بدون عنوان بدون بسم الله
الان بار دومی است که حجم کمکهایی که یک جوان فلسطینی در ایران برای غزه جمع میکند به یک و نیم میلیارد میرسد! فاصله این دو جمعآوری حدود یک ماه است.
حرکت موکبهای فلسطین مستمرا ادامه دارد و از نظر حقیر به لحاظ روش مردمسالار و اجتماعی بسیار درخشان بود اما به لحاظ تعداد و تکثیر بسیار کم و ناچیز! همین تعداد کم و ناچیز از نیمه شعبان تا الان شش میلیارد تومان از مردم کوچه و بازار جمع کردهاند و از طریق ۴ کانال به غزه فرستادهاند که به صورت پوشک و دمپایی تا مواد غذایی و لباس در آنجا توزیع شده.
تبدیل ایمان مردم به عمل صالح که آقا در سالگرد امام چند سال قبل مطرح کردند خیلی مهم است. ما این حداقل بسترسازیها را نداریم و احساس میکنیم همه راهها بسته است.
یک چیز برای حقیر روشن است که حداقل در دو مورد مشخص مایی که در محیطهای مختلف، عنوان نیروی اجتماعی، فکری، سیاسی و ... را یدک میکشیم، کوتاهی جدی کردهایم و معاقب هستیم! (ظرفیتهای هم دیگر هست ولی فهرست کردنشان برای انجام ندادن چه سودی دارد!) اولا محدود شدن مسیر تجارت قزاقستان تا باکو و از باکو تا جیهان ترکیه و از آنجا تا اسرائیلو ثانیا ارسال کمکهای مردمی به غزه
در نزدیکی شبهای قدر اگر تقصیر یا قصوری درباره خواهران و برادرانمان در فلسطین داشتیم اول آنها را محاسبه کنیم و تدارک کنیم. که گفته دلمشغولی مسلمانان را نداشتن از بینمازی و بی مبالاتی و .... کمتر است؟ دلمشغولی یعنی اهتمام نه تاسف و تاثر و بی عملی و لعنت بر بی عملی!
پ ن: بسم الله ننوشتم. مثل سوره برائت! برائت از کسانی است که مردمپایگی و جمهوریت را در حصار مفاهیم نگه داشتند و وقتی به این سوال میرسند که چگونه مردم را پای حرکت عمومی برای فلسطین بیاوریم و حرکت مردم پایه خلق کنیم؟ لال میشوند.برائت از بیعملانی که قبل از عید انتخابات مجلس و بعد خستگی ماه رمضان و برنامههای نوروزی آنها را از فلسطین غافل کرد. البته تقویم زدگی یه مرض است و ربطی به موضوعش مثل رمضان و انتخابات ندارد!برائت از آدمهایی که هنوز دنبال مطالبه حرکت دادن کشتی و ارسال کمک از دولت و مجلس و سپاه و هزار جای دیگر هستند.
الان بار دومی است که حجم کمکهایی که یک جوان فلسطینی در ایران برای غزه جمع میکند به یک و نیم میلیارد میرسد! فاصله این دو جمعآوری حدود یک ماه است.
حرکت موکبهای فلسطین مستمرا ادامه دارد و از نظر حقیر به لحاظ روش مردمسالار و اجتماعی بسیار درخشان بود اما به لحاظ تعداد و تکثیر بسیار کم و ناچیز! همین تعداد کم و ناچیز از نیمه شعبان تا الان شش میلیارد تومان از مردم کوچه و بازار جمع کردهاند و از طریق ۴ کانال به غزه فرستادهاند که به صورت پوشک و دمپایی تا مواد غذایی و لباس در آنجا توزیع شده.
تبدیل ایمان مردم به عمل صالح که آقا در سالگرد امام چند سال قبل مطرح کردند خیلی مهم است. ما این حداقل بسترسازیها را نداریم و احساس میکنیم همه راهها بسته است.
یک چیز برای حقیر روشن است که حداقل در دو مورد مشخص مایی که در محیطهای مختلف، عنوان نیروی اجتماعی، فکری، سیاسی و ... را یدک میکشیم، کوتاهی جدی کردهایم و معاقب هستیم! (ظرفیتهای هم دیگر هست ولی فهرست کردنشان برای انجام ندادن چه سودی دارد!) اولا محدود شدن مسیر تجارت قزاقستان تا باکو و از باکو تا جیهان ترکیه و از آنجا تا اسرائیلو ثانیا ارسال کمکهای مردمی به غزه
در نزدیکی شبهای قدر اگر تقصیر یا قصوری درباره خواهران و برادرانمان در فلسطین داشتیم اول آنها را محاسبه کنیم و تدارک کنیم. که گفته دلمشغولی مسلمانان را نداشتن از بینمازی و بی مبالاتی و .... کمتر است؟ دلمشغولی یعنی اهتمام نه تاسف و تاثر و بی عملی و لعنت بر بی عملی!
پ ن: بسم الله ننوشتم. مثل سوره برائت! برائت از کسانی است که مردمپایگی و جمهوریت را در حصار مفاهیم نگه داشتند و وقتی به این سوال میرسند که چگونه مردم را پای حرکت عمومی برای فلسطین بیاوریم و حرکت مردم پایه خلق کنیم؟ لال میشوند.برائت از بیعملانی که قبل از عید انتخابات مجلس و بعد خستگی ماه رمضان و برنامههای نوروزی آنها را از فلسطین غافل کرد. البته تقویم زدگی یه مرض است و ربطی به موضوعش مثل رمضان و انتخابات ندارد!برائت از آدمهایی که هنوز دنبال مطالبه حرکت دادن کشتی و ارسال کمک از دولت و مجلس و سپاه و هزار جای دیگر هستند.
۱۱:۵۱
بدون بسم الله
یک بند خطاب به بزرگان ما!
این ائتلاف بازی را ادامه بدهید و صلاح و مصلحت جبهه انقلاب را تعیین بفرمایید.فقط بدانید در انتخابات بعدی، هیچ کنشگر اجتماعی برای کاندیدایش نخواهد جنگید تا بقیه را اقناع کند.
مطمئن باشید همه منتظر چهارشنبهای خواهند بود که شما بزرگان! تکلیف این خرده سربازها را روشن کنید.
احتمالا در دوره بعد برای پیگیری منویات مقام معظم رهبری، مدام توصیه میفرمایید کاری کنید مشارکت بالا برود و انواع فضائل اخلاقی و تکالیف انقلابی را برای به حرکت در اوردن کنشگران جوان فهرست میکنید!
بدانید کنشگر با توصیههای شما حرکت نخواهد کرد. چون میداند چهارشنبهای هست و وحدت و ائتلاف و بقیه ماجرا!
کنشگر میداند که اگر کاندیدای پوششی داشته باشیم و چهارشنبه آخر انتخابات میروند، او هم سرباز پوششی است و باید به شکل صوری و الکی بین کاندیداها دفاع و رد و اثبات کند تا فضا را گرم کند.
عزیزان بدون ایجاد زمینی که مردم در آن احساس آزادی و اختیار کنند، مردمسالاری چرند است. اسمش را بگذارید تدبیر جبهه انقلاب!نتیجهاش به جز انفعال بیشتر هر چه شد ثوابش برای شما
پ ن: الان کنار رفتن هر کس به نفع دیگری اشتباه است! کاندیدایش فرقی نمیکند!
یک بند خطاب به بزرگان ما!
این ائتلاف بازی را ادامه بدهید و صلاح و مصلحت جبهه انقلاب را تعیین بفرمایید.فقط بدانید در انتخابات بعدی، هیچ کنشگر اجتماعی برای کاندیدایش نخواهد جنگید تا بقیه را اقناع کند.
مطمئن باشید همه منتظر چهارشنبهای خواهند بود که شما بزرگان! تکلیف این خرده سربازها را روشن کنید.
احتمالا در دوره بعد برای پیگیری منویات مقام معظم رهبری، مدام توصیه میفرمایید کاری کنید مشارکت بالا برود و انواع فضائل اخلاقی و تکالیف انقلابی را برای به حرکت در اوردن کنشگران جوان فهرست میکنید!
بدانید کنشگر با توصیههای شما حرکت نخواهد کرد. چون میداند چهارشنبهای هست و وحدت و ائتلاف و بقیه ماجرا!
کنشگر میداند که اگر کاندیدای پوششی داشته باشیم و چهارشنبه آخر انتخابات میروند، او هم سرباز پوششی است و باید به شکل صوری و الکی بین کاندیداها دفاع و رد و اثبات کند تا فضا را گرم کند.
عزیزان بدون ایجاد زمینی که مردم در آن احساس آزادی و اختیار کنند، مردمسالاری چرند است. اسمش را بگذارید تدبیر جبهه انقلاب!نتیجهاش به جز انفعال بیشتر هر چه شد ثوابش برای شما
پ ن: الان کنار رفتن هر کس به نفع دیگری اشتباه است! کاندیدایش فرقی نمیکند!
۱۹:۱۱
ساعت ۲۴ پایان عملیات چند روزه تبلیغات
امروز روز عجیبی بود!برای بچهها روضه غریبی خواندم! غربت ولی نعمتان انقلاب در میان انقلابیها!مستضعفین را دیدیم نه بی پول نه بی امکانات بله در پنجه استضعاف فکریگرههایی که با ده دقیقه حرف باز میشدند و البته طیف بسیاری از مسائل هست که با برنامهریزی و طراحی و صبر چندساله حل میشوند.
ما بیشتر از همه از برادران و خواهرمان چشم پوشیدیم و آنها را تقدیم دشمن و وسواسان خناس کردیم.
امروز یوم الحسره بود حسرت دوری از خودمان!امروز روز به چالش کشیدن تلقی ساده دلانه از رسانه و کار رسانهای بود.امروز روز افتخار به امت امام بودامروز روز بزرگی بود!درسهای بزرگی داشت و عبرتهای بزرگتری!
امروز روز عجیبی بود!برای بچهها روضه غریبی خواندم! غربت ولی نعمتان انقلاب در میان انقلابیها!مستضعفین را دیدیم نه بی پول نه بی امکانات بله در پنجه استضعاف فکریگرههایی که با ده دقیقه حرف باز میشدند و البته طیف بسیاری از مسائل هست که با برنامهریزی و طراحی و صبر چندساله حل میشوند.
ما بیشتر از همه از برادران و خواهرمان چشم پوشیدیم و آنها را تقدیم دشمن و وسواسان خناس کردیم.
امروز یوم الحسره بود حسرت دوری از خودمان!امروز روز به چالش کشیدن تلقی ساده دلانه از رسانه و کار رسانهای بود.امروز روز افتخار به امت امام بودامروز روز بزرگی بود!درسهای بزرگی داشت و عبرتهای بزرگتری!
۲۰:۵۱
چگونه درست بفهمیم و منفعل نباشیم (یک گزارش یک پیشنهاد از یک بررسی ده هزارنفره)
در یک هفته گذشته کف میدان بودم.هشت گروه ۱۰ نفره در چهار روز خانه به خانه حرکت کرد و با نزدیک ۱۰ هزار نفر دم خانهها صحبت کرد. بدون یک ریال کمک روزی حدود دوازده ساعت!
