ویدئوی بوسه های زینت دختر خردسال شهید خبرنگار اسماعیل الغول به عکس پدرش را میبینم ،
صدای بابا گفتنش تو سرم میچرخد و همزمان دلنوشتهی همسر شهید را که حنانه برایم ترجمه کرده میخوانم، بارها و بارها...
و الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب؛ که قلبمان این روزها زنده است و عیار مردی و انسانیت را از مکتب ایشان آموخته ایم.
در روز میلاد مرد ترین مردان عالم
به یاد فرزندانی که از پدر برایشان تنها یک عکس ماند
و مردانی که رفتند تا حقیقت زنده بماند
و رسمِ مردی از یادمان نرود...
دلنوشتهی همسر شهیدِ خبرنگار، اسماعیل الغول در رثای او:
قلبم مثل آتش برای تو میسوزد، ای نور چشمانم.
با دلی پر حسرت و اندوه از میان ما رفتی، آرزو داشتی من و زینت را ببینی. رفتی و میگفتی من خستم، خستم بدون شما، نمیدانم چگونه بدون شما زندگی کنم. هیچوقت تصور نمیکردم خبر تو را بشنوم، هیچوقت تصور نمیکردم کسی به من بگوید اسماعیل شهید شده!
منتظر بودم جنگ تمام شود تا دوباره تو را ببینیم...
منتظر بودم اولین دیدار تو و زینت را شاهد باشم، نه تصویر تشییعجنازهات را!
زینت خیلی به تو وابسته شده بود، هر بار که گوشی زنگ میزند میگوید بابا، کجایی؟ به دخترت جواب بده!
راستش تا همین الان منتظر تماس تو هستم
که بگویی:
"دلم برایتان تنگ شده، ام زینه! تحمل کنید، جنگ تمام شد و به زودی شما را خواهم دید."
خیلی زود رفتی، به خدا خیلی زود، هنوز از تو سیر نشده بودیم...
همیشه به من میگفتی:
"هر وقت همسران شهدا را میبینم، یاد تو میافتم و برایت غصه میخورم. با خودم میگویم که ملک چطور میخواهد این داغ و سختیها را تحمل کند؟"
به من میگفتی: "وقتی مُردم، برایم گریه نکن. قوی باش..."
تو میدانی چقدر به تو وابستهام و در هر چیزی به تو تکیه میکنم و همه چیز را به تو میگویم... چرا رفتی و ما را تنها گذاشتی!
خداوندا، دلهای ما را آرام کن و این درد را بر ما آسان گردان. حتی در لحظههای اخر زندگی ات هم به فکر ما بودی و نگرانمان ... درست چند لحظه قبل از شهادتت با تو حرف میزدم!
با اینکه زندگی ما بعد از تو متوقف شد اما ما به تو و به تمام کارهایی که بخاطر غزه انجام دادی افتخار می کنیم. تو قهرمان بودی محبوب من!
خداوند برای ما بس است او بهترین وکیل است تا داد ما را از دشمن بگیرد...یا الله، انتقام خون شهدا، همسران و کودکان ما را از دشمن بگیر.