۲۲ اردیبهشت
#روز_نگاشت - 1402#برگزاری_سخنرانی_ها_سمینارها_جلسات_کلاس_ها_و_کارگاه_ها
* یکشنبه – 24 دی ماه 1402 – 2 رجب المرجب 1445 – 14 ژانویه 2024• چند روز قبل (پنجشنبه 21 دی ماه) دومین جلسه ی «پرسش و پاسخ اعتقادی بر مبنای باورهای اصیل شیعی» در منزل دبیر فرهیخته سرکار خانم سیما نوروزی برگزار شد. از ایشان خواستم متنی در رابطه با آغاز این برنامه بنویسند که به یادگار داشته باشیم و ایشان لطف کردند و چننین نوشتند:• «وقتی با پیشنهاد برگزاری کلاسی در ارتباط با علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام در منزلمان مواجه شدم شوکه شدم! من! در این شهر غریب! از کجا گروهی را که مشتاق دانستن معارف اهل بیت باشند پیدا کنم؟! از طرفی وقتی پیشنهاد سخاوتمندانه و از خود گذشتگی استادم را می دیدم شرمم می شد بگویم نمی توانم. عزمم را جزم کردم هر طور شده گروهی را جذب کلاس کنم؛ ولی هر چه زمان می گذشت نتوانستم افراد قابل توجهی را جمع کنم! با خودم می گفتم شاید در خلوص نیتم برای تشکیل کلاس مشکلی هست که موفق نمی شوم! ... روزی در کانالی، دو دعا خیلی به دلم نشست ترجمه دعاها این بود: خدایا از تو درخواست بخشش می کنم، برای هر عمل خیری که خالصانه برای تو انجام دادم، ولی آن چه برای رضای تو نبود آمیخته به آن شد! دعای دیگر این بود: اللهم و فقنا لما تحب و ترضی، خدایا ما را به آن چه دوست داری و راضی می شوی موفق بدار. از خدا خواستم که اگر این کار مورد رضایت تو نیست خودت در دل استادم قرار بده که منصرف شوند؛ مثلا به خاطر برنامه های زیادی که انجام می دهند بگویند: فعلا دست نگهداریم تا فرصتی دیگر! ... ولی هر چه زمان می گذشت من به سمت تشکیل کلاس بیشتر کشیده می شدم! یک روز یاد یکی از دانش آموزانم افتادم که کار گرافیکی انجام می دهد و در کارش خیلی پیشرفت کرده بود؛ با او تماس گرفتم و خواستم یک کار گرافیکی خوب برای تبلیغ کلاس طراحی کند. نظرش این بود که لازمه استادی که تدریس می کند معرفی کنید؛ همراه با تصویری از او تا به مخاطب کمک شود برای شناخت بهتر استادتون و ایجاد اعتماد! این جوری جذب افراد بیشتری خواهید داشت. • با موافقت من، کارش را شروع کرد و نتیجه را برای من ارسال کرد. با این کار گرافیکی کار من آسان تر شد چون هر شخصی را که می شناختم این طرح تبلیغی را برایش ارسال می کردم؛ از قبل که به مسجد محله ی جدیدمان می رفتم با برخی همسایگان آشنا شده بودم و من را عضو گروه های مجازی ای که داشتند کرده بودند؛ من هم این پیام تبلیغی را در گروه هایشان قرار دادم. حداقل برای دویست، سیصد نفر ارسال شد. بماند تلفن های خصوصی و دعوت های تکی که از آشناها و دوستانم داشتم. خلاصه گذشت و اولین روز تشکیل کلاس جدی جدی داشت نزدیک می شد. من هم هر چه به روز برگزاری کلاس نزدیکتر می شد استرسم بیشتر می شد. استرسم از این که اگر استاد بیایند و کسی شرکت نکند چه کنم؟!• حتی استرس من، به همسرم منتقل شده بود می گفت: «چرا خودت را به دردسر می اندازی اگر کسی شرکت نکرد آیا زشت نیست استادت بیاید و با کلاس خالی مواجه شود؟»• خلاصه روزی که چند ماهی به فکرش بودم و برایش تلاش می کردم فرا رسید. زنگ آیفون خانه به صدا در آمد؛ به تصویر آیفون نگاه کردم استادم بود! آیا داشت همان چیزی می شد که همسرم می گفت! در را باز کردم ایشان وارد شدند و روی یکی از مبل های تکی نشستند من به آشپز خانه پناه بردم؛ با خودم می گفتم خدا راضی به تشکیل این کلاس نبود حتما نا خالصی در نیتم دارم و گرنه با این همه تلاش و دعوت کردن ها، کسی می آمد! قوری بزرگی که آماده کرده بودم کنار گذاشتم و قوری کوچکی را روی کتری گذاشتم و به خودم گفتم؛ همین کافیست! دستانم می لرزید! ... بار دیگر صدای آیفون به صدا در آمد؛ با سرعت رفتم و آیفون را زدم؛ در آپارتمان را هم که از اول باز گذاشته بودم و یکی یکی مهمانان از راه رسیدند و شدیم پانزده نفر. استاد با ذکر این جمله تدریسشان را آغاز کردند: المستغاث بک یا صاحب الزمان.