عکس پروفایل 🧨🩸𝓡𝓸𝓶𝓪𝓷 𝓬𝓪𝓶𝓹/ܭܩܢ݆ߺܙ ܝ‌ܩߊ‌ܔ🩸🧨

🧨🩸𝓡𝓸𝓶𝓪𝓷 𝓬𝓪𝓶𝓹/ܭܩܢ݆ߺܙ ܝ‌ܩߊ‌ܔ🩸🧨

۲۴۶عضو
بازارسال شده از 🤍🪼کمــپ اوتاکو🪼🤍
𝕙𝕖𝕝𝕝𝕠 𝕓𝕒𝕓𝕪 🪼undefined꒰ ˖ ࣪𖥻*
⊱꒱چالش داریمundefined🪼꒰ ˖ ࣪𖥻
⊱꒱از نوع : راندیundefined🪼꒰ ˖ ࣪𖥻
⊱ظرفیت : هرچقدundefined🪼꒰ ˖ ࣪𖥻 ⊱꒱توسط :#مالک_هرماینیundefined🪼꒰ ˖ ࣪𖥻 ⊱꒱آیدیمundefined🪼꒰ ˖ ࣪𖥻 ⊱꒱@otaku_potterhead꒰ undefined˖ ࣪𖥻

۱۲:۰۰

بچه ها ببخشید این چند روز سرم خیلی شلوغه سعی میکنم سریع تمومش کنم#ناروتو

۹:۰۷

thumnail
گـundefinedundefinedــرلـا چنل فروشی دارم:))undefinedundefined110عضوهاگر خواستین بیاین پیوی:@otaku_potterhead

۱۱:۵۹

بچه ها کیا میگن اسم کانال خوبه؟ undefined: اونایی ک میگن خوبهundefined: اونایی ک میگن عالیهundefined: اونایی ک میگن خوب نیس#ناروتولینک کانالمونundefinedundefined@romancamp

۱۷:۱۵

اماده پارت بعدی رمانه دنیایه خبیس باشین ک امشب براتون مینویسممممundefinedundefined#ناروتو

۱۷:۲۶

thumnail
part 12 دنیایه خبیس
(نیم ساعت بد)ساراتوبی:« کارین جان میشه به من بگی که رودخونه دقیقاً کجاست؟» کارین:« ببین ۲۰۰ متر جلوتر بعد اینکه رفتی میری سمت چپ مستقیم که رفتی می‌رسیم به رودخونه» ساراتوبی:« همین؟» کارین:« اوم رودخونه به اینجا نزدیکه» ساراتوبی:« چه سر راست منی که این همه مدت اینجا زندگی می‌کردم نمی‌دونستم اینجا رودخونه داره» کارین:« هعــــــــــــــــی خنگی چون» undefinedساراتوبی:«بی ادب» (7دقیقه بعد) کارین:« خوب خوب رسیدیم تو برو سبدو بیار من زیلو رو می‌برم با سیخا رو» ساراتوبی:«حله، برو یه جای خوب پیدا کن زیلو رو بزار که منم بیام» کارین:«باش» کارین رفت و یه گوشه در سایه زیلو رو پهن کرد(زیلو همون زیر اندازه)ساراتوبی هم بهش رسیدساراتوبی:« کارین چیکار می‌کنی؟» کارین:« خب احمق دارم ماهیگیری می‌کنم» ساراتوبی:« عه اینجوریه؟» کارین:«اره» ساراتوبی:« نگاه کن چوب پنبه داره تکون می‌خوره» کاریم بد محکم قلابو کشید و یک ماهی بزرگ رو گرفتساراتوبی:« حاجی دمت گرم چقدر خوب ماهیه رو گرفتی» کارین:«باید بلد باشی احمق جان» ساراتوبی:«هعــــــــــــــــی خب بده منم سعیمو کنم» کارین:«بیا» ساراتوبی:«ممنون خب بریم یه ازونبرون بگیریم» کارین :«اره 2بار ن اصن 10بار» undefinedساراتوبی:« مسخره به جایه اینکه تشویق کنی چی میگی»:/کارین:«هعــــــــــــــــی» ساراتوبی:« خببب 1،2،3 پرتاببب» کارین:«افرین خوب انداختی» ساراتوبی:«مرسی» ساراتوبی:« عه نوک میزنه» کارین:«بکشش» ساراتوبی :«باشهـــــــ» بعد ساراتوبی کشید و یک ماهی قرمز گرفتundefinedساراتوبی:«ناموسا الان این ماهیه:////کارین:«ارههعهه» (با خنده زیاد) undefinedساراتوبی:«زهر مار، الان من با این چیکار کنم؟» کارین:«میخوای چیکار کنی پرتش کن تو اب«ساراتوبی:«باشه، میگم اون ماهی ک گرفتیو انداختی؟» کارین:«ن گذاشتمش برا ناهار» ساراتوبی:«اها باشه،میگم یه دقیقه برگرد فکر کنم پشتت حشره هست» کارین:«چیییی واقعن» ساراتوبی:«فکر کنم اروم برگرد» کارین:« باشه»

