بله | کانال پلتفرم گردشگری پوپه🏜
عکس پروفایل پلتفرم گردشگری پوپه🏜پ

پلتفرم گردشگری پوپه🏜

۶عضو
undefined قصه‌ای از باد، کوه و رازی پنهان…(افسانه‌ای از دل جنوب کرمان)
می‌گفتن یه پیرمرد چوپان بود، به اسم عمو جانعلی. تنها زندگی می‌کرد، ولی همیشه چشمش به یه کوه بود؛ کوهی به اسم پَرَندَر. مردم می‌گفتن اون کوه چیزی داره، یه چیزی که عمو می‌دونه، ولی نمی‌گه…
یه روز بچه‌های روستا ازش پرسیدن:– عمو! چرا این‌قد به اون کوه نگاه می‌کنی؟
لبخند زد و گفت:– اونجا خونه‌ی دختر باده…
بعد تعریف کرد که سال‌ها پیش، توی یه طوفان شن گم شده بود. وقتی امیدشو از دست داده بود، یه دختر با موهای بلند و چشمای مثل آسمون پیداش کرد. اون دختر، از دل باد اومده بود.بردش به یه غار تو دل کوه پرندر…جایی که فقط دل‌های پاک می‌تونستن بهش راه پیدا کنن.اسمش رو گذاشته بودن: دَرِ راز.
سال‌ها گذشت. عمو فوت کرد.اما کسی نتونست اون غار رو پیدا کنه…تا این‌که یه روز، نوه‌ی عمو، سر از کوه درآورد. ته یه دره‌ی خاموش، یه دهنه‌ی تاریک دید که روش با دوده نوشته بودن:«دَرِ راز»
undefined‌ کوه پرندر، نزدیکی روستای زهکلوت در جنوب کرمان، هنوزم سر جاشه.یه جای بکر و کمترشناخته‌شده، با داستان‌هایی که باد هنوز زمزمه‌شون می‌کنه…
اگه یه روز راهت به اون سمت افتاد،یادت باشه با گوشِ دل گوش بدی…شاید صدای دختر باد رو شنیدی undefined
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۰:۳۸

دره‌ای میان افسانه و فرسایش
در جنوبی‌ترین نقطه‌ی ایران، جایی در دل جزیره‌ی قشم، سرزمینی نهفته است که گویی رازهایی از کهکشان را در دل خود دفن کرده. دره‌ی ستارگان، نامی که از آسمان و خیال زاده شده و بر تن خاک نشسته. مردمان بومی روایت می‌کنند که روزی دور، ستاره‌ای از آسمان بر زمین افتاد؛ زمین شکافت و اشکال شگفت‌انگیز در دل جزیره پدیدار شد. به همین دلیل، این مکان را دره‌ی ستارگان می‌خوانند. اما شب‌هنگام که باد از لابه‌لای سنگ‌ها می‌گذرد و نغمه‌ای غریب در فضا می‌پیچد، اهالی قشم نام دیگری را زمزمه می‌کنند: دره‌ی ارواح.
اما در پشت پرده‌ی افسانه، واقعیتی آرام و کهن خفته است. این دره حاصل دو میلیون سال فرسایش باد و باران بر سنگ‌های رسوبی نرم جزیره است؛ سنگ‌هایی از جنس مارن، ماسه و رس که به‌دست طبیعت، به شکل ستون‌ها، شیارها و طاق‌های شگفت‌انگیز تراشیده شده‌اند. هر گوشه‌اش، شکل و شمایلی دارد که خیال را برمی‌انگیزد: گاه صورت انسان، گاه پیکره‌ای افسانه‌ای، و گاه چیزی بی‌نام، اما پر از معنا.
دره‌ی ستارگان تنها یک جاذبه‌ی دیدنی نیست؛ نمادی‌ست از همزیستی اسطوره و زمین‌شناسی. به همین خاطر، یونسکو آن را به‌عنوان بخشی از ژئوپارک جهانی قشم به رسمیت شناخته؛ یکی از کمیاب‌ترین ژئوپارک‌های جهان و تنها ژئوپارک ثبت‌شده در خاورمیانه
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۱۸:۵۱

