کدام درست است ؟
رئیسِ جمهور ؟ یا رئیس جمهوری ؟
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
رئیسِ جمهور ؟ یا رئیس جمهوری ؟
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۸:۰۲
ویرایش کنید:
او از زمانیکه ندیمهی ملکه بود هم امورات عالیجناب را رسیدگی میکرد.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
او از زمانیکه ندیمهی ملکه بود هم امورات عالیجناب را رسیدگی میکرد.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۹:۵۸
ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
کدام درست است ؟ رئیسِ جمهور ؟ یا رئیس جمهوری ؟ ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam @mohammadmoslemifar
رئیس جمهور / رئیس جمهوری
واژهی "جمهوری"، منسوب به "جمهور" است و به حکومتی که به وسیلهی مردم اداره میشود، «جمهوری» میگویند. مانند: جمهوری خلق چین. در حالی که "جمهور" به معنای "مردم" است. بنابراین به کسی که از طرف مردم برای مدّتِ مشخّص به عنوان "رئیس" این نوع حکومت انتخاب میشود ، باید «رئیس جمهوری» گفت نه «رئیس جمهور». چون اساساً او رئیس مردم نیست، بلکه رئیس حکومتی است که از سویِ مردم برگزیده شدهاست.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
واژهی "جمهوری"، منسوب به "جمهور" است و به حکومتی که به وسیلهی مردم اداره میشود، «جمهوری» میگویند. مانند: جمهوری خلق چین. در حالی که "جمهور" به معنای "مردم" است. بنابراین به کسی که از طرف مردم برای مدّتِ مشخّص به عنوان "رئیس" این نوع حکومت انتخاب میشود ، باید «رئیس جمهوری» گفت نه «رئیس جمهور». چون اساساً او رئیس مردم نیست، بلکه رئیس حکومتی است که از سویِ مردم برگزیده شدهاست.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۱۵:۲۸
ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
ویرایش کنید: او از زمانیکه ندیمهی ملکه بود هم امورات عالیجناب را رسیدگی میکرد. ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam @mohammadmoslemifar
در متن دادهشده دو اشکال نگارشی وجود دارد که به راحتی قابلیّت اصلاح دارد : زمانیکه، باید با یک فاصله، جدا نوشتهشود : زمانی که
بعد از فعل "بود"، خوب است ویرگول آوردهشود.
و اشتباهِ بسیار آشکار این که "امور" ، جمع است و نمیتوان آن را دوباره جمع بست. علاوه بر این که بهتر است به جای آن، از "کارهای" بهره برد.
و آخِرین نکته که نیاز به توضیح دارد، کاربرد واژهی "هم" است. این نکته را در پیام بعدی شرح میدهم.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
بعد از فعل "بود"، خوب است ویرگول آوردهشود.
و اشتباهِ بسیار آشکار این که "امور" ، جمع است و نمیتوان آن را دوباره جمع بست. علاوه بر این که بهتر است به جای آن، از "کارهای" بهره برد.
و آخِرین نکته که نیاز به توضیح دارد، کاربرد واژهی "هم" است. این نکته را در پیام بعدی شرح میدهم.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۱۶:۴۹
ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
در متن دادهشده دو اشکال نگارشی وجود دارد که به راحتی قابلیّت اصلاح دارد : زمانیکه، باید با یک فاصله، جدا نوشتهشود : زمانی که بعد از فعل "بود"، خوب است ویرگول آوردهشود. و اشتباهِ بسیار آشکار این که "امور" ، جمع است و نمیتوان آن را دوباره جمع بست. علاوه بر این که بهتر است به جای آن، از "کارهای" بهره برد. و آخِرین نکته که نیاز به توضیح دارد، کاربرد واژهی "هم" است. این نکته را در پیام بعدی شرح میدهم. ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam @mohammadmoslemifar
پیش از آن که در موردِ واژهی "هم" در متن بالا سخن بگویم، دو نکتهی ویرایشی دیگر را در متن یادشده بازگو میکنم :
فعل "رسیدگی میکرد"، گذرا به مفعول نیست. یعنی نمیتواند مفعول بگیرد. بلکه گذرا به متمِّم است و حرفِ اضافهی اختصاصی آن، "به" است.