از خواب بیدار شویم کم نبودند کسانی که اسم جلیلی و پزشکیان را نمیدانستند! برخی زمان انتخابات را نمیدانستند! خیلیها فکر میکردند جلیلی ۷۰ سالش است! خیلی ها اصلا مزیت ترک بودن پزشکیان را نمیدانستند میگفت میخواهم به جلیلی رای بدهم چون ترک است!اصلا مناظرهها را ندیده بودند!اینها کم تعداد نبودند.
گزارش تلخم این است: جامعه با بی حسی نسبت به امر سیاسی مواجه است! قبل از انتخابات هر چه قدر به دوستان این گزاره را گفتم به نظرسنجیها استناد میکردند که مشارکت زیر پنجاه درصد نخواهد بود!
جامعه حس میکند فرقی ندارد چه کسی بیاید! اجاره خانه من همان است! خرید خانه همان است. بیشوهری من همان است! سگ دو زدن من همان است!
یک پیشنهاد جدی به همه فعالان اجتماعی، تحلیلگران مسائل اجتماعی، بچه حزب اللهیها، خانمها و آقایان دانشجو و طلبه دارم.
پنج روز مرخصی بگیرید. به شهرستان یا تهران بروید و با مردمی که مدام تحلیلشان میکنید حرف بزنید.
روزی هشت ساعت! هر ساعت سه تا پنج نفر گفتگو ممکن است! میشود روزی ۳۰ تا ۴۰ نفر و در نهایت در پنج روز ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر!
باور کنید این تجربه زیسته گام بزرگی خواهد بود در ارتقاء فهم اجتماعی و عمل اجتماعی شما!
پ ن ۱: من آخوند کف زمین نبودم -نه اینکه بد است خواستم طبع کارم را بگویم- برای خودم دفتر کار دارم. قبلا هم از این کارها کردهام در جوانی و بعدترش!رسانه را میفهمم و مشاور چند کار رسانهای بودهامخواستم بگویم طبع این چیزها را میفهمم. میدانم که خیلی از شما مثل خود من در عمل کار رسانهای ندارید و نهایتا مثل بنده در فضای مجازی مینویسید -اگر فقط در گروهها مختلف بحث نمیکنید. واقعا با خودتان کنار بیایید این کار کلان، کار پژوهشی، مدیریت، مشاوره، ستاد یا هر عنوان دیگر گولتان نزند.اگر مثل در جوانی از این کارها کردهاید هم این سابقه گولتان نزند!
پ ن ۲: بزرگواران بیشتر از مشارکت و قدمی برای دفاع از حرم جمهوری اسلامی، واقعا برای نگاه خودمان خوب است!
در یک هفته گذشته کف میدان بودم.هشت گروه ۱۰ نفره در چهار روز خانه به خانه حرکت کرد و با نزدیک ۱۰ هزار نفر دم خانهها صحبت کرد. بدون یک ریال کمک روزی حدود دوازده ساعت!
از خواب بیدار شویم کم نبودند کسانی که اسم جلیلی و پزشکیان را نمیدانستند! برخی زمان انتخابات را نمیدانستند! خیلیها فکر میکردند جلیلی ۷۰ سالش است! خیلی ها اصلا مزیت ترک بودن پزشکیان را نمیدانستند میگفت میخواهم به جلیلی رای بدهم چون ترک است!اصلا مناظرهها را ندیده بودند!اینها کم تعداد نبودند.
گزارش تلخم این است: جامعه با بی حسی نسبت به امر سیاسی مواجه است! قبل از انتخابات هر چه قدر به دوستان این گزاره را گفتم به نظرسنجیها استناد میکردند که مشارکت زیر پنجاه درصد نخواهد بود!
جامعه حس میکند فرقی ندارد چه کسی بیاید! اجاره خانه من همان است! خرید خانه همان است. بیشوهری من همان است! سگ دو زدن من همان است!
یک پیشنهاد جدی به همه فعالان اجتماعی، تحلیلگران مسائل اجتماعی، بچه حزب اللهیها، خانمها و آقایان دانشجو و طلبه دارم.
پنج روز مرخصی بگیرید. به شهرستان یا تهران بروید و با مردمی که مدام تحلیلشان میکنید حرف بزنید.
روزی هشت ساعت! هر ساعت سه تا پنج نفر گفتگو ممکن است! میشود روزی ۳۰ تا ۴۰ نفر و در نهایت در پنج روز ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر!
باور کنید این تجربه زیسته گام بزرگی خواهد بود در ارتقاء فهم اجتماعی و عمل اجتماعی شما!
پ ن ۱: من آخوند کف زمین نبودم -نه اینکه بد است خواستم طبع کارم را بگویم- برای خودم دفتر کار دارم. قبلا هم از این کارها کردهام در جوانی و بعدترش!رسانه را میفهمم و مشاور چند کار رسانهای بودهامخواستم بگویم طبع این چیزها را میفهمم. میدانم که خیلی از شما مثل خود من در عمل کار رسانهای ندارید و نهایتا مثل بنده در فضای مجازی مینویسید -اگر فقط در گروهها مختلف بحث نمیکنید. واقعا با خودتان کنار بیایید این کار کلان، کار پژوهشی، مدیریت، مشاوره، ستاد یا هر عنوان دیگر گولتان نزند.اگر مثل در جوانی از این کارها کردهاید هم این سابقه گولتان نزند!
پ ن ۲: بزرگواران بیشتر از مشارکت و قدمی برای دفاع از حرم جمهوری اسلامی، واقعا برای نگاه خودمان خوب است!
۱۲:۰۴
بازارسال شده از خانواده ایران
۱۴:۱۲
سطور
ما در خانواده ایران، به یاری شما ۳۲ هزار تماس با هم وطنانمان برقرار کردیم. حکایت همچنان باقیست.... همراهمان باشید
این هم برای خواهرانی که در خانه کودک دارند یا بنا به ضرورتی باید در خانه بمانند.از دور و نزدیک با زحمتهای خواهران در طرحهایی مثل بیستکال و خانواده ایران و ایرانتماس آشنا هستم.خدایی شیر زنانی داریم بینشان!اگر مرد بودند من دستشان را میبوسیدم!
اصفهان چند مادر شهید میشناسم که کلی شماره تو پارک و مهمونی و سفره حضرت عباس و خیریه و صندوق محلی دارند.پنجشنبه به یکیشان زنگ زدم صداش خروسی شده بود. گفت تمام دفتر تلفن رو زنگ زدم قبلش یه صلوات فرستادم گفتم خدایا بتونم حرفم رو بفهمونم بعدش یه صلوات چون دعای بین دو صلوات مقبوله!گفت تمام دفتر تلفن رو زنگ زدم بهشون و گفتم برای خودتون و بچههاتون بیاین رای بدین. من دفتر تلفن رو دیده بودم. در واقع یه سررسید بود.
اصفهان چند مادر شهید میشناسم که کلی شماره تو پارک و مهمونی و سفره حضرت عباس و خیریه و صندوق محلی دارند.پنجشنبه به یکیشان زنگ زدم صداش خروسی شده بود. گفت تمام دفتر تلفن رو زنگ زدم قبلش یه صلوات فرستادم گفتم خدایا بتونم حرفم رو بفهمونم بعدش یه صلوات چون دعای بین دو صلوات مقبوله!گفت تمام دفتر تلفن رو زنگ زدم بهشون و گفتم برای خودتون و بچههاتون بیاین رای بدین. من دفتر تلفن رو دیده بودم. در واقع یه سررسید بود.
۱۴:۱۹
در روستا چه کنیم؟
تجربه نشان داده برای یک روستای ۱۰۰۰ نفره، یک جمع پنجنفره کافی است. بهترین ترکیب یک طلبه با چهار دانشجو است.
یک طلبه و یک دانشجو نزدیک نماز به مسجد بروند و با هماهنگی امام جماعت بین نماز و بعد از نماز صحبت کنند. بعد به بقیه ملحق بشوند.
سه نفر دیگر، اول سراغ مغازهها بروید. نهایتا پانزده دقیقه آنجا باشید. لطفا ده دقیقه بشنوید و پنج دقیقه شما صحبت کنید. بعد اجازه بگیرید و پشت شیشه پوستر بزنید و تشکر کنید و مغازه بعدی!
مکانهای پرتردد را فراموش نکنید. ساعات اولیه صبح و ساعات عصر، معمولا تجمعاتی هست. از قهوهخانهها و قلیونسراها غفلت نکنید.
تا اینجا دو ساعت مانده؛ دو ساعت دیگر را به گفتگوی خانه به خانه اختصاص بدهید. (در مطالب بعدی توضیح داده خواهد شد.)
کار شما در روستا تمام است. بروید روستای بعدی!
تجربه نشان داده برای یک روستای ۱۰۰۰ نفره، یک جمع پنجنفره کافی است. بهترین ترکیب یک طلبه با چهار دانشجو است.
یک طلبه و یک دانشجو نزدیک نماز به مسجد بروند و با هماهنگی امام جماعت بین نماز و بعد از نماز صحبت کنند. بعد به بقیه ملحق بشوند.
سه نفر دیگر، اول سراغ مغازهها بروید. نهایتا پانزده دقیقه آنجا باشید. لطفا ده دقیقه بشنوید و پنج دقیقه شما صحبت کنید. بعد اجازه بگیرید و پشت شیشه پوستر بزنید و تشکر کنید و مغازه بعدی!
مکانهای پرتردد را فراموش نکنید. ساعات اولیه صبح و ساعات عصر، معمولا تجمعاتی هست. از قهوهخانهها و قلیونسراها غفلت نکنید.
تا اینجا دو ساعت مانده؛ دو ساعت دیگر را به گفتگوی خانه به خانه اختصاص بدهید. (در مطالب بعدی توضیح داده خواهد شد.)
کار شما در روستا تمام است. بروید روستای بعدی!
۹:۱۹
در شهرها چه کنیم؟
لطفا بی خیال الگوی موثر، روش اقناع یا روش کار بشوید. همین چیزهاست که شما را منفعل می کند. خودتان بنشینید روی کاغذ دو سه خط بنویسید. بعد یک مشورت از بغل دستی بگیرید و حرکت کنید.
در شهرها دو روش را میتوان دنبال کرد:
حضور در محیط های پر تردد (مترو، پارک، میادین اصلی شهر، بازار و...)
به لطف فضای سرد انتخاباتی و مشکلات اجتماعی و معیشتی بسیاری از مردم اصلا تمایلی به صحبت با شما ندارند. باید یک آغاز هوشمندانه را آغاز کنید. مثلا بچهها روی یک مقوا نوشتند «چه کسی درباره پولی که ایران در فلسطین خرج میکند راست میگوید؟» یا نوشتند «چه کسی برای گرانی فکری کرده است؟». فراموش نکنید شما در این تبلیغات مانند بازاریابها هستید. منتظر نمانید کسی سراغ شما بیاید. ولی آغاز گفتگو هوشمندانه باشیم.
