درسنامههای یک زندگی شیرین
این چند روز هنگامی که کتاب #هواتو_دارم و زندگی شهید مدافع حرم مهندس #مرتضی_عبداللهی را میخواندم بارها و بارها به یاد آن توصیه قدیمی اما مهم و مغفولمانده رهبر عزیز انقلاب در یکی از سفرهای استانیشان افتادم که بعدها آن را چندینبار تکرار کردند، اما کمتر مورد توجه و تأکید رسانهها و طبعاً خانوادهها قرار گرفت.
ایشان درست ۱۲سال پیش، راه رسیدن به «پیشرفت» و «تمدن اسلامی» را در اصلاح رفتار اجتماعی و تصحیح شیوه زندگی دانستند و در تشریح #سبک_زندگی به مصادیقی چون رفتار در خانواده، ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، تفریحات، کسبوکار و رفتارهای فردی و اجتماعی در محیطهای مختلف، اشاره کردند و افزودند: متأسفانه ما در این بخش، پیشرفت چشمگیری نداشته و مثل علم و صنعت و نظایر آن پیشرفت نکردهایم.
کتاب «هواتو دارم» بهطور خیرهکنندهای سبک زندگی سالم مبتنی بر مکتب و واقعیات همین امروز کشورمان را در حال و روز و مشی یک جوان شهید به رخ میکشد که برخلاف تصور اولیه، چقدر شیرینی و تفاهم و سازندگی بههمراه دارد و میتواند موجب تغییرات و اصلاحات فراوان فردی و اجتماعی شود.
کتاب که از زبان همسر شهید روایت میشود به اختلافات متعدد فرهنگی و اعتقادی دو خانواده قبل از ازدواج اشاره میکند، اما از همان ابتدای خواستگاریِ اول تا زمان شهادت قهرمان جوان ما، دهها بزنگاه را نشان میدهد که شهید البته با سعه صدر و مدارا و منطق و استدلالهای ساده، موجب تغییر تصمیمات و تصحیح رفتارها یا متعالی کردن آنها میشود.
شاید بعد از زندگی و رفتارهای شهید سرافراز #محسن _حججی، این دومین و کاملترین مورد از خاطرات مکتوب شهیدان سالهای اخیر باشد که با اینوسعت و با ایندقت، این نکات را پررنگ یادآور میشود و از زندگی شهید یک درسنامه بزرگ مدون ارائه میدهد. در این میان دو یا سه عامل مهم و تأثیرگذار را نباید فراموش کرد و آن اولاً نقش محوری #مسجد و #روحانی خوشفکر و با روابط عمومی قوی آن از طرفی و ثانیاً نقش مهم #همسر همراه و بهاصطلاح پایۀ شهید در ایجاد و به نتیجه رساندن این تغییرات و اصلاحات است.
به همین دلیل در مطلب مفصلی که در نقد و ارزیابی این کتاب [در روزنامه #وطن_امروز] نوشتم، از خوانندگان خواستم این کتاب را هم به دست خطیبان و سخنرانان محبوبی چون حضرات #پناهیان و #عالی و #رفیعی و #ماندگاری برسانند تا این خاطرات واقعی و دلنشین را برای مخاطبان بازخوانی کنند و هم از نهادهایی چون ستاد مرکزی ائمه جمعه و مرکز رسیدگی به امور مساجد خواستم یک نسخه از این کتاب را برای امامان جمعه و جماعات و مساجد بفرستند تا هم نقش مهم خود را در اصلاحات بفهمند و هم راهش را یاد بگیرند، تا نکند با رفتارهای غلط خود بهجای آنکه مردم و جوانان را به دین و معنویت سوق دهند آنها را از گام نهادن در این راه پشیمان کنند.
آموزههای این کتاب هنگامی جذابتر و تأثیرگذارتر شده است که نویسنده محترم، آن را به شیواترین شیوهٔ ممکن در قالب یک رمان یا داستان بلند با همان کششها و تعلیقها و فرازوفرودها و پایانهای شگفتانگیز ارائه کرده تا ماندگاری مفاهیم و مضامین آن در ذهن و روح خواننده تا مدتهای مدید باقی بماند و همین باعث شده است تا این کتاب بیشتر از آنکه یک روایتنامه از زندگی شهید باشد، به یک #اثر_هنری کمسابقه در این ژانر تبدیل شده است.
به عنوان یک خواننده، به آقای #ملاحسنی برای ارائه این اثر خوب و این کار ماندگار تبریک میگویم، همانطور که از همسر شهید به خاطر روایت دقیق و کامل خاطرات زندگی این مرد بزرگ سپاسگزارم و از حاجآقا علوی امام جماعت و همه بروبچههای خوب #مسجد_صفا که از مرتضی یک شهید والامقام ساختند.
@tdejakam
این چند روز هنگامی که کتاب #هواتو_دارم و زندگی شهید مدافع حرم مهندس #مرتضی_عبداللهی را میخواندم بارها و بارها به یاد آن توصیه قدیمی اما مهم و مغفولمانده رهبر عزیز انقلاب در یکی از سفرهای استانیشان افتادم که بعدها آن را چندینبار تکرار کردند، اما کمتر مورد توجه و تأکید رسانهها و طبعاً خانوادهها قرار گرفت.
ایشان درست ۱۲سال پیش، راه رسیدن به «پیشرفت» و «تمدن اسلامی» را در اصلاح رفتار اجتماعی و تصحیح شیوه زندگی دانستند و در تشریح #سبک_زندگی به مصادیقی چون رفتار در خانواده، ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، تفریحات، کسبوکار و رفتارهای فردی و اجتماعی در محیطهای مختلف، اشاره کردند و افزودند: متأسفانه ما در این بخش، پیشرفت چشمگیری نداشته و مثل علم و صنعت و نظایر آن پیشرفت نکردهایم.
کتاب «هواتو دارم» بهطور خیرهکنندهای سبک زندگی سالم مبتنی بر مکتب و واقعیات همین امروز کشورمان را در حال و روز و مشی یک جوان شهید به رخ میکشد که برخلاف تصور اولیه، چقدر شیرینی و تفاهم و سازندگی بههمراه دارد و میتواند موجب تغییرات و اصلاحات فراوان فردی و اجتماعی شود.
کتاب که از زبان همسر شهید روایت میشود به اختلافات متعدد فرهنگی و اعتقادی دو خانواده قبل از ازدواج اشاره میکند، اما از همان ابتدای خواستگاریِ اول تا زمان شهادت قهرمان جوان ما، دهها بزنگاه را نشان میدهد که شهید البته با سعه صدر و مدارا و منطق و استدلالهای ساده، موجب تغییر تصمیمات و تصحیح رفتارها یا متعالی کردن آنها میشود.
شاید بعد از زندگی و رفتارهای شهید سرافراز #محسن _حججی، این دومین و کاملترین مورد از خاطرات مکتوب شهیدان سالهای اخیر باشد که با اینوسعت و با ایندقت، این نکات را پررنگ یادآور میشود و از زندگی شهید یک درسنامه بزرگ مدون ارائه میدهد. در این میان دو یا سه عامل مهم و تأثیرگذار را نباید فراموش کرد و آن اولاً نقش محوری #مسجد و #روحانی خوشفکر و با روابط عمومی قوی آن از طرفی و ثانیاً نقش مهم #همسر همراه و بهاصطلاح پایۀ شهید در ایجاد و به نتیجه رساندن این تغییرات و اصلاحات است.
به همین دلیل در مطلب مفصلی که در نقد و ارزیابی این کتاب [در روزنامه #وطن_امروز] نوشتم، از خوانندگان خواستم این کتاب را هم به دست خطیبان و سخنرانان محبوبی چون حضرات #پناهیان و #عالی و #رفیعی و #ماندگاری برسانند تا این خاطرات واقعی و دلنشین را برای مخاطبان بازخوانی کنند و هم از نهادهایی چون ستاد مرکزی ائمه جمعه و مرکز رسیدگی به امور مساجد خواستم یک نسخه از این کتاب را برای امامان جمعه و جماعات و مساجد بفرستند تا هم نقش مهم خود را در اصلاحات بفهمند و هم راهش را یاد بگیرند، تا نکند با رفتارهای غلط خود بهجای آنکه مردم و جوانان را به دین و معنویت سوق دهند آنها را از گام نهادن در این راه پشیمان کنند.
آموزههای این کتاب هنگامی جذابتر و تأثیرگذارتر شده است که نویسنده محترم، آن را به شیواترین شیوهٔ ممکن در قالب یک رمان یا داستان بلند با همان کششها و تعلیقها و فرازوفرودها و پایانهای شگفتانگیز ارائه کرده تا ماندگاری مفاهیم و مضامین آن در ذهن و روح خواننده تا مدتهای مدید باقی بماند و همین باعث شده است تا این کتاب بیشتر از آنکه یک روایتنامه از زندگی شهید باشد، به یک #اثر_هنری کمسابقه در این ژانر تبدیل شده است.
به عنوان یک خواننده، به آقای #ملاحسنی برای ارائه این اثر خوب و این کار ماندگار تبریک میگویم، همانطور که از همسر شهید به خاطر روایت دقیق و کامل خاطرات زندگی این مرد بزرگ سپاسگزارم و از حاجآقا علوی امام جماعت و همه بروبچههای خوب #مسجد_صفا که از مرتضی یک شهید والامقام ساختند.
@tdejakam
۷:۰۵
۳:۵۶
۲:۰۲
این مجاهدان بیدار ارتشی
یکی از دستاوردهای مهم، اما مغفول حمله مجدد اخیر رژیم صهیونی به خاک کشورمان، بازتولید نقش مهم و تعیینکننده «ارتش جمهوری اسلامی» در هندسه دفاع و حفظ امنیت ایران اسلامی و مردم بود. واقعیت این است که طی سالهای اخیر از آنجا که فعالیتهای سنگین و جدی مجاهدان سپاه پاسداران در ساخت صنایع دفاعی و موشکی برای بالابردن قدرت بازدارندگی و پاسخ به حملات احتمالی و نیز فعالیتهای مستمر و طاقتفرسای عزیزان نیروی انتظامی در حفظ و تداوم امنیت داخلی و مرزها بسیار پررنگ بوده و به همین دلیل جلوه رسانهای آن هم غالب بوده، شاید برای بخشهایی از مردم این تصور پیش میآمده که نقش سربازان و سرداران ارتشی کشورمان در این سازمان دفاعی و رزمی چیست و چرا به چشم نمیآید یا اعلان و اعلام نمیشود.
این اشکال وارد است و با اینکه رسانههای اصلی ما از جمله صداوسیما و خبرگزاریها در این سالها دستاوردهای بسیار بزرگ ارتش، بخصوص در حوزه صنایع دفاعی مثلاً موشک هایپرسونیک فتاح ۱ و فتاح ۲، موشک بالستیک خرمشهر ۴، موشکهای کروز دوربرد پاوه، سامانه جامع و یکپارچه موشکی بالگرد ۲۰۹، موشکهای قدر و حیدر و پهپادهای شناسایی مختلف را معرفی و تبلیغ کردهاند، اما باز هم جای آن داشته و دارد که نقش سربازان و سرداران ارتشی کشورمان بیشتر و بهتر شناخته شود و مردم کاملتر و دقیقتر به ابعاد گوناگون فعالیتهای این عزیزان اشراف پیدا کنند.