thumbnail
undefined استرولاب؛ آیینه‌ای از آسمان در دستان انسان
در روزگاری نه‌چندان روشن، که نه قطب‌نمایی بود و نه ساعت دیجیتال،آدمی دست به دامان ستاره‌ها شد تا راه را پیدا کند؛و در دل این نیاز، ابزاری زاده شد که هم علم بود، هم هنر، هم نیایش…
استرولاب، این صفحه‌ی ظریف فلزی با حکاکی‌های پر رمز و راز،چیزی فراتر از ابزار بود؛یک رایانه‌ی آسمانی در کف دستان بشر.
با استرولاب می‌شدundefined زمان طلوع و غروب خورشید را دانستundefined مکان ماه و ستاره‌ها را یافتundefined قبله را از دل بیابان تشخیص دادundefined ارتفاع کوه را سنجیدundefined و حتی تقویم هجری را محاسبه کرد…
اما شگفتی تنها در کارکردش نبود،در داستان آدم‌هایی بود که با آن زیسته‌اند…
یکی از این چهره‌های درخشان،زنی‌ست به نام مریم اسطرلابی،دختری از شهر حلب در قرن نهم میلادی،که استرولاب می‌ساخت، نه چون صنعتگری ساده،بلکه چون دانشمندی بزرگ.نام او، در روزگاری که زن بودن خود چالشی بود،میان ستارگان علم باقی ماند…
امروز، اگر گذارتان بهundefinedموزه ملی ایران،undefinedموزه هنر اسلامی استانبولیا undefinedموزه بریتانیا بیفتد،شاید چشم‌تان به نمونه‌ای اصیل از استرولاب بیفتد…
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۱۸:۴۳

thumbnail
undefined قصه‌گوی خاموش تاریخundefined پل دیروز و امروزundefined یک قدم تا سفر در زمان
روز جهانی موزه و میراث فرهنگی

https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۱۹:۰۹

undefined لیوا؛ آوازی از دل دریا و تبعید
در سواحل جنوبی ایران، جایی که گرمای آفتاب با بوی شور دریا درهم می‌آمیزد، صدایی به گوش می‌رسد که از قرن‌ها پیش، با باد و موج سفر کرده. صدایی کوبنده و ریتم‌دار که به آن می‌گویند: لیوا.
اما لیوا فقط یک رقص محلی نیست.این آیین، داستان مردمانی است که روزی از سواحل آفریقا – از زنگبار، کنیا، سودان و تانزانیا – به اجبار یا امید، سوار کشتی‌هایی شدند که سرنوشتشان را به سواحل خلیج فارس گره زد. برخی به عنوان برده، برخی به عنوان کارگر، و برخی در پی روزگاری بهتر.
آن‌ها زبان، دین و فرهنگشان را شاید جا گذاشتند، اما چیزی در جان‌شان ماند که نمی‌شد از آن جدا شد: موسیقی.در دل غربت و رنج، همین موسیقی شد پناه دل‌ها.لیوا شد نام رمزی برای شادی‌های سرکوب‌شده، برای دلتنگی‌های ناگفته، برای هویتی که نباید فراموش می‌شد.
در لیوا، مردان حلقه‌ای می‌سازند. در مرکز حلقه، طبل عظیم و روح‌دار مسندو می‌نوازد؛ ضرباهنگی که از درون برمی‌خیزد. هر ضربه‌ی طبل، صدایی است از رنج، امید و همبستگی. رقصندگان با گام‌های موزون و هماهنگ، در دایره‌ای می‌چرخند که هیچ‌کس از آن بیرون نمی‌ماند.دایره‌ای که نماد وحدت است. نماد با هم بودن، حتی در دل تبعید.
با گذر سال‌ها، لیوا در جنوب ایران ریشه دواند. مردم بومی آن را پذیرفتند و به بخشی از آیین‌های خود بدل کردند. حالا لیوا فقط صدای آفریقا نیست.لیوا صدای جنوب ایران است.صدای هم‌زیستی، صبوری و پذیرش.صدایی که از تاریخ آمده، اما هنوز زنده و جاری‌ست.
امروز، وقتی در بندرعباس یا قشم یا بوشهر، صدای لیوا به گوش می‌رسد، باید ایستاد، گوش داد، احترام گذاشت.چون این فقط یک اجرا نیست. این، آواز جان‌های مهاجر است

