عکس پروفایل بانوی رفقب

بانوی رفق

۴۸۵عضو
thumbnail
وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آل‌عمران: ۱۶۹)
اما تو مپندار که او رفته است…
جاماندگی، واژه‌ای است که در سینه‌ی تاریخ جا خوش کرده، در بغض‌های فروخورده، در نگاهی که به دوردست‌ها دوخته شده، در دستی که به نشانه‌ی وداع بالا رفته اما هرگز فرو نیامده است. مرزها، این خطوط بی‌جان و بی‌روح، چگونه توانسته‌اند دل‌هایی را که در یک نوا، در یک فریاد، در یک اشک مشترک‌اند، از هم جدا کنند؟
قلب‌هایی که در امتداد یک اندوه به هم فشرده شده‌اند، قلب‌هایی که در تلاطم غم، طپش‌هایشان را به هم گره زده‌اند. بهت، سایه‌وار بر چهره‌ها نشسته، ناباوری همچون داغی کهنه، جان را می‌فشارد. مگر می‌شود باور کرد که دیگر صدایی نخواهد بود که واژه‌ها را با طمأنینه‌ی مردان خدا کنار هم بچیند؟
سید…
جاماندگی، قصه‌ی ماست، قصه‌ی آنان که پشت این مرزهای بی‌جان و خاکی، به عکسی خیره می‌شوند که دیگر صاحب صدا نیست، اما هنوز سخن می‌گوید. قصه‌ی گالری گوشی‌هایی که پر شده از تصویرش، تصویری که هر بار که به آن می‌نگری، چیزی در سینه فرو می‌ریزد؛ بغضی از جنس دلتنگی، از جنس ناباوری، از جنس یقین به راهی که ادامه دارد.
اکنون، این جاماندگی، زخمی است که بر جان ما نشسته. زخمی که نه با زمان التیام می‌یابد، نه با فراموشی. اما مگر جاماندگی فقط حسرت است؟ مگر مرزها می‌توانند اراده‌ی قلب‌ها را مقهور کنند؟ نه، جاماندگی ما، امتداد همان راهی است که او رفت….
و مگر راهی که به حق می‌رسد، بن‌بست دارد؟

۷:۳۴

بانوی رفق
undefined وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آل‌عمران: ۱۶۹) اما تو مپندار که او رفته است… جاماندگی، واژه‌ای است که در سینه‌ی تاریخ جا خوش کرده، در بغض‌های فروخورده، در نگاهی که به دوردست‌ها دوخته شده، در دستی که به نشانه‌ی وداع بالا رفته اما هرگز فرو نیامده است. مرزها، این خطوط بی‌جان و بی‌روح، چگونه توانسته‌اند دل‌هایی را که در یک نوا، در یک فریاد، در یک اشک مشترک‌اند، از هم جدا کنند؟ قلب‌هایی که در امتداد یک اندوه به هم فشرده شده‌اند، قلب‌هایی که در تلاطم غم، طپش‌هایشان را به هم گره زده‌اند. بهت، سایه‌وار بر چهره‌ها نشسته، ناباوری همچون داغی کهنه، جان را می‌فشارد. مگر می‌شود باور کرد که دیگر صدایی نخواهد بود که واژه‌ها را با طمأنینه‌ی مردان خدا کنار هم بچیند؟ سید… جاماندگی، قصه‌ی ماست، قصه‌ی آنان که پشت این مرزهای بی‌جان و خاکی، به عکسی خیره می‌شوند که دیگر صاحب صدا نیست، اما هنوز سخن می‌گوید. قصه‌ی گالری گوشی‌هایی که پر شده از تصویرش، تصویری که هر بار که به آن می‌نگری، چیزی در سینه فرو می‌ریزد؛ بغضی از جنس دلتنگی، از جنس ناباوری، از جنس یقین به راهی که ادامه دارد. اکنون، این جاماندگی، زخمی است که بر جان ما نشسته. زخمی که نه با زمان التیام می‌یابد، نه با فراموشی. اما مگر جاماندگی فقط حسرت است؟ مگر مرزها می‌توانند اراده‌ی قلب‌ها را مقهور کنند؟ نه، جاماندگی ما، امتداد همان راهی است که او رفت…. و مگر راهی که به حق می‌رسد، بن‌بست دارد؟