همانطور که گفته شد ماجرای حمله اخیر رژیم صهیونی به خاک کشورمان و درخشش تحسینبرانگیز سربازان رشید و غیور پدافند ارتش که در رهگیری و انهدام بسیاری از پرتابههای اسرائیلی موفق عمل کردند، بار دیگر عزیزان ارتشی و کلاً ارتش جمهوری اسلامی ایران را در صدر توجهات و تعلقات مردم قرار داد. در این میان شهادت تنی چند از این عزیزان، دلهای مردم را بیش از پیش وامدار آنان کرده و این روزها همهجا سخن از رشادت و شهامت و استواری عزم و قدرت ایمان آنهاست. حالا نام و عنوان و تصاویر این عزیزان داستانهای مردم در فضای مجازی را به خود اختصاص داده و دلنوشتههای همه اقشار مردم با هر نگاه و سلیقهای درباره آنان است. الان بار دیگر مانند روزهای دفاع مقدس، ارتشی و سپاهی و نیروی انتظامی و بسیجی یک «ید واحده» در دفاع از تمامیت ارضی و نظام پرافتخار جمهوری اسلامی شناخته میشوند که هر کدام به یک کار بسیار مهم و اساسی در حوزه امنیت و دفاع و بازدارندگی و سیلی زدن به صورت متجاوز مشغولند و الان معلوم میشود که نقش هر کدام چقدر مهم و سرنوشتساز است و اگر یکی از آنها – هر کدام- نباشند، کار در این حوزه ناتمام و ناقص است. *این روزها یکی از سوژههای عجیب در فضای مجازی و به تبع آن در ذهن و روح مردم آخرین گپ شهید ارتشی پدافند «محمدمهدی شاهرخیفر» است که تا آخرین دقایق قبل از حمله، ضمن حفظ کامل مراتب رازداری سازمانی، پیام بسیار تأثیرگذار و ماندگاری برای همه مردم بهجا گذاشت تا قوت قلب بیشتری برای آنان باشد:- فدات؛ خبری نیست. بگیر تخت بخواب؛ ما بیداریم....
@tdejakam
یکی از دستاوردهای مهم، اما مغفول حمله مجدد اخیر رژیم صهیونی به خاک کشورمان، بازتولید نقش مهم و تعیینکننده «ارتش جمهوری اسلامی» در هندسه دفاع و حفظ امنیت ایران اسلامی و مردم بود. واقعیت این است که طی سالهای اخیر از آنجا که فعالیتهای سنگین و جدی مجاهدان سپاه پاسداران در ساخت صنایع دفاعی و موشکی برای بالابردن قدرت بازدارندگی و پاسخ به حملات احتمالی و نیز فعالیتهای مستمر و طاقتفرسای عزیزان نیروی انتظامی در حفظ و تداوم امنیت داخلی و مرزها بسیار پررنگ بوده و به همین دلیل جلوه رسانهای آن هم غالب بوده، شاید برای بخشهایی از مردم این تصور پیش میآمده که نقش سربازان و سرداران ارتشی کشورمان در این سازمان دفاعی و رزمی چیست و چرا به چشم نمیآید یا اعلان و اعلام نمیشود.
این اشکال وارد است و با اینکه رسانههای اصلی ما از جمله صداوسیما و خبرگزاریها در این سالها دستاوردهای بسیار بزرگ ارتش، بخصوص در حوزه صنایع دفاعی مثلاً موشک هایپرسونیک فتاح ۱ و فتاح ۲، موشک بالستیک خرمشهر ۴، موشکهای کروز دوربرد پاوه، سامانه جامع و یکپارچه موشکی بالگرد ۲۰۹، موشکهای قدر و حیدر و پهپادهای شناسایی مختلف را معرفی و تبلیغ کردهاند، اما باز هم جای آن داشته و دارد که نقش سربازان و سرداران ارتشی کشورمان بیشتر و بهتر شناخته شود و مردم کاملتر و دقیقتر به ابعاد گوناگون فعالیتهای این عزیزان اشراف پیدا کنند.
همانطور که گفته شد ماجرای حمله اخیر رژیم صهیونی به خاک کشورمان و درخشش تحسینبرانگیز سربازان رشید و غیور پدافند ارتش که در رهگیری و انهدام بسیاری از پرتابههای اسرائیلی موفق عمل کردند، بار دیگر عزیزان ارتشی و کلاً ارتش جمهوری اسلامی ایران را در صدر توجهات و تعلقات مردم قرار داد. در این میان شهادت تنی چند از این عزیزان، دلهای مردم را بیش از پیش وامدار آنان کرده و این روزها همهجا سخن از رشادت و شهامت و استواری عزم و قدرت ایمان آنهاست. حالا نام و عنوان و تصاویر این عزیزان داستانهای مردم در فضای مجازی را به خود اختصاص داده و دلنوشتههای همه اقشار مردم با هر نگاه و سلیقهای درباره آنان است. الان بار دیگر مانند روزهای دفاع مقدس، ارتشی و سپاهی و نیروی انتظامی و بسیجی یک «ید واحده» در دفاع از تمامیت ارضی و نظام پرافتخار جمهوری اسلامی شناخته میشوند که هر کدام به یک کار بسیار مهم و اساسی در حوزه امنیت و دفاع و بازدارندگی و سیلی زدن به صورت متجاوز مشغولند و الان معلوم میشود که نقش هر کدام چقدر مهم و سرنوشتساز است و اگر یکی از آنها – هر کدام- نباشند، کار در این حوزه ناتمام و ناقص است. *این روزها یکی از سوژههای عجیب در فضای مجازی و به تبع آن در ذهن و روح مردم آخرین گپ شهید ارتشی پدافند «محمدمهدی شاهرخیفر» است که تا آخرین دقایق قبل از حمله، ضمن حفظ کامل مراتب رازداری سازمانی، پیام بسیار تأثیرگذار و ماندگاری برای همه مردم بهجا گذاشت تا قوت قلب بیشتری برای آنان باشد:- فدات؛ خبری نیست. بگیر تخت بخواب؛ ما بیداریم....
@tdejakam
۲:۰۴
۲:۳۶
در نزدیکیهای صبح
یکی از نشانههای بزرگ عظمت بینش و عقل سیاسی امام خمینی این است که در زمانهای که مشکل بزرگ روحانیان، صاحبان پپسیکولا بود و مؤمنان بازیخوردهٔ دوگانهسازی و مشغول دعوای کافی - شریعتی بودند و گروههای سیاسی چپ تازه داشتند یاد میگرفتند «امپریالیسم» را چگونه بنویسند، امام با هوشمندی کامل، حتی در حد یک کلمه هم در له یا علیه کافی و شریعتی به این حاشیهسازی وارد نشدند و حتی موضعی فراتر از همه افراد و گروههایی گرفتند که شاه را مشکل اصلی میدانستند. امام در آن سخنرانی تاریخی خود در آبان ۱۳۴۳ فرمودند: «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو آنها بدتر، همه از هم بدتر و پلیدتر. اما امروز سروکار ما با این خبیثهاست: با آمریکاست... رئیسجمهور آمریکا بداند که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. آقا! تمام گرفتاریهای ما از این آمریکاست، تمام گرفتاری ما از اسرائیل است؛ اسرائیل هم از آمریکاست.»
یک رهبر چقدر باید عمیق و دقیق و بصیر باشد که درست ۶۰سال پیش، همه نگاههای کوچک در عرصه سیاست را کنار بزند و حتی به شاه بهعنوان مشکل اصلی نگاه نکند و یکراست برود به سراغ آنکه او را تا آخر عمر «شیطان بزرگ» میدانست.
آنها که آنسالها چشم خود را به روی بزرگترین جنایت تاریخ بشری در هیروشیما و ناکازاکی توسط آمریکا میبستند و همچنان قربانصدقه واشینگتن میشدند، همانها هستند که امروز فجیعترین جنایات علیه هزاران زن و کودک فلسطینی را مشاهده میکنند و ارسال پیدرپی تسلیحات آمریکایی و همراهیهای راهبردی کاخ سیاه را با جانیان صهیونیست میبینند و باز هم راه حل مشکلات کشورمان را در سازش با آمریکا و کرنش در مقابل او میپندارند. این وابستگان یا سادهلوحان حتی به فرجامِ نافرجامِ برجام و کسانی که آغاز این ناکامی تاریخی را با ادعای اینکه حل مشکل در «بستن با کدخدا»ست هم نمینگرند، یا نمیخواهند به یاد بیاورند که به گفته خودِ این مدعیان، غرب و آمریکا چیزی بیش از «تقریباً هیچ» در کاسهٔ آنها نگذاشت!
حساب کاسهلیسان و وابستگان غرب جداست، اما سادهلوحانی که دشمنی غرب و آمریکا با ملتمان را ناشی از اسلامگرایی و ایدئولوژی میدانند، چرا به رویدادهای نهضت ملی نفت توجه نمیکنند که نه پای ایدئولوژی وسط بود نه جبهه مقاومتی در میان. مردم و رهبران ملی در آنزمان فقط خلع ید بیگانگان از منابع و ذخایر کشور را دنبال میکردند و بس، اما خب آنها هم سادگی به خرج دادند و از دست عقرب جرار به مار غاشیه(آمریکا) پناه بردند و مانند امام آنقدر تیزبین و فهیم نبودند که دشمن اصلی و شیطان بزرگ را تشخیص بدهند. و دیدند آنچه دیدند!
این است که رهبر انقلاب سالهاست تکرار میکند سینهسپرکردن مردم و مسئولان ایران در برابر آمریکا از سر جهالت یا تعصب و لجاجت نیست، بلکه بر اساس یک منطق محکم مبتنی بر یک پشتوانه و عقبه فکری و تاریخی علیه افزونطلبی و دستدرازیهای مکرر آمریکاست؛ بر اساس منطق قرآنی «اجتنبوا الطاغوت» و «لَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» است. و مشکل بسیاری از سیاستبازان، باور نداشتن وعدههای خداوندی و قطعیندانستن هشدارهای قرآنی همزمان با سادهلوحی و خوشباوری و خوشخوابی است که حتی با نقض مکرر عهدهای دشمن هم هشیار و بیدار نمیشوند.
۱۳ آبان تقابل این دو نگاه کاملاً متفاوت و متناقض است که در آن دانشآموزان بهتر از استخوانخردکردههای سیاست فهمیدند و عمل کردند؛ همان نسلی که از همه مهمتر، از نفس نمیافتند و پشیمان هم نمیشوند و همچنان به وعدهٔ بزرگ خداوند اعتقاد دارند که «استقامت کنید»؛ «صبح نزدیک است»...
@tdejakam
یکی از نشانههای بزرگ عظمت بینش و عقل سیاسی امام خمینی این است که در زمانهای که مشکل بزرگ روحانیان، صاحبان پپسیکولا بود و مؤمنان بازیخوردهٔ دوگانهسازی و مشغول دعوای کافی - شریعتی بودند و گروههای سیاسی چپ تازه داشتند یاد میگرفتند «امپریالیسم» را چگونه بنویسند، امام با هوشمندی کامل، حتی در حد یک کلمه هم در له یا علیه کافی و شریعتی به این حاشیهسازی وارد نشدند و حتی موضعی فراتر از همه افراد و گروههایی گرفتند که شاه را مشکل اصلی میدانستند. امام در آن سخنرانی تاریخی خود در آبان ۱۳۴۳ فرمودند: «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو آنها بدتر، همه از هم بدتر و پلیدتر. اما امروز سروکار ما با این خبیثهاست: با آمریکاست... رئیسجمهور آمریکا بداند که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. آقا! تمام گرفتاریهای ما از این آمریکاست، تمام گرفتاری ما از اسرائیل است؛ اسرائیل هم از آمریکاست.»
یک رهبر چقدر باید عمیق و دقیق و بصیر باشد که درست ۶۰سال پیش، همه نگاههای کوچک در عرصه سیاست را کنار بزند و حتی به شاه بهعنوان مشکل اصلی نگاه نکند و یکراست برود به سراغ آنکه او را تا آخر عمر «شیطان بزرگ» میدانست.