درباره محتوای این گفتگوها توضیح میدهیم.
گفتگوی خانه به خانه
اگر یک گروه پنج نفره، دو بازه چهار ساعته (8 -12 و 16 تا 20) به در خانهها بروید، در هر یک ساعت میتوانید با ساکنین 3 تا 4 منزل مسکونی صحبت کنید. یک روز میشود ۹۰ تا ۱۲۰ خانواده!
در خانه را بزنید و بخواهید در خانه بیایند.با او گفتگو کنید.البته در خانههای آپارتمانی کمی کار سختتر است. با مدیر ساختمان صحبت کنید.
صحبت با مغازهدارها هم گزینه خوبی است. نصب پوستر فراموش نشود.
توصیههای محتوا
دغدغه اصلیتان مشارکت باشد.
خودتان را نماینده جلیلی معرفی نکنید. اگر فرد تصمیم به شرکت در انتخابات گرفت و از شما پرسید، جلیلی را معرفی کنید.
به فکر رقیب هراسی نباشید، کار بیهوده ای است. اگر کسی رأیش با پزشکیان به بحث طولانی با او نپردازید. تنها اشارهای به همراهی پزشکیان و روحانی و حمایت از او کنید. دقت کنید برای نفی پزشکیان اول باید از او بگویید.
لطفا بی خیال الگوی موثر، روش اقناع یا روش کار بشوید. همین چیزهاست که شما را منفعل می کند. خودتان بنشینید روی کاغذ دو سه خط بنویسید. بعد یک مشورت از بغل دستی بگیرید و حرکت کنید.
در شهرها دو روش را میتوان دنبال کرد:
حضور در محیط های پر تردد (مترو، پارک، میادین اصلی شهر، بازار و...)
به لطف فضای سرد انتخاباتی و مشکلات اجتماعی و معیشتی بسیاری از مردم اصلا تمایلی به صحبت با شما ندارند. باید یک آغاز هوشمندانه را آغاز کنید. مثلا بچهها روی یک مقوا نوشتند «چه کسی درباره پولی که ایران در فلسطین خرج میکند راست میگوید؟» یا نوشتند «چه کسی برای گرانی فکری کرده است؟». فراموش نکنید شما در این تبلیغات مانند بازاریابها هستید. منتظر نمانید کسی سراغ شما بیاید. ولی آغاز گفتگو هوشمندانه باشیم.
درباره محتوای این گفتگوها توضیح میدهیم.
گفتگوی خانه به خانه
اگر یک گروه پنج نفره، دو بازه چهار ساعته (8 -12 و 16 تا 20) به در خانهها بروید، در هر یک ساعت میتوانید با ساکنین 3 تا 4 منزل مسکونی صحبت کنید. یک روز میشود ۹۰ تا ۱۲۰ خانواده!
در خانه را بزنید و بخواهید در خانه بیایند.با او گفتگو کنید.البته در خانههای آپارتمانی کمی کار سختتر است. با مدیر ساختمان صحبت کنید.
صحبت با مغازهدارها هم گزینه خوبی است. نصب پوستر فراموش نشود.
توصیههای محتوا
دغدغه اصلیتان مشارکت باشد.
خودتان را نماینده جلیلی معرفی نکنید. اگر فرد تصمیم به شرکت در انتخابات گرفت و از شما پرسید، جلیلی را معرفی کنید.
به فکر رقیب هراسی نباشید، کار بیهوده ای است. اگر کسی رأیش با پزشکیان به بحث طولانی با او نپردازید. تنها اشارهای به همراهی پزشکیان و روحانی و حمایت از او کنید. دقت کنید برای نفی پزشکیان اول باید از او بگویید.
۱۳:۱۸
پنج سوال درباره جلیلی
الف: جلیلی از کدام لپ لپ درآمده است؟سعید جلیلی، ۵۸ ساله است. از ۱۳۶۸ کارمند وزارت امور خارجه شده است. رئیس اداره بازرسی وزارت امور خارجه بوده است یعنی نظارت بر کل سفارتخانههای ایران در جهان!چند سال معاون اداره اول آمریکا و چند سال معاون اروپا و آمریکای وزارت امور خارجه بوده است.از سال ۸۰ تا ۸۴ جلیلی مدیرکل بررسیهای جاری دفتر رهبری بوده و کارش گزارش راهبردهای کلان در حوزه مختلف به رهبر انقلاب بوده است. شش سال هم دبیری عالیترین شورای کشور که بالاتر از سران سه قوه و حتی سپاه و ارتش است را بر عهده داشته و عملا عمده مسائل مهم کشور را حل و فصل میکرده است. در مقطعی دو ساله ستاد تدابیر ویژه اقتصادی کشور را دبیری کرده است.
ب: گیرم جلیلی خوب بفهمد خوب هم اجرا میکند؟مساله من همین تصور از مساله اجراست! در رهبری کنسرت آیا رهبر تمام سازها را خوب مینوازد یا اصلا توانایی او هماهنگ کردن آهنگ و ایجاد ریتم است. همان کاری که میداندار هیات انجام میدهد. رئیس جمهور مسؤول ایجاد هماهنگی میان صدها طرح ملی است و باید صدها مدیر اجرایی را هماهنگ کند!اجرا در مورد رئیس جمهور ایجاد توان هماهنگی است اولادوم اینکه رئیس جمهور باید بداند که چگونه بدنه اجرایی حرفش را میپیچاند. مثل بخشنامههای وام که دولت صادر میکند ولی بانک میگوید برو از خودش بگیر!جلیلی مهمترین چیزی که درباره خودش میگوید همین است من از یک کارمند شروع کردم تا معاون وزارتخانه آمدم. مسیر اجرایی را میشناسم!
ج: میگویند جلیلی متحجر است؟ طالبان است؟این حرفها همانقدر اعتبار دارد که در مورد احمدینژاد و رئیسی گفتند میخواهند در خیابانها دیوار بکشند! این برچسبها برای دور کردن ذهن مردم از واقعیت است.باید دروغ را بزرگ گفت تا باورپذیر باشد! اصلا جلیلی مسؤول مستقیم شکنجه ۱۵۰ هزار نفر در ایران بوده است!
د: جلیلی بدنه بسته دارد؟جلیلی در دولت سایه با چند هزار متخصص گفتگو کرده است. یا بسته را نمیدانیم چیست یا چند هزار را درست نمیشماریم!بله جلیلی اهل زد و بند نیست و از این نظر بسته است. من به این املی و بسته بودن افتخار میکنم.اصلا آنچه در مورد جلیلی ترسناک است این است که میخواهد حلقه مدیران را باز کند و به مدیران جوان میدان بدهد. به جوانان نخبه کارشناسی که در این کشور فعالند. طبیعتا وقتی اینها وارد بشوند جا برای برخی تنگ میشود و احساس تنگی میکنند!
الف: جلیلی از کدام لپ لپ درآمده است؟سعید جلیلی، ۵۸ ساله است. از ۱۳۶۸ کارمند وزارت امور خارجه شده است. رئیس اداره بازرسی وزارت امور خارجه بوده است یعنی نظارت بر کل سفارتخانههای ایران در جهان!چند سال معاون اداره اول آمریکا و چند سال معاون اروپا و آمریکای وزارت امور خارجه بوده است.از سال ۸۰ تا ۸۴ جلیلی مدیرکل بررسیهای جاری دفتر رهبری بوده و کارش گزارش راهبردهای کلان در حوزه مختلف به رهبر انقلاب بوده است. شش سال هم دبیری عالیترین شورای کشور که بالاتر از سران سه قوه و حتی سپاه و ارتش است را بر عهده داشته و عملا عمده مسائل مهم کشور را حل و فصل میکرده است. در مقطعی دو ساله ستاد تدابیر ویژه اقتصادی کشور را دبیری کرده است.
ب: گیرم جلیلی خوب بفهمد خوب هم اجرا میکند؟مساله من همین تصور از مساله اجراست! در رهبری کنسرت آیا رهبر تمام سازها را خوب مینوازد یا اصلا توانایی او هماهنگ کردن آهنگ و ایجاد ریتم است. همان کاری که میداندار هیات انجام میدهد. رئیس جمهور مسؤول ایجاد هماهنگی میان صدها طرح ملی است و باید صدها مدیر اجرایی را هماهنگ کند!اجرا در مورد رئیس جمهور ایجاد توان هماهنگی است اولادوم اینکه رئیس جمهور باید بداند که چگونه بدنه اجرایی حرفش را میپیچاند. مثل بخشنامههای وام که دولت صادر میکند ولی بانک میگوید برو از خودش بگیر!جلیلی مهمترین چیزی که درباره خودش میگوید همین است من از یک کارمند شروع کردم تا معاون وزارتخانه آمدم. مسیر اجرایی را میشناسم!
ج: میگویند جلیلی متحجر است؟ طالبان است؟این حرفها همانقدر اعتبار دارد که در مورد احمدینژاد و رئیسی گفتند میخواهند در خیابانها دیوار بکشند! این برچسبها برای دور کردن ذهن مردم از واقعیت است.باید دروغ را بزرگ گفت تا باورپذیر باشد! اصلا جلیلی مسؤول مستقیم شکنجه ۱۵۰ هزار نفر در ایران بوده است!
د: جلیلی بدنه بسته دارد؟جلیلی در دولت سایه با چند هزار متخصص گفتگو کرده است. یا بسته را نمیدانیم چیست یا چند هزار را درست نمیشماریم!بله جلیلی اهل زد و بند نیست و از این نظر بسته است. من به این املی و بسته بودن افتخار میکنم.اصلا آنچه در مورد جلیلی ترسناک است این است که میخواهد حلقه مدیران را باز کند و به مدیران جوان میدان بدهد. به جوانان نخبه کارشناسی که در این کشور فعالند. طبیعتا وقتی اینها وارد بشوند جا برای برخی تنگ میشود و احساس تنگی میکنند!
۱۵:۴۷
۱۶:۰۳
شکوه، شکوه، شکوه ....
تا حالا طلا کیلویی فروختید؟یک هفته گذشته یک عده نیم کیلو طلا جمع کردند و فروختند. با ۱۵۰۰ نفر صحبت کردند و جمعا ۴۷۰ گرم طلا جمع شد.
۳۰ نفر طلبه و دانشجوی خانم و آقا، بدون هیچ پویشی یا نهادی این کار رو کردند.
از سر درد اینکه به غربت و درد خواهران و برادرانشان بی تفاوت نمانند!
کار کوچکی است ولی با شکوه است.
به زمین نچسبید! زمان کار است!
درد، درد، درد .....
- فلانی رو یادته؟ بهش گفتی چه عربی هستی که با گفتن ژ سکته نمیکنی! - آره دانشجوی صنایع بود! مال خیلی قبله!- همه خانوادهاش شهید شدند! همه! پدر، مادر، خواهر، همسر و بچهها!