AUD-20250219-WA0000.mp3

۰۵:۱۸-۹.۸۶ مگابایت
و نغمه‌ای برخاست، چونان جریانی از نور در تاریکی، چونان آبی که جان‌های خسته را می‌شوید. سید الامه طنین ایستادگی است، آوایی که زخم‌ها را بازگو می‌کند، اشک‌ها را جاری می‌سازد، غم را عیان می‌کند، اما در دلش امیدی نهفته دارد؛ امیدی که از ایمان زاده شده است.
و سید الامه می‌نوازد، نه برای شکستن، که برای برخاستن.

#کارن_همایونفر

۷:۵۸

در کوچه‌های تاریک تاریخ، در میانه‌ی قرن‌هایی که گمان می‌رفت حقیقت در سکوت مدفون شده، صدایی برخاست؛ صدایی که تیغ‌ها را بی‌اثر کرد، که تاج‌ها را لرزاند، که از حنجره‌ی زنی بلند شد و جهان را به زانو درآورد.

۱۷:۴۹

بانوی رفق
در کوچه‌های تاریک تاریخ، در میانه‌ی قرن‌هایی که گمان می‌رفت حقیقت در سکوت مدفون شده، صدایی برخاست؛ صدایی که تیغ‌ها را بی‌اثر کرد، که تاج‌ها را لرزاند، که از حنجره‌ی زنی بلند شد و جهان را به زانو درآورد.
زینب، تنها نبود.آن روز که در مجلس یزید ایستاد و با کلامی که از هزاران تیغ برنده‌تر بود، کاخ ظلم را به لرزه انداخت، گمان مبر که صدای او تنها در همان روز پژواک یافت. نه، صدای او هنوز در گوش تاریخ می‌پیچد. هنوز در جانِ این خاک، هنوز در رگ‌های این سرزمین جاری است.

۱۷:۴۹

بانوی رفق
زینب، تنها نبود. آن روز که در مجلس یزید ایستاد و با کلامی که از هزاران تیغ برنده‌تر بود، کاخ ظلم را به لرزه انداخت، گمان مبر که صدای او تنها در همان روز پژواک یافت. نه، صدای او هنوز در گوش تاریخ می‌پیچد. هنوز در جانِ این خاک، هنوز در رگ‌های این سرزمین جاری است.
thumbnail
دختران این سرزمین، وارثان آن رجزند.آنان که در میان زخم‌ها و تاریکی‌ها، آتش در دل دارند و شعله در نگاه. آنان که بر بلندای درد، سرود ایستادگی می‌خوانند. امروز، این دختران‌اند که رجز می‌خوانند.

۱۷:۵۷

thumbnail
رجز می‌خوانند در برابر ظلمی که خیال خاموش کردنشان را دارد.با چادری که پرچم ایمان است، با صدایی که زنجیرها را می‌شکند.رجز می‌خوانند، چون زینب بودند و زینب خواهند ماند.
رجز می‌خوانند، نه از جنس نفرین، که از جنس وعده‌ی پیروزی.رجز می‌خوانند که راه سید حسن نصرالله ادامه دارد، که حقیقت در خونشان جاری است، که هیچ باطلی را یارای ایستادن در برابرشان نیست.

۱۷:۵۷

thumbnail
این دختران، از تبار شمشیرهای آخته‌ی ایمان‌اند.این دختران، نامشان را با نور می‌نویسند، با صبر حک می‌کنند، با غیرت فریاد می‌زنند.این دختران، همان آیه‌های ایستادگی‌اند که از گذشته تا امروز، همچون ستاره در شب‌های تار می‌درخشند.

