عکس پروفایل راه سومر

راه سوم

۳۸۱عضو
راه سوم
undefined undefinedایشان(آیت‌الله خامنه‌ای) بارها از لزوم پرهیز از نگاه غربی در موضوع زن سخن گفته‌اند. منظور از تخلیهٔ فکر از نگاه غربی، بی‌اطلاعی از نگرش آن‌ها نیست. بلکه آگاهی و آشنایی مطلوب است؛ اما مرجعیت آن افکار را به‌کلی باید رد نمود. undefinedکتاب راه سوم، دریچه‌ای متفاوت به مسئلهٔ زن #معرفی_کتاب #کتاب_راه_سوم undefined خرید کتاب راه سوم https://nashrebeynolmelal.ir/product/راه-سوم/ ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom undefinedعضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2
thumnail
undefinedبه اعتقاد مقام معظم رهبری در مسئلهٔ زن باید نوعی جامع‌نگری اتفاق بیفتد و این جامعیت تنها در نگرش اسلامی وجود دارد. «اسلام ادعا می‌کند که ارکان بنای یک نظام اجتماعی را در اختیار دارد و می‌تواند این پایه‌ها و رکن ها را بنشاند و بر اساس این پایه‌ها، یک نظام اجتماعی و یک جامعهٔ سالم و پیشرفته بنا کند.»
undefinedکتاب راه سوم، صفحهٔ ۷۷

undefinedخرید کتاب راه سومhttps://nashrebeynolmelal.ir/product/راه-سوم/
undefinedکتاب راه سوم، دریچه‌ای متفاوت به مسئلهٔ زن
#معرفی_کتاب #کتاب_راه_سوم
┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۷:۵۵

thumnail
undefinedبه چاپ دوم رسید

undefined عزیزان راه سومی، ضمن سپاس از همراهی شما، مفتخریم تا اعلام کنیم کتاب راه سوم، به چاپ دوم رسید...undefinedundefined
undefined متقاضیان گرامی خرید کتاب که در چاپ اول موفق به تهیهٔ آن نشدند، می‌توانند از درگاه نشر بین الملل اقدام کنند. همچنین عزیزان اصفهانی می‌توانند با مراجعه به کتابفروشی فدک به‌صورت حضوری یا تماس با این مجموعه، به‌صورت ارسال پستی کتاب را تهیه نمایند.
شماره تماس کتابفروشی فدکundefined03133351207
undefinedکتاب راه سوم، دریچه‌ای متفاوت به مسئلهٔ زن
#کتاب_راه_سوم ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom

https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۷:۳۷

راه سوم
undefined [بشنوید...] undefined #فاطمه‌ای_که_نمی‌شناسیم undefined منبر چهارم: جهاد، امری انسانی' undefined جهاد زنانه و مردانه چه اشتراکاتی دارد؟ undefinedجهاد زنانه و مردانه چه افتراقاتی دارد؟ *undefinedرسانه باشید ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom undefinedعضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

Rouzbarg 5.mp3

۰۴:۲۲-۳.۵۱ مگابایت
[بشنوید...]
undefined #فاطمه‌ای_که_نمی‌شناسیم
undefined منبر پنجم: جهاد همه‌جانبه

undefined به‌نظر شما حضرت زهرا(س) در کدام مقطع زندگی درگیر جهاد شدند؟undefinedآیا مقامات معنوی حضرت زهرا(س) جنبهٔ اعجازی داشتند؟
undefinedرسانه باشید┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۹:۱۷

thumnail
undefined مادر پسرها
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:
undefined درباره‌ی مصیبت حضرت اباالفضل (علیه الصّلاة و السّلام) به نظرم می‌رسید که یکی از بخشهای مهم و جذابی که می‌تواند این مصیبت را بیان کند، همان زبان حال مادر حضرت اباالفضل است؛* همان «لا تدعونّی ویک امّ البنین» این یک عرصه است: مادری است؛ صورت قبر چهار جوانش را که در کربلا شهید شدند، در بقیع میکشد و نوحه‌سرائی میکند و حماسه می‌آفریند. همه‌اش اشک ریختن و تو سر زدن هم نیست - البته اشک ریختن هست، اشکالی هم ندارد - بلکه حماسه‌آفرینی است، افتخار به این جوانهاست.‌
undefinedاشعار منتسب به حضرت ام‌البنینلا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَتُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِواى بر تو مرا ديگر مادر پسران مخوانكه مرا به ياد شيران بيشه‌ام مياندازى
كَانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْوَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَمرا پسرانى بود، كه به آنان خوانده می‌شدماما امروز براى من پسرانى نيست
undefined ۱۳۹۰/۰۳/۲۵‌undefined @Khamenei_Reyhaneh┈┈••✾••┈┈undefinedیکی از نکاتی که در زاویه‌دید رهبری دربارهٔ زنان موجود است همین مشاهدهٔ ظرفیت وجودی همه‌جانبهٔ زن است.
undefinedمشاهدهٔ ظرفیت حماسی این بانوی بزرگوار در کنار مهر و عاطفهٔ مادری، نگاهی است که فرایند الگوپذیری برای جامعه را ممکن می‌سازد. آن هم در موقعیتی که جامعه سردرگمِ الگوهای گوناگون و نادرست است!
undefinedبیایید زنان الگو را از اسارت زندان‌های تحریف تاریخ خارج کنیم.

