تکه یخی ، که عاشق ِ آفتاب شده بود ؛
۱۴:۵۴
بازارسال شده از مآه
لعنت به قلبی که فراموشی نمیشناسد.
۱۷:۲۷
مشکل اینجاست که همیشه فکر میکنید گزینه بهتری هم هست ، برای همین هیچوقت قدر هیچکس و هیچی رو نمیدونید .
۱۵:۵۴
۱۵:۵۴
عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بِوَرز؛بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند:)
۱۸:۰۲
اگه دیدید بیموقع از روز خوابیدم ،بیدارم نکنید ، دارم از افسردگی دوری میکنم .
۱۶:۱۴
۱۶:۱۴
بارها رفتم کنار آینه شاید که تو؛ذره ای جا مانده باشی و تماشایت کنم!
۱۹:۱۸
۱۸:۰۵
بعضی وقتها تو واسش آدم درستی هستی ولی اون هنوز واسه داشتن آدم درست آماده نیست !
۱۸:۰۹
گاهی فکر میکنم ، اصلاً نباید سراغ آدمها رفت ! کتاب ، موسیقی ، و یا حتی تماشای غروب آفتاب در تنهایی میتواند امنتر از حضور کسی باشد . . .
۱۸:۱۰
«گاهی خيال بودهامگاهی توهُمگاهی تجَردی تنها ميان آدمها،سايهای از خودمکه دنبالِ تو میگشته...»- عباس معروفی
۱۸:۱۰
مطرح کردن یک مشکل با خانواده ایرانی = دو مشکل
۱۸:۱۴
۱۵:۵۶
و ناگهان دلت میگیرد، از فاصلهی بین آنچه که میخواستی و آنچه که هستی...
۱۵:۵۶
« میگذرند. زودتر از آنچه فِکر کنی، میگذرند. عشقها، اضطِرابها، هیجانها، باد و بارانهای یک تابستانَند... »- رسول یونانی
۱۵:۵۸
تو یه انسان معمولی نیستی، تو یه هنری.
۱۶:۰۴
۱۸:۵۰