این دومین باری که بعد از طوفان الاقصی خبر کشته شدن یک خانواده کامل رو میشنوم. آدمهایی که حداقل عکسهاشون را دیده بودم و بعضی رو میشناختم.
بقیه رو نمیشناختم. بقیه ۵۵۰ خانوادهای که میگویند در غزه و لبنان، شهید شدند. واحد شمارش خانواده است از شش هفت نفر تا هفتاد هشتاد نفر!
پ ن ۱: بنفسی انت یا رسول الله و امی و ابی و اهلی چقدر مجسم شده است. افتخار میکنم با امتی در یک عصر زندگی میکنم که زیارت عاشورا را خلق کرده!
تا حالا طلا کیلویی فروختید؟یک هفته گذشته یک عده نیم کیلو طلا جمع کردند و فروختند. با ۱۵۰۰ نفر صحبت کردند و جمعا ۴۷۰ گرم طلا جمع شد.
۳۰ نفر طلبه و دانشجوی خانم و آقا، بدون هیچ پویشی یا نهادی این کار رو کردند.
از سر درد اینکه به غربت و درد خواهران و برادرانشان بی تفاوت نمانند!
کار کوچکی است ولی با شکوه است.
به زمین نچسبید! زمان کار است!
درد، درد، درد .....
- فلانی رو یادته؟ بهش گفتی چه عربی هستی که با گفتن ژ سکته نمیکنی! - آره دانشجوی صنایع بود! مال خیلی قبله!- همه خانوادهاش شهید شدند! همه! پدر، مادر، خواهر، همسر و بچهها!
این دومین باری که بعد از طوفان الاقصی خبر کشته شدن یک خانواده کامل رو میشنوم. آدمهایی که حداقل عکسهاشون را دیده بودم و بعضی رو میشناختم.
بقیه رو نمیشناختم. بقیه ۵۵۰ خانوادهای که میگویند در غزه و لبنان، شهید شدند. واحد شمارش خانواده است از شش هفت نفر تا هفتاد هشتاد نفر!
پ ن ۱: بنفسی انت یا رسول الله و امی و ابی و اهلی چقدر مجسم شده است. افتخار میکنم با امتی در یک عصر زندگی میکنم که زیارت عاشورا را خلق کرده!
۸:۵۰
۶:۳۶
متن مهم با حاشیهاش مهمتر
متن
زمانی که بیماری امان تو را میبرد یکی از بهترین کارها این است که بروی سراغ آنهایی که مثل تو بیمارند اما آرامند و بپرسی چرا آرام هستی؟
در ایام طولانی بیماری همین کار را میکردم. یکی از کسانی که پیدا کردم یک خانم پنجاه ساله بود در یک شهرستان که فلج شده بود. روزها خانه تنها بود و او هم برای بیکار نبودن و کمک به گذران معاش خیاطی میکرد.
اول یکساعتی حرف زدم تا مطمئن بشوم آن چیزی که میخواهم را دارد بعد پرسیدم شما خیلی آرام هستید چرا؟ گفت فکر میکنی چرا؟ گفتم چون غصه فایدهای ندارد!گفت: اینکه خیلی بدبینانه است! گفتم پس چرا؟گفت وقتی بعد از فلج شدن فهمیدم اینکه بیماری مرا فلج کرده و نکشته نشانه این است که خدا میخواهد یک جایی برایش یک کار خوب بکنم که سربلند از این دنیا بروم. بعد مکث کرد گفت کار بزرگ نه ها! کار خوب که خودش خوشش بیاید! خلاصه کردم این لطف خدا به من است. گفتم از کحا این را میگویید؟گفت شما هم اگر ماندی برای همین است. اصلا از خدا غیر از این بر نمیآید که بخواهد برای بندهاش بد بخواهد مگر اینکه بندهاش خودش کاسهاش را چپه کند و از لطف خدا بر ندارد!
این گفتگو آغاز یک ارتباط بود کما بیش از ایشان خبر میگرفتم. از دیماه سال قبل ارتباطمان بیشتر شد. به دیگران کار یاد میداد و خودش هم کار میکرد. لباس میدوخت و خرجش را نصف میکرد و میفرستاد که بدهیم برای خواهران و برادرانش در غزه! همان اولها طلاهایش را فروخت و دو تا چرخ خرید تا سه تا چرخ خیاطی کار کند!
فکر میکنم اینکه کسی در ایام فاطمیه از دنیا برود، بی حساب و کتاب نیست! اگر امروز سر نماز میتش بودم با تمام قلبم میگفتم انا لانعلم منها الا خیرا! برای تمام کمنامهای و نامدارهای عرصه فی سبیل الله فاتحهای قرائت کنید.
حاشیه: مساله چیزی دیگری است.
از این موارد میشناسم. مردان و زنان بزرگی که در حد توانشان برای تحقق آنچه درست میدانند، حرکت میکنند. عدهای هم هستند که این را میدانندن و مدام پیام میدهند که چرا اینها را روایت نمیکنی و اصلا خیانت میکنی اینها را روایت نمیکنی!
اولا به شدت معتقدم روایت لازم است چرا که وقتی روایت نیست با گذشت زمان انگار اصلا اینها نبوده است! روایت لازم است که بدانیم این نمونههای درخشان هست.
اما مساله چیز دیگری استدو دلیل برای ننوشتن دارم:اول اینکه ما از این روایتها استفاده تخدیری میکنیم. وقتی میخوانیم انگار در دلمان میگوییم آخی چه آدمهای مجاهدی و ...، هستند و نوعی احساس خوب را تجربه میکنیم اما با این احساس حرکت خلق نمیشود (یا به تعبیر بهتر اندازه کافی خلق نمیشود)از طرف دیگر روایت نباید در دل آن آدم فعال، این احساس را خلق کند که چقدر آدم خوبی هستیم یا کار بزرگی میکنیم؟ اینها آسیبهایی است در برخی روایتهایی که مینویسیم هست.ادامه را بخوانید
متن
زمانی که بیماری امان تو را میبرد یکی از بهترین کارها این است که بروی سراغ آنهایی که مثل تو بیمارند اما آرامند و بپرسی چرا آرام هستی؟
در ایام طولانی بیماری همین کار را میکردم. یکی از کسانی که پیدا کردم یک خانم پنجاه ساله بود در یک شهرستان که فلج شده بود. روزها خانه تنها بود و او هم برای بیکار نبودن و کمک به گذران معاش خیاطی میکرد.
اول یکساعتی حرف زدم تا مطمئن بشوم آن چیزی که میخواهم را دارد بعد پرسیدم شما خیلی آرام هستید چرا؟ گفت فکر میکنی چرا؟ گفتم چون غصه فایدهای ندارد!گفت: اینکه خیلی بدبینانه است! گفتم پس چرا؟گفت وقتی بعد از فلج شدن فهمیدم اینکه بیماری مرا فلج کرده و نکشته نشانه این است که خدا میخواهد یک جایی برایش یک کار خوب بکنم که سربلند از این دنیا بروم. بعد مکث کرد گفت کار بزرگ نه ها! کار خوب که خودش خوشش بیاید! خلاصه کردم این لطف خدا به من است. گفتم از کحا این را میگویید؟گفت شما هم اگر ماندی برای همین است. اصلا از خدا غیر از این بر نمیآید که بخواهد برای بندهاش بد بخواهد مگر اینکه بندهاش خودش کاسهاش را چپه کند و از لطف خدا بر ندارد!
این گفتگو آغاز یک ارتباط بود کما بیش از ایشان خبر میگرفتم. از دیماه سال قبل ارتباطمان بیشتر شد. به دیگران کار یاد میداد و خودش هم کار میکرد. لباس میدوخت و خرجش را نصف میکرد و میفرستاد که بدهیم برای خواهران و برادرانش در غزه! همان اولها طلاهایش را فروخت و دو تا چرخ خرید تا سه تا چرخ خیاطی کار کند!
فکر میکنم اینکه کسی در ایام فاطمیه از دنیا برود، بی حساب و کتاب نیست! اگر امروز سر نماز میتش بودم با تمام قلبم میگفتم انا لانعلم منها الا خیرا! برای تمام کمنامهای و نامدارهای عرصه فی سبیل الله فاتحهای قرائت کنید.
حاشیه: مساله چیزی دیگری است.
از این موارد میشناسم. مردان و زنان بزرگی که در حد توانشان برای تحقق آنچه درست میدانند، حرکت میکنند. عدهای هم هستند که این را میدانندن و مدام پیام میدهند که چرا اینها را روایت نمیکنی و اصلا خیانت میکنی اینها را روایت نمیکنی!
اولا به شدت معتقدم روایت لازم است چرا که وقتی روایت نیست با گذشت زمان انگار اصلا اینها نبوده است! روایت لازم است که بدانیم این نمونههای درخشان هست.
اما مساله چیز دیگری استدو دلیل برای ننوشتن دارم:اول اینکه ما از این روایتها استفاده تخدیری میکنیم. وقتی میخوانیم انگار در دلمان میگوییم آخی چه آدمهای مجاهدی و ...، هستند و نوعی احساس خوب را تجربه میکنیم اما با این احساس حرکت خلق نمیشود (یا به تعبیر بهتر اندازه کافی خلق نمیشود)از طرف دیگر روایت نباید در دل آن آدم فعال، این احساس را خلق کند که چقدر آدم خوبی هستیم یا کار بزرگی میکنیم؟ اینها آسیبهایی است در برخی روایتهایی که مینویسیم هست.ادامه را بخوانید
۱۷:۱۱
دو روی سکه یک کار درست برای فلسطین
اما اگر قرار باشد از موکبهای فلسطین یک روایت کوتاه بنویسم که به کار بیاید چه مینویسم؟روایت این ایام را اینگونه مینویسم. هم برای خودم و هم برای کسانی که فعال هستند و هم برای کسانی که تازه میشنوند.
این روی سکه
از چند روز بعد از هفت اکتبر 2023 یا ۱۴ مهر ۱۴۰۲ زنان و مردانی را میشناسم که فعال هستند. هم در عرصه تبیین برای مردم و هم در عرصه جمع آوری کمکهای مالی و ....کمابیش درباره آنها نوشتهام اینجا میتوانید درباره موکب فلسطین و موکب جمهوری اسلامی بخوانیدhttps://ble.ir/sotoor_ra/-6860283832471053453/1700234851413
اینجا میتوانید برخی روایتهای این فعالیتها را بخوانیدhttps://ble.ir/sotoor_ra/-626561389118450458/1698174669034و https://ble.ir/sotoor_ra/-9106287439033521653/1698342261401وhttps://ble.ir/sotoor_ra/2510561334287232508/1728809406726و https://ble.ir/sotoor_ra/-5903006008335135588/1711713105488
حاصل کار آنها تا الان در عرصه کمکهای مالی نزدیک به سیزده میلیارد تومان بوده است که حدود چهار میلیارد آن مربوط به دو ماه اخیر است. این برای یک جمع نهایتا صد نفره که تازه کارش این نیست و کمپین راه نمیاندازد و کاملا با ارتباط خرد انسانی پیش میرود، به نظرم قابل توجه است.
