۵) از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:با منافق با زبانت بساز* و مودت و دوستیات را خالصانه نسبت به مومن قرار بده و اگر یهودیای اقدام به نشست و برخاست با تو کرد نیکو همنشینی برای او باش.
*پی نوشت: «مصانعه» در زبان عربی به برخوردی میگویند که انسان با مسامحه و مدارا سعی میکند موضع اصلی خود را شفاف و بر آن اصرار نکند و در ظاهر با موضع طرف مقابل همراهی کند. در فارسی تعبیر «با فلانی بساز» در همین معنا به کار میرود.
الزهد، ص22؛ الأمالي (للمفيد)، ص185 ؛ تحف العقول، ص292
مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ كُلَيْبٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ حَسَنِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِكَ وَ أَخْلِصْ وُدَّكَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَكَ يَهُودِيٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَه.
عین همین مضمون را شیخ صدوق در من لا يحضره الفقيه (ج4، ص404) و الأمالي(ص628) و شیخ مفید در الإختصاص (ص230)با سندی متفاوت از امام صادق ع روایت کردهاند.@yekaye
*پی نوشت: «مصانعه» در زبان عربی به برخوردی میگویند که انسان با مسامحه و مدارا سعی میکند موضع اصلی خود را شفاف و بر آن اصرار نکند و در ظاهر با موضع طرف مقابل همراهی کند. در فارسی تعبیر «با فلانی بساز» در همین معنا به کار میرود.
الزهد، ص22؛ الأمالي (للمفيد)، ص185 ؛ تحف العقول، ص292
مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ كُلَيْبٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ حَسَنِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِكَ وَ أَخْلِصْ وُدَّكَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَكَ يَهُودِيٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَه.
عین همین مضمون را شیخ صدوق در من لا يحضره الفقيه (ج4، ص404) و الأمالي(ص628) و شیخ مفید در الإختصاص (ص230)با سندی متفاوت از امام صادق ع روایت کردهاند.@yekaye
۳:۵۶
۷) الف. از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند:همانا رسول الله ص از [قبول کردن] زبد* مشرکین نهی کردند و مقصودشان هدیههای اهل حرب [کسانی که در جنگ با مسلماناناند] بود.
* پینوشت:زبَد هم به معنای «کَرِهای که از شیر گرفته میشود» به کار میرود و هم به معنای «کف روی آب». البته این کلمه به عنوان جمع «زبده» به معنای «بهترين و نيكوترينِ هر چيزى» هم به کار میرود.
الجعفريات، ص82النوادر (للراوندي)، ص33
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع:أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى عَنْ زَبْدِ الْمُشْرِكِينَ يُرِيدُ هَدَايَا أَهْلِ الْحَرْبِ.
ب. از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:اگر مومنی مرا به غذای [درست شده از] یک تکه سردست گوسفند دعوت کند اجابتش خواهم کرد، و این [اجابت دعوت مومن] از دین است؛ و اگر مشرک یا منافقی مرا به غذای [درست شده از] یک شتر ذبح شده دعوت کند اجابتش نخواهم کرد و این هم از دین است؛ خداوند عز و جل مرا برحذر داشته است از هدایای مشرکان و منافقان و غذاهای آنها.
الكافي، ج6، ص274
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً دَعَانِي إِلَى طَعَامِ ذِرَاعِ شَاةٍ لَأَجَبْتُهُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ؛ وَ لَوْ أَنَّ مُشْرِكاً أَوْ مُنَافِقاً دَعَانِي إِلَى طَعَامِ جَزُورٍ مَا أَجَبْتُهُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ. أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِي زَبْدَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ طَعَامَهُمْ.@yekaye
* پینوشت:زبَد هم به معنای «کَرِهای که از شیر گرفته میشود» به کار میرود و هم به معنای «کف روی آب». البته این کلمه به عنوان جمع «زبده» به معنای «بهترين و نيكوترينِ هر چيزى» هم به کار میرود.
الجعفريات، ص82النوادر (للراوندي)، ص33
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع:أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى عَنْ زَبْدِ الْمُشْرِكِينَ يُرِيدُ هَدَايَا أَهْلِ الْحَرْبِ.
ب. از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:اگر مومنی مرا به غذای [درست شده از] یک تکه سردست گوسفند دعوت کند اجابتش خواهم کرد، و این [اجابت دعوت مومن] از دین است؛ و اگر مشرک یا منافقی مرا به غذای [درست شده از] یک شتر ذبح شده دعوت کند اجابتش نخواهم کرد و این هم از دین است؛ خداوند عز و جل مرا برحذر داشته است از هدایای مشرکان و منافقان و غذاهای آنها.
الكافي، ج6، ص274
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً دَعَانِي إِلَى طَعَامِ ذِرَاعِ شَاةٍ لَأَجَبْتُهُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ؛ وَ لَوْ أَنَّ مُشْرِكاً أَوْ مُنَافِقاً دَعَانِي إِلَى طَعَامِ جَزُورٍ مَا أَجَبْتُهُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ. أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِي زَبْدَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ طَعَامَهُمْ.@yekaye
۳:۵۶
۸) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:عرب در جاهلیت دو گروه بودند: حِلّ و حُمس. حمس، قریش بود و بقیه عرب، حلّ محسوب میشدند؛ و کسی از حل نبود مگر اینکه حرمیای [= یک نفر از اهل حرم] از حمس داشت؛ و کسی که حرمیای از حمس نداشت به او اجازه نمیدادند که طواف کند مگر برهنه. رسول الله ص حرمیِ عیاض بن حمار مجاشعی بود؛ و عیاض شخصی با جایگاهی عظیم، و در زمان جاهلیت، قاضی اهل عکاظ بود. روال عیاض این بود که وقتی وارد مکه میشد لباسهای گناهان و زشتکاریها را از تن درمیآورد و لباس رسول الله ص را به خاطر طاهر بودنش میگرفت و میپوشید و با آن طواف خانه خدا را انجام می داد و سپس وقتی از طواف فارغ میشد آنها را به رسول الله ص برمیگرداند. چون رسول الله ص [بر اهل مکه] پیروز شد عیاض با هدیهای خدمت رسول الله ص رسید ولی رسول الله ص هدیه وی را نپذیرفت و فرمود: عیاض! اگر مسلمان شوی هدیهات را میپذیرم زیرا خداوند مرا از قبول هدایای مشرکین بازداشته است. عیاض بعد از آن مسلمان شد و اسلام خوبی داشت و خدمت رسول الله ص هدیهای فرستاد و پیامبر ص از او قبول کرد.
الكافي، ج5، ص142
ب. ابراهیم کرخی روایت کرده است:از امام صادق ع درباره شخصی پرسیدم که زمین حاصلخیز بزرگی داشت و وقتی جشن مهرگان [۱۶ تا ۲۱ ماه مهر] و نوروز میشد [ایرانیان زرتشتی] هدایایی برای وی میآوردند که برعهدهشان نبود [یعنی جزء مالیات و جزیه نبود] و بدین وسیله به او تقرب میجستند.فرمود: آیا آنان نماز نمیگزاردند؟ [یعنی مگر موحد نیستند و در دین خود عبادت خدا انجام نمیدهند؟]گفتم:بله.فرمود: پس هدیهشان را باید قبول کند و جبران نماید؛ که همانا رسول الله ص میفرمود: اگر برایم پاچه گوسفندی هدیه آورند قبول خواهم کرد و این از دین است؛ و اگر کافر یا منافقی برای بار شتری هدیه آورد قبول نمیکنم و این هم از دین است؛ خداوند عز و جل مرا برحذر داشته است از هدایای مشرکان و منافقان و غذاهای آنها.
