عکس پروفایل Tanhayebisr / تن‌های بی‌سرT

Tanhayebisr / تن‌های بی‌سر

۲۱۵عضو
thumnail
#درس_شهداundefined چه میزان خود را برای #جهاد، #فداکاری و #شهادت در رکاب امام زمان آماده‌ کرده‌ایم که دعا می‌کنیم آقا بیا؟!
undefined صوتِ ماندگار شهید مفقود الجسد، حجت الاسلام #مصطفی #ردانی_پور در ۱۳۶۱/۰۴/۲۷
undefinedundefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۲۹

thumnail
#روضه_وداع- پسر: بابا چرا با این لباسا میری مشهد؟- شهید: امام حسین گفته اینجوری بیاید، جور دیگه بیاید قبولتون ندارم.- پسر: بابا سوغاتی یادت نره.- اما پسر نمی‌دانست این مشهد (محل شهادت)، سوغاتی‌اش فرق می‌کند.
undefinedما چگونه بیاییم تا قبولمان کنید؟ آیا ما نیز خریدنی هستیم؟
undefined بخشی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم، #مهدی_حیدری: گاهی شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است، اما گاهی زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن، درک محیط و بصیرت داشتن مشکل‌تر از شهید شدن یا مرگ و لقای الهی است.
undefinedundefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۳۰

thumnail
#روضه_عطشروز بعد عملیات رمضانعده‌ای رفتند مجروح های شب قبل را بیاورند.وقتی برگشتند گریه می‌کردند.می‌گفتند همه شهید شده‌اند.پرسیدیم تیر خلاص بهشان زده بودند؟گفتند: نه، از تشنگی شهید شده بودند.طبق دستور بر می‌گشتیم عقب.بعضی از بچه‌هایی که روی زمین افتاده بودند را می‌شناختم.رفتم بالای سرشان.زخمی نبودند.تکان هم نمی‌خوردند.سرم را روی سینه‌شان که گذاشتم می‌شنیدم که قلب شان آرام می زند.لب‌هایشان هم خشکِ خشک بود.در گرمای بالای 50 درجه که می‌جنگی، تیر و ترکش لازم نیست.چند ساعت به تو آب نرسد کارت تمام است.
undefinedمنبع: روزگاران؛کتاب عطش/ صفحه 25 و 45undefinedتصویر: صبح عملیات رمضان / تابستان ۱۳۶۱
undefined السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
undefinedundefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۳۰

thumnail
عبدالحسین! پیکر تو که شیفتۀ جبهه‌ها شد و اثری از آن نیامد، سال‌ها سهم یادبودت همان یک‌دست لباسی شد که مادرت برای تسکین خود در آن دفن کرد اما پس از 35 سال چشم‌انتظاری، مادرت نیز دیگر تاب دوری تو را نداشت و در همان یادبود تو در گلزار شهدای دزفول بر روی پیراهنت، آرام گرفت.
undefined پیکر شهید عبدالحسین نوروزی‌نژاد همچنان نیز میل جاویدالاثر بودن دارد ...
undefinedundefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۳۰

thumnail
#شهدا_اینگونه_رفتند_تا_بمانیمیگ گونی کوچکِ رنگ‌ و رو رفته که روی آن کاغذی چسبانده‌اند، روی کاغذ نوشته شده است «شهید بسیج سپاه ـ محمدابراهیم ماهی ـ مشهد ـ 60/3/5». همین! یگ گونی که از تن شهید محمدابراهیم ماهی به جای مانده است؛ یگ گونی خاکستر و یک وصیت‌نامه که جمله پایانی‌اش این است:
«باز هم یادآوری می‌کنم که برای من گریه نکنید...»
undefined
undefined دوستان خود را به مهمانی شهدا دعوت کنید.undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۳۰

thumnail
#رفاقت_تا_بهشتundefined وقتی "علی" شهید شد، "وسام" وصیت کرد، یکی از عکس‌های مشترکی که با رفیقِ شهیدش گرفته بود را درون قبر، روبروی صورتش بگذارند.
undefinedاین داستانِ رفاقت ابدی دو شهید مدافع حرم حزب‌الله، "وسام محسن شرف الدین" و "علی مسلم وهبی" است، رفاقتی که تا بهشت ادامه داشت و همچنان نیز ادامه دارد...
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۸:۴۸

thumnail
undefined بابک پسر خوش‌تیپی بود که در دانشگاه تهران، رشته حقوق می‌خواند اما از همه دلمشغولی‌ها و امکانات این دنیایی‌اش دل برید و برای دفاع از مرزهای اسلام، پرکشیده سمت سوریه؛ سمت حرم حضرت زینب سلام الله علیها و همانجا نیز درست یک ماه بعد از تولد 25 سالگی‌اش، شهید شد؛ جوانی که حالا خیلی ها به او لقب زیباترین شهید مدافع حرم را داده‌اند.
undefined قسمتی از وصیت‌نامه شهید بابک نوری هریس: به تو حسادت می‌کنند، تو مکن. تو را تکذیب می‌کنند، آرام باش. تو را می‌ستایند، فریب مخور. تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می‌خوانند، مسرور مباش ... آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت، از امام پنجم ...
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۱۰

