کنننکککووورر
همونی که خیلیا ازش می ترسند
#پادکست #شنیدنی#انتخاب_رشته
۱۲:۴۸
نوجهان
#خوندنی کارفرما گفت: وقتی تو الماسی
پیدا میکنی که مال کسی نیست، مال تو است دیگر! وقتی جزیرهای
کشف میکنی که مال کسی نیست، مال تو است. من هم مالک ستارهها
️هستم، چون هیچکس پیش از من به فکر تملّک آنها نیفتاده است. شازده کوچولو گفت: – این درست، ولی آخر تو با آنها چه میکنی؟ کارفرما گفت: – من از آنها مواظبت میکنم. میشمارم و باز میشمارمشان. این کار مشکل است. شازده کوچولو که هنوز قانع نشده بود گفت: – من اگر شال گردنی
داشته باشم، میتوانم آن را به دور گردنم بپیچم و با خودم ببرم. اگر گلی داشته باشم، میتوانم گلم
را بچینم و با خودم ببرم. ولی تو که نمیتوانی ستارهها را بچینی. – من گلی دارم که هر روز صبح آبش میدهم. سه آتشفشان
هم دارم که هر هفته پاکشان میکنم. حتى آتشفشان خاموشم را هم پاک میکنم. آدم چه میداند. این کار من هم برای آتشفشان های خاموشِ من و هم برای گلم فایده دارد که من صاحب آنها باشم. اما تو که برای ستارهها فایدهای نداری… کارفرما دهان باز کرد که چیزی بگوید، ولی جوابی نداشت و شازده کوچولو از آنجا رفت. #خوشهچین #شازدهکوچولو
درست مثل همین حرفای رد و بدل شدهی بین شازده کوچولو و کارفرما، یعنی من خودمو کشتم تا بفهمم چی میگه
بنظر من شازده کوچولو میخواد بگه که چیزی که نمیتونی بهش برسی چه فایده داره بگی مال منه
ای بابا یعنی چی همش من به مغزم فشار بیارم، تو هم کمکم کن دیگه
۷:۵۴
۱۶:۰۸
۱۰:۱۳
#رویداد_اردیبهشت
۱۳:۲۵
#خوندنی
روباه گفت: من نمیتوانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکردهاند.
شازده کوچولو آهی کشید، اما پس از کمی تأمل گفت:– «اهلی کردن» یعنی چه؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی. پی چه میگردی؟
شازده کوچولو گفت:من پی دوست میگردم. نگفتی «اهلی کردن» یعنی چه؟
روباه گفت: «اهلی کردن» چیز بسیار فراموش شدهای است، یعنی «علاقه ایجاد کردن…»🥰
– علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسر بچهای
بیش نیستی. مثل صدها هزار پسربچه دیگر، و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار
روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی، هر دو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود…
شازده کوچولو گفت: کم کم دارم میفهمم… گلی هست… و من گمان میکنم که آن گل
مرا اهلی کرده است…
#خوشهچین#شازدهکوچولو
شازده کوچولو آهی کشید، اما پس از کمی تأمل گفت:– «اهلی کردن» یعنی چه؟
شازده کوچولو گفت:من پی دوست میگردم. نگفتی «اهلی کردن» یعنی چه؟
– علاقه ایجاد کردن؟
شازده کوچولو گفت: کم کم دارم میفهمم… گلی هست… و من گمان میکنم که آن گل
#خوشهچین#شازدهکوچولو
۸:۱۲
دهم اردیبهشتماه مدرسه شاهدشهرستان بم جایزه بارون شد.