الكافي، ج5، ص141؛ تهذيب الأحكام، ج6، ص378؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص300
ج. محمد بن مسلم میگوید: از امام صادق ع پرسیدم درباره شخصی که مالش را در راه خدا وصیت کرده بود.فرمودند: برای هرکس که وی وصیت کرده بدهید ولو که یهودی یا مسیحی باشد که همانا خداوند عز و جل میفرماید: «پس کسی که آن [وصیت میت] را بعد از اینکه شنید عوض کند پس قطعا گناهش بر عهده کسانی است که آن را عوض میکنند (بقره/۱۸۱).
الكافي، ج7، ص14؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص200؛ تفسير العياشي، ج1، ص77؛ المقنع (للصدوق)، ص481؛ تهذيب الأحكام، ج9، ص202؛ الإستبصار، ج4، ص128؛عوالي اللئالي، ج3، ص271@yekayeسند و متن احادیث فوق
الكافي، ج5، ص142
ب. ابراهیم کرخی روایت کرده است:از امام صادق ع درباره شخصی پرسیدم که زمین حاصلخیز بزرگی داشت و وقتی جشن مهرگان [۱۶ تا ۲۱ ماه مهر] و نوروز میشد [ایرانیان زرتشتی] هدایایی برای وی میآوردند که برعهدهشان نبود [یعنی جزء مالیات و جزیه نبود] و بدین وسیله به او تقرب میجستند.فرمود: آیا آنان نماز نمیگزاردند؟ [یعنی مگر موحد نیستند و در دین خود عبادت خدا انجام نمیدهند؟]گفتم:بله.فرمود: پس هدیهشان را باید قبول کند و جبران نماید؛ که همانا رسول الله ص میفرمود: اگر برایم پاچه گوسفندی هدیه آورند قبول خواهم کرد و این از دین است؛ و اگر کافر یا منافقی برای بار شتری هدیه آورد قبول نمیکنم و این هم از دین است؛ خداوند عز و جل مرا برحذر داشته است از هدایای مشرکان و منافقان و غذاهای آنها.
الكافي، ج5، ص141؛ تهذيب الأحكام، ج6، ص378؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص300
ج. محمد بن مسلم میگوید: از امام صادق ع پرسیدم درباره شخصی که مالش را در راه خدا وصیت کرده بود.فرمودند: برای هرکس که وی وصیت کرده بدهید ولو که یهودی یا مسیحی باشد که همانا خداوند عز و جل میفرماید: «پس کسی که آن [وصیت میت] را بعد از اینکه شنید عوض کند پس قطعا گناهش بر عهده کسانی است که آن را عوض میکنند (بقره/۱۸۱).
الكافي، ج7، ص14؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص200؛ تفسير العياشي، ج1، ص77؛ المقنع (للصدوق)، ص481؛ تهذيب الأحكام، ج9، ص202؛ الإستبصار، ج4، ص128؛عوالي اللئالي، ج3، ص271@yekayeسند و متن احادیث فوق
۳:۵۶
سند و متن احادیث شماره ۸
الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَتِ الْعَرَبُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ عَلَى فِرْقَتَيْنِ الْحُلِّ وَ الْحُمْسِ فَكَانَتِ الْحُمْسُ قُرَيْشاً وَ كَانَتِ الْحُلُّ سَائِرَ الْعَرَبِ فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَ الْحُلِّ إِلَّا وَ لَهُ حَرَمِيٌّ مِنَ الْحُمْسِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَرَمِيٌّ مِنَ الْحُمْسِ لَمْ يُتْرَكْ أَنْ يَطُوفَ بِالْبَيْتِ إِلَّا عُرْيَاناً وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَرَمِيّاً لِعِيَاضِ بْنِ حِمَارٍ الْمُجَاشِعِيِّ وَ كَانَ عِيَاضٌ رَجُلًا عَظِيمَ الْخَطَرِ وَ كَانَ قَاضِياً لِأَهْلِ عُكَاظٍ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَكَانَ عِيَاضٌ إِذَا دَخَلَ مَكَّةَ أَلْقَى عَنْهُ ثِيَابَ الذُّنُوبِ وَ الرَّجَاسَةِ وَ أَخَذَ ثِيَابَ رَسُولِ اللَّهِ ص لِطُهْرِهَا فَلَبِسَهَا وَ طَافَ بِالْبَيْتِ ثُمَّ يَرُدُّهَا عَلَيْهِ إِذَا فَرَغَ مِنْ طَوَافِهِ. فَلَمَّا أَنْ ظَهَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَتَاهُ عِيَاضٌ بِهَدِيَّةٍ فَأَبَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَقْبَلَهَا وَ قَالَ: يَا عِيَاضُ لَوْ أَسْلَمْتَ لَقَبِلْتُ هَدِيَّتَكَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى لِي زَبْدَ الْمُشْرِكِينَ. ثُمَّ إِنَّ عِيَاضاً بَعْدَ ذَلِكَ أَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ فَأَهْدَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص هَدِيَّةً فَقَبِلَهَا مِنْهُ.
الكافي، ج5، ص142
ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ تَكُونُ لَهُ الضَّيْعَةُ الْكَبِيرَةُ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْمِهْرَجَانِ أَوِ النَّيْرُوزِ أَهْدَوْا إِلَيْهِ الشَّيْءَ لَيْسَ هُوَ عَلَيْهِمْ يَتَقَرَّبُونَ بِذَلِكَ إِلَيْهِ.فَقَالَ: أَ لَيْسَ هُمْ مُصَلِّينَ؟قُلْتُ: بَلَى.قَالَ: فَلْيَقْبَلْ هَدِيَّتَهُمْ وَ لْيُكَافِهِمْ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: لَوْ أُهْدِيَ إِلَيَّ كُرَاعٌ لَقَبِلْتُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ؛ وَ لَوْ أَنَّ كَافِراً أَوْ مُنَافِقاً أَهْدَى إِلَيَ وَسْقاً مَا قَبِلْتُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ؛ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِي زَبْدَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ طَعَامَهُمْ.
الكافي، ج5، ص141؛ تهذيب الأحكام، ج6، ص378؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص300
ج. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ أَوْصَى بِمَالِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ. فَقَالَ: أَعْطِهِ لِمَنْ أَوْصَى لَهُ بِهِ وَ إِنْ كَانَ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ».
الكافي، ج7، ص14؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص200؛ تفسير العياشي، ج1، ص77؛ المقنع (للصدوق)، ص481؛ تهذيب الأحكام، ج9، ص202؛ الإستبصار، ج4، ص128؛عوالي اللئالي، ج3، ص271@yekaye
الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَتِ الْعَرَبُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ عَلَى فِرْقَتَيْنِ الْحُلِّ وَ الْحُمْسِ فَكَانَتِ الْحُمْسُ قُرَيْشاً وَ كَانَتِ الْحُلُّ سَائِرَ الْعَرَبِ فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَ الْحُلِّ إِلَّا وَ لَهُ حَرَمِيٌّ مِنَ الْحُمْسِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَرَمِيٌّ مِنَ الْحُمْسِ لَمْ يُتْرَكْ أَنْ يَطُوفَ بِالْبَيْتِ إِلَّا عُرْيَاناً وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَرَمِيّاً لِعِيَاضِ بْنِ حِمَارٍ الْمُجَاشِعِيِّ وَ كَانَ عِيَاضٌ رَجُلًا عَظِيمَ الْخَطَرِ وَ كَانَ قَاضِياً لِأَهْلِ عُكَاظٍ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَكَانَ عِيَاضٌ إِذَا دَخَلَ مَكَّةَ أَلْقَى عَنْهُ ثِيَابَ الذُّنُوبِ وَ الرَّجَاسَةِ وَ أَخَذَ ثِيَابَ رَسُولِ اللَّهِ ص لِطُهْرِهَا فَلَبِسَهَا وَ طَافَ بِالْبَيْتِ ثُمَّ يَرُدُّهَا عَلَيْهِ إِذَا فَرَغَ مِنْ طَوَافِهِ. فَلَمَّا أَنْ ظَهَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَتَاهُ عِيَاضٌ بِهَدِيَّةٍ فَأَبَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَقْبَلَهَا وَ قَالَ: يَا عِيَاضُ لَوْ أَسْلَمْتَ لَقَبِلْتُ هَدِيَّتَكَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى لِي زَبْدَ الْمُشْرِكِينَ. ثُمَّ إِنَّ عِيَاضاً بَعْدَ ذَلِكَ أَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ فَأَهْدَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص هَدِيَّةً فَقَبِلَهَا مِنْهُ.