• کم کم استرسم فرو نشست و رفتم شربت لیمو ترش با عسل و آب جوش آماده کردم؛ طبق عادتی که قبلا برای استاد دیگرم داشتم و برای او همچین شربتی درست می کردم؛ برای ایشانم هم درست کردم و جلویشان گذاشتم همه چیز خوب پیش رفت حتی پیش بینی کرده بودم ممکن است افرادی بدون صبحانه آمده باشند با نون تست به سبک اختراعی خودم نان و پنیر سبزی آماده کرده بودم! دوباره قوری کوچک را برداشتم و قوری بزرگ را جای آن گذاشتم. خدایا شکرت!، امام زمانم سپاسگزارم که آبرویم را خریدید. من کمترین ارزش توجه کریمانه پدر مهربانم را ندارم اما آن بزرگواران با اندک بضاعت مزجاتی از ما دستگیری می کنند. بهر حال آن چه را که دوست داشتم اتفاق بفتد، در دومین نشست علمی تا حدودی محقق شد؛ دوستان جدیدی یافتم. خدا رو شکر جوی صمیمی بین ما ایجاد شد و حتی بعد از پایان کلاس دوستان جدیدم هر کدام به کاری در آشپزخانه مشغول شدند مثل کسان
* یکشنبه – 24 دی ماه 1402 – 2 رجب المرجب 1445 – 14 ژانویه 2024• چند روز قبل (پنجشنبه 21 دی ماه) دومین جلسه ی «پرسش و پاسخ اعتقادی بر مبنای باورهای اصیل شیعی» در منزل دبیر فرهیخته سرکار خانم سیما نوروزی برگزار شد. از ایشان خواستم متنی در رابطه با آغاز این برنامه بنویسند که به یادگار داشته باشیم و ایشان لطف کردند و چننین نوشتند:• «وقتی با پیشنهاد برگزاری کلاسی در ارتباط با علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام در منزلمان مواجه شدم شوکه شدم! من! در این شهر غریب! از کجا گروهی را که مشتاق دانستن معارف اهل بیت باشند پیدا کنم؟! از طرفی وقتی پیشنهاد سخاوتمندانه و از خود گذشتگی استادم را می دیدم شرمم می شد بگویم نمی توانم. عزمم را جزم کردم هر طور شده گروهی را جذب کلاس کنم؛ ولی هر چه زمان می گذشت نتوانستم افراد قابل توجهی را جمع کنم! با خودم می گفتم شاید در خلوص نیتم برای تشکیل کلاس مشکلی هست که موفق نمی شوم! ... روزی در کانالی، دو دعا خیلی به دلم نشست ترجمه دعاها این بود: خدایا از تو درخواست بخشش می کنم، برای هر عمل خیری که خالصانه برای تو انجام دادم، ولی آن چه برای رضای تو نبود آمیخته به آن شد! دعای دیگر این بود: اللهم و فقنا لما تحب و ترضی، خدایا ما را به آن چه دوست داری و راضی می شوی موفق بدار. از خدا خواستم که اگر این کار مورد رضایت تو نیست خودت در دل استادم قرار بده که منصرف شوند؛ مثلا به خاطر برنامه های زیادی که انجام می دهند بگویند: فعلا دست نگهداریم تا فرصتی دیگر! ... ولی هر چه زمان می گذشت من به سمت تشکیل کلاس بیشتر کشیده می شدم! یک روز یاد یکی از دانش آموزانم افتادم که کار گرافیکی انجام می دهد و در کارش خیلی پیشرفت کرده بود؛ با او تماس گرفتم و خواستم یک کار گرافیکی خوب برای تبلیغ کلاس طراحی کند. نظرش این بود که لازمه استادی که تدریس می کند معرفی کنید؛ همراه با تصویری از او تا به مخاطب کمک شود برای شناخت بهتر استادتون و ایجاد اعتماد! این جوری جذب افراد بیشتری خواهید داشت. • با موافقت من، کارش را شروع کرد و نتیجه را برای من ارسال کرد. با این کار گرافیکی کار من آسان تر شد چون هر شخصی را که می شناختم این طرح تبلیغی را برایش ارسال می کردم؛ از قبل که