عکس پروفایل ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.ت

ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.

۲۷۸عضو
undefined کدام درست است ؟
undefined رئیسِ جمهور ؟ یاundefined رئیس جمهوری ؟
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۸:۰۲

undefined ویرایش کنید:
undefined او از زمانیکه ندیمه‌ی ملکه بود هم امورات عالیجناب را رسیدگی می‌کرد.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۹:۵۸

ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
undefined کدام درست است ؟ undefined رئیسِ جمهور ؟ یا undefined رئیس جمهوری ؟ ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam @mohammadmoslemifar
undefined رئیس جمهور / رئیس جمهوری
undefined واژه‌ی "جمهوری"، منسوب به "جمهور" است و به حکومتی که به وسیله‌ی مردم اداره می‌شود، «جمهوری» می‌گویند. مانند: جمهوری خلق چین. در حالی که "جمهور" به معنای "مردم" است. بنابراین به کسی که از طرف مردم برای مدّتِ مشخّص به عنوان "رئیس" این نوع حکومت انتخاب می‌شود ، باید «رئیس جمهوری» گفت نه «رئیس جمهور». چون اساساً او رئیس مردم نیست، بلکه رئیس حکومتی است که از سویِ مردم برگزیده شده‌است.

ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۱۵:۲۸

ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
undefined ویرایش کنید: undefined او از زمانیکه ندیمه‌ی ملکه بود هم امورات عالیجناب را رسیدگی می‌کرد. ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam @mohammadmoslemifar
undefined در متن داده‌شده دو اشکال نگارشی وجود دارد که به راحتی قابلیّت اصلاح دارد :undefined زمانیکه، باید با یک فاصله، جدا نوشته‌شود : زمانی که
undefined بعد از فعل "بود"، خوب است ویرگول آورده‌شود.
undefined و اشتباهِ بسیار آشکار این که "امور" ، جمع است و نمی‌توان آن را دوباره جمع بست. علاوه بر این که بهتر است به جای آن، از "کارهای" بهره برد.
undefined و آخِرین نکته که نیاز به توضیح دارد، کاربرد واژه‌ی "هم" است. این نکته را در پیام بعدی شرح می‌دهم.

ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۱۶:۴۹

ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
undefined در متن داده‌شده دو اشکال نگارشی وجود دارد که به راحتی قابلیّت اصلاح دارد : undefined زمانیکه، باید با یک فاصله، جدا نوشته‌شود : زمانی که undefined بعد از فعل "بود"، خوب است ویرگول آورده‌شود. undefined و اشتباهِ بسیار آشکار این که "امور" ، جمع است و نمی‌توان آن را دوباره جمع بست. علاوه بر این که بهتر است به جای آن، از "کارهای" بهره برد. undefined و آخِرین نکته که نیاز به توضیح دارد، کاربرد واژه‌ی "هم" است. این نکته را در پیام بعدی شرح می‌دهم. ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam @mohammadmoslemifar
پیش از آن که در موردِ واژه‌ی "هم" در متن بالا سخن بگویم، دو نکته‌ی ویرایشی دیگر را در متن یادشده بازگو می‌کنم :
undefined فعل "رسیدگی می‌‌کرد"، گذرا به مفعول نیست. یعنی نمی‌تواند مفعول بگیرد. بلکه گذرا به متمِّم است و حرفِ اضافه‌ی اختصاصی آن، "به" است.
undefined ترکیب "عالیجناب" بهتر است با نیم‌فاصله جدا نوشته‌شود.

ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۱۷:۳۲

ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
پیش از آن که در موردِ واژه‌ی "هم" در متن بالا سخن بگویم، دو نکته‌ی ویرایشی دیگر را در متن یادشده بازگو می‌کنم : undefined فعل "رسیدگی می‌‌کرد"، گذرا به مفعول نیست. یعنی نمی‌تواند مفعول بگیرد. بلکه گذرا به متمِّم است و حرفِ اضافه‌ی اختصاصی آن، "به" است. undefined ترکیب "عالیجناب" بهتر است با نیم‌فاصله جدا نوشته‌شود. ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam @mohammadmoslemifar
undefined و امّا درباره‌ی حرف ربط "هم" در متن داده‌شده ؛
این حرف، برای معنی اشتراک به کار می‌رود. در متن بالا ، "هم" در دو جا می‌تواند به کار رود و بسته به این کاربرد، دو معنا به دست خواهد‌آمد:
undefined او از زمانی که ندیمه‌ی ملکه هم بود، به کارهای عالی‌جناب رسیدگی می‌کرد : در این کاربرد، اشتراک بین زمان‌ها است.
undefined او از زمانی که ندیمه‌ی ملکه بود، به کارهای عالی‌جناب هم رسیدگی می‌کرد : در این کاربرد، اشتراک بینِ ملکه و عالی‌جناب در خدمت‌گرفتن است.
undefined امیدوارم متوجّه شده‌باشید که جایِ به کاررفتنِ واژه در جمله، تا چه اندازه می‌تواند معنا را تغییر دهد.
undefined دقیق بگوییم. دقیق بنویسیم.

ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۱۹:۲۹

جهت شرکت در نظرسنجی ترنم قلم وارد دیجی فرم زیر شوید:
https://digiform.ir/w5d67cd2a

۲۳:۲۶

ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
undefined چالش یک نمره‌ی تشویقی در آدینه undefined سعدی "علیه‌الرحمه" در بیتِ زیر دقیقاً به چه نکته‌ای اشاره می‌کند؟ یک شاهدِ روایی هم برایش بیاورید. undefined تن آدمی شریف است به جان آدمیّت نه همین لباسِ زیباست نشانِ آدمیّت ble.ir/join/9ZNrhpjJFR @tarannomeghalam
پاسخ چالش یک نمره‌ی تشویقی در آدینه
برای دادنِ پاسخ، ابتدا لازم است به واژه‌ی "دقیقاً" که در پرسش آمده توجّه شود.
و امّا پاسخ undefinedundefined

۵:۰۵

پاسخ چالش یک نمره‌ی تشویقی در آدینه با توجه به بیت سعدی :تن آدمی شریف است به جان آدمیّتنه همین لباسِ زیباست نشان آدمیّت
undefinedundefined

۶:۰۸

شرح یک بیت از سعدی.m4a

۰۶:۴۷-۶.۳۸ مگابایت

۶:۱۹

thumnail
اشکالِ عبارتِ بالا چیست؟

۸:۰۴

undefined چالشِ یک نمره‌ی تشویقی در آدینه
undefined این بیت را بررسی کنید :ما کافر کفریم و خدا کافر ماما میرِ خداییم و خدا ، بنده‌ی ما
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۹:۵۴

ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
undefined موسیقی
undefined می‌دانیم که سعدی را در ادبیّات فارسی، "شیخ اجلّ" نامیده‌اند. اجلّ ، اسم تفضیل است و معنای شکوهمندتر و شکوهمندترین می‌دهد. دانستنِ همین نکته کافی است تا دریابیم کلامِ این بزرگ‌مردِ زبان و ادبیّات فارسی را باید با چشمی دقیق‌تر نگاه کنیم.
undefined در بیت :تن آدمی، شریف است به جانِ آدمیّت"نه" همین لباسِ زیباست، نشانِ آدمیّتسعدی با ظرافت و نکته‌سنجی، قید نفیِ "نه" را از فعل جدا می‌کند و بر سرِ اسم می‌آورد.به جایِ آن که بگوید : نیست ؛ می‌گوید : نه ... است وَ با این جابه‌جایی، درسی بزرگ می‌دهد.
لطفاً خوب توجّه کنید :
سعدی در مصراعِ نخست، بین تن و جان رابطه برقرار می‌کند و ارزش تن را به جان می‌داند. این "تن" و "جان" را خوب در خاطر نگاه دارید تا دوباره به آن‌ها برگردیم. سپس در مصراعِ دوم، به جای آن که بگوید لباسِ زیبا نیست که نشان آدمیّت است؛ در مقامِ یک معلّمِ اخلاق ظاهر می‌شود و با آوردنِ "نه" بر سر اسم، گوشزدمان می‌کند که فقط لباسِ زیبا نشانِ آدمیّت نیست.گرفتید چه شد؟! می‌گوید یقیناًلباسِزیباهمنشانِآدمیّتاستامّا همه‌اش این نیست. ارزش این تن که باید و باید در زیبایی و آراستگیِ آن کوشا بود، خود وابسته به جان و روح و باطن و سیرت آدمی است.نمی‌گوید بی‌خیالِ لباسِ مرتّب و ظاهرِ آراسته باش و فقط برو سراغِ معنویّات! می‌گوید آراسته باش، اتوکشیده باش، تمیز باش و ... امّا همه‌ی این‌ها شرطِ لازمِ آدمیّت است. اگر بناست شرطِ کافی را هم در آدمیّت به دست آوری، برو سراغِ معنویّت، برو سراغِ دل، برو سراغِ درون، برو سراغِ پرورشِ روح، برو سراغِ این که دل را به صاحبش گره بزنی، برو سراغ جان. چرا؟ چون جان و روحت خدایی است. چون خدا گفته در آدمی از روحِ خود دمیده‌است : وَ نَفَختُ فیهِ مِن روحی.
این، همان است که در روایات می‌خوانیم :شرفُ المکانِ بالمَکین.روایت نمی‌گوید : مکان، شریف نیست، ارزش ندارد، قابلِ اعتنا نیست. بلکه می‌گوید : ارزش و شرافت و قابلِ توجّه بودنش با کسی که در آن زندگی می‌کند، جلوه پیدا می‌کند.همان‌طور که تنِ آراسته به لباسی زیبا ، با جان و روحِ انسانی و الهی که در آن زندگی می‌کند ارزش و جلوه‌ی خود را چند برابر می‌کند. در غیرِ این صورت، نه تنها جلوه‌ای نخواهد داشت و به چشم نخواهد آمد، که اگر جان و روحی دروغگو، بدنهاد، فرومایه و در یک کلام، غیر انسانی و غیر الهی در آن باشد، ارزش خود را هم از دست می‌دهد.
اللهمّ خُذ بِیدی و اِن لَم تَاخُذ بِیدی، لَاُهلکُ ظلوماً و جهولاً.
د‌کتر محمّد مسلمی‌فرنهم آذرماه سال ۱۴۰۳ شمسی

۹:۵۷

بازارسال شده از ترنّم قلم ؛ کانالی برایِ درست و زیبانویسی.
undefined یک نکته ؛ چند استفاده
undefined نکته :به کاربردنِ قواعدِ عربی، در واژه‌هایِ فارسی و واژه‌هایِ غیرِ عربیِ دخیل در فارسی، غلط است.
undefined چند استفاده :undefined جمع بستنِ واژه‌هایِ فارسی و دخیلِ غیرِ عربی با نشانه‌هایِ جمعِ عربی نادرست است .undefined گزارشات ، پیشنهادات، بازرسین، داوطلبین.undefined گزارش‌ها، پیشنهادها، بازرسان، داوطلبان.
undefined حتّی بهتر است تا جایی که می‌شود واژه‌هایِ عربی را هم با نشانه‌هایِ جمعِ فارسی، به کار ببریم.undefined مسوولینundefinedundefined مسوولان
undefined به کاربردنِ "تنوین" در انتهایِ واژه‌هایِ فارسی و دخیلِ غیرِ فارسی، نادرست است.undefined دوماً، گاهاً، خواهشاً، تلفناً، جاناً.
undefined " یّت "، در زبانِ عربی، مصدرِ جعلی می‌سازد. افزودنِ آن به کلماتِ فارسی و دخیلِ غیرِ عربی، نادرست است.undefined خوبیّت، منیّت، رهبریّت، دوئیّت.
ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam

۱۴:۳۲

thumnail
با تشکر از تمام کسانی که در نظرسنجی شرکت کردند.

