بله | کانال کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
عکس پروفایل کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدیک

کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی

۵۳۳عضو
thumbnail
undefined از زخم شناسنامه دارند هنوز
undefined در مسجد خون اقامه دارند هنوز
undefined آنان همه از تبار باران بودند
undefined رفتند ولی ادامه دارند هنوز...

undefined تصویری از شهیدان زاهدی، سلیمانی حجازی و سلامی (رحمة الله علیهم)
undefined در سومین #شب_جمعه ماه محرم و شب زیارتی حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) شهیدان را یاد کنیم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمدالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۲۰:۵۴

thumbnail
undefined #خاطره | نامه #شهید_حاجی_زادهundefined #انتشار_برای_اولین_بار
undefined ترتیبی داده بودن که هر کسی بتونه بهشون پیام بده...اول که فهمیدم، با خودم گفتم بعید می‌دونم با این همه مشغله، وقت کنن و جواب بدن ولی من درخواستم را می‌نویسم، امید به خدا...دست به کار شدم و درخواستم را نوشتم و برایشان ارسال کردم.
undefined با کمال تعجب، بعد از دو روز، جواب را دریافت کردم. #شهید_حاجی‌زاده با دستخط خودشون ذیل همون نامه جواب داده بودن ...
در همین چند خط جواب، تواضع موج می‌زد.

undefined<img style=" />undefined پی‌نوشت: فرمانده عزیزم، سعی می‌کنم هر چه از شما دیدم را نقل کنم تا همه بدانند چه بزرگواری شهید شد...
undefined متن جواب:«بسمه تعالی
برادر عزیز زاهدی، سلام علیکم
مانعی ندارد.
از پدر مطالبی را متمرکز شوید که شنونده بویژه جوانان الگو بگیرند:
در سن جوانی ورود به جبهه، ایستادگی در مقابل مشکلات و موانع، ولایت مداری و خاطرات...
یعنی امروز که به توفیقِ شهادتِ حاج علی عزیز، این موقعیت برای جنابعالی فراهم شده، فرصت را غنیمت بشمارید.
برادر شما حاجی زاده»

undefined رحمت و رضوان خدا بر هر دو شهید عزیزundefined #شهید_زاهدی undefined #شهید_حاجی‌زاده
undefined شادی روح شهدا صلواتالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۱۸:۳۹

thumbnail

۱۸:۳۹

thumbnail
undefined #ببینید | تصویری از سردار شهید محمد باقری در کنار سرداران شهید «خرازی»، «همت» و «زاهدی»
undefined شهید آوینی: کربلا و آن سوتر قدس، در انتظار طلیعه داران هستند، همان‌ها که راهگشای تاریخ به سوی عدالت موعود خواهند بود. آیا تو نیز به خیل آنان پیوسته‌ای؟...
undefined شادی روح شهدا صلواتالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۲۰:۰۰

thumbnail
undefined #ببینید | رهبر انقلاب در خط مقدم جبهه
undefined اواخر جنگ حضرت آقا برای چندین بار به جبهه تشریف آوردند.به لشکر امام حسین (علیه السلام) هم سرکشی کردند.اون روز برای همه بچه‌های لشکر به یاد ماندنی بود ...undefined خدایی بدون اغراق بگویم، تشریف فرمایی ایشان شور و نشاط عجیبی در بین بچه‌ها بوجود آورد.
undefined بعد هم با شهید #حاج_علی_زاهدی که فرمانده لشکر بود، به خط رفتند...
undefined در این کلیپ به وضوح مشخص است که ایشان در نزدیکترین نقطه به دشمن در حال رصد اوضاع منطقه هستند.
undefined حاج علی زاهدی هم بالای سنگر ایستاده و مراقب اوضاع است.
undefined<img style=" />undefined بازنشر از کانال خاطرات فراموش شده
undefined سلامتی رهبر معظم انقلاب و شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۱۹:۲۲

thumbnail
undefined #ببینید | تصاویر کمتر دیده شده از لحظات نفس گیر در عملیات رمضان در تیر ماه ۱۳۶۱ و حضور فرماندهان ارشد جنگ در خط مقدم و مجروحیت و شهادت رزمنده‌ی بی‌سیم‌چی...
در یک قاب:#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_حسین_خرازی
#شهید_حسن_باقری
#شهید_احمد_کاظمی
#شهید_احمد_سوداگر
#شهید_محمدرضا_زاهدی
#شهید_محمد_باقری

undefined شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

undefined کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدیundefined ایتا | بله

