اگر قراره خیلی چیزها تغییر کنه، پس ما هم باید تغییر کنیم؛ باید بهتر بشیم؛ قویتر از قبل، دونهدونهمون بشیم چشم و گوش نیروهای مسلح و دستگاههای اطلاعاتی و مثل یه پازل، اقتدار ایران اسلامیمونو کامل کنیم...میخوام امروز بگم که باید تصورمونو از جاسوسی و نفوذ و... تغییر بدیم؛ میخوام بگم برای قوی شدن، چارهای نداریم جز اینکه سواد امنیتیمون رو بالا ببریم و ازتون میخوام تا هر کسی ذرهای دلش پیش اون شهدای دو ماهه و سه چهار ساله است، یه یاعلی بگه و این سری پستها رو اینقدر انتشار بده تا برسه به گوش یه «ایران»؛ بسم الله...
اسرائیل توی این مدت و در طراحی این جنگ همهجانبه، نه فقط از جاسوسان حرفهای، بلکه از خیلی از آدمهای معمولی استفاده کرد؛ حالا میپرسید چطوری؟ به کمک چجور آدمهایی؟
۱۶:۲۷
خب؛ تا اینجای کار فهمیدیم که بعنوان یه ایرانی چقدر میتونیم به امنیت کشور کمک کنیم؛ این رو هم بگم که کلا قصد سرویسهای جاسوسی برای «بیثباتسازی»، سابوتاژ یا خرابکاری گسترده یا محدوده و معمولاً این اقدامات رو انجام میدن:
القصه؛ حتما این سریال رو ببینید (لینک خلاصه شده رو به همراه توضیحاتش براتون میذارم)؛ سعی کنیم علاوهبر بالا بردن سواد امنیتی-اطلاعاتی، روی خیلی نکات ساده حساس باشیم و با همین اتحاد و همدلی که بینمون هست، نذاریم حتی یک نفر در اثر بیاحتیاطی شهید بشه؛ یادمون باشه دورهی آخرالزمانه و حفظ جان تکتک شیعهها واجبه 🫡
انشاالله پستهای سواد امنیتی ادامه داره...
۱۶:۲۷
۱۸:۱۵
امروز سالروز بمباران اتمی هیروشیما توسط آمریکا با ۱۶۰ هزار کشته و مجروح بود و حالا که طی اتفاقات اخیر، دوباره مبحث داغ هستهای روی زبانها افتاده، خوبه با فیلم سینمایی سه ساعته به نام «اوپنهایمر»
بریم و ببینیم اصلا ماجرای این بمب چی بوده؟ پدر این بمبهای خانمانسوز کی بوده؟ اصلا هدف از ساختنش چی بوده و در انتها، چه پدری از پدر این علم در اومده

من اگه جای مدیران سینما بودم، همین امروز کارت دعوت چاپ میکردم و چند قشر رو -خیلی محترمانه- به دیدن این فیلم در یکی از سالنهای خاک خوردهی سینما دعوت میکردم🤌
دستهی اول: دانشگاهیان و روحانیونی که معتقدند «پایهی علوم یکی است و اساسا علوم اسلامی نداریم و به قولی «بابا ولمون کنید این حرفا کدومه»
چون خود نولان توی فیلمش ادعا میکنه که اساسا این علم یهودیه! پس معلومه از نظر خود غربیها، علوم دینی وجود دارهما هم معتقدیم پایهی علوم بسته به جهانبینیها متفاوت و متمایزه و مثلا این علوم یهودیه که در فیزیک به بمب هستهای میرسه؛ یادمون نره که حضرت آقا بارها به غیر توحیدی، غیرالهی و مسموم بودن علوم غربی اشاره کردن
دستهی دوم: سیاستمداران و غربزدههایی که خیلی افکار مِلو، گوگولی و متمدانه به غرب دارن و فکر میکنن این مار خوش خطوط خال
، رحم و مروت داره؛ دقیقا مثل اون احمقی که گفت «امضای کری تضمینه»، و هنوز بند دلش به قولهای پای میز مذاکره محکمه
حالا توی این فیلم
اوپنهایمر با اینکه پدر علم بمب اتم بوده، خودش به همراه چند دانشمند دیگه (انیشتین و زیلارد) نامه میزنه به رئیسجمهور آمریکا که بیا و ببین آلمان داره به بمب هستهای دست پیدا میکنه و زودتر دست به کار شو؛ و در انتها زندگی خودشو وقف ساخت این بمب میکنه؛ اما بالاخره به جرم داشتن افکار چپ و کمونیستی ازش سلب اعتبار میشه!!!