آنها که آنسالها چشم خود را به روی بزرگترین جنایت تاریخ بشری در هیروشیما و ناکازاکی توسط آمریکا میبستند و همچنان قربانصدقه واشینگتن میشدند، همانها هستند که امروز فجیعترین جنایات علیه هزاران زن و کودک فلسطینی را مشاهده میکنند و ارسال پیدرپی تسلیحات آمریکایی و همراهیهای راهبردی کاخ سیاه را با جانیان صهیونیست میبینند و باز هم راه حل مشکلات کشورمان را در سازش با آمریکا و کرنش در مقابل او میپندارند. این وابستگان یا سادهلوحان حتی به فرجامِ نافرجامِ برجام و کسانی که آغاز این ناکامی تاریخی را با ادعای اینکه حل مشکل در «بستن با کدخدا»ست هم نمینگرند، یا نمیخواهند به یاد بیاورند که به گفته خودِ این مدعیان، غرب و آمریکا چیزی بیش از «تقریباً هیچ» در کاسهٔ آنها نگذاشت!
حساب کاسهلیسان و وابستگان غرب جداست، اما سادهلوحانی که دشمنی غرب و آمریکا با ملتمان را ناشی از اسلامگرایی و ایدئولوژی میدانند، چرا به رویدادهای نهضت ملی نفت توجه نمیکنند که نه پای ایدئولوژی وسط بود نه جبهه مقاومتی در میان. مردم و رهبران ملی در آنزمان فقط خلع ید بیگانگان از منابع و ذخایر کشور را دنبال میکردند و بس، اما خب آنها هم سادگی به خرج دادند و از دست عقرب جرار به مار غاشیه(آمریکا) پناه بردند و مانند امام آنقدر تیزبین و فهیم نبودند که دشمن اصلی و شیطان بزرگ را تشخیص بدهند. و دیدند آنچه دیدند!
این است که رهبر انقلاب سالهاست تکرار میکند سینهسپرکردن مردم و مسئولان ایران در برابر آمریکا از سر جهالت یا تعصب و لجاجت نیست، بلکه بر اساس یک منطق محکم مبتنی بر یک پشتوانه و عقبه فکری و تاریخی علیه افزونطلبی و دستدرازیهای مکرر آمریکاست؛ بر اساس منطق قرآنی «اجتنبوا الطاغوت» و «لَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» است. و مشکل بسیاری از سیاستبازان، باور نداشتن وعدههای خداوندی و قطعیندانستن هشدارهای قرآنی همزمان با سادهلوحی و خوشباوری و خوشخوابی است که حتی با نقض مکرر عهدهای دشمن هم هشیار و بیدار نمیشوند.
۱۳ آبان تقابل این دو نگاه کاملاً متفاوت و متناقض است که در آن دانشآموزان بهتر از استخوانخردکردههای سیاست فهمیدند و عمل کردند؛ همان نسلی که از همه مهمتر، از نفس نمیافتند و پشیمان هم نمیشوند و همچنان به وعدهٔ بزرگ خداوند اعتقاد دارند که «استقامت کنید»؛ «صبح نزدیک است»...
@tdejakam
۲:۳۸
۲:۰۹
اجازه هست آقای ناشر؟
الآن یادم نیست که در پیوستهای کدام کتاب قدیمی علامه محمدرضا حکیمی خواندهام که ایشان درباره شیوه کتاب منتشر کردن خود توضیح داده بود و مثلاً علامت سرخرنگ روی زمینه سفید جلد کتابهایشان را گویاسازی کرده بود. در همانجا با دقت و حساسیت روی مواردی، چون کیفیت کاغذ، و اگر اشتباه نکنم سفیدی آن، نوع و اندازه حروف، فاصله سطور، رسمالخط واحد، کیفیت چاپ و مواردی از این دست در کتابهایی که از ایشان منتشر میشد تأکید کرده بود. به نظرم میرسد کسانی را که این نکات را در چاپ و توزیع کتاب رعایت نمیکنند، هم ملامت کرده بود.
البته امروز که دنبال این نکات در کتابهای ایشان میگشتم، به موارد دیگری در همین مضامین در انتهای کتاب «شیخ آقابزرگ» که پیش از انقلاب و در سال ۵۴ نوشته شده برخوردم که طرف خطاب آن بیشتر، ناشران بخصوص ناشران آثار اسلامی بوده و است که از هر بیمایه یا کممایهای کتاب چاپ نکنند، به ناشران تاجرمسلکی که برای پول هر نوشته عوامپسندانهای را منتشر میکنند انذار داده بود که ذائقه مردم و سطح فکر آنها را تنزل ندهند، آثار مهم اسلامی را با قلم مترجمان بیسواد کجفهم و پراشتباه به خانههای مردم نفرستند و مواردی از ایندست.
یادم آمد سالها پیش که کتابهای بسیار خوبی درباره تنی چند از شهیدان بزرگوار دفاع مقدس منتشر شده بود، هرچه این کتابها را بیشتر میخواندم بیشتر افسوس میخوردم که چرا با اینهمه مفاهیم بزرگ و عظیم نهفته در سطرسطر این کتابها اینگونه رفتار شده است. چرا اینکتابها یک بار ویراستاری نشده تا جملهها مفهوم و رسمالخط یکدست و دستور زبان فارسی رعایت شود، چرا این کتابها پاراگرافبندی نشده و اگر شده چرا اینقدر مشوش و مغشوش؟ چرا این کتابها اینقدر غلطهای املایی و تایپی دارد و چرا ناشر محترم اینقدر به خودش زحمت نداده که دستی به سر و روی کلمات بکشد و آنها را یکراست از روی محیط ورد به صفحهبندی نرساند و حتی به اندازه رعایت نیمفاصلهها هم همت به خرج نداده باشد تا نیمی از واژهها در یک سطر و یک صفحه و نیم دیگر در سطر و صفحه دیگر نباشد!
خوشبختانه این سالها ناشران آثار مرتبط با خاطرات و داستانهای دفاع مقدس و جنگ تحمیلی و مدافعان حرم و بسیاری از آثار دینی و انقلابی دیگر حسابی اینکاره شدهاند و روزبهروز تولیداتشان بهتر و باکیفیتتر و پاکیزهتر و جذابتر عرضه میشود که باید بابت این اتفاق خدا را هزاران بار شکر کرد.
هر سال در هفته کتاب یا در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب، خطاب رسانهها یا به مردم است که چرا کتاب نمیخوانید یا کم میخوانید یا به مسئولان فرهنگی که این چه وضع قیمت کتاب و تیراژ کتاب و... است. بیاییم یک بار هم در این مناسبتها کمی هم به ناشران عزیز (البته نه همه آنها) گلایه کنیم که این چه وضع کتاب درآوردن است؟ چرا کتاب خوب منتشر نمیکنید؟ چرا خوب کتاب منتشر نمیکنید؟ چرا آثاری با مخاطبان نوجوان در تولیدات شما کم است و اگر هست بیشتر ترجمه است؟ و اساساً چرا روزبهروز میزان آثار ترجمه به نسبت تألیف بیشتر و بیشتر میشود؟ و چرا بعضی از تألیفات اینقدر نازل و سبک و کممایه و بیمایه است؟
پیشتر یک گزاره رایج درباره کتابخواندن این بود که «هر کتابی به یک بار خواندنش میارزد». این جمله همانقدر غلط است که بگوییم هر چیزی به یک بار خوردنش میارزد! آیا هر غذای کپکزده و مسمومی را – برای حداقل یکبار- میتوان خورد؟ خوشبختانه الان عقلهای سلیم آنقدر زیاد شده است که کسی برای چنین توصیههای اشتباهی تره خرد نکند. اما قبول کنیم که هنوز هستند ناشرانی که این غذاهای مسموم و تهوعآور و حساسیتزا را تولید میکنند و هستند کسان فراوانی که برای خرید این غذاهای آلودهکنندهٔ روح و روان پول میدهند و آنها را میخرند و به دیگران هم میدهند و آنها را هم بیمار و مسموم میکنند.
این غذاها فقط در بعضی از کتابفروشیها یا در بعضی از قفسههای کتاب این مراکز نیستند؛ گاهی در گوشیهای تلفن همراه ما هم هستند و ما همچنان حواسمان نیست.
@tdejakam
الآن یادم نیست که در پیوستهای کدام کتاب قدیمی علامه محمدرضا حکیمی خواندهام که ایشان درباره شیوه کتاب منتشر کردن خود توضیح داده بود و مثلاً علامت سرخرنگ روی زمینه سفید جلد کتابهایشان را گویاسازی کرده بود. در همانجا با دقت و حساسیت روی مواردی، چون کیفیت کاغذ، و اگر اشتباه نکنم سفیدی آن، نوع و اندازه حروف، فاصله سطور، رسمالخط واحد، کیفیت چاپ و مواردی از این دست در کتابهایی که از ایشان منتشر میشد تأکید کرده بود. به نظرم میرسد کسانی را که این نکات را در چاپ و توزیع کتاب رعایت نمیکنند، هم ملامت کرده بود.
البته امروز که دنبال این نکات در کتابهای ایشان میگشتم، به موارد دیگری در همین مضامین در انتهای کتاب «شیخ آقابزرگ» که پیش از انقلاب و در سال ۵۴ نوشته شده برخوردم که طرف خطاب آن بیشتر، ناشران بخصوص ناشران آثار اسلامی بوده و است که از هر بیمایه یا کممایهای کتاب چاپ نکنند، به ناشران تاجرمسلکی که برای پول هر نوشته عوامپسندانهای را منتشر میکنند انذار داده بود که ذائقه مردم و سطح فکر آنها را تنزل ندهند، آثار مهم اسلامی را با قلم مترجمان بیسواد کجفهم و پراشتباه به خانههای مردم نفرستند و مواردی از ایندست.
یادم آمد سالها پیش که کتابهای بسیار خوبی درباره تنی چند از شهیدان بزرگوار دفاع مقدس منتشر شده بود، هرچه این کتابها را بیشتر میخواندم بیشتر افسوس میخوردم که چرا با اینهمه مفاهیم بزرگ و عظیم نهفته در سطرسطر این کتابها اینگونه رفتار شده است. چرا اینکتابها یک بار ویراستاری نشده تا جملهها مفهوم و رسمالخط یکدست و دستور زبان فارسی رعایت شود، چرا این کتابها پاراگرافبندی نشده و اگر شده چرا اینقدر مشوش و مغشوش؟ چرا این کتابها اینقدر غلطهای املایی و تایپی دارد و چرا ناشر محترم اینقدر به خودش زحمت نداده که دستی به سر و روی کلمات بکشد و آنها را یکراست از روی محیط ورد به صفحهبندی نرساند و حتی به اندازه رعایت نیمفاصلهها هم همت به خرج نداده باشد تا نیمی از واژهها در یک سطر و یک صفحه و نیم دیگر در سطر و صفحه دیگر نباشد!
خوشبختانه این سالها ناشران آثار مرتبط با خاطرات و داستانهای دفاع مقدس و جنگ تحمیلی و مدافعان حرم و بسیاری از آثار دینی و انقلابی دیگر حسابی اینکاره شدهاند و روزبهروز تولیداتشان بهتر و باکیفیتتر و پاکیزهتر و جذابتر عرضه میشود که باید بابت این اتفاق خدا را هزاران بار شکر کرد.