#جنگ_روایت‌ها#زنان_تاریخ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۰:۰۹

thumnail
undefinedاگر پازل شخصیت یک دختر مسلمان همچنان برای شما یک معماست...
undefinedاگر به‌دنبال حل مسائل زنان می‌گردید...
undefinedاگر در این روزها حل مسئلهٔ حجاب بانوان برای شما هم یک مسئلهٔ جدی است...
به undefined پویش کتابخوانی کتاب راه سوم بپوندید.
undefinedفصل اول(نیمه اول کتاب در طول ۶ هفته)
undefined زمان ثبت نام ۲۵ آذرماه لغایت ۵ دی‌ماه
undefinedزمان شروع دوره یکشنبه ۹ دی‌ماه
undefinedمیدان احمدآباد،خیابان بزرگمهر، کوچه ۶۴،حسینیه و مسجد حضرت قمربنی‌هاشم(علیه‌السلام)، طبقه سوم
undefined نحوهٔ دریافت کتاب: مراجعه حضوری به محل برگزاری دوره(همراه با تخفیف ویژه جهت شرکت‌کنندگان)
undefinedبه شرکت‌کنندگان در دوره گواهینامه حضور اعطا می‌گردد.
undefined لینک ثبت نام:http://www.chashmentezar.ir/poyeshketab
@rabteasheghi
undefinedکتاب راه سوم، دریچه‌ای متفاوت به مسئلهٔ زن
#کتاب_راه_سوم ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۶:۴۳

راه سوم
undefined [بشنوید...] undefined #فاطمه‌ای_که_نمی‌شناسیم undefined منبر پنجم: جهاد همه‌جانبه undefined به‌نظر شما حضرت زهرا(س) در کدام مقطع زندگی درگیر جهاد شدند؟ undefinedآیا مقامات معنوی حضرت زهرا(س) جنبهٔ اعجازی داشتند؟ undefinedرسانه باشید ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom undefinedعضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

Rouzbarg 6.mp3

۰۵:۰۸-۴.۱۳ مگابایت
[بشنوید...]
undefined #فاطمه‌ای_که_نمی‌شناسیم
undefined منبر ششم: جهاد خانوادگی

undefined آیا جهاد خانوادگی حضرت زهرا(س) فقط مختص بعد از ازدواج است؟
undefined حُسن التَّبَعُل یعنی چه؟
undefinedرسانه باشید┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۸:۰۴

undefinedدوشنبه، ۲۶آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۹ صبح
undefinedآتش دل
وسط جلسه بودیم که گفتم: «امسال هم قسمت نشد بریم. برای توام دعوتنامه نیومده؟»نَهٔ جانسوزی گفت و خوابش را تعریف کرد که خودش را در بیت دیده.خیالمان خوش بود که دیدار، چهارشنبه ۲۸ آذر است. برای همین اصرار کردم از لینک‌های مختلف پیگیری کند تا برود و اگر توانست دست مرا هم بگیرد...
#خدا_زن_را_سفارش_کرد#روایت_دیدار
┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom

https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۸:۰۵

راه سوم
undefinedدوشنبه، ۲۶آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۹ صبح undefinedآتش دل وسط جلسه بودیم که گفتم: «امسال هم قسمت نشد بریم. برای توام دعوتنامه نیومده؟» نَهٔ جانسوزی گفت و خوابش را تعریف کرد که خودش را در بیت دیده. خیالمان خوش بود که دیدار، چهارشنبه ۲۸ آذر است. برای همین اصرار کردم از لینک‌های مختلف پیگیری کند تا برود و اگر توانست دست مرا هم بگیرد... #خدا_زن_را_سفارش_کرد #روایت_دیدار ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2
undefinedدوشنبه، ۲۶آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۱۲ ظهر
undefinedکورسوی امید
ظهر بود که اسمش روی صفحهٔ موبایلم نقش بست. انگار توی دلم رخت چنگ می‌زدند. گوشی را برداشتم: «خواهرجان ظرفیت‌ها تکمیل شده و دیدار فرداست!» توی دلم گفتم: «خب پس هیچی...» ادامه داد: «فقط از دفتر آقا، یک کارت جور شده برامون» تا گفت یک کارت، سریع حرفش را بریدم: پس یاعلی بگو و برو!
نه چرا من؟ تو برو!
_تو سزاوارتری برای این جلسه. من دلم رفتن بدون تو رو نمی‌خواد.
افتادیم توی کَل کَل. قرار شد برود و تلاشش را بکند تا یک دعوتنامه، بشود دو تا. توی گروه دوستانم که از شهرهای مختلفند، پیام گذاشتم: «100 حمد نذر کرده‌ام برای حضرت ام‌البنین از جانب فرزندشون، حضرت علمدار. کمکم کنید با زبان‌های مختلف تا نذرم ادا شود برای اجابت دعایی.»
#خدا_زن_را_سفارش_کرد #روایت_دیدار┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom

https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2
#خدا_زن_را_سفارش_کرد#روایت_دیدار

۸:۰۵

راه سوم
undefinedدوشنبه، ۲۶آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۱۲ ظهر undefinedکورسوی امید ظهر بود که اسمش روی صفحهٔ موبایلم نقش بست. انگار توی دلم رخت چنگ می‌زدند. گوشی را برداشتم: «خواهرجان ظرفیت‌ها تکمیل شده و دیدار فرداست!» توی دلم گفتم: «خب پس هیچی...» ادامه داد: «فقط از دفتر آقا، یک کارت جور شده برامون» تا گفت یک کارت، سریع حرفش را بریدم: پس یاعلی بگو و برو! نه چرا من؟ تو برو! _تو سزاوارتری برای این جلسه. من دلم رفتن بدون تو رو نمی‌خواد. افتادیم توی کَل کَل. قرار شد برود و تلاشش را بکند تا یک دعوتنامه، بشود دو تا. توی گروه دوستانم که از شهرهای مختلفند، پیام گذاشتم: «100 حمد نذر کرده‌ام برای حضرت ام‌البنین از جانب فرزندشون، حضرت علمدار. کمکم کنید با زبان‌های مختلف تا نذرم ادا شود برای اجابت دعایی.» #خدا_زن_را_سفارش_کرد #روایت_دیدار ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2 #خدا_زن_را_سفارش_کرد #روایت_دیدار
undefinedدوشنبه، ۲۶آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۱۷ عصر
undefinedمسابقهٔ رفاقت
در این فاصله چندین بار توی ایتا همدیگر را به رفتن و از دست ندادن موقعیت تشویق کرده بودیم. گفته بودم: «فردا همسر خانه است و مدارس تعطیل. بهترین موقعیت است که بیایم اما دوتایی!» گفته بود: «هنوز قطعیت رفتتش معلوم نیست.» گفته بودم: «زمان را از دست نده!» گفته بود: «اگر من بروم، راضی‌تر است.»
گوشی را گذاشتم کنار. زمان زیادی نگذشته بود که صدای دینگ دینگ گوشی در آمد. «برات کارت ورود و وسیلهٔ رفت‌وآمد رو هماهنگ کردم. برو، منم دعا کن.»اشکم درآمد. توی رفاقت زرنگتر بود. اسم همسرم را سرچ کردم. شماره‌اش را گرفتم: «من راهی ام. فقط...» حرفم را برید: «نگران نباش. من مراقب دخترک هستم.» توی گروه دوستان پیام گذاشتم: «دمتون گرم. دعاهاتون مستجاب شد. دارم می‌رم دیدار آقااا»
#خدا_زن_را_سفارش_کرد#روایت_دیدار
┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom

https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۸:۰۶

راه سوم
undefined [بشنوید...] undefined #فاطمه‌ای_که_نمی‌شناسیم undefined منبر ششم: جهاد خانوادگی undefined آیا جهاد خانوادگی حضرت زهرا(س) فقط مختص بعد از ازدواج است؟ undefined حُسن التَّبَعُل یعنی چه؟ undefinedرسانه باشید ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom undefinedعضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

Rouzbarg 7.mp3

۰۴:۳۶-۳.۷۱ مگابایت
[بشنوید...]
undefined #فاطمه‌ای_که_نمی‌شناسیم
undefined منبر هفتم: ادامهٔ جهاد خانوادگی

undefined آیا وظیفهٔ محافظت از خانواده فقط به‌عهدهٔ مرد است؟
undefined نقش پیامبر در تقویت روحیهٔ جهادی حضرت زهرا(س) چه بود؟
undefinedرسانه باشید┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۸:۰۸

undefinedتقلید بانوان از مجتهد زن
از دیروز که رهبر معظم دربارهٔ تقلید بانوان از مجتهد زن سخن گفتند، حرف و حدیث‌های زیادی شد:
undefinedعده‌ای که احساس می‌کردند این اولین بار است که حضرت آقا این کلام را فرمودند، شگفت‌زده و تحسین گو شدند؛
undefinedعدهٔ دیگر گفتند چرا فقط بانوان از بانوان تقلید کنند، مردان هم امکان تقلید از بانوان را دارند؛
undefinedعدهٔ دیگر در اینکه در چه موضوعی زنان امکان تقلید از همجنس خودشان را دارند سوال کردند...
undefinedبرای پاسخ به این قیل و قالها دوباره عین بیانات را با یکدیگر بازخوانی می‌کنیم:
«بنده حتّی معتقدم بسیاری از مسائل زنانه که موضوعش زنان هستند و مردها درست موضوع را تشخیص نمی‌دهند، باید خانم‌ها از مجتهد زن تقلید کنند.»
برای افرادی که راه سوم را سال‌هاست از میان کلام معظم‌له دنبال می‌کنند، این کلام آشنا و مسبوق به سابقه است، آن هم به بیش از بیست سال پیش و البته این مهم سیرهٔ عملی ایشان هم در این سال‌ها بوده است.
رهبر معظم در سال 1380 بیان می‌دارند که «بنده مکرر به (مجتهدین زن) گفته‌ام که در فصولی از فقه، شما می‌توانید مرجع تقلید باشید. من نمی‌توانم باشم چون موضوع را تشخیص نمی‌دهم و نمی‌توانم بفهمم.»؛ یعنی ایشان بارها سال‌ها پیش بر این مهم تأکید کرده بودند و عجیب است که برای برخی از ما جدید و شگفت‌انگیز است.
undefinedاما دربارهٔ سوال بعدی یا بهتر بگویم قیل و قال بعدی که مردان هم می‌توانند از زنان تقلید کنند، آقا نه در گذشته و نه در حال چنین سخنی را نگفته‌اند و صریحِ سخن ایشان تا این ساعت تنها در تقلید زن از زن است.
undefinedو اما در بحث سوم، که موضوع تقلید چه باید باشد؟ این را هم رهبر عظیم‌الشأن فرمودند که در بسیاری از مسائل زنانه که مردان قدرت تشخیص آن را ندارند، تقلید مطرح است. پس فعلا در این سال‌ها محل بحث بر سر این موضوعات است، اینکه آیا زنان در غیر این امور می‌توانند از همجنس خودشان تقلید کنند، در صریح کلام حضرت آقا، دلالتی یافت نمی شود.
undefinedاما اینکه آیا بانوان مجتهد با روش‌های درست فقاهتی می‌توانند زمینهٔ ایجاد تغییراتی در احکام فقهی مربوط به زنان را انجام دهند، این نیز امری‌ست که رهبر معظم در سال 1386 بدان پرداخته‌اند.رهبر انقلاب در این زمینه درخواست دارند که این گونه کنش‌های فقهی به‌دلیل انفعال در برابر کنوانسیون بین‌المللی و... نباشد.
undefinedهدی صادق‌زادگان
#فقه_زنان #تقلید_از_زنان
┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۸:۱۸