۱۸:۰۱

..دنیا خواهد دید که این بار، رجز زنان این سرزمین، آغازِ صبحی بی‌پایان است...

#امروز#مصلی_تهران#انا_علی_العهد

۱۸:۰۲

#اندکی_گفت_و_گو
نگاه زن، پنجره‌ای است که جهان را نه فقط می‌بیند، بلکه احساس می‌کند. او در لابه‌لای واژه‌های نانوشته و لحظه‌های ناگفته، حقیقت را می‌یابد و با لطافت روحش، آن را به روایت بدل می‌کند. چشمان زن تنها نظاره‌گر نیستند، بلکه راوی‌اند؛ آن‌ها زخم‌های ناپیدا را می‌بینند، شادی‌های خاموش را درک می‌کنند و از میان جزئیاتی که دیگران از دست می‌دهند، معنایی تازه می‌آفرینند.
اما در جهان امروز، جایی که گفت‌وگو در هیاهوی سرعت و سطحی‌نگری گم شده است، صدای زن نیز در سایه‌ها فرو رفته. دیوارهای سرد فناوری و هیاهوی بی‌وقفه‌ی اطلاعات، مجال مکث و شنیدن را از آدمیان گرفته است. گفتگوها به کلماتی بی‌روح و بی‌جان تبدیل شده‌اند، واژه‌ها میان نگاه‌ها گم می‌شوند و در جهانی که انسان‌ها یکدیگر را کمتر می‌فهمند، زنان نیز فرصت روایتگری خود را از دست می‌دهند.

۱۰:۵۳

بانوی رفق
#اندکی_گفت_و_گو نگاه زن، پنجره‌ای است که جهان را نه فقط می‌بیند، بلکه احساس می‌کند. او در لابه‌لای واژه‌های نانوشته و لحظه‌های ناگفته، حقیقت را می‌یابد و با لطافت روحش، آن را به روایت بدل می‌کند. چشمان زن تنها نظاره‌گر نیستند، بلکه راوی‌اند؛ آن‌ها زخم‌های ناپیدا را می‌بینند، شادی‌های خاموش را درک می‌کنند و از میان جزئیاتی که دیگران از دست می‌دهند، معنایی تازه می‌آفرینند. اما در جهان امروز، جایی که گفت‌وگو در هیاهوی سرعت و سطحی‌نگری گم شده است، صدای زن نیز در سایه‌ها فرو رفته. دیوارهای سرد فناوری و هیاهوی بی‌وقفه‌ی اطلاعات، مجال مکث و شنیدن را از آدمیان گرفته است. گفتگوها به کلماتی بی‌روح و بی‌جان تبدیل شده‌اند، واژه‌ها میان نگاه‌ها گم می‌شوند و در جهانی که انسان‌ها یکدیگر را کمتر می‌فهمند، زنان نیز فرصت روایتگری خود را از دست می‌دهند.
در این سکوت پرهیاهو، زنان می‌توانند راویان گمشده‌ی حقیقت باشند. آنان با نگاهی که جزئیات را می‌بیند و روحی که واژه‌ها را احساس می‌کند، می‌توانند سکوت را بشکنند و جهان را دوباره به گفت‌وگویی زنده و عمیق دعوت کنند. چراکه هر زنی درون خود داستانی دارد، داستانی که اگر مجال گفته شدن بیابد، حقیقت را از نو زنده خواهد کرد.

