۲۰:۵۱
۱۴:۴۲
۱۱:۲۷
۷:۱۸
۱۷:۴۵
۶:۰۴
۹:۱۱
۹:۱۲
۹:۱۳
۳:۵۳
۴:۱۹
۲۰:۱۷
۲۰:۱۸
۲۱:۵۹
۱۳:۵۶
۴:۰۴
۱۹:۱۵
۲۰:۴۴
دانشنامه طبس گلشن
دولچه حمام - طبس قدمت: قاجاریه (بیش از ۱۵۰ سال) جنس مسی جهت غسل و آبکشی در حمام منبع: موزه مجازی تاریخ و مردمشناسی طبس : http://anthropology.tabasenc.ir/ " دانشنامه طبس" رسانه تخصصی هویت و فرهنگ طبس Tabas ENCyclopedia @TabasENC
وقتی که شامپو تازه رایج شده و بلکه " تازه بِه دَو آمده بود " ، ما یک بطری پلاستیکی " شامپویِ تخم مرغیِ خُمره ای داروگر " خریده بودیم . روزی هم که قرار بود بروم حمام ( حمامِ عمومیِ کوچه یِ حمام متعلق به استاد غلامرضا حسن زاده ، که الآن به کوچه آموزش و پرورش داده شده و کمی از آن هم که کنار منزل آقای بهرامی که حالا مطب آقای دکتر زمانی است ، باقی مانده است ) . بله روزی که قرار بود بروم حمام ، شامپو را با خودم بردم و میدانستم که باید خیلی کم مصرف کنم ! رویِ سکّویِ پشت به خزینه نشسته بودم ، خودم را می شستم و در مواقع لازم ، با " دَلو چه که ما به آن دولچه " می گوییم ، از خزینه آب برمی داشتم و روی خودم می ریختم .من هم علی رغم اینکه فقط اِجازه یِ مصرفِ مقدارِ خیلی کمی از آن بطریِ شامپو را داشتم ، برای اینکه مردم ببینند که چقدر مُهم ام ! و چشمانشان باز بماند از تعجّبِ این فراورده یِ نوظهور ، به چند نفر تعارف کردم که ؛ شامپو بفرمایید ! و بعد هم چند قطره ای از آن چیزِ عجیب در کفِ دستشان می چِکاندم که به سرِشان بِمالند و " کَف " کنند !روی سکو ، کنارِ من آقایِ قطب نشسته بودند و سر و رویِشان را با صابون می شستند و طبعاً چشمانِشان بسته بود . من هم به ایشان ، عرض کردم که ؛ شامپو لازم دارید ؟ آقای قطب گفتند : چیست ؟ گفتم : عرض می کنم ؛ شامپو . ایشان که مانند بسیاری ، هنوز با این شوینده یِ فرنگی آشنا نبوده و اِسمش را نشنیده بودند ، هوا را که آغشته از عطرِ مطبوعِ شامپو شده بود ، با نفسی عمیق به درونِ ریه هایشان فرستادند و چون نسبت به صابونِ وثوق و پیه و روشِیَه ( که از سنگِ پُکّوُ و حرام مغز گوسفند درست می کردند و بویِ خوبی نداشت ) عطرِ بسیار دلپذیری را اِستِشمام کردند با حالتی از اِستفهام پرسیدند: عطرِ کاشانه ؟ گفتم : نه ، شامپویه !و ایشان همانطور که سرشان پر صابون و چشمهایشان بسته بود ، " دَست پَلَیسا " #دولچه شان را پیدا کردند و به سمتِ من آوردند و گفتند ؛ من که شامپو نمیدانم چیست . ولی هرچه هست حالا بریزید این تو . و تویِ آن دولچه یِ خیلی بزرگ که نمیشد فقط چند قطره ریخت .... و این شد که مجبور شدم نصفِ بیشتر محتویات بطری شامپو را آن توُ بریزم ! و چقدر دِلم سوخت و چگونه جوابِ مادر و پدرم را دادم ! آخر بچه را چه به این ژست ها !
مطلب : مرحوم محمد مهدی امینیان مدرس
" دانشنامه طبس" رسانه تخصصی هویت و فرهنگ طبس Tabas ENCyclopedia@TabasENC
مطلب : مرحوم محمد مهدی امینیان مدرس
" دانشنامه طبس" رسانه تخصصی هویت و فرهنگ طبس Tabas ENCyclopedia@TabasENC
۲۰:۴۴
۲۰:۱۴