۱۸:۳۸
۱۸:۳۹
بازارسال شده از دوره تربیت استراتژیستهای جوان قرآنی
۱۸:۴۰
بازارسال شده از تبیان تا تبیین
۱۴:۱۶
بازارسال شده از دوره تربیت استراتژیستهای جوان قرآنی
۱۶:۰۷
بازارسال شده از دوره تربیت استراتژیستهای جوان قرآنی
۵:۲۵
بازارسال شده از دوره تربیت استراتژیستهای جوان قرآنی
۱۰:۴۱
بازارسال شده از جمعیت افغانستانیهای مقیم ایران
۱۰:۰۰
۷:۰۱
بازارسال شده از دوره تربیت استراتژیستهای جوان قرآنی
۱۱:۲۷
بازارسال شده از مرکز راهبری برهان
۵:۲۷
بازارسال شده از کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
۱۹:۴۰
💠 راسخ 🇮🇷
چند تفاوت سیاستگذاری اسلامی3: مثال سوم: سیاستِ فروش و علنی کردنِ تسلیحات جمع آوری سلاح در سیاستگذاری قرآنی به طور عجیبی صرفاً از باب وظیفه است. یعنی: از ما کاری «مطابق پیشنهاد محاسبه عقلایی» در ذخیره سازی تسلیحات خواسته شده (60انفال)، ولی بدون اعتماد به خودِ تسلیحات! لذاست که خداوند عمل مطابق با محاسبه را نیز در صورت اعتماد به خودِ تسلیحات، برای فرد و جامعه مؤمن از کار می اندازد و تمام تجهیزات را بدون هیچ پیروزی در معرض نابودی و هزیمت قرار می دهد!! لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ (25توبه) در مقابل نیز، در صورت اعتماد به وعده الهی، آن را با نصرت خود ترکیب می کند و اثرش را از باب «من حیث لایحتسب» و فراتر از حد محاسبه (با برکت) قرار می دهد: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ «لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ» وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (60انفال). تا جایی که عدم درک کفار نسبت به این منطق، و حمل این نتایج بر قدرت مسلمین (و ترسشان از قدرت مسلمین و تجهیزاتشان (60انفال) )! «نفهمیدن» معنا می شود: لانتم اشد رهبة فی صدورهم لانهم لا یفقهون!(13حشر). «حقیقتاً» عامل پیروزی اسلام، تنها خداست و نه تجهیزات. مسئلة تسلیحات، یکی از اوجهای فاصله گیریِ سیاستگذاری غیب باور، از غیر آن است. چون خداوند تصمیم گرفته رفتار غیب را در این مسئله تندتر از بسیاری مسائل دیگر تنظیم نماید و هرگونه تکیه به طریق را در سیاستگذاری، کنار بزند. کنار هم قراردادن 60انفال و تجربة جنگ حنین در 25توبه، احتمالاًُ چنین نتیجه می دهد که در مسئلة خاص تسلیحات، سیاستگذاری اسلامی «تسلیحات را صرفاً طریق به ایجاد هیبت ذهنی در ذهن ناظران» می داند و نه «حتی طریق اثرگذاری در نتیجة نبرد اسلام با دشمن» . این گزاره، ملازمات سیاستیِ بسیاری دارد که سیاستگذاری تسلیحاتی را متفاوت از سیاستگذاری مادی می نماید. مثلاً: ازآنجا که کارکرد اصلی تسلیحات در سیاستگذاری اسلامی، ترساندن طرف مقابل، و نه هیچ گونه تکیه به آن در نبرد خواهد بود، میتوان «تمام داشتههای تسلیحاتی را برای ترساندن دشمنان، رونمایی کرد» ، البته در صورتی که کسی از این سیاست بویی نبرَد و احساس کند هنوز داشتههایی در پس پرده است. توضیح اینکه: در سیاستگذاری تسلیحاتی عموماً داشتههایی از تکنیک و همچنین حجم تسلیحات، پنهان مانده و برای روز نبرد به عنوان «فنّ نهایی» ذخیره می شود. حال اگر ناظران – که به دلیل نگاه مادی، «لایفقهون» هستند و نگاهشان تنها عوامل تاثیرگذار مادی را می بیند(13حشر)- همین تصور را از سیاستگذار مؤمن نیز داشته باشند کافی است تا اهداف سیاستیِ تسلیحات برآورده شود و برای به حداکثر رساندنِ آن، باید تمام تسلیحات به نمایش گذاشته شود. «چون در جنگ، به هیچ وجه تکیه بر تجهیزات نیست» حتی در حدّ اسباب پیروزی. البته این حد از تفاوت سیاستی در مورد خصوص سیاستگذاری تسلیحات جنگی به وجود می آید که خداوند خواسته اوج تفاوت دو نگاه در آن به نمایش گذاشته شود. همچنین در دیگر ملازمات