https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۱۹:۱۷

لباس زنان ترکمن، فراتر از یک پوشش روزمره‌ست؛ لباسی‌ست که هویت، تاریخ، و زیبایی‌شناسی را هم‌زمان در خود جای دادهقرمز تیره رنگ غالب لباس‌های ترکمن استنشونه‌ای از زندگی، قدرت زنانه، باروری، و چشم‌زخم‌زداییونقش‌هایی که بی‌صدا حرف می‌زنند:روی پیراهن، سوزن‌دوزی‌هایی هست با نقش‌هایی مثل آفتاب، موج، چشم، و درخت.هر کدوم معنی دارد: محافظت، زندگی، تداوم نسل…
نقره توی فرهنگ ترکمن فقط زینت نیست.گردنبندهای سنگین، آینه‌های کوچیک، سکه‌ها…همه برای دور کردن چشم‌زخم و انرژی منفی‌ اندزن ترکمن خودش را با نقره محافظت می‌کنه، و همچنین کلاه زن ترکمن ، وضعیت زندگیشان را نشان می‌ دهد.مجرد، متأهل یا مادر بودن، از شکل و تزئین کلاه مشخص میشود: • دختران مجرد معمولاً کلاه‌هایی با تزئین کمتر و نقوش لطیف می‌پوشند • زنان متأهل کلاه‌های بزرگ‌تر و سنگین‌تر با زیورآلات بیشتر دارند
لباس ترکمن؛ روایت بی‌کلام زن شرقیزیبایی، نماد، خاطره، و هویتهمه توی همین چند متر پارچه جمع شدند…
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۰:۴۴

undefined میرزا قاسمی؛ طعم دودی شمال، امضای گیلان undefined
بعضی غذاها فقط یه وعده غذایی نیستن… یه تکه از خاطره‌ هستن، یه امضا از یه شهر. مثل میرزا قاسمی، این خوراک خوش‌عطر و ساده که از دل آشپزخونه‌های چوبی شمال ایران اومده، از رشت و انزلی و فومن گرفته تا روستاهای کوچیک کنار شالیزار.
می‌گن اسم این غذا از میرزا قاسم‌خان والی گرفته شده؛ حاکم رشت در دوره‌ی قاجار که اهل ذوق و سفر بود و وقتی از فرنگ برگشت، این غذا رو با سبک جدیدی معرفی کرد. همون شد که اسمش روی غذا موند: میرزا قاسمی.
این غذا حالا دیگه فقط یه خوراک محلی نیست؛ یه تجربه‌ست. یه راه برای مزه‌کردن فرهنگ گیلان، بدون نیاز به نقشه یا چمدون
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۱۹:۳۹

صدرالدین محمد شیرازی، مشهور به ملاصدرا، از بزرگ‌ترین فیلسوفان تاریخ اسلام است که با بنیان‌گذاری حکمت متعالیه، تحولی بنیادین در فلسفه اسلامی ایجاد کرد.
او با تلفیق عقل، نقل و شهود، نظریه‌هایی همچون حرکت جوهری و اصالت وجود را مطرح کرد؛ اندیشه‌هایی که تا امروز الهام‌بخش بسیاری از متفکران هستند
ویژگی‌های مکتب فلسفی او: • ترکیب عرفان، فلسفه و دین: ملاصدرا تلاش کرد تا عقل، نقل و شهود را با هم تلفیق کند. • اصالت وجود: معتقد بود وجود بر ماهیت مقدم است، و وجود دارای شدت و ضعف است. • حرکت جوهری: یکی از نظریه‌های مهم او که بیان می‌کند حتی جوهر اشیاء نیز در حرکت و تحول دائمی است. • توحید و خداشناسی: در مرکز تفکر او، شناخت عمیق و شهودی از خداوند قرار دارد
ملاصدرا سال‌هایی از عمر خود را در تبعید و سکوت در روستای کهک سپری کرد و همان‌جا نیز آرام گرفت.امروز آرامگاه ساده‌اش در دل کوه‌های کهک، مکانی برای تأمل در عمق اندیشه و سادگی زیستن است
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۱:۱۰

