۱۹ مهر
۱۹:۳۰
۲۱:۵۱
۲۰ مهر
۵:۲۵
۵:۴۵
۵:۵۳
۶:۵۴
1_14117788966.mp3
۰۲:۰۸-۲.۰۲ مگابایت
۷:۱۹
۷:۵۸
برای عبرت
اقای قرائتی نقل کرد:روزی به مسجدی رفتیم امام مسجد، که دوست پدرم بود گفت: داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد: روزی شخص ثروتمندی یک من انگور خرید و به خدمتکار خود گفت انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود به سر کاری که داشت رفت.عصر که به خانه برگشت به اهل و عیالشگفت لطفا انگور را بیاورید تا با بچه ها انگور بخوریم، همسرش با خنده گفت:من و فرزندانت همه انگورها را خوردیم،خیلی هم خوشمزه و شیرین بود ...!
مرد، با تعجب گفت تمامش را خوردید!؟زن لبخند دیگری زد و گفت بله تمامش را!مرد، ناراحت شد و گفت: یک من انگور خریدم یک حبۀ اون رو هم برای من نگذاشته اید!!! الان هم داری می خندی، جالب است ...!خیلی ناراحت شد و بعد از اندکی که به فکر فرو رفت ...ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج شد.
همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا زد ولی جوابی نشنید، مرد، ناراحت اما متفکر رفت سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشت.به او گفت: یک قطعه زمین می خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری کرد. سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت مسجد دعوت بکار کرد و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برد و به او گفت: می خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلوی چشمانم ساخت آن شروع شود.
معمار هم وقتی عجله مرد را دید تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع به کار ساخت و ساز مسجد کرد.مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن شد به خانهاش برگشت.همسرش به او گفت: کجا رفتی مرد!؟ چرا بی جواب و بی خبر!؟ مرد در جواب همسرش گفت:هیچ ... رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش گفت چطور؟ مگر چه شده!؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.در جواب زن، مرد با ناراحتی گفت:شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست!جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زندهامچگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید!؟و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف کرد.
امام جماعت تعریف می کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر، الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ...۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.
ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،محبوب ترین افرادت هم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است... @qomirib
اقای قرائتی نقل کرد:روزی به مسجدی رفتیم امام مسجد، که دوست پدرم بود گفت: داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد: روزی شخص ثروتمندی یک من انگور خرید و به خدمتکار خود گفت انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود به سر کاری که داشت رفت.عصر که به خانه برگشت به اهل و عیالشگفت لطفا انگور را بیاورید تا با بچه ها انگور بخوریم، همسرش با خنده گفت:من و فرزندانت همه انگورها را خوردیم،خیلی هم خوشمزه و شیرین بود ...!
مرد، با تعجب گفت تمامش را خوردید!؟زن لبخند دیگری زد و گفت بله تمامش را!مرد، ناراحت شد و گفت: یک من انگور خریدم یک حبۀ اون رو هم برای من نگذاشته اید!!! الان هم داری می خندی، جالب است ...!خیلی ناراحت شد و بعد از اندکی که به فکر فرو رفت ...ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج شد.
همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا زد ولی جوابی نشنید، مرد، ناراحت اما متفکر رفت سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشت.به او گفت: یک قطعه زمین می خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری کرد. سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت مسجد دعوت بکار کرد و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برد و به او گفت: می خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلوی چشمانم ساخت آن شروع شود.
معمار هم وقتی عجله مرد را دید تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع به کار ساخت و ساز مسجد کرد.مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن شد به خانهاش برگشت.همسرش به او گفت: کجا رفتی مرد!؟ چرا بی جواب و بی خبر!؟ مرد در جواب همسرش گفت:هیچ ... رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش گفت چطور؟ مگر چه شده!؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.در جواب زن، مرد با ناراحتی گفت:شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست!جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زندهامچگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید!؟و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف کرد.
امام جماعت تعریف می کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر، الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ...۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.
ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،محبوب ترین افرادت هم تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است... @qomirib
۸:۱۷
۹:۳۷
وزیر دارایی اسرائیل: یک دولت یهودی میخواهم که شامل اردن، لبنان، و بخشهایی از مصر، سوریه، عراق و عربستان سعودی باشد !!
وزیر دارایی تندروی اسرائیل، اسموتریچ، از ایجاد یک دولت یهودی که شامل تمام سرزمینهای فلسطینی و سرزمینهای همسایه عربی، از جمله پایتخت سوریه و دمشق باشد، حمایت کرده است.من یک دولت یهودی میخواهم که شامل اردن، لبنان، و بخشهایی از مصر، سوریه، عراق و عربستان سعودی باشد.اسموتریچ در مصاحبهای در مستند Arte با عنوان «اسرائیل: افراطگرایان در قدرت» گفت که او امیدوار است مرزهای اسرائیل را طبق کتب مقدس یهودی به عمق سرزمینهای عربی گسترش دهد.بر اساس آموزههای بزرگترین حکمای ما، قرار است اورشلیم تا دمشق گسترش یابد.
#غزه#فلسطین#صدا_و_سیما_قم @qomirib
وزیر دارایی تندروی اسرائیل، اسموتریچ، از ایجاد یک دولت یهودی که شامل تمام سرزمینهای فلسطینی و سرزمینهای همسایه عربی، از جمله پایتخت سوریه و دمشق باشد، حمایت کرده است.من یک دولت یهودی میخواهم که شامل اردن، لبنان، و بخشهایی از مصر، سوریه، عراق و عربستان سعودی باشد.اسموتریچ در مصاحبهای در مستند Arte با عنوان «اسرائیل: افراطگرایان در قدرت» گفت که او امیدوار است مرزهای اسرائیل را طبق کتب مقدس یهودی به عمق سرزمینهای عربی گسترش دهد.بر اساس آموزههای بزرگترین حکمای ما، قرار است اورشلیم تا دمشق گسترش یابد.
#غزه#فلسطین#صدا_و_سیما_قم @qomirib
۱۰:۱۱
۱۰:۵۹
بازارسال شده از ایران همدل
۱۲:۰۵
1_14117754366.mp3
۰۲:۱۰-۲.۰۵ مگابایت
۱۲:۰۶
۱۲:۱۰
۱۲:۱۴
۱۲:۲۳
۱۲:۲۸
۱۲:۵۶
۱۳:۲۸