عکس پروفایل و حال دلت خوب تا همیشه های جهان📚🌱❤و

و حال دلت خوب تا همیشه های جهان📚🌱❤

۹۹عضو
thumnail

۱۹:۴۱

thumnail

۱۹:۴۲

thumnail
السلام‌ علیک یا ابا عبدالله
undefined صدای جَرَس(زنگ) شُترانِ کاروانِ #کربلا به گوش میرسد..
از بلندگوی #حسینیه ی قدیمی محله ی کودکی ام, نوای شورانگیز #واحد زنده یاد #بَخشو پخش میشود،..
بوی خاک آب خورده ی حیاط حسینیه، آنهم در تابستانِ دمکرده ی جنوب، و رایحه ی خوش تُربتِ متبرّک کربلا، در سجاده ی آبیِ پدر، هنوز در مشامم تازه است،.
undefinedمردان فامیل و محله، به حرمت آقا، سیاهپوش شده در حلقه های بزرگ #واحد_خوانی ،منظم و پر شور اجرا میکنندصدای یکدست کوبش پای بر زمین ،یک دست بر کمر عزادار کنار دستی و دستی دیگر که غیورانه تا عرش خدا بالا میرود و محکم بر سر و سینه فرود می آید انگار همین دیروز بود،هنوز میشنوم...
حدودا 7 یا 8 ساله هستم همه دست به سینه به رسم ادب ایستاده اند و سید علی سوزناک میخواند:
undefined "ای #شَه_کربلا سلام علیک ای سَر از تن جدا سلام علیک کُشته ی تیرِ جفا سلام علیک...
آویزان چادر عمه جان شده ام که مرا هم با خودش به #تَعزیه_خوانی ببرد ( بعدها از تعزیه های پُر شور منطقه خواهم گفت) میخواهم با سکه 50 ریالی کف دستم، از آن بستنی های لیوانی خوشمزه بخرم،همان ها که پسرک بستنی فروش، در یَخنی سفید کوچکش دارد (جعبه یونولیتی )آن را کَجکی بر روی شانه انداخته و در میان بغض و گریه و عزاداری حاضرین ،کمی فضا را به کام کودکان شیرین میکند#پدر هم معمولا از روی کتاب #مَقتَل_میخواندصدای خوبی دارد،خیلی وقت ها در صُبحدم با صوت خوش قرآنش بیدار می شویم؛ حالا ولی سال های سال است که نه سید علیِ مهربان در مجالس امام حسین ع حضور دارد و نه حَسن ، آن پسر خوشرو و خندان بستنی فروش.undefinedundefinedاي شيعه مَگر قتل شَه کربُبلا شد ... يا ماه عزا شد  يا ماتم فرزند علي شير خدا شد ... در دشت بلا شد  ( استاد محمد شریفیان بوشهری)
ان شاءالله #رزق شرکت در مجلس عزای امام عزیزمان، #تا_هستیم نصیبمان شود و آن دسته از دوستتداران و خادمان حسین ع که دستشان ازین دنیا کوتاه ، ولی نَجوای عشقشان بلند بود، با شهدای مظلوم کربلا محشور شوند. و خداوند بحق حسین علیه السلام به ما و فرزندانمان زندگی حسینی، غیرتی زینبی و آبرویی علوی ببخشد. التماس دعا
#م_تقوی
undefinedundefined@tohastiundefined عکس از محرم سه سال پیش در روضه ی خانگی

