عکس پروفایل رادیو رزانر

رادیو رزان

۱۹عضو
thumnail
.
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
@razan_radio undefined

۸:۲۴

Bazatoalrasoul_mixdown.mp3

۰۹:۳۰-۱۳.۸۴ مگابایت
undefined قسمت ۱۸:
| بضعة الرسول |
فقط داغ فاطمه (س) آن قلب‌های سنگی را ذوب می‌کرد و تکانشان می‌داد، وجدان خفته‌شان را بیدار می‌کرد و به هوششان می‌آورد، اما با مزار بی‌نشان.
آنهایی که حرمتش را شکستند و حقش را گرفتند و با نفاق، جای حق و باطل را عوض کردند و برای نبی، وصی انتخاب کردند، چه به مزار فاطمه(س)؟
undefined<img style=" />undefined نویسنده: مريم فولادزاده
undefined ویراستار: نعیمه موحدی
undefined گوینده: علیرضا توحیدی‌مهر
undefined تنظیم صدا: استودیو آوایم
undefined گرافیست: زهرا پناهی
@razan_radio undefined

۱۵:۱۴

thumnail
.
کل شخص هو جیش فی فلسطین، منذ سنوات کثیرة."رزان النجار" کانت إحدی من هذه الجیوش.
@razan_radio undefined

۱۵:۴۷

1_8494664656.mp3

۰۶:۱۱-۸.۶۲ مگابایت
undefined الحلقة تسعة عشر:
| أنا الجیش نفسی|

«رزان أشرف ألنجار» کانت أصغر سناً وبالطبع المرأة المسعفة المتطوعة الوحيدة فی مسیرات العودة الفلسطین.
 وفی یوم الجمعه، 1 جوان 2018، وبینما کانت ترفع يديها وتذهب لإنقاذ أحد الجرحى، لكن إستهدفها قناص إسرائيلي وإستشهدت.
لقد نفخت إستشهاد رزان، روح النضال في حياة المرأة الفلسطينية، وأوصلت والدتها مظلومیتها إلى آذان العالم.
أنتم مدعوون لإستماع جزءا من قصة  «رزان أشرف ألنجار» الشهيدة المسعفة الفلسطينية، مِن رادیو رزان.
 
undefined المؤلف: فاطمه مرادی
undefined المترجم: نفیسه ترابی
undefined الراوي: زهره شریعتی
undefined إعداد الصوت: روح الله دهنوی
undefined مصمم جرافيك: زهرا پناهی

@razan_radio undefined

۱۵:۰۵

thumnail
.
دختری دیگر از دختران سرزمین زیتون.در این روزهای سرد،‌ از دختر بهار بشنوید.از عندلیب طقاطقه .
@razan_radio undefined

۱۴:۲۶

Dokhtare Bahar_mixdown.mp3

۰۶:۴۹-۹.۳۹ مگابایت
undefined قسمت بیست:
| دختر بهار؛ عندلیب طقاطقه |
دلش می‌خواست امروز به جای آن همه تانک و سرباز اسرائیلی خشمگین، دویدن و فریاد خوشحالی بچه‌های قدو‌نیم‌قد را بشنود. دلش می‌خواست که دوباره «ایمان حَجو»ی چهار ماهه را ببیند که به جای آن تن پارهٔ بی‌حرکت از زخم موشک‌های انتفاضه دوم، پاهای سرخ و سفیدش را از لای قنداق بیرون بیاورد و بخندد. می‌خواست در آن هوای بهاری، بهار آزادی وطنش را دو روز مانده به تولدش جشن بگیرد.

undefined<img style=" />undefined نویسنده: مريم فولادزاده
undefined ویراستار: نعیمه موحدی
undefined گرافیست: زهرا پناهی
undefined گوینده: فاطمه رمضانی
undefined تنظیم صدا: استودیو آوایم
@razan_radio undefined

۱۴:۰۸

thumnail
.
بشنوید از بانو خدیجه میرشکار که یکی از پاسدارن خمینی کبیر است.
@razan_radio undefined

۱۶:۵۳

Pasdare Khomeini_mixdown.mp3

۰۷:۱۶-۱۰.۹۸ مگابایت
undefined قسمت بیست و یک:
| پاسدار خمینی |
چشمش افتاد به نفربری که نزدیک می‌شد. به حبیب گفت: «نیروی کمکی رسید...» جمله‌اش تمام نشده بود که گلوله‌ای پهلویش را شکافت. با گلولۀ بعدی استخوان قلم پای حبیب بیرون زد. خون مثل ناودان از بدنشان می‌ریخت. بعثی‌ها دوره‌شان کردند. از ماشین پرتشان کردند بیرون. چشمشان که به مهمات ماشین و اسلحه توی دستش افتاد، داد زدند: «زن نظامی!»