۱۷:۵۷

لایک برا پارت بدundefinedundefined#ناروتو

۱۸:۰۹

🧨🩸𝓡𝓸𝓶𝓪𝓷 𝓬𝓪𝓶𝓹/ܭܩܢ݆ߺܙ ܝ‌ܩߊ‌ܔ🩸🧨
لایک برا پارت بدundefinedundefined #ناروتو
7لایک تا پارت بدیییییundefinedundefined#ناروتو

۱۵:۰۷

بازارسال شده از هوش مصنوعی ChatGPT

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

بازارسال شده از 🤍🪼کمــپ اوتاکو🪼🤍
thumnail
عکسه قفلیundefinedundefined7لایک تا باز شهundefinedundefinedلینک چنلوم: undefinedundefined@otakucamp#ناروتو

۱۲:۲۸

بیان ببینین چه کاناله خوبی دارهـ🥷undefinedundefinedـــــ

۱۲:۲۸

سلام کیوتام منم مالک #ناروتو undefinedundefinedبله ام بن شده بخاطر بضیا که بنده را گزارش کردنundefinedundefinedو اینکه میخواستم بگم کانال هم الان مالک نداره پس کمپ رمان رو به صورت کامل به دست ارشد هرماینی میسپرمundefinedundefinedامید وارم خوب باشه undefinedundefinedو اینکه تو سروش هم یه کانال زدم برایه رمانundefinedundefinedاگه دلتون خواست بیان این لینکی که میدمو بزنید تو سروش تا براتون بیادundefinedundefinedhttps://splus.ir/Romancampاگه بخواین برا انیمه هم میزنم ولی اگه حمایتش زیاد باشهundefinedundefinedخب بایی🪼undefined#ناروتو

۱۳:۵۵

چنل ناروتو تو سروشundefined

۱۵:۴۰

thumnail
کنچیوا کاوایی🪦undefinedبه چنل کمپ رمان خوش امدی🪦undefinedما در اینجا از رمان انیمه فعالیت میکینم🪦undefinedایدی مالک: 🪦undefined@Otaku_animeایدی چنل: 🪦undefinedhttps://splus.ir/Romancampاگه زیاد حمایت شه کانال انیمه ای هم میزنمundefinedundefined