راه سوم
undefinedدوشنبه، ۲۶آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۱۷ عصر undefinedمسابقهٔ رفاقت در این فاصله چندین بار توی ایتا همدیگر را به رفتن و از دست ندادن موقعیت تشویق کرده بودیم. گفته بودم: «فردا همسر خانه است و مدارس تعطیل. بهترین موقعیت است که بیایم اما دوتایی!» گفته بود: «هنوز قطعیت رفتتش معلوم نیست.» گفته بودم: «زمان را از دست نده!» گفته بود: «اگر من بروم، راضی‌تر است.» گوشی را گذاشتم کنار. زمان زیادی نگذشته بود که صدای دینگ دینگ گوشی در آمد. «برات کارت ورود و وسیلهٔ رفت‌وآمد رو هماهنگ کردم. برو، منم دعا کن.» اشکم درآمد. توی رفاقت زرنگتر بود. اسم همسرم را سرچ کردم. شماره‌اش را گرفتم: «من راهی ام. فقط...» حرفم را برید: «نگران نباش. من مراقب دخترک هستم.» توی گروه دوستان پیام گذاشتم: «دمتون گرم. دعاهاتون مستجاب شد. دارم می‌رم دیدار آقااا» #خدا_زن_را_سفارش_کرد #روایت_دیدار ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2
undefinedدوشنبه، ۲۶آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۸ شب
undefinedمسافر
توی گروه مجازی دوستان ولوله افتاد. عده‌ای حسرت می‌خوردند. تجربه‌دارها از خاطرات دیدارهای عمومی و خصوصی‌شان با آقا می‌گفتند. بعضی هم، حس و حالم را جویا می‌شدند؛ اما مرضیه که ساکن قم بود، خیلی دلش پر کشید. بی‌تابی می‌کرد که با من همراه شود.
دلم می‌خواست همهٔ مشتاقان راهی می‌شدند؛ اما دستانم کوتاه‌تر از آن بود که بتوانم برای کسی کاری بکنم.
با عجله رفتم سراغ کوله‌پشتی سفرهای اربعین. بسم الله گفتم و درش را باز کردم. توی گروه سوال پرسیدم: «چیا ببرم؟ صلوات شمار می‌تونم؟ خودکار و کاغذ چی؟ یعنی کتاب راه سوم رو ببرم می‌تونم برسونم به آقا؟»
و جواب‌ها همه این بود: «لحظهٔ ورود به حسینیه فقط تویی و یک شماره از دفتر امانات حسینیه...»
وسایل ضروری را جمع کردم که مرضیه زنگ زد: «تونستم یه کارت ملاقات جور کنم! می‌تونی سر راه بیای دنبالم.»چشمانم برقی زد، توی دلم گفتم عجب حکایتی شد امشب. با صدایی که می‌لرزید گفتم: «من خودم دقیقه نودی ام. اصلا نمی‌دونم چند نفریم؛ ولی اگه شد، اطلاع می‌دم.»
با عجله کفشم را پوشیدم و سوار اسنپ شدم تا خودم را برسانم به گروهی که برای رفتن منتظرم بودند.در راه فکرهای مختلفی توی سرم می‌چرخید. به خودم فکر می‌کردم تا همین دو ساعت پیش حتی تصور نمی‌کردم قرار است فردا کجا باشم! به زنانی که مثل من راهی اند و هر کدام داستانی دارند: بانویی که شوهرش را با کلی سختی راضی کرده؛ مادری که بلاتکلیف است از بردن کودکان با خودش؛ دختری که قربان‌صدقهٔ پدرش رفته تا اجازه بدهد مسافتی طولانی را برای دیداری دوساعته طی کند؛ دانشجویی که اسمش در قرعه‌کشی بسیج و انجمن دانشجویی درآمده تا راهی باشد؛ مادری که فرزنداتش پشت سرش گریه کرده‌اند تا دنبال خودش ببردشان و الان دل خون فرزندان و دلشاد دیدار است؛ منی که به‌خاطر ازخودگذشتی دوستم، ساعاتی به‌یادماندنی پیش رو دارم و دخترم را با وعدهٔ سوغاتی برای اولین بار رها کردم تا برسم به دیدار یار و مرضیه ها که حاضرند برای رسیدن به دیدار، حتی روی پله و کف وسیلهٔ نقلیه بنشینند...
به هایس که رسیدم، خانم مسئول را پیدا کردم و از او خواستم تا مرضیه را بین راه سوار کنیم. قبول کرد تا با یک رضایت‌نامه سوارش کند. گوشی را برداشتم و خبر خوشحالی را به مرضیه دادم. بغض امانش را برید، قطع کرد تا مهیای سفر شود.
#خدا_زن_را_سفارش_کرد#روایت_دیدار
┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom

https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۳:۵۶

راه سوم
undefinedدوشنبه، ۲۶آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۸ شب undefinedمسافر توی گروه مجازی دوستان ولوله افتاد. عده‌ای حسرت می‌خوردند. تجربه‌دارها از خاطرات دیدارهای عمومی و خصوصی‌شان با آقا می‌گفتند. بعضی هم، حس و حالم را جویا می‌شدند؛ اما مرضیه که ساکن قم بود، خیلی دلش پر کشید. بی‌تابی می‌کرد که با من همراه شود. دلم می‌خواست همهٔ مشتاقان راهی می‌شدند؛ اما دستانم کوتاه‌تر از آن بود که بتوانم برای کسی کاری بکنم. با عجله رفتم سراغ کوله‌پشتی سفرهای اربعین. بسم الله گفتم و درش را باز کردم. توی گروه سوال پرسیدم: «چیا ببرم؟ صلوات شمار می‌تونم؟ خودکار و کاغذ چی؟ یعنی کتاب راه سوم رو ببرم می‌تونم برسونم به آقا؟» و جواب‌ها همه این بود: «لحظهٔ ورود به حسینیه فقط تویی و یک شماره از دفتر امانات حسینیه...» وسایل ضروری را جمع کردم که مرضیه زنگ زد: «تونستم یه کارت ملاقات جور کنم! می‌تونی سر راه بیای دنبالم.» چشمانم برقی زد، توی دلم گفتم عجب حکایتی شد امشب. با صدایی که می‌لرزید گفتم: «من خودم دقیقه نودی ام. اصلا نمی‌دونم چند نفریم؛ ولی اگه شد، اطلاع می‌دم.» با عجله کفشم را پوشیدم و سوار اسنپ شدم تا خودم را برسانم به گروهی که برای رفتن منتظرم بودند. در راه فکرهای مختلفی توی سرم می‌چرخید. به خودم فکر می‌کردم تا همین دو ساعت پیش حتی تصور نمی‌کردم قرار است فردا کجا باشم! به زنانی که مثل من راهی اند و هر کدام داستانی دارند: بانویی که شوهرش را با کلی سختی راضی کرده؛ مادری که بلاتکلیف است از بردن کودکان با خودش؛ دختری که قربان‌صدقهٔ پدرش رفته تا اجازه بدهد مسافتی طولانی را برای دیداری دوساعته طی کند؛ دانشجویی که اسمش در قرعه‌کشی بسیج و انجمن دانشجویی درآمده تا راهی باشد؛ مادری که فرزنداتش پشت سرش گریه کرده‌اند تا دنبال خودش ببردشان و الان دل خون فرزندان و دلشاد دیدار است؛ منی که به‌خاطر ازخودگذشتی دوستم، ساعاتی به‌یادماندنی پیش رو دارم و دخترم را با وعدهٔ سوغاتی برای اولین بار رها کردم تا برسم به دیدار یار و مرضیه ها که حاضرند برای رسیدن به دیدار، حتی روی پله و کف وسیلهٔ نقلیه بنشینند... به هایس که رسیدم، خانم مسئول را پیدا کردم و از او خواستم تا مرضیه را بین راه سوار کنیم. قبول کرد تا با یک رضایت‌نامه سوارش کند. گوشی را برداشتم و خبر خوشحالی را به مرضیه دادم. بغض امانش را برید، قطع کرد تا مهیای سفر شود. #خدا_زن_را_سفارش_کرد #روایت_دیدار ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2
undefinedسه‌شنبه، ۲۷آذرماه۱۴۰۳، سحر، ساعت ۴:۳۰
undefinedبی‌قراری
تا خود تهران با مرضیه پلک روی هم نگذاشتیم. از احوالتمان گفتیم، از نگاهی که یک‌باره بهمان شد، از قاعدهٔ دنیا که هیچ چیزش معلوم نیست و از حکایت چند ساعت گذشته که انگشت به دهانمان گذاشته...
ساعت ۴:۳۰ هر کداممان با رابط ها مرتبط شدیم تا کارت ملاقات را بگیریم. همه حواله مان دادند به ساعت ۶:۳۰. آه از نهاد همگی بلند شد. دلمان می‌خواست حالا که زود رسیدیم، زودتر برویم داخل تا صفوف ابتدایی را از دست ندهیم؛ اما چون کارت‌ها یک روز قبل صادر می‌شد، به جز تهرانی‌ها و افرادی که روز قبل خودشان را می‌رساندند، دسترسی به کارت ورود زودتر از این ساعت مقدور نبود! ای کاش می‌شد تدبیری کرد که همهٔ مدعوین کارت‌ها را از قبل داشته باشند.
مسجدی اطراف خیابان فلسطین پیدا کردیم تا نماز بخوانیم و همان‌جا منتظر رابط بمانیم.

