عکس پروفایل زخم بر زخمز

زخم بر زخم

۶۱عضو
عکس پروفایل زخم بر زخمز
۶۱ عضو

زخم بر زخم

كيفَ بَنَيتَ نفسَك؟ ‏جُرحاً على جُرح!چگونه خودت را ساختی؟ زخم بر زخم!- محمود درویش
هرچه به سر این ملت آمد از این فرهنگ غربی آمد.- صحیفه‌امام(ره)، ج۱۳، ص۳۹۳
نسخه ایتا:https://eitaa.com/zakhm_bar_zakhm
رایانامه:

۲ اردیبهشت

thumnail
این آرایش برای ما غریبه نیست:
پلیس مظلوم مملکت پس از مدت‌ها تصمیم به جدیت در انجام وظیفه‌اش می‌گیرد؛معدودی سلیطه‌ی وابسته به دشمن عمداً خیابان‌ها را تبدیل به «صحنه مقاومت در برابر پلیس» می‌کنند؛و نهایتاً جماعتی نفهم یا نفوذی داد و هوار می‌کنند که پلیس با گردن‌کش‌ها خشن بوده!نتیجه‌ی اعتراضِ ابلهانه‌شان هم حتما باید این باشد که امنیتِ روانیِ بی‌حجاب‌ها - بخوانید تروریست‌های فرهنگی - برگردد به سطح مطلوبِ سابق!
این تقسیم کارِ کثیف بین سلیطه‌ها، واداده‌ها و احمق‌ها دیگر رسوا شده است.
جمهوری اسلامی تا زمانی که برای این جور صحنه‌آرایی «حتی اندکی اهمیت» قائل شود؛ «حجاب» که هیچ، بی‌تردید باید منتظر چالش‌های تحمیلیِ بعدی بود.
شوخی که نیست. رهبر مظلوم مملکت واضح به مردمش گزارش می‌دهد که عده‌ای بین شماها زندگی می‌کنند که بابت بی‌حجابی «حقوق» می‌گیرند!!
واقعاً مگر اینکه «مسئول» نداشته باشد یک مملکت! والا راه افتادنِ «اقتصادِ کشفِ حجاب!!» آن هم در این اوضاع معیشتی هیچ چیزی را به ما نشان نمی‌دهد الا حجم خفه‌کننده‌ی بی‌عُرضگیِ عده‌ای... که‌ ظاهراً عُرضه‌ی عذرخواهی یا استعفا هم ندارند!
درباره تصویر بالا:
همانطور که روشن است یک رأس سلیطه‌ی بی‌حجاب روی کاپوت ماشین پلیس نشسته و مأمورِ مرد بجای حمله به او مشغول نصیحت کردن است! منتها هنوز عجله نکنید. می‌دانید این اتفاق کِی و کجا افتاده؟ اینجا استان البرز؛ این عکس مال تابستان ۱۳۹۸؛ و جانور ماده‌ای که در تصویر مشاهده می‌کنید «پزشک متخصص زنان» است!!! یعنی از قشر بسیار-درس‌خوانده‌ی این جامعه! حالا خودتان گزارشِ کنارِ تصویر را بخوانید تا ببینید قاضی مملکتِ ما «سه سال قبل از فتنه مهسا کومله» چه حکم «عمیقاً بازدارنده‌ای!» به این خر-بی‌حجاب داده... به قول سعدی علیه‌الرحمه «از دشمنان برند شکایت به دوستان... چون دوست، دشمن است؛ شکایت کجا بریم؟»
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۲۰:۰۶