۱۵:۴۰

thumnail
پارت اخردنیایه خبیس





وقتی که برگشت ساراتوبی افتاد و کارین هم رو ساراتوبی undefinedساراتوبی سریع کارینو بلند کرد و خودش زانو زد ساراتوبی:«با من ازدواج میکنی؟» کارین:«ساراتوبی ما قشنگ همو نمیشناسیم چی میگی» ساراتوبی:«کارین لطفا میدونی که چقدر دوستت دارم عشقم» کارین:«نه نه» ساراتوبی:« ( چشمایه پر از اشک) لطفا لطفا نرو» کارین:«خفه شو» بعد کارین رفت خونه (10دقیقه بعد)ساراتوبی محکم دره خونه رو میزدکارین درو باز کردکارین:«ها چته یه بار بزن میام وح*شی» ساراتوبی:« برو کنار» کارین:« هوی کجا میری از خونه من گمشو بیرون» ساراتوبی:«نمیرم میخوای چی کار کنی» کارین :«واقعا میخوای بدونی چیکار میکنم؟» ساراتوبی:«اره» کارین دوید به سمت اشپزخونه و چاقو رو گرفت undefinedساراتوبی:« هوی هوی چیکار میکنی» کارین:«میری یا نه؟» ساراتوبی:« باشه باشه اروم باش» بد ساراتوبی سریع رفت که چاقو رو بگیره ولی کارین رگشو با اون چاقو زدundefinedundefinedو افتاد رو زمین و خـ‌*ون همه جا ریخت ساراتوبی:«واییییی خدااااا این چه بلاییی بود سرمون امد، کارین کارین بلند شوو (با گریه زیاد) بلنددددد شو» بعد ساراتوبی کارینو بلند کردو برد تو ماشینبا سرعت ۱۶۰تا داشت میبردش بیمارستان:(یهو یه سنگ افتاد وست جاده و ساراتوبی هم نزدیک بود بهش بخوره ولی فرمونو چرخوند و ماشین افتاد تو دریا ساراتوبی:«خدایاااااااااا این چه وضعشه» ساراتوبی کارینو بغل کرد و از اب بیرونش اورد نبضشو گرف ولی خیلی ضعیفه میزد ساراتوبی کارینو بلند کرد و دوید تا به بیمارستان برسه(۶دقیقه بعد)بالاخره رسیدنساراتوبی:« دکتر دکتر بیان برانکارد بیارین لطفااااا بدوییننننن» پرستار:« امدیمم لطفا این خانومو بزارین رو برانکارد» ساراتوبی:«اروم. اروم. گذاشتم» پرستار:«ممنون اقا بیا من تنها نمیتونم» ساراتوبی:« خودم میام تا اونا بیان ۱۰۰سال بد» پرستار:«ممنون» بالاخره رسیدن پرستار:« اقا شما همین جا بمونید اگه چیزی شد خبر میدیم» ساراتوبی:«باشه باشه» پرستار کارینو برد (نیم ساعت بد )پرستار از در خارج شد ساراتوبی:«چیشد کارین خوبه؟» پرستار:« متاسفیم از دستش دادیم، قم اخرتون باشه» ساراتوبی:« چی چی نه کارین زندس دوروغ میگیییی (گریههههههه زیاد)پرستار:«اقا اروم باشید» ساراتوبی:«نه نه undefinedپرستار:« یه ارام بخش بیارین اینجاا سریع» پرستار2: اوردم» پرستار:« ممنون» پرستار محکم امپولو زد تو دست ساراتوبی ساراتوبی اروم شد و بیهوش شدساراتوبی خیلی خیلی در تصادف و دویدن اسیب دیده بود و بخاطر ارام بخش رفت تو کما» undefined(۱سال بد)ساراتوبی بالاخره به هوش امدساراتوبی:«ایی سرم این جا کجاس؟ شما کی هست!؟» میا:« منم پسرم مامانت» ساراتوبی:«من شما رو نمیشناسم» میا:«پسرم لطفا» پرستار امدپرستار:«خانوم بهش فشار نیارید این فراموشی طبیعیه ممکنه همین جوری بمونه و ممکنه خوب شه زیاد فعلا بهش فشار نیارید» میا:« باشه🥲» خوب خوب کیوتام رمانمون تموم شد اگه خوشتون امد لایکو بزنید

