۱۳:۱۷
۱۲:۱۳
بازارسال شده از اشتراک فایل
ژرفایی شو.pdf
۱۱.۳۵ مگابایت
رویداد ژرفایی شو برگزار میشود :حالا آخرین دقایق از مهلت ارسال ایدههایتان را برای رویداد ژرفایی شو سپری میکنیم! فایلی که به این یادداشت پیوست شده است نمونهٔ نشریه منتشر شده ژرفا است و ما فکر کردیم که چه فرصتی بهتر از حالا برای اینکه آن را با شما به اشتراک بگذاریم! قلم هایتان را بدست بگیرید و تمام آن ایده های ناب و عجیب و غریبتان را روی کاغذ بیاورید!( یا تایپ کنید ) و با ما به اشتراک بگذارید! فرصت ارسال آثار تا ساعت ۲۰ فردا شب، ۶ آبانماه تمدید شد !نوشتههایتان را به این آیدی بفرستید: @reihaneshahrabiمشتاق و منتظرتان هستیم!
#انجمن_ما #ژرفا#ژرفایی_شو @resane_ma
#انجمن_ما #ژرفا#ژرفایی_شو @resane_ma
۱۵:۴۸
پارادوکس نوجوانی.pdf
۹۸.۰۹ کیلوبایت
عنوان: پارادوکس نوجوانیقالب نوشتاری: ناداستان نویسنده: محیا اصفهانی
#به_مناسبت #روز_نوجوان @resane_ma
#به_مناسبت #روز_نوجوان @resane_ma
۱۲:۳۳
مبارزه با استکبار جهانی، تلاشی برای گفتمانسازی جدیدتقابل عدل و ظلم، تقابل و رویایی محرومان و چپاولگران، یادآوری دو کلانمفهوم مستضعف و مستکبر است. اینجا با دو کلانمفهوم مواجه هستیم. استضعاف و استکبار! و سوال اصلی این است که هر یک از این مفاهیم چه معنایی دارند و چطور با یکدیگر گفتمان میسازند و بسط پیدا میکنند. استکبار، ناشی از کبر است، غرور! غرور از آنجایی که باعث میشود همۀ راههای منتهی به واقعیت بسته شود، ویژگیای منفی تلقی میشود. این زاویۀ نگاه، انسان را به شکل اشتباهی بالا میبرد و در سطح نادرستی از خودبرتربینی قرار میدهد و تداوم این روحیه خودبرتربینی موجب حذف "دیگری" از دایرۀ ادراک بشری میشود. وقتی این اندیشه و شیوه نگرش گسترده شود، به تدریج به مبانی امور اجتماعی ورود میکنند و وضعیت دیگری و دگرخواهی را در جامعه تبدیل به گفتمانی منفی میکند.از ایجاد گفتمان مشترک بین مفاهیم فوق، اصطلاحی در طول تاریخ بشر بسط داده شده است تحت عنوان "استکبار جهانی". استکبار، این بار در ابعاد جهانی، خودبرتربینی و تمایل به حذف دیگری را گسترش داده است. مصادیق آن تمام طول تاریخ استعمار و مکاتب استثمار جویانه بشر را شامل میشود.۱۳ آبان ماه در تقویم، روز دانشآموز و مبارزه با استکبار جهانی نامگذاری شده است. مبارزه با استکبار جهانی، عبارتی بود که برای اولین بار روحالله موسوی خمینی آن را مطرح کرد. او معتقد بود که استکبار جهانی، عدم پذیرش حقیقت و خودبرتربینی در مقابل واقعیت است. دولت و حاکمیت مستکبر نیز، حاکمیتی است که در گفتمان سیاسیاش "دیگری" و دیگریها جایی ندارند و یا باید به همان گفتمان جهانی ورود کنند و بپذیرند و یا محکوم به حذف هستند. روز "مبارزه با استکبار جهانی"، تلاشی برای ایجاد گفتمانی جدید در مقابل گفتمان شایع جهانی است.