۱۰:۵۳

#گمشده

در هیاهوی روزمرگی‌ها، در میان انبوه صداهای بلند و گوش‌های بسته، «گفت‌وگو» گمشده‌ای‌ است که بی‌آن، راهی به روشنی نمی‌بریم. جامعه‌ای که سخن نمی‌گوید، دیر یا زود گرفتار سوءتفاهم‌های عمیق، تفرقه و خاموشی می‌شود. گفت‌وگو نه میدان جنگ است و نه صحنه‌ی قضاوت، بلکه پلی است که میان اندیشه‌ها ساخته می‌شود تا حقیقت، نه در انزوای ذهن‌ها، که در جریان کلمات شکوفا گردد.

۹:۲۳

بانوی رفق
#گمشده در هیاهوی روزمرگی‌ها، در میان انبوه صداهای بلند و گوش‌های بسته، «گفت‌وگو» گمشده‌ای‌ است که بی‌آن، راهی به روشنی نمی‌بریم. جامعه‌ای که سخن نمی‌گوید، دیر یا زود گرفتار سوءتفاهم‌های عمیق، تفرقه و خاموشی می‌شود. گفت‌وگو نه میدان جنگ است و نه صحنه‌ی قضاوت، بلکه پلی است که میان اندیشه‌ها ساخته می‌شود تا حقیقت، نه در انزوای ذهن‌ها، که در جریان کلمات شکوفا گردد.
در ایرانِ امروز، بیش از هر زمان دیگری، به این کلید گمشده نیاز داریم. ما مردمانی هستیم که در تاریخ خود، بارها و بارها به اهمیت کلام پی برده‌ایم؛ از حکمتِ کهن پارسیان گرفته تا اشعار نغز حافظ و سعدی که جوهره‌ی خرد و مدارا را در خود دارند. اما امروز، دیوارهای بلند سوءتفاهم، ترس از قضاوت، و گاه ممنوعیت‌های ناگفته، ما را از آن سنت دیرین بازداشته‌اند.

۹:۲۳

گفت‌وگو جرم نیست. بلکه تنها راهی است که می‌توان با آن از بن‌بست‌های فکری، اجتماعی و سیاسی عبور کرد. جامعه‌ای که در آن مردم از سخن گفتن هراس دارند، محکوم به تکرار اشتباهات گذشته است. اما آن‌جا که مجال گفت‌وگو باشد، حتی در سخت‌ترین اختلافات، می‌توان به درک متقابل رسید و راهی برای تغییر یافت.

۹:۲۴

بانوی رفق
#گمشده در هیاهوی روزمرگی‌ها، در میان انبوه صداهای بلند و گوش‌های بسته، «گفت‌وگو» گمشده‌ای‌ است که بی‌آن، راهی به روشنی نمی‌بریم. جامعه‌ای که سخن نمی‌گوید، دیر یا زود گرفتار سوءتفاهم‌های عمیق، تفرقه و خاموشی می‌شود. گفت‌وگو نه میدان جنگ است و نه صحنه‌ی قضاوت، بلکه پلی است که میان اندیشه‌ها ساخته می‌شود تا حقیقت، نه در انزوای ذهن‌ها، که در جریان کلمات شکوفا گردد.
thumbnail
انتشار برای اولین بار
تیزر مستند #بانوی_مجاهد
undefinedundefined گفت و گو جرم نیست!
undefined روایتی از شاه کلید گمشده امروز جامعه ما...