آن روی سکه
میگویند هر خانواده چهارنفره آوارگان لبنانی ماهیانه ۱۶ میلیون تومان هزینه دارد. یعنی به طور متوسط هر نفر ۴ میلیون! بیش از یک میلیون نفر آواره شدهاند که اگر این آوارگی نبود و تدبیر حزب الله در خروج مردم از ضاحیه نبود الان تعداد شهدای لبنانی نزدیک به چند ده هزار نفر بود.یک میلیون نفر با هزینه سرانه چهار میلیون تومان یعنی ماهیانه ۴,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ تومان و به حروف چهار هزار میلیارد تومان یا چهار همت!سر عدد دعوا نداریم اصلا یک میلیون یا پنج میلیون اگر یک میلیون هم باشد ما هزار میلیارد تومان در ماه هزینه داریم و این هزینهها باید از طرف مردم تامین شود تا کار درست شکل بگیرد!خواستم دوستانی که روایت حرکتهای مردمی را میشنوند فرق اخلاص فعالین و مشارکت کنندگان را با حجم نیاز صحنه احساس کنند!
سوال پایانی: اگر ما بخواهیم مشارکت تقریبا یک سوم جمعیت ایران را در نظر بگیریم که حداقل این عدد با مبارزه با اسرائیل موافقند نفری ۱۳۰ هزار تومان میشود. البته این عدد برای بخشی از جامعه ما واقعا عدد به شمار میآید ولی همانها هم واقعا از این مقدار و گاهی بیشتر از آن میگذرند!خب چرا ما این کار را انجام نمیدهیم؟ یا بهتر بپرسم مشارکتهای مردمی کافی است؟ و اگر کافی نیست چرا ما نمیتوانیم مشارکتها را به سقف مناسب برسانیم؟
عمری بود درباره این یکی هم مینویسم!
اما اگر قرار باشد از موکبهای فلسطین یک روایت کوتاه بنویسم که به کار بیاید چه مینویسم؟روایت این ایام را اینگونه مینویسم. هم برای خودم و هم برای کسانی که فعال هستند و هم برای کسانی که تازه میشنوند.
این روی سکه
از چند روز بعد از هفت اکتبر 2023 یا ۱۴ مهر ۱۴۰۲ زنان و مردانی را میشناسم که فعال هستند. هم در عرصه تبیین برای مردم و هم در عرصه جمع آوری کمکهای مالی و ....کمابیش درباره آنها نوشتهام اینجا میتوانید درباره موکب فلسطین و موکب جمهوری اسلامی بخوانیدhttps://ble.ir/sotoor_ra/-6860283832471053453/1700234851413
اینجا میتوانید برخی روایتهای این فعالیتها را بخوانیدhttps://ble.ir/sotoor_ra/-626561389118450458/1698174669034و https://ble.ir/sotoor_ra/-9106287439033521653/1698342261401وhttps://ble.ir/sotoor_ra/2510561334287232508/1728809406726و https://ble.ir/sotoor_ra/-5903006008335135588/1711713105488
حاصل کار آنها تا الان در عرصه کمکهای مالی نزدیک به سیزده میلیارد تومان بوده است که حدود چهار میلیارد آن مربوط به دو ماه اخیر است. این برای یک جمع نهایتا صد نفره که تازه کارش این نیست و کمپین راه نمیاندازد و کاملا با ارتباط خرد انسانی پیش میرود، به نظرم قابل توجه است.
آن روی سکه
میگویند هر خانواده چهارنفره آوارگان لبنانی ماهیانه ۱۶ میلیون تومان هزینه دارد. یعنی به طور متوسط هر نفر ۴ میلیون! بیش از یک میلیون نفر آواره شدهاند که اگر این آوارگی نبود و تدبیر حزب الله در خروج مردم از ضاحیه نبود الان تعداد شهدای لبنانی نزدیک به چند ده هزار نفر بود.یک میلیون نفر با هزینه سرانه چهار میلیون تومان یعنی ماهیانه ۴,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ تومان و به حروف چهار هزار میلیارد تومان یا چهار همت!سر عدد دعوا نداریم اصلا یک میلیون یا پنج میلیون اگر یک میلیون هم باشد ما هزار میلیارد تومان در ماه هزینه داریم و این هزینهها باید از طرف مردم تامین شود تا کار درست شکل بگیرد!خواستم دوستانی که روایت حرکتهای مردمی را میشنوند فرق اخلاص فعالین و مشارکت کنندگان را با حجم نیاز صحنه احساس کنند!
سوال پایانی: اگر ما بخواهیم مشارکت تقریبا یک سوم جمعیت ایران را در نظر بگیریم که حداقل این عدد با مبارزه با اسرائیل موافقند نفری ۱۳۰ هزار تومان میشود. البته این عدد برای بخشی از جامعه ما واقعا عدد به شمار میآید ولی همانها هم واقعا از این مقدار و گاهی بیشتر از آن میگذرند!خب چرا ما این کار را انجام نمیدهیم؟ یا بهتر بپرسم مشارکتهای مردمی کافی است؟ و اگر کافی نیست چرا ما نمیتوانیم مشارکتها را به سقف مناسب برسانیم؟
عمری بود درباره این یکی هم مینویسم!
۱۷:۱۱
چه فرقی میکند؟ (۱)
تصور کنید یک نفر را که در پرورشگاه بزرگ شده و نمیداند پدر و مادرش کیست؟ نمیداند از سر اتفاق رها شده یا خانواده به عمد او را رها کرده است؟ فرزند یک آقای معلم و زن خانهدار است که فرزندشان دزدیده شده یا فرزند دو معتاد که بچهشان را سر راه گذاشتهاند؟ ترک است یا لر یا بلوچ یا اصفهانی یا شیرازی یا خرمآبادی یا .... ؟ الان باید مثل شیرازیها خونسرد باشد یا مثل لرها صریح و صمیمی یا مثل اصفهانیها زرنگ بازی در بیارد؟ اصلا نکند یک دو رگه افغانی ایرانی یا پاکستانی ایرانی یا اصلا یک کودک سوئدی گمشده باشد؟
با این کسانی که میگویم حرف زدهام. داستان چند سال قبل است. با یک جمع ده بیست نفره با تجربیات کاملا مشترک! خیلی جدی راه افتاده بودند که بفهمند والدینشان کیست و مربیشان از من میخواست آرامشان کنم.
میفهمیدم چه میگویند اما نمیخواستم همان اول جواب را ساده بهشان بدهم!
گفتم خب مثلا تو آقای الف هستی اگر به جایی برسی چه فرقی میکند پدر و مادرت کیست؟
یکیشان با عصبانیت بلند شد و گفت شما نمیفهمید! اینی که شما میگویید یک تکه از ماست ولی آن چیزی که نداریم یک تکه دیگر از ماست. شما نمیفهمید! برای ما، رسیدن به یک تکه از جواب «من کی هستم؟» برای من همیشه قفل است!
آنها خیلی خوب میفهمیدند که برای آدمیزاد خیلی مهم است که گذشتهای داشته باشد و به جایی در عالم وصل داشته باشد و پدر و مادر همان واسطهای هستند که آنها را به آن تکه از جواب «من کی هستم؟» وصل میکند. انسان بخواهد یا نخواهد بخشی از من کی هستم را در گذشته مییابد.
*ما کی هستیم؟* بهتر بپرسم ما به آن تکه از سوال ما کی هستیم که مربوط به گذشته ماست چه جوابی میدهیم؟ و چطور جواب میدهیم.
تاریخ همان چیزی است که به این سوال جواب میدهد. تاریخ میتواند هزار سال قبل را برای ما بازگو کند و میتواند به یکسال قبل اشاره کند. این گذشته نداشتن و تاریخ نداشتن درد مشترک آن بیست نفر بود.
اگر برداشتتان این بود که این همه را نوشتم که بگویم باید تاریخ را خواند، که اینجا کارمان تمام است اما حرف اصلیام در واقع این است که باید تاریخ را نوشت. چون اگر تاریخ را ننویسیم ممکن است کسی بیاید و آن تکه از ما کی هستیم را طور دیگری نشان بدهد و اینگونه است که نوشتن تاریخ با ننوشتنش فرق میکند.
تاریخ را باید نوشت و روایت کرد. چه برای هزار سال بعد و چه برای چند سال بعد!چون فرق میکند ما که هستیم!
ادامه دارد ....
پ ن: در مورد یادداشت فلسطین و اینکه چطور میشود یک میلیارد دلار یا شست هفتاد هزار میلیارد تومان در سال برای فلسطین جمع کرد؟ خواهم نوشت. فراموش نکردهام!
تصور کنید یک نفر را که در پرورشگاه بزرگ شده و نمیداند پدر و مادرش کیست؟ نمیداند از سر اتفاق رها شده یا خانواده به عمد او را رها کرده است؟ فرزند یک آقای معلم و زن خانهدار است که فرزندشان دزدیده شده یا فرزند دو معتاد که بچهشان را سر راه گذاشتهاند؟ ترک است یا لر یا بلوچ یا اصفهانی یا شیرازی یا خرمآبادی یا .... ؟ الان باید مثل شیرازیها خونسرد باشد یا مثل لرها صریح و صمیمی یا مثل اصفهانیها زرنگ بازی در بیارد؟ اصلا نکند یک دو رگه افغانی ایرانی یا پاکستانی ایرانی یا اصلا یک کودک سوئدی گمشده باشد؟
با این کسانی که میگویم حرف زدهام. داستان چند سال قبل است. با یک جمع ده بیست نفره با تجربیات کاملا مشترک! خیلی جدی راه افتاده بودند که بفهمند والدینشان کیست و مربیشان از من میخواست آرامشان کنم.
میفهمیدم چه میگویند اما نمیخواستم همان اول جواب را ساده بهشان بدهم!
گفتم خب مثلا تو آقای الف هستی اگر به جایی برسی چه فرقی میکند پدر و مادرت کیست؟
یکیشان با عصبانیت بلند شد و گفت شما نمیفهمید! اینی که شما میگویید یک تکه از ماست ولی آن چیزی که نداریم یک تکه دیگر از ماست. شما نمیفهمید! برای ما، رسیدن به یک تکه از جواب «من کی هستم؟» برای من همیشه قفل است!
آنها خیلی خوب میفهمیدند که برای آدمیزاد خیلی مهم است که گذشتهای داشته باشد و به جایی در عالم وصل داشته باشد و پدر و مادر همان واسطهای هستند که آنها را به آن تکه از جواب «من کی هستم؟» وصل میکند. انسان بخواهد یا نخواهد بخشی از من کی هستم را در گذشته مییابد.
*ما کی هستیم؟* بهتر بپرسم ما به آن تکه از سوال ما کی هستیم که مربوط به گذشته ماست چه جوابی میدهیم؟ و چطور جواب میدهیم.