یه خونه‌ی قدیمی با شیشه‌های رنگی، بادگیرهای بلند، حیاطی با یه حوض آبی وسطش، و سکوتی که انگار خودش داستان تعریف می‌کنه…
اگه اهل فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی باشین، احتمال زیاد تصویر این خونه توی ذهنتون حک شده.اسمش خانه طباطبایی‌هاست. جایی توی دل کاشان؛ یکی از زیباترین خانه‌های تاریخی ایران.
اما چیزی که این خونه رو خاص‌تر از بقیه می‌کنه، فقط معماری فوق‌العاده‌ش نیست… بلکه داستان عاشقانه‌ایه که پشت ساختنش خوابیده.
می‌گن صاحب خونه، سید جعفر طباطبایی، یکی از تاجران خوش‌نام فرش کاشان بوده. یه روز، دل می‌بازه به دختر یکی از خاندان‌های معمار معروف اون زمان – کسی که بعداً معمار همون خونه هم می‌شه.
اما اون عشق ساده نبود. خانواده‌ی دختر با این وصلت مخالف بودن. می‌گفتن: “دل دادن تاجر و معمار، هم‌کفو نیست.”طباطبایی اما دست‌بردار نبود. رو کرد به پدر دختر و گفت:“اگه نمی‌تونم با حرف، دلتونو نرم کنم، با خونه‌ای که با دلم می‌سازم، حتماً می‌تونم.”
و ساخت این عمارت آغاز شد…خونه‌ای با تالار آینه، پنجره‌هایی با شیشه‌های رنگی که نور صبح رو به رقص درمیارن، حیاط‌هایی جداگانه برای مهمان و خانواده، بادگیرهایی که مثل شعر، نسیم رو به دل خونه می‌آرن…همه چیزش طراحی شده بود تا دختر، وقتی پا به این خونه گذاشت، بگه:“دل آدم، تو همچین خونه‌ای، نمی‌تونه نبازه…”
و همون‌طور هم شد. این خونه، قصه‌ی عاشقی شد. قصه‌ای که هنوز، توی دیوارها و آینه‌هاش زمزمه می‌شه
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۱:۰۸

undefined چال ناز، آغوش بکر طبیعت در دل اشترانکوه
یه جایی تو دل کوه‌های لرستان هست که انگار طبیعت، خودش رو با ناز جمع کرده باشه… اسمش هست چال ناز یا چاله ناز؛ گودالی طبیعی وسط ارتفاعات اشترانکوه، نزدیک دریاچه گهر، جایی آروم، خنک، و فوق‌العاده بکر undefined
undefined کجاست؟تو مسیر کوهنوردی اشترانکوه، حوالی شهرستان دورود لرستان. با کمی پیاده‌روی از روستای تی یا دره‌نی می‌رسی بهش. جایی برای دل‌کندن از همه‌چیز.
🧭 نکات مهم • مسیر نیاز به آمادگی بدنی داره undefined • آنتن‌دهی تقریباً نداره undefined • حتماً با راهنما یا نقشه GPS برو • فصل پیشنهادی: اردیبهشت تا تیر undefined
undefined چی ببری؟کفش مناسب، لباس گرم، چادر، آب، خوراک سبک، کمک‌های اولیه و پاوربانک
undefined اگر دنبال یه جای خاص، خلوت و ناب برای فرار از روزمرگی می‌گردی… چال ناز رو فراموش نکن
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۲:۰۳

🪞undefined آینه‌ای در دست، راهی در دل…
در سفرهای قدیم، زائران فقط با توشه‌ی سبک راه نمی‌افتادند؛بلکه با قلبی پُر از نیت و دلی پر از شوق قدم به راه می‌گذاشتند.میان خورجین‌ها و بقچه‌ها، کنار قرآن کوچک و چفیه‌ی خاک‌خورده،همیشه چیزی بود که ساده می‌نمود، اما پر از معنا بود:آینه‌ی جیبی زائران.
آینه‌ای کوچک، در قابی از نقره یا چرم و گاه با نقش ترمه.بعضی با شعرهایی در پشت، بعضی دیگر با نام زائر و تاریخ سفر حک‌شده.
اما این آینه، فقط برای دیدن چهره نبود.می‌گفتند پیش از رسیدن به حرم، باید به چهره‌ات در آینه نگاه کنی،ببینی آیا دل هم به اندازه صورت، آماده‌ی دیدار شده یا نه…
مادرها، آینه را با دعا در دست زائر می‌گذاشتند:“این آینه‌ست، اما تو توش فقط خودتو نبین… خودِ پاک‌تری رو ببین که دنبالش راه افتادی.”
گاهی آینه‌ها نسل‌به‌نسل می‌چرخیدند،از پدر به پسر، از مادربزرگ به نوه،و بوی سفرهای دور، میانشان می‌مانْد؛بوی کربلا، بوی مشهد، بوی سحرگاه عرفات…
undefined هنوز می‌شود برخی از این آینه‌ها را در موزه‌ها، خانه‌های تاریخی یا بازارهای قدیمی دید.و گاهی، در گوشه‌ی دل زائری قدیمی که سال‌هاست در سکوت، آینه‌اش را روی طاقچه گذاشته