الكافي، ج5، ص142
ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ تَكُونُ لَهُ الضَّيْعَةُ الْكَبِيرَةُ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْمِهْرَجَانِ أَوِ النَّيْرُوزِ أَهْدَوْا إِلَيْهِ الشَّيْءَ لَيْسَ هُوَ عَلَيْهِمْ يَتَقَرَّبُونَ بِذَلِكَ إِلَيْهِ.فَقَالَ: أَ لَيْسَ هُمْ مُصَلِّينَ؟قُلْتُ: بَلَى.قَالَ: فَلْيَقْبَلْ هَدِيَّتَهُمْ وَ لْيُكَافِهِمْ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: لَوْ أُهْدِيَ إِلَيَّ كُرَاعٌ لَقَبِلْتُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ؛ وَ لَوْ أَنَّ كَافِراً أَوْ مُنَافِقاً أَهْدَى إِلَيَ وَسْقاً مَا قَبِلْتُ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ؛ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِي زَبْدَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ طَعَامَهُمْ.
الكافي، ج5، ص141؛ تهذيب الأحكام، ج6، ص378؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص300
ج. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ أَوْصَى بِمَالِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ. فَقَالَ: أَعْطِهِ لِمَنْ أَوْصَى لَهُ بِهِ وَ إِنْ كَانَ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ».
الكافي، ج7، ص14؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص200؛ تفسير العياشي، ج1، ص77؛ المقنع (للصدوق)، ص481؛ تهذيب الأحكام، ج9، ص202؛ الإستبصار، ج4، ص128؛عوالي اللئالي، ج3، ص271@yekaye
۳:۵۶
۹) الف. از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:در دار الحرب (کشور غیرمسلمانی که هیچ معاهدهای با کشور اسلامی ندارد و در موقعیت جنگی در قبال همدیگرند) کسی زندگی نمیکند مگر فاسقی که من از او بری الذمه هستم.
الجعفريات، ص82
البته حدیث فوق ناظر به حالت عادی است که یک نحوه مودتی بین آن شخص با جامعه کافر برقرار باشدوگرنه در شرایط خاص حکمش فقر میکند؛ چنانکه در سوال و جوابی از امام صادق ع به این نکته اشاره شده است:
ب. حماد سمندی روایت کرده است که به امام صادق ع عرض کردم: من در بلاد شرک وارد میشوم [و آنجا زندگی میکنم] و نزد ما کسانی هستند که میگویند: اگر در آنجا بمیری با آنها [= در زمره آنها] محشور خواهی شد.فرمودند: حماد! هنگامی که آنجا هستی، آیا امر ما را یاد میکنی و بدان دعوت می نمایی؟!گفتم: بله.فرمود: وقتی در این شهرها - شهرهای اسلامی- هستی، آیا امر ما را یاد میکنی و بدان دعوت می نمایی؟!گفتم: نه. [ظاهرا از باب تقیه امکان این کار برایش فراهم نبوده است].فرمود: قطعا اگر تو در آنجا بمیری سپس بتنهایی به عنوان یک امت محشور میشوی و نورت پیشاپیش تو حرکت خواهد کرد.
رجال الكشي، ص344الأمالي (للطوسي)، ص46 @yekayeسند و متن احادیث فوق
الجعفريات، ص82
البته حدیث فوق ناظر به حالت عادی است که یک نحوه مودتی بین آن شخص با جامعه کافر برقرار باشدوگرنه در شرایط خاص حکمش فقر میکند؛ چنانکه در سوال و جوابی از امام صادق ع به این نکته اشاره شده است:
ب. حماد سمندی روایت کرده است که به امام صادق ع عرض کردم: من در بلاد شرک وارد میشوم [و آنجا زندگی میکنم] و نزد ما کسانی هستند که میگویند: اگر در آنجا بمیری با آنها [= در زمره آنها] محشور خواهی شد.فرمودند: حماد! هنگامی که آنجا هستی، آیا امر ما را یاد میکنی و بدان دعوت می نمایی؟!گفتم: بله.فرمود: وقتی در این شهرها - شهرهای اسلامی- هستی، آیا امر ما را یاد میکنی و بدان دعوت می نمایی؟!گفتم: نه. [ظاهرا از باب تقیه امکان این کار برایش فراهم نبوده است].فرمود: قطعا اگر تو در آنجا بمیری سپس بتنهایی به عنوان یک امت محشور میشوی و نورت پیشاپیش تو حرکت خواهد کرد.
رجال الكشي، ص344الأمالي (للطوسي)، ص46 @yekayeسند و متن احادیث فوق
۳:۵۶
سند و متن احادیث شماره ۹
الف. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:لَا يَنْزِلُ دَارَ الْحَرْبِ إِلَّا فَاسِقٌ بَرِئَتْ مِنْهُ الذِّمَّةُ.أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي بَرِيءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ نَزَلَ مَعَ مُشْرِكٍ فِي دَارِ الْحَرْبِ.
الجعفريات، ص82
ب. حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ النَّهْدِيُّ الْكُوفِيُّ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حَكِيمٍ الدُّهْنِيِّ، عَنْ شَرِيفِ بْنِ سَابِقٍ التَّفْلِيسِيِّ، عَنْ حَمَّادٍ السَّمَنْدَرِيِّ، قَالَ:قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): إِنِّي أَدْخُلُ بِلَادَ الشِّرْكِ، وَ إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَقُولُ: إِنْ مِتَّ ثَمَّ، حُشِرْتَ مَعَهُمْ.قَالَ: فَقَالَ [لی]: يَا حَمَّادُ، إِذَا كُنْتَ ثَمَّ، تَذْكُرُ أَمْرَنَا وَ تَدْعُو إِلَيْهِ؟قَالَ: قُلْتُ: بَلَى [نَعَمْ]. قَالَ: فَإِذَا كُنْتَ فِي هَذِهِ الْمُدُنِ- مُدُنِ الْإِسْلَامِ- تَذْكُرُ أَمْرَنَا وَ تَدْعُو إِلَيْهِ؟قَالَ: قُلْتُ: لَا.فَقَالَ لِي: إِنَّكَ إِنْ مِتَّ ثَمَّ، حُشِرْتَ أُمَّةً وَحْدَكَ، وَ سَعَى نُورُكَ بَيْنَ يَدَيْكَ.
رجال الكشي، ص344الأمالي (للطوسي)، ص46 @yekaye
الف. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:لَا يَنْزِلُ دَارَ الْحَرْبِ إِلَّا فَاسِقٌ بَرِئَتْ مِنْهُ الذِّمَّةُ.أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي بَرِيءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ نَزَلَ مَعَ مُشْرِكٍ فِي دَارِ الْحَرْبِ.