ترکیب "عالیجناب" بهتر است با نیمفاصله جدا نوشتهشود.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
فعل "رسیدگی میکرد"، گذرا به مفعول نیست. یعنی نمیتواند مفعول بگیرد. بلکه گذرا به متمِّم است و حرفِ اضافهی اختصاصی آن، "به" است.
ترکیب "عالیجناب" بهتر است با نیمفاصله جدا نوشتهشود.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۱۷:۳۲
ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
پیش از آن که در موردِ واژهی "هم" در متن بالا سخن بگویم، دو نکتهی ویرایشی دیگر را در متن یادشده بازگو میکنم : فعل "رسیدگی میکرد"، گذرا به مفعول نیست. یعنی نمیتواند مفعول بگیرد. بلکه گذرا به متمِّم است و حرفِ اضافهی اختصاصی آن، "به" است. ترکیب "عالیجناب" بهتر است با نیمفاصله جدا نوشتهشود. ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam @mohammadmoslemifar
و امّا دربارهی حرف ربط "هم" در متن دادهشده ؛
این حرف، برای معنی اشتراک به کار میرود. در متن بالا ، "هم" در دو جا میتواند به کار رود و بسته به این کاربرد، دو معنا به دست خواهدآمد:
او از زمانی که ندیمهی ملکه هم بود، به کارهای عالیجناب رسیدگی میکرد : در این کاربرد، اشتراک بین زمانها است.
او از زمانی که ندیمهی ملکه بود، به کارهای عالیجناب هم رسیدگی میکرد : در این کاربرد، اشتراک بینِ ملکه و عالیجناب در خدمتگرفتن است.
امیدوارم متوجّه شدهباشید که جایِ به کاررفتنِ واژه در جمله، تا چه اندازه میتواند معنا را تغییر دهد.
دقیق بگوییم. دقیق بنویسیم.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
این حرف، برای معنی اشتراک به کار میرود. در متن بالا ، "هم" در دو جا میتواند به کار رود و بسته به این کاربرد، دو معنا به دست خواهدآمد:
او از زمانی که ندیمهی ملکه هم بود، به کارهای عالیجناب رسیدگی میکرد : در این کاربرد، اشتراک بین زمانها است.
او از زمانی که ندیمهی ملکه بود، به کارهای عالیجناب هم رسیدگی میکرد : در این کاربرد، اشتراک بینِ ملکه و عالیجناب در خدمتگرفتن است.
امیدوارم متوجّه شدهباشید که جایِ به کاررفتنِ واژه در جمله، تا چه اندازه میتواند معنا را تغییر دهد.
دقیق بگوییم. دقیق بنویسیم.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۱۹:۲۹
۲۳:۲۶
ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
چالش یک نمرهی تشویقی در آدینه سعدی "علیهالرحمه" در بیتِ زیر دقیقاً به چه نکتهای اشاره میکند؟ یک شاهدِ روایی هم برایش بیاورید. تن آدمی شریف است به جان آدمیّت نه همین لباسِ زیباست نشانِ آدمیّت ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam
پاسخ چالش یک نمرهی تشویقی در آدینه
برای دادنِ پاسخ، ابتدا لازم است به واژهی "دقیقاً" که در پرسش آمده توجّه شود.
و امّا پاسخ
برای دادنِ پاسخ، ابتدا لازم است به واژهی "دقیقاً" که در پرسش آمده توجّه شود.