https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۱:۲۳

undefined آیین باران‌خواهی (چمچه‌خوانی)؛ صدای زمین در دل کویر کرمان undefined
در دل سرزمین خشک و آفتاب‌خورده‌ی کرمان، مردمی زندگی می‌کردند که از دیرباز، زندگی‌شان گره خورده بود به آسمان. هرگاه باران دیر می‌آمد و زمین ترک می‌خورد، آیینی ساده و صمیمی برگزار می‌کردند؛ آیینی به نام “چمچه‌خوانی” یا “چم‌چمه‌خواهی”.
در این رسم زیبا، کودکان و نوجوانان، به‌ویژه دختران روستا، کوزه‌ای سفالی یا چمچه‌ای چوبی را با گل، روبان، و پارچه‌های رنگی تزیین می‌کردند. سپس آن را روی سر یکی از بچه‌ها می‌گذاشتند و گروهی دسته‌جمعی راه می‌افتادند در کوچه‌پس‌کوچه‌های روستا.
هر خانه‌ای که در می‌زدند، همراه با لبخند و امید، ترانه‌های باران‌خواهی می‌خواندند
مردم خانه هم با آرد، نخود، کشمش یا حتی شیرینی‌های ساده به استقبال آن‌ها می‌آمدند. آذوقه‌ها جمع می‌شد و در پایان روز، با همراهی بزرگ‌ترها، آشی محلی و دسته‌جمعی پخته می‌شد؛ به نیت رحمت، به نیت برکت.
این آیین نه مذهبی بود و نه پیچیده. ساده بود، اما پر از معنا:صدای زمین بود که از زبان کودکان به آسمان می‌رسید.امروزه، این رسم در برخی مناطق کرمان فقط در قالب بازسازی و برنامه‌های فرهنگی اجرا می‌شود. اما روح آن، همچنان در دل خاک و آسمان زنده است.
اگر روزی، در سفر به کرمان، بارانی بارید بی‌هشدار، شاید دعای آن کوزه‌ی تزیین‌شده باشد…دعای مردمی که هنوز باور دارند، وقتی دل‌ها یکی باشد، باران خواهد آمد
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۱:۲۵

undefined مهیاوه؛ طعم صبرِ جنوب undefined
جنوب، فقط دریا و باد و آفتاب نیست…جنوب، قصه‌هایی داره که از دل خاک و موج و نمک بیرون میان؛ قصه‌هایی که تو سفره‌ها ادامه پیدا می‌کنن. یکی از این قصه‌ها، اسمش مهیاوه‌ست.
یه سس تند، تیره‌رنگ و عجیب‌مزه که بوش همون‌قدر که بعضیا رو فراری می‌ده، عده ای رو عاشق خودش می‌کنه!از ماهی‌های ریز خشک‌شده درست می‌شه، با کلی ادویه‌ی پر رمز و راز ولی چیزی که مهیاوه رو خاص می‌کنه، فقط طعمش نیست؛ فرآیند ساختشه.باید هفته‌ها منتظر بمونی تا ماهی تخمیر شه، طعم‌ها جا بیفتن، و صبرت نتیجه بده.
همینه که می‌گن:undefined مهیاوه، یه خوراکی نیست… یه تمرین صبره.مثل زندگی جنوبی‌ها که یاد گرفتن با گرما و کم‌بارونی کنار بیان و از دل محدودیت‌ها، طعم خلق کنن.
عده ای می‌گن مهیاوه رو بزرگمهر ساسانی اختراع کرده،عده ای دیگر هم می‌گن یه پزشک یونانی تو بندر لنگه پیشنهادش داده… اما واقعیت اینه که مهیاوه، یه میراث مردمه؛ یه طعم کهنسال که هنوزم تو کوچه‌پس‌کوچه‌های بندرعباس، قشم و بوشهر، با نون توموشی سرو می‌شه و بوی تاریخ می‌ده
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۱۹:۵۲