الجعفريات، ص82
ب. حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ النَّهْدِيُّ الْكُوفِيُّ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حَكِيمٍ الدُّهْنِيِّ، عَنْ شَرِيفِ بْنِ سَابِقٍ التَّفْلِيسِيِّ، عَنْ حَمَّادٍ السَّمَنْدَرِيِّ، قَالَ:قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): إِنِّي أَدْخُلُ بِلَادَ الشِّرْكِ، وَ إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَقُولُ: إِنْ مِتَّ ثَمَّ، حُشِرْتَ مَعَهُمْ.قَالَ: فَقَالَ [لی]: يَا حَمَّادُ، إِذَا كُنْتَ ثَمَّ، تَذْكُرُ أَمْرَنَا وَ تَدْعُو إِلَيْهِ؟قَالَ: قُلْتُ: بَلَى [نَعَمْ]. قَالَ: فَإِذَا كُنْتَ فِي هَذِهِ الْمُدُنِ- مُدُنِ الْإِسْلَامِ- تَذْكُرُ أَمْرَنَا وَ تَدْعُو إِلَيْهِ؟قَالَ: قُلْتُ: لَا.فَقَالَ لِي: إِنَّكَ إِنْ مِتَّ ثَمَّ، حُشِرْتَ أُمَّةً وَحْدَكَ، وَ سَعَى نُورُكَ بَيْنَ يَدَيْكَ.
رجال الكشي، ص344الأمالي (للطوسي)، ص46 @yekaye
۳:۵۶
تدبر
۱۰:۵۹
.
«إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ ... أَنْ تَوَلَّوْهُمْ»
اسلام به هیچ عنوان از قاعده عدل و انصاف کوتاه نمیآيد حتی در قبال کافر حربی و دشمنی که دارد آزار میرساند. اگر ما را رابطه داشتن با کسانی که با ما میجنگند و آزار میرسانند نهی میکند بلافاصله قید میزند که نهیتان کرده از اینکه با آنان رابطه ولایی برقرار کنید؛ نه اینکه هرگونه رابطهای و نه اینکه در حق آنان عدالت و انصاف را رعایت کنید. لذا مضمون این آیه کاملا همراه است با مضمون آیهای که میفرمود: «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا» (مائده/۲) یا «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» (مائده/۸).@yekaye#ممتحنه_9
«إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ ... أَنْ تَوَلَّوْهُمْ»
اسلام به هیچ عنوان از قاعده عدل و انصاف کوتاه نمیآيد حتی در قبال کافر حربی و دشمنی که دارد آزار میرساند. اگر ما را رابطه داشتن با کسانی که با ما میجنگند و آزار میرسانند نهی میکند بلافاصله قید میزند که نهیتان کرده از اینکه با آنان رابطه ولایی برقرار کنید؛ نه اینکه هرگونه رابطهای و نه اینکه در حق آنان عدالت و انصاف را رعایت کنید. لذا مضمون این آیه کاملا همراه است با مضمون آیهای که میفرمود: «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا» (مائده/۲) یا «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» (مائده/۸).@yekaye#ممتحنه_9
۱۰:۵۹
.
«يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ ... أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ»
«ظلم، حرام است خواه مستقلًا باشد و خواه با حمايت و مشاركت. آرى حاميانِ كفّار حربى، شريك جرم آنها هستند» (تفسير نور، ج9، ص586).@yekaye#ممتحنه_9
«يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ ... أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ»
«ظلم، حرام است خواه مستقلًا باشد و خواه با حمايت و مشاركت. آرى حاميانِ كفّار حربى، شريك جرم آنها هستند» (تفسير نور، ج9، ص586).@yekaye#ممتحنه_9
۱۰:۵۹
.
«إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ و أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
واضح است که کسانی که به جنگافروزی علیه مسلمانان بیپناه میپرداختهاند یا در آواره کردن آنان نقش داشتهاند یا پشتیبانیهایی از آن جنگافروزان و آوارهکنندگان داشتهاند، همگی ظالم هستند (چنانکه در تدبر ۲ هم یکی از مفسران صریحا همین معنا را به آیه نسبت داد)؛با این حال در خصوص آنها فقط به نهی کردن از ارتباط ولایی با آنها بسنده کرد و نفرمود که خود آنها ظالماند؛ ولی در خصوص کسانی که با این ظالمان ارتباط ولایی برقرار میکنند تصریح کرد که اینان هستند که ظالماند. چرا؟
الف. شاید بدین جهت که موضوع این سوره هشدارهایی در خصوص وضعیت مردم درون جامعه دینی است؛ یعنی محل بحث، و خطاب و هشدارش به خود مسلمانان است لذا بر ظالم بودن کسانی که درون جامعه اسلامی هستند تأکید کرد. یعنی شاید اساسا دین نیامده تا ظالم بودن دسته اول را تبیین کند. هر کس عقل سلیم یا فطرت داشته باشد این را میفهمد. اما ظالم خواندن دسته دوم در حد فهم یا جرات متوسط بشری نیست و قرآن باید آن را جا بیندازد. ادعایی است که شاید ما جز به استناد سخن خداوند حاضر به پذیرش آن نبودیم.
ب. شاید میخواهد بگوید ظلمی که به خاطر همراهی برخی مسلمانان با کفار حربی در خصوص بقیه مسلمانان میشود بمراتب شدیدتر از ظلمی است که خود آن کفار در حق مسلمانان مرتکب میشوند.
ج. ...
تطبیق بر جریانات روز: قتل عام و آواره کردن مردم مظلوم #لبنان و #غزه
وقتی امروز #اسرائیل این چنین مردم غزه و لبنان را به قتل میرساند و آواره میکند و #آمریکا و برخی کشورهای اروپایی انواع پشتیبانیهای نظامی و غیرنظامی از او انجام میدهند و برخی شرکتهای اقتصادی کالاهای مورد نیاز این اقدامات آنها را تأمین میکنند و ...، واضح است که:️اولا هر کس درصدد برقراری رابطه ولایی با اینها برمیآید مورد نهی صریح این آیه قرار میگیرد؛ وثانیا به نص این آیه این کسانی که به رابطه ولایی با این کفار اقدام میکنند و عملا زمینه به ثمر رسیدن اقدامات آن کفار در حق مردم مظلوم فلسطین و لبنان را فراهم میآورند ظلمشان بر آن مردم کمتر از ظلم خود اسرائیل نیست.@yekaye#ممتحنه_9
«إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ و أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
واضح است که کسانی که به جنگافروزی علیه مسلمانان بیپناه میپرداختهاند یا در آواره کردن آنان نقش داشتهاند یا پشتیبانیهایی از آن جنگافروزان و آوارهکنندگان داشتهاند، همگی ظالم هستند (چنانکه در تدبر ۲ هم یکی از مفسران صریحا همین معنا را به آیه نسبت داد)؛با این حال در خصوص آنها فقط به نهی کردن از ارتباط ولایی با آنها بسنده کرد و نفرمود که خود آنها ظالماند؛ ولی در خصوص کسانی که با این ظالمان ارتباط ولایی برقرار میکنند تصریح کرد که اینان هستند که ظالماند. چرا؟
الف. شاید بدین جهت که موضوع این سوره هشدارهایی در خصوص وضعیت مردم درون جامعه دینی است؛ یعنی محل بحث، و خطاب و هشدارش به خود مسلمانان است لذا بر ظالم بودن کسانی که درون جامعه اسلامی هستند تأکید کرد. یعنی شاید اساسا دین نیامده تا ظالم بودن دسته اول را تبیین کند. هر کس عقل سلیم یا فطرت داشته باشد این را میفهمد. اما ظالم خواندن دسته دوم در حد فهم یا جرات متوسط بشری نیست و قرآن باید آن را جا بیندازد. ادعایی است که شاید ما جز به استناد سخن خداوند حاضر به پذیرش آن نبودیم.