#به_مناسبت#روز_ملی_مبارزه_با_استکبار_جهانی @resane_ma
#به_مناسبت#روز_ملی_مبارزه_با_استکبار_جهانی @resane_ma
۱۴:۲۳
۱۴:۳۹
نشست رسانه موجه.m4a
۰۵:۴۷-۵.۳۹ مگابایت
۱۵:۵۷
" کدام قهرمان "گیشۀ آبان سال ۱۴۰۰ سینما یک دوراهی داشت که شاید خیلی هم دوراهی نبود. "قهرمان" ۵ آبان و "منصور" ۱۹ آبان روی پردۀ سینماها رفتند. نادوراهی بر سر این بود که چه کسی کدام "قهرمان" را میخواهد ببیند. عدم توازن "قهرمان" و "منصور" در اسم و عناوینی که یدک میکشند و حتی از نظر کیفیت فیلم، قبل از دیدن هم قابل حدس است. امّا در این جنگ نابرابر فرمها و محتواها با هم، کسی از نبرد قهرمانهای دو فیلم چیزی نمیگوید. رحیم یا منصور؟ انتخاب ما هرکدام باشد نمیتواند بدون توجه به تعریف "قهرمان" در هر دو فیلم باشد. رحیم مردی است در زیستی زیستناپذیر. زندگیای که هیچکس نمیخواهدش. با این حال تنها راه نجاتش را -کیسه سکههای طلا را میگویم- برمیگرداند به صاحبش. منصور مردی ارتشیست با وضع مالی رضایتبخش، با خانواده، دارای سمتهای مهم در ارتش و مسئول یک پروژه بسیار حساس در نیروی هوایی که خیلیها نمیخواهند پا بگیرد. رحیم تهمت و تحقیرها را تحمل میکند و باز در انتخاب بین کار شرافتمندانه و آسودگی، آسودگی را پس میزند و باز برمیگردد به همان زیستِ زیستناپذیر. اصغر فرهادی قهرمان را میفرستد به زندان، ناامید از قهرمان بودن. این آخرین صحنه فیلم قهرمان است.منصور هم وضعیت مشابهی دارد. او در وضعیت جنگی دارد برای کشور بدون امکانات هواپیما میسازد. از هیچ. حرف و حدیث درباره او هم کم نیست. از دست کم گرفتن تا پروندهسازی رقیب. شکستهای پیدرپی هم به آن اضافه میشود. تنها راهها برای اعتمادسازی از بین میرود. در آخرین تلاشهایش برای اثبات خود به خودی، یک ایرانی با هواپیمای جنگنده فرار میکند به عراق. این آخرین ضربه به منصور ستاری است. او سکته میکند. روی تخت بیمارستان میگوید میخواهد برای بار سوم -بعد از دوبار شکست- فقط تست حرکت روی زمین [تاکسی] هواپیمای ناآماده را ببیند. ستاری کنار باند روی ویلچر نشسته، پرنده تاکسی میکند. بعد دور میزند تا دوباره تاکسی کند اما بجایش پرواز میکند. جلوی چشمهای ستاری. این هم آخرین صحنه فیلم منصور است.