#خدا_زن_را_سفارش_کرد#روایت_دیدار
┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom

https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۳:۵۶

thumnail
undefinedبانوی پیشران با حمایت بنیاد فرهنگی خاتم الاوصیاء و موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار می‌کند:
undefined رویداد راه سوم
undefinedکارگاه طراحی عملیات با محوریت کنش‌گری اجتماعی بانوان
undefinedویژه حلقات میانی و راهبران حوزه زنان
undefinedهمراه با جمع خوانی مجازی کتاب راه سوم
undefinedزمان ثبت نام : ۲۷ آذرماه تا یکشنبه ۲دیماه
undefinedجهت ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر به نشانیhttps://survey.porsline.ir/s/QgmFv9Y4 مراجعه نمایید .
undefinedکانال اختصاصی کتاب راه سومundefinedhttps://eitaa.com/rahesevvom_book
undefinedکتاب راه سوم،دریچه‌ای متفاوت به مسئلهٔ زن
#معرفی_برنامه #معرفی_کتاب #کتاب_راه_سوم ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۴:۲۱

راه سوم
undefinedسه‌شنبه، ۲۷آذرماه۱۴۰۳، سحر، ساعت ۴:۳۰ undefinedبی‌قراری تا خود تهران با مرضیه پلک روی هم نگذاشتیم. از احوالتمان گفتیم، از نگاهی که یک‌باره بهمان شد، از قاعدهٔ دنیا که هیچ چیزش معلوم نیست و از حکایت چند ساعت گذشته که انگشت به دهانمان گذاشته... ساعت ۴:۳۰ هر کداممان با رابط ها مرتبط شدیم تا کارت ملاقات را بگیریم. همه حواله مان دادند به ساعت ۶:۳۰. آه از نهاد همگی بلند شد. دلمان می‌خواست حالا که زود رسیدیم، زودتر برویم داخل تا صفوف ابتدایی را از دست ندهیم؛ اما چون کارت‌ها یک روز قبل صادر می‌شد، به جز تهرانی‌ها و افرادی که روز قبل خودشان را می‌رساندند، دسترسی به کارت ورود زودتر از این ساعت مقدور نبود! ای کاش می‌شد تدبیری کرد که همهٔ مدعوین کارت‌ها را از قبل داشته باشند. مسجدی اطراف خیابان فلسطین پیدا کردیم تا نماز بخوانیم و همان‌جا منتظر رابط بمانیم. #خدا_زن_را_سفارش_کرد #روایت_دیدار ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2
undefinedسه‌شنبه، ۲۷آذرماه۱۴۰۳، صبح، ساعت ۶:۳۰
undefinedآدم‌ها و داستان‌ها
بالاخره ساعت ورود فرا رسید. با هر مشقتی بود کارت‌هایمان را که دست افراد مختلف بود، گرفتیم و خودمان را رساندیم توی صف. آنجا برخی دوستانم را دیدم. بدون آنکه کلامی بینمان ردوبدل شود، اشک توی چشمانمان حلقه می‌زد و همدیگر را در آغوش می‌گرفتیم.
رسیدیم به گیت، کارتمان را پانج زدند و وارد شدیم. از همان ابتدا تمام وسایلمان را گرفتند. فقط توانستم یک پیام کوتاه به همسر بدهم که تا ظهر نگرانم نشوند.
به صف که رسیدیم تا چشم کار می‌کرد زن بود و کودک. این در حالی بود که ما میانهٔ راه بودیم و به همان اندازه که مقابلمان صف بود، پشت سرمان هم بود. در صف سعی می‌کردم قصهٔ دعوت آدم‌ها را بشنوم یا کمک کنم کودکی را برای لحظاتی از آغوش مادرش بگیرم تا دستان خستهٔ مادر، قوت بگیرد. این حس، حال و هوای اغلب خانم‌ها بود. با تمام وجود درک می‌کردند که تا چه اندازه این دیدار برای همه مان مهم است؛ پس بدون غرزدن از خستگی‌های بازرسی و سروصدای کودکان و همهمه و سردی هوا، حدودا دو ساعت در صف ایستادند و به هم کمک کردند.
شنیدن قصهٔ دعوت آدم‌ها خستگی دو ساعتهٔ گیت بازرسی را، آن هم بعد از ساعت‌های طولانی نخوابیدن، کم می‌کرد:
در صف خانمی بود از خمین که پدرش مهمان خانه‌شان بود و چند روزی بود از قلب بیمار پدر پرستاری می‌کرد؛ اما به اصرار پدر، خودش را رسانده بود تا دیدار را از دست ندهد؛
معلمی بود که به‌خاطر تعطیلی مدارس توانسته بود خودش را از کیلومترها فاصله تا تهران برساند به دیدار؛
پیرزنی که یک پا داشت و با دو عصای زیر بغل آماده بود برای دیدار و حالا بازرسین داشتند تلاش می‌کردند به‌نحوی بدون عصا بفرستندش داخل؛
بازرس خانمی که برای نشکستن دل پیرزن، حاضر بود با ویلچر برساندش داخل و بنشاندش روی صندلی و بعد برش گردانَد؛
خانم‌هایی با ظاهر متفاوت اما باطنی یکرنگ با جماعت که مدام اشک می‌ریختند و صلوات چاق می‌کردند تا مسیر باز شود. می‌گفتند برای اینکه از آقا انگشتر یا چفیه بگیرند حاضرند بیش از این هم در این صفها بایستند؛
زنی که دو روز قبل از آمدن، خواب آقا را دیده که به او چفیه داده و بعد با او تماس گرفتند و دعوتش کردند برای دیدار...
انقدر در دنیای قصه‌ها غرق بودم که نفهمیدم کی گیت آخر بازرسی را رد کردیم.
#خدا_زن_را_سفارش_کرد#روایت_دیدار┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۸:۴۱