سیاستی نیز این تفاوت نگاه اثرگذار است. همچون «کمک تسلیحاتی به همپیمان» یا طرف ثالثی که نبردش همسو با طرح الهیِ کشور اسلامی برای نجات جهان -و لذا کشتههای کمتر- است. (در کمک پهپادی به حزب الله و روسیه این مطرح بود). در اینجا نیز غیبناباوران، لزوماً داشتههایی از حجم یا تکنیک تسلیحات را ذخیره نگه میدارند و به همپیمان عرضه نمیکنند تا برای روز مبادا به کار آید. اما در اینجا، کارکرد تسلیحات صرفاً برای ایجاد هیبت در نگاه نظار است و اتفاقاً در صورت محرمانه ماندن سیاست اسلامی، این هدف با کمک حداکثریِ تسلیحاتی به اوج میرسد. آن هم طیّ کمکی رسمی که تغییر نتایج نبرد را به نام تسلیحات و تجهیزات حاکمیت اسلامی فاکتور نماید و هدف «هیبت» تسلیحات را هرچه بیشتر فراهم آورَد. پ.ن. بدیهی است این مخالف «استفاده از تجهیزات در جنگ» نیست. چون تجهیزات را در جنگ بدون تکیة روانی بر اثرِ آن می توان به کار برد. اما در مثال های سیاستیِ فوق، خودِ سیاست مذکور در میان غیب ناباوران، در اثرِ «تکیه روانی بر اثرِ تسلیحات در نبرد» به وجود آمده و با حذف این تکیه روانی، سیاست نیز تغییر خواهد کرد. به گروه سیاست خارجی مرکز راهبری برهان بپیوندید: ble.ir/join/MmIyMGEyMD
ادامه این سلسه یادداشت ها
۲۰:۵۴
چند تفاوت سیاستگذاری اسلامی4:
وقتی میخواهیم مسئلهای را حل کنیم، معمولاً همان راههای دیگران به ذهنمان میرسد. خلاقیتهایی می زنیم و محاسباتی را توضیح میدهیم. با این فرق که ما همان خلاقیت و محاسبات را برای جمهوری اسلامی انجام میدهیم، دیگران برای کشور و مسائل خودشان.
تهش این است که هر کسی چیزی که به ذهنش رسیده را نظمی میدهد و آخرش میگوید حرف اسلام هم همین بود. در حالت بدتر، حرف را از غربیها گرفته، در حالت بهتر خودش به آن فکر کرده و خلاقیت زده است. ولی آخرش اسلام باعث تغییر «نسخه و راهحل» (نه تغییر هدف) برای او نمیشود.
اما واقعاً اسلام روی زمین هیچ تفاوتی ندارد؟
اسلام متفاوت است. مخصوصاً در سیاست های جنگ و قتال، اوج تفاوتش با منطق ظاهری است. یاریهای الهی آنجا ظاهر است و کارساز: وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَريءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ (48انفال): تا قبل از جنگ شیطان جای جولان دارد، ولی وقت جنگ دیگر شیطان هم فهمیده که خدا در یاری رساندنش شوخی ندارد. (کلاً یاریهای مذکوردرسوره انفال).
مثلاً مسئلة تسلیحات، اوج فاصلهگیریِ سیاستگذاری غیب باور از غیر آن است، چون خداوند تصمیم گرفته رفتار غیب را در این مسئله تندتر از بسیاری مسائل دیگر تنظیم نماید و هرگونه تکیه به طریق را در سیاستگذاری، کنار بزند درحالی که اصلِ خودِ تسلیحات را کنار نمیزند و مؤمن، به دستور خدا گسترشش میدهد؛ که بررسی شد.
اسلام واقعاً معجزه است. حکم هایش معجزه است، یعنی دست روی نقاط خاصی گذاشته که به ذهن دیگران نرسیده و متناسب با «شناخت کاملش از جهان» روی همان «نقاط اهرمی» حکم داده است. این حکمها را که عصیان کنیم، با هزاران مسئله روبرو میشویم که حل کردنش عقل جنّ می خواهد و علمِ عالَم و عمر نوح(ع).
مثلاً قرآن میگوید در سیاست خارجیات فلان جور با موحدین عالَم حرف بزن. این حرف زدن در عمق جانشان مینشیند ولو نشان ندهند؛ و هر مقدار که قرار است جذب بشوند را جذب میکند. هویت ابراهیمی را طرح می کند و به شدت تفصیل می دهد و تاکید می کند. این را که اجرا کنیم تازه زمین بازی، شکل درستِ خودش را می گیرد.
اسلام قرار بوده راه زندگی را به ما نشان بدهد. معما که نمی خواسته طرح کند پس قاعدتاً حل مسئله طبق اسلام باید راحت تر از حل مسئله با دانش غیر وحیانی باشد. مشکل این است که نمی خواهیم به چیزی که اسلام دستور می دهد عمل کنیم.
