ساعت هفت صبح جمعه برادرم صدایم کرد.«دوستت دم دره». خوابآلود رفتم پشت در. محبوبه بود. دیروز عصر تلفنی بهم گفته بود: «فردا بیا بریم تظاهرات میدون ژاله. قراره ساعت ۸ مردم جمع بشن. امام گفته باید اعتراضتون به شاه رو علنی کنید». هنوز یک ساعت مانده بود. از ترس اینکه نکند خیابانها را ببندند زودتر زده بود بیرون و از آزادی خودش را رسانده بود اینجا. دعوتش کردم بیاید تو تا حاضر شوم. صبحانه که آوردم نخورد. فهميدم روزه است. همیشه میگفت دوست دارم با زبان روزه شهید شوم.
از خانه که زدیم بیرون جمعیت در حال شعار دادن بودند. خیابان هر لحظه شلوغتر میشد. گاردیها برای متفرق کردن جمعیت گاز اشکآور میزدند. کمی که رفتیم جلو با خنده گفت: «وقتی گاز اشکآور پرت میكنن، بايد سريع بپری بالا، بگیریش و سریع پرتش کنی سمت مأمورا تا گاز بین خودشون پخش بشه». خندهام گرفته بود. اینجا هم دست از آموزش دادن برنمیداشت. حرفهایمان تمام نشده، صدای هلیکوپتری را بالای سرمان شنیدیم و پشتبندش رگبار مسلسلش را. روبهرویمان تانكی بود با سربازان مسلح صف بسته. تيراندازی از روبهرو شروع شد. مردم دنبال پناه گرفتن بودند. اینجا همدیگر را گم کردیم.
محبوبه از کوچهی پایینی دوباره رفته بود بین جمعیت. مردها بهش گفته بودند: «شما برو صلاح نیست اینجا باشی». او هم جواب داده بود: «اگه کار درستیه که زن و مرد نداره. اگه غلطه که شما هم نباید برید». و بعد یکی از مأمورها تیری به قلبش شلیک کرده بود. پیکر دخترِ توی مسجد، محبوبه بود.
وقتی خبر شهادتش را شنیدم تمام لحظات با هم بودنمان در مدرسهی راهنمايی رفاه و دبیرستان هشترودی مثل فیلم میآمد جلوی چشمانم. رئیس تیممان بود و از بعضیهامان یک سال کوچکتر. بحث سیاسی ظهرهای پنجشنبهی بعد از مدرسه و اعلاميهخوانی، شعارنویسی روی دیوارها، پخش اعلامیه، برنامه مطالعاتی و نقد كتاب، تفسیر المیزان خواندنها، رفتن پای منبر مسجدهای قبا، هدایت، جلیلی و حسينيه ارشاد، پیادهسازی نوار سخنرانیهای انقلابی، مسئولیتش در كتابخانهی مسجد حمام گلشن چهارراه مولوی و ورد زبان بچهها شدنِ «محبوبه خانم» و تلاش برای عملی کردن شعار شهیدان رجایی و باهنر که گفته بودند «شما دخترهای مدرسه رفاه را با اين شعار تربيت میكنيم: سادهپوش، سادهنوش و سختكوش». همهی این کارها بخشی از سختکوشیهای دختر هفده سالهای است که چند روز مانده به شروع سال تحصیلی در جمعهی سیاه هفدهم شهریورماه ۱۳۵۷ میدان ژاله به شهادت رسید و اولین زن شهید انقلاب اسلامی شد. #محبوبه_دانش_آشتیانی.
۱۱:۴۳

پاکت هدیه
زَیْنِاَبْ
ندا می رسد عشق عریان شده است «محمّد» گل باغ انسان شده است «محمّد» بهاری پر از رویش است بهین چشمهای سر به سر جوشش است دمیده است صبحی بهارآفرین پُر از اطلسیها، پر از یاسمین چه زیباست آیینهی آسمان پُر از نورِ عشق است اکنون جهان زمان را بهاریست هستی فزا بهاری معطّر زِ عطر خدا بهاری که جبریل همراهِ اوست سرودِ خدا، شعرِ دلخواه اوست بهاری که خورشید در مشت اوست خطِ نور، جاری زِ انگشت اوست.