بر بلندای کوه‌های فیروزآباد، جایی که باد هنوز بوی تاریخ می‌دهد، قلعه‌ای ایستاده که به آن می‌گویند قلعه دختر.
اما چرا دختر؟
سال‌ها پیش، پیش از آن‌که اردشیر بابکان ساسانی، تاج شاهنشاهی بر سر گذارد، در کوهساران پارس، دختری زیبا و دلاور به نام نوش‌آذر می‌زیست. او نه شاهزاده بود، نه دختر موبد؛ اما هوشش و دلیری‌اش، در همه‌ی دشت و کوه زبانزد بود.
وقتی سپاه اردوان پنجم (آخرین شاه اشکانی) خواست به ناحیه‌ی فیروزآباد (اردشیرخوره‌ی آن زمان) حمله کند، مردم ترسیدند. اما نوش‌آذر گفت:
«اگر مردان از ترس تیغ و خون پس می‌کشند، من در بلندترین نقطه‌ی کوه، دژی می‌سازم که نه دشمن از آن بالا رود، نه باد از آن عبور کند.»
و با دستان خود، ساخت دژ را رهبری کرد. در آن زمان، اردشیر جوان هنوز به دنبال تشکیل دولت نبود؛ اما وقتی آوازه‌ی دژ و دلاوری دختر رسید، آمد و با چشمان خود دید چگونه نوش‌آذر مردم را رهبری می‌کند.
گفت: «تو سزاواری نه پشت دیوار، که در ردیف فرمانروایان باشی.»
و دژ را به یاد او «قلعه دختر» نامیدند؛ هم به نشانه‌ی احترام، و هم به نشانه‌ی پیوندی که میان قدرت و مهر شکل گرفت.undefinedقلعه دختر – فیروزآباد، استان فارسundefined ساخت: حدود قرن سوم میلادی🧱 معماری: آغاز شکوه ساسانی، پیش از تخت‌نشینی اردشیر
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۲:۴۱

undefined باداب‌سورت؛ جادوی رنگ و زمانundefined استان مازندران – ساری، روستای اُرُست
در دل کوه‌های آرام مازندران، جایی هست که آب، صبر و رنگ، با هم پیمان بسته‌اند…چشمه‌های باداب‌سورت، میراثی طبیعی با میلیون‌ها سال قدمت، مثل پلکانی رنگارنگ از زمین تا آسمان کشیده شده‌اند؛
در دل این پهنه‌ی آهکی، دو چشمه‌ی کاملاً متفاوت جاری‌اند:
undefined اولی، پر از نمک است؛ آبی شفاف و بسیار شور،که در سطح آن بلورهای نمک می‌درخشند.آبی‌ست که گاز از درونش بالا می‌آید و طعمی تند دارد
undefined دومی، دنیایی‌ست رنگارنگ:آبش به رنگ‌های نارنجی، سرخ و زرد درمی‌آید،به‌خاطر وجود گوگرد، آهن و سایر املاح معدنی.هر پله‌ی آن یک قاب نقاشی‌ست؛رسوباتی که با نور آفتاب می‌درخشند و مثل ورقه‌های طلابر بدنه‌ی کوه نشسته‌اند.چشمه‌های باداب‌سورت، پس از کوه دماوند، دومین اثر طبیعی ملی ثبت‌شده در ایران‌اند.این پدیده‌ی بی‌نظیر در فهرست آثار ملی و ژئوپارک‌های پیشنهادی یونسکو قرار دارد،
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۰:۴۲