چه میخواستیم بگوییم؟ نقطه قهرمان شدن کجاست دقیقاً؟ ارنست یونگر در کتاب عبور از خط میگوید یکسری آدم خوشبین هستند که خوشبینیشان تبدیل به بینشی میشود که آنها را از دسترس قدرت واقعیت خارج میکند و به همین دلیل است که میتوانند جهان را تغییر دهند. یعنی بینش قهرمان آنقدر عمیق میشود که فرقی نمیکند واقعیت پیشِرو چقدر بزرگ است، شکست محض است یا حتی مرگ. موانع حتی خوشبینیِ تو به کاری که انجام میدهی را تضعیف نمیکند. رحیم کار درست را انجام داد، ناامید از ثمربخشی و فهمیده شدن توسط دیگران. منصور کار درست را انجام میداد اما برایش فرق نمیکرد چندبار شکست میخورد یا چه کسی او را درک میکند. منصور جهان را شکل میدهد و رحیم تسلیم جهان میشود. این نقطهایست که تعریف این دو فیلم از قهرمان را برای مخاطب روشن میکند.نویسنده: زینب شهبازی
#روز_ملی_قهرمان #به_مناسبت @resane_ma
چه میخواستیم بگوییم؟ نقطه قهرمان شدن کجاست دقیقاً؟ ارنست یونگر در کتاب عبور از خط میگوید یکسری آدم خوشبین هستند که خوشبینیشان تبدیل به بینشی میشود که آنها را از دسترس قدرت واقعیت خارج میکند و به همین دلیل است که میتوانند جهان را تغییر دهند. یعنی بینش قهرمان آنقدر عمیق میشود که فرقی نمیکند واقعیت پیشِرو چقدر بزرگ است، شکست محض است یا حتی مرگ. موانع حتی خوشبینیِ تو به کاری که انجام میدهی را تضعیف نمیکند. رحیم کار درست را انجام داد، ناامید از ثمربخشی و فهمیده شدن توسط دیگران. منصور کار درست را انجام میداد اما برایش فرق نمیکرد چندبار شکست میخورد یا چه کسی او را درک میکند. منصور جهان را شکل میدهد و رحیم تسلیم جهان میشود. این نقطهایست که تعریف این دو فیلم از قهرمان را برای مخاطب روشن میکند.نویسنده: زینب شهبازی
#روز_ملی_قهرمان #به_مناسبت @resane_ma
۱۲:۴۶
رسانهٔ همهگیر و انواع و اقسام هویت!تلویزیون، همان ابزاری است که موجب ورود رسمی یک رسانهٔ صوتی و تصویری به محل شخصی زیست افراد یک جامعه (خانه هایشان)شد. به تاریخچهٔ همهگیری و پیشرفت تلویزیون در کشورهای مختلف اگر نگاه کنیم حتما با دادههای متنوع و متفاوتی روبهرو خواهیم شد. اما آنچه اینجا برایمان محلِ بحث است، ظرفیت غیر قابل انکار این رسانهٔ فراگیر برای اثرگذاری بر ابعاد “هویت فرهنگی“ است. در حقیقت این ابزار، بستری یکسان برای دریافت محتواهایی ثابت برای همهٔ مردم یک جامعه را فراهم میکند، و این یعنی هرقدر این رسانه بتواند متغیرهای فرهنگی و اجتماعی را با دقت بیشتری مورد بازخوانی قرار بدهد و تصویری مطلوب از آن تولید کند، میتواند در ایجاد “تغییر فرهنگی“ و اثرگذاری بر فرهنگ عمومی موثرتر باشد! حالا از یک مفهوم سخن به میان میآید! از “ژانرهای تلویزیونی“. ژانرهای تلویزیونی؛ شیوههای متفاوتی از برنامهسازی هستند که ناظر به انواع مختلف هویتپردازی به کار گرفته میشوند و با توجه به آنها برنامهسازی میشود! در حقیقت، تلویزیون به عنوان یک رسانهٔ همهگیر، در گام اول، متغیرهای هویت فردی، هویت ملی و هویت های قومیتی را شناسایی میکند و با توجه به آنها قالبهای برنامهای تعریف میکند! حالا؛ به کارگیری همان قالبهای برنامهسازی متغیرهایی اساسی را در هویت فرهنگی یک جامعه تغیر میدهد و میتواند به عنوان ابزاری برای رشد یا زوال اجتماعی به کار گرفته شود!