به مسجد محله ی جدیدمان می رفتم با برخی همسایگان آشنا شده بودم و من را عضو گروه های مجازی ای که داشتند کرده بودند؛ من هم این پیام تبلیغی را در گروه هایشان قرار دادم. حداقل برای دویست، سیصد نفر ارسال شد. بماند تلفن های خصوصی و دعوت های تکی که از آشناها و دوستانم داشتم. خلاصه گذشت و اولین روز تشکیل کلاس جدی جدی داشت نزدیک می شد. من هم هر چه به روز برگزاری کلاس نزدیکتر می شد استرسم بیشتر می شد. استرسم از این که اگر استاد بیایند و کسی شرکت نکند چه کنم؟!• حتی استرس من، به همسرم منتقل شده بود می گفت: «چرا خودت را به دردسر می اندازی اگر کسی شرکت نکرد آیا زشت نیست استادت بیاید و با کلاس خالی مواجه شود؟»• خلاصه روزی که چند ماهی به فکرش بودم و برایش تلاش می کردم فرا رسید. زنگ آیفون خانه به صدا در آمد؛ به تصویر آیفون نگاه کردم استادم بود! آیا داشت همان چیزی می شد که همسرم می گفت! در را باز کردم ایشان وارد شدند و روی یکی از مبل های تکی نشستند من به آشپز خانه پناه بردم؛ با خودم می گفتم خدا راضی به تشکیل این کلاس نبود حتما نا خالصی در نیتم دارم و گرنه با این همه تلاش و دعوت کردن ها، کسی می آمد! قوری بزرگی که آماده کرده بودم کنار گذاشتم و قوری کوچکی را روی کتری گذاشتم و به خودم گفتم؛ همین کافیست! دستانم می لرزید! ... بار دیگر صدای آیفون به صدا در آمد؛ با سرعت رفتم و آیفون را زدم؛ در آپارتمان را هم که از اول باز گذاشته بودم و یکی یکی مهمانان از راه رسیدند و شدیم پانزده نفر. استاد با ذکر این جمله تدریسشان را آغاز کردند: المستغاث بک یا صاحب الزمان.• کم کم استرسم فرو نشست و رفتم شربت لیمو ترش با عسل و آب جوش آماده کردم؛ طبق عادتی که قبلا برای استاد دیگرم داشتم و برای او همچین شربتی درست می کردم؛ برای ایشانم هم درست کردم و جلویشان گذاشتم همه چیز خوب پیش رفت حتی پیش بینی کرده بودم ممکن است افرادی بدون صبحانه آمده باشند با نون تست به سبک اختراعی خودم نان و پنیر سبزی آماده کرده بودم! دوباره قوری کوچک را برداشتم و قوری بزرگ را جای آن گذاشتم. خدایا شکرت!، امام زمانم سپاسگزارم که آبرویم را خریدید. من کمترین ارزش توجه کریمانه پدر مهربانم را ندارم اما آن بزرگواران با اندک بضاعت مزجاتی از ما دستگیری می کنند. بهر حال آن چه را که دوست داشتم اتفاق بفتد، در دومین نشست علمی تا حدودی محقق شد؛ دوستان جدیدی یافتم. خدا رو شکر جوی صمیمی بین ما ایجاد شد و حتی بعد از پایان کلاس دوستان جدیدم هر کدام به کاری در آشپزخانه مشغول شدند مثل کسان
۹:۳۴
ی که انگار سال هاست همدیگر را می شناسیم. اثر کلام اهل بیت چه نورانیتی دارد! دل های آدم ها را به هم نزدیک می کند و برکات کلامشان قابل وصف و درک نیست! • نکات خوبی در این دو جلسه مطرح شد، مخصوصا در مورد اهمیت و جایگاه موضوع مود غفلت برائت؛ موضوع مهم و محوری جلسه دوم = بر اساس سؤال مخاطبان - خمس بود. تصور من این بود. که همه چیز را پیرامون خمس می دانم ولی متوجه شدم که نمی دانم . نکته جالب در فضای کلاس سکوت حاکم بر کلاس بود، همه غرق در مطالبی بودند که ارائه می شد کسی سخنی نمی گفت و همه شنونده مطالب بودند؛ فقط گاهی صدای پذیرایی من سکوت را می شکست!• بعد از اتمام تدریس استاد انگار کسی دلش نمی خواست برود خود من هم دوست نداشتم یک دفعه در خانه تنها شوم! یکی یکی خداحافظی کردند و همه رفتند. برگشتم به آشپزخانه نگاه کردم همه بشقاب ها و لیوان ها شسته شده روی میز چیده بودند! وای خدایا چه هم کلاسی های مهربانی خدایا شکر! و این پایان جلسه دوم بود. اللهم وفقنا لما تحب و ترضی!»