تاریخ همان چیزی است که به این سوال جواب میدهد. تاریخ میتواند هزار سال قبل را برای ما بازگو کند و میتواند به یکسال قبل اشاره کند. این گذشته نداشتن و تاریخ نداشتن درد مشترک آن بیست نفر بود.
اگر برداشتتان این بود که این همه را نوشتم که بگویم باید تاریخ را خواند، که اینجا کارمان تمام است اما حرف اصلیام در واقع این است که باید تاریخ را نوشت. چون اگر تاریخ را ننویسیم ممکن است کسی بیاید و آن تکه از ما کی هستیم را طور دیگری نشان بدهد و اینگونه است که نوشتن تاریخ با ننوشتنش فرق میکند.
تاریخ را باید نوشت و روایت کرد. چه برای هزار سال بعد و چه برای چند سال بعد!چون فرق میکند ما که هستیم!
ادامه دارد ....
پ ن: در مورد یادداشت فلسطین و اینکه چطور میشود یک میلیارد دلار یا شست هفتاد هزار میلیارد تومان در سال برای فلسطین جمع کرد؟ خواهم نوشت. فراموش نکردهام!
۱۹:۴۵
۹:۳۸
چه فرقی میکند؟ (۳)
خب حالا این تاریخ امروز برای فردا را چه کسی باید بنویسد؟
امام روح الله چهار ماه مانده به رحلت خود، ۲۵ دیماه ۱۳۶۷، در نامهای مهمترین دغدغه خود را درباره تاریخ بیان کردهاند:«باید پایههای تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و ابرقدرتها باشد.» امام در این نامه که برخاسته از خلاصه فکر و تجربه عملی ایشان است، تاکید میکنند «اگر شما میتوانستید تاریخ را مستند به صدا و فیلم حاوی مطالب گوناگون انقلاب از زبان تودههای مردم رنجدیده کنید، کاری خوب و شایسته در تاریخ ایران نمودهاید .... شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایی کردند.»
امام میگوید مورخان باید مستضعفان باشند و پایههای تاریخ بر دوش خود آنها باشد و از طرف دیگر موضوع تاریخ هم تاریخ تودههای مردم باشد.
علت این است که از نگاه امام عنصر اصلی انقلاب مردم هستند. به تعبیر دیگر مردمسالاری در روایت تاریخ انقلاب اصلیترین ویژگی است.
مردمسالاری در روایت یعنی چه؟ یعنی مردمی که قیام لله کردند و برای اقامه قسط برخاستند باید اصلیترین راویان این انقلاب باشند.
ما این حرف امام را جدی نگرفتیم. نه اینکه روایت مردم نسپردیم که آن یک درد دیگر است. کار ما چند قدم عقبتر است. ما در توضیح انقلاب به نوعی مفهومزدگی دچار هستیم و این ما را از فهم و امتداد دادن و حتی روایت مردمسالاری محروم کرده است. ما مردمسالاری دینی را اثبات کردیم و درباره آن مفصل حرف زدیم اما درباره مردمی که تصمیم گرفتند سالار باشند هیچ نگفتهایم. منکر کار نظری نیستم ولی تناسب کار کاملا به هم خورده و به یک معنا اصلا روایت در برابر کار نظری حذف شده است.
بارها این آیه را خواندیم که «لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» یعنی هدف پیامبران اقامه قسط توسط مردم است و به نظرمان مردم این کار را کردند. خب کدام مردم؟ اصلا برویم از خودشان بپرسیم چه کردند که قسط اقامه شد؟ و اصلا اقامه قسط شد؟ اگر شد ما هم همان کارها را بکنیم! مساله ما این است که ما مفاهیم انقلاب را بهتر از خود انقلاب میشناسیم.
این مفهوم زدگی ما را به آنجا میرساند که چهار دهه بعد از انقلاب، مفاهیم آن مثل مردمسالاری برای خود ما دور از دسترس میآید و در سیاهه آرزوهای ما جای میگیرد و حتی باور نمیکنیم که زمانی واقعیت داشته باشد که داشته است!
انقلاب مردمسالار و اقامه قسط بر دوش مردم یعنی هزاران و میلیونها آدم که خودشان زیر بار کار رفتند و پیش بردند. امروز در تصویر ما از انقلاب این هزاران و میلیونها آدم کجا هستند؟ با منطق عقلایی که نگاه کنیم، حداقل از این میلیونها آدمی به برکت انقلاب، سالار سرنوشت خودشان شدند و از زندگی و حرکتشان باید به اندازه نیم درصد یعنی صد هزار اثر مکتوب باقی باشد؟ اگر همه آثار منتشر شده را بشماریم آیا به یک صدم این عدد یعنی پنج هزارم درصد خواهد رسید؟ ترجمه این حالت در حافظه تاریخی آینده یعنی اینکه انقلاب مردمسالاری در این لایهها و سطوح رخ نداده است! به همین سادگی!
«انقلاب اسلامی چطور اتفاق افتاد و حرکت کرد؟» سوال مهمی است که در نسلهای بعدی میتواند به سوال «آیا انقلاب اسلامی، اتفاق افتاد و حرکت کرد؟» تغییر کند! به همین سادگی! مگر اینکه روایانی که امام میگفت به پاخیزند و آنگونه که امام میگفت این تاریخ را روایت کنند.
خلاصه از نگاه مکتب امام روح الله اولا فرق دارد که بر کار نظری محض در انقلاب تمرکز کنیم و اینکه تعادل بین کار نظری و روایت واقعیت انقلاب را رعایت کنیم و ثانیا فرق میکند کار روایت ما با چارچوب مردمسالار پیش برود یا نه؟ ثالثا فرق میکند موضوع تاریخ چه باشد؟ حرکت مردم یا چیز دیگر!
پ ن: مکتب امام ندانیم ممکن است به اشتباه بیفتیم و روایتی که امام میگفت را با روایت در ادبیات دیگر اشتباه بگیریم و کلا در دام نفی مطلق و ... بیفتیم.
خب حالا این تاریخ امروز برای فردا را چه کسی باید بنویسد؟
امام روح الله چهار ماه مانده به رحلت خود، ۲۵ دیماه ۱۳۶۷، در نامهای مهمترین دغدغه خود را درباره تاریخ بیان کردهاند:«باید پایههای تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و ابرقدرتها باشد.» امام در این نامه که برخاسته از خلاصه فکر و تجربه عملی ایشان است، تاکید میکنند «اگر شما میتوانستید تاریخ را مستند به صدا و فیلم حاوی مطالب گوناگون انقلاب از زبان تودههای مردم رنجدیده کنید، کاری خوب و شایسته در تاریخ ایران نمودهاید .... شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایی کردند.»
امام میگوید مورخان باید مستضعفان باشند و پایههای تاریخ بر دوش خود آنها باشد و از طرف دیگر موضوع تاریخ هم تاریخ تودههای مردم باشد.
علت این است که از نگاه امام عنصر اصلی انقلاب مردم هستند. به تعبیر دیگر مردمسالاری در روایت تاریخ انقلاب اصلیترین ویژگی است.
مردمسالاری در روایت یعنی چه؟ یعنی مردمی که قیام لله کردند و برای اقامه قسط برخاستند باید اصلیترین راویان این انقلاب باشند.
ما این حرف امام را جدی نگرفتیم. نه اینکه روایت مردم نسپردیم که آن یک درد دیگر است. کار ما چند قدم عقبتر است. ما در توضیح انقلاب به نوعی مفهومزدگی دچار هستیم و این ما را از فهم و امتداد دادن و حتی روایت مردمسالاری محروم کرده است. ما مردمسالاری دینی را اثبات کردیم و درباره آن مفصل حرف زدیم اما درباره مردمی که تصمیم گرفتند سالار باشند هیچ نگفتهایم. منکر کار نظری نیستم ولی تناسب کار کاملا به هم خورده و به یک معنا اصلا روایت در برابر کار نظری حذف شده است.
بارها این آیه را خواندیم که «لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» یعنی هدف پیامبران اقامه قسط توسط مردم است و به نظرمان مردم این کار را کردند. خب کدام مردم؟ اصلا برویم از خودشان بپرسیم چه کردند که قسط اقامه شد؟ و اصلا اقامه قسط شد؟ اگر شد ما هم همان کارها را بکنیم! مساله ما این است که ما مفاهیم انقلاب را بهتر از خود انقلاب میشناسیم.
این مفهوم زدگی ما را به آنجا میرساند که چهار دهه بعد از انقلاب، مفاهیم آن مثل مردمسالاری برای خود ما دور از دسترس میآید و در سیاهه آرزوهای ما جای میگیرد و حتی باور نمیکنیم که زمانی واقعیت داشته باشد که داشته است!
انقلاب مردمسالار و اقامه قسط بر دوش مردم یعنی هزاران و میلیونها آدم که خودشان زیر بار کار رفتند و پیش بردند. امروز در تصویر ما از انقلاب این هزاران و میلیونها آدم کجا هستند؟ با منطق عقلایی که نگاه کنیم، حداقل از این میلیونها آدمی به برکت انقلاب، سالار سرنوشت خودشان شدند و از زندگی و حرکتشان باید به اندازه نیم درصد یعنی صد هزار اثر مکتوب باقی باشد؟ اگر همه آثار منتشر شده را بشماریم آیا به یک صدم این عدد یعنی پنج هزارم درصد خواهد رسید؟ ترجمه این حالت در حافظه تاریخی آینده یعنی اینکه انقلاب مردمسالاری در این لایهها و سطوح رخ نداده است! به همین سادگی!
«انقلاب اسلامی چطور اتفاق افتاد و حرکت کرد؟» سوال مهمی است که در نسلهای بعدی میتواند به سوال «آیا انقلاب اسلامی، اتفاق افتاد و حرکت کرد؟» تغییر کند! به همین سادگی! مگر اینکه روایانی که امام میگفت به پاخیزند و آنگونه که امام میگفت این تاریخ را روایت کنند.
خلاصه از نگاه مکتب امام روح الله اولا فرق دارد که بر کار نظری محض در انقلاب تمرکز کنیم و اینکه تعادل بین کار نظری و روایت واقعیت انقلاب را رعایت کنیم و ثانیا فرق میکند کار روایت ما با چارچوب مردمسالار پیش برود یا نه؟ ثالثا فرق میکند موضوع تاریخ چه باشد؟ حرکت مردم یا چیز دیگر!
پ ن: مکتب امام ندانیم ممکن است به اشتباه بیفتیم و روایتی که امام میگفت را با روایت در ادبیات دیگر اشتباه بگیریم و کلا در دام نفی مطلق و ... بیفتیم.
۵:۰۸
آتش بس نیست
معمولا تفاوت اسلام ناب و اسلام آمریکایی را در اصالت و التقاط صورتبندی میکنند. یعنی اسلام آمریکایی به دلیل مخلوط کردن اندیشههای اسلامی و غیر اسلامی از اسلام ناب متفاوت میشود.