راه سوم
undefined undefinedاگر پازل شخصیت یک دختر مسلمان همچنان برای شما یک معماست... undefinedاگر به‌دنبال حل مسائل زنان می‌گردید... undefinedاگر در این روزها حل مسئلهٔ حجاب بانوان برای شما هم یک مسئلهٔ جدی است... به undefined پویش کتابخوانی کتاب راه سوم بپوندید. undefinedفصل اول(نیمه اول کتاب در طول ۶ هفته) undefined زمان ثبت نام ۲۵ آذرماه لغایت ۵ دی‌ماه undefinedزمان شروع دوره یکشنبه ۹ دی‌ماه undefinedمیدان احمدآباد،خیابان بزرگمهر، کوچه ۶۴،حسینیه و مسجد حضرت قمربنی‌هاشم(علیه‌السلام)، طبقه سوم undefined نحوهٔ دریافت کتاب: مراجعه حضوری به محل برگزاری دوره(همراه با تخفیف ویژه جهت شرکت‌کنندگان) undefinedبه شرکت‌کنندگان در دوره گواهینامه حضور اعطا می‌گردد. undefined لینک ثبت نام: http://www.chashmentezar.ir/poyeshketab @rabteasheghi undefinedکتاب راه سوم، دریچه‌ای متفاوت به مسئلهٔ زن #کتاب_راه_سوم ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom undefinedعضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2
thumnail
undefined «هرچه ما پیش برویم، احتیاج ما به کتاب بیشتر خواهد شد. این که کسی تصور کند با پدید آمدن وسائل ارتباط جمعىِ جدید و نوظهور، کتاب منزوی خواهد شد، خطاست. کتاب روزبه‌روز در جامعه‌ی بشری اهمیت بیشتری پیدا میکند. ابزارهای نوظهور مهمترین هنرشان این است که مضمون کتابها و محتوای کتابها و خود کتابها را راحت و آسان منتقل کنند. جای کتاب را هیچ چیزی نمی‌گیرد.» رهبر معظم انقلاب، سیدعلی خامنه‌ای، ۱۳۹۰/۰۴/۲۹
undefined پویش کتابخوانی کتاب راه سوم
undefinedفصل اول(نیمه اول کتاب در طول ۶ هفته)
undefined زمان ثبت نام ۲۵ آذرماه لغایت ۵ دی‌ماه
undefinedزمان شروع دوره یکشنبه ۹ دی‌ماه
undefinedمیدان احمدآباد،خیابان بزرگمهر، کوچه ۶۴،حسینیه و مسجد حضرت قمربنی‌هاشم(علیه‌السلام)، طبقه سوم
undefined نحوهٔ دریافت کتاب: مراجعه حضوری به محل برگزاری دوره(همراه با تخفیف ویژه جهت شرکت‌کنندگان)
undefinedبه شرکت‌کنندگان در دوره گواهینامه حضور اعطا می‌گردد.
undefined لینک ثبت نام:http://www.chashmentezar.ir/poyeshketab
@rabteasheghi
undefinedکتاب راه سوم، دریچه‌ای متفاوت به مسئلهٔ زن
#کتاب_راه_سوم ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۵:۵۵