ب. شاید میخواهد بگوید ظلمی که به خاطر همراهی برخی مسلمانان با کفار حربی در خصوص بقیه مسلمانان میشود بمراتب شدیدتر از ظلمی است که خود آن کفار در حق مسلمانان مرتکب میشوند.
ج. ...
تطبیق بر جریانات روز: قتل عام و آواره کردن مردم مظلوم #لبنان و #غزه
وقتی امروز #اسرائیل این چنین مردم غزه و لبنان را به قتل میرساند و آواره میکند و #آمریکا و برخی کشورهای اروپایی انواع پشتیبانیهای نظامی و غیرنظامی از او انجام میدهند و برخی شرکتهای اقتصادی کالاهای مورد نیاز این اقدامات آنها را تأمین میکنند و ...، واضح است که:️اولا هر کس درصدد برقراری رابطه ولایی با اینها برمیآید مورد نهی صریح این آیه قرار میگیرد؛ وثانیا به نص این آیه این کسانی که به رابطه ولایی با این کفار اقدام میکنند و عملا زمینه به ثمر رسیدن اقدامات آن کفار در حق مردم مظلوم فلسطین و لبنان را فراهم میآورند ظلمشان بر آن مردم کمتر از ظلم خود اسرائیل نیست.@yekaye#ممتحنه_9
۱۰:۵۹
.
«لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّين ... إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ ...»
حساب كفّار بى آزار از كفّار آزاررسان جداست (تفسير نور، ج9، ص585).@yekaye#ممتحنه_9
«لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّين ... إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ ...»
حساب كفّار بى آزار از كفّار آزاررسان جداست (تفسير نور، ج9، ص585).@yekaye#ممتحنه_9
۱۰:۵۹
.
«إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ»
آیه نهی خود را در خصوص کسانی برد که «در [امر] دین با شما پیکار کردند» و «شما را از دیارتان بیرون راندند» و «بر بیرون کردنتان [همدیگر را] پشتیبانی کردند». آیا اگر کسی فقط یکی از این سه کار را انجام داده باشد (یعنی فقط با ما جنگیده باشد اما در بیرون کردن ما از دیارمان مستقیما مشارکتی نداشته؛ یا فقط در بیرون کردن ما مشارکت داشته، اما مستقیما وارد جنگ با ما نشده و ...) مشمول نهی از ارتباط با او هستیم؟ یا میتوان با چنین کسی رابطه ولایی برقرار کرد؟
ظاهرا اقتضای تنقیح مناط این است که کسی هریک از اینها را انجام داده باشد، مشمول این نهی است.
اما اگر چنین است چرا از تعبیر «أو» استفاده نکرد که مساله کاملا واضح باشد و نیاز به تنقیح مناط نباشد؟
الف. قرآن فقط در مقام بیان قانون نیست؛ بلکه در مقام فرهنگسازی و ارائه قواعد کلی زندگی هم هست. شاید آوردن حرف «و» به جای «أو»بدین جهت باشد که میخواهد نشان دهد نهی من از رابطه با دیگران یک اصل اولی نیست؛ بلکه در خصوص انسانهایی است که واقعا مریضالقلب هستند و بنا بر دشمنی دارند؛ لذا با آوردن «و» دارد اوصاف متعددی از آنها را پشت سر هم ردیف میکند که مبادا مخاطب گمان کند با هر اقدامی از هر کافری میشود با او رابطه سلبی شدید برقرار کرد. موید این مطلب آن است که برخی از صحابه و تابعین شأن نزول آیه قبل را (که حدی از رابطه با کافرانی که دشمنی نکرده بودند را اجازه میداد) مربوط به گروهی از بنی هاشم، از جمله عباس که در جنگ بدر به اجبار آمدند دانستند. به تعبیر دیگر، اگرچه در حالت عادی با کافری که فقط به جنگ با مسلمانان اقدام کرده هم نباید رابطه ولایی برقرار کرد؛ اما مقصود کافری است که اگر در اخراج مسلمانان و ... اقدامی نکرده، از باب این بوده که موقعیتش را نداشته است؛ وگرنه اگر امکان و موقعیتش را داشت دو کار دیگر را هم انجام میداد.
ب. ...@yekaye#ممتحنه_9
«إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ»
آیه نهی خود را در خصوص کسانی برد که «در [امر] دین با شما پیکار کردند» و «شما را از دیارتان بیرون راندند» و «بر بیرون کردنتان [همدیگر را] پشتیبانی کردند». آیا اگر کسی فقط یکی از این سه کار را انجام داده باشد (یعنی فقط با ما جنگیده باشد اما در بیرون کردن ما از دیارمان مستقیما مشارکتی نداشته؛ یا فقط در بیرون کردن ما مشارکت داشته، اما مستقیما وارد جنگ با ما نشده و ...) مشمول نهی از ارتباط با او هستیم؟ یا میتوان با چنین کسی رابطه ولایی برقرار کرد؟
ظاهرا اقتضای تنقیح مناط این است که کسی هریک از اینها را انجام داده باشد، مشمول این نهی است.
اما اگر چنین است چرا از تعبیر «أو» استفاده نکرد که مساله کاملا واضح باشد و نیاز به تنقیح مناط نباشد؟
الف. قرآن فقط در مقام بیان قانون نیست؛ بلکه در مقام فرهنگسازی و ارائه قواعد کلی زندگی هم هست. شاید آوردن حرف «و» به جای «أو»بدین جهت باشد که میخواهد نشان دهد نهی من از رابطه با دیگران یک اصل اولی نیست؛ بلکه در خصوص انسانهایی است که واقعا مریضالقلب هستند و بنا بر دشمنی دارند؛ لذا با آوردن «و» دارد اوصاف متعددی از آنها را پشت سر هم ردیف میکند که مبادا مخاطب گمان کند با هر اقدامی از هر کافری میشود با او رابطه سلبی شدید برقرار کرد. موید این مطلب آن است که برخی از صحابه و تابعین شأن نزول آیه قبل را (که حدی از رابطه با کافرانی که دشمنی نکرده بودند را اجازه میداد) مربوط به گروهی از بنی هاشم، از جمله عباس که در جنگ بدر به اجبار آمدند دانستند. به تعبیر دیگر، اگرچه در حالت عادی با کافری که فقط به جنگ با مسلمانان اقدام کرده هم نباید رابطه ولایی برقرار کرد؛ اما مقصود کافری است که اگر در اخراج مسلمانان و ... اقدامی نکرده، از باب این بوده که موقعیتش را نداشته است؛ وگرنه اگر امکان و موقعیتش را داشت دو کار دیگر را هم انجام میداد.
ب. ...@yekaye#ممتحنه_9
۱۰:۵۹
.
) «الَّذينَ ... أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ»
مقصود از «ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ» چیست؟
الف. اغلب مفسران و مترجمان تعبیر «ظاهر» را به معنای مظاهره و پشتیبانی از همدیگر و حرف «علی» را به معنای «بر علیه» و نقطه مقابلِ «له» دانستهاند؛ اما معانی دیگری هم میتواند مد نظر باشد؛از جمله:
ب. فعل «ظاهر» به معنای آشکار کردن باشد و حرف «علی» به معنای «درباره» و «در مورد» باشد؛ چنانکه برخی مترجمان عبارت را چنین ترجمه کردهاند: «در اقدام خود عداوت خود را ظاهر و آشكار نمودند» (ترجمه نوبری). در این صورت آیه میخواهد بفرماید کسانی که نهتنها در بیرون راندن شما از سرزمینتان اقدام کردند بلکه این اقدامشان را کاملا علنی کردند و بدان افتخار نمودند.