مثلاً این همه بر سرِ راهبرد سیاست خارجی در نظم جهانی سخن میگوییم. اسلام اصرار دارد که «هدف» این راهبرد «به هم ریختن نظم ظالمانه موجود» است بدون هیچ شائبه و تسامحی. همه کشورها در طراحی راهبردیشان به دنبال جایگاه و موازنه ای در نظم موجود می گردند، اما کشور اسلامی پاسخ به این سوال را در نظمی متفاوت می دهد. نظمی که «رژیم حقوقی اسلام» در آن اجرا می شود و کسی کدخدا نیست.
این هدف، مسیرش چیست؟ نقشهراه قرآنی توضیح داده؛ مگر بخواهیم عصیان کنیم. نقشهراهِ قرآنی یعنی یک چیز واقعی، که باید به آن رجوع کرد و همین طوری خودبهخود از معارف کلیِ دین معلوم نیست. کارهای دیوانهوار -از نظر عقل و مصلحت و... غیر الهی- هم در بعضی جاها ندارد و در بعضی جاها دارد؛ در هر کدام باید رجوع کرد. خدا راهِ رسیدن به آن نقطة هدف را واضح نشان داده.
حال وقتی خود را با آن تطبیق دادیم، دیگر در خود نقشهراه صلح و کوتاهآمدن و سازش از سر خستگی نداریم. وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (139). ذرهای کوتاه نمی آید. به قدر سر سوزنی عقب نمیکشد مگر جامعهی خودی بخواهد عصیان کند و عواقبش را هم ببیند.
اسلام جوّگیر نیست. مجموعهای از احساسات و شعارهای کلیشهای نیست که «فقط» به درد کف راهپیماییها بخورد. این هم هست، ولی حرف واقعی است.
مثلاً میگوید تکلیفِ حمایت از مستضعفین عالَم بر اساس «موضع آنان نسبت به هجرت» تعیین میشود. اگر شعار میدهد که وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً (75نساء)
وقتی میخواهیم مسئلهای را حل کنیم، معمولاً همان راههای دیگران به ذهنمان میرسد. خلاقیتهایی می زنیم و محاسباتی را توضیح میدهیم. با این فرق که ما همان خلاقیت و محاسبات را برای جمهوری اسلامی انجام میدهیم، دیگران برای کشور و مسائل خودشان.
تهش این است که هر کسی چیزی که به ذهنش رسیده را نظمی میدهد و آخرش میگوید حرف اسلام هم همین بود. در حالت بدتر، حرف را از غربیها گرفته، در حالت بهتر خودش به آن فکر کرده و خلاقیت زده است. ولی آخرش اسلام باعث تغییر «نسخه و راهحل» (نه تغییر هدف) برای او نمیشود.
اما واقعاً اسلام روی زمین هیچ تفاوتی ندارد؟
اسلام متفاوت است. مخصوصاً در سیاست های جنگ و قتال، اوج تفاوتش با منطق ظاهری است. یاریهای الهی آنجا ظاهر است و کارساز: وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَريءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ (48انفال): تا قبل از جنگ شیطان جای جولان دارد، ولی وقت جنگ دیگر شیطان هم فهمیده که خدا در یاری رساندنش شوخی ندارد. (کلاً یاریهای مذکوردرسوره انفال).
مثلاً مسئلة تسلیحات، اوج فاصلهگیریِ سیاستگذاری غیب باور از غیر آن است، چون خداوند تصمیم گرفته رفتار غیب را در این مسئله تندتر از بسیاری مسائل دیگر تنظیم نماید و هرگونه تکیه به طریق را در سیاستگذاری، کنار بزند درحالی که اصلِ خودِ تسلیحات را کنار نمیزند و مؤمن، به دستور خدا گسترشش میدهد؛ که بررسی شد.
اسلام واقعاً معجزه است. حکم هایش معجزه است، یعنی دست روی نقاط خاصی گذاشته که به ذهن دیگران نرسیده و متناسب با «شناخت کاملش از جهان» روی همان «نقاط اهرمی» حکم داده است. این حکمها را که عصیان کنیم، با هزاران مسئله روبرو میشویم که حل کردنش عقل جنّ می خواهد و علمِ عالَم و عمر نوح(ع).
مثلاً قرآن میگوید در سیاست خارجیات فلان جور با موحدین عالَم حرف بزن. این حرف زدن در عمق جانشان مینشیند ولو نشان ندهند؛ و هر مقدار که قرار است جذب بشوند را جذب میکند. هویت ابراهیمی را طرح می کند و به شدت تفصیل می دهد و تاکید می کند. این را که اجرا کنیم تازه زمین بازی، شکل درستِ خودش را می گیرد.
اسلام قرار بوده راه زندگی را به ما نشان بدهد. معما که نمی خواسته طرح کند پس قاعدتاً حل مسئله طبق اسلام باید راحت تر از حل مسئله با دانش غیر وحیانی باشد. مشکل این است که نمی خواهیم به چیزی که اسلام دستور می دهد عمل کنیم.
