بسم الله الرحمن الرحیم
«خان دهم»
تو که رفتی، همهی شهر، پر از ولوله شدبزمِ بدخواهیِ ما، مملو از هلهله شد
توکه رفتی، دلِ من، یخ زد و از رفتن ماندسرِ سرگشتهی من، ساکن و بیحوصله شد
تو که رفتی، غزلم مُرد، سیه شد شعرمو وجود سخنم، غمزده و پر گِله شد
عاشقی، حرفهی بیچارگیِ رندان شدرونق افتاد ز بازار و غزل بیصله شد
رقصِ بدمستی امواج و غروبِ مهتابحاکی از رفتن تو، آمدنِ زلزله شد
فکر، عریان شد و در یادِ تو سرگردان گشتو خیال از پیِ تو، جاری و بیشاکله شد
پیرِ ما، تَرک مِی و میکده و ساغر کردو پیِ عطرِ تنت، همره با قافله شد
ره دراز است میانِ تو و این غمزدگانخارِ ره سهل بوَد، فاصله خود مسئله شد
چون تهمتن، ز پِیات هفت نَه، نُه خان آمدبر درِ خان دهم، چیرهی این فاصله شد
سجاد رستمعلی (تهمتن)
پ.ن:
۱. ولوله: جوش و خروش، غوغا، فریاد۲. بزم: مجلس عیش و عشرت و بادهگساری۳. بدخواهی: کینهورزی، عداوت و دشمنی۴. هلهله: سر و صدای حاکی از شعف۵. سرگشته: عاشق۶. رندان: آنکه در باطن پاکتر و پرهیزکارتر از ظاهر باشد، عارف۷. رونق: فعال و شکوفا بودن چیزی۸. صله: مالی که امیران در مقابل سرودن شعر به شعرا میبخشیدند.۹. بدمستی: عربده و هرزهگویی و بدخویی در هنگام مستی۱۰. شاکله: شکل، صورت۱۱. ساغر: جام۱۲. قافله: کاروان۱۳. غمزده: مصیبت دیده۱۴. تهمتن: رستم، تخلص شاعر۱۵. خان: مرحله
️بازنشر کلیه آثار مجاز است.
عزیزانتان را یک جرعه شعر مهمان کنید!
#انتظار#امام_زمان#ملت_ظهور#ما_را_دعا_کنید_به_دیدار_روی_دوست









کانال سرودههای سجاد رستمعلی (تهمتن):
@TahamtanPoems
«خان دهم»
تو که رفتی، همهی شهر، پر از ولوله شدبزمِ بدخواهیِ ما، مملو از هلهله شد
توکه رفتی، دلِ من، یخ زد و از رفتن ماندسرِ سرگشتهی من، ساکن و بیحوصله شد
تو که رفتی، غزلم مُرد، سیه شد شعرمو وجود سخنم، غمزده و پر گِله شد
عاشقی، حرفهی بیچارگیِ رندان شدرونق افتاد ز بازار و غزل بیصله شد
رقصِ بدمستی امواج و غروبِ مهتابحاکی از رفتن تو، آمدنِ زلزله شد
فکر، عریان شد و در یادِ تو سرگردان گشتو خیال از پیِ تو، جاری و بیشاکله شد
پیرِ ما، تَرک مِی و میکده و ساغر کردو پیِ عطرِ تنت، همره با قافله شد
ره دراز است میانِ تو و این غمزدگانخارِ ره سهل بوَد، فاصله خود مسئله شد
چون تهمتن، ز پِیات هفت نَه، نُه خان آمدبر درِ خان دهم، چیرهی این فاصله شد
سجاد رستمعلی (تهمتن)
پ.ن:
۱. ولوله: جوش و خروش، غوغا، فریاد۲. بزم: مجلس عیش و عشرت و بادهگساری۳. بدخواهی: کینهورزی، عداوت و دشمنی۴. هلهله: سر و صدای حاکی از شعف۵. سرگشته: عاشق۶. رندان: آنکه در باطن پاکتر و پرهیزکارتر از ظاهر باشد، عارف۷. رونق: فعال و شکوفا بودن چیزی۸. صله: مالی که امیران در مقابل سرودن شعر به شعرا میبخشیدند.۹. بدمستی: عربده و هرزهگویی و بدخویی در هنگام مستی۱۰. شاکله: شکل، صورت۱۱. ساغر: جام۱۲. قافله: کاروان۱۳. غمزده: مصیبت دیده۱۴. تهمتن: رستم، تخلص شاعر۱۵. خان: مرحله
#انتظار#امام_زمان#ملت_ظهور#ما_را_دعا_کنید_به_دیدار_روی_دوست
۲۱:۴۳