جایزه پانصد هزار تومانی تقدیم به تیم دختران مهتاب
جایزه یک میلیون تومانی تقدیم به تیم کاساندان ،۹ ماموریت انجام شده
جایزه یک میلیون تومانی تقدیم به تیم گالیله
جایزه یک میلیون تومانی تقدیم به دختران متفکر بم
کوله پشتی تقدیم شد به خانم غضنفری
انشاالله که مبارکشون باشه



#از_رویداد_اردیبهشت_جا_نمونی#چهارده_روز_تا_پایان_رویداد
انشاالله که مبارکشون باشه
#از_رویداد_اردیبهشت_جا_نمونی#چهارده_روز_تا_پایان_رویداد
۱۴:۲۳
نوجهان
آقا دیروز داشتم خرامان خرامان تو راهرو مدرسه راه خودمو میرفتم که ناغافل آقای بهرامی پیچید جلوم! یعنی اگه جفت پا نزده بودم رو ترمز با اون کتابای سنگینی که تو کوله مدرسم حمل میکردم تصادفمون حتمی بود! 
البته من شخصیت خودم رو حفظ کردم و بجای زدن بوق ممتد به گفتن «سلام» اکتفا کردم. خیلی خونسرد انگار نه انگار که خلاف اومده زد رو شونم و گفت «فلانی، برنامت چیه؟» اتوماتیک گفتم «زیست ریاضی شیمی فارسی»
نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و با تأسف سری تکان داد که یعنی از تو چی قراره در بیاد الله اعلم. بعدم بدون راهنما زدن گردش به راستی کرد و گفت «منظورم این بود که میخوای چه رشتهای بخونی؟» و درحالی که میرفت سمت دفتر بلند بلند زمزمه کرد «خوبه همین دو دقیقه پیش سر صف اونهمه حرف زدم...»
تازه یادم افتاد که آهان، بنده خدا اول صبحی کلی مارو سر پا نگه داشت که یچیزایی بگهها!
و البته من حواسم نبود، 🥱 بقیه هم بدتر از من لابد.
فقط یادمه بحث انتخاب رشته بود و علاقه شخصی و توانایی فردی. از کتابایی اسم میبرد که نخونده بودم و کسانی رو معرفی میکرد که نمیشناختم.
#شنیدنی
دیگه زودپز
مغز بچهها داشت سوت میکشید که بالاخره زنگ آخر
به صدا در اومد. وسایلمو ریختم تو کیف
و از کلاس دم کرده زدم بیرون. ته راهرو دم در حیاط آقای بهرامی ایست بازرسی
گذاشته بود و پلاکا رو چک میکرد. سعی کردم با سرعت مطمئنه به سمتش برم و بدون دردسر از جلو دوربینش
عبور کنم که زارت! راه بند رو داد پایین و اشاره کرد بزن بغل.
فکرم رفته بود سمت چراغ شکسته و صدای ضبط و نبستن کمربند که پرسید: پس چرا پنچری؟ کوله
رو یکم بالا انداختم و گفتم: امروز فوتبال
️ داشتیم، حریف خیلی خستمون کرد.
گفت: همچین با تعصب هم بازی نکردی شما!
گفتم: چون شیشتا گل خوردیم اینو میگید؟
گفت: نه، چون با دمپایی لاانگشتی🩴 وایساده بودی تو دروازه گفتم.
خب چیه مگه؟! اشتیاق وافر به درس و مدرسه باعث شد یادم بره کفش بپوشم!
#شنیدنی
#شنیدنی
۸:۴۰
نوجهان
دیگه زودپز
مغز بچهها داشت سوت میکشید که بالاخره زنگ آخر
به صدا در اومد. وسایلمو ریختم تو کیف
و از کلاس دم کرده زدم بیرون. ته راهرو دم در حیاط آقای بهرامی ایست بازرسی
گذاشته بود و پلاکا رو چک میکرد. سعی کردم با سرعت مطمئنه به سمتش برم و بدون دردسر از جلو دوربینش
عبور کنم که زارت! راه بند رو داد پایین و اشاره کرد بزن بغل.
فکرم رفته بود سمت چراغ شکسته و صدای ضبط و نبستن کمربند که پرسید: پس چرا پنچری؟ کوله
رو یکم بالا انداختم و گفتم: امروز فوتبال
️ داشتیم، حریف خیلی خستمون کرد.