مثلاً این همه بر سرِ راهبرد سیاست خارجی در نظم جهانی سخن میگوییم. اسلام اصرار دارد که «هدف» این راهبرد «به هم ریختن نظم ظالمانه موجود» است بدون هیچ شائبه و تسامحی. همه کشورها در طراحی راهبردیشان به دنبال جایگاه و موازنه ای در نظم موجود می گردند، اما کشور اسلامی پاسخ به این سوال را در نظمی متفاوت می دهد. نظمی که «رژیم حقوقی اسلام» در آن اجرا می شود و کسی کدخدا نیست.
این هدف، مسیرش چیست؟ نقشهراه قرآنی توضیح داده؛ مگر بخواهیم عصیان کنیم. نقشهراهِ قرآنی یعنی یک چیز واقعی، که باید به آن رجوع کرد و همین طوری خودبهخود از معارف کلیِ دین معلوم نیست. کارهای دیوانهوار -از نظر عقل و مصلحت و... غیر الهی- هم در بعضی جاها ندارد و در بعضی جاها دارد؛ در هر کدام باید رجوع کرد. خدا راهِ رسیدن به آن نقطة هدف را واضح نشان داده.
حال وقتی خود را با آن تطبیق دادیم، دیگر در خود نقشهراه صلح و کوتاهآمدن و سازش از سر خستگی نداریم. وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (139). ذرهای کوتاه نمی آید. به قدر سر سوزنی عقب نمیکشد مگر جامعهی خودی بخواهد عصیان کند و عواقبش را هم ببیند.
اسلام جوّگیر نیست. مجموعهای از احساسات و شعارهای کلیشهای نیست که «فقط» به درد کف راهپیماییها بخورد. این هم هست، ولی حرف واقعی است.
مثلاً میگوید تکلیفِ حمایت از مستضعفین عالَم بر اساس «موضع آنان نسبت به هجرت» تعیین میشود. اگر شعار میدهد که وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً (75نساء)
۲۱:۰۳
در کنارش این را هم می گوید که: إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً (97)إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً (98)فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)وَ مَنْ يُهاجِرْ في سَبيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (100نساء)
یا مثلاً وقتی با امریکا درگیر می شود، حواسش هست که یک وقت همپیمانان از فرصت استفاده نکنند و کشور اسلامی را غافلگیر نکنند. با هر پیمان شکنی برخورد پشیمان کننده و «عبرت آموز» برای دیگران می کند: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57انفال)
اسلام به معنای واقعی واقعگراست. پس وقتی روی یاری الهی میبندد و دستوری میدهد، «واقعیت همین است».
مثلاً اسلام دیدِ کاملاً واقعگرایانه به سیاستگذاران جهان نسبت به انقلاب اسلامی دارد. ما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِكينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (105). هیچ کدامشان نمیخواهند هیچ خیری به ما برسد. چون هر کسی که حاکم باشد و به هرحال کشورش جایی در نظم موجود پیدا کرده باشد از برهم ریختن نظم گریزان خواهد بود.
یا مثلاً وقتی حاج قاسم را زدند، این در منطق هر کسی که بخواهد واقعی ببیند جنگ است. زدن نیروی نظامی است به صورت رسمی. اینجا خدا وعده داده حرکت کن و برخورد کن و در «نگاه واقعبینانه» اگرنه کلاهت پسِ معرکه خواهد بود.
می ماند سوال آخر؛ و این که چنین نقشهراهِ واضحی کو؟ مسیر کدام است؟
به گروه سیاست خارجی مرکز راهبری برهان بپیوندید:ble.ir/join/MmIyMGEyMD
یا مثلاً وقتی با امریکا درگیر می شود، حواسش هست که یک وقت همپیمانان از فرصت استفاده نکنند و کشور اسلامی را غافلگیر نکنند. با هر پیمان شکنی برخورد پشیمان کننده و «عبرت آموز» برای دیگران می کند: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57انفال)
اسلام به معنای واقعی واقعگراست. پس وقتی روی یاری الهی میبندد و دستوری میدهد، «واقعیت همین است».
مثلاً اسلام دیدِ کاملاً واقعگرایانه به سیاستگذاران جهان نسبت به انقلاب اسلامی دارد. ما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِكينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (105). هیچ کدامشان نمیخواهند هیچ خیری به ما برسد. چون هر کسی که حاکم باشد و به هرحال کشورش جایی در نظم موجود پیدا کرده باشد از برهم ریختن نظم گریزان خواهد بود.
یا مثلاً وقتی حاج قاسم را زدند، این در منطق هر کسی که بخواهد واقعی ببیند جنگ است. زدن نیروی نظامی است به صورت رسمی. اینجا خدا وعده داده حرکت کن و برخورد کن و در «نگاه واقعبینانه» اگرنه کلاهت پسِ معرکه خواهد بود.