۶:۲۴

thumbnail

۱۸:۴۵

thumbnail

۱۸:۴۵

thumbnail

۱۸:۴۵

thumbnail

۱۸:۴۵

thumbnail

۱۸:۴۵

thumbnail

۱۸:۴۵

thumbnail
undefined سربازان جان بر کف
یادمان باشد در سال ۱۴۰۳ بیشتر شهدا از نیروی قدس و فرماندهان مقاومت بودند و در سال ۱۴۰۴ بیشتر شهدای نظامی از نیروی هوافضا و پدافند.آن‌ها کسانی بودند که می گفتند «دشمن برای رسیدن به ایران، اول باید از روی جناره ما رد شود.»
undefined پس از قطعنامه، رژیم بعث حمله گسترده‌ای کرد. چندین مکان را از ما گرفت و به سمت خرمشهر هم حرکت کرد. لشکر خط شکن ۱۴ امام حسین (ع) مأمور شد تا از محدوده خرمشهر دفاع کند.
undefined از یکی از نیروهای لشکر ۱۴ شنیدم که گفت:«عقب بودیم و در حال خواندن دعا و زیارت عاشورا که یک ماشین از سمت مرز، رسید. سراسیمه بود و نگران. گفت عراقی‌ها دوباره حمله کردن، تعدادشون هم بالاس، باید سریع نیرو ببریم.» با تعجب گفتیم: «عراقی ها؟! آتش بس را نقض کردن؟ کجا هستند؟ چند نفرن؟ اوضاع چطوره و...»اون هم با عجله گفت:«فقط سوار بشین که اوضاع خیلی خرابه و همین قدر بدونید که #حاج_علی و #حاج_احمد (فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین(ع) و لشکر ۸ نجف اشرف) خودشون آرپی‌جی دست گرفتن و دارن تانک میزنن. گفتن عراقی‌ها(بعثی ها) باید از رو جنازه ما رد بشن تا بتونن به خرمشهر برسن...»
گفت تا رسیدیم به منطقه دیدم که حاج علی(محمدرضا) زاهدی و حاج احمد کاظمی از بس گلوله آرپی‌جی شلیک کرده بودن، صورت هاشون از دوده سیاه شده بود و از گوش‌هاشون مایعی جاری شده بود.
undefined حدود ۲۴ ساعت مقاومت کردیم تا نیروهای کمکی رسیدند و تلاش دشمن بی اثر و خطر رفع شد.»
undefined شادی روح شهدا صلواتالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۱۸:۴۵