راه سوم
undefinedسه‌شنبه، ۲۷آذرماه۱۴۰۳، صبح، ساعت ۶:۳۰ undefinedآدم‌ها و داستان‌ها بالاخره ساعت ورود فرا رسید. با هر مشقتی بود کارت‌هایمان را که دست افراد مختلف بود، گرفتیم و خودمان را رساندیم توی صف. آنجا برخی دوستانم را دیدم. بدون آنکه کلامی بینمان ردوبدل شود، اشک توی چشمانمان حلقه می‌زد و همدیگر را در آغوش می‌گرفتیم. رسیدیم به گیت، کارتمان را پانج زدند و وارد شدیم. از همان ابتدا تمام وسایلمان را گرفتند. فقط توانستم یک پیام کوتاه به همسر بدهم که تا ظهر نگرانم نشوند. به صف که رسیدیم تا چشم کار می‌کرد زن بود و کودک. این در حالی بود که ما میانهٔ راه بودیم و به همان اندازه که مقابلمان صف بود، پشت سرمان هم بود. در صف سعی می‌کردم قصهٔ دعوت آدم‌ها را بشنوم یا کمک کنم کودکی را برای لحظاتی از آغوش مادرش بگیرم تا دستان خستهٔ مادر، قوت بگیرد. این حس، حال و هوای اغلب خانم‌ها بود. با تمام وجود درک می‌کردند که تا چه اندازه این دیدار برای همه مان مهم است؛ پس بدون غرزدن از خستگی‌های بازرسی و سروصدای کودکان و همهمه و سردی هوا، حدودا دو ساعت در صف ایستادند و به هم کمک کردند. شنیدن قصهٔ دعوت آدم‌ها خستگی دو ساعتهٔ گیت بازرسی را، آن هم بعد از ساعت‌های طولانی نخوابیدن، کم می‌کرد: در صف خانمی بود از خمین که پدرش مهمان خانه‌شان بود و چند روزی بود از قلب بیمار پدر پرستاری می‌کرد؛ اما به اصرار پدر، خودش را رسانده بود تا دیدار را از دست ندهد؛ معلمی بود که به‌خاطر تعطیلی مدارس توانسته بود خودش را از کیلومترها فاصله تا تهران برساند به دیدار؛ پیرزنی که یک پا داشت و با دو عصای زیر بغل آماده بود برای دیدار و حالا بازرسین داشتند تلاش می‌کردند به‌نحوی بدون عصا بفرستندش داخل؛ بازرس خانمی که برای نشکستن دل پیرزن، حاضر بود با ویلچر برساندش داخل و بنشاندش روی صندلی و بعد برش گردانَد؛ خانم‌هایی با ظاهر متفاوت اما باطنی یکرنگ با جماعت که مدام اشک می‌ریختند و صلوات چاق می‌کردند تا مسیر باز شود. می‌گفتند برای اینکه از آقا انگشتر یا چفیه بگیرند حاضرند بیش از این هم در این صفها بایستند؛ زنی که دو روز قبل از آمدن، خواب آقا را دیده که به او چفیه داده و بعد با او تماس گرفتند و دعوتش کردند برای دیدار... انقدر در دنیای قصه‌ها غرق بودم که نفهمیدم کی گیت آخر بازرسی را رد کردیم. #خدا_زن_را_سفارش_کرد #روایت_دیدار ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom undefinedعضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2
undefinedسه‌شنبه، ۲۷آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۸:۳۰
undefinedاوصانی جبرئیل(ع)
بعد از گذراندن مسیرهای پرپیچ و خم بازرسی، رسیدیم به صحن حسینیه، آنجا که همیشه از تلویزیون دیده بودمش...درودیوارش آغشته شده بود به پارچه‌های صورتی و آبی گلدار... همان‌جا در دلم گفتم: «ای کاش برای رنگ و بوی زنانه دادن به جلسه، توجهی هم به مادران کودک دار می‌شد و اجازهٔ بردن وسیلهٔ بازی برای بچه‌ها یا داشتن قسمتی از مکان اصلی، اختصاصیِ مادر و کودک فراهم می‌شد تا میان آن تراکم جمعیت، انقدر اذیت نمی‌شدند...»
بالای جایگاه آقا بزرگ نوشته بود: «اوصانی جبرئیل علیه السلام بالمرأه» و زیرش از قول پیامبرمان معنی کرده بود که جبرئیل مرا به زنان سفارش می‌کرد...
همان‌جا صحبت‌های رهبری با صدای خودشان توی گوشم می‌پیچید:«مسئلهٔ زن واقعاً مسئلهٔ مهمی است. یک عده توجه نمی‌کنند و به‌عنوان یک مسئلهٔ نمایشی که حالا مد روز است، حرف می‌زنند.» ۱۳۸۱/۱۱/۱۵
رد چشمانم از روی حدیث پیامبر(ص) گذشت و دیوارهای گل‌دار را دنبال کرد، فکری توی ذهنم، جان می‌داد به سلول‌های وجودم:
برای ما راه سومی‌ها که نظرات آقا را دربارهٔ مسئلهٔ زنان می‌دانیم...برای ما راه سومی‌ها که می‌دانیم آقا دربارهٔ زنان، منظومهٔ فکری مترقی دارند... برای ما راه سومی‌ها که دغدغهٔ ولی مان دربارهٔ زنان را پیگیریم...
و
در این روزهای استفادهٔ نمایشی از زنان، نگاه سفارشی رهبری به بانوان، کاملاً مشهود است؛ البته برای آنان که می‌خواهند ببینند و این به گمانم یعنی ولی فقیه، معجزهٔ اسلام است. undefined
پ. ن: فضای مهد، مجزا از مکان اصلی در نظر گرفته شده بود؛ ولی برای مادران و کودکانشان که زیر سه سال بودند و جدا نمی‌شدند، واقعا شرایط سختی بود.
#خدا_زن_را_سفارش_کرد#روایت_دیدار
┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۸:۵۸

thumnail
undefinedمؤسسهٔ راه سوم را در نمایشگاه شهربانوی زندگی دنبال کنید:
undefinedزمان‌های حضور
undefinedیکشنبه، ۲دی‌ماه۱۴۰۳، بعدازظهر
undefinedدوشنبه، ۳دی‌ماه۱۴۰۳، بعدازظهر
undefinedپنج‌شنبه، ۶دی‌ماه۱۴۰۳، صبح
undefinedجمعه، ۷دی‌ماه۱۴۰۳، صبح
undefinedبرنامه‌های راه سوم در نمایشگاه
undefinedفروش کتاب راه سوم با تخفیف ویژه
undefinedبررسی شاخص‌های الگوهای غربی و شرقی و سوم
undefinedتحلیل بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر با بانوان سراسر کشور
undefinedحضور در پاتوق‌ها و نشست‌های محتوایی در حوزهٔ زن مطابق با نیاز و درخواست مخاطب

undefinedآدرس: پل تاریخی شهرستان، نمایشگاه شهربانوی زندگی، غرفهٔ شمارهٔ ۲۱، غرفهٔ تبیین منظومهٔ فکری رهبر انقلاب
#معرفی_برنامه ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۴:۵۰

