کوپه‌های پر شده از بغضمابری به نام "آهن‌و‌باران"‌ام
پاییز می‌چکد ز مسافرهامشاید قطار کشور آبانم
گاهی گران، شبیه زمان در راه؛گاهی فقط بلیتم و ارزانم
گاهی فقط مسافر خود هستمیک دوره‌گرد، در طلب نان‌ام
با دست‌های ملتمسِ میلهمبهوتِ بوق کوچک پایانم
در التهاب جمعیت جاریمن نقطه‌ی سکون خیابانم
شاید من آن مجسمه در میدانشاید من آن تراکم سیمانم
افسوس! در مکالمه با جنگلتنها سکوت تلخ درختانم
روزی عروس جنگل گیلان وحالا فقط عوارض تهرانم.‌‌..
#نرگس_میرفیضی از آن روزها که پاییز ۹۹ تمام نمی‌شد.
@naranjname

۱۲:۱۳

بازارسال شده از نرگس

4_5958626881015122461.mp3

۰۳:۵۴-۳.۷۲ مگابایت
#بشنویم فرآیند باشکوهِ climb را...
آدم‌ها چقدر راحت می‌توانند تغییر کنند.این جمله را بارها به خودم گفته‌ام. هر بار که مصیبتی را از سر گذرانده‌ام؛ یا تجربه‌ی جدیدی داشته‌ام و گذشته را به باد فراموشی سپرده‌ام؛ هر بار به مقاومت بیهوده‌ام در مقابل تغییر فکر کرده‌ام و به آدمِ بعد از تغییر خیره شده‌ام و دلم قرص شده که چقدر خووووب شد که خودم را سپردم به دست باد!
تغییرات بزرگ مثل باد اند. می‌آیند و تو را می‌برند. گاه به قله و گاه به دره.اگر به دره بیفتی حداقل خوشحالی که فرصت چشیدن تغییر را داشته‌ای و می‌توانی با زدودن زخم‌هایت به دامنه بازگردی... اما اگر با مقاومتی بیهوده خودت را از پریدن به قله محروم کرده باشی چه؟
من برای همین چیزها می‌گویم چه خوووب است که وقت و بی‌وقت، یک تکان اساسی به خودمان و زندگی‌مان می‌دهیم. چه خوووب که هیچ‌گاه از رها کردن و شروع دوباره نمی‌ترسیم! و چه خوووب که همیشه خودمان را می‌اندازیم وسط ترس‌های دلهره‌آور.
آدم همیشه از زل زدن در چشم‌های ترس چیزهای زیادی یاد می‌گیرد.شما چطور؟ با ترس‌هایتان چطور مدارا می‌کنید برای عبور کردن؟ مثل ترسِ رفتن، مثل ترس دوست داشتن!
@naranjname

۱۲:۱۶

این روزها بسیار به مفهوم آزادی فکر می‌کنم؛ و دست و پا می‌زنم که جوری به تماشا بنشینمش که taken for granted نباشد.و فکر می‌کنم در پسِ "آزادی از..." چطور می‌توانم "آزادی به..." یا همان freedom to را تجربه کنم.
آزادی یک مفهوم کاملا درون‌انسانی‌ست؛ و به نظرم این روزها خیلی طفلکی و دم‌دستی و مهجور مانده میان آدم‌ها... ما هنوز از خودمان آزاد نشده‌، در پیِ آزادی "از" دیگرانیم.آزادنشده از خویشتن، اگر از دیگران هم آزاد شود، از آن‌جا که تفکر بردگی (چه سنتی و چه مدرن) با پوست و استخوانش جوش خورده، ناخودآگاه به تسلط خدایگانی دیگر در می‌آید...
۱۷ آبان ۱۴۰۱
@naranjname