هر سال در هفته کتاب یا در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب، خطاب رسانهها یا به مردم است که چرا کتاب نمیخوانید یا کم میخوانید یا به مسئولان فرهنگی که این چه وضع قیمت کتاب و تیراژ کتاب و... است. بیاییم یک بار هم در این مناسبتها کمی هم به ناشران عزیز (البته نه همه آنها) گلایه کنیم که این چه وضع کتاب درآوردن است؟ چرا کتاب خوب منتشر نمیکنید؟ چرا خوب کتاب منتشر نمیکنید؟ چرا آثاری با مخاطبان نوجوان در تولیدات شما کم است و اگر هست بیشتر ترجمه است؟ و اساساً چرا روزبهروز میزان آثار ترجمه به نسبت تألیف بیشتر و بیشتر میشود؟ و چرا بعضی از تألیفات اینقدر نازل و سبک و کممایه و بیمایه است؟
پیشتر یک گزاره رایج درباره کتابخواندن این بود که «هر کتابی به یک بار خواندنش میارزد». این جمله همانقدر غلط است که بگوییم هر چیزی به یک بار خوردنش میارزد! آیا هر غذای کپکزده و مسمومی را – برای حداقل یکبار- میتوان خورد؟ خوشبختانه الان عقلهای سلیم آنقدر زیاد شده است که کسی برای چنین توصیههای اشتباهی تره خرد نکند. اما قبول کنیم که هنوز هستند ناشرانی که این غذاهای مسموم و تهوعآور و حساسیتزا را تولید میکنند و هستند کسان فراوانی که برای خرید این غذاهای آلودهکنندهٔ روح و روان پول میدهند و آنها را میخرند و به دیگران هم میدهند و آنها را هم بیمار و مسموم میکنند.
این غذاها فقط در بعضی از کتابفروشیها یا در بعضی از قفسههای کتاب این مراکز نیستند؛ گاهی در گوشیهای تلفن همراه ما هم هستند و ما همچنان حواسمان نیست.
@tdejakam
۲:۱۰
۲:۴۶
اتحاد جماهیر اسلامی در قرن پانزدهم
کمتر از یک سال بعد از آنکه امام خمینی در پنجم آذر سال ۵۸ فرمان تشکیل بسیج را صادر کرد و فرمود «مملکتی که ۲۰ میلیون جوان دارد، باید ۲۰ میلیون تفنگدار داشته باشد و ۲۰ میلیون ارتش داشته باشد و یکچنین مملکتی آسیبپذیر نیست»، رژیم بعث عراق به مرزهای کشورمان حمله و جنگی هشتساله را آغاز کرد که اگر نبود هزاران بسیجی جانبرکفی که به یاری برادرانشان در ارتش و سپاه شتافتند، سرنوشت جنگ حتماً با این فرجام پرافتخار فاصله زیادی داشت.
بسیاری این نگاه امام را به همین دلیل دوراندیشانه و هوشمندانه ارزیابی میکنند- که همینطور هم است-، اما این دوراندیشی و هوشمندی برای حمله ارتش بعثی به ایران نبوده که این جزئی بسیار ناچیز از آن نگاه بلند امام است. امام به «دشمن اصلی» و «شیطان بزرگ» توجه داشته است که در چند جمله قبل از آن فرمان، تصریح میکند: «من تکرار میکنم که بدانید شما با یک قدرتی مواجه هستید که اگر غفلت بشود، مملکتتان از بین میرود، غفلت نباید بکنید. غفلت نکردن به این است که همه قوا را و هرچه فریاد دارید سر آمریکا بکشید، هرچه تظاهرات دارید بر ضد آمریکا بکنید. قوای خودتان را مجهز بکنید و تعلیمات نظامی پیدا کنید و به دوستانتان تعلیم دهید، به همه اشخاصی که همین راه را میروند تعلیمات نظامی بدهید.»
امام سالها بعد در آذر ۶۷ در آخرین پیام خود برای سالگرد تشکیل بسیج، از بسیجیان به «پیشگامان رهایی» یاد میکند و مینویسد: «من دست یکایک شما پیشگامان رهایی را میبوسم و میدانم که اگر مسئولان نظام اسلامی از شما غافل شوند، به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت.» این تعبیر مهم حتماً چیزی فراتر از نگاه به مرزهای ایران و عراق بوده است کمااینکه در تعبیرات دیگر امام در طی اینسالها بارها و بارها آمده است که مستضعفان جهان بپاخیزند و از بسیج الگو بگیرند: «من امیدوارم که این بسیج عمومی اسلامی، الگو برای تمام مستضعفین جهان و ملتهای مسلمان عالم باشد، و قرن پانزدهم قرن شکستن بتهای بزرگ و جایگزینی اسلام و توحید بهجای شرک و زندقه، و عدل و داد به جای ستمگری و بیدادگری، و قرن انسانهای متعهد بهجای آدمخواران بیفرهنگ باشد. ای مستضعفان جهان! بپا خیزید و خود را از چنگال ستمگران جنایتکار نجات دهید.» و در وصیتنامه سیاسی – الهی خود راه حل پیروزی مستضعفان را در اتحاد بین آنان و تشکیل جبهه واحد میداند: «تاکنون مستضعفین متفرق بودند، و با تفرقه، کاری انجام نمیگیرد. اکنون که نمونهای از پیوند مستضعفین در بلاد مسلمین تحقق پیداکرد، این نمونه باید به یک سطح وسیعتری، در تمام قشرهای انسانهای تاریخ، تحقق پیدا کند به اسم "حزب مستضعفین"، که همان "حزباللّه" است و موافق اراده خدای تبارک و تعالی است که مستضعفین، وارث ارض باید بشوند. ما از جمیع مستضعفین عالم دعوت میکنیم که با هم در "حزب مستضعفین" وارد بشوند.»
این همان «حزبالله» و «جبهه مقاومت»ی است که اینروزها از غرب آسیا گرفته تا شبه قاره و حتی کشورهای آزادیخواه غیراسلامی در امریکای لاتین و آسیای مرکزی و تا جوانان دانشجوی آمریکا و اروپا دل به آن بستهاند و برای آن شعار میدهند و پرچم بالا میبرند و از استکبار کتک میخورند و از کار بیکار میشوند و به زندان میروند، اما از حق خود و از حرف حق کوتاه نمیآیند. این همان بسیجی است که امام خمینی پایه آن را درست در چنین روزی در ۴۵ سال پیش بنیاد نهاد و باقیاتالصالحات دیگری برای خود رقم زد تا با اتحاد جماهیر اسلامی، راه برای ظهور مصلح موعود جهانی «عج» در همین قرن پانزدهم که امام خمینی وعده آن را داده بود، هموارتر شود.
@tdejakam
کمتر از یک سال بعد از آنکه امام خمینی در پنجم آذر سال ۵۸ فرمان تشکیل بسیج را صادر کرد و فرمود «مملکتی که ۲۰ میلیون جوان دارد، باید ۲۰ میلیون تفنگدار داشته باشد و ۲۰ میلیون ارتش داشته باشد و یکچنین مملکتی آسیبپذیر نیست»، رژیم بعث عراق به مرزهای کشورمان حمله و جنگی هشتساله را آغاز کرد که اگر نبود هزاران بسیجی جانبرکفی که به یاری برادرانشان در ارتش و سپاه شتافتند، سرنوشت جنگ حتماً با این فرجام پرافتخار فاصله زیادی داشت.
بسیاری این نگاه امام را به همین دلیل دوراندیشانه و هوشمندانه ارزیابی میکنند- که همینطور هم است-، اما این دوراندیشی و هوشمندی برای حمله ارتش بعثی به ایران نبوده که این جزئی بسیار ناچیز از آن نگاه بلند امام است. امام به «دشمن اصلی» و «شیطان بزرگ» توجه داشته است که در چند جمله قبل از آن فرمان، تصریح میکند: «من تکرار میکنم که بدانید شما با یک قدرتی مواجه هستید که اگر غفلت بشود، مملکتتان از بین میرود، غفلت نباید بکنید. غفلت نکردن به این است که همه قوا را و هرچه فریاد دارید سر آمریکا بکشید، هرچه تظاهرات دارید بر ضد آمریکا بکنید. قوای خودتان را مجهز بکنید و تعلیمات نظامی پیدا کنید و به دوستانتان تعلیم دهید، به همه اشخاصی که همین راه را میروند تعلیمات نظامی بدهید.»
امام سالها بعد در آذر ۶۷ در آخرین پیام خود برای سالگرد تشکیل بسیج، از بسیجیان به «پیشگامان رهایی» یاد میکند و مینویسد: «من دست یکایک شما پیشگامان رهایی را میبوسم و میدانم که اگر مسئولان نظام اسلامی از شما غافل شوند، به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت.» این تعبیر مهم حتماً چیزی فراتر از نگاه به مرزهای ایران و عراق بوده است کمااینکه در تعبیرات دیگر امام در طی اینسالها بارها و بارها آمده است که مستضعفان جهان بپاخیزند و از بسیج الگو بگیرند: «من امیدوارم که این بسیج عمومی اسلامی، الگو برای تمام مستضعفین جهان و ملتهای مسلمان عالم باشد، و قرن پانزدهم قرن شکستن بتهای بزرگ و جایگزینی اسلام و توحید بهجای شرک و زندقه، و عدل و داد به جای ستمگری و بیدادگری، و قرن انسانهای متعهد بهجای آدمخواران بیفرهنگ باشد. ای مستضعفان جهان! بپا خیزید و خود را از چنگال ستمگران جنایتکار نجات دهید.» و در وصیتنامه سیاسی – الهی خود راه حل پیروزی مستضعفان را در اتحاد بین آنان و تشکیل جبهه واحد میداند: «تاکنون مستضعفین متفرق بودند، و با تفرقه، کاری انجام نمیگیرد. اکنون که نمونهای از پیوند مستضعفین در بلاد مسلمین تحقق پیداکرد، این نمونه باید به یک سطح وسیعتری، در تمام قشرهای انسانهای تاریخ، تحقق پیدا کند به اسم "حزب مستضعفین"، که همان "حزباللّه" است و موافق اراده خدای تبارک و تعالی است که مستضعفین، وارث ارض باید بشوند. ما از جمیع مستضعفین عالم دعوت میکنیم که با هم در "حزب مستضعفین" وارد بشوند.»
این همان «حزبالله» و «جبهه مقاومت»ی است که اینروزها از غرب آسیا گرفته تا شبه قاره و حتی کشورهای آزادیخواه غیراسلامی در امریکای لاتین و آسیای مرکزی و تا جوانان دانشجوی آمریکا و اروپا دل به آن بستهاند و برای آن شعار میدهند و پرچم بالا میبرند و از استکبار کتک میخورند و از کار بیکار میشوند و به زندان میروند، اما از حق خود و از حرف حق کوتاه نمیآیند. این همان بسیجی است که امام خمینی پایه آن را درست در چنین روزی در ۴۵ سال پیش بنیاد نهاد و باقیاتالصالحات دیگری برای خود رقم زد تا با اتحاد جماهیر اسلامی، راه برای ظهور مصلح موعود جهانی «عج» در همین قرن پانزدهم که امام خمینی وعده آن را داده بود، هموارتر شود.
@tdejakam
۲:۴۶
۲:۵۲
مدرس چند کرسی در مجلس دارد؟
اینکه مجاهد شهید سیدحسن مدرس چه ویژگیهایی داشته است که امام خمینی در میان همه شخصیتهایی که از آنها تجلیل کرده، برای مدرس حساب کاملاً جداگانهای باز کرده و تعابیری برای او بهکار برده که برای هیچکس دیگر استفاده نکرده است، یکی از نقاط قابل تأمل تاریخ معاصر ماست.