راه سوم
undefinedسه‌شنبه، ۲۷آذرماه۱۴۰۳، ساعت ۸:۳۰ undefinedاوصانی جبرئیل(ع) بعد از گذراندن مسیرهای پرپیچ و خم بازرسی، رسیدیم به صحن حسینیه، آنجا که همیشه از تلویزیون دیده بودمش... درودیوارش آغشته شده بود به پارچه‌های صورتی و آبی گلدار... همان‌جا در دلم گفتم: «ای کاش برای رنگ و بوی زنانه دادن به جلسه، توجهی هم به مادران کودک دار می‌شد و اجازهٔ بردن وسیلهٔ بازی برای بچه‌ها یا داشتن قسمتی از مکان اصلی، اختصاصیِ مادر و کودک فراهم می‌شد تا میان آن تراکم جمعیت، انقدر اذیت نمی‌شدند...» بالای جایگاه آقا بزرگ نوشته بود: «اوصانی جبرئیل علیه السلام بالمرأه» و زیرش از قول پیامبرمان معنی کرده بود که جبرئیل مرا به زنان سفارش می‌کرد... همان‌جا صحبت‌های رهبری با صدای خودشان توی گوشم می‌پیچید:«مسئلهٔ زن واقعاً مسئلهٔ مهمی است. یک عده توجه نمی‌کنند و به‌عنوان یک مسئلهٔ نمایشی که حالا مد روز است، حرف می‌زنند.» ۱۳۸۱/۱۱/۱۵ رد چشمانم از روی حدیث پیامبر(ص) گذشت و دیوارهای گل‌دار را دنبال کرد، فکری توی ذهنم، جان می‌داد به سلول‌های وجودم: برای ما راه سومی‌ها که نظرات آقا را دربارهٔ مسئلهٔ زنان می‌دانیم... برای ما راه سومی‌ها که می‌دانیم آقا دربارهٔ زنان، منظومهٔ فکری مترقی دارند... برای ما راه سومی‌ها که دغدغهٔ ولی مان دربارهٔ زنان را پیگیریم... و در این روزهای استفادهٔ نمایشی از زنان، نگاه سفارشی رهبری به بانوان، کاملاً مشهود است؛ البته برای آنان که می‌خواهند ببینند و این به گمانم یعنی ولی فقیه، معجزهٔ اسلام است. undefined پ. ن: فضای مهد، مجزا از مکان اصلی در نظر گرفته شده بود؛ ولی برای مادران و کودکانشان که زیر سه سال بودند و جدا نمی‌شدند، واقعا شرایط سختی بود. #خدا_زن_را_سفارش_کرد #روایت_دیدار ┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سوم undefined@rahesevvom undefinedعضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2
undefinedسه‌شنبه، ۲۷آذر۱۴۰۳، ساعت ۹:۳۰
undefinedمسیحانفس
جمعیت زیاد بود و فضا کم؛ اما شور و محبتی که آنجا بود، سختی‌ها را کم می‌کرد. خانمی شیرازی مقابل من نشسته بود. بعد از تحمل فشارها، خسته شد و خواست که برود داخل زینبیه و از آنجا دیدار را دنبال کند. دختری تهرانی که کنار من نشسته بود، با بغض التماسش می‌کرد که نرود و تحمل کند تا آقا بیایند. خانمی دیگر از لرستان دست خانم خسته از وضعیت را گرفت و نشاند روی زانوهایش: «نمی‌ذارم بری. بشین اینجا تا آقا اومد، جمعیت جابه‌جا می‌شه و جا باز می‌شه.» خانم شیرازی قبول کرد کمی دیگر بماند و فرصت را از دست ندهد.
چشمانم را بعد از بیش از ۲۴ ساعت بی‌خوابی گذاشتم روی هم تا وقت آمدن آقا، خواب‌آلود نباشند. به خيال اینکه تا ساعت موعود، نیم‌ساعتی وقت هست.
تا چشمانم را بستم، یک دفعه صدای فریادها بلند شد: «آقا اومد... آقا اومد...» از جا پریدم و با موج جمعیت به گمانم دو متری جلوتر رفتم. همه سراپا اشک شده بودند و فریاد می‌زدند: «این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده...حیدر...حیدر...» من هنوز نتوانسته بودم آقا را ببینم. همانجا که ایستاده بودم، نشستم تا همه بنشینند.چشمانم افتاد به خانم شیرازی که سر گذاشته بود روی شانهٔ خانم لرستانی و گریه می‌کرد.
به دختر تهرانی که نزدیکم نشسته بود، با بغض گفتم: «من هنوز آقا را ندیدم...» اشکانم سرازیر شد... گفت: «بیا این‌طرف.» سرم را کشید به‌سمت خودش: «روبرو را نگاه کن...» چشمانم را بستم و به دلم که مثل گنجشک بال بال می‌زد، وعده دادم: «مژده ای دل که مسیحانفسی می‌آید...» چشمانم را باز کردم. امان از اشک‌های مزاحم...بالاخره چشمانم به مغز، پیام را مخابره کردند: «ماه رؤیت شد...»
پ. ن: زینبیه مکانی است نزدیک حسینیه. برای افرادی که داخل صحن اصلی جا نشدند تا از تلویزیون‌های بزرگ، دیدار را دنبال کنند.
#خدا_زن_را_سفارش_کرد#روایت_دیدار
┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۱۹:۰۸

thumnail
undefinedحرکت در مسیر قله
《کودکیِ [فاطمه‌ی زهرا (سلام اللّه علیها)] الگو است، جوانی او الگو است، ازدواج او الگو است، سیره‌ی زندگی او الگو است؛ همه‌ی اینها برترین الگوهایی هستند که نشان‌دهنده‌ی قلّه‌ی زن مسلمان محسوب میشوند؛ این قلّه است. اسلام، زنان مسلمان را، [همه‌ی] زنان را به سمت این قلّه دعوت میکند؛ درست است که همه نمیتوانند برسند، لکن میتوانند به آن سمت حرکت کنند.》
undefinedرهبر حکیم انقلاب ۱۴۰۳/۹/۲۷
undefinedولادت باسعادت معلم بشریت، حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) را به همراهان راه سوم تبریک می‌گوییم.
#فاطمه‌ای_که_نمی‌شناسیم
┈┈••✾••┈┈ undefinedراه سومundefined@rahesevvom
undefinedعضو شوید:https://eitaa.com/joinchat/1457651996Cc5ff848bf2

۵:۵۵