#به_مناسبت#روز_جهانی_تلویزیون @resane_ma
#به_مناسبت#روز_جهانی_تلویزیون @resane_ma
۱۴:۲۴
۱۴:۰۸
۹:۵۲
۱۳:۱۶
۱۳:۴۷
۱۶ آذر روز دانشجو نیست، روز دانشجوی ضدآمریکاست! همه راهها به رُم ختم میشود! و همیشه پای آمریکا در میان است! با پایان دوران حکومت رضاخان و تبعیدش، حاکمیت پسر ارشدش، محمدرضا، آغاز شد. با آغاز دوران حکمرانی پهلوی دوم، آزادی بیان با همان تعریف عمومیاش تا اندازۀ قابل توجهی گسترش یافت و خفقان رسانهای و مطبوعاتی کمرنگ شد. این وضعیت تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ادامه یافت. اما با شروع فرایند کودتای ۲۸ مرداد و مجموعه اتفاقات سیاسی و اجتماعی که در بازۀ کودتا اتفاق افتاد شیوۀ کنشگری سیاسی و اجتماعی نیز با تغییراتی مواجه شد. مدتی بعد از از وقایع ۲۸ مرداد و برکناری دکتر مصدق، از طریق مطبوعات اعلام شد که قرار است ریچارد نیکسون (رئیس جمهور وقت آمریکا) برای یک دیدار رسمی به ایران سفر کند. دیدار و سفر نیکسون به ایران همزمان با محاکمه دکتر مصدق و مجموعه اعتراضات و اعتصابهایی بود که اقشار مختلف جامعه به محاکمه داشتند. (بخشی از اعتراضات در دانشگاه تهران و بخش دیگری مربوط به اعتصاب بازاریان میشد.) در این موقعیت اجتماعی که توضیح داده شد، میتوانیم اینطور بگوییم که سفر رسمی نیکسون به ایران، کنش سیاسی نادقیقی بود. این دیدار رسمی موجب برانگیخته شدن دوباره اعتراضات مدنی مخصوصا در بدنه دانشجویی شد. ۱۶ آذر دانشجویان دانشگاه تهران به اعتصاب و اعتراض در دانشگاه پرداختند و در جریان این اعتراضات، ۳ دانشجو با نامهای احمد قندچی، مهدی شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا جان خود را از دست دادند. مدتی پس از این موضوع، ایرانیان مخالف حکومت که خارج از ایران زندگی میکردند ۱۶ آذر را روز دانشجو نامیدند. دانشجویانی که استعمار خارجی را محکوم کردند و خواستند به عنوان یک رسانه در جامعه حاضر شوند و کنش بیافرینند.
#به_مناسبت #روز_دانشجو @resane_ma
#به_مناسبت #روز_دانشجو @resane_ma
۱۳:۲۳
حقوق کدام بشر؟ مسئله این است!
"صدای ما هرگز شنیده نشد. پنج هزار نفر بعد از آن اتفاق در حلبچه کشته شدن!"
این جملات اوس قادر در فیلم درخت گردو را یادتان هست؟ راوی داستان میگفت اوس قادر دیگر آن مرد مظلوم کارگر نبود. در دادگاه لاهه ایستاد و عکس های خانوادهاش را درآورد و با صدای لرزان جلوی آن همه آدم حرف زد. میدانید؛ فکر میکنم تنها کارکرد آن تریبون و دادگاه همین بود. اوس قادر دیگر کمحرف و خجالتی نبود!امروز روز حقوق بشر است. روزی که اعلامیه حقوق بشر، به عنوان اولین سند بین المللی مکتوب حاوی مفادی که حقوق تمام انسانها (شما بخوانید بعضی انسانها) به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید. این اعلامیه و اساسا تاسیس سازمان ملل جزو نتایج جنگ جهانی دوم بود. بگذارید یک طور دیگر تاریخ را ببینیم، در پایان یک جنگ با پیروزی تعدادی از کشورهای بزرگ و قدرتمند این کشورها به فکر تاسیس سازمانی بودند که بتواند نتیجه جنگ را تصویب کند. به همین دلیل جامعه ملل تبدیل به سازمان ملل متحد شد و نهایتا در نیرومندترین