۳ اردیبهشت

thumnail
حق‌گویی و حق‌نویسی «وظیفه» است. «نتیجه» ولی غالباً زمانی نزدیک شده که فرایندِ مبارکِ «ریزش مخاطب» آغاز می‌شود و منظره‌ی باشکوهِ «دیده نشدن» جلوی چشم آدم می‌آید.
«حقیقت» اگر قصدِ خیرش این بود که «حالِ خوب» برایمان بیاورد لااقل تلخ نبود!
«هر کسی که به فکر کردن مبتلاست» بالآخره یک جا و در یک لحظه ناچار می‌شود میان «خادم بودن» یا «وجیه بودن» انتخاب کند... یک انتخابِ کاملاً اجباری! چون حق‌پویی و هَپی‌نِس رفقای نیمه‌راهِ همدیگرند.
رقابت بر سر «تعداد مخاطب» یا «میزان رضایتِ مخاطب» نه فقط لزوماً مسابقه‌ی خدمت یا خداترسی نیست؛ بلکه غالباً مسابقه‌ی قدرتِ ارضاء نفس است... مسابقه‌ی قوّتِ اراده‌ی عُلُو...
رفقا؛ بعضی «ظاهراً خواستنی‌ها» واقعاً فاسدند؛ یعنی آن گربه‌ای «که دستش به گوشت نمی‌رسد» ضرورتاً اشتباه نمی‌گوید!
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۱۲:۲۷

۶ اردیبهشت

thumnail
این روزها آدم‌های میان‌رده اما مهمی از احتمال تغییر سیاست هسته‌ای ایران گفتند. یکی حتی فراتر رفت و گفت «اگر اراده کنیم فقط یک هفته زمان می‌بَرد» که صاحب قدرت نظامیِ هسته‌ای شویم!
من به چهارتا چیز کاری ندارم.
اول اینکه این حرف‌ها راست است یا دروغ؛ دوم اینکه این افراد مطلع‌اند یا فقط حدس می‌زنند؛ سوم اینکه در این مورد مأمورند یا خودسر؛ چهارم اینکه امروز با چه انگیزه‌‌ای این حرف‌ها مطرح می‌شود.
بجای این‌ها به یک چیزِ دیگر کار دارم.
اینکه قدرتِ نظامیِ هسته‌ای گرچه یک بازدارندگیِ «موثر» ایجاد کرده بود؛ حمله‌‌ی ایرانِ غیرهسته‌ای به اسرائیلِ هسته‌ای بخوبی نشان داد که این بازدارندگیِ همچنان موثر، دیگر «تعیین‌کننده» نیست.
به نظر من اساساً همه انواع بازدارندگی «بصورت پیش‌فرض» غیرتعیین‌کننده‌اند؛ مگر اینکه با اراده‌ای «بقدر کافی قوی» و «بقدر کافی مذاکره‌ناپذیر» در اِعمالِ قدرت همراه شوند.
اسرائیل بازدارندگیِ هسته‌ایِ موثری دارد اما این بازدارندگی تعیین‌کننده نیست؛ چون اراده‌ی صهیونیست‌ها به «اِعمالِ قدرت - Power Projection» بقدر کافی قوی نیست؛ و یا؛ این اراده یک اراده‌ی کور و کر نیست؛ بلکه مذاکره‌پذیر است.
حسابگریِ معاش و غریزه‌ی بقاء البته در همه‌ی قدرت‌ها هست؛ منتها هیئت حاکمه‌ی رژیم اشغالگر نشان داد این حسابگری و غریزه «ضرورتاً» به او دستورِ «خفه کردنِ تهدید به هر قیمت» نمی‌دهد.
اگر امروز از من بپرسند «تولید سلاح هسته‌ای» بازدارندگیِ نظامی ایجاد می‌کند یا خیر؟ پاسخم این است که:
اگر (۱) «اراده‌ی شلیک» در شما یک اراده‌ی قوی، کور و کر، نامنعطف، غیرحسابگر و مذاکره‌ناپذیر باشد؛ و (۲) «دشمنِ شما» از این دو‌تا موضوع (یعنی قوتِ اراده، و غیرحسابگر بودنِ‌ اراده‌ی شما) مطلع باشد؛ بله. قدرت هسته‌ایِ نظامیِ شما در این صورت یک بازدارندگیِ نظامیِ تعیین‌کننده و قاطع ایجاد خواهد کرد.
ایرانی‌ها قبل از حمله گسترده به اسرائیل به این جمع‌بندی رسیده بودند که «قدرت هسته‌ایِ رژیم اشغالگر» گرچه بازدارندگیِ موثر دارد؛ اما بازدارندگیِ تعیین‌کننده ندارد. جمع‌بندی که اتفاقاً درست از آب درآمد.
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۴:۰۸