از نگاه امام گونهای از اسلام آمریکایی هست که در طرح خود هیچ تفاوتی با اسلام ناب ندارد. تنها تفاوتش یک مساله است. اقامه دین! یعنی آن طرح درست و کامل و اصیل دین اگر اقامه نشود خود مصداقی از اسلام آمریکایی است (حتی همان طرحی در آن بر اقامه دین هم تاکید شده باشد)
در نگاه امام اسلام یعنی اسلام اجرا شده و برای همین اسلام را مساوی حاکمیت اسلام میداند. الإسلام هو الحکومة بشؤونها اسلام در حقیقت حکومت با تمامی شؤون آن است. (کتاب البيع)
از این زاویه که نگاه کنیم به درک جدیدی از مواجهه امام با رقبای تمدنیاش میرسیم. امام مبارزه اصلی را در ایران و جهان میان مستضعفان و مستکبران میدید و راه حل را ایجاد جبهه جهانی مستضعفین.
مستضعفینی که ضعیف نیستند اما آنها را به استضعاف کشیدند و به آنها باوراندهاند که ضعیفند و زورشان به مستکبرین نمیرسد. اولین شرط حرکت مستضعفین احساس قدرت و حس توان برای برخاستن است. باید به مستضعفین یاد میدادیم میتوانند روی پا خود بایستند.
اصلا عمده جذابیت انقلاب اسلامی برای جبهه مستضعفین بیش از اسلامیت همین استقلال است. این ارزیابی رهبر انقلاب است. ایستادگی، استقلال، عزت سیاسی بیشترین جذابیت را برای ملتها دارد. اینکه میبینید ملتها نسبت به ملت بزرگ ایران احساس احترام میکنند، بخش عمدهاش مربوط به این قسمت است: استقلال سیاسی ۱۳۸۹/۱۱/۱۵
تاکید امام بر روز قدس از کجاست؟مساله فلسطین اصلیترین نقطه برخورد است. جایی که جبهه استکبار تمام نقابها را کنار زده و وقیحانه میگوید ساکنین قبلی فلسطین باید بروند و اینجا مال من باشد، چون زور دارم. رژیم صهیونیستی نقطه تمرکز لابیهای قدرت و ثروت و رسانه و .... صهیونیستی در جهان برای ایجاد یک کانون قدرت در جهان است.
از منظر اقامه دین مساله قدس نقطه آغاز حرکت جهانی جبهه مستضعفین است. جایی که تمام توان جبهه استکبار به میان آمده و اگر این سد را بشکنیم، بند ترس را از زبان و دست مستضعفین جهان گشودهایم. و اگر تماشایش کنیم طبیعتا این غده سرطانی به سراسر دنیای مستضعفین طمع دارد!
مکتب امام بدون جبهه جهانی مستضعفین بیمعنا بود و جبهه جهانی مستضعفین بدون مساله فلسطین یک پدیده ابتر بود. مکتب امام بدون توجه به مساله فلسطین خودش یک مثال اسلام آمریکایی بود. مثل مکتب امامی که ما به صورت عملی در زندگیمان دنبال میکنیم! فلسطین یکی از مسائل ما آن هم در یکی از زیرشاخههای سیاست خارجی است.
پ ن ۱: اوایل طوفان الاقصی میگفت چرا نمینویسی گفتم میخواهم تقویم فلسطین تمام شود و تاریخش شروع بشود! گفت یعنی چه؟ گفتم الان مد روز فلسطین است بگذار مساله روز که عوض شد و کنشگرانی که طبق تقویم موضوع عوض میکنند کنار رفتند، درباره موضوعی بنویسیم که با هویت ما پیوند دارد. با آینده ما!
پ ن ۲: آری آتشبس شده است اما برای از بین غده سرطانی اسرائیل آتش بس نیست. بسیار راه داریم. همان راههایی که قبلا نرفتیم و راههایی که باید باز کنیم. خلاصه امام وقتی آتش بس را قبول کرد تازه با ما از جنگ فقر و غنا گفت.
معمولا تفاوت اسلام ناب و اسلام آمریکایی را در اصالت و التقاط صورتبندی میکنند. یعنی اسلام آمریکایی به دلیل مخلوط کردن اندیشههای اسلامی و غیر اسلامی از اسلام ناب متفاوت میشود.
از نگاه امام گونهای از اسلام آمریکایی هست که در طرح خود هیچ تفاوتی با اسلام ناب ندارد. تنها تفاوتش یک مساله است. اقامه دین! یعنی آن طرح درست و کامل و اصیل دین اگر اقامه نشود خود مصداقی از اسلام آمریکایی است (حتی همان طرحی در آن بر اقامه دین هم تاکید شده باشد)
در نگاه امام اسلام یعنی اسلام اجرا شده و برای همین اسلام را مساوی حاکمیت اسلام میداند. الإسلام هو الحکومة بشؤونها اسلام در حقیقت حکومت با تمامی شؤون آن است. (کتاب البيع)
از این زاویه که نگاه کنیم به درک جدیدی از مواجهه امام با رقبای تمدنیاش میرسیم. امام مبارزه اصلی را در ایران و جهان میان مستضعفان و مستکبران میدید و راه حل را ایجاد جبهه جهانی مستضعفین.
مستضعفینی که ضعیف نیستند اما آنها را به استضعاف کشیدند و به آنها باوراندهاند که ضعیفند و زورشان به مستکبرین نمیرسد. اولین شرط حرکت مستضعفین احساس قدرت و حس توان برای برخاستن است. باید به مستضعفین یاد میدادیم میتوانند روی پا خود بایستند.
اصلا عمده جذابیت انقلاب اسلامی برای جبهه مستضعفین بیش از اسلامیت همین استقلال است. این ارزیابی رهبر انقلاب است. ایستادگی، استقلال، عزت سیاسی بیشترین جذابیت را برای ملتها دارد. اینکه میبینید ملتها نسبت به ملت بزرگ ایران احساس احترام میکنند، بخش عمدهاش مربوط به این قسمت است: استقلال سیاسی ۱۳۸۹/۱۱/۱۵
تاکید امام بر روز قدس از کجاست؟مساله فلسطین اصلیترین نقطه برخورد است. جایی که جبهه استکبار تمام نقابها را کنار زده و وقیحانه میگوید ساکنین قبلی فلسطین باید بروند و اینجا مال من باشد، چون زور دارم. رژیم صهیونیستی نقطه تمرکز لابیهای قدرت و ثروت و رسانه و .... صهیونیستی در جهان برای ایجاد یک کانون قدرت در جهان است.
از منظر اقامه دین مساله قدس نقطه آغاز حرکت جهانی جبهه مستضعفین است. جایی که تمام توان جبهه استکبار به میان آمده و اگر این سد را بشکنیم، بند ترس را از زبان و دست مستضعفین جهان گشودهایم. و اگر تماشایش کنیم طبیعتا این غده سرطانی به سراسر دنیای مستضعفین طمع دارد!
مکتب امام بدون جبهه جهانی مستضعفین بیمعنا بود و جبهه جهانی مستضعفین بدون مساله فلسطین یک پدیده ابتر بود. مکتب امام بدون توجه به مساله فلسطین خودش یک مثال اسلام آمریکایی بود. مثل مکتب امامی که ما به صورت عملی در زندگیمان دنبال میکنیم! فلسطین یکی از مسائل ما آن هم در یکی از زیرشاخههای سیاست خارجی است.
پ ن ۱: اوایل طوفان الاقصی میگفت چرا نمینویسی گفتم میخواهم تقویم فلسطین تمام شود و تاریخش شروع بشود! گفت یعنی چه؟ گفتم الان مد روز فلسطین است بگذار مساله روز که عوض شد و کنشگرانی که طبق تقویم موضوع عوض میکنند کنار رفتند، درباره موضوعی بنویسیم که با هویت ما پیوند دارد. با آینده ما!
پ ن ۲: آری آتشبس شده است اما برای از بین غده سرطانی اسرائیل آتش بس نیست. بسیار راه داریم. همان راههایی که قبلا نرفتیم و راههایی که باید باز کنیم. خلاصه امام وقتی آتش بس را قبول کرد تازه با ما از جنگ فقر و غنا گفت.
۱۲:۰۹
حکایت شیرین و روایت
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامدگویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد.
شیرین در این بیت کدام است: خواب دلچسب یا دیدن شیرین؟اینجا استفاده از کلمه مشترک، ابهام ملیحی خلق کرده است اما همیشه استفاده از الفاظ دلچسب که نیست بلکه آزاردهنده است.روایت یکی از این کلمههاست.
وقتی میگوییم در زمانه و جامعه خودمان، کمبود روایت که هیچ، مشکل نداشتن راوی و روایت داریم، روایت را به چند معنا استفاده میکنیم که بیتوجهی به تفاوت آنها شیر تو شیر میسازد که بیا و ببین!
روایت اول: اینجا روایت به معنای ثبت تاریخ نزدیک میشود همان طور که در گذشته کسانی نوشتهاند تا آن بخش از هویت ما که در گذشت است با نوشتن محفوظ بماند حالا هم باید بنویسیم و نقاشی کنیم و فیلم بگیریم و .... تا در آینده، تاریخ داشته باشیم.
روایت دوم: همان زمانی که مشغول ثبت امروز برای فردا هستیم، مهم است که چگونه به اتفاقات و آدمها و .... نگاه میکنیم. در معنای دوم، روایت از جنس زاویه دید و نگرش است. اینجا اتفاق یکی است اما تفاوت زاویه نگاه و دید، موجب تفاوت روایتها میشود. در واقع این معنای روایت دوم مثل چتری بر فراز معنای اول روایت است.
از جمله مثالهای بارز این معنای دوم، نگاه شهید مطهری به این دو لایه روایت در واقعه عاشورا است. او در روایت رخدادها و وقایع نهضت حسینی آسیب مهمی را میبیند که مربوط به زاویه دید به مساله نهضت امام حسین است. مطهری میگوید در روایت عاشورا سوگ و مرثیه بر جانب حماسی غلبه کرده است و بر این اساس محور سخن خود را «حماسه حسینی» قرار میدهد. این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد .... این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثای یک قهرمان! پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید .... برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازهای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالتخواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بکنید، شما هم آزادیخواه باشید ..... اگر صفحه نورانی تاریخ حسینی را ما خواندیم، آن وقت از جنبه رثائیش میتوانیم استفاده بکنیم و گرنه بیهوده است.روایت به معنای دوم کلانتر از معنای اول است و اصلا مثل نگاه بالاسری بر معنای اول سایه میاندازد.بله ما آنچه را که میبینیم روایت میکنیم اما اینکه چه میبینیم به نگاه ما بستگی زیادی دارد مثلا عاشورا را سوگنامه حسین قهرمان میدانیم یا سوگنامه حسین!خلاصه ما پست مدرن نیستیم که بگوییم روایتها بر هم برتری ندارند بلکه مهم است که زاویه دید ما چه باشد!