� آیین خیش‌مالی؛ جشن آغاز زندگی در دل خاک جنوب کرمان undefinedundefined
وقتی نسیم خنک پاییز بر دشت‌های وسیع کهنوج و جیرفت می‌وزید و خاک ترک‌خورده پس از تابستان داغ آرام‌آرام بوی باران می‌گرفت، روستاییان جنوبی آماده‌ی یکی از قدیمی‌ترین آیین‌های خود می‌شدند: آیین “خیش‌مالی” یا “خیش‌زنی”؛ آیینی که آغاز کشاورزی را نه فقط یک کار، بلکه یک جشن می‌دانست.
صبح خیلی زود، وقتی آفتاب هنوز طلوع نکرده، پیرمردی با ریش سفید و دستان پینه‌بسته، خیش چوبی را بر دوش می‌گرفت. دو گاو قهوه‌ای با زنگوله‌های بسته به گردن، در کنارش آرام قدم می‌زدند. زنان روستا نان تیری، خرما، کشمش و آرد را آماده کرده بودند. جوان‌ها هم لباس‌های محلی‌شان را پوشیده بودند و ساز و دهل به دوش، آماده‌ی شادی.
همه چیز مهیای یک جشن کوچک اما دل‌انگیز بود. وقتی اولین شیار بر تن زمین افتاد، صدای دهل بلند شد. جوانان در کنار زمین، با ساز و آواز محلی رقصیدند، کودکان خندیدند و زنان آذوقه میان کارگران پخش کردند. حتی گاهی مردی با صورتک یا لباس طنز، با حرکات خنده‌دارش، جمع را سرگرم می‌کرد.
اما در دل این خنده‌ها، یک حقیقت عمیق نهفته بود:زندگی از همین خاک آغاز می‌شد.و شادمانی آن‌ها، نوعی دعا بود برای باروری، برای برکت، برای زمینی که قرار بود نان و زندگی بسازد.
این آیین دیگر کم‌کم از خاطره‌ها محو شده
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۲:۴۰

undefined اِمگِشت؛ لقمه‌ای از ریشه
تا حالا با دست غذا خوردی؟ از روی احترام به سنت؟
اِمگِشت، یکی از غذاهای سنتی عرب‌های خوزستانه؛ غذایی ساده و صمیمی که اسمش از «ام‌گشت» میاد، یعنی “غذای انگشتی”. چون از دیرباز بدون قاشق و فقط با دست خورده می‌شده؛ همون‌طور که توی سفره‌های عشیره‌ای، همه دور دیس می‌نشستن، لقمه‌لقمه از دل برنج و گوشت برمی‌داشتن، و هر لقمه، مزه‌ی صلح می‌داد.
در بیشتر مناطق عرب‌نشین خوزستان، مثل شادگان، خرمشهر، هویزه و اهواز، امگشت یه غذای آیینی‌ـه؛ توی تولد نوزاد، ختم، مهمونی‌های بزرگ یا حتی وسط عزاداری‌ها پخته می‌شه.
چیزی که این غذا رو خاص می‌کنه، طعمش نیست؛فرهنگشه.اون چیزی که پشت این غذا ایستاده، حافظه‌ی جمعی مردمه
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۱:۲۲

لباس زن گیلانی؛ قصه‌ای به رنگ باران
در دل باران‌های همیشگی گیلان، میان مه و شالیزار، زنی ایستاده که لباسش فقط یک پوشش نیست؛ یک روایت است. روایتی از ریشه، کار، طبیعت و زیبایی.
لباس سنتی زنان گیلان، ریشه در سده‌ها زندگی در دل طبیعت سرسبز شمال ایران دارد. این پوشش بازمانده‌ی فرهنگ غنی اقوام کاسپی، دیلم و تالش است که قرن‌ها پیش در حاشیه جنوبی دریای خزر زندگی می‌کردند. شکل لباس‌ها کاملاً با سبک زندگی کشاورزی، اقلیم بارانی و باورهای بومی مردم منطقه سازگار بوده؛ لباسی برای کار، برای جشن، و برای زندگی.
دامن چین‌دارش، همان شُلیته‌ی معروف، نماد پویایی و تحرک زن گیلکی‌ست. پرچین و پرجنب‌وجوش، درست مثل روزگارش. این دامن‌ها آن‌قدر محکم و چندلایه طراحی می‌شدند که در برابر رطوبت زمین و سرمای بادهای خزری مقاومت داشته باشند.
پیراهن‌های بلند و نخی، به‌نازکی نسیم و به لطافت دشت‌های شمال‌اند؛ با پارچه‌هایی که طرح‌های گل‌دارشان از باغ‌ها الهام گرفته‌اند. جلیقه‌ها یا کت‌های بدون‌آستین نیز علاوه بر جنبه‌ی زیبایی، در گذشته جایگاه اجتماعی یا ثروت خانواده را نشان می‌دادند.
رنگ‌ها در لباس گیلکی معنا دارند. قرمز یعنی شادی، زرد یعنی آفتاب، سبز یعنی برکت زمین. گاهی سکه‌دوزی یا گلدوزی‌های روی لباس نیز نشان‌دهنده‌ی جشن‌ها یا مناسبت‌های خاص بوده‌اند.
روسری‌هایی که محکم بسته می‌شدند، نماد نظم و آمادگی بودند؛ نه تنها برای کار، بلکه برای نشان‌دادن شخصیت محکم و باوقار زن گیلانی.
امروز این لباس‌ها، در عروسی‌ها، جشن‌ها، نوروزبل، یا حتی در اجراهای فرهنگی دوباره جان گرفته‌اند. زن گیلانی با لباسش حرف می‌زند، بی‌نیاز از کلمات؛ لباسی که میان مه و برنج می‌رقصد و روایت می‌کند.
undefined این لباس، تاریخ زنده‌ی زنان سرزمین باران است.
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۸:۲۷