مدرس همزمان چندین ویژگی بارز داشته است که دیگران گاه فقط با یک یا دوتا از این ویژگیها محبوب امام و مردم شدهاند. ویژگیهایی چون سادهزیستی، آزادگی، شجاعت در برابر ظلم و استبداد، هوشمندی و کیاست، سواد علمی، رسیدگی به محرومان، دوری از عوامزدگی و تحمیق مردم؛ مواردی که همه آنها با هم در وجود این شخصیت تأثیرگذار کشورمان جمع شده بود. جالب اینکه برخی از این ویژگیها نتیجه ویژگی دیگر است. مثلاً سادهزیستی و دوری از تجملات باعث شده بود که او به دلیل همین دلبستگینداشتن به دنیا آزاده باشد؛ و همه اینها باعث شده بود که در سیاستورزی شجاعتی تا آن درجه بالا داشته باشد که رضاخان مستبد و درباریان او را به چیزی نگیرد و از آنها نترسد؛ و بالتبع از دول استعمارگر روس و انگلیس هم ذرهای بیم و خوف نداشته باشد و بتواند در مجلس در مقابل آنها بایستد و از حقوق ملت دفاع کند.
ماجرای اولتیماتوم ۱۹۱۱ روسیه از جمله این موارد است که مورخان ایرانی و آمریکایی نوشتهاند که مسکو شش روز به دولت ایران مهلت داد تا به خواست روسیه تن دهد وگرنه به تهران میآیند و آنجا را اشغال میکنند. دولت ترسو هم تصمیمگیری درباره آن را به مجلس شورای ملی واگذار کرد و این در حالی بود که به گفته یک مورخ آمریکایی، در روز تصمیمگیری گویی گرد مرگ بر مجلس ایران پاشیده بودند و مجلس هم از ترس، آماده تصویب درخواست این دولت خارجی شده بود که در این میان دیدند پیرمردی به پشت تریبون رفت و گفت: «آقایان! اگر قرار شده باشد که ما از بین برویم، چرا با دست خودمان نابودی خودمان را امضا کنیم؟» و همین شجاعت و رشادت مدرس باعث شد نمایندگان رگ غیرتشان بجنبد و با اکثریت آرا اولتیماتوم روسیه را رد کنند و روسیه هم که این شجاعت را دید، جرئت نکرد هیچ غلطی بکند.
در حوزه داخلی هم مدرس بارها و بارها این شجاعت خودش را در برابر رضاخان و زمامداران وقت نشان داده بود. بارها او را در میان مردم تحقیر کرده و مردم را به شعاردادن علیه او واداشته بود. بارها کوشیدند که با پیشنهاد پول و مسئولیت، او را بخرند اما اعتراف کردند که او نه اهل گرفتن پول است و نه والی و وزیر میشود که او را تطمیع کنند. نقل کردهاند که رضاخان که از دست مدرس عاصی شده بود و نمیدانست چه باید بکند، روزی با خشم و عصبانیت زیاد، گریبان مدرس را گرفت و پیراهن کرباسیاش را چنگ زد و با فریاد گفت: سید! آخر از جان من چه میخواهی؟ مدرس آرام و متین و استوار و مصمم گفت: «میخواهم تو نباشی.»
اینها بخشی از دلایلی است که امام خمینی از مدرس همواره با بالاترین توصیفات یاد کرده و حتی وقتی میخواهد برای مردم نمونه یک «نماینده مطلوب مجلس شورای اسلامی» را مثال بزند، میگوید «مثل مدرس» باشد و فوری اضافه میکند که مثل مدرس که حالاحالاها نمیتواند پیدا بشود! (با این مضمون)
روز دهم آذر به مناسبت سالگرد شهادت این بزرگمرد عرصه دین و سیاست، سالهاست به عنوان «روز مجلس» نامگذاری شده و چه خوب است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی اگرچه نمیتوانند حائز همه ویژگیهای والای مدرس بشوند حداقل تلاش کنند تا حد زیادی خود را به او شبیه سازند. در تقوا و پرهیز از پیشنهادهای مالی و مسئولیتهای سیاسی که آنها را از وظیفه نمایندگی مردم باز میدارد، از شجاعت در بیان نظرات متفاوتی که صلاح مردم و نظام در آن است اما ممکن است ملاحظات مختلف بویژه رأیآوری مجدد در حوزه انتخابیه مانع ابراز آنها بشود، از تصمیمات مهمی که کشور را در برابر تجاوزات و تهدیدات خارجی امنیت میبخشد مانند قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از حقوق ملت ایران که در آذر ۹۹ و حاکمیت دولت روحانی به دست نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی تصویب شد و مانع بسیاری از خسارات بزرگی شد که کشور در آستانه آن قرار گرفته بود؛ قانونی که تجلیل چندباره رهبر معظم انقلاب را در پی داشت، همچنین پرهیز از بخشینگری بهجای نگاه به مصلحت فراگیر و درازمدت کل کشور و حتی امت اسلامی، پرهیز از وکیلالدوله شدن بهجای وکیل مصالح مردم شدن (حتی اگر دولت، دولت اسلامی برآمده از رأی مردم باشد، اما تصمیمات اشتباه و پرهزینه و گاه جبرانناپذیر داشته باشد یا سکوت در برابر قانونشکنیهای احتمالی دولت). اینها مواردی است که نمایندگان مردم را «مدرسگونه» میکند و نامشان را در تاریخ جاودان میسازد.
به نظر شما، شهید سیدحسن مدرس با این ویژگیها، چند کرسی در مجلس شورای اسلامی امروز ما دارد؟
@tdejakam
اینکه مجاهد شهید سیدحسن مدرس چه ویژگیهایی داشته است که امام خمینی در میان همه شخصیتهایی که از آنها تجلیل کرده، برای مدرس حساب کاملاً جداگانهای باز کرده و تعابیری برای او بهکار برده که برای هیچکس دیگر استفاده نکرده است، یکی از نقاط قابل تأمل تاریخ معاصر ماست.
مدرس همزمان چندین ویژگی بارز داشته است که دیگران گاه فقط با یک یا دوتا از این ویژگیها محبوب امام و مردم شدهاند. ویژگیهایی چون سادهزیستی، آزادگی، شجاعت در برابر ظلم و استبداد، هوشمندی و کیاست، سواد علمی، رسیدگی به محرومان، دوری از عوامزدگی و تحمیق مردم؛ مواردی که همه آنها با هم در وجود این شخصیت تأثیرگذار کشورمان جمع شده بود. جالب اینکه برخی از این ویژگیها نتیجه ویژگی دیگر است. مثلاً سادهزیستی و دوری از تجملات باعث شده بود که او به دلیل همین دلبستگینداشتن به دنیا آزاده باشد؛ و همه اینها باعث شده بود که در سیاستورزی شجاعتی تا آن درجه بالا داشته باشد که رضاخان مستبد و درباریان او را به چیزی نگیرد و از آنها نترسد؛ و بالتبع از دول استعمارگر روس و انگلیس هم ذرهای بیم و خوف نداشته باشد و بتواند در مجلس در مقابل آنها بایستد و از حقوق ملت دفاع کند.
ماجرای اولتیماتوم ۱۹۱۱ روسیه از جمله این موارد است که مورخان ایرانی و آمریکایی نوشتهاند که مسکو شش روز به دولت ایران مهلت داد تا به خواست روسیه تن دهد وگرنه به تهران میآیند و آنجا را اشغال میکنند. دولت ترسو هم تصمیمگیری درباره آن را به مجلس شورای ملی واگذار کرد و این در حالی بود که به گفته یک مورخ آمریکایی، در روز تصمیمگیری گویی گرد مرگ بر مجلس ایران پاشیده بودند و مجلس هم از ترس، آماده تصویب درخواست این دولت خارجی شده بود که در این میان دیدند پیرمردی به پشت تریبون رفت و گفت: «آقایان! اگر قرار شده باشد که ما از بین برویم، چرا با دست خودمان نابودی خودمان را امضا کنیم؟» و همین شجاعت و رشادت مدرس باعث شد نمایندگان رگ غیرتشان بجنبد و با اکثریت آرا اولتیماتوم روسیه را رد کنند و روسیه هم که این شجاعت را دید، جرئت نکرد هیچ غلطی بکند.
در حوزه داخلی هم مدرس بارها و بارها این شجاعت خودش را در برابر رضاخان و زمامداران وقت نشان داده بود. بارها او را در میان مردم تحقیر کرده و مردم را به شعاردادن علیه او واداشته بود. بارها کوشیدند که با پیشنهاد پول و مسئولیت، او را بخرند اما اعتراف کردند که او نه اهل گرفتن پول است و نه والی و وزیر میشود که او را تطمیع کنند. نقل کردهاند که رضاخان که از دست مدرس عاصی شده بود و نمیدانست چه باید بکند، روزی با خشم و عصبانیت زیاد، گریبان مدرس را گرفت و پیراهن کرباسیاش را چنگ زد و با فریاد گفت: سید! آخر از جان من چه میخواهی؟ مدرس آرام و متین و استوار و مصمم گفت: «میخواهم تو نباشی.»
اینها بخشی از دلایلی است که امام خمینی از مدرس همواره با بالاترین توصیفات یاد کرده و حتی وقتی میخواهد برای مردم نمونه یک «نماینده مطلوب مجلس شورای اسلامی» را مثال بزند، میگوید «مثل مدرس» باشد و فوری اضافه میکند که مثل مدرس که حالاحالاها نمیتواند پیدا بشود! (با این مضمون)
روز دهم آذر به مناسبت سالگرد شهادت این بزرگمرد عرصه دین و سیاست، سالهاست به عنوان «روز مجلس» نامگذاری شده و چه خوب است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی اگرچه نمیتوانند حائز همه ویژگیهای والای مدرس بشوند حداقل تلاش کنند تا حد زیادی خود را به او شبیه سازند. در تقوا و پرهیز از پیشنهادهای مالی و مسئولیتهای سیاسی که آنها را از وظیفه نمایندگی مردم باز میدارد، از شجاعت در بیان نظرات متفاوتی که صلاح مردم و نظام در آن است اما ممکن است ملاحظات مختلف بویژه رأیآوری مجدد در حوزه انتخابیه مانع ابراز آنها بشود، از تصمیمات مهمی که کشور را در برابر تجاوزات و تهدیدات خارجی امنیت میبخشد مانند قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از حقوق ملت ایران که در آذر ۹۹ و حاکمیت دولت روحانی به دست نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی تصویب شد و مانع بسیاری از خسارات بزرگی شد که کشور در آستانه آن قرار گرفته بود؛ قانونی که تجلیل چندباره رهبر معظم انقلاب را در پی داشت، همچنین پرهیز از بخشینگری بهجای نگاه به مصلحت فراگیر و درازمدت کل کشور و حتی امت اسلامی، پرهیز از وکیلالدوله شدن بهجای وکیل مصالح مردم شدن (حتی اگر دولت، دولت اسلامی برآمده از رأی مردم باشد، اما تصمیمات اشتباه و پرهزینه و گاه جبرانناپذیر داشته باشد یا سکوت در برابر قانونشکنیهای احتمالی دولت). اینها مواردی است که نمایندگان مردم را «مدرسگونه» میکند و نامشان را در تاریخ جاودان میسازد.