نهاد سازمان ملل یعنی شورای امنیت فقط پنج کشور بنابه صلاحدید خودشان، حق وتو دارند. حق وتو یعنی اگر همهی کشورها در شورای عمومی، درخواستی داشته باشند تک تک این کشورها حق دارند آن را وتو یا رد کنند. از ساختار سازمان ملل که بگذریم، منشور حقوق بشر برآمده از جنگ جهانی دوم است. جنگی که در آن بمباران هستهای هیروشیما و ناکازاکی با بیش از ۶۰ هزار نفر کشته در یک روز رخ داد ولی هیچ وقت توسط سازمان ملل متحد که مجری منشور است؛ محکوم نشد! جنگ جهانی دوم، خودش یک درگیری نابرابر میان کشورها بود که نهایتا این نابرابری را تثبیت کرد. در معادلات علم روابط بین الملل، سازمان های بین المللی همواره وزنهی تعیین کننده به حساب می آیند. حال آنکه شما اگر تاریخچه شکل گیری این نهاد را بررسی کنید، میبینید اثرگذاریشان با یک کشوری مثل آمریکا چندان تفاوتی ندارد! وقتی چند کشور خود خواهان شکل گیری این نهادها بوده اند هیچ وقت سازوکار آن را طوری طراحی نمیکنند که بعدا به ضررشان حکم صادر شود. قانون ها همواره به امید ضمانت اجرا نوشته میشوند، وگرنه بدون ضمانت تفاوتی با کتابهای اخلاق و توصیهی بزرگان ندارند! منشور حقوق بشر هم همین است. ضمانت اجرا شدن ندارد. ماجرای زخم ها و تاولهای سردشت یا حلبچه؛ حکایت فریادهاییست که یک روز به امید حضور همین منشور و سازمانها خفه شدند. دادخواهی در دادگاه لاهه، کی قرار است نتیجه بدهد؟ کودکان آن ریههای متورم حالا دیگر بزرگ شده اند و خودشان صاحب نوه اند، ولی داستان ظلم مهارنشدهی کشورهای بزرگ، تمام شدنی نیست! یک روز در ژاپن و حالا در فلسطین. منشور حقوق بشر در بهترین حالت این روزها تبدیل به کتاب اخلاقی شده است که خوب است هر انسان برای داشتن یک زندگی سالم یک بار آن را بخواند. مثل همان سکانس دادگاه لاهه که برای اوس قادر، مجال این را داد که یک جا دیگر خجالت نکشد و با دادگاه لاهه درد دل کند!پس امروز، روز حقوق بشرهای خاص؛ مبارکشان باشد.
نویسنده: فرزانه سادات باطنی
#به_مناسبت#روز_جهانی_حقوق_بشر @resane_ma
"صدای ما هرگز شنیده نشد. پنج هزار نفر بعد از آن اتفاق در حلبچه کشته شدن!"
این جملات اوس قادر در فیلم درخت گردو را یادتان هست؟ راوی داستان میگفت اوس قادر دیگر آن مرد مظلوم کارگر نبود. در دادگاه لاهه ایستاد و عکس های خانوادهاش را درآورد و با صدای لرزان جلوی آن همه آدم حرف زد. میدانید؛ فکر میکنم تنها کارکرد آن تریبون و دادگاه همین بود. اوس قادر دیگر کمحرف و خجالتی نبود!امروز روز حقوق بشر است. روزی که اعلامیه حقوق بشر، به عنوان اولین سند بین المللی مکتوب حاوی مفادی که حقوق تمام انسانها (شما بخوانید بعضی انسانها) به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید. این اعلامیه و اساسا تاسیس سازمان ملل جزو نتایج جنگ جهانی دوم بود. بگذارید یک طور دیگر تاریخ را ببینیم، در پایان یک جنگ با پیروزی تعدادی از کشورهای بزرگ و قدرتمند این کشورها به فکر تاسیس سازمانی بودند که بتواند نتیجه جنگ را تصویب کند. به همین دلیل جامعه ملل تبدیل به سازمان ملل متحد شد و نهایتا در نیرومندترین نهاد سازمان ملل یعنی شورای امنیت فقط پنج