thumbnail
undefined بیستون؛ جایی که کوه، قصه می‌گویدundefined استان کرمانشاه – ۳۰ کیلومتری شهر کرمانشاه
در دل کوهی در غرب ایران، داستانی هزاران ساله در حال روایت است؛ از پادشاهی بزرگ تا عاشقی شکست‌خورده، از سنگ‌نوشته‌هایی باستانی تا افسانه‌هایی که قرن‌ها در شعر و باور مردم جاری‌اند. نام این کوه، بیستون است.
undefined بیستون نه فقط یک جاذبه، بلکه یک کتاب زنده استشاهکار داریوش بزرگ هخامنشی روی دیواره‌ای عظیم از کوه حک شده است. در این کتیبه که به سه زبان باستانی (فارسی باستان، عیلامی و بابلی) نوشته شدهاین کتیبه که در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده، سند زنده‌ای از ساختار سیاسی، زبان و فرهنگ دوران هخامنشی است
کوه بیستون تنها میراث تاریخی نیست؛ دامنه‌هایش پر از چشمه‌های زلال، سبزه‌زار، گل‌های وحشی و چشم‌اندازهای بی‌نظیر است. در بهار، هوای دل‌انگیز و منظره‌های چشم‌نوازش، آن را به یکی از محبوب‌ترین مقاصد گردشگری کرمانشاه تبدیل کرده است

https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۰:۰۸

undefined<img style=" />undefined سفرنامه‌ای از دل قرن نوزدهم
وقتی حرف از شناختن ایران قدیم به میان می‌آید، یکی از بهترین راه‌ها، خواندن سفرنامه‌هایی‌ست که با نگاهی بیرونی، اما مشتاق و دقیق، از این سرزمین روایت کرده‌اند.یکی از این سفرنامه‌های درخشان، کتابی‌ست به نام:«از پاریس تا تهران» undefinedundefinedنوشته‌ی مارسل دیولافوا، مهندس و باستان‌شناس فرانسوی، که در سال‌های پایانی قرن نوزدهم به ایران سفر کرد.
مارسل، همراه با همسر ماجراجویش ژان، راهی ایران شد؛ نه برای فتح یا تجارت، بلکه برای شناختن تمدن، معماری و مردمی که در قلب خاورمیانه زندگی می‌کردند.
undefinedدر این کتاب، او از شهرهایی چون تبریز، تهران، قزوین، کاشان، اصفهان، شیراز و شوش دیدن کرده و با نگاهی موشکافانه، از معماری، آداب‌ و رسوم، بازارها، پوشش مردم و حتی رفتار حاکمان آن زمان نوشته است.
مارسل، نگاه استعمارگرانه‌ی بسیاری از نویسندگان غربی هم‌عصرش را ندارد؛ او عاشقانه به کاشی‌ها، گنبدها، بازارهای شلوغ و حتی سکوت کویر ایران خیره می‌شود.و این‌گونه، ایران را به زبانی جهانی و صادقانه معرفی می‌کند.
undefined بخشی از متن:
«ایران، کشوری‌ست که ویرانه‌هایش نیز همچنان شکوه‌مندند. در دل هر آجر، بوی تاریخ می‌پیچد.»
خواندن «از پاریس تا تهران»، فرصتی‌ست برای لمس ایرانِ قاجار از نگاهی متفاوت؛ نگاهی خارجی، اما گرم، دقیق و انسانی
https://poupeh.ir/
#ایران #ایرانگردی #پوپه

۲۳:۱۳