به نظر شما، شهید سیدحسن مدرس با این ویژگیها، چند کرسی در مجلس شورای اسلامی امروز ما دارد؟
@tdejakam
۲:۵۴
آقای خسروپناه! دوران رهاییست!مهدی جمشیدی
[یکم]. چند سال پیش در یکی از مدارس، چند جلسهای برای دانشآموزان، اخلاق جنسی تدریس کردم؛ اما از تدریس، پا فراتر نهادم و به دانشآموزان نزدیک شدم و از دنیای درونی آنها مطلع شدم. عجیب بود؛ نسبت به نسل و دهۀ من، انحرافهای جنسی، بسیار گسترده شده و آلودگیهای اخلاقی، ریشه دوانیده بودند. بااینحال، این نوجوانان غوطهور در معصیت، مشاور و راهنمای دلسوزی نداشتند که مسألههای درونیشان را با او در میان بگذارند. یکی از دانشآموزان میگفت مبتلا به خودارضایی است و مشاور رسمی آموزشوپرورش به او گفته هفتهای یکبار انجام این عمل اشکالی ندارد. حجم آفتها و انحرافها آنچنان بود که علاج ریشهای و ساختاری میطلبید.
[دوم]. برای گفتگو با دانشآموزان، به یکی از مدارس دخترانه رفته بودم. مشخص بود که به زور و اجبار به نشست آمده بودند. هرچه میگفتم در ذهنها جا نمیگرفت؛ گویا یک شکاف هویّتیِ بزرگ پدید آمده بود که امکان تفاهم و گفتگو را از میان برده بود. این همه فاصله و زاویه، عجیب بود. پس از برنامه، یکی از دانشآموزان کنارم آمد و گفت فقط میخواهم به شما بگویم که بسیار دیر آمدید. او درست میگفت اما مخاطبش من نبودم؛ نویسندهای که تمام توان خود را در دو دهۀ اخیر، صرف روشنگری و اعتراض و انتقاد و مناظره و تبیین کرده است.
[سوم]. در جریان اغتشاشات سال ۱۴۰۱ که برای اولین بار، دامنۀ کشمکشها و تضادها به مدرسهها هم کشیده شد، دخترم که در یک مدرسۀ دولتی تحصیل میکرد، بهشدت از سوی همکلاسیهایش مورد فشار و تحقیر قرار گرفت. همکلاسیهای او که همگی غیرچادری بودند و ذهنیّت منفی نسبت به انقلاب داشتند، چادریبودن او و عقاید دینی و انقلابیاش را به دستاویزی برای بایکوتکردن وی و سرزنش و ملامتش تبدیل کرده بودند. فشارها و کنایهها به دخترم در حدی بود که در مدت کوتاهی، نشانههای افسردگی در او نمایان گردید. بسیار احساس انزوا و تنهایی میکرد و میگفت در مدرسه، دوستی ندارد که سبک زندگی و تفکرش مانند او باشد. در اینجا بود که من در این اندیشه فرو رفتم که آیا من مقصرم که به دلیل قرار داشتن در طبقۀ متوسط، توان پرداخت شهریۀ مدرسۀ غیردولتی را ندارم، یا نهادهای فرهنگی و از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی که بیخاصیّت و بیکفایت هستند؟!
[چهارم]. از کنار مدرسۀ دولتی پسرم میگذشتم. صدای بلند فحاشیهای ناموسیِ بسیار رکیک دانشآموزان را با یکدیگر شنیدم. گویا با یکدیگر درگیر شده بودند. از پسرم در این باره پرسیدم. پاسخ داد همیشه در مدرسه نزاع هست و هرچه میخواهند میگویند و یکبار هم که معاون مدرسه میخواست اینان را مهار کنند، خودش را کتک زدند. دریافتم مدرسه، رهاست و کنکور و دیوانسالاری و شبکههای اجتماعیِ غربی و بیعملی نهادهای فرهنگی، همهوهمه، هویّت را بر باد دادهاند. نه معاون پرورشی دارند و نه کمترین خبری از کار فرهنگی است و نه معلمان در جهت تربیت تلاشی میکنند و ... . به معنی واقعی کلمه، مدرسه رهاست.
[پنجم]. حجتالاسلام خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، چندیست که به منتقدان کارنامۀ شورا میتازد و آنها را بیاطلاع و غیرمیدانی و بیادب میخواند و به دفاع از شورا میپردازد. دیگران را نمیدانم اما من از زندگی روزمرّۀ فرهنگی نوشتم، از عینیّتهای محسوس، از واقعیّتهای کنونی، از زیر پوست جامعه، از ذهنیّتهای فرسودهشده، از لیبرالیسم فرهنگی، از اغتشاش معنایی و زوال هویّت، از سرمایهسالاری در نظام آموزشی، از خاموشی و انحطاط شورای عالی انقلاب فرهنگی، از دوگانگی فرساینده در درون نظام، از منافقان انقلاب و ... . من از آن انقلابیهایی نیستم که فرزندانم را از جامعۀ واقعی جدا کنم و به درون گلخانههای شبهمذهبی که مدرسه نام گرفتهاند ببرم. همین که انقلابیها، فرزندانشان را از مدرسههای دولتی جدا کردهاند، به معنی شکست نظام در انقلاب فرهنگی نیست؟! مگر بنا نبود توحید در ساخت اجتماعی و زندگی روزمره، مستقر شود و جامعه، به بستری برای کمالات معنوی و ایمانی تبدیل گردد؟! آنقدر از واقعیّتهای جامعه احساس خطر کردهاند که برای خود، کلونیهای آموزشی ساختهاند و فقرا و طبقۀ متوسط را در مدارس دولتی رها کردهاند. این وضع، نه عدالت است و نه اخلاق. و من در شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک مرد نمیشناسم که این دردهای عمیق و مزمن را فریاد بزند و یقه چاک بدهد و از کارگزاران فرهنگیِ بیکفایت و ضعیفالنفس، پاسخ و عمل بطلبد. همه با هم تعارف دارند. سیاست، حقیقت را بلعیده و قدرتطلبی، خدایی میکند و آرمانها، در دهۀ شصت جا ماندهاند.
https://t.me/MahdiJamshidiFans
[یکم]. چند سال پیش در یکی از مدارس، چند جلسهای برای دانشآموزان، اخلاق جنسی تدریس کردم؛ اما از تدریس، پا فراتر نهادم و به دانشآموزان نزدیک شدم و از دنیای درونی آنها مطلع شدم. عجیب بود؛ نسبت به نسل و دهۀ من، انحرافهای جنسی، بسیار گسترده شده و آلودگیهای اخلاقی، ریشه دوانیده بودند. بااینحال، این نوجوانان غوطهور در معصیت، مشاور و راهنمای دلسوزی نداشتند که مسألههای درونیشان را با او در میان بگذارند. یکی از دانشآموزان میگفت مبتلا به خودارضایی است و مشاور رسمی آموزشوپرورش به او گفته هفتهای یکبار انجام این عمل اشکالی ندارد. حجم آفتها و انحرافها آنچنان بود که علاج ریشهای و ساختاری میطلبید.
[دوم]. برای گفتگو با دانشآموزان، به یکی از مدارس دخترانه رفته بودم. مشخص بود که به زور و اجبار به نشست آمده بودند. هرچه میگفتم در ذهنها جا نمیگرفت؛ گویا یک شکاف هویّتیِ بزرگ پدید آمده بود که امکان تفاهم و گفتگو را از میان برده بود. این همه فاصله و زاویه، عجیب بود. پس از برنامه، یکی از دانشآموزان کنارم آمد و گفت فقط میخواهم به شما بگویم که بسیار دیر آمدید. او درست میگفت اما مخاطبش من نبودم؛ نویسندهای که تمام توان خود را در دو دهۀ اخیر، صرف روشنگری و اعتراض و انتقاد و مناظره و تبیین کرده است.
[سوم]. در جریان اغتشاشات سال ۱۴۰۱ که برای اولین بار، دامنۀ کشمکشها و تضادها به مدرسهها هم کشیده شد، دخترم که در یک مدرسۀ دولتی تحصیل میکرد، بهشدت از سوی همکلاسیهایش مورد فشار و تحقیر قرار گرفت. همکلاسیهای او که همگی غیرچادری بودند و ذهنیّت منفی نسبت به انقلاب داشتند، چادریبودن او و عقاید دینی و انقلابیاش را به دستاویزی برای بایکوتکردن وی و سرزنش و ملامتش تبدیل کرده بودند. فشارها و کنایهها به دخترم در حدی بود که در مدت کوتاهی، نشانههای افسردگی در او نمایان گردید. بسیار احساس انزوا و تنهایی میکرد و میگفت در مدرسه، دوستی ندارد که سبک زندگی و تفکرش مانند او باشد. در اینجا بود که من در این اندیشه فرو رفتم که آیا من مقصرم که به دلیل قرار داشتن در طبقۀ متوسط، توان پرداخت شهریۀ مدرسۀ غیردولتی را ندارم، یا نهادهای فرهنگی و از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی که بیخاصیّت و بیکفایت هستند؟!
[چهارم]. از کنار مدرسۀ دولتی پسرم میگذشتم. صدای بلند فحاشیهای ناموسیِ بسیار رکیک دانشآموزان را با یکدیگر شنیدم. گویا با یکدیگر درگیر شده بودند. از پسرم در این باره پرسیدم. پاسخ داد همیشه در مدرسه نزاع هست و هرچه میخواهند میگویند و یکبار هم که معاون مدرسه میخواست اینان را مهار کنند، خودش را کتک زدند. دریافتم مدرسه، رهاست و کنکور و دیوانسالاری و شبکههای اجتماعیِ غربی و بیعملی نهادهای فرهنگی، همهوهمه، هویّت را بر باد دادهاند. نه معاون پرورشی دارند و نه کمترین خبری از کار فرهنگی است و نه معلمان در جهت تربیت تلاشی میکنند و ... . به معنی واقعی کلمه، مدرسه رهاست.
[پنجم]. حجتالاسلام خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، چندیست که به منتقدان کارنامۀ شورا میتازد و آنها را بیاطلاع و غیرمیدانی و بیادب میخواند و به دفاع از شورا میپردازد. دیگران را نمیدانم اما من از زندگی روزمرّۀ فرهنگی نوشتم، از عینیّتهای محسوس، از واقعیّتهای کنونی، از زیر پوست جامعه، از ذهنیّتهای فرسودهشده، از لیبرالیسم فرهنگی، از اغتشاش معنایی و زوال هویّت، از سرمایهسالاری در نظام آموزشی، از خاموشی و انحطاط شورای عالی انقلاب فرهنگی، از دوگانگی فرساینده در درون نظام، از منافقان انقلاب و ... . من از آن انقلابیهایی نیستم که فرزندانم را از جامعۀ واقعی جدا کنم و به درون گلخانههای شبهمذهبی که مدرسه نام گرفتهاند ببرم. همین که انقلابیها، فرزندانشان را از مدرسههای دولتی جدا کردهاند، به معنی شکست نظام در انقلاب فرهنگی نیست؟! مگر بنا نبود توحید در ساخت اجتماعی و زندگی روزمره، مستقر شود و جامعه، به بستری برای کمالات معنوی و ایمانی تبدیل گردد؟! آنقدر از واقعیّتهای جامعه احساس خطر کردهاند که برای خود، کلونیهای آموزشی ساختهاند و فقرا و طبقۀ متوسط را در مدارس دولتی رها کردهاند. این وضع، نه عدالت است و نه اخلاق. و من در شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک مرد نمیشناسم که این دردهای عمیق و مزمن را فریاد بزند و یقه چاک بدهد و از کارگزاران فرهنگیِ بیکفایت و ضعیفالنفس، پاسخ و عمل بطلبد. همه با هم تعارف دارند. سیاست، حقیقت را بلعیده و قدرتطلبی، خدایی میکند و آرمانها، در دهۀ شصت جا ماندهاند.
https://t.me/MahdiJamshidiFans
۱۱:۵۷
۱۸:۵۳
۲:۵۷
ما پشیمان نیستیم - بخش اول
بیانصافی است که خدمات اسد پدر و اسد پسر را به کشور و مردم ایران و انقلاب اسلامی نادیده بگیریم و بهاستناد برخی بداخلاقیهای اخیر بشار، چشم بر همه خدمات این دو به خودمان در ۴۵سال اخیر ببندیم و نامردی کنیم.