به خودشونم رحم نمیکنن چه برسه به غیر! (چرا که وقتی پای حفظ نظام آمریکا وسط باشه، هیچ کس و هیچ چیز مهم نیست)نکتهی دیگه هم اینکه این تروریستهای بالذات، حتی وقتی جنگی رو پیروز میشن و طرف مقابل تسلیمه (مثل ژاپن که تسلیم شده بود)، برای بازدارندگی بازم روی سرش (هیروشیما) بمب اتمی میندازن
دستهی سوم: سلبریتیها و چهرههای مشهوری که با استفاده از شهرتشون دائم در حال سمپاشی، سیاهنمایی و اعتراض به سیاستهای خرد و کلانن و فکر میکنن تمااام دنیا آزادی بیان موج میزنه(بماند که کلا توی ایران اینا خیلی آزادن و خیلی کسی بهشون کاری نداره)
درصورتیکه توی این فیلم میبینیم در آمریکا هر کسی ذرهای افکار کمونیستی هر چند غیر جدی توی پروندش داشته باشه، به راحتی بایکوت و طرد میشه؛ حتی اگر کسی باشه که بزرگترین هدیه رو به آمریکا داده باشه
دستهی چهارم: مردم معمولی که در حین تماشای یه فیلم طولانی، با تاریخ آشنا میشن؛ البته باید حواسمون به این موضوع باشه که فیلم داره یه جورایی چهرهی دانشمندانی رو که خودشون رئیسجمهور رو از بمب هستهای آگاه کردن و خودشونم براش ساختنش تطهیر میکنه ؛ حالا ما توی دانشگاههامون چه چهرهی اتوکشیده، شیک و متمدنانه ای از این دانشمندان تروریست ارائه میکنیم؟!

🥸
به جملهی اول فیلم درمورد پرومته دقت کنید؛ توی فیلم میبینیم که یکی از القاب اوپنهایمر، «پرومتهی آمریکایی» هست
طبق اساطیر یونان، پرومته (بگیرید همون ابلیس)، آتش دانش رو از خدای «زئوس» میدزده و به انسان هدیه میده؛ درست مثل اوپنهایمرِ یهودی که بمب اتمی رو به آمریکا هدیه داد
برای مطالعهی کامل، این جلسه از کلبهی کرامت را ببینید.
والسلام
مریم خانمحمد نیماوری
کانال تفکر تفریحی در شبکههای اجتماعی:https://zil.ink/tafakortafrihi
والسلام
۱۸:۱۶
۱۵:۱۹
میبینید عموما دنیای رسانه طوری پیش میره که حقیقتها رو وارونه جلوه میده؟؛ اینکه به باطل، لباس حق میپوشونه؛ و روی حق، مغقولتر از همیشه پوشش میذاره؟ یک نمونهاش، ماهیتبخشی و همیشه ترند نگه داشتن یکی از مولفههای سبک زندگی غربی، یعنی «موسیقیه». هر چند که یکی از مظاهر جاهلیته، اما یه کاری میکنن من و شما اونو مظهر تمدن بدونیم
نکات دیگهای هم هست که واقعا در یک متن نمیگنجه؛ اما مامان باهای عزیز؛ موسیقی غنا از آنچه که بهمون میگن و تبلیغات این کنسرتهای بیحساب و کتاب خیلی سمیتره🫣 بخصوص که کیپاپ باشه و با رقص و حرکات موزون عجیب و غریب هم همراه باشه دیگه آثارش خیلی فاجعه است؛ ما علاوه بر اینکه باید مراقب خودمون باشیم، مسئول گوش و چشم و قلب بچههامون هم هستیم...در پایان هم یه دعا میکنم همگی آمین بگید
الهی آمین
۱۵:۱۹
۱۶:۱۶
احتمالا توی این روزها چیزهای زیادی درمورد عروسک «لبوبو» شنیدید و توی هر کوچه و بازاری پکهای خاصاش رو دیدید.نمیدونم میدونید یا نه؛ اما بیش از یک میلیون نسخه از این عروسک توی ایران فروخته شده و چیزی حدود ۸۰۰ میلیارد تومان فروش داشته🫣خیلی درمورد این فکر کردم که چرا این عروسک اینقدر ترند شده و با اینکه هیچ چیز خاصی نداره اما صفهای طولانی خریدش همه رو متعجب کرده