کشور بنابه صلاحدید خودشان، حق وتو دارند. حق وتو یعنی اگر همهی کشورها در شورای عمومی، درخواستی داشته باشند تک تک این کشورها حق دارند آن را وتو یا رد کنند. از ساختار سازمان ملل که بگذریم، منشور حقوق بشر برآمده از جنگ جهانی دوم است. جنگی که در آن بمباران هستهای هیروشیما و ناکازاکی با بیش از ۶۰ هزار نفر کشته در یک روز رخ داد ولی هیچ وقت توسط سازمان ملل متحد که مجری منشور است؛ محکوم نشد! جنگ جهانی دوم، خودش یک درگیری نابرابر میان کشورها بود که نهایتا این نابرابری را تثبیت کرد. در معادلات علم روابط بین الملل، سازمان های بین المللی همواره وزنهی تعیین کننده به حساب می آیند. حال آنکه شما اگر تاریخچه شکل گیری این نهاد را بررسی کنید، میبینید اثرگذاریشان با یک کشوری مثل آمریکا چندان تفاوتی ندارد! وقتی چند کشور خود خواهان شکل گیری این نهادها بوده اند هیچ وقت سازوکار آن را طوری طراحی نمیکنند که بعدا به ضررشان حکم صادر شود. قانون ها همواره به امید ضمانت اجرا نوشته میشوند، وگرنه بدون ضمانت تفاوتی با کتابهای اخلاق و توصیهی بزرگان ندارند! منشور حقوق بشر هم همین است. ضمانت اجرا شدن ندارد. ماجرای زخم ها و تاولهای سردشت یا حلبچه؛ حکایت فریادهاییست که یک روز به امید حضور همین منشور و سازمانها خفه شدند. دادخواهی در دادگاه لاهه، کی قرار است نتیجه بدهد؟ کودکان آن ریههای متورم حالا دیگر بزرگ شده اند و خودشان صاحب نوه اند، ولی داستان ظلم مهارنشدهی کشورهای بزرگ، تمام شدنی نیست! یک روز در ژاپن و حالا در فلسطین. منشور حقوق بشر در بهترین حالت این روزها تبدیل به کتاب اخلاقی شده است که خوب است هر انسان برای داشتن یک زندگی سالم یک بار آن را بخواند. مثل همان سکانس دادگاه لاهه که برای اوس قادر، مجال این را داد که یک جا دیگر خجالت نکشد و با دادگاه لاهه درد دل کند!پس امروز، روز حقوق بشرهای خاص؛ مبارکشان باشد.
نویسنده: فرزانه سادات باطنی
#به_مناسبت#روز_جهانی_حقوق_بشر @resane_ma
۱۲:۳۳
۱۲:۱۷
۱۲:۱۷
۱۲:۱۷
۱۲:۱۷
همراه با روحانیت، همگام با دانشجویان
صبح روز سهشنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸، صدای چند گلوله سکوت سرمای صبح دانشگاه تهران را درهم شکست. استاد دانشکده الهیات غرق در خون بر زمین افتاده بود. استادی که او را نماد وحدت حوزه و دانشگاه میدانستند؛ شهید محمد مفتح.در خانوادهای مذهبی و روحانی در شهر همدان متولد شد و پس از گذراندن دوران مدرسه، برای ادامه تحصیل راهی قم و حوزه علمیه شد و از محضر اساتیدی چون: سید روح الله خمینی و علامه طباطبایی بهره برد. در کنار درس طلبگی، مشتاق ادامه تحصیل در دانشگاه نیز بود و بههمینخاطر توانست دکترای فلسفه اسلامی را از دانشگاه تهران دریافت کند. تحصیل در دو محیط آموزشی حوزه و دانشگاه، سبب شد تا اندیشه "وحدت میان این دو حوزه علمی"، از مهمترین دغدغههای فکری او شود که عملاً محورهمه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی او گردید. در کنار انتشار نوشتههای در باب وحدت حوزه و دانشگاه، در دبیرستانهای شهر قم نیز به تدریس میپرداخت و ارتباطش با طلاب جوان و دانشآموزان