و امّا پاسخ
۵:۰۵
پاسخ چالش یک نمرهی تشویقی در آدینه با توجه به بیت سعدی :تن آدمی شریف است به جان آدمیّتنه همین لباسِ زیباست نشان آدمیّت
۶:۰۸
شرح یک بیت از سعدی.m4a
۰۶:۴۷-۶.۳۸ مگابایت
۶:۱۹
۸:۰۴
چالشِ یک نمرهی تشویقی در آدینه
این بیت را بررسی کنید :ما کافر کفریم و خدا کافر ماما میرِ خداییم و خدا ، بندهی ما
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
این بیت را بررسی کنید :ما کافر کفریم و خدا کافر ماما میرِ خداییم و خدا ، بندهی ما
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۹:۵۴
ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
موسیقی
میدانیم که سعدی را در ادبیّات فارسی، "شیخ اجلّ" نامیدهاند. اجلّ ، اسم تفضیل است و معنای شکوهمندتر و شکوهمندترین میدهد. دانستنِ همین نکته کافی است تا دریابیم کلامِ این بزرگمردِ زبان و ادبیّات فارسی را باید با چشمی دقیقتر نگاه کنیم.
در بیت :تن آدمی، شریف است به جانِ آدمیّت"نه" همین لباسِ زیباست، نشانِ آدمیّتسعدی با ظرافت و نکتهسنجی، قید نفیِ "نه" را از فعل جدا میکند و بر سرِ اسم میآورد.به جایِ آن که بگوید : نیست ؛ میگوید : نه ... است وَ با این جابهجایی، درسی بزرگ میدهد.
لطفاً خوب توجّه کنید :
سعدی در مصراعِ نخست، بین تن و جان رابطه برقرار میکند و ارزش تن را به جان میداند. این "تن" و "جان" را خوب در خاطر نگاه دارید تا دوباره به آنها برگردیم. سپس در مصراعِ دوم، به جای آن که بگوید لباسِ زیبا نیست که نشان آدمیّت است؛ در مقامِ یک معلّمِ اخلاق ظاهر میشود و با آوردنِ "نه" بر سر اسم، گوشزدمان میکند که فقط لباسِ زیبا نشانِ آدمیّت نیست.گرفتید چه شد؟! میگوید یقیناًلباسِزیباهمنشانِآدمیّتاستامّا همهاش این نیست. ارزش این تن که باید و باید در زیبایی و آراستگیِ آن کوشا بود، خود وابسته به جان و روح و باطن و سیرت آدمی است.نمیگوید بیخیالِ لباسِ مرتّب و ظاهرِ آراسته باش و فقط برو سراغِ معنویّات! میگوید آراسته باش، اتوکشیده باش، تمیز باش و ... امّا همهی اینها شرطِ لازمِ آدمیّت است. اگر بناست شرطِ کافی را هم در آدمیّت به دست آوری، برو سراغِ معنویّت، برو سراغِ دل، برو سراغِ درون، برو سراغِ پرورشِ روح، برو سراغِ این که دل را به صاحبش گره بزنی، برو سراغ جان. چرا؟ چون جان و روحت خدایی است. چون خدا گفته در آدمی از روحِ خود دمیدهاست : وَ نَفَختُ فیهِ مِن روحی.
این، همان است که در روایات میخوانیم :شرفُ المکانِ بالمَکین.روایت نمیگوید : مکان، شریف نیست، ارزش ندارد، قابلِ اعتنا نیست. بلکه میگوید : ارزش و شرافت و قابلِ توجّه بودنش با کسی که در آن زندگی میکند، جلوه پیدا میکند.همانطور که تنِ آراسته به لباسی زیبا ، با جان و روحِ انسانی و الهی که در آن زندگی میکند ارزش و جلوهی خود را چند برابر میکند. در غیرِ این صورت، نه تنها جلوهای نخواهد داشت و به چشم نخواهد آمد، که اگر جان و روحی دروغگو، بدنهاد، فرومایه و در یک کلام، غیر انسانی و غیر الهی در آن باشد، ارزش خود را هم از دست میدهد.
اللهمّ خُذ بِیدی و اِن لَم تَاخُذ بِیدی، لَاُهلکُ ظلوماً و جهولاً.
