بله | کانال 𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪
عکس پروفایل 𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪

𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪

۲۱۵عضو

یکی یه دونه1.pdf

۶۳۶.۷۶ کیلوبایت

╰⋆𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪⋆╮⊹‌︶︶‌⏝undefined⏝︶︶‌‌⊹𝐧𝐚𝐦𝐞❥ : #یکی_یه_دونه 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞❥ :عاشقانه/غمگین 1: ❥𝐩𝐚𝐫𝐭@tahkookfic

۱۵:۲۱

یکی یه دونه2.pdf

۹۲۴.۸۶ کیلوبایت

╰⋆𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪⋆╮⊹‌︶︶‌⏝undefined⏝︶︶‌‌⊹𝐧𝐚𝐦𝐞❥ : #یکی_یه_دونه 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞❥ :عاشقانه/غمگین 2: ❥𝐩𝐚𝐫𝐭@tahkookfic

۱۶:۱۳

یکی یه دونه3.pdf

۱.۲۳ مگابایت

╰⋆𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪⋆╮⊹‌︶︶‌⏝undefined⏝︶︶‌‌⊹𝐧𝐚𝐦𝐞❥ : #یکی_یه_دونه 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞❥ :عاشقانه/غمگین 3: ❥𝐩𝐚𝐫𝐭@tahkookfic

۱۶:۲۳

یکی یه دونه4.pdf

۸۴۱.۰۴ کیلوبایت

╰⋆𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪⋆╮⊹‌︶︶‌⏝undefined⏝︶︶‌‌⊹𝐧𝐚𝐦𝐞❥ : #یکی_یه_دونه 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞❥ :عاشقانه/غمگین 4: ❥𝐩𝐚𝐫𝐭@tahkookfic

۱۶:۳۲

یکی یه دونه5.pdf

۱.۰۵ مگابایت

╰⋆𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪⋆╮⊹‌︶︶‌⏝undefined⏝︶︶‌‌⊹𝐧𝐚𝐦𝐞❥ : #یکی_یه_دونه 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞❥ :عاشقانه/غمگین 5: ❥𝐩𝐚𝐫𝐭@tahkookfic

۱۶:۵۵

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 116

جونگکوک با قدم های آروم وارد شد، تهیونگ قبل از اینکه در
رو ببنده نگاهی به خیابون انداخت؛ آسمون ابری بود و بارون
میبارید:
_با کی اومدی؟
_بارون میزد... جیمین توی راه من و دید و سوارم کرد... ازش
خواستم من و بیاره پیش شما.
سرش رو تکون داد و دوباره به سمت آشپزخونه برگشت. خونه
ی تهیونگ توی سئول کوچیک بود و مطمئنا به بزرگی خونه
ی زیبایی که توی بوسان برای خانواده اش ساخته بود
نمیرسید.
جونگکوک آروم قدمی به جلو گذاشت و وارد سالن کوچیک
خونه شد، تقریبا شبیه یک سوئیت یک خوابه بود. به محض
نزدیک شدنش به آشپزخونه و نشیمن بوی آشنایی رو احساس
کرد.
_ای دی تی استفاده میکنین؟

۱۹:۱۵

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 117

تهیونگ که دست به سینه به کانتر تکیه داده بود و نگاهش
میکرد گفت:
_چی؟
سرش رو برگردوند و بدون اینکه به چشمهاش زل بزنه با لهجه
ی فرانسوی گفت:
_ادو تویلت، خوش بو کننده ی بدن.
_آها... آب گل و میگی؟
لبخند خجالت زده ای زد و سرش رو تکون داد:
_یادم نبود اینجا بهش میگن اب گل.
یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت و بهش زل زد:
_بوش و دوست داری؟
_آره...
به مبل کنارش اشاره کرد و در حالی که در یخچال رو باز
میکرد، گفت:

۱۹:۱۹

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 118

_بشین، شیر گرم میخوری برات بیارم؟
_نه ممنون... اممم... میشه بیاین بشینین؟
حرفی نزد و در حالی که گره ی بند حوله اش رو سفت میکرد
به نشیمن رفت و دقیقا کنار جونگکوک نشست. جونگکوک که
دستپاچه شده بود جمع تر نشست و دستهاش رو توی هم گره
زد، تهیونگ به نیم رخش زل زد و گفت:
_نمیدونم چی باید بهت بگم... از وقتی دیدمت حتی توی
مسیر دیروز... یا حتی الان، باهام خوب حرف نزدی...
در حالی که به پارکت کف خونه خیره شده بود به سختی
جوابش رو داد:
_راستش یکم برام سخته... خیلی وقته ندیدمتون...
تهیونگ پوزخندی زد. جلوتر اومد و دستش رو زیر چونه ی
جونگکوک برد و مجبورش کرد بهش زل بزنه:
_شاید بهتره با زل زدن تو چشمای من شروع کنی

۱۹:۲۲

من سر این پارت قشششششششundefined

۱۹:۲۲

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 119

نفسش توی سینه اش حبس شده بود، چشمهای تهیونگ
عمیق ترین نگاهی رو داشت که توی زندگیش نصیبش شده
بود:
_این برام سخت تره... چشماتون غمی داره که ازش خجالت
میکشم.
لبخند تلخی زد و با صدای آرومی گفت:
_تو مسئول غمای من نیستی.
_دلم میخواد حالتون خوب باشه...
_خوب بودن من و میخوای؟
خندید و به مبل تکیه داد با ابروی بالا رفته گفت:
_میخوای باور کنم پسری که ده سال تموم نذاشت من یه
عکس ازش ببینم، پسری که ده سال حتی یه بار حال من و
توی تماس هاش نپرسید الان به فکر خوب بودن حال منه؟
جونگکوک که نمیدونست چی باید بگه سرش رو به چپ و
راست تکون داد و دوباره مشغول بازی با انگشت هاش شد:

۱۹:۲۵

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 120

_باهاتون غریبه شدم... تمام دلیلم همینه... اون حسی که
بهتون داشتم دیگه نبود... برای همین... هیچوقت روم نمیشد
در موردتون بپرسم... ولی پیش سویون...
با به یاد آوردن خواهرش حرفش رو ادامه نداد، بغضی که تا
گلوش اومده بود رو قورت داد و به چشمهای تهیونگ زل زد.
چشمهای درشتش پر از اشک شده بود، این پسر قطعا غمی
کمتر از تهیونگ نداشت:
_دلت براش تنگ شده؟
_مزخرف ترین جمله ی جهان این جمله است...
در حالی که چشمهاش پر از اشک بود، شونه اش رو بالا
انداخت و ادامه داد:
_یه مدت که بگذره... حتی اینکه یه روزی وجود داشته حس
نمیشه...
تهیونگ حرفی نزد از روی میز عسلی بسته ی سیگارش رو
برداشت و سیگاری خارج کرد:

۱۹:۲۷

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 121

_تصمیم داری چقدر بمونی؟
بدون اینکه نگاهش رو از روبروش بگیره گفت:
_فعلا نمیخوام برگردم... راستش موندن پیش پدر و مادرم هم
سخته... امشب یکی از دوستام از فرانسه میاد احتمالا از این به
بعد پیش اون میمونم خونه اش همینجاست یعنی توی همین
محله.
سیگار رو آروم بین لبهاش گذاشت و پک عمیقی بهش زد،
دود رو بیرون داد و با همون صدای آروم گفت:
_فکر میکنی چی میشه؟
_منظورتون و نمیفهمم.
به سمت جلو خم شد، آرنج هاش رو روی زانوش گذاشت و به
جونگکوک زل زد:
_ادامه ی زندگی... چه بلایی سرمون میاد؟
از این فاصله زل زدن به چشمهای تهیونگ سخت بود اما نباید
خجالت میکشید:

۱۹:۲۹

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 122

_باید بجنگیم... نه برای خوشبختی... بلکه برای آرام شدن
قلبامون.
تهیونگ با دهان بسته تک خنده ای کرد و خاکستر سیگار رو
روی شیشه ی میز عسلی ریخت:
_قلبای ما آروم نمیشه جونگکوکا... تا درمانش و پیدا نکنی
آروم نمیشه.
جونگکوک سرش رو پایین انداخت و نفس عمیقی کشید،
دست گرمش رو روی دست سرد تهیونگ گذاشت و بدون پلک
زدن به جفت چشمهاش زل زد:
_درمانش و پیدا میکنیم... اگه نشد، خودم درمانش میشم.