undefined<img style=" />undefined نویسنده: مریم فولادزاده
undefinedویراستار: نعیمه موحدی
undefined گرافیست: زهرا پناهی
undefined گوینده: سیده لیلا موسوی
undefined تنظیم صدا: استودیو آوایم
@razan_radio undefined

۱۴:۲۶

thumnail
.
راز اطمینان این بانو به برآورده شدن حاجتش را می‌دانید؟راز چشمها را...؟
@razan_radio undefined

۱۶:۳۷

1_8521346066.mp3

۰۳:۰۴-۵.۴۸ مگابایت
undefined قسمت بیست و دوم:
| راز چشمانش |
خانم «ملوک محمدعلی» را علم و سواد به این درجه از معرفت نرسانده بود بلکه یک عمر خودش را با عملش خرج دستگاه امام حسین (ع) کرده بود.برای همین هنگام خاکسپاری پسرش مستجاب‌الدعوه شد و چشمان پسرش که برای زیارت مادر باز شده بود را نظاره کرد.
وقتی از او می‌پرسند: «مادر شما باور داشتید که امام حسین (ع) حاجت شما را اجابت می‌کند؟» می‌گوید: «من تمام عمر به امام حسین (ع) چشم گفته‌ام حالا از او چیزی می‌خواستم، این که چیزی برای او نیست، مطمئن بودم.»
undefined<img style=" />undefined شاعر: فاطمه عارف‌نژاد
undefined گرافیست: زهرا پناهی
undefined گوینده: سما سهرابی
undefined تنظیم صدا: روح‌الله دهنوی
@razan_radio undefined

۱۱:۳۲

thumnail
.
چگونه زیست که یکی از کاروان‌داران کاروان زینب (س) شد؟
@razan_radio undefined

۱۳:۵۰

1_8546034333.mp3

۰۲:۴۶-۸.۰۳ مگابایت
undefined قسمت بیست و سه:
| قصه شیرزن اهوازی |
یکی از مادرانی که دوران سخت، غمبار و محنت‌انگیز جنگ را به فضای حماسه، ایثار و مقاومت تبدیل کرد، سیده بتول جزایری، مادر شهید حسین علم‌الهدی بود.
او آنقدر شجاع بود که علاوه بر برگزاری ختم‌ صلوات در جلسات قرآن در حمایت از امام خمینی (ره) به شاه نیز تلگراف زد که: «اگر مسلمانی پس چرا آقای خمینی را دستگیر کردی و اگر مسلمان نیستی بگو تا من تکلیفم را بدانم.»
در میانهٔ جنگ، خانه‌اش را پایگاه کمک‌های مردمی به رزمنده‌ها کرد. بعد از شهادت سید حسین، از تقلا نیفتاد و برای پشتیبانی از جنگ، چراغ چایخانهٔ اهواز را روشن کرد و با کمک پانصد نفر از خانم‌ها اقتصاد جنگ را مدیریت کرد.
دست‌آخر با شنیدن خبر شهادت هر رزمنده، به همراه چهل، پنجاه نفر از خانمها راهی خانهٔ شهید می‌شد تا تسلایی بر دل غم‌دیدهٔ خانواده‌اش باشد. ‌
سیده بتول جزایری می‌گفت: «بعد از سید حسین، انگار روح تازه‌ای در من دمیده شد. خون حسین، خون من را به جوش آورد! پسران ما کار حسینی کردند و ما هم باید کار زینبی کنیم.»
و اینگونه کاوران‌دار کاروان زینب (س) شد و با قدرت کلام زینب گونه‌اش از خانوادهٔ شهدا رضایت گرفت و یادمان شهدای هویزه را بنا کرد تا تاریخ ایران را به خط مادرانش بنویسند. یاد و خاطرش زنده و گرامی باد.
undefined<img style=" />undefined شاعر: دکتر عارفه دهقانی
undefined گرافیست: زهرا پناهی
undefined گوینده: سما سهرابی
undefined تنظیم صدا: روح‌الله دهنوی

@razan_radio undefined

۱۷:۵۷

thumnail
.
از خانه‌ی نبی خبر شعف رسیده است.
تولد کسی است که مادری امت نبی را به تنهایی به دوش کشید.