۱۵:۵۵

🧨🩸𝓡𝓸𝓶𝓪𝓷 𝓬𝓪𝓶𝓹/ܭܩܢ݆ߺܙ ܝ‌ܩߊ‌ܔ🩸🧨
undefined پارت اخر دنیایه خبیس وقتی که برگشت ساراتوبی افتاد و کارین هم رو ساراتوبی undefined ساراتوبی سریع کارینو بلند کرد و خودش زانو زد ساراتوبی:«با من ازدواج میکنی؟» کارین:«ساراتوبی ما قشنگ همو نمیشناسیم چی میگی» ساراتوبی:«کارین لطفا میدونی که چقدر دوستت دارم عشقم» کارین:«نه نه» ساراتوبی:« ( چشمایه پر از اشک) لطفا لطفا نرو» کارین:«خفه شو» بعد کارین رفت خونه (10دقیقه بعد) ساراتوبی محکم دره خونه رو میزد کارین درو باز کرد کارین:«ها چته یه بار بزن میام وح*شی» ساراتوبی:« برو کنار» کارین:« هوی کجا میری از خونه من گمشو بیرون» ساراتوبی:«نمیرم میخوای چی کار کنی» کارین :«واقعا میخوای بدونی چیکار میکنم؟» ساراتوبی:«اره» کارین دوید به سمت اشپزخونه و چاقو رو گرفت undefined ساراتوبی:« هوی هوی چیکار میکنی» کارین:«میری یا نه؟» ساراتوبی:« باشه باشه اروم باش» بد ساراتوبی سریع رفت که چاقو رو بگیره ولی کارین رگشو با اون چاقو زدundefinedundefined و افتاد رو زمین و خـ‌*ون همه جا ریخت ساراتوبی:«واییییی خدااااا این چه بلاییی بود سرمون امد، کارین کارین بلند شوو (با گریه زیاد) بلنددددد شو» بعد ساراتوبی کارینو بلند کردو برد تو ماشین با سرعت ۱۶۰تا داشت میبردش بیمارستان:( یهو یه سنگ افتاد وست جاده و ساراتوبی هم نزدیک بود بهش بخوره ولی فرمونو چرخوند و ماشین افتاد تو دریا ساراتوبی:«خدایاااااااااا این چه وضعشه» ساراتوبی کارینو بغل کرد و از اب بیرونش اورد نبضشو گرف ولی خیلی ضعیفه میزد ساراتوبی کارینو بلند کرد و دوید تا به بیمارستان برسه (۶دقیقه بعد) بالاخره رسیدن ساراتوبی:« دکتر دکتر بیان برانکارد بیارین لطفااااا بدوییننننن» پرستار:« امدیمم لطفا این خانومو بزارین رو برانکارد» ساراتوبی:«اروم. اروم. گذاشتم» پرستار:«ممنون اقا بیا من تنها نمیتونم» ساراتوبی:« خودم میام تا اونا بیان ۱۰۰سال بد» پرستار:«ممنون» بالاخره رسیدن پرستار:« اقا شما همین جا بمونید اگه چیزی شد خبر میدیم» ساراتوبی:«باشه باشه» پرستار کارینو برد (نیم ساعت بد ) پرستار از در خارج شد ساراتوبی:«چیشد کارین خوبه؟» پرستار:« متاسفیم از دستش دادیم، قم اخرتون باشه» ساراتوبی:« چی چی نه کارین زندس دوروغ میگیییی (گریههههههه زیاد) پرستار:«اقا اروم باشید» ساراتوبی:«نه نه undefined پرستار:« یه ارام بخش بیارین اینجاا سریع» پرستار2: اوردم» پرستار:« ممنون» پرستار محکم امپولو زد تو دست ساراتوبی ساراتوبی اروم شد و بیهوش شد ساراتوبی خیلی خیلی در تصادف و دویدن اسیب دیده بود و بخاطر ارام بخش رفت تو کما» undefined (۱سال بد) ساراتوبی بالاخره به هوش امد ساراتوبی:«ایی سرم این جا کجاس؟ شما کی هست!؟» میا:« منم پسرم مامانت» ساراتوبی:«من شما رو نمیشناسم» میا:«پسرم لطفا» پرستار امد پرستار:«خانوم بهش فشار نیارید این فراموشی طبیعیه ممکنه همین جوری بمونه و ممکنه خوب شه زیاد فعلا بهش فشار نیارید» میا:« باشه🥲» خوب خوب کیوتام رمانمون تموم شد اگه خوشتون امد لایکو بزنید
خب بچها مالکتون رمانو اینجوری تموم کرد..:)) و خب مثل اینکه دیگه ازین به بعد باید من رمان هارو بنویسم

۱۵:۵۶

خب اوکی من دیگه مالک اینجام#مالک_هرماینی

۱۵:۵۶

بازارسال شده از ⛩انیمه لند⛩
ممبر میزنمundefinedundefinedتا 100تا میزنم مفتتتآیدیم:@otaku_potterhead

۸:۵۰

بازارسال شده از 𝐌𝐎𝐑𝐏𝐡𝐈𝐍🖤🚬
این یا رو از پروفت اصکی گرفته🪄 @pv_you

۱۰:۲۹