۱۷:۲۴

بازارسال شده از نرگس

4_6032606640421735037.mp3

۰۳:۱۷-۹.۳ مگابایت
#بشنویمعشق را به زبان آلبانیایی!
خیلی قبل‌تر از اینکه ترجمه‌ی انگلیسی‌اش را بخوانم و بفهمم "ku isha une" یعنی "پس من کجا بودم؟" از لحن کلماتش حس می‌کردم دارد در جستجوی کسی، چیزی، یا مفهومی می‌گردد.
به قرابت واژه‌ی "کو" در زبان آلبانیایی با "کجا" در زبان فارسی فکر می‌کنم... و بعد می‌بینم در زبان گیلکی این قرابت به هم‌کلمگی رسیده!گیلکی‌مردمان هم درست مثل آلبانیایی‌ها به کجا می‌گویند کو...
حالا گذشته از همه‌ی این‌ها، واقعا کجا بودم؟ واقعا کجا بودی؟ هوم؟
#سفر_به_آلبانیا
@naranjaname

۱۴:۳۲

بازارسال شده از نرگس

Duke Dumont - Ocean Drive (128).mp3

۰۳:۲۶-۳.۵۷ مگابایت
دست بگذار روی نبض جاده. ببین خطوط سفیدش چطور به شماره‌ افتاده‌اند. گوش‌هات را بچسبان به شانه‌ی راه. به شانه‌ی درخت. به شانه‌ی خاک.و سرما را بنوش، وقتی از گردن زمین سُر می‌خورد به انگشت‌ها.و آن زن تنها را در تاریکای جنگل تماشا کن که در یگانه‌ترین شکل خویشتن، به طرب آمده.
۱۹ آبان ۱۴۰۱
@naranjname

۲۰:۴۹

به‌نظرم همه‌ی ما بلدیم زندگی کنیم، اما لایه‌های غیراصیلِ غیروجودی‌مان می‌آیند و ما را هل می‌دهند پایین، به قعر جهنمِ عالم ماده.
زندگی برای من مثلا یک خنده‌ی عمیقِ از تهِ دل است. از آن‌ها که در حافظه‌ی تاریخ می‌مانند.شما از خودتان چه چیزی در تاریخ جا می‌گذارید؟
۲۰ آبان ۱۴۰۱
@naranjname

۲۱:۳۴

بیا سوار زمان تا گذشته برگردیمبه عصرِ پاکتِ نامه، به عصر بی‌تلفنبه شور گرمیِ آوازِ رادیو نفتیبه پخش خنده‌ی ما از لبِ گرامافون
-نرگس-که این روزها زمزمه می‌کند بسیار...
@naranjname

۸:۴۹

بازارسال شده از نرگس

4_5848333495243377024.mp3

۰۳:۵۸-۹.۱۷ مگابایت
#بشنویمبرای وقت‌های نصفه‌ونیمه‌گیبرای روزهای کامل نبودن...
از ۱۲ سال پیش تا امروز، از خرداد گرم ۱۸ سالگی تا همین دقیقه از پازستان استخوان‌سوز، این قطعه در صدر پنج آهنگ ابدی من باقی مانده است.
@naranjname