روزبهروز بیشتر میشد. همزمان با قیام امام خمینی در اوایل دهه چهل، منبرها و کلاسهای درس ایشان نیز رنگوبوی روشنگرانه به خود گرفت و همین موجب تبعید ایشان به یکی از نقاط بدآبوهوای ایران شد. پس از پایان دوران تبعید از فعالیتهای ایشان در شهر قم توسط ساواک جلوگیری شد و ایشان بهاجبار به تهران آمدند. حضور در پایتخت فصل جدیدی در زندگی شیخ بود. تدریس در دانشکده الهیات فرصت خوبی برای ارتباط گسترده با دانشجویان و اساتید بود. سخنرانی در مساجد و حسینیههایی نظیر حسینیه ارشاد و برگزاری کلاسهای متنوع در موضوعات اصول عقاید، تفسیر قرآن، نهجالبلاغه، عربی، تاریخ اسلام، فلسفه، جامعهشناسی و اقتصاد برای پسران و دختران دانشجو در مساجد بر همبستگی هرچه بیشتر فعالین حوزه و دانشگاه میافزود. جنس فعالیتهای استاد بازهم حساسیت ساواک را در پی داشت و در نهایت به دوسال زندان محکوم شد.پس از آزادی، امام جماعت مسجدی در شمال شهر تهران شد. مسجد قبا رفتهرفته به کانون مخالفان و انقلابیون تبدیل گشت. حجتالاسلام مفتح نه تنها به روشنگری درباره سیاستهای حکومت پهلوی میپرداخت که در جریان جنگهای داخلی لبنان، آیتالله مفتح اقدام به جمعآوری کمکهای نقدی قابل توجهی برای شیعیان و فلسطینیهای آن کشور نمود و طی چند سفر به لبنان و دیدار با امام موسی صدر و دیگر شخصیتهای ایرانی مخالف رژیم که در آن کشور فعالیت داشتند، کمکهای مردمی را به نیازمندان لبنانی هدیه کرد.اما نقطه اوج فعالیتهای ایشان حضور در نماز عید فطر در تپههای قیطریه بود.۱۳ شهریور ۵۷، با حضور بیش از ۱۰۰هزار نفر نماز برگزار و برای اولینبار ایشان به صراحت نام «سید روح الله خمینی» را به زبان آورد و پس از آن مردم با سردادن شعارهایی در حمایت از امام و مخالفت با رژیم با راهپیمایی شروع به فعالیت اجتماعی-سیاسی کردند. پس از پیروزی انقلاب، استاد مفتح از اعضای شورای انقلاب و رئیس دانشکده الهیات شد. نوع فعالیتهای ایشان نه تنها برای ساواک در رژیم قبلی که برای التقاطیهای مذهبی نیز قابل قبول نبود. گروهک فرقان که چندی قبل استاد مطهری را به شهادت رسانده بود، برپایه همان عقاید التقاطی، شهید مفتح و محافظانش را در محوطه دانشگاه ترور و به شهادت رساندند. شهادت استاد دانشگاه در لباس روحانیت، مصداق عینی وحدت حوزه و دانشگاه بود و به همینخاطر، سالروز شهادت ایشان، روز وحدت حوزه و دانشگاه ( که حالا می گوییم جنسی از رسانه سازی است ) نامگذاری شده است.نویسنده: فهیمه آقاخانی دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران_گرایش مسائل ایران
#به_مناسبت #دکتر_مفتح @resane_ma
صبح روز سهشنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸، صدای چند گلوله سکوت سرمای صبح دانشگاه تهران را درهم شکست. استاد دانشکده الهیات غرق در خون بر زمین افتاده بود. استادی که او را نماد وحدت حوزه و دانشگاه میدانستند؛ شهید محمد مفتح.