دکتر محمّد مسلمیفرنهم آذرماه سال ۱۴۰۳ شمسی
در بیت :تن آدمی، شریف است به جانِ آدمیّت"نه" همین لباسِ زیباست، نشانِ آدمیّتسعدی با ظرافت و نکتهسنجی، قید نفیِ "نه" را از فعل جدا میکند و بر سرِ اسم میآورد.به جایِ آن که بگوید : نیست ؛ میگوید : نه ... است وَ با این جابهجایی، درسی بزرگ میدهد.
لطفاً خوب توجّه کنید :
سعدی در مصراعِ نخست، بین تن و جان رابطه برقرار میکند و ارزش تن را به جان میداند. این "تن" و "جان" را خوب در خاطر نگاه دارید تا دوباره به آنها برگردیم. سپس در مصراعِ دوم، به جای آن که بگوید لباسِ زیبا نیست که نشان آدمیّت است؛ در مقامِ یک معلّمِ اخلاق ظاهر میشود و با آوردنِ "نه" بر سر اسم، گوشزدمان میکند که فقط لباسِ زیبا نشانِ آدمیّت نیست.گرفتید چه شد؟! میگوید یقیناًلباسِزیباهمنشانِآدمیّتاستامّا همهاش این نیست. ارزش این تن که باید و باید در زیبایی و آراستگیِ آن کوشا بود، خود وابسته به جان و روح و باطن و سیرت آدمی است.نمیگوید بیخیالِ لباسِ مرتّب و ظاهرِ آراسته باش و فقط برو سراغِ معنویّات! میگوید آراسته باش، اتوکشیده باش، تمیز باش و ... امّا همهی اینها شرطِ لازمِ آدمیّت است. اگر بناست شرطِ کافی را هم در آدمیّت به دست آوری، برو سراغِ معنویّت، برو سراغِ دل، برو سراغِ درون، برو سراغِ پرورشِ روح، برو سراغِ این که دل را به صاحبش گره بزنی، برو سراغ جان. چرا؟ چون جان و روحت خدایی است. چون خدا گفته در آدمی از روحِ خود دمیدهاست : وَ نَفَختُ فیهِ مِن روحی.
این، همان است که در روایات میخوانیم :شرفُ المکانِ بالمَکین.روایت نمیگوید : مکان، شریف نیست، ارزش ندارد، قابلِ اعتنا نیست. بلکه میگوید : ارزش و شرافت و قابلِ توجّه بودنش با کسی که در آن زندگی میکند، جلوه پیدا میکند.همانطور که تنِ آراسته به لباسی زیبا ، با جان و روحِ انسانی و الهی که در آن زندگی میکند ارزش و جلوهی خود را چند برابر میکند. در غیرِ این صورت، نه تنها جلوهای نخواهد داشت و به چشم نخواهد آمد، که اگر جان و روحی دروغگو، بدنهاد، فرومایه و در یک کلام، غیر انسانی و غیر الهی در آن باشد، ارزش خود را هم از دست میدهد.
اللهمّ خُذ بِیدی و اِن لَم تَاخُذ بِیدی، لَاُهلکُ ظلوماً و جهولاً.
دکتر محمّد مسلمیفرنهم آذرماه سال ۱۴۰۳ شمسی
۹:۵۷
بازارسال شده از ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
یک نکته ؛ چند استفاده
نکته :به کاربردنِ قواعدِ عربی، در واژههایِ فارسی و واژههایِ غیرِ عربیِ دخیل در فارسی، غلط است.
چند استفاده : جمع بستنِ واژههایِ فارسی و دخیلِ غیرِ عربی با نشانههایِ جمعِ عربی نادرست است . گزارشات ، پیشنهادات، بازرسین، داوطلبین. گزارشها، پیشنهادها، بازرسان، داوطلبان.
حتّی بهتر است تا جایی که میشود واژههایِ عربی را هم با نشانههایِ جمعِ فارسی، به کار ببریم. مسوولین مسوولان
به کاربردنِ "تنوین" در انتهایِ واژههایِ فارسی و دخیلِ غیرِ فارسی، نادرست است. دوماً، گاهاً، خواهشاً، تلفناً، جاناً.