۹:۱۳

داشتم فکر می‌کردم مگر ما چقدر زنده‌ایم؟ بعد دیدم چه اهمیتی دارد؟ مهم این است که بلدیم چای آتیشی بنوشیم. کتلت کنجدی بپزیم. زیر پتو گریه کنیم. وسط گریه قهقهه بزنیم. دور آتش به هم بچسبیم. با یک کوله برویم سفر. ابر بپوشیم. کتاب بخوریم. وحشیانه رانندگی کنیم.
همین که بلدیم وقتی همه مریض می‌شوند و می‌میرند، یک جوری زنده بمانیم. وقتی همه خودکشی می‌کنند دلیلی برای ادامه داشته باشیم. وقتی همه زیر چرخ ماشین و بالای دار و هدفِ گلوله‌اند، نفس بکشیم.
همین که بلدیم وقتی همه نفرت می‌ورزند، دوست بداریم. وقتی همه بریده‌اند، بپیوندیم. وقتی همه رفتنی‌اند، بمانیم. وقتی همه خسته‌ی ماندن‌اند، برویم به دیاری بهتر.
همین که بلدیم وقتی همه فکر می‌کنند خیلی بلدند، از نابلدی‌مان شرمنده نشویم. همین که وقتی همه عاقلند، دیوانگی می‌کنیم. همین که بلدیم روی لبه‌ی پشت‌بام راه برویم و از درخت جست بزنیم بالا. همین که بلدیم وقتی همه چیز از معنا تهی می‌شود، به مفاهیم قراردادی زبان پناه ببریم. همین که می‌نویسیم. همین که می‌خوانیم. همین که خوانده می‌شویم.راستی مگر ما چقدر زنده‌ایم؟ پس چرا این همه چیز بلدیم و هنوز فرصت نداده‌ایم همدیگر را بلد شویم؟
#نرگسنوشت@naranjname

۱۱:۰۷

غمم:   - یک دختر تنها -میان کوچه های برفی مشهد،پریشان، پابرهنه، بی‌صداسمت تو می‌آمد
غمم می‌رفت تا مثل کبوترهابیفتد روی کاشی‌های جمهوریو موهایشکه زیر چادر شب جا نمی‌شد رابپیچد دور دستِ پنجره‌فولادولی اخم نگهبان گفت برگرددولی موی پریشان،                      کار دستش داد
غمم خندید و پنهان کرد آهَش رابه نجوا گفت:((پایم زخم‌ها دارد!چرا در کفشداری جا ندادی گردِ راهش را؟))
نشست و دانه دانه                     اشک‌هایش راکه تسبیحِ روان بودند،یک پیوند دیگر زد!همین که چشم ها را شُست با گنبدغمم پر زد...
#نرگس_میرفیضی
@naranjname

۲۳:۳۶

چقدر نامه موجود رهایی‌بخشی‌ست.گمانم یکی از نام‌هایم نامه‌نگار است.و اگر بمیرم، نامه‌هایم بیشتر از شعرها و داستان‌هام مرا ابراز خواهند کرد.
۳ آذر ۱۴۰۱

۲۰:۵۱

از متروی جنوب، سرازیر استجمعیتی که شوق کمی داردآب و هوای رهگذران، ابری‌ستهر گوشه، هر پیاده، غمی دارد
جسمم چروکِ ردِ اتوبان‌هاروحم بریده از شبِ دژبان‌هاراهی شدم به مقصد شهری کهگفتند در دلش حرمی دارد
شادی به شکل پرچمِ رقصانیدر آسمان گنبدِ نورانیهر لحظه از زبان کسی می‌گفت"این آستان، عجب عَلَمی دارد"
در کوچه‌ها شلوغیِ شیرینیشوقی لبالب از دل هر سینیمی‌خواستم نمانم و بگریزم...دیدم چه چای تازه‌دمی دارد
بر منبری خیال کسی می‌خواند:"این مرقد سلاله‌ی خورشید استهم خانه‌ی تمامیِ انوار استهم شاعران محتشمی دارد"
سرشارِ شِکوه بودم و او آرامخواند از شُکوه زینب و معصومه"غم‌های ما کجا و غمِ آن‌ها؟"آوای غم چه زیر و بمی دارد
هی ریسه رفت در دل تاریکیچشم و چراغ بامِ شبِ میلادبارانی است حال و هوای شهر...قربان او، چه پاقدمی دارد
سیده نرگس میرفیضی