۱۴:۳۵

undefined سیف / صیف
واژه‌ی سیف به معنای «شمشیر» است :
undefined دیوانگان نترسند از صولت قیامتبشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه سعدی
واژه‌ی صیف به معنی «تابستان» است :
undefined عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا سعدی

ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۱۵:۲۴

undefined اولین دسته‌گل را چه کسی به آب داد؟
«دسته‌گل به آب دادن»، کنایه از این است که کسی کاری را خراب کرده‌است و روایت‌هایی که از آن نقل شده به‌طورکلی چنین داستانی دارد : undefined در قدیم، فردی بدقدم (یا بدجنس) بود که اطرافیان، با وعده و وعید و برای این که مشکلی ایجاد نشود، از او خواسته بودند در روز عروسیِ یکی از خویشان یا دوستان، در آن ولایت نباشد و در جای دیگری به‌سر بَرَد. او می‌پذیرد، امّا به این فکر می‌افتد که خدمتی انجام دهد و سبب دلخوشیِ آن‌ها شود. در آن آبادی، نهرِ آبی بود که از حیاط و حوض خانه‌ی عروس و داماد می‌گذشت. مرد دسته‌گلِ زیبایی چید و آن را به آب انداخت تا موقعِ عقدکنان، واردِ حوضچه‌ی آن خانه شود. وقتی دسته‌گل رسید، یکی از بچّه‌هایی که در آن جا به جَست‌وخیز مشغول بود، آن را می‌بیند و برای گرفتنش خود را در حوض می‌اندازد. بزرگ‌ترها، که سرگرم مراسم بودند، زمانی متوجّه اتّفاق شدند که کار از کار گذشته و بچّه خفه شده‌بود. عروسی تبدیل به عزا و شیون شد. هنگامی که آن مرد به آبادی برگشت تا تبریک بگوید، دید همه سوگوار و خشمگین هستند. به او گفتند: تو سِحر و جادویی کردی که این‌طور شد؟ گفت: من کاری نکردم؛ فقط دسته‌گلی به آب دادم!!
برگرفته و خلاصه‌شده از کتابِ تمثیل و مَثَل

ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۱۶:۲۳

بازارسال شده از امیرمحمد
thumnail

۱۶:۴۶

thumnail
به سلامتی!
undefined فقط همین را کم داشتیم که سیمای جمهوری اسلامی، پا در کفشِ فرهنگستان کرده، به وضعِ واژه بپردازد!
مُهر و موم به جای کلین‌شیت در برنامه‌ی سیما!

ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۱۴:۳۸

undefined خُرد / خُورد
undefined واژه‌ی خُرد ، به ضمّ اوّل و سکون دوم، به‌معنای «کوچک» و «ریز» و «اندك» است و آن را نباید با واژه‌ی خُورد که سوم شخص مفرد ماضی ساده و نیز مادّه‌ی مصدرِ خوردن است، اشتباه کرد. undefined در ترکیب‌ها، به‌ مقتضای معنی، گاهی آن و گاهی این به کار می‌رود:
undefined خُرْدسال، خُرد کردن، خُردشدن، پول‌ِ خُـرد ؛ولی undefined خُورد و خُوراک، خور و خواب و جز این‌ها.
undefined هم‌چنین واژه‌ی خُرده را که به‌ همان معنای خُرد است ، نباید به‌صورت خُورده ، صفت مفعولی فعل خوردن، نوشت :
undefined خُرده‌فروش، خُرده‌گیری، خُرده‌بینی، خُرده‌مالك، خُرده‌بورژوا، خُرده‌کاری، خُرده‌حساب، خُرده‌ریز، يك‌خُرده، خُرده‌خُرده (اندك اندك)
undefined خورده‌فروش، خورده‌گیری، خورده‌بینی، خورده‌مالک، خورده‌بورژوا، خورده‌کاری، خورده‌حساب، خورده‌ریز، یک‌خورده.

undefined سالخُورد ، سالخوردهundefined سالخرد، سالخرده

undefined اصطلاح عامیانه‌ی «خورده برده» که از خوردن و بردن گرفته شده‌است، با همین املا صحیح است و نباید آن را "خُرده برده" نوشت :
undefined من از کسی خورده برده ندارم.

ble.ir/join/9ZNrhpjJFR@tarannomeghalam@mohammadmoslemifar

۱۵:۰۵