" یّت "، در زبانِ عربی، مصدرِ جعلی میسازد. افزودنِ آن به کلماتِ فارسی و دخیلِ غیرِ عربی، نادرست است. خوبیّت، منیّت، رهبریّت، دوئیّت.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam
نکته :به کاربردنِ قواعدِ عربی، در واژههایِ فارسی و واژههایِ غیرِ عربیِ دخیل در فارسی، غلط است.
چند استفاده : جمع بستنِ واژههایِ فارسی و دخیلِ غیرِ عربی با نشانههایِ جمعِ عربی نادرست است . گزارشات ، پیشنهادات، بازرسین، داوطلبین. گزارشها، پیشنهادها، بازرسان، داوطلبان.
حتّی بهتر است تا جایی که میشود واژههایِ عربی را هم با نشانههایِ جمعِ فارسی، به کار ببریم. مسوولین مسوولان
به کاربردنِ "تنوین" در انتهایِ واژههایِ فارسی و دخیلِ غیرِ فارسی، نادرست است. دوماً، گاهاً، خواهشاً، تلفناً، جاناً.
" یّت "، در زبانِ عربی، مصدرِ جعلی میسازد. افزودنِ آن به کلماتِ فارسی و دخیلِ غیرِ عربی، نادرست است. خوبیّت، منیّت، رهبریّت، دوئیّت.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam
۱۴:۳۲
۱۴:۳۵
سیف / صیف
واژهی سیف به معنای «شمشیر» است :
دیوانگان نترسند از صولت قیامتبشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه سعدی
واژهی صیف به معنی «تابستان» است :
عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا سعدی
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
واژهی سیف به معنای «شمشیر» است :
دیوانگان نترسند از صولت قیامتبشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه سعدی
واژهی صیف به معنی «تابستان» است :
عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا سعدی
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۱۵:۲۴
اولین دستهگل را چه کسی به آب داد؟
«دستهگل به آب دادن»، کنایه از این است که کسی کاری را خراب کردهاست و روایتهایی که از آن نقل شده بهطورکلی چنین داستانی دارد : در قدیم، فردی بدقدم (یا بدجنس) بود که اطرافیان، با وعده و وعید و برای این که مشکلی ایجاد نشود، از او خواسته بودند در روز عروسیِ یکی از خویشان یا دوستان، در آن ولایت نباشد و در جای دیگری بهسر بَرَد. او میپذیرد، امّا به این فکر میافتد که خدمتی انجام دهد و سبب دلخوشیِ آنها شود. در آن آبادی، نهرِ آبی بود که از حیاط و حوض خانهی عروس و داماد میگذشت. مرد دستهگلِ زیبایی چید و آن را به آب انداخت تا موقعِ عقدکنان، واردِ حوضچهی آن خانه شود. وقتی دستهگل رسید، یکی از بچّههایی که در آن جا به جَستوخیز مشغول بود، آن را میبیند و برای گرفتنش خود را در حوض میاندازد. بزرگترها، که سرگرم مراسم بودند، زمانی متوجّه اتّفاق شدند که کار از کار گذشته و بچّه خفه شدهبود. عروسی تبدیل به عزا و شیون شد. هنگامی که آن مرد به آبادی برگشت تا تبریک بگوید، دید همه سوگوار و خشمگین هستند. به او گفتند: تو سِحر و جادویی کردی که اینطور شد؟ گفت: من کاری نکردم؛ فقط دستهگلی به آب دادم!!