۲۰:۳۵

thumnail
حیّ علی العزا که محرم رسیده است
#بچه ها_شوق و ذوق مضاعفی جهت شرکت در مجالس #امام_حسین علیه السلام دارن،
دارن کُمد لباس ها رو زیرو رو میکنن تا یکدست لباس مشکی خوب و آبرومند، در شان مجلس امام برای خودشون پیدا کنند ،. مانتو، شال، روسری و پیراهن سیاه #عزا؛ دختر کوچیکم دلگیر و دمغ با لب و لوچه ی آویزون میاد جلو میگه پس من چی بپوشم،به کل فراموشم شده دخترم در حال قد کشیدنه و لباس سیاه قبلیش دیگه اندازش نمیشهundefinedوقتی ازم قول خرید پیرهن مشکی جدید رو میگیره، با خیال راحت میره با خواهرای گُلش سراغ مرحله بعدی،، یکی دو تیکه پارچه ی سیاه منقش به نام مبارک حضرت رو به سلیقه ی خودشون بر روی دیوار خانه و پرده پذیرایی نصب میکنن،بعد به سراغ مقواهای سیاه رنگ کاردستی شون میرن، ساعتی بعد، پرچم های کوچک #یا_حسینِ دست سازشون، گلدانِ گلِ مصنوعی روی میز رو مُزیّن میکنهکه بقول شاعر بزرگوار :در فراز و در نشیب این جهان دریافتمهرچه بالا رفت پائین آمد الا پرچمتundefined
در دلشون شور و هیجانی خوش به پاست؛ حالا این خونه ما با دل کوچولوی بچه هاش ولی بزرگ به عشق سید الشهدا، آماده ی #عزاست
صلی الله علیک یا ابا عبدالله undefinedصلی الله علیک یا ابالفضل العباسundefined
این خانه عزادار حسین است
#م_تقوی@tohasti

۲۰:۳۶

thumnail
دست در دست دخترکمبه سمت میعادگاه عاشقی می رویمماهَکم برای رسیدن به مجلس عزای حسین ع شوری وصف ناشدنی داردکوله ی خوراکی و آبَش را به دوش می کِشد،فندقم امسال #سه_سالگی_اش را میگذرانددو قدم راه می رود #آب درخواست میکندچهار قدم آنطرف تر دوباره،..و لبان تشنه و خشک و تَرک زده ی کودکان حرم، شرمنده ام میکند؛ کمی دورتر #علی_اصغر ع #تلظّی می کُندو #رقیه ی سه ساله......آه رقیه... و تاریخ! هر ساله سرخ تر میشود
#م_تقوی(اول مرداد 1402)@yaddashtmt undefinedundefined

۲۰:۳۷

thumnail
روضه خوان از علی اصغر ع می‌خواند.. و خونِ سرخی، که با #تیر_سه_شعبه می زند #فواره... این #چای_روضه ی #شش_ماهه ی حسین ع است که گُوارای وجود میشودو این ماییم که ناباورانه بر سر و سینه میزنیم؛ #یا_علی_اصغرو تاریخی که از دور دست های زمان، به امشب میرسد،و ظلمی که سیاهتر میشود،و عشقی که تمام قد پریشان است،و داغی که تا ابد، کمر آبرو را خَم کرده است؛
#تقوی@tohastiundefinedundefined#محرم #شش_ماهه #امام_حسین#علی_اصغر #ظلم #چای_روضه

۲۱:۳۰

thumnail

۲۱:۳۰

thumnail
تو امید منی حتی بدون دست#حاج_محمود_کریمی

۱۴:۱۷

undefinedیکی از قشنگیایی که شب عاشورا، در منطقه ما، وجود داشته و داره،
undefined " #صبحدم" هستش ،بیدار بودن در حسینیه ها و تکایا تا اذان صبحمراسم های پر شور #شب_عاشورا به نیمه شب که میرسه ، شکل دیگه ای بخودش میگیره،دیگه یه غم و اندوه غریبی حسینیه ها و هیئت ها رو فرا میگیره، undefined به صورت عزادران که نگاه کنی، انگار در سکوت دارن #مویه میکنن و التماس دارن به هر لحظه لحظه ی شب ، که مرو، نرو به سمت صبح؛ undefined️بچه که بودیم، مادرم همیشه وقت رفتن به #حسینیه، خیلی تاکید داشتن کنار خودم بشینین،دستشو میزد روی فرش میگفت همینجا بشینین و خَشَوی نکنید(شیطنت اذیت)و #حرمت_مجلس امام رو نگه دارید،ببینید بچه های مردم چطور پیش مادراشون قشنگ میشینن و #روضه گوش میدن!undefined️و چن دقیقه بعد ما با همون بچه های مردم، وسط حیاط حسینیه به بازی و شلوغی سرمون گرم بودولی #شب_عاشورا که میشد،لازم نبود هیچ مادری به بچه ش گوشزد کنه، همون #حُزن نگاه و چهره #غمزده بزرگترامون رو که می دیدیم، رمقی نمی موند برامون،می فهمیدیم قراره یه اتفاق بزرگ بیوفته، این سکوت تلخ ملال آور، تا حوالی صبح، به قول ما، دل آدمو میخورد، تا وقتی ساعتی مونده به اذان #صبح_عاشورا، صدای مکن ای صبح طلوع شصتمون رو خبر دار میکرد،که اتفاقی خارج از توان و تحمل موجودات در حال جریانه،..انگار یک شبه بزرگ میشدیم #ادب_حضور پیدا میکردیمامشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است(صبح فردا)مَکن ای صبح طلوع
#تقوی@tohastiundefinedundefined