https://t.me/S_M_Kheradmand
https://t.me/S_M_Kheradmand
۹:۳۴
۲۳ اردیبهشت
۶:۳۴
۲۴ اردیبهشت
۱:۱۹
۲۵ اردیبهشت
۰:۵۶
#برای_تامل#سقفی_از_محبت
آن ها که همسران متدین و سید دارند قدر بدانند!و البته سادات بر تقوا و تواضعشان بیفزایند که هر چه دارند از لطف خدا و برکت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله است نه از نزد خودشان!
عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام قَالَ: النَّظَرُ إِلَى ذُرِّيَّتِنَا عِبَادَةٌ. فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! النَّظَرُ إِلَى الْأَئِمَّةِ مِنْكُمْ عِبَادَةٌ أَوِ النَّظَرُ إِلَى جَمِيعِ ذُرِّيَّةِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله؟ قَالَ: بَلِ النَّظَرُ إِلَى جَمِيعِ ذُرِّيَّةِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله عِبَادَةٌ مَا لَمْ يُفَارِقُوا مِنْهَاجَهُ وَ لَمْ يَتَلَوَّثُوا بِالْمَعَاصِي.(عيون أخبارالرضا، ج2، ص51)
حسين بن خالد از علیّ بن موسى الرّضا علیه السلام نقل میکند که فرمودند: نگاه كردن به ذرّیّه و نسل ما عبادت است. (البته که از روی محبت خالصانه)سؤال شد: ای فرزند رسول خدا! آيا منظور شما نگاه کردن به أئمه ی معصومين علیهم السلام است، یا منظورتان نگاه کردن به نسل و فرزندان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است؟ فرمودند: منظور من نگاه کردن به همه ذرّیه و فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله است، البته مادامىكه از راه پیامبر صلّی الله علیه و آله منحرف نشده و خود را به گناهان آلوده نکرده باشند.
https://ble.ir/S_M_Kheradmand
آن ها که همسران متدین و سید دارند قدر بدانند!و البته سادات بر تقوا و تواضعشان بیفزایند که هر چه دارند از لطف خدا و برکت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله است نه از نزد خودشان!
عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام قَالَ: النَّظَرُ إِلَى ذُرِّيَّتِنَا عِبَادَةٌ. فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! النَّظَرُ إِلَى الْأَئِمَّةِ مِنْكُمْ عِبَادَةٌ أَوِ النَّظَرُ إِلَى جَمِيعِ ذُرِّيَّةِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله؟ قَالَ: بَلِ النَّظَرُ إِلَى جَمِيعِ ذُرِّيَّةِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله عِبَادَةٌ مَا لَمْ يُفَارِقُوا مِنْهَاجَهُ وَ لَمْ يَتَلَوَّثُوا بِالْمَعَاصِي.(عيون أخبارالرضا، ج2، ص51)
حسين بن خالد از علیّ بن موسى الرّضا علیه السلام نقل میکند که فرمودند: نگاه كردن به ذرّیّه و نسل ما عبادت است. (البته که از روی محبت خالصانه)سؤال شد: ای فرزند رسول خدا! آيا منظور شما نگاه کردن به أئمه ی معصومين علیهم السلام است، یا منظورتان نگاه کردن به نسل و فرزندان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است؟ فرمودند: منظور من نگاه کردن به همه ذرّیه و فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله است، البته مادامىكه از راه پیامبر صلّی الله علیه و آله منحرف نشده و خود را به گناهان آلوده نکرده باشند.