ج. ...@yekaye#ممتحنه_9
) «الَّذينَ ... أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ»
مقصود از «ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِكُمْ» چیست؟
الف. اغلب مفسران و مترجمان تعبیر «ظاهر» را به معنای مظاهره و پشتیبانی از همدیگر و حرف «علی» را به معنای «بر علیه» و نقطه مقابلِ «له» دانستهاند؛ اما معانی دیگری هم میتواند مد نظر باشد؛از جمله:
ب. فعل «ظاهر» به معنای آشکار کردن باشد و حرف «علی» به معنای «درباره» و «در مورد» باشد؛ چنانکه برخی مترجمان عبارت را چنین ترجمه کردهاند: «در اقدام خود عداوت خود را ظاهر و آشكار نمودند» (ترجمه نوبری). در این صورت آیه میخواهد بفرماید کسانی که نهتنها در بیرون راندن شما از سرزمینتان اقدام کردند بلکه این اقدامشان را کاملا علنی کردند و بدان افتخار نمودند.
ج. ...@yekaye#ممتحنه_9
۱۱:۰۰
.
«وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
ظلم صرفا آن نیست که خود شخص مستقیما حقی از دیگران را تضییع کند؛ بلکه اگر با کسانی که اهل تضییع حق دیگران هستند رابطه ولایی برقرار کند ظالم است.اما چرا نفرمود «فَأُولئِكَ ظالِمُونَ»؛ بلکه هم ضمیر فصل (هُم) آورد و هم «ال» (که ورودش بر خبر دلالت بر حصر دارد)؟
الف. این تعبیر از باب قصر إفراد است (یعنی حصری است که میخواهد گروه خاص و معینی را بیرون از موضوع کند نه اینکه موضوع را منحصر به موضوع مطرح شده، نماید)؛ یعنی میخواهد بفرماید فقط کسانی که رابطه ولایی با با چنین کافران حربیای است که به قتل و غارت و آواره کردن مسلمانان اقدام کردند ظالماند؛ نه کسانی که رابطه ولایی با هرگونه کافری برقرار کردند (الميزان، ج19، ص234 ).
ب. تعابیری که برای حصر به کار میرود در بسیاری از موارد دلالت بر تأکید شدید دارد (الميزان، ج19، ص234 )؛ یعنی گویی ظلمی که اینها انجام میدهند چنان شدید است که با وجود اینها گویی کس دیگری ظالم نیست.
ج. ...@yekaye#ممتحنه_9
«وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
ظلم صرفا آن نیست که خود شخص مستقیما حقی از دیگران را تضییع کند؛ بلکه اگر با کسانی که اهل تضییع حق دیگران هستند رابطه ولایی برقرار کند ظالم است.اما چرا نفرمود «فَأُولئِكَ ظالِمُونَ»؛ بلکه هم ضمیر فصل (هُم) آورد و هم «ال» (که ورودش بر خبر دلالت بر حصر دارد)؟
الف. این تعبیر از باب قصر إفراد است (یعنی حصری است که میخواهد گروه خاص و معینی را بیرون از موضوع کند نه اینکه موضوع را منحصر به موضوع مطرح شده، نماید)؛ یعنی میخواهد بفرماید فقط کسانی که رابطه ولایی با با چنین کافران حربیای است که به قتل و غارت و آواره کردن مسلمانان اقدام کردند ظالماند؛ نه کسانی که رابطه ولایی با هرگونه کافری برقرار کردند (الميزان، ج19، ص234 ).
ب. تعابیری که برای حصر به کار میرود در بسیاری از موارد دلالت بر تأکید شدید دارد (الميزان، ج19، ص234 )؛ یعنی گویی ظلمی که اینها انجام میدهند چنان شدید است که با وجود اینها گویی کس دیگری ظالم نیست.
ج. ...@yekaye#ممتحنه_9
۱۱:۰۰
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
۱۱۴۰) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ
ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردند، هنگامی که زنان مومن، در حالی که مهاجرند، نزد شما آمدند، پس آنان را امتحان کنید، خداوند به ایمان آنها داناترست؛ پس اگر آنان را مومن تشخیص دادید پس آنان را به نزد کافران [= شوهران کافرشان] برنگردانید؛ نه اینان برای آنان حلالاند و نه آنان برای اینان حلال میشوند؛ و آنچه را خرج [این زنان] کردهاند به آنان [= شوهران کافرشان] بپردازید؛ و باکی بر شما نیست که اینان را به همسری درآورید وقتی که اجرتهایشان [= مهریههایشان] را به خودشان بپردازید؛ و به عصمتهای زنان کافر [= پیوندهای زناشوییتان با آنان، که آنان را از وقوع در فحشا حفظ میکرد] دیگر تمسک نجویید؛ و مطالبه کنید آنچه [برای زنان کافرشدهتان] خرج کردهاید و آنها [مردان کافر] هم مطالبه کنند آنچه [برای زنان مسلمانشدهشان] خرج کردهاند. این حکم خداوند است که بین شما حکم میکند و خداوند دانای باحکمت است.
سوره ممتحنة (۶۰) آیه ۱۰ ۱۴۰۳/۹/۳۰۱۸ جمادی الثانی ۱۴۴۶@yekaye#ممتحنه_10
ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردند، هنگامی که زنان مومن، در حالی که مهاجرند، نزد شما آمدند، پس آنان را امتحان کنید، خداوند به ایمان آنها داناترست؛ پس اگر آنان را مومن تشخیص دادید پس آنان را به نزد کافران [= شوهران کافرشان] برنگردانید؛ نه اینان برای آنان حلالاند و نه آنان برای اینان حلال میشوند؛ و آنچه را خرج [این زنان] کردهاند به آنان [= شوهران کافرشان] بپردازید؛ و باکی بر شما نیست که اینان را به همسری درآورید وقتی که اجرتهایشان [= مهریههایشان] را به خودشان بپردازید؛ و به عصمتهای زنان کافر [= پیوندهای زناشوییتان با آنان، که آنان را از وقوع در فحشا حفظ میکرد] دیگر تمسک نجویید؛ و مطالبه کنید آنچه [برای زنان کافرشدهتان] خرج کردهاید و آنها [مردان کافر] هم مطالبه کنند آنچه [برای زنان مسلمانشدهشان] خرج کردهاند. این حکم خداوند است که بین شما حکم میکند و خداوند دانای باحکمت است.
سوره ممتحنة (۶۰) آیه ۱۰ ۱۴۰۳/۹/۳۰۱۸ جمادی الثانی ۱۴۴۶@yekaye#ممتحنه_10
۱۶:۵۶
060_momtahaneh-10.mp3
۰۱:۱۱-۱۴۳.۱۶ کیلوبایت
۱۶:۵۷
شأن نزول این آیه مطابق نظر عموم مفسران این است که:
الف. پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله در حديبيه با مشركين مكّه مصالحه كرد بر اينكه اگر از اهل مكّه كسى نزد ایشان آمد او را به مكّه برگردانند و اگر كسى از اصحاب رسول خدا (ص) نزد اهل مكّه آمد پس او براى مردم مكّه باشد و او را بر نگردانند و بر اين مطلب عهدنامهاى نوشتند و آن را مهر كردند. خانمی كه مسلمان شده بود، بعد از اتمام نگارش عهدنامه و قبل از اینکه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از حديبيه راه بیفتد نزد مسلمانان آمد.شوهرش (یا طبق برخی نقلها، برادرش) که کافر بود، دنبال وی آمد و گفت: اى محمّد! زن مرا بمن برگردان زيرا كه شما شرط كرديد كه هر كس از ما نزد تو آيد بما برگردانى و هنوز این عهدنامه خشك نشده است. پس آيه نازل شد که «ای کسانی که ایمان آوردند، هنگامی که زنان مومن، در حالی که مهاجرند نزد شما آمدند» از سرزمین کفر به سرزمین اسلام «پس آنان را امتحان کنید ...».از ابن عباس و دیگران نقل شده که: امتحان و آزمايش آنها چنين بود كه ايشان را سوگند ميدادند كه به خاطر بغض نسبت به شوهرشان ویا تمايل به اینکه از شهر خودشان به یک شهر دیگر بروند و يا به خاطر دنياطلبی هجرت نکردهاد؛ و مهاجرت ننمودهاند مگر به دوستی خدا و پيامبر او (ص). پس رسول خدا (ص) آن خانم را سوگند داد كه از بغض شوهرش و يا عشق به يكى از مردان ما بيرون نيامده و جز به خاطر تمایل به اسلام از آنان جدا نشده است. پس او با کلمه مقدس لا اله الا الله به این مضمون سوگند ياد كرد. پس رسول الله (ص) به وی [= شوهر کافرش] مهریه او و آنچه كه برای او هزینه کرده بود پرداخت کرد و او را به مكّه برنگردانيد. و سپس یکی از مسلمانان با او ازدواج كرد.و روال رسول خدا (ص) این بود که هر كس از مردان كه نزد وی ميآمد او را برمىگردانيد ولى هر زنى كه ميآمد او را امتحانش ميكرد و نگه میداشت و مهریه او را به شوهرانشان مىپرداخت.