۲۳:۰۶

thumnail
ما تو خونمون چند مدل #کتاب_خوان و #کتاب_نخوان داریم🥰

یکی از بچه ها به خودش باشه، تمام مدت دلش میخواد #باغ کتاب یا #انقلاب باشه
یه جورایی باید #کتابو از دستش بگیریم، بگیم بسه دیگه چشات ورقُلمبیده شدundefined بدیم دست اون یکی، بگیم تو رو سر جدت بشین دوصفحه بخون، چارتا نکته #یاد_بگیری undefinedو برای اون یکی، با صدای بلند #قصه_ی_شب_های _تابستان رو بخونیم،در مواجه با این آخری،ساعت شروع خوندن با خودته، ولی پایانش مصادفه با میل شدیدی که دلت میخواد سرتو بکوبی تو دیوار undefinedتا دست از سرت برداره (توصیه نمیشهundefined خوب نیسundefined)undefinedبچه های شمام از #قصه ای خوششون میاد، باید هزار بار تعریف کنید واسشون؟ و قد 🤏 دو هزار بار #ذوق میکنن؟!
#م_تقوی @tohastiundefinedundefinedundefinedundefined

۲۲:۱۲

thumnail
دخترکم دامن گُلدارش را که با عشق میپوشددر خانه یک باغ گل سیار داریمبه همان زیبایی به همان خوشبویی
#م_تقوی@tohastiundefinedundefined

۲۲:۱۲

thumnail
حال دلت که خوب باشددیگر برایت فرقی نمیکند که سرسبزی و طراوت خانه ات را از باغی دَرندَشت میگیری یا تک درخت خرمالوی آن گوشه های حیاط یا از گل های باطراوت حُسن یوسف!یا گلدان ِکوچکی در پشت حفاظ پنجره ی خانه ات؛
#م_تقوی(بهمن ماه 1402)@tohastiundefinedundefined

۲۲:۱۳

thumnail
خیلی بچه بودم پرِ دامن چیندار مادرم را گرفته بودم و بدو بدو ،همراه با قدم های پرشتابش به سمت مسجد محل میرفتم،از مادر پرسیدم چرا می رویم؟! تا #رزمندگان را #بدرقه کنیممگر آن ها به کجا میروند؟به جبهه؛ " ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش"
.. در آن عالم کودکی، فکر میکردم این ها که سوار اتوبوس می شوند، حتما به یکی از آن شهرهای قشنگی که تابحال ندیده ام میروند،گفتم #شهر_جبهه خیلی دور است؟!مادر گفت چقدر سوال میپرسی؟ دیرمان شد!..وقتی به خانه ی خاله جان میرفتیم، به سمت بوته های خوشبوی یاسشان پر می کشیدیم ،حیاطشان همیشه ی خدا معطّر بودمیگفتند آن درختچه های یاس را یکی از پسران خاله کاشته،هم او که به شهر #جبهه رفته بود؛..وقتی این بار دست در دست مادر به #استقبالش رفتیم،فهمیدم چرا عطر #یاس آن خانه با خانه های دیگر فرق داشتو خوشبوترین گل یاس دنیا، در خانه ی خاله جان ما بود؛او حالا از شهر جبهه برگشته بوداو #شهید شده بود
*م تقوی@tohasti undefinedundefined