می ماند سوال آخر؛ و این که چنین نقشهراهِ واضحی کو؟ مسیر کدام است؟
به گروه سیاست خارجی مرکز راهبری برهان بپیوندید:ble.ir/join/MmIyMGEyMD
۲۱:۰۳
بازارسال شده از کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
۱۲:۴۶
آیاتی درباره جنگ کریدورها3:
تعامل ایجابی یا سلبی با همپیمان؟
درباره نگاه جدید به همپیمانی توضیح دادیم. ولی در نگاه بعضی، ارتباط ایران و چین از این منظر زیادی امنیتی دیده شده است. چه آن طرفی ها که به امریکا هم نگاه امنیتی ندارند و می گویند امتیاز اقتصادی تعریف کنیم تا همه چیز گل و بلبل شود! و چه این طرفی ها که ارتباطات اقتصادی با امریکا و اروپا را ذیل جنبة سیاسی و امنیتی آن می دانند، ولی در مورد چین اینگونه نیستند.
بدیهی است ادعای ما نیز اینجا آن نبود که بیخود حاشیه سازی کنیم و یا از هرگونه افزایش ارتباط و اشتراک منافعی استقبال ننماییم. بلکه هدف، نگاهی واقعبینانه بود که تا چه مقدار می توان به این ارتباطات امید بست و تا چه نقطه ای از آن را در برنامه ریزیِ اقدامات آتی، وارد نمود. چنانکه مذاکره را نیز میتوان با طرف غربی ادامه داد اما باید واقع بینانه، کارها را معطلِ آن نکرد و امیدی نداشت، در همکاریها با دیگران نیز باید «امید را مطابق واقع» تنظیم نمود و نه بیشتر. با رعایت این شرایط، راهبردی طراحی کنیم و بدانیم که به کجا می خواهیم برسیم، دیگر هر مقدار می توانیم از هر یک از ابزارهای مذاکره یا همکاری استفاده کنیم.
اولاً مدیریت ارتباط با ایران در چین، ذیل نهادهای امنیتی چین است و نه شرکت های اقتصادیِ صرف. چیزی که در مورد ارتباط چین با بسیاری از کشورها حتی متحدین امریکا و خودِ امریکا هم صادق نیست. این یعنی فرصت، که موانع اقتصادی مانع رابطه حداقلی نیست، و یعنی تهدید، که مزایای اقتصادی موجب رابطه حداکثری نیست.
ثانیاً بر فرض که چنین باشد و جذابیت اقتصادی به تنهایی ذواثر باشد، متاسفانه موعد جذابیت ایران برای چین -در مقام صرفا اقتصادی- گذشته است و اینجا هم امریکا با چالاکی از کمکاری ایران -در ایجاد جذابیت یا ایجاد اضطرار و تهدید، فرقی نمی کند- استفاده نموده و به ناگهان می بینیم همپیمانان امریکا ارتباط خود با چین را بسیار گسترش می دهند. از سعودی گرفته تا ترکیه، و از امارات تا اسرائیل. این در راستای فهم طرف از جایگاه «اضطرار» در تعریف ارتباطات پایدار میان کشورها است، که می توانست ارتباط چین با ایران را همیشه مسئله ای تازه و پرطراوت نگه دارد. اما با وجود رقبای جدید، ایران به همان جایگاه «ذخیرة اضطراری» باز خواهد گشت.
ثالثاً باید توجه کنیم جذابیت های اقتصادی ایران، حداقل به صورت بالفعل چندان نیست. جمعیت پایین (زیر صد میلیون) در مقایسه با پاکستان و ترکیه و...، اقتصادی غیر صنعتی و عدم توان تصمیمگیری متمرکز و پیشبرد راهبردِ واحد صنعتی یا اقتصادی در بلند مدت، ایران را در رقابت اقتصادی فرصت ها ضعیف کرده است. آن هم در مقابل رقبای تازه نفس منطقه ای. هرچند منابع و کیفیت نیروی انسانی ایرانی قابل رقابت است.
رابعاً ادعا فقط نیاز به اضافه کردن وجه امنیتی و تهدیدی و اضطراری -ولو در اقتصاد- به ماجراست، بدون هیچ انکاری نسبت به مطلوبیت افزایش منافع مشترک . حتماً با وجود موادّ لازم در حیطة تهدید و اضطرار، نیاز هرچه بیشتری به موادّ کافی در زمینه هماهنگی اقتصادی و افزایش ایجابیِ منافع مشترکِ دوطرفه خواهد بود. از تامین کننده منابع اولیه بگیر، تا استراتژی های متلائم صنعتی و تولید ارزش افزوده در مسیر اقتصادیِ کریدورها که در فرایندی هوشمندانه، اقتصادها را به یکدیگر گره بزند. اساساً این خود مسیری ذیل همان راهبردِ همپیمانی تهدید محور است، برای گسترش سطح اضطرار و تهدیدهای مشترک، و افزایش هزینة دشمن غربی برای هرگونه فشار.
