روایت مردم ایران نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب:@ravina_ad
#لبنان بیروت، ایستاده در غبار - ۱۱بخش اول انتظار برای مدتی نامعلوم، روانِ آدمیزاد را آزار میدهد. این "اللهاعلم"هایی که خلقالله توی مدرسهی آوارگانِ جبلمحسن در جوابِ سوال از پیشبینیشان درباره پایانِ جنگ میگفتند، نگرانم میکند. بعدِ سیدحسن، انگار ترکیب متناقضی از ناامیدی و امیدواری به جامعه تزریق شده! و جامعهی شیعه، ریسمانهایی دارد که به آن چنگ بزند و تاب بیاورد.اینها سرجمع احساساتم توی مدرسهی آوارگان جبلمحسن در شرق طرابلس است. خیلیها نزدیک دو هفته است که خودشان را رساندهاند اینجا؛ یعنی درست بعد از شنیدن خبرِ شهادت سیدحسن؛ خبری که باورش نمیکنند اما هراسانشان میکند.آوارگانِ قبلِ خبر شهادت، میگویند وقتی خبر رسید، مدرسه، رفت توی لاک سکوت؛ بعد فریاد و شیون؛ بعد امید به زنده بودن سید. توی حرفها وقتی میگوییم شهید سیدحسن، بهشان برمیخورد. دخترِ ۲۲سالهی پرستاری که مدتی است توی مدرسه، کنار مردم است، شوخیجدی میگوید یکبار دیگر بگویید شهید، دعوایمان میشود!خانوادهها جانشان را برداشتهاند و از خانهها زدهاند بیرون؛ بچهها وقت نکردهاند حتی کتابهای درسیشان را بردارند. مسئولانِ آموزشی اینجا گفتهاند میخواهند از ماه آینده مدرسهها را شروع کنند اما نه بچهها آمادهاند و نه مدرسهها. مدرسهی جبلمحسن هم نمیخواهد به نفع کلاس درس، بیخیالِ اسکان آوارهها شود.اینجا توی مدرسه هرکس از جنگ زخمی به دل دارد. یکی خانهاش خراب شده، یکی سرِ ماجرای پیجرها کسی از نزدیکانش آسیب دیده و خیلیها رنج آوارگی را تحمل میکنند. ادامه دارد... محسن حسنزاده | راوی اعزامی راویناشنبه | ۲۱ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان#طرابلس ــــــــــــــــــــــــــــــ#راوینا | روایت مردم ایران@ravina_ir با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:بلــه | ایتــا | اینستا