۲۰:۳۲

thumnail
undefined #یزد_خاطره_انگیز (1)
دست در دست دخترکانمundefinedساعتی را درکوچه پس کوچه های حوالی خانه قدم زدیم و با دیدن گل های سفید #یاس بر روی دیوار خانه ای #آجری در ته کوچه مان، غرق لذت شدیم، چه سخاوتمندانه #عطر_خوشش را تا آن وسط های کوچه پهن کرده بود،این روزها که شاخه های تُرد و تازه و پیچ در پیچ #تاک بر دیوار خانه های شهر سرک میکشد،با خیال و خاطره همراه میشوم و میروم به دل #کویر صبور به شهر #آفتاب و #تاریخ و #عشقبه #یزد زیبا، به #امیر_چخماق و بافت ماندگار #سنتی اش، به سراغ خانه های قدیمی دلباز هزار طرح و هزار خاطرهبه گمانم حالا باید فصل گل های آتشین #انار بر روی دیوارهای #کاهگلی_باغ_دولت_آباد باشد undefined
undefined️و دست خیال را میگیرم و می نشانمش بر روی تختی سنتی در گوشه ای از #باغ_دولت_آباد خیال انگیز؛ تا ببیند تمام زیبایی را و بشنود آنچه از گذشته های دور تاکنون، این شهر زیبا ، با مردم با صفا و خونگرمش بچشم دیده اند؛
#م_تقوی@tohasti undefinedundefined

۲۰:۳۷

thumnail
undefined #یزد_دوست_داشتنی (2)
و همراه خاطرات از زیر طاق فیروزه ای خاکی #امیر_چخماق عبور میکنم و ردّ سنگفرش های کف خیابان را میگیرم و لحظه ای در کنار #عَلَم و #نخل_چوبی بزرگ ِکهن می ایستمundefined️و به یاد #دو_دست_بریده_عباسِ_حسین علیه السلام عرض سلامی به خدمت #شهدای_مظلوم_کربلا دارم*السلام علی الحسین،و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین*undefined
به سمت بازارچه مسگرها میروم،همچنان که در بین راه ،چشمم نمیتواند از دیدن اِعجاز آن #ترمه های زیبا دست بردارد،مرور میکنم:undefined️باید شب ها را در حوالی #میدان_اطلسی(جانباز) قدم زده باشی، باید از بستنی های خوشمزه با شیر تازه رسیده از #ِده های زیبای اطراف خورده باشیباید از گرمای تابستان با لیوانی شربت عرقیجات و فالوده رها شده باشیو روزی را فراموش کنی پنجره های خانه ات را ببندی و در بازگشت، یک وجب خاک از طوفان های کویری هدیه گرفته باشی undefined️باید چشمانت، آسمان آبی را از بلندای #بادگیرها دنبال کرده باشدو دستانت رو به آسمانِ #کویر، ستاره های خوشبختی چیده باشدundefinedundefinedundefined
تا بدانی چه میگویم!
#م_تقوی@tohasti

۲۰:۳۷

thumnail
undefined #یزد_زیبا (3)
باید به دیدن زیبایی های #سفالی_میبد و شُکوه #مسجد_مِهریز رفته باشیو صبح یک روز پاییزیundefined بعد از بُردن دخترت به مدرسه، در سوز #پارک_آزادگان قدم زده باشی و چشمانت محسور آن همه زیبایی و خِش خِش برگ ها در آن #بهشت پاییزی شده باشد، باید شبی از شب های گرم تابستان را در دل #پارک_کوهستانش گذرانده باشی ،و جشن نوروز مدرسه ی دخترت را در زیر سایبان درختان سبز #باغ_طوبی سپری کرده باشی و از دیدن #عمارت_تاریخی آن وسط باغ لذت برده باشی
تا بدانی چه می گویمundefined
#م_تقوی@tohasti undefinedundefinedundefined