@razan_radio undefined

۱۳:۵۷

Madare Ommate Nabi_mixdown0.mp3

۰۸:۵۹-۱۳.۲۱ مگابایت
undefined قسمت بیست و چهار:
| مادر امت نبی |
سهم ما، دختران این جزیره، چیزی جز حنجره‌ای پر از خاک نیست. اگر پدرم نمرده بود، من هم زنده‌زنده زیر خاک رفته بودم؛ اما در خانهٔ نبی، نوزاد سفیدپوش همه را به وَجد آورد.
نبی می‌گوید که او وارث رسالتش است و اوست که نَسلش را نگه می‌دارد. حرف‌های نبی برایم عجیب است. ما دختران و زنان این جزیره جز تازیانه و مرگ و بردگی و پیشکش شدن به مردان حقی نداریم.
undefined<img style=" />undefined نویسنده: مریم فولادزاده
undefined ویراستار: نعیمه موحدی
undefined گوینده: فاطمه رمضانی
undefined گرافیست: زهرا پناهی
undefined تنظیم صدا: استودیو آوایم
@razan_radio undefined

۱۶:۳۰

thumnail
.
او کسی بود که شهادت در راه آزادی وطنش را که سال‌ها زخمی جنگ و بی‌عدالتی بود، حق خود می‌دانست.
@razan_radio undefined

۱۳:۳۴

1_8664459108.mp3

۰۵:۳۷-۸.۰۹ مگابایت
undefined قسمت بیست و پنج:
| دختر صبح؛ ریم صالح الریاشی |
به دستگاه بازرسی الکترونیک رسید. دستگاه هشدارِ وجودِ فلز داد. او را به اتاق ویژه بردند. کوچکترین اضطرابی نداشت و همانطور که خودش در وصیت‌نامه‌اش گفته بود «برای رضای خدا و برای کشیدن انتقام از یهود» ضامن کمربند انفجاری‌اش را کشید.
undefined<img style=" />undefined نویسنده: سمیه شهبازی
undefined ویراستار: نعیمه موحدی
undefined گرافیست: زهرا پناهی
undefined گوینده: سما سهرابی
undefined تنظیم صدا: روح‌الله دهنوی
@razan_radio undefined

۱۴:۱۴

thumnail
.
«خدایا! در هنگام شهادت، در هنگام رفتن و از دنیایِ زشتی‌ها بریدن، در هنگام دل کندنْ از این بودن‌ها، یادم باش.»
@razan_radio undefined

۱۳:۲۶

1_8799664116.mp3

۰۲:۳۳-۶.۳۶ مگابایت
undefined قسمت بیست و شش:
| آوای فرشتگان؛ وصیتنامه شهیده صدیقه رودباری |

«خدایا! در هنگام شهادت، در هنگام رفتن و از دنیایِ زشتی‌ها بریدن، در هنگام دل کندنْ از این بودن‌ها، یادم باش.
خدایا! در این شبِ تنهایی با تو می‌گویم با تو که تنهایی‌هایم را پُر، دردم را درمان و هر نبودنی را با بودنی پُر می‌کنی، با بودنی که بهترینِ بودن‌هاست.»
undefined گرافیست: زهرا پناهی
undefined گوینده: سما سهرابی
undefined تنظیم صدا: روح‌الله دهنوی


@razan_radio undefined

۱۳:۴۷

thumnail
.
مثل اینکه خودش را از قاب پنجره‌ی نقاشی‌اش، در آن بوستان پر از گل دیده است...
@razan_radio

۱۵:۱۶

Ghabi baraye Tahere0_mixdown1.mp3

۰۶:۱۷-۹.۴۲ مگابایت
undefined قسمت بیست و هفت:
| قابی برای طاهره |
می‌خواهم برگردم و به قاب‌سازی برِ خیابان سر بزنم. یکی از جوان‌های بسیجی محل من را می‌بیند. کسی زیر بغلش را گرفته. از جای تیری که به بازویش خورده، خون شرّه می‌کند.
می‌گوید: «خواهرتو دیدم سید. با ما جلو بود. تیر که خورد، فرستادنش عقب.» و زود می‌برندش. زانوهایم خالی می‌کند. صدای خنده و کل‌کشیدن زن‌ها توی گوشم می‌پیچد.
undefined<img style=" />undefined نویسنده: فاطمه طوسی
undefined ویراستار: نعیمه موحدی
undefined گرافیست: زهرا پناهی
undefined گوینده: سیده لیلا موسوی
undefined تنظیم صدا: استودیو آوایم
@razan_radio undefined

۱۳:۰۶