" اون موقع نمیدونستم چی میگم... شاید نمی فهمیدم اما من
با اینکار رسما میخواستم با پای برهنه روی آتش قلب سوخته
ی تهیونگ راه برم..."
جئون جونگکوک، فوریه ی 1991

۱۹:۳۱

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 123

قسمت پنجم : injection Love
تزریق عشق

"زندگی عجیبه، انقدر که یهو توی شش سالگی خودت و توی
مدرسه ای پیدا میکنی که آدمای زیادی ازت فاصله میگیرن و
حرومزاده صدات میکنن، خب... این هم برنامه ی خداست نه؟
بعضی موقع باید برگردی به جایی که بدبختی هات ازش شروع
شده، خونه ی پدرت..."
جانگ جیهوپ، 28 فوریه ی 1991
کلید رو توی قفل چرخوند و وارد سوییت کوچیکش شد.
ساعت هشت شب بود که پروازش نشست، تصمیم داشت به
خواهرش سر بزنه اما ترجیح داد وسایلش رو توی خونه اش
بذاره و برگرده، پوفی کرد و داخل خونه شد. دیوار ها خاک
گرفته بود و روی مبلهای چوبی با پارچه ای پوشونده شده بود،

۱۹:۳۳

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 124

باقی وسایل هم با پالستیک و پارچه پوشونده شده بودن تا گرد
و خاک نگیرن، حدس میزد کار چه کسی باشه، لبخندی روی
لبش نشست به سمت تلفن رفت و شماره ی خونه ی پدرش رو
گرفت، چیزی نگذشته بود که صدای مهربان زنی به گوشش
رسید:
_منزل جانگ...
_سلام هیوری.
_هوسوکا تویی؟ عزیزم برگشتی؟
_آره همین الان رسیدم، سورا و بچه هاش خوبن؟ میتونست
لبخندی که روی لبش نشسته رو از همینجا حس کنه.
_آره پسرا دلشون برای داییشون تنگ شده زودت...
_بازم اون مادر جنده است؟
با شنیدن صدای پدرش از پشت خط لبخند از روی لبش پرید،
هیوری با صدای آرومی به همسرش پرید:
_هیس هیون... میشنوه.

۱۹:۳۵

thumnail
اسم: #desiree
ژانر: کلاسیک، بی ال
پارت: 125

به سختی لبخندی زد، سعی کرد صداش رو صاف کرد و گفت:
_اممم هیو... من یه سر میام و زود برمیگردم باشه؟
صدای آه نا مادریش به وضوح شنیده میشد:
_باشه عزیزم، منتظرتم.
تلفن رو قطع کرد و با پوزخند تلخی به سمت وسایل خونه اش
رفت، پارچه ها رو برداشت و روی مبل نشست. ساعت هشت و
نیم بود و نیم ساعت بعد باید قرصش رو مصرف میکرد، زیپ
جلوی چمدونش رو باز کرد اما با به یاد آوردن اینکه قرصهاش
رو جا گذاشته بلند شد. در حالی که سیگاری روشن میکرد
کلیدش رو برداشت و به سمت آشپزخونه رفت، در کابینت رو
باز کرد با دیدن سوییچ موتورش لبخندی روی لبش نشست،
سوییچ رو برداشت بدون معطلی از خونه خارج شد، بهتر بود
اول به دیدن خواهر زاده هاش میرفت و بعدش هم سری به
داروخونه میزد.

۱۹:۳۷

چطور بود:)

۱۹:۳۸

Image to PDF 20240920 02.20.17.pdf

۱.۲۸ مگابایت

╰⋆𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪⋆╮⊹‌︶︶‌⏝undefined⏝︶︶‌‌⊹𝐧𝐚𝐦𝐞❥ : #یکی_یه_دونه 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞❥ :عاشقانه/غمگین 6: ❥𝐩𝐚𝐫𝐭@tahkookfic

۱۸:۰۰

اینم از پارتا چطور بود؟

۱۸:۲۱

pd.ch7yeki yah doneh.pdf

۱.۴۲ مگابایت

╰⋆𝑻𝑨𝑬𝑲𝑶𝑶𝑲 𝑭𝑰𝑪⋆╮⊹‌︶︶‌⏝undefined⏝︶︶‌‌⊹𝐧𝐚𝐦𝐞❥ : #یکی_یه_دونه 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞❥ :عاشقانه/غمگین 7: ❥𝐩𝐚𝐫𝐭@tahkookfic

۱۸:۲۱