چنان که در تجربة موفق گاز و برق عراق مشاهده کردیم و به همین سادگی به معافیت های تحریمی عراق در این زمینه رسیدیم.
و چنانکه حتی در راهبرد مذاکره با غرب -نه مذاکره مستقیم با امریکا که جز زیان ندارد- نیز می توان با افزایش سطح «تهدید و اضطرار»، به داشته هایی موقت رسید: «علت تحریم رفتار ایران نیست که با تغییر رفتار یا مذاکره قابل حل باشد. [ولی] منکر نیستم که تغییراتی در روابط قدرتهای بزرگ ممکن است موقتا شعاع عمل تاکتیکی ایران را زیاد کند، اما این تخفیف ها موقت (ولی مهم) هستند. چنانکه جنگ کریمه [با ایجاد اضطراری نسبت به تحرک تهران] منجر به برجام شد و جنگ اکراین ممکن بود به یک توافق موقت حداکثر دوساله با امریکا منجر شود. جمهوری اسلامی ایران باید یاد بگیرد مجموعه ای از بستههای کوتاهمدت رسمی با دولتهای بزرگی که ایران حالا یک بخش جانبی از روابط آنها است تدوین، امضا و اجرا کند. مثلا با چین، امریکا، روسیه، هند و فرانسه. تصور این که بدون تغییر شکل پاسخ جمهوری اسلامی ایران به تحریم با آمد و رفت آدمها و رؤسای جمهور و نشست و برخاست روسای قوا این مسیر سریع به سمت اوکراین شدن متوقف خواهد شد، تصور غلطی است». (مجید شاکری، توییت).
تعامل ایجابی یا سلبی با همپیمان؟
درباره نگاه جدید به همپیمانی توضیح دادیم. ولی در نگاه بعضی، ارتباط ایران و چین از این منظر زیادی امنیتی دیده شده است. چه آن طرفی ها که به امریکا هم نگاه امنیتی ندارند و می گویند امتیاز اقتصادی تعریف کنیم تا همه چیز گل و بلبل شود! و چه این طرفی ها که ارتباطات اقتصادی با امریکا و اروپا را ذیل جنبة سیاسی و امنیتی آن می دانند، ولی در مورد چین اینگونه نیستند.
بدیهی است ادعای ما نیز اینجا آن نبود که بیخود حاشیه سازی کنیم و یا از هرگونه افزایش ارتباط و اشتراک منافعی استقبال ننماییم. بلکه هدف، نگاهی واقعبینانه بود که تا چه مقدار می توان به این ارتباطات امید بست و تا چه نقطه ای از آن را در برنامه ریزیِ اقدامات آتی، وارد نمود. چنانکه مذاکره را نیز میتوان با طرف غربی ادامه داد اما باید واقع بینانه، کارها را معطلِ آن نکرد و امیدی نداشت، در همکاریها با دیگران نیز باید «امید را مطابق واقع» تنظیم نمود و نه بیشتر. با رعایت این شرایط، راهبردی طراحی کنیم و بدانیم که به کجا می خواهیم برسیم، دیگر هر مقدار می توانیم از هر یک از ابزارهای مذاکره یا همکاری استفاده کنیم.
اولاً مدیریت ارتباط با ایران در چین، ذیل نهادهای امنیتی چین است و نه شرکت های اقتصادیِ صرف. چیزی که در مورد ارتباط چین با بسیاری از کشورها حتی متحدین امریکا و خودِ امریکا هم صادق نیست. این یعنی فرصت، که موانع اقتصادی مانع رابطه حداقلی نیست، و یعنی تهدید، که مزایای اقتصادی موجب رابطه حداکثری نیست.
ثانیاً بر فرض که چنین باشد و جذابیت اقتصادی به تنهایی ذواثر باشد، متاسفانه موعد جذابیت ایران برای چین -در مقام صرفا اقتصادی- گذشته است و اینجا هم امریکا با چالاکی از کمکاری ایران -در ایجاد جذابیت یا ایجاد اضطرار و تهدید، فرقی نمی کند- استفاده نموده و به ناگهان می بینیم همپیمانان امریکا ارتباط خود با چین را بسیار گسترش می دهند. از سعودی گرفته تا ترکیه، و از امارات تا اسرائیل. این در راستای فهم طرف از جایگاه «اضطرار» در تعریف ارتباطات پایدار میان کشورها است، که می توانست ارتباط چین با ایران را همیشه مسئله ای تازه و پرطراوت نگه دارد. اما با وجود رقبای جدید، ایران به همان جایگاه «ذخیرة اضطراری» باز خواهد گشت.