روایت سوم: در معنای سوم روایت به معنای درک مشترک است. داستانی مشترک که توسط جمعی پذیرفته شده است. مثل اینکه عدهای باور دارند که باید شمعی باشند که به اندازه خود جهان را روشن کنند. در واقع در جهان یک ابرانسان بزرگ وجود ندارد بلکه جامعه را هزاران و میلیونها انسان خرد سعادتمند میکنند یا به زمین میزنند! تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز این یک روایت مشترک است که همه آنها را وا میدارد به اندازه خود جهان رو روشن کنند و این بار مسئولیت را بپذیرند.در مقابل روایتی دیگر هم هست که اگر همه یا اکثر آدمها خوب نباشند آن وقت بازنده کسی است که خوبی کرده است و عملا او مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
این روایت در واقع نه اولی است نه دومی و اصلا به مقام ثبت کردن بر نمیگردد بلکه پدیدهای اجتماعی است و مربوط به ذهن مشترک آدمهاست.حالا سوال اینجاست که این روایتهای جمعی چگونه ساخته میشود؟ اینجا به مفهوم گفتمان به معنای (باور و درد مشترک میان انسانها) نزدیک میشویم.
خلاصه روایت را به چه معنایی به کار میگیریم؟ به معنای ثبت رویدادها، به معنای زاویه دید یا نگرش حاکم بر ثبت رویدادها یا به معنای گفتمان و باور مشترک
@sotoor_ra
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامدگویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد.
شیرین در این بیت کدام است: خواب دلچسب یا دیدن شیرین؟اینجا استفاده از کلمه مشترک، ابهام ملیحی خلق کرده است اما همیشه استفاده از الفاظ دلچسب که نیست بلکه آزاردهنده است.روایت یکی از این کلمههاست.
وقتی میگوییم در زمانه و جامعه خودمان، کمبود روایت که هیچ، مشکل نداشتن راوی و روایت داریم، روایت را به چند معنا استفاده میکنیم که بیتوجهی به تفاوت آنها شیر تو شیر میسازد که بیا و ببین!
روایت اول: اینجا روایت به معنای ثبت تاریخ نزدیک میشود همان طور که در گذشته کسانی نوشتهاند تا آن بخش از هویت ما که در گذشت است با نوشتن محفوظ بماند حالا هم باید بنویسیم و نقاشی کنیم و فیلم بگیریم و .... تا در آینده، تاریخ داشته باشیم.
روایت دوم: همان زمانی که مشغول ثبت امروز برای فردا هستیم، مهم است که چگونه به اتفاقات و آدمها و .... نگاه میکنیم. در معنای دوم، روایت از جنس زاویه دید و نگرش است. اینجا اتفاق یکی است اما تفاوت زاویه نگاه و دید، موجب تفاوت روایتها میشود. در واقع این معنای روایت دوم مثل چتری بر فراز معنای اول روایت است.
از جمله مثالهای بارز این معنای دوم، نگاه شهید مطهری به این دو لایه روایت در واقعه عاشورا است. او در روایت رخدادها و وقایع نهضت حسینی آسیب مهمی را میبیند که مربوط به زاویه دید به مساله نهضت امام حسین است. مطهری میگوید در روایت عاشورا سوگ و مرثیه بر جانب حماسی غلبه کرده است و بر این اساس محور سخن خود را «حماسه حسینی» قرار میدهد. این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد .... این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثای یک قهرمان! پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید .... برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازهای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالتخواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بکنید، شما هم آزادیخواه باشید ..... اگر صفحه نورانی تاریخ حسینی را ما خواندیم، آن وقت از جنبه رثائیش میتوانیم استفاده بکنیم و گرنه بیهوده است.روایت به معنای دوم کلانتر از معنای اول است و اصلا مثل نگاه بالاسری بر معنای اول سایه میاندازد.بله ما آنچه را که میبینیم روایت میکنیم اما اینکه چه میبینیم به نگاه ما بستگی زیادی دارد مثلا عاشورا را سوگنامه حسین قهرمان میدانیم یا سوگنامه حسین!خلاصه ما پست مدرن نیستیم که بگوییم روایتها بر هم برتری ندارند بلکه مهم است که زاویه دید ما چه باشد!
روایت سوم: در معنای سوم روایت به معنای درک مشترک است. داستانی مشترک که توسط جمعی پذیرفته شده است. مثل اینکه عدهای باور دارند که باید شمعی باشند که به اندازه خود جهان را روشن کنند. در واقع در جهان یک ابرانسان بزرگ وجود ندارد بلکه جامعه را هزاران و میلیونها انسان خرد سعادتمند میکنند یا به زمین میزنند! تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز این یک روایت مشترک است که همه آنها را وا میدارد به اندازه خود جهان رو روشن کنند و این بار مسئولیت را بپذیرند.در مقابل روایتی دیگر هم هست که اگر همه یا اکثر آدمها خوب نباشند آن وقت بازنده کسی است که خوبی کرده است و عملا او مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
این روایت در واقع نه اولی است نه دومی و اصلا به مقام ثبت کردن بر نمیگردد بلکه پدیدهای اجتماعی است و مربوط به ذهن مشترک آدمهاست.حالا سوال اینجاست که این روایتهای جمعی چگونه ساخته میشود؟ اینجا به مفهوم گفتمان به معنای (باور و درد مشترک میان انسانها) نزدیک میشویم.
خلاصه روایت را به چه معنایی به کار میگیریم؟ به معنای ثبت رویدادها، به معنای زاویه دید یا نگرش حاکم بر ثبت رویدادها یا به معنای گفتمان و باور مشترک
@sotoor_ra
۱۲:۵۴
فصل سی و یکم خار و میخک
روزی که سنوار فصل سیم و آخر رمان خار و میخک را در زندان تمام کرد، هیچ نشانی از پیروزی نبود.۱۶ سال در زندان مانده بود و تازه بعدش هم شش سال دیگر در زندان ماند.
اگر او مثل ما بود در امکان صفر، به زندانبانش وعده طوفان الاقصی نمیداد: روزی ما شما را اسیر خواهیم کرد!
دوستی میگفت خدا اصلا داستاننویس خوبی نیست! داستان را به بنبست میکشاند و زمانی که هیچ امکانی نمانده، با یک حرکت شگفتانگیز گره را میگشاید! اصلا هیچ منطقی در داستانهایش حاکم نیست! به حدی فاش، در آخر داستانها با دست خدا، همه چیز حل میشود که اصلا در منطق انسان نمیگنجد!
به داستان گشودن نیل برای موسی، سرد کردن آتش برای ابراهیم، به معراج بردن عیسی نگاه کنید! راست میگوید!
فصل سی و یکم خار و میخک را باید امشب نوشت. آقای سنوار تو راست میگفتی! در زمانی که بزرگترین رهبران مقاومت به شهادت رسیدند، در زمانی که غزه تقریبا با خاک یکسان شده، در زمانی که صهیونیستها خیلی مقاومتر از آن چه فکر میکردیم عمل کردند و دوستان کندتر از آنچه انتظار داشتیم حرکت کردند، هر آنچه تو میخواستی محقق شد. در زمانی که حتی نیستی که ثمره طراحی طولانیات را بچشی، خدا کار را تمام کرد و همان طرحی که تو و اسماعیل هنیه برای آتشبس نوشتید، اجرا شد!
پ ن ۱: غزه پیروز شد به رغم تمام کیدی که دشمن نشان داد.الان فقط گریه میکنمحس آن نوجوانی را دارم که ۱۲ بهمن ۵۷ در گروه سرود جلوی امام میخواندندبرخیزید برخیزیدبرخیزید ای شهیدان راه خدا!
پ ن ۲: روایت است که لایزال الله یوید هذا الدین بالرجل الفاسقسنت خداست که دینش را به وسیله مرد فاسق یاری میکند!این هم برای آنها که میگویند اگر ترامپ نبود این جنگ تمام نمیشد.خدا آتشبس را به نهایت رساند!
آتشبس مبارک مردم غزه! مبارک قاسم سلیمانی، مبارک سید حسن نصرالله و یاران شهیدش، مبارک یحیی سنوار و اسماعیل هنیه و صالح عاروری، مبارک تمام مردان انصارالله آتش بس مبارک سید مقتدر مظلوم ما! آتش بس مبارک سید علی خامنهای!
فراموش نمیکنیم: آتش بس شده است اما آتش، بس نیست! چون هنوز قدس آزاد نشده است.
روزی که سنوار فصل سیم و آخر رمان خار و میخک را در زندان تمام کرد، هیچ نشانی از پیروزی نبود.۱۶ سال در زندان مانده بود و تازه بعدش هم شش سال دیگر در زندان ماند.
اگر او مثل ما بود در امکان صفر، به زندانبانش وعده طوفان الاقصی نمیداد: روزی ما شما را اسیر خواهیم کرد!
دوستی میگفت خدا اصلا داستاننویس خوبی نیست! داستان را به بنبست میکشاند و زمانی که هیچ امکانی نمانده، با یک حرکت شگفتانگیز گره را میگشاید! اصلا هیچ منطقی در داستانهایش حاکم نیست! به حدی فاش، در آخر داستانها با دست خدا، همه چیز حل میشود که اصلا در منطق انسان نمیگنجد!
به داستان گشودن نیل برای موسی، سرد کردن آتش برای ابراهیم، به معراج بردن عیسی نگاه کنید! راست میگوید!
فصل سی و یکم خار و میخک را باید امشب نوشت. آقای سنوار تو راست میگفتی! در زمانی که بزرگترین رهبران مقاومت به شهادت رسیدند، در زمانی که غزه تقریبا با خاک یکسان شده، در زمانی که صهیونیستها خیلی مقاومتر از آن چه فکر میکردیم عمل کردند و دوستان کندتر از آنچه انتظار داشتیم حرکت کردند، هر آنچه تو میخواستی محقق شد. در زمانی که حتی نیستی که ثمره طراحی طولانیات را بچشی، خدا کار را تمام کرد و همان طرحی که تو و اسماعیل هنیه برای آتشبس نوشتید، اجرا شد!
پ ن ۱: غزه پیروز شد به رغم تمام کیدی که دشمن نشان داد.الان فقط گریه میکنمحس آن نوجوانی را دارم که ۱۲ بهمن ۵۷ در گروه سرود جلوی امام میخواندندبرخیزید برخیزیدبرخیزید ای شهیدان راه خدا!
پ ن ۲: روایت است که لایزال الله یوید هذا الدین بالرجل الفاسقسنت خداست که دینش را به وسیله مرد فاسق یاری میکند!این هم برای آنها که میگویند اگر ترامپ نبود این جنگ تمام نمیشد.خدا آتشبس را به نهایت رساند!
آتشبس مبارک مردم غزه! مبارک قاسم سلیمانی، مبارک سید حسن نصرالله و یاران شهیدش، مبارک یحیی سنوار و اسماعیل هنیه و صالح عاروری، مبارک تمام مردان انصارالله آتش بس مبارک سید مقتدر مظلوم ما! آتش بس مبارک سید علی خامنهای!
فراموش نمیکنیم: آتش بس شده است اما آتش، بس نیست! چون هنوز قدس آزاد نشده است.
۲۱:۰۷