https://ble.ir/S_M_Kheradmand
۱:۰۷
۱:۳۸
۲۸ اردیبهشت
۱:۴۵
Qatreii-Az-Daryaye-Maarefe-Razavi-41-A.mp3
۰۱:۰۶:۴۲-۳۰.۵۴ مگابایت
۱:۵۳
Qatreii-Az-Daryaye-Maarefe-Razavi-41-B.mp3
۰۱:۰۵:۰۳-۲۹.۷۹ مگابایت
۱:۵۵
Qatreii-Az-Daryaye-Maarefe-Razavi-41-A.mp3
۰۱:۰۶:۴۲-۳۰.۵۴ مگابایت
۱۶:۲۶
Qatreii-Az-Daryaye-Maarefe-Razavi-41-B.mp3
۰۱:۰۵:۰۳-۲۹.۷۹ مگابایت
۱۸:۵۹
Qatreii-Az-Daryaye-Maarefe-Razavi-43-A.mp3
۰۱:۱۵:۴۲-۳۴.۶۶ مگابایت
۱۹:۳۸
۲۰:۰۴
۲۹ اردیبهشت
۰:۱۳
۰:۱۸
۳۰ اردیبهشت
#خواندم #سرگذشت_ها
خاطرات و حکایتها - جلد دوم
تدوین از مؤسسه ی قدر ولایتچاپ چهارم - 1380مطالعه شده در 1387175 صفحهپایان مطالعه در 1376/5/26
به گمانم بود که کتاب برخی از مسائل تاریخی که معمولا در دسترس افراد جامعه نیست و به عبارتی «مطالبِ پشت پرده» ای از مسائل اجتماعی یا سیاسی کشور را به تصویر کشیده باشد اما چنین نبود.شاید اگر بگویم نکته هایی از سخنرانی ها را جمع کرده اند و با قدری عکس منتشر کرده اند خیلی اشتباه نگفته باشم! مخصوصا این جلد از این مجموعه که واقعا شبیه کتابی تاریخی است! نه سندی ذکر کرده و نه منبعی بیان داشته است!
https://eitaa.com/s_m_kheradmand
خاطرات و حکایتها - جلد دوم
تدوین از مؤسسه ی قدر ولایتچاپ چهارم - 1380مطالعه شده در 1387175 صفحهپایان مطالعه در 1376/5/26
به گمانم بود که کتاب برخی از مسائل تاریخی که معمولا در دسترس افراد جامعه نیست و به عبارتی «مطالبِ پشت پرده» ای از مسائل اجتماعی یا سیاسی کشور را به تصویر کشیده باشد اما چنین نبود.شاید اگر بگویم نکته هایی از سخنرانی ها را جمع کرده اند و با قدری عکس منتشر کرده اند خیلی اشتباه نگفته باشم! مخصوصا این جلد از این مجموعه که واقعا شبیه کتابی تاریخی است! نه سندی ذکر کرده و نه منبعی بیان داشته است!
https://eitaa.com/s_m_kheradmand
۴:۲۷
#خواندم #سرگذشت_ها
خاطرات و حکایتها - جلد سوم
تدوین از مؤسسه ی قدر ولایتمطالعه شده در 1387حدود 50 صفحه
ظاهرا بعدها کتاب با عنوانِ دیگری منتشر شده و تغییراتی یافته است.
https://eitaa.com/s_m_kheradmand
خاطرات و حکایتها - جلد سوم
تدوین از مؤسسه ی قدر ولایتمطالعه شده در 1387حدود 50 صفحه
ظاهرا بعدها کتاب با عنوانِ دیگری منتشر شده و تغییراتی یافته است.
https://eitaa.com/s_m_kheradmand
۴:۲۸
#با_هم_ببینیم (2) - در پیام رسان بله#اعتقادی_و_اخلاقی
عنوان بحث: #در_محضر_مکیال_المکارم مجموعه جلساتی ان شاء الله مفید و شنیدنی در خوانش کتاب #درسنامه_ی_مکیال_المکارم.این کتاب تلخیص و بازنویسی ایست از کتاب گرانسنگ «مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم عجل الله تعالی فرجه»تلاش شده است در این مجموعه توجه ویژه ای به نیازهای مخاطبان نوجوان و جوان صورت پذیرد.
فایل تصویری جلسه ی بیستم تقدیم می شود:
بخش اول جلسه:https://www.aparat.com/v/jykxji1
بخش دوم جلسه: https://www.aparat.com/v/tcsv709
عنوان بحث: #در_محضر_مکیال_المکارم مجموعه جلساتی ان شاء الله مفید و شنیدنی در خوانش کتاب #درسنامه_ی_مکیال_المکارم.این کتاب تلخیص و بازنویسی ایست از کتاب گرانسنگ «مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم عجل الله تعالی فرجه»تلاش شده است در این مجموعه توجه ویژه ای به نیازهای مخاطبان نوجوان و جوان صورت پذیرد.
فایل تصویری جلسه ی بیستم تقدیم می شود:
بخش اول جلسه:https://www.aparat.com/v/jykxji1
بخش دوم جلسه: https://www.aparat.com/v/tcsv709
۱۵:۳۲
۳۱ اردیبهشت
۵:۲۶