thumnail
روز دختر بر دختران آسمانی مبارک.undefinedپدران شما برای آسایش همه دختران ایران، پدری کردند.undefined
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۱۱

thumnail
undefined باید مثل چمران زندگی کرد تا بتوان مثل چمران شهید شد.
undefinedامام بعد از شهادت دکتر چمران فرمود: مثل چمران بمیرید .... اما مقدمه مردن مثل چمران، زندگی کردن مانند اوست.همرزمانش می‌گفتند زمانی ناهار ماست داشتیم، سفره را انداخته و نینداخته، دکتر رسید. دعوتش کردیم بماند. دست‌هایش را شست و نشست سر همان سفره ما؛ یکی در بین غذا خوردن پرسید: این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد سرکشی، چی شد پس؟او اینگونه زیست و شد چمران، وزیر دفاعی که با این جایگاه و علم وقتی بعد از شهادت خانمش آمد ستاد، برای تسویه حساب. حساب چندانی نداشت؛ یک ساک پارچه ای، داخلش یک پیراهن و دوتا زیرپوش ....
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۶:۵۲

thumnail
از مادری که قبل از ازدواج بهایی بود، متولد شد.نامش را مهران گذاشتند، مهران بلورچی.پدر و مادر مهران در همان کودکی از هم جدا شدند و پدرش را نیز همان موقع از دست داد.البته چه پدری؟مهران در یکی از یادداشت‌هایش می‌نویسد: سخت تنها شده‌ام، و خیلی خوب تنهایی و بی‌کسی را حس می‌کنم و از آن رنج می‌برم. دائم تصورم این است که شاید اگر پدر می‌داشتم از این بهتر بودم. البته آن پدری که من داشتم، مسلّماً چنین نمی‌‌شد.کمی که بزرگ‌تر شد، به عضویت سازمان چریک‌های فدایی خلق در آمد و با نماز خداحافظی کرد.تا اینکه پای مهران به جبهه باز شد.نام علی را برای خودش انتخاب کرد.در گرماگرم جنگ با رتبه 5 در دانشگاه صنعتی شریف قبول شد.با درس اخلاق آیت‌الله حق‌شناس آشنا شد و حسابی تغییر کرد.دیگر این علی آن مهران سابق نبود، یک عارف به تمام معنا شده بودشروع کرده بود به محاسبه نفس و نوشتن گناهانش!اما چه گناهانی؟ 101 گناه که شاید خیلی از ما آن‌ها را مکروه هم نمی‌دانیم.وقت را زیاد تلف کردم، کم فکر کردم، به طور جدی یاد مرگ نبودم و ...!! عاقبت اسفند 65 یک ترکش کوچک، علی را به معشوقش رساند.
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۲۰:۱۵

thumnail
undefined حاج احمد کاظمی از دل نبردهای تن به تن خونین‌شهر، از متن عملیات‌های پرخطرِ دفاع مقدس، با دلی پر از شوقِ پرواز برای ما به یادگار ماند، اما آنقدر بر آرزوی خود اصرار کرد که 17 سال بعد از جنگ، در روز عرفه 1384 همانطور که وصیت کرده بود در روزگاری که خبری از همه چیز می‌دیدی الا شهادت، به دوستان شهیدش پیوست.
undefined آرزوی‌های خود را از خدا بخواهید و بر آن اصرار کنید، او اجابت کنندۀ آرزوهاست ...

━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۵:۲۱

thumnail
شفاعت می‌خواهید، از امشب گاهی به وصیت این شهید عمل کنید
التماس دعا دارم براداران عزیزم، شما را به خدا در هیئت یاد من باشید و من قول شفاعت به شما می‌دهم، بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین‌ علیه السلام است، اگر گاهی در هیئت‌ها یک قطره از اشک برای اربابم را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمی‌فروشم.
این فرازی از وصیت‌نامه مداح شهید غلامعلی رجبی بود که در تاریخ 6 مرداد 1367 در عملیات مرصاد به آرزوی خود رسید. در شبِ سی و چهارمین سالگرد شهادتش همزمان با شب اول محرم، قطره اشکی هدیه کنید و قول شفاعت از او بگیرید.
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar |تن‌های بی‌سر

۱۵:۵۷

thumnail
سؤال شهید محمدکاظم مهدی‌زاده در وصیتشمی‌خواستم بزرگ بشم، درس بخونم، مهندس بشم، خاکمو آباد کنم، زن بگیرم، مادر و پدرم رو ببرم کربلا، دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک، تو راه مدرسه با هم حرف بزنیم، خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم. خب نشد، باید می‌رفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم دفاع می‌کردم، رفتم که دروغ نباشه، احترام کم نشه، همدیگرو درک کنیم، ریا از بین بره، دیگه توهین نباشه، محتاج کسی نباشیم ... الآن اوضاع چطوره؟
undefinedفرازی از وصیت‌نامه شهید محمدکاظم مهدی‌زاده عضو گردان تخریب که در عملیات کربلای 1 در منطقه مهران، ارتفاعات قلاویزان به شهادت رسید، ‌مزار او در بهشت رضای مشهد است.
منبع: هفته نامه حیات طیبه، جمعه21 تیرماه، شماره 106
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۵:۱۸