صرفنظر از اینکه چقدر پشتوانهی تبلیغات سلبریتیها رو داشته، بسیاری از طرفداران این عروسک، کلکسیونرهایی هستند که میخوان هر طوری شده مدلهای مختلف این عروسک رو داشته باشند و نکتهی جالب درمورد تکنیک فروشش هم همینه؛ یعنی یک مشتری هیچ وقت نمیدونه کالایی که میخره دقیقا کدوم مدل این عروسکه؛ مدلی معمولی و ارزانه، یا یکی از اون کمیابهای گرانقیمت
این دقیقا جاییه که توی بررسی این عروسک مغفول مونده
شاید این عروسک پدیدهی جدیدی بنظر برسه اما بنظر من این دقیقا یک الگوی تکراریه که از یک جهانبینی بخصوص میاد؛ این خود عروسک نیست که جذاب و خواستنیه، بلکه شانس و بخت شماست که هیجانانگیزه!این اسباببازی حاصل نگاهیه که همه چیزش، حتی حیات روی زمینش، براثر یک انفجار تصادفی رخ میده (بیگ بنگ)، توی مکتبی که «اصالت تصادف» حرف اول و آخر رو میزنه و به جای «حکمت» و «رزق» و «قضا و قدر»، «شانس» و «بخت» تعیین کننده همهی مناسباته!این الگو از خیلی سال قبل هم در اسباببازی شانسی، مثل «تخممرغ شانسی» به کار رفته؛ مناسباتی که فرد با «ریسکی» که میکنه، بخت خودشو محک میزنه؛ حالا یا خوششانسه و یه محصول گران قیمت نصیبش شده (مثل لبوبوهای کمیابی که همه از خرید سری اونها دنبالش هستن) یا بدشانسه و یک محصول معمولی و ارزان قیمت گیرش اومده[
یاد فیلم «چارلی و کارخانه شکلات سازی» و انیمیشن «شانس» افتادم!
]
این ریسک و قمار قدیمی، حالا یک رنگ جدید به خودش گرفته و شده «عروسک لبوبو»؛ و دقیقا این محصولِ همون نگاه تصادفی به مناسبات هست.جالبه که ما یک حُکم فقهی هم درمورد این مدل خرید و فروش داریم که میگه اگر جنسی رو بخریم اما ندونیم محصولی که توش هست، چیه؛ خریدنش حرامه؛ مگر اینکه اون پول رو به خاطر یک کالای معلوم بپردازیم (که مطمئن هستیم ارزش کالا به همون مقدار محصولی هست که خریده شده)
میبینید چطور جهانبینیها مبتنی بر «تربیتتفریحی» ( اجوتینمنت) اسباببازی میسازن؟
بنظرتون ما هم تونستیم بر مبنای مفاهیم «حکمت، رزق، وسع، قضا و قدر و...» اسباببازی تولید کنیم؟!🫠
پ.ن: بعضی مدلهای لبوبو هم هستند که شانسی نیستند اما عاملی که این عروسکها رو ترند کرده، «بلایند باکس» یا «جعبهی ناشناخته» (شانسی) هستند.
مریم خانمحمد نیماوری
کانال تفکر تفریحی در شبکههای اجتماعی:https://zil.ink/tafakortafrihi
پ.ن: بعضی مدلهای لبوبو هم هستند که شانسی نیستند اما عاملی که این عروسکها رو ترند کرده، «بلایند باکس» یا «جعبهی ناشناخته» (شانسی) هستند.
۱۶:۱۶
۱۵:۲۸
۱۵:۲۸
۱۸:۴۴
ادامه در پست بعد
۱۸:۴۴
خلاصه که اگر شما هم دوست دارید ذرهای از بلایی که این نظام آموزشی سر بچهها میاره رو متوجه بشید، این فیلم رو ببینید...