thumbnail
undefined #بخوانید | روایتی صمیمی از دیدار با شهیدان باقری و سلامی
undefined به قلم محمدمهدی زاهدی
undefined از حدود سی سال پیش و از زمان کودکی و به واسطه پدرم میشناختمش... چندین سفر را با هم رفته بودیم. بسیار متین، مودب و با تواضع بود.
undefined آخرین دیدار ما در اردیبهشت امسال بود در جلسه‌ای که قرار بود ضمن آن از پدرم (فرمانده سابق قرارگاه ثارالله) تجلیل شود.
undefined قبل از شروع مراسم، ایشان به همراه شهید سلامی عزیز و چند نفر همراه وارد شدند. من کمی عقب‌تر ایستاده بودم.
undefined در جلو این هیأت، شهید باقری عبور کردند. با فاصله‌ی دو سه نفر عقب‌تر، شهید سلامی نگاهشان به من گره خورد. سریع سلام کردم. مثل همیشه و با صمیمیت تمام جواب سلام دادند و با گفتن «به! آقای زاهدی!» مرا در آغوش کشیدند و روبوسی کردیم.
undefined من از خجالت سرخ شده بودم. آخه من کی هستم که شما اینطور بزرگوارانه مرا تحویل می‌گرفتید؟ می‌دانستم این به‌خاطر پدرم بود، اما من کجا و پدرم کجا؟ خصوصاً اینکه در جمع دیگر نیروها این لطف را نشان می‌دادند ...
undefined در همین حین و با شنیدن خطاب ایشان به من، شهید باقری هم به عقب نگاه کردند و مرا دیدند. از دیدار قبلی‌مان سال‌ها گذشته بود (در سوریه). ایشان هم چرخه‌ی خجالت‌زدگی من را تکمیل کردند و صمیمانه در آغوشم کشیدند.
undefined انگار تمام لحظات آن خاطرات و سفرها از جلو چشمم عبور کرد. بعد به من (که حسابی سرخ‌رو شده بودم) رو کردند و گفتند: «اون بار که قرار شد بیایم اصفهان، خونه‌ی شهید، من مریض شدم. شما یک دیدار از ما طلب دارید. ان‌شاءالله در اولین فرصت می‌آییم.»
undefined بعد از چند دقیقه مراسم شروع شد. شهید باقری سخنرانی کردند و چندین بار از پدرم و دیگر شهدا یاد کردند.
undefined پس از سخنرانی، مجری از ایشان خواست روی صحنه بمانند تا از چند نفر تجلیل شود. شهید سلامی، شهید ربانی و سردار رادان هم به صحنه آمدند. یکی از دست‌اندرکاران در گوشم گفت: «آماده باشید، نفر اول شما به نیابت از خانواده‌ی شهید زاهدی بالا می‌روید.»
undefined وقتی اسمم خوانده شد، دوباره توفیق دست‌ و روبوسی با این عزیزان را پیدا کردم. هنگام روبوسی با شهید باقری، آهسته گفتم: «با شما عرضی دارم، اگر وقتی بدهید...» و ایشان با لطف پاسخ دادند: «به محض اینکه پایین آمدم...»
undefined پس از تجلیلِ حدود ده نفر دیگر، ناگهان دیدم کسی دستم را گرفت: شهید باقری بودند. دست چپشان را محکم در دست راستم گره زدند و مرا با خود کشیدند.
undefined از سالن تا سوار شدن به ماشین، همراهشان بودم و سوالاتم درباره‌ی مذاکرات را پرسیدم. با صبر و دقت کامل پاسخ دادند. شهید سلامی و هیأتی از فرماندهان هم کنار ما راه می‌رفتند و گاهی به پاسخ‌های ایشان گوش می‌دادند.
undefined در پایان پرسیدم: «بعضی می‌گویند این مذاکره بر آقا تحمیل شده...» بلافاصله قطع کردند و گفتند: «نه اصلاً! تا وقتی ما زنده‌ایم، نمی‌گذاریم کسی چیزی به آقا تحمیل کند!»
undefined شهید سلامی هم تأکید کردند: «به عنوان کسی که اطلاع دارم، می‌گویم تحمیلی صورت نگرفته...» سپس خداحافظی کردند و رفتند.
undefined شادی روح شهدا صلواتالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۲۰:۲۲