🫡
۲:۱۸
زَیْنِاَبْ
بههوش، بهگوش
مهم نیست بعد از سالهای اول تحصیل دانشگاه، مهندس میشی، پزشک،پرستار یا روانشناس و اقتصاددان و هنرمند و کشاورز و غیره،





🧰مهم اینه که بدونی توی این مسیر علاوه بر فوت و فن و دانشی که یاد میگیری و دنیای تقریبا جدید با مسئولیتهای متفاوتی که باهاش مواجه میشی، راهزنهایی هم وجود دارند که اگه ازشون بیطلاع باشی خیلی زیرپوستی تو رو رنگ و شکل خودشون میکنن. پس بیشتر از هر چیزی باید مراقب اونا باشی
️️️ حتما خیلی کنجکاوی یا تعجب کردی شاید هم ترسیدی شایدم داری بهم میخندی که اینطوری حرف میزنم. خوب بگو کدوم یکی از اینایی:


تا برات بگم راهزنها چه شکلین و چهکارایی انجام میدن
یه سلاح قوی دستت بدم که بتونی باهاش دشمنت رو بدبخت کنی.
اونوقت به سلامت و شادی واقعی از دانشگاه فارغالتحصیل بشی و با علم به دردبخور محلی باشی برای آرامش و ساختن ایران عزیز









و جهان.
۲:۲۶
🫡شهداء برای حفظ ایران اسلامی به میدان جهاد و مبارزه شتافتند تا ایران کشوری نشود مثل عراق، افغانستان، قطر، فلسطین یا عربستان و سوریه و مستعمرهای مثل ژاپن که سربازان آمریکایی هر کاری انجام دهند مصونیت دارند، دیگر فرهنگ بومی و اصیلی در این کشور باقی نمانده. شهداء کار خود را به سرانجام رساندند و ایران اسلامی را امانت به ما سپردند، پس پاسداری ما چه شد؟ ما کجای جنگ ترکیبی کنونی را سربازی یا فرماندهی میکنیم؟
#بیحجابی_آزادی_نیست
روایت زنانه جهاد: الگوی سوم زن؛ بانوی مسلمان ایرانی| زَینِاَبْ
@Zaineab
#بیحجابی_آزادی_نیست
۸:۱۷
۸:۱۷
امروز دست بر زانو بگذار
و برای امام زمان (عج) قدمی بردار ، برای او که وقتی در جامعه ما قدم میزند قلبش میلرزد و اشک از چشمانش سرازیر میشود🥺 آخر او مثل جد بزرگوارش رسول خدا (ص)، مهربان و ستوده است
#امربهمعروفنهیازمنکر
روایت زنانه جهاد: الگوی سوم زن؛ بانوی مسلمان ایرانی| زَینِاَبْ
@Zaineab
و برای امام زمان (عج) قدمی بردار ، برای او که وقتی در جامعه ما قدم میزند قلبش میلرزد و اشک از چشمانش سرازیر میشود🥺 آخر او مثل جد بزرگوارش رسول خدا (ص)، مهربان و ستوده است
#امربهمعروفنهیازمنکر
۷:۵۹
#دفاعمقدس
۱۲:۴۱
دلیر و شجاع مثل بقیه و حضورش مایه تشجیع مردان در میدان.
در میدان های مختلف فعالیت میکرد، بعد از سقوط خرمشهر، دوره های امدادگری را تحت نظارت شهید جهان آرا در اصفهان گذرانده بود، البته نه به تنهایی با جمعی دیگر از خواهران و بعد از آن در بیمارستان آبادان مشغول بود و به مجروحان و جانبازان شیمیایی رسیدگی میکرد و همین دلیل جانباز شدن او گردید.🫡 ایشان در مهر ماه سال ۱۳۹۰ در سن ۴۸ سالگی در اثر جراحات ناشی از دوران جنگ دار فانی را وداع گفت و چون قبل از آن تمایلی برای ثبت نامش در خیل جانبازان نداشت پرونده ای با عنوان شهید هم برایش ثبت نشد.
#سیدهمریمامجدی#کتاب_پوتینهایمریم
۱۰:۱۶
چادر مشکی کشیدی مثل کعبه بر سرت
بعد از این برگردنم بانو طوافت واجب است.
۱۹:۰۶
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
امشب می خوام براتون داستان یه زن قوی رو بگم:
اگر از ایمانت برنگردی و اقرار نکنی که من خدای تو هستم فرزندانت را در دیگ داغ خواهم انداخت!
صیانه: من هرگز از ایمانم به خدای بزرگ برنمی گردم و تو نیز مثل ما انسانی هستی و خدایی داری که باید او را بپرستی!