گزارش فوق مشخصا بر اساس روایاتی است که در مجمع البيان، ج9، ص410-411أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص444 الدر المنثور، ج6، ص207-208 ذکر شده تقدیم شد. این مضمون بدون اشاره به نام آن خانمی که پناهنده شد، در متون شیعه در تفسير القمي، ج2، ص362-363 فقه القرآن، ج2، ص133و در متون اهل سنت در همان أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص445 از زهری، و الدر المنثور، ج6، ص20۶-208 از زهری و ابراهیم نخعی و عروة بن زبیر و مجاهد و قتاده و عکرمه هم نقل شده است.
اما در همان سه منبع اول درباره اینکه آن زن چه کسی بوده و شوهرش کی بوده و چه کسی سراغش آمده و بعد از مسلمان شدن با چه کسی ازدواج کرده اختلافاتی نقل شده است؛ که لحن مرحوم طبرسی چنین است که بعید نیست همه این خانمها، نه لزوما اولین نفر، بلکه در مجموع جزء کسانی باشند که مصداق این آیه بودهاند
۱) سبيعه بنت حرث اسلميّه؛ و همسرش مسافر از قبیله بنیمخزوم بوده است (به نقل ابن عباس، در مجمع البيان و أسباب نزول القرآن و الدر المنثور)
۲) سبيعه (یا سعیده) بنت حرث اسلميّه ؛ و همسرش صيفى بن راهب بوده است (به نقل مقاتل، در مجمع البیان و الدر المنثور ).
۳) أم كلثوم بنت عقبة بن أبى معيط، که به اشارهای به اسم همسرش نشده ولی کسی که سراغش آمده بود برادرش ولید بود (به نقل جبائی در مجمع البیان، و نقل مسور بن مخزمه و مروان حکم و عبدالله بن أبی أحمد و ابن شهاب در الدر المنثور) و از قول خود این خانم نقل شده که سپس پیامبر ص مرا به عقد زید بن حارثه درآورد (به نقل واقدی، در الدر المنثور).
۴) أميمة دختر بُشر [یا: بُسر] از قبیله بنیعمرو بن عوف، همسر أبىحسان ثابت بن دحداحه بوده است که بعد از پناهنده شدن به مسلمانان با سهل بن حنیف ازدواج کرد و عبدالله بن سهل را به دنیا آورد (به نقل زهری، در مجمع البيان، و به نقل یزید بن أبیحبیب، در الدر المنثور ).
۵) زینب دختر رسول الله ص که شوهرش أبي العاص بن الربيع بود ولی بعد از مدتی خود ابوالعاص هم مسلمان شد و پیامبر ص زینب را دوباره به برگرداند. (به نقل شعبی، در مجمعالبیان) .@yekayeادامه مطلب
الف. پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله در حديبيه با مشركين مكّه مصالحه كرد بر اينكه اگر از اهل مكّه كسى نزد ایشان آمد او را به مكّه برگردانند و اگر كسى از اصحاب رسول خدا (ص) نزد اهل مكّه آمد پس او براى مردم مكّه باشد و او را بر نگردانند و بر اين مطلب عهدنامهاى نوشتند و آن را مهر كردند. خانمی كه مسلمان شده بود، بعد از اتمام نگارش عهدنامه و قبل از اینکه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از حديبيه راه بیفتد نزد مسلمانان آمد.شوهرش (یا طبق برخی نقلها، برادرش) که کافر بود، دنبال وی آمد و گفت: اى محمّد! زن مرا بمن برگردان زيرا كه شما شرط كرديد كه هر كس از ما نزد تو آيد بما برگردانى و هنوز این عهدنامه خشك نشده است. پس آيه نازل شد که «ای کسانی که ایمان آوردند، هنگامی که زنان مومن، در حالی که مهاجرند نزد شما آمدند» از سرزمین کفر به سرزمین اسلام «پس آنان را امتحان کنید ...».از ابن عباس و دیگران نقل شده که: امتحان و آزمايش آنها چنين بود كه ايشان را سوگند ميدادند كه به خاطر بغض نسبت به شوهرشان ویا تمايل به اینکه از شهر خودشان به یک شهر دیگر بروند و يا به خاطر دنياطلبی هجرت نکردهاد؛ و مهاجرت ننمودهاند مگر به دوستی خدا و پيامبر او (ص). پس رسول خدا (ص) آن خانم را سوگند داد كه از بغض شوهرش و يا عشق به يكى از مردان ما بيرون نيامده و جز به خاطر تمایل به اسلام از آنان جدا نشده است. پس او با کلمه مقدس لا اله الا الله به این مضمون سوگند ياد كرد. پس رسول الله (ص) به وی [= شوهر کافرش] مهریه او و آنچه كه برای او هزینه کرده بود پرداخت کرد و او را به مكّه برنگردانيد. و سپس یکی از مسلمانان با او ازدواج كرد.و روال رسول خدا (ص) این بود که هر كس از مردان كه نزد وی ميآمد او را برمىگردانيد ولى هر زنى كه ميآمد او را امتحانش ميكرد و نگه میداشت و مهریه او را به شوهرانشان مىپرداخت.
گزارش فوق مشخصا بر اساس روایاتی است که در مجمع البيان، ج9، ص410-411أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص444 الدر المنثور، ج6، ص207-208 ذکر شده تقدیم شد. این مضمون بدون اشاره به نام آن خانمی که پناهنده شد، در متون شیعه در تفسير القمي، ج2، ص362-363 فقه القرآن، ج2، ص133و در متون اهل سنت در همان أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص445 از زهری، و الدر المنثور، ج6، ص20۶-208 از زهری و ابراهیم نخعی و عروة بن زبیر و مجاهد و قتاده و عکرمه هم نقل شده است.
اما در همان سه منبع اول درباره اینکه آن زن چه کسی بوده و شوهرش کی بوده و چه کسی سراغش آمده و بعد از مسلمان شدن با چه کسی ازدواج کرده اختلافاتی نقل شده است؛ که لحن مرحوم طبرسی چنین است که بعید نیست همه این خانمها، نه لزوما اولین نفر، بلکه در مجموع جزء کسانی باشند که مصداق این آیه بودهاند
۱) سبيعه بنت حرث اسلميّه؛ و همسرش مسافر از قبیله بنیمخزوم بوده است (به نقل ابن عباس، در مجمع البيان و أسباب نزول القرآن و الدر المنثور)
۲) سبيعه (یا سعیده) بنت حرث اسلميّه ؛ و همسرش صيفى بن راهب بوده است (به نقل مقاتل، در مجمع البیان و الدر المنثور ).