thumnail
ما مانند شیشه هستیم که هر چه بکشند تیزتر می‌شود
undefinedما به جهانیان ثابت خواهیم کرد که رنج و مشقات بر ما هیچ تاثیر منفی نخواهد گذاشت. ما مانند شیشه هستیم که هر چه بکشند تیزتر می‌شود و چون پولاد آبدیده تر میگردد.
ای خاکیان بدانید ما از کوه استوارتر و از اقیانوس‌ها خروشان‌تر و از آتش داغ‌تر هستیم، ما پاسداران از این رسالتیم که بحق لباس سبز و مقدس بر تن کردیم و با خونمان، بیرقِ سرخش می‌کنیم و بر فراز کاخ‌های ابر قدرت‌ها با عنوان لااله الاالله محمد رسول الله برافراشته می‌کنیم.
ما نه بسته به زمینیم و نه وابسته به زمان و تنها رضای حق ما را شادمان و خرسند می‌سازد.
undefinedقسمتی از وصیت‌نامه شهید ابوالقاسم بوذری
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱:۵۰

thumnail
undefined اگر بخواهی می‌توانی ...
اکنون که این وصیت‌نامه را می‌نویسم سوار بر ماشین و با سرعت زیاد، کوله‌بار به دوش، عازم جبهه هستم و با این تکان ماشین هم خط خرابی بر کاغذ نقش می‌بندد و هم قدرت فکر کردن و نوشتن کم. ولی چون ممکن است که فرصت نکنم در کناری خلوت کنم و احساسم را با قلمم بر کاغذ بنویسم؛ لذا همین قدر که می‌دانم وظیفه است شکسته بسته می‌نویسم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل:شهادت حرکتی و سیری است از هابیل تا حسین و از کربلا تا سرزمین‌های خونین رنگ کشور اسلامی ایران. این حرکت در طول تاریخ بوده و این خون‌ها ریخته شده. به غیر از برای خدا خونت را هدر مده، تن به مرگ نداده تا شهید شوی. اگر بخواهی می‌توانی …
undefinedوصیت‌نامه طلبه شهید علیرضا عسگری از شهدای اسدآباد همدان
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۸:۱۹

thumnail
#روضهبرای دست، دلش تنگ شد زمانی کهرسیده بود به اتمام کار انگشتر
undefined انگشتر شکسته و غرق به خونِ طلبه بسیجی آرمان علی‌وردی که در تهران به شهادت رسید.
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۲۲

thumnail
undefined به خسارت‌ها نگاه نکنید، به برکات آن نگاه کنید
اى مردم چهره‌هاى انسان‌ها را در این زمان بشناسید، انسان‌هاى مؤمن و با تقوا و مخالف آن، انسان‌هاى منافق را با هم تمیز دهید. در این موقعیت چهره‌هاى منافق‌گونه افرادى که به انقلاب لطمه مى‌زنند را بشناسید و در مقابلشان سکوت نکنید، به خسارات و تلفاتى که جنگ به همراه دارد، نگاه نکنید. به والله این جنگ برکات زیادى دارد که اگر مرد جنگ و کارزار بودید، درک خواهید کرد.
undefined وصیت‌نامه شهید محمدرضا دهقانی اشکذری
پینوشت: حوادث تلخ این روزهای ما نیز برکاتی دارد؛ همانطور که امامِ ما، خامنه‌ای فرمود: اینها حوادث طبیعی یک راه دشوار به سمت قلّه است، اصلاً نگران نباشید اگر این حوادث نبود باید تعجّب می‌کردید.
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۰۰

thumnail
آخرین عکس دختر و پدری undefined

شهید امیر کمندی چهارشنبه شب در منطقه ستارخان به وسیله برخورد نارنجک اغتشاشگران به سرش شهید شد.
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۳:۰۳

thumnail
[کتاب: عصرهای کریسکان]
undefined معرفی کتابکتاب عصرهای کریسکان نوشته‌ی آقای کیانوش گلزار راغب، خاطرات امیر سعیدزاده یکی از رزمندگان جنگ ایران و عراق را به تصویر کشیده است. در این اثر با سرنوشت غمناک و ناراحت کننده او همراه می‌شویم تا به عمق فجایع ضد انقلاب دموکرات و کومله پی‌ببریم.

undefined برشی از کتابجنازه حمید را برمی‌گردانم و می‌بینم چشم‌ها‌یش را با سرنیزه از حدقه در آورده‌اند‌. بینی‌اش را بریده‌اند‌. آلت تناسلی و بیضه‌ها‌یش را بریده و بدنش را سوراخ سوراخ کرده‌اند‌. آن‌قدر گریه می‌کنم و سر به زمین می‌کوبم که نفسم می‌گیرد ...
━━━━━━━━undefined @Tanhayebisar | تن‌های بی‌سر

۱۹:۵۴