thumbnail
undefined #ببینید | #انتشار_برای_اولین_بارundefined #خاطره شهید زاهدی از دوران جنگ
undefined<img style=" />undefined تا سال‌ها پس از جنگ وقتی با کسی دست می‌داد، اگر طرف مقابل کمی دستش را فشار می‌داد از درد به خودش می‌پیچید.
undefined گفت «سوار بر خودرویی بودیم، من و #شهید_احمد_کاظمی و سردار اسدی، یکی از بچه‌ها هم پشت فرمان بود. مثل اغلب جاده‌های خطوط درگیری، جاده خاکی و پر از دست انداز بود. زیر باران خمپاره و توپ دشمن مجبور بودیم علیرغم ناهموار بودن مسیر، با سرعت حرکت کنیم.زیر آتش سنگین رژیم بعث، راننده به اشتباه به سمت عراقی‌ها حرکت می‌کرد.
undefined انفجار گلوله‌های خمپاره و توپ در کنار ماشین و سمت چپ و راستمان دائماً تکرار می‌شد و ما همچنان به حرکت ادامه می‌دادیم.
undefined انفجارها بی وقفه در نزدیکی ما اتفاق می‌افتاد. undefined️ صدای سووووت و انفجار ...
undefined هر چه جلوتر می‌رفتیم، انفجار گلوله‌های آن‌ها دقیق‌تر می‌شد. لحظاتی بعد فهمیدیم منطقه توسط بعثی‌ها تصرف شده؛ سریع دور زدیم تا برگردیم.
🩸 در بین انفجار و دود یکدفعه دیدم صورت حاج احمد غرق خون شده...undefined سراسیمه و نگران گفتم : احمد! چی شد؟ خوبی؟ طوریت که نشده؟
undefined (حاج) احمد هم شروع کرد به صورتش دست بکشد و خودش را چک کند ... undefined بعد از چند ثانیه، که مطمئن شدم حال احمد خوب است، با احساس سوزش در دستم متوجه شدیم ترکش خمپاره به قسمت بین انگشت شست و اشاره دست راستم اصابت کرده و در واقع این خون دست من بوده که به صورت احمد پاشیده شده.
undefined‍🩹 ترکش وقتی سرد میشود تازه درد اصلی شروع می‌شود.»
🩺 دکتر گفته بود چون ترکش به عصب انگشت نزدیک است، امکان دارد در حین جراحی برای خارج کردنش، عصب قطع شود. لذا مدت‌ها این ترکش در دست پدرم جا خوش کرده بود.
undefined‍🩹 یادم هست وقتی کسی دستش را محکم فشار می‌داد یا وقتیکه هوا سرد می‌شد، دستش تیر می‌کشید و از درد به خودش می‌پیچید.
undefined سال‌ها بعد و در حالی که ترکش کمی جابجا شده بود و به راحتی می‌شد آن را از زیر پوست دید، دکتر دیگری آن را جراحی و خارج کرد، بدون اینکه عصب دست قطع شود.
undefined<img style=" />undefined تا قبل از خارج کردن اون ترکش، بعضی وقت‌ها که می‌دیدم شخصی دستش را فشار می‌دهد، در همون سن کودکی، حس می‌کردم انگار قلب من را فشار می‌دهد. می‌فهمیدم خیلی دردش می‌گیرد، زیر چشمی چهره پدرم را نگاه می‌کردم. دردش شدید بود ولی هرگز ندیدم به روی فرد مقابل بیاورد، خودش را سفت می‌گرفت تا مبادا اون فرد که ندونسته و از روی علاقه دستش را فشار داده بود، شرمنده شود.
undefined شادی روح شهدا صلواتالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۱۹:۵۷

IMG_20250730_233959_826.jpg

۱.۷۶ مگابایت

undefined #نسخه_با_کیفیت و قابل چاپ پوستر نائب الزیاره شهید محمد رضا زاهدیمناسب برای استفاده بر روی کوله پشتی زوار اربعین حسینی
undefined @shahid_mohammadrezazahedi

۲۰:۱۰

thumbnail
undefined #ببینید | تِزورونی
undefined در ایام #اربعین حسینی به یاد رهبر معظم انقلاب و همه شهدا در مسیر پیاده روی اربعین قدم برداریم ...
undefined تصاویری از حضور شهدا در راهپیمایی اربعین حسینی در سال‌های قبل
undefined در ثواب انتشار تصاویر شهدا شریک باشیم.
undefined شادی روح شهدا صلواتالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۱۲:۱۰

thumbnail
undefined #ببینید | یکی از خصوصیات شهید زاهدی ...
undefined همرزم و رفیق شهید زاهدی، حاج اکبر نصر از ایشان می‌گوید؛ به همراه تصاویر کمتر دیده شده از شهید زاهدی در دفاع مقدس
undefined<img style=" />undefined در آخرین شب جمعه ماه صفر و در ایام شهادت رسول اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمدالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۱۹:۱۷

thumbnail
undefined #ببینید و بشنوید | undefined#انتشار_برای_اولین_بار |
undefined دعای عهد با صدای شهید محمدرضا زاهدی

undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۱۱:۱۷

thumbnail
ما را یه وقت یادت نره!

#شهید_زاهدی عاشق بچه ها و نوه هایش بود.مادرم می‌گویند: بعضی وقتها که چندین ماه منطقه بودیم و شماها را ندیده بودیم، بابا میگفتند دلم خیلی برایشان تنگ شده...،کاش اینجا بودند، میشد ببینمشون...،خیلی دوستشون دارم.بعد می‌گفت:خدایا نکنه دوست داشتن اینها من را از تو دور کنه!...
undefined<img style=" />undefined حالا ما ماندیم و کوهی از دلتنگی‌های بی پایان...
undefined شادی روح شهدا صلواتالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
undefined کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدیundefined ایتا | بله

۱۹:۵۳