۳) أم كلثوم بنت عقبة بن أبى معيط، که به اشارهای به اسم همسرش نشده ولی کسی که سراغش آمده بود برادرش ولید بود (به نقل جبائی در مجمع البیان، و نقل مسور بن مخزمه و مروان حکم و عبدالله بن أبی أحمد و ابن شهاب در الدر المنثور) و از قول خود این خانم نقل شده که سپس پیامبر ص مرا به عقد زید بن حارثه درآورد (به نقل واقدی، در الدر المنثور).
۴) أميمة دختر بُشر [یا: بُسر] از قبیله بنیعمرو بن عوف، همسر أبىحسان ثابت بن دحداحه بوده است که بعد از پناهنده شدن به مسلمانان با سهل بن حنیف ازدواج کرد و عبدالله بن سهل را به دنیا آورد (به نقل زهری، در مجمع البيان، و به نقل یزید بن أبیحبیب، در الدر المنثور ).
۵) زینب دختر رسول الله ص که شوهرش أبي العاص بن الربيع بود ولی بعد از مدتی خود ابوالعاص هم مسلمان شد و پیامبر ص زینب را دوباره به برگرداند. (به نقل شعبی، در مجمعالبیان) .@yekayeادامه مطلب
۱۶:۵۸
شأن نزولهایی درباره فرازهایی از آیه ۱۰ سوره ممتحنه
ب. وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ
درباره شأن نزول این فراز از آیه موارد زیر مطرح شده است:
۱) عمر بن خطاب دو زنى را كه در مكّه داشت و مشركه بودند: قرينه دختر اميّة بن مغيره، و ام كلثوم دختر عمرو بن جرول خزاعيهاى، مادر عبد اللَّه بن عمر؛ که وی هر دو را طلاق داد قرينه با معاويه بن ابى سفيان، و ام كلثوم با ابو جهم حذافة بن غانم (كه از خويشاوندانش بود) ازدواج كرد و بر شرك خود در مكّه باقى ماندند نقل زهری، در مجمع البيان، ج9، ص411 و جامع البيان (طبری)، ج28، ص47نقل ابن شهاب در الدر المنثور، ج6، ص207-208
۲) همسر طلحة بن عبيد اللَّه، خانمی بود به نام اروى دختر ربيعة بن حرث بن عبد المطلب، که نزد خویشاوندان کافر ماند. پس اسلام ميان آنها جدايى انداخت. سپس مسلمان شد و به مدینه آمد و بعد از طلحه با خالد بن سعيد بن عاص بن اميّه ازدواج كرد.نقل زهری در مجمع البيان، ج9، ص411 و جامع البيان (طبری)، ج28، ص47نقل طلحه در الدر المنثور، ج6، ص208 ).
ج. وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا
از شعبی نقل شده که زینب همسر ابن مسعود هم از زمره کسانی است که مشمول این فراز آیه واقع شدالدر المنثور، ج6، ص208@yekaye
ب. وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ
درباره شأن نزول این فراز از آیه موارد زیر مطرح شده است:
۱) عمر بن خطاب دو زنى را كه در مكّه داشت و مشركه بودند: قرينه دختر اميّة بن مغيره، و ام كلثوم دختر عمرو بن جرول خزاعيهاى، مادر عبد اللَّه بن عمر؛ که وی هر دو را طلاق داد قرينه با معاويه بن ابى سفيان، و ام كلثوم با ابو جهم حذافة بن غانم (كه از خويشاوندانش بود) ازدواج كرد و بر شرك خود در مكّه باقى ماندند نقل زهری، در مجمع البيان، ج9، ص411 و جامع البيان (طبری)، ج28، ص47نقل ابن شهاب در الدر المنثور، ج6، ص207-208
۲) همسر طلحة بن عبيد اللَّه، خانمی بود به نام اروى دختر ربيعة بن حرث بن عبد المطلب، که نزد خویشاوندان کافر ماند. پس اسلام ميان آنها جدايى انداخت. سپس مسلمان شد و به مدینه آمد و بعد از طلحه با خالد بن سعيد بن عاص بن اميّه ازدواج كرد.نقل زهری در مجمع البيان، ج9، ص411 و جامع البيان (طبری)، ج28، ص47نقل طلحه در الدر المنثور، ج6، ص208 ).
ج. وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا
از شعبی نقل شده که زینب همسر ابن مسعود هم از زمره کسانی است که مشمول این فراز آیه واقع شدالدر المنثور، ج6، ص208@yekaye
۱۶:۵۸
شأن نزولهایی درباره فرازهایی از آیه ۱۰ سوره ممتحنه
ب. وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ
درباره شأن نزول این فراز از آیه موارد زیر مطرح شده است:
۱) عمر بن خطاب دو زنى را كه در مكّه داشت و مشركه بودند: قرينه دختر اميّة بن مغيره، و ام كلثوم دختر عمرو بن جرول خزاعيهاى، مادر عبد اللَّه بن عمر؛ که وی هر دو را طلاق داد قرينه با معاويه بن ابى سفيان، و ام كلثوم با ابو جهم حذافة بن غانم (كه از خويشاوندانش بود) ازدواج كرد و بر شرك خود در مكّه باقى ماندند نقل زهری، در مجمع البيان، ج9، ص411 و جامع البيان (طبری)، ج28، ص47نقل ابن شهاب در الدر المنثور، ج6، ص207-208
۲) همسر طلحة بن عبيد اللَّه، خانمی بود به نام اروى دختر ربيعة بن حرث بن عبد المطلب، که نزد خویشاوندان کافر ماند. پس اسلام ميان آنها جدايى انداخت. سپس مسلمان شد و به مدینه آمد و بعد از طلحه با خالد بن سعيد بن عاص بن اميّه ازدواج كرد.نقل زهری در مجمع البيان، ج9، ص411 و جامع البيان (طبری)، ج28، ص47نقل طلحه در الدر المنثور، ج6، ص208 ).
ج. وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا
از شعبی نقل شده که زینب همسر ابن مسعود هم از زمره کسانی است که مشمول این فراز آیه واقع شدالدر المنثور، ج6، ص208@yekaye
ب. وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ
درباره شأن نزول این فراز از آیه موارد زیر مطرح شده است:
۱) عمر بن خطاب دو زنى را كه در مكّه داشت و مشركه بودند: قرينه دختر اميّة بن مغيره، و ام كلثوم دختر عمرو بن جرول خزاعيهاى، مادر عبد اللَّه بن عمر؛ که وی هر دو را طلاق داد قرينه با معاويه بن ابى سفيان، و ام كلثوم با ابو جهم حذافة بن غانم (كه از خويشاوندانش بود) ازدواج كرد و بر شرك خود در مكّه باقى ماندند نقل زهری، در مجمع البيان، ج9، ص411 و جامع البيان (طبری)، ج28، ص47نقل ابن شهاب در الدر المنثور، ج6، ص207-208
۲) همسر طلحة بن عبيد اللَّه، خانمی بود به نام اروى دختر ربيعة بن حرث بن عبد المطلب، که نزد خویشاوندان کافر ماند. پس اسلام ميان آنها جدايى انداخت. سپس مسلمان شد و به مدینه آمد و بعد از طلحه با خالد بن سعيد بن عاص بن اميّه ازدواج كرد.نقل زهری در مجمع البيان، ج9، ص411 و جامع البيان (طبری)، ج28، ص47نقل طلحه در الدر المنثور، ج6، ص208 ).
ج. وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا
از شعبی نقل شده که زینب همسر ابن مسعود هم از زمره کسانی است که مشمول این فراز آیه واقع شدالدر المنثور، ج6، ص208@yekaye
۱۶:۵۸