عکس پروفایل -آوای سکوت!--

-آوای سکوت!-

۱۱۶عضو
نمیگم که برگردیا!

۲۱:۰۴

نه‌‌‌‌...

۲۱:۰۵

تلخه ولی دیگه برگشتنتو نمیخوام!

۲۱:۰۵

از بین رفت اون چیزایی که نباید میرفت :)

۲۱:۰۵

ولی...

۲۱:۰۶

ولی..

۲۱:۰۶

ولی نداره انگار!
نمیدونم چی بگم!

۲۱:۰۶

فقط همون دلم برات تنگ شده همیشگی!

۲۱:۰۷

شبتون بی غم :)

۲۱:۰۷

•|undefinedundefined
گاهی باید رها کرد!
رها کرد و برید
گاه لازم است خسته شوی...
خسته شوی و بروی تا بفهمی همیشه ماندن به پای یک نفر نتیجه خوبی نمیدهد
باید خسته شوی تا بفهمی گاهی ماندن عاقبتی جز پیر شدن ندارد...
روی پا بیستید و از رفتن نترسید
باور کنید قرار نیست بعد از جدایی به مرگ برسید
بدون هراس داغ دل خود را فریاد کنید و گوش مردم شهر را کر کنید!
بدون هراس تیشه به ریشه ارتباطی بزنید که میدانید دوامی ندارد
نترسید...
رفتن نقطه‌ایست که خواه و ناخواه همه‌مان با آن خواهیم رسید...

.↶#چشم‌شب #مبتلا !•
---------᯽•undefined•᯽---------
. @vocabulary_sun .!-

۸:۳۱

•|undefinedundefined
تقلا میکنم برای رهایی از تاریکی بی‌انتهای این شب‌هایم...
غوطه‌ور شده‌ام در ابر های تیره‌ای که اول خودم را و بعد زندگی‌ام را آغشته به تیرگی میکند. تیرگی‌ها به جای‌جای نقاط جانم میرسد و سرانجام مرا در سیاهی دفن خواهد کرد...
در میان جدال من و تاریکی، نوری دیده میشود...
نوری که سرمنشا آن ماه مظلومی‌ست!
ماهی بی‌جان که میداند چشم امید من به نور اوست اما نورش توان مقابله با سیاهی را ندارد...

.↶#چشم‌شب #مبتلا !•
---------᯽•undefined•᯽---------
. @vocabulary_sun .!-

۱:۰۱

•|undefinedundefined
کنترل اشک هایت به نظر سخت می‌آید
فشار دست هایت روی دهانت چند برابر میشود تا مبادا صدای هق هقت بلند شود
تلاشت برای نفس کشیدن بیشتر و بیشتر میشود تا شاید از میان بغضی که هرچه میشکند باز ادامه دارد ذره‌ای هوا عبور دهی
سرت گیج و میرود و دست هایت را به هرجایی بند میکنی تا مبادا با سقوطت اعلام شکست کنی
اما ناگهان میبینی
از این آشفته حالی هیچ اثری نیست جز تویی که خیره به رو به رو حال درونت را برای خودت اینطور ترسیم میکنی و در نهایت با پوزخند به خودت میفهمانی خیلی وقت است خودت را درون خودِ خونسردت به زنجیر کشیده‌ای و صدای فریاد خود زندانی‌ات به جایی نمیرسد، حتی به خودت!....

.↶#چشم‌شب #مبتلا !•
---------᯽•undefined•᯽---------
. @vocabulary_sun .!-

۱۸:۵۹

•|undefinedundefined
تو آخرین تار مژه از پلک خالی شدمی که زیر چشمام میبینم
تو آخرین قاصدک از فصل بهاری که با نفس من به پرواز در میای
تنها ستاره دنباله‌دار تو یه شب سرد و تاریک که زیر نگاهم فرار میکنی و میری
تو خودِ ۵۹ ثانیه‌ی ساعت جفت هر شبمی
تو شروع آرزویی و آرزو با تو تموم میشه
تو تک تک اجزای کائناتی که فرصت آرزو کردنتو بهم میدی...

.↶#چشم‌شب #مبتلا !•
---------᯽•undefined•᯽---------
. @vocabulary_sun .!-

۱۷:۱۷

•|undefinedundefined
گره های شب هایم بیشتر میشوند و کور تر، و این چشم من است که کور میشود در این گره ها
تاریکی شب به خیالت گره میخورد
خیالت به دلم گره میخورد
دلم به گلویم
گلویم به بغض
بغض به چشمانم
چشمانم به اشک
و اشک هایم فدایی تو، کور ترین گره شب هایم..

شبتون بی اشک (:

.↶#چشم‌شب #مبتلا !•
---------᯽•undefined•᯽---------
. @vocabulary_sun .!-

۲۰:۵۰

سلام!شبتون به خیر و خوشی

۱۸:۳۰

راستش هرچی فکر میکنم هیچ مقدمه‌ای واسه شروع حرفم در نظر ندارم

۱۸:۳۱

بخوام مختصر و مفید بگم..خیلی خوشحالم که تو اولین تجربه های نوشتنم کنارتون بودمو ممنونم که با حضورتون بهم انگیزه دادیدundefinedundefined

۱۸:۳۲

فضای دنج آوا، و البته خاطره های توش چیزی نیست که به راحتی بشه ازش دل کند یا فراموشش کردمطمئنم اینجا و شما همیشه تو ذهنم سبز میمونید.. امیدوارم متقابل باشه و خاطره‌ی بدی ازم تو ذهنتون نمونده باشه

۱۸:۳۳

خنده‌هاتون مداومغماتون زودگذرخدا حافظ و نگهدارتون...undefined

۱۸:۳۴

#چشم_شب...#مبتلا

۱۸:۳۵