ثالثاً باید توجه کنیم جذابیت های اقتصادی ایران، حداقل به صورت بالفعل چندان نیست. جمعیت پایین (زیر صد میلیون) در مقایسه با پاکستان و ترکیه و...، اقتصادی غیر صنعتی و عدم توان تصمیمگیری متمرکز و پیشبرد راهبردِ واحد صنعتی یا اقتصادی در بلند مدت، ایران را در رقابت اقتصادی فرصت ها ضعیف کرده است. آن هم در مقابل رقبای تازه نفس منطقه ای. هرچند منابع و کیفیت نیروی انسانی ایرانی قابل رقابت است.
رابعاً ادعا فقط نیاز به اضافه کردن وجه امنیتی و تهدیدی و اضطراری -ولو در اقتصاد- به ماجراست، بدون هیچ انکاری نسبت به مطلوبیت افزایش منافع مشترک . حتماً با وجود موادّ لازم در حیطة تهدید و اضطرار، نیاز هرچه بیشتری به موادّ کافی در زمینه هماهنگی اقتصادی و افزایش ایجابیِ منافع مشترکِ دوطرفه خواهد بود. از تامین کننده منابع اولیه بگیر، تا استراتژی های متلائم صنعتی و تولید ارزش افزوده در مسیر اقتصادیِ کریدورها که در فرایندی هوشمندانه، اقتصادها را به یکدیگر گره بزند. اساساً این خود مسیری ذیل همان راهبردِ همپیمانی تهدید محور است، برای گسترش سطح اضطرار و تهدیدهای مشترک، و افزایش هزینة دشمن غربی برای هرگونه فشار.
چنان که در تجربة موفق گاز و برق عراق مشاهده کردیم و به همین سادگی به معافیت های تحریمی عراق در این زمینه رسیدیم.
و چنانکه حتی در راهبرد مذاکره با غرب -نه مذاکره مستقیم با امریکا که جز زیان ندارد- نیز می توان با افزایش سطح «تهدید و اضطرار»، به داشته هایی موقت رسید: «علت تحریم رفتار ایران نیست که با تغییر رفتار یا مذاکره قابل حل باشد. [ولی] منکر نیستم که تغییراتی در روابط قدرتهای بزرگ ممکن است موقتا شعاع عمل تاکتیکی ایران را زیاد کند، اما این تخفیف ها موقت (ولی مهم) هستند. چنانکه جنگ کریمه [با ایجاد اضطراری نسبت به تحرک تهران] منجر به برجام شد و جنگ اکراین ممکن بود به یک توافق موقت حداکثر دوساله با امریکا منجر شود. جمهوری اسلامی ایران باید یاد بگیرد مجموعه ای از بستههای کوتاهمدت رسمی با دولتهای بزرگی که ایران حالا یک بخش جانبی از روابط آنها است تدوین، امضا و اجرا کند. مثلا با چین، امریکا، روسیه، هند و فرانسه. تصور این که بدون تغییر شکل پاسخ جمهوری اسلامی ایران به تحریم با آمد و رفت آدمها و رؤسای جمهور و نشست و برخاست روسای قوا این مسیر سریع به سمت اوکراین شدن متوقف خواهد شد، تصور غلطی است». (مجید شاکری، توییت).
۱۱:۱۷
و چنانکه پیش از این نیز در معادلة اضطراریِ «ثبات جهانی نفت، در برابر زندگی آرام جمهوری اسلامی پس از جنگ تحمیلی» ایران توانست به صورت موقت، به معادله ای نانوشته دست پیدا کند.
خامساً با این حال، طبیعی است در نگاه تهدید محور، با مشکلی در توسعه روابط روبروییم. این که «ارتباط های اضطراری، همواره محدود به دایره آن اضطرار تعریف می شوند». به تعبیر دیگر، چون عامل ارتباطگیری سلبی است، همواره ارتباط در سطح حداقلهای ممکن تعریف می شود و نه حداکثرها. چین آنگاه که ایران در حال تضعیف شدن است و احساس فروپاشی در فشار حداکثری دوران ترامپ به طرف دست می دهد، راضی میشود خرید نفتش را «افزایش دهد». یک میلیون بشکه نفت از ایران می خرد چون افتادنِ ایران به معنای اضطرار چین در مواجهه با امریکاست. ایران، دیواری است بلند در برابر سیاست های امریکا در منطقه، و البته مانع از تمرکز بیشتر امریکا بر شرق. در ادامه نیز این مقدار را برای چانه زنی با رقیب عربستانی و برای اضطرار «روز مبادا» ادامه خواهد داد.
اما به همین صورت، ایرانِ قوی در منطقه چالش زاست. ایرانِ درگیر با امریکا نیز. هرگونه بر هم خوردن موازنة قوا و تهدید امنیت، به ضرر کشوری است که می خواهد اینجا کار تجاری و اقتصادی کند و به امنیت نیاز دارد. چنان که ائتلاف روسیه و چین به نفع چین بود، و جنگ روسیه با اوکراین به ضرر او؛ از جمله با تهدید مسیر شمالیِ کمربند، در طرح کمربند و جاده. و جالب آن که پس از شروع جنگ، شکست روسیه باز هم به ضرر چین خواهد بود.