۱۲:۱۱

پایان سال گذشته بر تو مبارک و فرخنده.که یک سال دیگر هم ادامه دادی و جنگیدی و جلوی دست‌هایی که هُلت دادند عقب، کم نیاوردی.سال جدید تبریک مضاعفی ندارد، مگر اینکه پایانی برایش رقم بزنی مبارک و ستودنی.پس مسیر را بی‌وقفه بیاغاز؛که مسیر، خودش به وقت معلوم، به تو تبریک خواهد گفت.و من هم. :)
#نرگس_میرفیضی۱ فروردین ۱۴۰۲
@naranjname

۰:۳۳

نارنج‌نامه
پایان سال گذشته بر تو مبارک و فرخنده. که یک سال دیگر هم ادامه دادی و جنگیدی و جلوی دست‌هایی که هُلت دادند عقب، کم نیاوردی. سال جدید تبریک مضاعفی ندارد، مگر اینکه پایانی برایش رقم بزنی مبارک و ستودنی. پس مسیر را بی‌وقفه بیاغاز؛ که مسیر، خودش به وقت معلوم، به تو تبریک خواهد گفت. و من هم. :) #نرگس_میرفیضی ۱ فروردین ۱۴۰۲ @naranjname
من از ۹۵ توی تلگرام نارنج‌نامه می‌نوشتم. واقعا ۷ سال گذشت؟..‌.پایان سال گذشته رو به چند دلیل به خودم تبریک می‌گم:
۱. تواناییِ دوست داشتن رو به دست آوردم و فهمیدم چه تباه دوست‌می‌داشتم در گذشته.
۲. برای سلامت روانم بیشتر وقت گذاشتم و گره‌هایی از گذشته رو باز کردم که سال‌ها آزارم می‌داد؛ و حالا ازشون رها شده‌م.
۳. فروردین و شهریور ۱۴۰۱ دو ریسک جدی در مسیر شغلیم انجام دادم که با وجود شکست‌ها، از من آدم شجاع‌تر و دنیادیده‌تری ساخت.
۴. از سازمان‌ها فاصله گرفتم و به کار پاره‌وقت روی آوردم و آرامش و امنیت رو به خودم و خانواده هدیه دادم. در مجموع تواناییِ اولویت دادن به زندگی شخصی و خانواده دستاورد امسالم بود. شاید فکر کنید این که یه چیز بدیهیه. باید بگم اگر مثل من در نقطه‌ی عطف پیشرفت شغلیت می‌بودی، با اعداد وسوسه‌انگیزی که سازمان‌ها برای استخدام یک مدیر محصول یا مدیر محتوای تمام‌وقت پیشنهاد می‌دادن (و اقتصاد خانواده رو بسیار قدرتمند می‌کرد)، به انتخاب‌شون دل می‌سپردی؛ اما بعد از مدتی که این تعادل از بین می‌رفت، گاهی نمی‌شد با مسئولیت مدیریت سازمانی، اولویت رو به زندگی خانوادگی داد.و به‌نظرم انتخابِ گرونی بود. من حساب‌کتاب کردم و فهمیدم این که هر بار یک ماه از بهترین سال‌های جوونیم رو به بیست سی تومن بفروشم، خیلی بعدا برام گرون تموم می‌شه. آسایشی که با اون عدد و رقم می‌اومد توی حسابم، به آشفتگی روانم نمی‌ارزید. قانع شدم به کارِ سبک‌تر با رقمی معادل یک‌چهارم اعداد قبلی، اما در یک زندگی آرام و بی‌اضطراب. حالا اینکه در سال جدید چقدر به این انتخاب پایبند باشم، نمی‌دونم. ولی فعلا خیلی حالم باهاش خوبه.مخصوصا که حالا بیشتر مشغول پروژه‌های کپی‌رایتینگ و کتاب کودک‌ونوجوان هستم و بیشتر از قبل لذت می‌برم.
۵. خیلی داستان نوشتم. در واقع یکی از پرکارترین سال‌های نوشتنیِ من بود. و بسیار جدی برای ادبیات کودک و نوجوان وقت گذاشتم؛ و بالاخره غایتم رو در دنیای ادبیات پیدا کردم. سال بعد دیگه برام آغاز نیست. ادامه‌ی همین راهه.
شما سال گذشته رو برای چی به خودتون تبریک می‌گید؟
@naranjname