برگرفته و خلاصهشده از کتابِ تمثیل و مَثَل
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
«دستهگل به آب دادن»، کنایه از این است که کسی کاری را خراب کردهاست و روایتهایی که از آن نقل شده بهطورکلی چنین داستانی دارد : در قدیم، فردی بدقدم (یا بدجنس) بود که اطرافیان، با وعده و وعید و برای این که مشکلی ایجاد نشود، از او خواسته بودند در روز عروسیِ یکی از خویشان یا دوستان، در آن ولایت نباشد و در جای دیگری بهسر بَرَد. او میپذیرد، امّا به این فکر میافتد که خدمتی انجام دهد و سبب دلخوشیِ آنها شود. در آن آبادی، نهرِ آبی بود که از حیاط و حوض خانهی عروس و داماد میگذشت. مرد دستهگلِ زیبایی چید و آن را به آب انداخت تا موقعِ عقدکنان، واردِ حوضچهی آن خانه شود. وقتی دستهگل رسید، یکی از بچّههایی که در آن جا به جَستوخیز مشغول بود، آن را میبیند و برای گرفتنش خود را در حوض میاندازد. بزرگترها، که سرگرم مراسم بودند، زمانی متوجّه اتّفاق شدند که کار از کار گذشته و بچّه خفه شدهبود. عروسی تبدیل به عزا و شیون شد. هنگامی که آن مرد به آبادی برگشت تا تبریک بگوید، دید همه سوگوار و خشمگین هستند. به او گفتند: تو سِحر و جادویی کردی که اینطور شد؟ گفت: من کاری نکردم؛ فقط دستهگلی به آب دادم!!
برگرفته و خلاصهشده از کتابِ تمثیل و مَثَل
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۱۶:۲۳
بازارسال شده از امیرمحمد
۱۶:۴۶
۱۴:۳۸
خُرد / خُورد
واژهی خُرد ، به ضمّ اوّل و سکون دوم، بهمعنای «کوچک» و «ریز» و «اندك» است و آن را نباید با واژهی خُورد که سوم شخص مفرد ماضی ساده و نیز مادّهی مصدرِ خوردن است، اشتباه کرد. در ترکیبها، به مقتضای معنی، گاهی آن و گاهی این به کار میرود:
خُرْدسال، خُرد کردن، خُردشدن، پولِ خُـرد ؛ولی خُورد و خُوراک، خور و خواب و جز اینها.
همچنین واژهی خُرده را که به همان معنای خُرد است ، نباید بهصورت خُورده ، صفت مفعولی فعل خوردن، نوشت :
خُردهفروش، خُردهگیری، خُردهبینی، خُردهمالك، خُردهبورژوا، خُردهکاری، خُردهحساب، خُردهریز، يكخُرده، خُردهخُرده (اندك اندك)
خوردهفروش، خوردهگیری، خوردهبینی، خوردهمالک، خوردهبورژوا، خوردهکاری، خوردهحساب، خوردهریز، یکخورده.
سالخُورد ، سالخورده سالخرد، سالخرده
اصطلاح عامیانهی «خورده برده» که از خوردن و بردن گرفته شدهاست، با همین املا صحیح است و نباید آن را "خُرده برده" نوشت :
من از کسی خورده برده ندارم.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
واژهی خُرد ، به ضمّ اوّل و سکون دوم، بهمعنای «کوچک» و «ریز» و «اندك» است و آن را نباید با واژهی خُورد که سوم شخص مفرد ماضی ساده و نیز مادّهی مصدرِ خوردن است، اشتباه کرد. در ترکیبها، به مقتضای معنی، گاهی آن و گاهی این به کار میرود:
خُرْدسال، خُرد کردن، خُردشدن، پولِ خُـرد ؛ولی خُورد و خُوراک، خور و خواب و جز اینها.
همچنین واژهی خُرده را که به همان معنای خُرد است ، نباید بهصورت خُورده ، صفت مفعولی فعل خوردن، نوشت :
خُردهفروش، خُردهگیری، خُردهبینی، خُردهمالك، خُردهبورژوا، خُردهکاری، خُردهحساب، خُردهریز، يكخُرده، خُردهخُرده (اندك اندك)
خوردهفروش، خوردهگیری، خوردهبینی، خوردهمالک، خوردهبورژوا، خوردهکاری، خوردهحساب، خوردهریز، یکخورده.
سالخُورد ، سالخورده سالخرد، سالخرده
اصطلاح عامیانهی «خورده برده» که از خوردن و بردن گرفته شدهاست، با همین املا صحیح است و نباید آن را "خُرده برده" نوشت :
من از کسی خورده برده ندارم.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar
۱۵:۰۵