پ.ن: توی این پست بیشتر به معرفی و بررسی فیلم پرداختیم و فرصت نشد از فلسفهی اجوکیشن، مسائل بنیادین نظام تعلیم و تربیت و یا از شرح طرح جایگزین بگیم؛ اما خبر خوب اینکه که ما در «دومین جشنوارهی اندیشسرای کودک و نوجوان» قراره درمورد طرح «حکمت و تفقه برای کودکان بگیم» و به این سوال جواب بدیم که برخلاف سیستم تعلیم و تربیت فعلی که همهی سرچشمههای حکمت و تفکر رو توی بچهها کور میکنه، چطور میشه کودک، قلب ممکنالتفقه داشته باشه و اصلا «کودک طراز انقلاب اسلامی» و اون «آدم بهشتی» کیه و چطور میتونه به اون درجه برسه
۱۸:۴۴
۱۷:۰۳
۱۷:۰۳
۱۷:۰۳
۱۷:۰۳
فیلم سینمایی «فرانکشتاین» یکی از آثاری هست که باید بررسی بشه؛ نمیدونم فرصت شده ببینیدش یا نه؛ اما توی یه سری از موارد دقیقا شبیه فیلم «پرومتئوس» هست...
داستان فیلم درمورد یک پزشک دانشمند به نام «ویکتوره» که مادرش رو در کودکی از دست میده و رویای «زندگی جاودان» رو در بزرگسالی دنبال میکنه و نهایتا موفق میشه با حمایت یک فرد ثروتمند -که اون هم مریض بوده و میخواسته از چنگال مرگ فرار کنه- تکههای اجساد رو سر هم کنه و یک انسان خلق کنه
اسم این هیولای انساننما «فرانکشتاینه» و هیچ وقت نمیمیره
به خاطر ظاهر هیولاگونهاش، از بدو خلقت دائما در رنج به سر میبره و بارها با ضربات مرگبار مورد هدف قرار گرفته اما نمرده (اون از این جاودان بودن ناراضیه)...در آن سوی ماجرا، ویکتور تلاش کرده بوده که فرانکشتاین رو توی یه آتشسوزی مهیب از بین ببره اما اون از توی لولهی فاضلاب به داخل رودخونه سقوط میکنه و از دستش فرار میکنه و یادش میره که کجا بوده و دقیقا چطوری خلق شده (چیزی شبیه دیرین گونهی داستان هبوط)؛ تا اینکه همه جا رو میگرده دنبال خالقش که ازش بپرسه «چرا منو خلق کردی؟»، «چرا منو در رنج آفریدی» و در نهایت «چرا منو ول کردی»
دقیقا همین سوال، خط تعلیق اصلی فیلم پرومتئوسه؛ چرایی که توی فیلم فرانکشتاین، به جواب نمیرسه و خدا مجبور میشه، پشیمان از کردهی خودش، فقط بگه «ببخشید؛ پشیمونم»! (چند تا فیلم با این فضا دیدید؟/ خدای فیلم سینمایی لژیون رو یادتونه؟)
القصه که این قصه وقتی میخواد رابطهی انسان با خدا رو در قالب این افسانه تعریف کنه، نگاهش به خدا، «خدای ساعتسازه»؛ (فیلم هیوگو رو یادتونه دیگه؟) اینکه خدا (در نقش «پدر» و همون ویکتور) به خاطر یک سری هیجانات و از روی یه سری توانایی، فقط انسان رو خلق کرده، اما تا همین جا عقلش رسیده و نمیدونه «بعدش چی میشه»!
این همون دیالوگ ویکتوره، وقتی که فرانکشتاین رو خلق کرده و با خودش میگه که من فقط به خلق این موجود فکر کردم و پلنی برای بعدش ندارم
، خب پس توی زیرزمین مثل حیوان قل و زنجیر و رهاش میکنم و بعدشم آتشش میزنم و خلااااص
در لحظهی ابتدای تولد، فرانکشتاین مصلوب نمایش داده میشه و بارها ویکتور، اون رو «پسرم» مورد خطاب قرار میده (پدر، پسر)توی فیلم هیچ پدر مهربانی دیده نمیشه و حتی پدر خود ویکتور، موجودی خشن، بیاحساس و فاقد عاطفه است.
رابطهی ویکتور با برادرش هم خیلی منو یاد داستان هابیل و قابیل میندازه
یک برادر خوب(ویلیام) و یک برادر بد (ویکتور). ویلیام بسیار مورد توجه و علاقهی پدر هست و در انتها به خاطر جاهطلبی و به دست مخلوق ویکتور کشته میشه.