همه میدانیم در جریان جنگ تحمیلی که تمام کشورها در ظاهر یا باطن یا با صدام حسین بسته بودند و یا دل خوشی از انقلاب اسلامی نداشتند، کوچکترین کمکی به کشورمان نکردند و ما را در معرکه مقاومت در برابر تمام دنیا تنها گذاشتند. در این میان، تکوتوکی از کشورها و در رأس آنها دولت سوریه به رهبری مرحوم حافظ اسد دست یاری به مردم ما دادند و از هیچ کمک لجستیک و سیاسی دریغ نکردند.
هنگامی که در سال ۲۰۰۰ میلادی حافظ اسد بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت و بشار به حکومت رسید، کمتر کسی این امید را داشت که این پزشک جوان ۳۵ساله بتواند راه پدر را در همراهی با مردم و نظام اسلامی ایران ادامه دهد. اما در کمال تعجب این اتفاق افتاد و اسد جوان حتی بهتر از پدر با ایران اسلامی همراه شد. او در حوزه داخلی کشورش هم دست به اصلاحاتی ضروری زد که فضای تقریباً بستۀ زمان پدرش را تا حدود زیادی باز کرد و در حوزه خارجی هم بهتر از او، هم در میدان و هم در دیپلماسی، در مقابل آمریکا و اسرائیل مقاومت کرد تا جایی که خشم کشورهای عربی وابسته به غرب فوران کرد و او را از اتحادیه عرب اخراج کردند.
بشار اسد حتماً در حوزه حکمرانی و مدیریت کشور دچار ضعفها و اشتباهاتی بوده است، اما این اشتباهات نسبت به بسیاری از کشورهای عربی و غیر عربی بسیار کمتر است و تا حدی نبوده که همزمان آمریکا و اسرائیل و ارتجاع عربی و ترکیه و بسیاری از دیگر همپیمانان آشکار و پنهان امروز اسرائیل و آمریکا اجازه داشته باشند نیرو به داخل مرزهای جغرافیایی آن گسیل کنند و پایگاه نظامی بزنند و نفت این کشور را به یغما ببرند و رسماً اعلام کنند که به تروریستها و معارضان سوری و غیرسوری این حکومت تجهیزات میدهند و تشویقشان میکنند که نظام حاکم بر این کشور را ساقط کنند. هیچ کدام از معاهدات بینالمللی و قوانین جهانی به کسانی چون اردوغان حاکم ترکیه این اجازه را نمیدهد که مصاحبه کند و رسماً بگوید «ما از بشار اسد درخواست کردیم و گفتیم که بیا آینده سوریه را با هم تعیین کنیم.»! و مضحکتر اینکه چون نیامده، حالا من هم لشکریان مجهز کرد و ترک خود را به آنجا میفرستم تا شهر به شهر و استان به استان سوریه را اشغال کنند!
در هر صورت، برای من ایرانی بشار اسد یک دوست و یک همراه و یک همسوی سیاسی در چندین دهه بوده و خدمات فراوانی کرده که از هیچ رئیس حکومت دیگری دریافت نشده و اگر هیچ کدام از اینها هم نبود، به عنوان یک انسان آزاده از اینکه کسی چون او یک ربع قرن در برابر آمریکا و اسرائیل مقاومت کرد و راه کمکرسانی و تقویت مقاومت را گشوده نگه داشت، بشدت قابل احترام است، حتی اگر به دلایلی کم آورده باشد و تن به فریب وعدههای دشمنان دیروز داده باشد و هشدارهای دلسوزانه پنجماه پیش رهبر انقلاب اسلامی و سیدحسن نصرالله را برای بقای خودش به گوش نگرفته باشد یا هر چیز دیگری؛ و این روزهای بسیار تلخ را رقم زده باشد. برای من همین ۲۵سال مقاومت و همیاری با این جبهه قدسی، ارزشمند و ستودنی است و من به همین دلیل او را یکی از مقاومترین رهبران سه دهه اخیر جهان میدانم، و اگر باز هم ایستاده بود و مقاومت کرده بود شأنی حتی بیشتر از فیدل و چگوارا پیدا میکرد که نکرد!
@tdejakam
بیانصافی است که خدمات اسد پدر و اسد پسر را به کشور و مردم ایران و انقلاب اسلامی نادیده بگیریم و بهاستناد برخی بداخلاقیهای اخیر بشار، چشم بر همه خدمات این دو به خودمان در ۴۵سال اخیر ببندیم و نامردی کنیم.
همه میدانیم در جریان جنگ تحمیلی که تمام کشورها در ظاهر یا باطن یا با صدام حسین بسته بودند و یا دل خوشی از انقلاب اسلامی نداشتند، کوچکترین کمکی به کشورمان نکردند و ما را در معرکه مقاومت در برابر تمام دنیا تنها گذاشتند. در این میان، تکوتوکی از کشورها و در رأس آنها دولت سوریه به رهبری مرحوم حافظ اسد دست یاری به مردم ما دادند و از هیچ کمک لجستیک و سیاسی دریغ نکردند.
هنگامی که در سال ۲۰۰۰ میلادی حافظ اسد بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت و بشار به حکومت رسید، کمتر کسی این امید را داشت که این پزشک جوان ۳۵ساله بتواند راه پدر را در همراهی با مردم و نظام اسلامی ایران ادامه دهد. اما در کمال تعجب این اتفاق افتاد و اسد جوان حتی بهتر از پدر با ایران اسلامی همراه شد. او در حوزه داخلی کشورش هم دست به اصلاحاتی ضروری زد که فضای تقریباً بستۀ زمان پدرش را تا حدود زیادی باز کرد و در حوزه خارجی هم بهتر از او، هم در میدان و هم در دیپلماسی، در مقابل آمریکا و اسرائیل مقاومت کرد تا جایی که خشم کشورهای عربی وابسته به غرب فوران کرد و او را از اتحادیه عرب اخراج کردند.
بشار اسد حتماً در حوزه حکمرانی و مدیریت کشور دچار ضعفها و اشتباهاتی بوده است، اما این اشتباهات نسبت به بسیاری از کشورهای عربی و غیر عربی بسیار کمتر است و تا حدی نبوده که همزمان آمریکا و اسرائیل و ارتجاع عربی و ترکیه و بسیاری از دیگر همپیمانان آشکار و پنهان امروز اسرائیل و آمریکا اجازه داشته باشند نیرو به داخل مرزهای جغرافیایی آن گسیل کنند و پایگاه نظامی بزنند و نفت این کشور را به یغما ببرند و رسماً اعلام کنند که به تروریستها و معارضان سوری و غیرسوری این حکومت تجهیزات میدهند و تشویقشان میکنند که نظام حاکم بر این کشور را ساقط کنند. هیچ کدام از معاهدات بینالمللی و قوانین جهانی به کسانی چون اردوغان حاکم ترکیه این اجازه را نمیدهد که مصاحبه کند و رسماً بگوید «ما از بشار اسد درخواست کردیم و گفتیم که بیا آینده سوریه را با هم تعیین کنیم.»! و مضحکتر اینکه چون نیامده، حالا من هم لشکریان مجهز کرد و ترک خود را به آنجا میفرستم تا شهر به شهر و استان به استان سوریه را اشغال کنند!
در هر صورت، برای من ایرانی بشار اسد یک دوست و یک همراه و یک همسوی سیاسی در چندین دهه بوده و خدمات فراوانی کرده که از هیچ رئیس حکومت دیگری دریافت نشده و اگر هیچ کدام از اینها هم نبود، به عنوان یک انسان آزاده از اینکه کسی چون او یک ربع قرن در برابر آمریکا و اسرائیل مقاومت کرد و راه کمکرسانی و تقویت مقاومت را گشوده نگه داشت، بشدت قابل احترام است، حتی اگر به دلایلی کم آورده باشد و تن به فریب وعدههای دشمنان دیروز داده باشد و هشدارهای دلسوزانه پنجماه پیش رهبر انقلاب اسلامی و سیدحسن نصرالله را برای بقای خودش به گوش نگرفته باشد یا هر چیز دیگری؛ و این روزهای بسیار تلخ را رقم زده باشد. برای من همین ۲۵سال مقاومت و همیاری با این جبهه قدسی، ارزشمند و ستودنی است و من به همین دلیل او را یکی از مقاومترین رهبران سه دهه اخیر جهان میدانم، و اگر باز هم ایستاده بود و مقاومت کرده بود شأنی حتی بیشتر از فیدل و چگوارا پیدا میکرد که نکرد!
@tdejakam
۳:۰۰
ما پشیمان نیستیم - بخش دوم و آخر
میماند یک نکته و یک سؤال رایج این روزها: تکلیف اینهمه سال مجاهدت و شهادت مستشاران عزیز کشورمان در آنجا چه میشود؟
پاسخ به نظر من نباید آنقدرها هم سخت باشد: ما اولاً برای اسد و برای سوریه آنجا نبودیم؛ ما برای آرمانهایی بسیار والا در آنجا حضور داشتیم و به همه اهدافمان در مدت حضور رسیدیم. ما در این مدت از حرم زینب کبرا «سلامالله علیها» دفاع کردیم و نگذاشتیم لطمهای به آن بخورد، ما با حزبالله و سوریه و فلسطین همپیمانی وثیقی داشتیم که مانع از آن شد که ارتش رژیم صهیونیستی به کیان امت اسلامی صدمه بزند و اگر وارد اراضی اسلامی شده از آنجا با خواری و خفت خارج شد، ما آنها را برای مقابله و مقاومت آمادهتر و آبدیدهتر کردیم و آنها در این ماهها نشان دادند که خود استاد مبارزه و مجاهده و مقاومت در جهانند، و ما با این همپیمانی اجازه ندادیم ارتش نجس صهیونی به مرزهای ایران و عراق نزدیک شود و دشمن را به فرمایش امیرالمؤمنین«علیهالسلام» بسیار دورتر از اراضی خود نگه داشتیم و در آنجا با او به مصاف برخاستیم.
علاوه بر همه اینها این سخن بلند امام خمینی همچنان مرامنامه ما و همه سربازان و منتظران مهدی موعود«عج» است که:
- «ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آنروز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آنساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است... تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمیشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین «علیهمالسلام» در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمیبایست از فضای بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلندمدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامه عمل نپوشیده است ذکری به میان آورند.»
آری، ما به همه لحظات اینسالهای دفاع از حرم و دفاع از فلسطین و دفاع از مقاومت و مظلومان جهان افتخار میکنیم و باز هم برای ادامه این افتخارآفرینی پایهایم.
@tdejakam
میماند یک نکته و یک سؤال رایج این روزها: تکلیف اینهمه سال مجاهدت و شهادت مستشاران عزیز کشورمان در آنجا چه میشود؟
پاسخ به نظر من نباید آنقدرها هم سخت باشد: ما اولاً برای اسد و برای سوریه آنجا نبودیم؛ ما برای آرمانهایی بسیار والا در آنجا حضور داشتیم و به همه اهدافمان در مدت حضور رسیدیم. ما در این مدت از حرم زینب کبرا «سلامالله علیها» دفاع کردیم و نگذاشتیم لطمهای به آن بخورد، ما با حزبالله و سوریه و فلسطین همپیمانی وثیقی داشتیم که مانع از آن شد که ارتش رژیم صهیونیستی به کیان امت اسلامی صدمه بزند و اگر وارد اراضی اسلامی شده از آنجا با خواری و خفت خارج شد، ما آنها را برای مقابله و مقاومت آمادهتر و آبدیدهتر کردیم و آنها در این ماهها نشان دادند که خود استاد مبارزه و مجاهده و مقاومت در جهانند، و ما با این همپیمانی اجازه ندادیم ارتش نجس صهیونی به مرزهای ایران و عراق نزدیک شود و دشمن را به فرمایش امیرالمؤمنین«علیهالسلام» بسیار دورتر از اراضی خود نگه داشتیم و در آنجا با او به مصاف برخاستیم.