thumnail
سال‌ها پیش جایی شنیدم که هر آدمی یک «شارژِ راضی کردن» دارد! این شارژ را اگر خرجِ راضی کردنِ «عامه» کند؛ خُب چیزی نمی‌ماند برای آن‌هایی که «مستحقِ راضی‌شدن» هستند.
واقعاً چه خبر داریم؟ شاید هم خدا فقط همین یک سئوال را از ما پرسید: «در زندگی‌ات چه کسانی را راضی کردی؟»
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۲۳:۰۱

۷ اردیبهشت

thumnail
همیشه شنیدیم «بی‌حجاب، بی‌عفت نیست.» هیچوقت باورمان نشد!
مدام تکرار کردند «کشف حجاب یک مقوله‌ی فرهنگی است نه امنیتی» هرگز نفهمیدیم!
دائم تذکر دادند «بهتر است برای بی‌حجاب‌ها پرونده قضایی درست نشود.» خدا می‌داند هیچوقت درک نکردیم که چرا؟!
پی در پی هشدار آمد «در مقابل بی‌حجاب‌ها نباید از قوه‌ی قهریه استفاده شود» و ما پی در پی قانع نشدیم!
ما اقناع نشدیم برادر!توجیه نشدیم خواهر!
به خدای احد و واحد که ما هرچه بیشتر حرفِ شماها را خواندیم؛ کمتر فهمیدیم!
ما آخرش نتوانستیم بفهمیم چطور یک تازه‌جوان را «صرفاً به واسطه‌ی نرفتن به خدمت سربازی» می‌شود «بدون هیچ اقناع و توجیهی» بطور خودکار از حقوقی نظیر «معامله و تحصیل» محروم کرد؛ اما یک سلیطه‌ی مسلح به برهنگی را هرگز نمی‌شود!
بی‌حجاب‌ها - این تروریست‌های فرهنگی - در روز روشن به دینِ ما و به آیینِ کُهنِ سرزمینِ ما دهن‌کجی می‌کنند ‌که هیچ؛ بی‌رحمانه به سلامت اخلاقی و آینده‌ی نوجوان‌های ما شلیک می‌کنند؛ بی‌جهت حواس جامعه‌ی ما را به جذابیت‌های جسمی پرت می‌کنند؛ خائنانه غریزه‌ی سیری‌ناپذیرِ جنسی را در هموطن‌هایشان بیدار می‌کنند؛ و براحتی مردم را در ورطه‌ی آسیب‌های فردی، خانوادگی و جمعی می‌اندازند... واقعاً چطور می‌شود به این «بی‌رحم‌ها» اندکی ارفاق کرد؟!
ما وجداناً توجیه نیستیم که یک کیف‌قاپ‌زن یا یک خُرده‌کاسبِ گران‌فروش «با چه معیاری» ممکن است خطرناک‌تر از این بی‌حجاب‌ها و برهنه‌ها باشد؟!
منتها همه‌ی این‌ها که چی؟!
توجیه نیستیم که نیستیم! مگر قرار بوده توجیه باشیم؟! مگر قرار بوده کسی «ماها» را «اقناع» کند؟! مگر کسی قرار بوده روی ماها کارِ «ایجابی و فرهنگی» بکند؟! خیر آقا!
اقناع و توجیه و تبیین و ترویج و ایجاب و اِغماض و رِفق و رأفت و رحمت و تغافل و تساهل و تسامح و صبر و مدارا و مهلت‌دادن و مهرروزی و «رویکردهای فرهنگی!» مالِ ماها نبوده که... این‌ها سهم بی‌حجاب‌های خدوم بوده!
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۱۵:۲۹