#بانوی_رفق

۱۷:۳۹

thumbnail
قرآن، نشانه‌ای است از روشنایی خداوند در دل‌های تاریک ما. آیه به آیه‌اش، همچون چراغی در مسیر زندگی، راه را به سوی حقیقت می‌نمایاند و دل‌ها را از هرگونه غبار و تردید پاک می‌کند. در این ماه نورانی رمضان، که مقارن با اعیادی بس سعید است، فرصت بی‌نظیری برای هدیه دادن نور به یکدیگر داریم. بهترین هدیه‌ای که می‌توانیم به همدیگر تقدیم کنیم، قرآن است.
آیه‌ای از آن را به دل‌های یکدیگر هدیه دهیم، نشانه‌ای از رحمت و هدایت را در زندگی همدیگر بگذاریم. صفحه‌ای از این کتاب آسمانی را برای دل‌های در انتظار، فرستاده تا در آن آرامش یابند. سوره‌ای از قرآن را به عنوان دُرّی در اختیار همدیگر قرار دهیم تا همچون شمعی در دل‌ها بسوزد و هر تاریکی را بزداید.
در این ماه پر برکت، بهترین هدیه‌ای که می‌توانیم به همدیگر بدهیم، یک کتاب کامل از قرآن است. کتابی که در آن هر صفحه، هر سطر و هر کلمه، نه تنها نشان‌دهنده کلام خداوند، بلکه نشانه‌ای از محبت و هدایت برای انسان‌هاست. بیایید در این ماه، با هدیه دادن قرآن، دل‌ها را از نور آن پر کنیم و در سایه‌سار آیاتش، به سعادت و آرامش برسیم.

#سرکار_نوشت#هدیه_مومنانه#رمضان

۱۲:۲۶

آدمی را بی‌حُبّ اهل‌بیت، چه روحی باشد و چه حیاتی؟!آن که از سرچشمه‌ی ولایت ننوشد، چگونه تشنگی را معنا کند؟آن که در سایه‌ی کرامتشان نیاساید، چگونه انسان باشد؟!آدمی بی‌حُبّ ، تن‌افکنده‌ای بی‌روح است….

۲۳:۰۸

بُکاء (عربی)
۱. [مصدر] گریه کردن، اشک ریختن.۲. اندوهگین شدن، ناله و زاری.
۳. حالتی از سلوک معنوی که در آن، اشک ریختن نشانه‌ی خشوع، شوق یا “سوز درونی برای وصال به حق” است. در تصوف، بُکاء یکی از نشانه‌های حال و جذبه‌ی عارفانه محسوب می‌شود
۴. نمودی از تأثر نفس و پیوند عمیق با معانی والا، که می‌تواند ناشی از ادراک حقیقتی متعالی یا احساس فناپذیری باشد. در حکمت اشراقی، بُکاء گاه به عنوان واکنشی به اشراق حقیقت تلقی می‌شود.
عارف در بُکاء خویش، اشک را پلی برای عبور از حجاب‌های هستی می‌داند.
امشب،در آن هنگام که چشمانتان لرزان از قطرات بکاء‌ست…التماس دعا!

۲۳:۰۸

یا نُورَ النُّورِ، یا مُنَوِّرَ النُّورِ، یا خالِقَ النُّورِ، یا مُدَبِّرَ النُّورِ، یا مُقَدِّرَ النُّورِ، یا نُورَ کُلِّ نُورٍ، یا نُوراً قَبْلَ کُلِّ نُورٍ، یا نُوراً بَعْدَ کُلِّ نُورٍ، یا نُوراً فَوْقَ کُلِّ نُورٍ، یا نُوراً لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ undefinedundefined

۲۳:۰۹

بانوی رفق
یا نُورَ النُّورِ، یا مُنَوِّرَ النُّورِ، یا خالِقَ النُّورِ، یا مُدَبِّرَ النُّورِ، یا مُقَدِّرَ النُّورِ، یا نُورَ کُلِّ نُورٍ، یا نُوراً قَبْلَ کُلِّ نُورٍ، یا نُوراً بَعْدَ کُلِّ نُورٍ، یا نُوراً فَوْقَ کُلِّ نُورٍ، یا نُوراً لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ undefinedundefined
تجلی عمیق‌ترین اشتیاق دل برای درک نور مطلق.
نوری که پیش از هر نور بوده و پس از هر نور باقی خواهد ماند.
گویی روح در لحظه‌ای از یقین و شهود، همه هستی را در پرتو این نور می‌بیند و جز او هیچ نمی‌یابد.

در یک کلام :زیباترین نام‌ها برای زیباترین حقیقت!

۲۳:۰۹