گفت: همچین با تعصب هم بازی نکردی شما!
گفتم: چون شیشتا گل خوردیم اینو میگید؟
گفت: نه، چون با دمپایی لاانگشتی🩴 وایساده بودی تو دروازه گفتم.
خب چیه مگه؟! اشتیاق وافر به درس و مدرسه باعث شد یادم بره کفش بپوشم!
#شنیدنی
تصمیم گرفتم اعتراضم به این برخورد غیر ورزشی رو با سکوت
فریاد بزنم. وقتی دید ساکتم پرسید: چی شد؟گفتم: غرورم جریحهدار شده.
دوباره همون نگاه عاقل اندر سفیه رو بهم کرد و گفت: انتخاب رشتتو میگم نابغه!
آهااان! این دقیقاً همون سوالی بود که از مدتها پیش با
پادکست تجربه کن خودمو براش آماده کرده بودم! به سرعت و با لبخندی حاکی از رضایت گفتم: تجربی!
یعنی اگه یه ذره از غرور تو وجودم باقی مونده بود همونم با قهقهه
ناگهانی جناب بهرامی نابود شد. - با این نمرات ناپلئونی... و وسط خندههای بیامانش چیزهای نامفهومی درباره «دکتر» 🩺و «دمپایی لاانگشتی»🩴 گفت.نفسش که جا اومد ادامه داد «با یه خداحافظی خوشحالم کن بچه» و در حالی که با یک دست اشکاشو پاک میکرد با دستش دیگش اشاره کرد که حرکت کن.
حالا درسته که از لحاظ مکتب فلسفی اعتقادی به نمره و آزمون ندارم، ولی آیا این رفتار با یه جوون خوش استعداد و آیندهدار صحیح است؟! خب چکار کنم فقط یه #پادکست شنیدم درباره علوم تجربی، بقیه رشته ها رو خبر ندارم که چی به چی هستن!
اومدم با دلی شکسته دست به دعا
بلند کنم تا سنگها از آسمان فرو ببارند که ناگهان، دینگ دینگ!
پادکست جدید نوجهان!
#انتخاب_رشته#شنیدنی
۸:۴۷
نوجهان
#خوندنی
روباه گفت: من نمیتوانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکردهاند. شازده کوچولو آهی کشید، اما پس از کمی تأمل گفت: – «اهلی کردن» یعنی چه؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی. پی چه میگردی؟ شازده کوچولو گفت: من پی دوست میگردم. نگفتی «اهلی کردن» یعنی چه؟
روباه گفت: «اهلی کردن» چیز بسیار فراموش شدهای است، یعنی «علاقه ایجاد کردن…»🥰 – علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسر بچهای
بیش نیستی. مثل صدها هزار پسربچه دیگر، و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار
روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی، هر دو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود… شازده کوچولو گفت: کم کم دارم میفهمم… گلی هست… و من گمان میکنم که آن گل
مرا اهلی کرده است… #خوشهچین #شازدهکوچولو
#خوندنی
شازده کوچولو رفت و باز به گلهای
سرخ نگاه کرد. به آنها گفت:
– شما هیچ به گل من نمیمانید. شما هنوز چیزی نشدهاید. کسی شما را اهلی نکرده است و شما نیز کسی را اهلی نکردهاید. شما مثل روزهای اول روباه
من هستید. او آن وقت روباهی بود مثل صدها هزار روباه دیگر. اما من او را با خود دوست کردم و او حالا در دنیا بی همتا است.
و گلهای سرخ
سخت رنجیدند.
