کوثر 🫶
@m_v_6545
ایدیم برای چالش#اد لیسا
۸:۱۷
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
کوثر 🫶
پیام صوتی
سلام خب بلاخره یک نفر پیدا شد که داستانش رو برای ما به اشتراک بزاره
#اد لیسا
۱۶:۵۷
بچه ها ببخشید چند روز نبودم #ریحانه
۱۷:۰۵
کلی کار داشتم #ریحانه
۱۷:۰۵
فردا امتحانات میان ترم شروع میشه و فعالیتم کم میشه #ریحانه
۱۷:۰۵
فردا هم ۳ تا امتحان دارم#ریحانه
۱۷:۰۵
علوم و اجتماعی میپرسه و امتحان املا میان ترم #ریحانه
۱۷:۰۶
بازارسال شده از 𝓷𝓮𝓰𝓪𝓻
یه دختری هست که مامانش مریضه و بیرون از شهر توی یه بیمارستانه اون با پدرش یه شب میرن به مامانش سر بزنن موقع برگشتنی جاده تاریکه و کسی نیست و دور تا دور جنگله یهو لاستیک جلوی ماشین در میره و ماشین توی جنگل به یه درختی میخوره پدر پیاده میشه و میبینه لاستیک زاپاس نداره به دختره میگه تو اینجا میمونی من برم شهر یه لاستیک بگیرم و بیام دختره با این که دوست نداشت گفت باشه پدره رفت ۱ ساعت شد و پدره نیومد دختر نگران شد از اینه جلوی ماشین دید یکی داره از پشت میاد برگشت و دید یه مرد با ریش های کثیف و صورت خونی بعد توی یه دستش یه کیسه و اون یکی دستش یه تبر بزرگ بود اون اومد سمت ماشین دختر سویچ ماشینو گرفت و درو قفل کرد مرد اومد و با تبر کشید رو شیشه دختر ترسید مرد در کیسرو باز کرد و سر بریده باباشو بیرون آورد چشم های اون مرد قرمز خونی بود دختر همینطور گریه میکرد مرد دستش رو بالا آورد و دختر دید که سویچ ماشین دست اون مرده و درو باز کرده و یک دفعه با تبر به دختر حمله کرد......اسم داستان: ( سویچ ماشین)
۱۴:۳۷
۳:۲۵
سلام صبح بخیر دارم میرم مدرسه#اد لیسا
۳:۲۵
سلام ببخشید نیستم امتحان دارم ترم #ادلیسا
۱۴:۲۰
سلام دوستان توی ایتا کانال زدم هر کی دوست داره بیاد پیوی لینک رو بدم
۱۸:۴۲
@kosarshahpasand12:مالک کانال
۱:۳۷
کوثر 🫶
@kosarshahpasand12:مالک کانال
آیدیم
۱:۳۷