۰:۳۷

بازارسال شده از خانه نویسندگی | نرگس میرفیضی
رفیق جان،undefinedبه نویسندگی علاقه‌مندی ولی نمی‌دونی از کجا شروع کنی؟undefinedمدتیه مشغول نوشتن هستی؛ ولی دوست داری این مسیر رو حرفه‌ای طی کنی و به یک مربی و راهنما نیاز داری؟undefinedدلت می‌خواد از همون ابتدا به #درآمدزایی از نوشتن برسی و روش‌هاش رو یاد بگیری؟undefinedدوست داری از تجربه‌ها استفاده کنی، اشتباهات دیگران رو تکرار نکنی و از بقیه جلو بیفتی؟undefined️به تست استعدادیابی نیاز داری و می‌خوای بدونی نوشتن در کدوم شاخه با استعدادها و توانمندی‌هات هم‌خوانی داره؟undefinedدوست داری کارگاه‌های نویسندگی رو تجربه کنی، ولی شرایط زندگیت اجازه نمی‌ده توی کلاس‌های حضوری شرکت کنی؟undefined️کارگاه‌های نویسندگی خیلی گرونن و تو به آموزش کم‌هزینه‌تر نیاز داری؟
عضو #خانه_نویسندگی باش:undefined هر روز از آموزش‌های ساده و #رایگان کمک بگیر.undefined از دوره‌های تخصصی کم‌هزینه باخبر شو. :)
هر سوالی داری بهم پیام بده.و لطفا کانال رو به دوستانت معرفی کن.
عضویت در خانه نویسندگی:undefinedundefinedundefined@nargesmirfeiziundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined@nargesmirfeiziundefinedundefinedundefined

۱۰:۵۱

نارنج‌نامه
رفیق جان، undefinedبه نویسندگی علاقه‌مندی ولی نمی‌دونی از کجا شروع کنی؟ undefinedمدتیه مشغول نوشتن هستی؛ ولی دوست داری این مسیر رو حرفه‌ای طی کنی و به یک مربی و راهنما نیاز داری؟ undefinedدلت می‌خواد از همون ابتدا به #درآمدزایی از نوشتن برسی و روش‌هاش رو یاد بگیری؟ undefinedدوست داری از تجربه‌ها استفاده کنی، اشتباهات دیگران رو تکرار نکنی و از بقیه جلو بیفتی؟ undefined️به تست استعدادیابی نیاز داری و می‌خوای بدونی نوشتن در کدوم شاخه با استعدادها و توانمندی‌هات هم‌خوانی داره؟ undefinedدوست داری کارگاه‌های نویسندگی رو تجربه کنی، ولی شرایط زندگیت اجازه نمی‌ده توی کلاس‌های حضوری شرکت کنی؟ undefined️کارگاه‌های نویسندگی خیلی گرونن و تو به آموزش کم‌هزینه‌تر نیاز داری؟ عضو #خانه_نویسندگی باش: undefined هر روز از آموزش‌های ساده و #رایگان کمک بگیر. undefined از دوره‌های تخصصی کم‌هزینه باخبر شو. :) هر سوالی داری بهم پیام بده. و لطفا کانال رو به دوستانت معرفی کن. عضویت در خانه نویسندگی: undefinedundefinedundefined@nargesmirfeiziundefinedundefinedundefined undefinedundefinedundefined@nargesmirfeiziundefinedundefinedundefined
تشریف بیارید خوشحال می‌شم. :)

۱۰:۵۱

بازارسال شده از باشگاه ترانه و تصنیف
thumnail
اگر این روزها گذرتون به مشهد خورد، خوشحال می‌شم تشریف بیارید. undefined

۱۹:۰۴