توی فیلم چند بار به ویکتور «پرومته» گفته میشه و به داستانش هم اشاره میشه
طبق اسطورهها، پرومتئوس آتش علم و دانایی رو از خدای زئوس میدزده و به انسان میده!. این رو هم بگم که ویکتور از مردن ناراحته و اعتراف میکنه که برای پیشرفت باید کمی سرکشی و طغیان کرد و در عصر امروز «خدا دیگه کافی نیست»!این فیلم شاید بنظر افسانه و یک داستان قدیمی بنظر برسه؛ اما بنظر من هنوز داره انسان طغیانگری رو نشون میده که با علم وهمانی (که هدیهی پرومتئوس هست)، دنبال مقام کبریایی، «جاودانگی» و به دنبال «خالق» شدن هست. حالا یکبار در قدیم دنبال اکسیر جوانی و جاودانگی بوده، بعد دنبال ساخت انسان در قالب افسانهی فرانکشتاین و یکبار هم میخواد امتداد همون خلقت رو با هوش مصنوعی امتحان کنه...این رو یادمون بیاد که «خالق»، «مصور»، «بدیع» و... که از اسمای حسنی حضرت الله هستند، دو ویژگی دارند؛ یکی اینکه نقص و ایرادی توی این ویژگیها نیست؛ و دوم اینکه «نامحدود و نامتناهی» هستن. هر چند انسان هم میتونه چیزهایی رو خلق کنه اما مخلوقی که بشر امروزی خلق میکنه، محدود، ناقص و «بدون حیاته»؛ (هر چند ممکنه مثل مارهای سحرآمیز جادوگران دربار فرعون زنده بنظر برسه). مثل همین هوش مصنوعی و تلاش برای خلق انسان جاودان که هر کاریش کنی فاقد روح و قلبه و هیچ وقت ظرفیت «آدم شدن» رو نداره...
اصلا انسانی که خودش هنوز نمیدونه «چرا» خلق شده؛ چطور لایق خالق بودنه؟ این جاودان بودن رو برای چی میخواد؟ اینطوری مثل فرانکشتاین اگر هم پدیدار بشه، آیا از جاودان بودنش راضیه؟! اصلا میخواد تمام عمر زنده بمونه که به چه هدفی برسه؟
خیلی از آدمهایی که چهارصباح بیشتر زنده نیستند، چون از چرایی شرایط خلقتشون اطلاع ندارن، با ناملایمات زندگی کارشون به خودکشی میرسه
(اصلا مگه جاودان بودن توی دنیا ممکنه!) نهایت هنر بشر امروز فقط پرسش از «چگونگیه»؛ مثل دیالوگ ویکتور که میگفت من فقط ساختم اما هیچ وقت فکر نکردم بعدش چی میشه...
مریم خانمحمد نیماوری
کانال تفکر تفریحی در شبکههای اجتماعی:https://zil.ink/tafakortafrihi
داستان فیلم درمورد یک پزشک دانشمند به نام «ویکتوره» که مادرش رو در کودکی از دست میده و رویای «زندگی جاودان» رو در بزرگسالی دنبال میکنه و نهایتا موفق میشه با حمایت یک فرد ثروتمند -که اون هم مریض بوده و میخواسته از چنگال مرگ فرار کنه- تکههای اجساد رو سر هم کنه و یک انسان خلق کنه
رابطهی ویکتور با برادرش هم خیلی منو یاد داستان هابیل و قابیل میندازه
۱۷:۰۳
۱۸:۵۵
وقتی تصمیمگیریها به بنبست میرسه و راهحلها به در بسته میخوره، دنیای خیال ما رو وسوسه میکنه و همینطور که کاسهی چه کنم چه کنم دستمونه، اسب خیال توی گوشمون زمزمه میکنه که :«اگه میشد... ای کاش اینجوری بود که... فکرشو بکن، اگه...»اینجا جاییه که یه سری برای تصمیمگیری دست به دامن دعانویس میشن، یه سری دیگه فال میگیرن، اونایی که ضعیفترند سراغ مواد و مشروبات میرن و وادی هپروت رو انتخاب میکنن و بیشتریها هم این بین میرن توی دنیای رویاهای رنگی...بیایید امروز با هم بریم سراغ انیمیشن «در رویاهایت»، محصول ۲۰۲۵ نتفلیکس که روایتگر زندگی یک خواهر و برادر بنام «استیوی» و «الیوت» هست که پدر و مادرشون به خاطر اختلاف نظر و مشکلات اقتصادی میخوان از هم جدا بشن و این دو تا بچه هر کاری رو توی دنیای واقعی انجام میدن تا این اتفاق نیفته؛ اما موفق نمیشن تا اینکه یک کتاب جادویی پیدا میکنن که توش نوشته:«اگر توی رویاهات بتونی مرد شنی رو پیدا کنی و خواستهتو بهش بگی، محقق میشه»استیوی و الیوت هم تصمیم میگیرن با هم یک خواب و رویای مشترک در ذهن داشته باشن و به کمک هم بتونن خانواده رو دوباره دور هم جمع کنن