علاوه بر همه اینها این سخن بلند امام خمینی همچنان مرامنامه ما و همه سربازان و منتظران مهدی موعود«عج» است که:
- «ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آنروز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آنساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است... تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمیشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین «علیهمالسلام» در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمیبایست از فضای بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلندمدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامه عمل نپوشیده است ذکری به میان آورند.»
آری، ما به همه لحظات اینسالهای دفاع از حرم و دفاع از فلسطین و دفاع از مقاومت و مظلومان جهان افتخار میکنیم و باز هم برای ادامه این افتخارآفرینی پایهایم.
@tdejakam
۳:۰۱
۳:۰۴
چه کسی قصه مادر شهیدان را مینویسد؟
اشتباه است اگر تصور کنیم انقلاب اسلامی فقط در حوزه نیروهای انسانی ریزش و رویش داشته است؛ کسانی از سوپرانقلابیهای چپ و راست سالهای گذشته حالا به دشمنانی چون اسرائیل و امریکا پیغام میدهند که بیا و به ما و کشور ما حمله کن و کسانی از مخالفان و حتی معاندان ارزشهای دینی و انقلابی طی اینسالها خود را به مسابقه دوندگی در میدان انقلاب رساندند و از بسیاری از پرسابقهها جلو افتادند و هنگامی به خط سرخ پایان رسیدند که آن خرگوشهای پرمدعا یا در میانه راه از نفس افتاده بودند یا فریب هویجهای دشمن را خورده و از آن کناره گرفته بودند.
انقلاب اسلامی در حوزههایی چون علم و فناوری، اخلاق، سیره انقلابی، سادهزیستی، عمل به تکلیف، امیدواری و امیدزایی و در حوزه پر دامنه فرهنگ و هنر هم ریزشها و رویشهای فراوان داشته است. این یادداشت متأسفانه درباره یکی از این ریزشها و در حوزه فرهنگ و ادبیات است.
*
یکی از ویژگیهای روزنامهها و مجلات و کلاً نشریات بعد از انقلاب، صفحات ادب و هنر آنها بود که مضامین تازه و بدیع و قالبهای متنوع ادبی و هنری فراوان داشت؛ از شعر و قصه گرفته تا نقد کتاب و نقد فیلم و معرفی نمایشگاههای روز نقاشی و گرافیک و کاریکاتور و عکس و طرح. اکثر این مطالب هم تولیدی بود نه ترجمه و بیشترشان را هم نویسندگان و هنرمندان و شاعران و قصهنویسان انقلابی و متدین مینوشتند. در این میان، «قصه» و «قصهنویسی» جایگاهی خاص و جدانشدنی از این صفحات مثل «ادبوهنر» کیهان، «صدای پای اندیشیدن» اطلاعات و «صحیفه» جمهوری اسلامی داشت. تقریباً هر شماره یک قصه و داستان کوتاه زینتبخش این صفحات بود. این روال در مجلات و نشریات دیگر هم به چشم میخورد و جالب اینجا بود که حتی مجلات و نشریات سیاسی مراکزی چون سپاه مثل «پیام انقلاب» و «امید انقلاب» و... هم هر شماره حداقل یک قصه کوتاه داشت.
این قصهها با «خاطرهنویسی» که اینروزها تکوتوک در نشریات دیده میشود متفاوت بود و شروع جذاب و گرهافکنی و تعقید و پایان شگفتانگیز داشت و ساختار حرفهای آن معمولاً رعایت شده بود؛ حالا ممکن بود خیلی قوی و بیاشکال نباشد. درباره سه روزنامهای که اسم بردم میدانم که تعداد داستانهای رسیده به سرویس ادب و هنرشان آنقدر زیاد بود که مجبور به انتخاب بهترینهای آنها میشدند یا بسته به فضای خالی صفحه، از بین قصههای حروفچینیشده و فراوان آماده، مناسبترین را برای چاپ انتخاب میکردند و به همین نسبت، تعداد مخاطبان و خوانندگان داستانها هم زیاد بود.
این شور و هیجان قصهنویسی بتدریج از اواخر دهه هفتاد رو به افول گذاشت و سالها بعد به جایی رسید که الان هیچکدام از روزنامههای منسوب به جبهه انقلاب، دیگر چیزی به اسم قصه و داستان کوتاه ندارند. البته نباید سهم مجله «همشهری داستان» را در سالهای گذشته بخصوص در دوران طلایی مدیریت خانم نفیسه مرشدزاده نادیده گرفت که موتور پیشران بسیار خوبی در این حیطه بود. یا صفحات «مدرسه» و «نسل سوم» روزنامه کیهان در دهه هشتاد که در زمان مسئولیت آقای صفار هرندی راهاندازی شد و اوج گرفت و در آن نسلی از نویسندگان نوجوان و جوانی تربیت شدند که از جمله آثارشان قصه و داستان کوتاه هم بود.
چندین بار از زبان رهبر فرزانه انقلاب شنیدم که از اینکه رمان درخوری به نسبت بزرگی و عظمت انقلاب اسلامی خلق نشده از نویسندگان و اهل قلم گلایه داشتند. اما من دیروز و دیشب وقتی خبر درگذشت مادر شهیدان جوادنیا را میشنیدم که در شب شهادت حضرت امالبنین «علیهاالسلام» مانند او به دیدار چهار فرزند شهیدش شتافته است، بار دیگر به یاد این ریزش فرهنگی در جریان انقلاب افتادم و حسرت خوردم که کاش قصهنویسان (و نه زندگینامهنویسان و راویان خاطرات) جبهه انقلاب در این حوزهها بودند و آستین بالا میزدند و زندگی و خاطرات این استوانههای صبر و استواری را با زبان هنر و داستانهای جذاب به نسل جوان و نسلهایی که شاید فقط چیزهای مبهمی از این اسطورهها بشنوند، منتقل میکردند تا آنها بدانند وامدار چه نادرههای دورانی هستند و شهیدان از دامن کدام زنان به معراج رفتند.
@tdejakam
اشتباه است اگر تصور کنیم انقلاب اسلامی فقط در حوزه نیروهای انسانی ریزش و رویش داشته است؛ کسانی از سوپرانقلابیهای چپ و راست سالهای گذشته حالا به دشمنانی چون اسرائیل و امریکا پیغام میدهند که بیا و به ما و کشور ما حمله کن و کسانی از مخالفان و حتی معاندان ارزشهای دینی و انقلابی طی اینسالها خود را به مسابقه دوندگی در میدان انقلاب رساندند و از بسیاری از پرسابقهها جلو افتادند و هنگامی به خط سرخ پایان رسیدند که آن خرگوشهای پرمدعا یا در میانه راه از نفس افتاده بودند یا فریب هویجهای دشمن را خورده و از آن کناره گرفته بودند.
انقلاب اسلامی در حوزههایی چون علم و فناوری، اخلاق، سیره انقلابی، سادهزیستی، عمل به تکلیف، امیدواری و امیدزایی و در حوزه پر دامنه فرهنگ و هنر هم ریزشها و رویشهای فراوان داشته است. این یادداشت متأسفانه درباره یکی از این ریزشها و در حوزه فرهنگ و ادبیات است.
*
یکی از ویژگیهای روزنامهها و مجلات و کلاً نشریات بعد از انقلاب، صفحات ادب و هنر آنها بود که مضامین تازه و بدیع و قالبهای متنوع ادبی و هنری فراوان داشت؛ از شعر و قصه گرفته تا نقد کتاب و نقد فیلم و معرفی نمایشگاههای روز نقاشی و گرافیک و کاریکاتور و عکس و طرح. اکثر این مطالب هم تولیدی بود نه ترجمه و بیشترشان را هم نویسندگان و هنرمندان و شاعران و قصهنویسان انقلابی و متدین مینوشتند. در این میان، «قصه» و «قصهنویسی» جایگاهی خاص و جدانشدنی از این صفحات مثل «ادبوهنر» کیهان، «صدای پای اندیشیدن» اطلاعات و «صحیفه» جمهوری اسلامی داشت. تقریباً هر شماره یک قصه و داستان کوتاه زینتبخش این صفحات بود. این روال در مجلات و نشریات دیگر هم به چشم میخورد و جالب اینجا بود که حتی مجلات و نشریات سیاسی مراکزی چون سپاه مثل «پیام انقلاب» و «امید انقلاب» و... هم هر شماره حداقل یک قصه کوتاه داشت.
این قصهها با «خاطرهنویسی» که اینروزها تکوتوک در نشریات دیده میشود متفاوت بود و شروع جذاب و گرهافکنی و تعقید و پایان شگفتانگیز داشت و ساختار حرفهای آن معمولاً رعایت شده بود؛ حالا ممکن بود خیلی قوی و بیاشکال نباشد. درباره سه روزنامهای که اسم بردم میدانم که تعداد داستانهای رسیده به سرویس ادب و هنرشان آنقدر زیاد بود که مجبور به انتخاب بهترینهای آنها میشدند یا بسته به فضای خالی صفحه، از بین قصههای حروفچینیشده و فراوان آماده، مناسبترین را برای چاپ انتخاب میکردند و به همین نسبت، تعداد مخاطبان و خوانندگان داستانها هم زیاد بود.
این شور و هیجان قصهنویسی بتدریج از اواخر دهه هفتاد رو به افول گذاشت و سالها بعد به جایی رسید که الان هیچکدام از روزنامههای منسوب به جبهه انقلاب، دیگر چیزی به اسم قصه و داستان کوتاه ندارند. البته نباید سهم مجله «همشهری داستان» را در سالهای گذشته بخصوص در دوران طلایی مدیریت خانم نفیسه مرشدزاده نادیده گرفت که موتور پیشران بسیار خوبی در این حیطه بود. یا صفحات «مدرسه» و «نسل سوم» روزنامه کیهان در دهه هشتاد که در زمان مسئولیت آقای صفار هرندی راهاندازی شد و اوج گرفت و در آن نسلی از نویسندگان نوجوان و جوانی تربیت شدند که از جمله آثارشان قصه و داستان کوتاه هم بود.
چندین بار از زبان رهبر فرزانه انقلاب شنیدم که از اینکه رمان درخوری به نسبت بزرگی و عظمت انقلاب اسلامی خلق نشده از نویسندگان و اهل قلم گلایه داشتند. اما من دیروز و دیشب وقتی خبر درگذشت مادر شهیدان جوادنیا را میشنیدم که در شب شهادت حضرت امالبنین «علیهاالسلام» مانند او به دیدار چهار فرزند شهیدش شتافته است، بار دیگر به یاد این ریزش فرهنگی در جریان انقلاب افتادم و حسرت خوردم که کاش قصهنویسان (و نه زندگینامهنویسان و راویان خاطرات) جبهه انقلاب در این حوزهها بودند و آستین بالا میزدند و زندگی و خاطرات این استوانههای صبر و استواری را با زبان هنر و داستانهای جذاب به نسل جوان و نسلهایی که شاید فقط چیزهای مبهمی از این اسطورهها بشنوند، منتقل میکردند تا آنها بدانند وامدار چه نادرههای دورانی هستند و شهیدان از دامن کدام زنان به معراج رفتند.
@tdejakam
۳:۰۵
۱۶:۱۸