در این راستا نیاز به نشان دادنِ آن است که دامنه اضطرار و تهدیدات مشترک درحال افزایش است. یکی از تجربه های نسبتاً موفق مشابه، آوردنِ روسیه به آوردگاه سوریه توسط ایران بود، که با نشان دادن تهدید مشترک و افزایش دامنة آن اتفاق افتاد. روسیه راضی شد که با کنار نشستن و فریاد لنگش کن، و حتی با کمک های سیاسی و خرج کردن حق وتو برای سوریه و حتی تر، کمک اقتصادی قرار نیست این تهدید برطرف گردد. پس «مجبور» به همکاری با ایران در سوریه شد، هرچند در ادامه منفعتش را هم برد.
اساساً در دین، ایجاد تهدید بالقوه از سمت خودِ حاکمیت اسلامی برای همپیمانان، عمدتاً پس از گشوده شدن همپیمانی و برای ترساندن از پیمان شکنی است که توصیه می شود: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (55)الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (56)فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57)وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ (58)وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (59انفال). قبل از آن، ترسِ طرف از تهدیدات مشترک امروز یا آینده؛ یا ترس از زمانِ قدرتگیریِاسلام کافی است. چگونه؟ در شماره بعد خواهیم دید.
یادداشت های حجه الاسلام خلیلی
به گروه سیاست خارجی مرکز راهبری برهان بپیوندید:ble.ir/join/MmIyMGEyMD
خامساً با این حال، طبیعی است در نگاه تهدید محور، با مشکلی در توسعه روابط روبروییم. این که «ارتباط های اضطراری، همواره محدود به دایره آن اضطرار تعریف می شوند». به تعبیر دیگر، چون عامل ارتباطگیری سلبی است، همواره ارتباط در سطح حداقلهای ممکن تعریف می شود و نه حداکثرها. چین آنگاه که ایران در حال تضعیف شدن است و احساس فروپاشی در فشار حداکثری دوران ترامپ به طرف دست می دهد، راضی میشود خرید نفتش را «افزایش دهد». یک میلیون بشکه نفت از ایران می خرد چون افتادنِ ایران به معنای اضطرار چین در مواجهه با امریکاست. ایران، دیواری است بلند در برابر سیاست های امریکا در منطقه، و البته مانع از تمرکز بیشتر امریکا بر شرق. در ادامه نیز این مقدار را برای چانه زنی با رقیب عربستانی و برای اضطرار «روز مبادا» ادامه خواهد داد.
اما به همین صورت، ایرانِ قوی در منطقه چالش زاست. ایرانِ درگیر با امریکا نیز. هرگونه بر هم خوردن موازنة قوا و تهدید امنیت، به ضرر کشوری است که می خواهد اینجا کار تجاری و اقتصادی کند و به امنیت نیاز دارد. چنان که ائتلاف روسیه و چین به نفع چین بود، و جنگ روسیه با اوکراین به ضرر او؛ از جمله با تهدید مسیر شمالیِ کمربند، در طرح کمربند و جاده. و جالب آن که پس از شروع جنگ، شکست روسیه باز هم به ضرر چین خواهد بود.
در این راستا نیاز به نشان دادنِ آن است که دامنه اضطرار و تهدیدات مشترک درحال افزایش است. یکی از تجربه های نسبتاً موفق مشابه، آوردنِ روسیه به آوردگاه سوریه توسط ایران بود، که با نشان دادن تهدید مشترک و افزایش دامنة آن اتفاق افتاد. روسیه راضی شد که با کنار نشستن و فریاد لنگش کن، و حتی با کمک های سیاسی و خرج کردن حق وتو برای سوریه و حتی تر، کمک اقتصادی قرار نیست این تهدید برطرف گردد. پس «مجبور» به همکاری با ایران در سوریه شد، هرچند در ادامه منفعتش را هم برد.
اساساً در دین، ایجاد تهدید بالقوه از سمت خودِ حاکمیت اسلامی برای همپیمانان، عمدتاً پس از گشوده شدن همپیمانی و برای ترساندن از پیمان شکنی است که توصیه می شود: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (55)الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (56)فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57)وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ (58)وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (59انفال). قبل از آن، ترسِ طرف از تهدیدات مشترک امروز یا آینده؛ یا ترس از زمانِ قدرتگیریِاسلام کافی است. چگونه؟ در شماره بعد خواهیم دید.
یادداشت های حجه الاسلام خلیلی
به گروه سیاست خارجی مرکز راهبری برهان بپیوندید:ble.ir/join/MmIyMGEyMD
۱۱:۱۹
۸:۰۵
بازارسال شده از کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
۱۷:۵۲