در خانوادهای مذهبی و روحانی در شهر همدان متولد شد و پس از گذراندن دوران مدرسه، برای ادامه تحصیل راهی قم و حوزه علمیه شد و از محضر اساتیدی چون: سید روح الله خمینی و علامه طباطبایی بهره برد. در کنار درس طلبگی، مشتاق ادامه تحصیل در دانشگاه نیز بود و بههمینخاطر توانست دکترای فلسفه اسلامی را از دانشگاه تهران دریافت کند. تحصیل در دو محیط آموزشی حوزه و دانشگاه، سبب شد تا اندیشه "وحدت میان این دو حوزه علمی"، از مهمترین دغدغههای فکری او شود که عملاً محورهمه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی او گردید. در کنار انتشار نوشتههای در باب وحدت حوزه و دانشگاه، در دبیرستانهای شهر قم نیز به تدریس میپرداخت و ارتباطش با طلاب جوان و دانشآموزان روزبهروز بیشتر میشد. همزمان با قیام امام خمینی در اوایل دهه چهل، منبرها و کلاسهای درس ایشان نیز رنگوبوی روشنگرانه به خود گرفت و همین موجب تبعید ایشان به یکی از نقاط بدآبوهوای ایران شد. پس از پایان دوران تبعید از فعالیتهای ایشان در شهر قم توسط ساواک جلوگیری شد و ایشان بهاجبار به تهران آمدند. حضور در پایتخت فصل جدیدی در زندگی شیخ بود. تدریس در دانشکده الهیات فرصت خوبی برای ارتباط گسترده با دانشجویان و اساتید بود. سخنرانی در مساجد و حسینیههایی نظیر حسینیه ارشاد و برگزاری کلاسهای متنوع در موضوعات اصول عقاید، تفسیر قرآن، نهجالبلاغه، عربی، تاریخ اسلام، فلسفه، جامعهشناسی و اقتصاد برای پسران و دختران دانشجو در مساجد بر همبستگی هرچه بیشتر فعالین حوزه و دانشگاه میافزود. جنس فعالیتهای استاد بازهم حساسیت ساواک را در پی داشت و در نهایت به دوسال زندان محکوم شد.پس از آزادی، امام جماعت مسجدی در شمال شهر تهران شد. مسجد قبا رفتهرفته به کانون مخالفان و انقلابیون تبدیل گشت. حجتالاسلام مفتح نه تنها به روشنگری درباره سیاستهای حکومت پهلوی میپرداخت که در جریان جنگهای داخلی لبنان، آیتالله مفتح اقدام به جمعآوری کمکهای نقدی قابل توجهی برای شیعیان و فلسطینیهای آن کشور نمود و طی چند سفر به لبنان و دیدار با امام موسی صدر و دیگر شخصیتهای ایرانی مخالف رژیم که در آن کشور فعالیت داشتند، کمکهای مردمی را به نیازمندان لبنانی هدیه کرد.اما نقطه اوج فعالیتهای ایشان حضور در نماز عید فطر در تپههای قیطریه بود.۱۳ شهریور ۵۷، با حضور بیش از ۱۰۰هزار نفر نماز برگزار و برای اولینبار ایشان به صراحت نام «سید روح الله خمینی» را به زبان آورد و پس از آن مردم با سردادن شعارهایی در حمایت از امام و مخالفت با رژیم با راهپیمایی شروع به فعالیت اجتماعی-سیاسی کردند. پس از پیروزی انقلاب، استاد مفتح از اعضای شورای انقلاب و رئیس دانشکده الهیات شد. نوع فعالیتهای ایشان نه تنها برای ساواک در رژیم قبلی که برای التقاطیهای مذهبی نیز قابل قبول نبود. گروهک فرقان که چندی قبل استاد مطهری را به شهادت رسانده بود، برپایه همان عقاید التقاطی، شهید مفتح و محافظانش را در محوطه دانشگاه ترور و به شهادت رساندند. شهادت استاد دانشگاه در لباس روحانیت، مصداق عینی وحدت حوزه و دانشگاه بود و به همینخاطر، سالروز شهادت ایشان، روز وحدت حوزه و دانشگاه ( که حالا می گوییم جنسی از رسانه سازی است ) نامگذاری شده است.نویسنده: فهیمه آقاخانی دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران_گرایش مسائل ایران
#به_مناسبت #دکتر_مفتح @resane_ma
۱۷:۲۱