شازده کوچولو باز گفت:
– شما زیبایید ولی درونتان خالی است. به خاطر شما نمیتوان مرد. البته گل سرخ
من در نظر یک رهگذر عادی به شما میماند، ولی او به تنهایی از همه شما سر است. چون من فقط به او آب دادهام، فقط او را در زیر حباب بلورین گذاشتهام، فقط او را پشت آجر پناه دادهام، فقط کرمهای او را کشتهام (بجز دو یا سه کرم که برای او پروانه شوند)، چون فقط به شکوه و شکایت او، به خودستایی او، و گاه نیز به سكوت او گوش دادهام. زیرا او گل سرخ من است.
#خوشهچین#شازدهکوچولو
شازده کوچولو رفت و باز به گلهای
– شما هیچ به گل من نمیمانید. شما هنوز چیزی نشدهاید. کسی شما را اهلی نکرده است و شما نیز کسی را اهلی نکردهاید. شما مثل روزهای اول روباه
و گلهای سرخ
شازده کوچولو باز گفت:
– شما زیبایید ولی درونتان خالی است. به خاطر شما نمیتوان مرد. البته گل سرخ
#خوشهچین#شازدهکوچولو
۱۴:۵۳
نوجهان
#خوندنی شازده کوچولو رفت و باز به گلهای
سرخ نگاه کرد. به آنها گفت: – شما هیچ به گل من نمیمانید. شما هنوز چیزی نشدهاید. کسی شما را اهلی نکرده است و شما نیز کسی را اهلی نکردهاید. شما مثل روزهای اول روباه
من هستید. او آن وقت روباهی بود مثل صدها هزار روباه دیگر. اما من او را با خود دوست کردم و او حالا در دنیا بی همتا است. و گلهای سرخ
سخت رنجیدند. شازده کوچولو باز گفت: – شما زیبایید ولی درونتان خالی است. به خاطر شما نمیتوان مرد. البته گل سرخ
من در نظر یک رهگذر عادی به شما میماند، ولی او به تنهایی از همه شما سر است. چون من فقط به او آب دادهام، فقط او را در زیر حباب بلورین گذاشتهام، فقط او را پشت آجر پناه دادهام، فقط کرمهای او را کشتهام (بجز دو یا سه کرم که برای او پروانه شوند)، چون فقط به شکوه و شکایت او، به خودستایی او، و گاه نیز به سكوت او گوش دادهام. زیرا او گل سرخ من است. #خوشهچین #شازدهکوچولو
#خوندنی
روباه گفت: اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل
نمیتوان خوب دید. آنچه اصل است، از دیده پنهان است.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد:
– آنچه اصل است، از دیده پنهان است.
– آنچه به گل
تو چندان ارزشی داره، عمری است که تو به پای او صرف کردهای.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد.
– عمری است که من به پای گل
خود صرف کردهام.
روباه گفت: آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند. ولی تو نباید فراموش کنی. تو هر چه را اهلی کنی، همیشه مسئول آن خواهی بود. تو مسئول گل
خود هستی…
شازده کوچولو برای آنکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد:
– من مسئول گل
خود هستم…
#خوشهچین#شازدهکوچولو
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد:
– آنچه اصل است، از دیده پنهان است.
– آنچه به گل
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد.
– عمری است که من به پای گل
شازده کوچولو برای آنکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد:
– من مسئول گل
#خوشهچین#شازدهکوچولو
۱۵:۱۲
خبر خوب دارم!
کرامتمند🥰 باشیم:به اطرافیامون محبت
۱۴:۰۳
۲۰:۱۸
امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به آیتالله میرزا محمدحسن نایینی در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران فرمودند:
اینجا ایران شیعه خانه ماست. میشکند، خم میشود، در خطر است ولی ما نمیگذاریم سقوط کند. ما نگهش میداریم.
ایران صاحب دارد
منبع: کتاب میر مهر
نوجهان را در فضای مجازی دنبال کنید
ایتا | بله | روبیکا | آپارات | نرمافزار | شاد
اینجا ایران شیعه خانه ماست. میشکند، خم میشود، در خطر است ولی ما نمیگذاریم سقوط کند. ما نگهش میداریم.
۱۰:۴۰