۲۰:۳۷

thumnail
undefined #یزد_با_صفا ( 4)
undefined️باید اندوه نشسته بر دلت را به دست شُکوه شگفت انگیز #بافت_سنتی سپرده باشی
undefinedتا غُبار جانت را آن گوشه کناره ها بتکاند و بگوید *دنیا محل گذر است undefined️باید با تک تک #موزه هایش، عکس یادگاری گرفته باشی، باید #کلون_درِ_چوبی آن خانه ی قدیمی تو را به کودکی، به خانه ی مادربزرگ عزیزت برده باشد باید در شب های سرد زمستان، #چغندر شیرین و #شولی خوشمزه خورده باشی تا بدانی چه می‌گویم undefinedوقتی که #غمزده به این شهر #پناه آورده بودی و او غریب نوازیش را #صبورانه و بی منت خرج تیمار دل شکسته ات کردو تو را فهمیدundefined️باید داوطلبانه غم هایت را در #کویر رها کرده باشی باید کاسه ی صبرت را در #آب_انباری همان نزدیکی پُر کرده باشی و با خاطراتی #خَش سفرت را به پایان رسانده باشیباید درین شهر زیبا و در #صفاییه عزیزش زندگی کرده باشیundefinedتا بدانی چه میگویمundefinedundefinedبه خانه برمیگردیمکتری را آب میکنم، بچه ها پیشنهاد می دهند کیک هویج دارچین درست کنیم ولی من همچنان در #میدان_امیر_چخماق ایستاده ام میخواهم از #حاج_خلیفه #قطاب و #باقلوا و #حاجی_بادام بگیرمدلم برای #لوز_بید_مشکیِ خَش هم تنگ شدهundefined
#م_تقوی@tohasti undefinedundefined

۲۰:۳۸

thumnail
ای اشک ! زِ تیره شب ، چه پُرسی؟فانوس و چراغ آسمان باش
ای درد ! تو خونِ دل چه دانی؟ هان! مَحرم قلب عاجزان باش
ای غم ! تو که همچنان ، به راهی... شرمسارِ نگاه مادران باش
با خواب پریشان و دَم سرد ،ای صبر ! کمی تو مهربان باش...!!
از قد کمانِ آرزوها !از حسرتِ قاصدک ، نهان باش
تا پنجره های رو به باقی،آغاز فراتر از ، زمان باش!
ای غزّه ! دل شکسته عشق!این بار، تو ققنوس جهان باش...

#م_تقوی(آبانماه 1402)برای غزه
@tohasti

۲۰:۴۰

thumnail
یک‌سالگی: مامانسه‌سالگی: مامان! دوستت دارم!پنج‌سالگی: می‌خوام زود بزرگ شم و مثل تو خوشگل شم مامان!ده‌سالگی: مامان! ولم کن!چهارده‌سالگی: مامان اعصابم رو خُرد می‌کنی!شانزده‌سالگی: مامان به تو ربطی نداره!هجده‌سالگی: مامان من دارم می‌رم!بیست‌سالگی: مامان دلم برات تنگ شده!بیست‌وچهارسالگی: مامان حق با تو بود!بیست‌وهفت‌سالگی: مامان نمی‌خوام ازت دور شم!بیست‌ونه‌سالگی: حالا که خودم مامان شدم، می‌فهمم!سی‌وسه‌سالگی: کاش زمان متوقف شه و مامانم پیر نشه!@tohasti 🪷🪷

۲۰:۴۲

thumnail
براتون عشقی آرزو میکنم که روز به روز ،جون دارتر و محکم تر بشه که تو روزای سختی و بیماری هم حتی عاشقانه تر و بیش‌تر کنارتون باشه، بگه خیالت راحت ،من هستم کنارتم و بدونی ، وقتی اینو میگه ینی تا ته قصه ،دلت قُرصه به بودنش و دیگه قرار نیس کم بیاری خیلی سخت میگذره روزای رنج و تنهایی که همین فکر کردن به خیلی از نبودن ها و کم بودن ها رَج به رَج با خودش رنجی به دردی اضافه میکنه، و توان و طاقت آدم رو کم ؛یه نگاه به کنار دستی تون بندازید اگه از این دست عشق ها ،دور و ورتون می بینید خدا رو بینهایت ،برای داشتن وجود نازنینش شاکر باشید.همین؛
#م_تقوی @tohastiundefinedundefined

۱۵:۱۲