اینجا یه اقتباساتی از فیلم «اینسپشن» داشته، جایی که تیم «دام کاب» میخواد تصمیم مرد ثروتمند (فیشر) رو تغییر بده و برای همین یک رویای مشترک ذهنی درست میکنن و تصمیمش رو در ناخودآگاه و بعد در واقعیت تغییر میدن.../ حتی استیوی و الیوت اینقدر بین رویا و دنیای رویاها در رفت و آمد هستن از روی یک قاب عکس که در واقعیت شکسته اما در توهمات، به ظاهر بینقص، سالم و خوشگله متوجه میشن در واقعیتن یا رویا
اینجا هم دقیقا مصداقش میشه همون فرفرهی فیلم اینسپشن که نشانهای برای تشخیص واقعیت و رویای ذهنی بود.القصه، استیوی ناامید، بعد از پیدا کردن مردشنی ازش میخواد که توی رویای (خواب) بینقص و آبنباتی خانوادگی، بدون هیچ مشکلی مقیم بشه اما الیوت بهش میگه که این توهم پاستیلی ارزش موندن و نداره و کلا راه حل پیدا کردن مردشنی توی خواب از بیخ و بن مشکل داشته و با این کار چیزی در واقعیت درست نمیشه
نکتهی مهم اینه که بچهها باید بدونن، نمیتونن مشکلات واقعی رو با توهمات، تخیلات و شادخواریهای الکی حل کنن و در مواجهه با اونها اولاً باید استقامت کنن از پا درنیان، ثانیاً با فکر و عاقلانه براش یک راه حلی پیدا کنن که کاملا شدنی و راهگشا باشه
آدم که نباید مقیم وادی توهم و رویا بشه و توش زندگی کنه...در انتها هم پدر و مادر استیوی و الیوت به کمک بچهها میان و مردشنی رو شکست میدن...اینجا چند تا نکته هست:
اولا خوبه بچهها تفاوت بین خواب و وادی توهمات رو بدونن (توی انیمیشن خوب تفکیک نشده) و بدونن که هر چند توهمات و شادخواریها باعث حل مشکلات نمیشن، اما خیلی وقتها «خوابها» میتونن مبنای تصمیمهای مهم باشن(مثل تصمیم سازی یوسف نبی مبتنی بر خواب پادشاه مصر)
اما نه هر خوابی
ثانیاً بدونن خواب چند دسته است (مبحث «نوم» و «احلام» رو مطالعه کنید/ از طرفی خواب یا بشارتی از سوی خداست، یا غم و اندوهی از طرف شیطانه یا مشکلات روزمره انسانه که توی خواب میبینتش و یا حتی رویای صادقه ...
احادیث و روایات خواب خیلی زیاده حتما بخوانید و حتی دربارهی آداب خوابیدن با بچهها صحبت کنید)
هر چند الیوت و استیوی به خوبی از دنیای رویاها خارج شدن، اما من پایان بندی فیلم رو خوب نمیدونم چون خیلی منفعلانه، بچهها و پدر صرفاً تسلیم شرایط موجود شدن و فقط پذیرفتن که زندگی این سختیها رو هم داره!
خلاصه که اگر بچهها این انیمیشن رو دیده بودن، یادمون نره مثل همون رویا غرق دنیای خوش رنگ و لعابش نشن و حتما درمورد مطالبی که گفته میشه و خوب و بد این آثار تأمل کنن...
مریم خانمحمد نیماوری
کانال تفکر تفریحی در شبکههای اجتماعی:https://zil.ink/tafakortafrihi
خلاصه که اگر بچهها این انیمیشن رو دیده بودن، یادمون نره مثل همون رویا غرق دنیای خوش رنگ و لعابش نشن و حتما درمورد مطالبی که گفته میشه و خوب و بد این آثار تأمل کنن...
۱۸:۵۵