فرعون فرزند بزرگ صیانه را در دیگی که پر از مس گداخته بود انداخت و «مادر» بود که ذوب شدن و سوختن فرزندش را در میدید و صدای او را می شنید و بوی سوختنش را استشمام می کرد!
فرزند دوم، فرزند سوم و یک فرزند شیرخواره ی شش ماهه.
آخرین فرزند از آغوش مادر جدا می شد تا..... صیانه تردید کرد اما ناگهان نوزاد به زبان آمد و گفت: «ای مادر! صبر کن که تو بر حق هستی و بین تو و بهشت، یک گام، بیشتر نیست.».مادر، ایمانش را محکم تر چسبید و لا اله الا الله اش را بلندتر از قبل سرداد.فرعون طغیانگر، مادر و کودک را با هم به دیگ مس گداخته انداخت و مثلا ماجرا تمام شد.
صیانه ماشطه همسر مؤمن آل فرعونه که در قرآن از او یاد شده، وقتی آسیه زن فرعون حوادث را می دید با خود فکر می کرد چه زن قوی! و با فرعون اینگونه سخن می گفت آیا از خدای بزرگ که حاکم جهانیان است و تو را در این حال می بیند نمی ترسی؟ آنقدر گستاخ شده ایی که اینگونه رفتار می کنی؟
فرعون آسیه را تهدید کرد:تا فردا فرصت داری آنچه را گفته ای پس بگیری و ایمانت را به من اثبات کنی وگرنه تو را به چهار میخ خواهم کشید،
و مادر آسیه را پی او فرستاد تا راضی اش کند ولی آسیه راضی نشد و بهشت را چشید و شد مثال قرآنی برای مردان و زنان مؤمن.
#آرایشگاه_اسلامی
۱۹:۳۲
با همه اینها، سوختن در آتش فرعون، آخر قصه صیانه و بچههاش نبود،
توی کتاب «خصائص الفاطمیه » روایت شده که در دولت حقّه امام زمان(عج) سیزده زن برای معالجه مجروحان، به دنیا رجعت می کنند که صیانه یکی از آنهاست.
پیامبر اکرم(ص) در معراج بوی خوشی استشمام کرد، جبرئیل گفت این رائحه از خاکستر صیانه و فرزندان وی است.
۷:۱۸
اگه پست جدیدمون
بره مجله پاکت هدیه داریم.
۷:۳۶
روایت صیانه مقاومت یک زن در نظام طاغوتی در برابر ستمگری و طغیان پادشاهی خونخوار است تا ایمان به خدا در دلها و عمل انسانها باقی بماند،
حالا یک سوال مهم
و متأسفانه پیدا میشوند زنانی که بیتوجه به این موارد از خدمات آرایشگاه استفاده میکنند
انسان باید به غذای خویش (و آفرینش آن) بنگرد!_سوره مبارکه عبس آیه ۲۴
و اطلاعات و اخبار هم طعامند
۵:۴۲
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
۶:۱۳
🥳🥳مژده مژده 🥳🥳
توی پست قبلی درباره صیانه حرف زدم و گفتم که چه جهادی کرد وقتی فرعون ازش خواست به خدا کافر بشه و گفتم که در سرزمین اسلامی ما: ایران، آرایشگرانی بیملاحظه پیدا میشوند که احکام الهی را نادیده میگیرند و برای «پول» فرهنگ و تمدن اسلامی ایران را میفروشند و مروج بیحجابی و عدم طهارت میشوند،
حالا براتون مژده ای دارم که میتونید در فضای اسلامی توسط آرایشگران حرفهای کارهای مربوط به زیبایتون رو انجام بدید و آرامش داشته باشید.
روایت زنانه جهاد: الگوی سوم زن؛ بانوی مسلمان ایرانی| زَینِاَبْ
@Zaineab
توی پست قبلی درباره صیانه حرف زدم و گفتم که چه جهادی کرد وقتی فرعون ازش خواست به خدا کافر بشه و گفتم که در سرزمین اسلامی ما: ایران، آرایشگرانی بیملاحظه پیدا میشوند که احکام الهی را نادیده میگیرند و برای «پول» فرهنگ و تمدن اسلامی ایران را میفروشند و مروج بیحجابی و عدم طهارت میشوند،
حالا براتون مژده ای دارم که میتونید در فضای اسلامی توسط آرایشگران حرفهای کارهای مربوط به زیبایتون رو انجام بدید و آرامش داشته باشید.
۶:۰۱
۶:۰۲
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.