۸ اردیبهشت

thumnail
+ مواجهه‌ی مداومِ نظامِ قضایی با شهروندان غلط است!
+ اصطکاکِ بالای حاکمیت با شهروندان غلط است!
+ میزان پرونده‌های قضایی همین حالا بقدری زیاد است که اضافه شدنِ پرونده‌های مربوط به حجاب اساساً از توان دستگاه قضایی خارج است!
این حرف‌ها جدیدترین دست و پا زدن‌های حامیان رهاسازیِ پوشش است.
دلشان می‌خواهد ما آنقدر احمق باشیم که باور کنیم «هیچ راهی جز پرونده‌دار کردنِ میلیون‌ها بی‌حجاب وجود ندارد!»
منتها ما باهوشیم و خوب می‌دانیم که خیلی کارهای دیگر هم می‌شود کرد.
ما در جمهوری اسلامی کاملاً می‌توانیم مجازات بی‌حجابی را «خودکار» کنیم؛ دقیقاً مثل محرومیت‌هایی که امروز بصورتِ خودکار شامل حال «سربازی‌نرفته‌ها» می‌شود.
پس لازم نیست تمام بی‌حجاب‌ها پرونده‌دار شوند. کافی است همه‌‌ی آنها باخبر شوند که «اگر بی‌حجابیِ کسی به هر روشی برای پلیس محرز شود» آن فرد بدون نیاز به برگزاری دادگاه یا تشکیل پرونده‌ی قضایی «بطور خودکار» برای مدت معینی ممنوع‌المعامله، ممنوع‌التحصیل، و ممنوع‌الاستخدام می‌شود.
تصویبِ این‌جور «محدودیت‌های خودکار» که بدون نیاز به دادگاه قابل اِعمال هستند از کاربردی‌ترین و کم‌هزینه‌ترین روش‌ها برای زدن توی دهنِ تروریسمِ فرهنگی است.
مجلس ما انصافاً خیلی ضعیف است؛ والا تا امروز قوانینی از این دست را تصویب کرده بود و حالا احدی به خودش اجازه‌ی بی‌حجابی نمی‌داد.
برای ثبت در تاریخ تکرار می‌کنم: برهنگی و بی‌حجابی کافیست تبدیل به چیزی شبیه به «فرار از خدمت سربازی» شود.
یعنی کافیست فقط ۵ هزار زنِ سلیطه را بطور خودکار و بدون تشکیل پرونده و دادگاه «از معامله، استخدام و تحصیل» محروم کنند؛ آنگاه خواهند دید که ۵ میلیون بی‌حجاب «به سرعت» به قانون تمکین می‌کنند و «چالش تحمیلی حجاب» برای همیشه شکست می‌خورد.
جریمه‌ی مالی، شلاق، زندان، سابقه‌سازی، دادگاه و بازداشت هم البته مشکلی ندارد؛ ولی مطلقا «ضروری» نیست.
فقط «شناسایی به هر روش» و «محرومیتِ خودکار، بدون بخشش»
حضرات! مردهای جامعه دیگر بقدر سابق دغدغه‌ی زنان و دختران و خواهران‌شان را ندارند. پس لطفاً شجاع باشید؛ این واقعیت بسیار تلخ را هضم کنید؛ مسئولیت اوضاع را بر عهده بگیرید؛ بر همه‌ی ما منت بگذارید؛ پیشنهادی که در این یادداشت مطرح شد را عملی کنید؛ و «نجات ایرانیان از بی‌حجابی برای همیشه» را در رزومه‌ی خدمات‌تان بنویسند.
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۴:۰۸

۹ اردیبهشت

thumnail
undefined فاجعه‌ی «مازاد-شدگی» در یک قدمی!
از اینکه «واقعیت» این‌همه تلخ است بسیار دل‌زده‌ام. منتها چه کار می‌شود کرد با واقعیت؟
به قول یک مورخِ دوره‌شناس، اولین بار در تاریخ بشر است که هیچ‌کس هیچ ایده‌ای ندارد که مثلا یک کودکِ ۱۰ ساله بهتر است «چه چیزی» بیاموزد که حداقل تا ۲۰ سالِ آینده بی‌ربط نشده باشد!!
تصور کنید چه تلخیِ بزرگی منتظر نسل‌‌های بعدی است.
درباره‌ی دوتا تحول، یکی هوش مصنوعی و دیگری محاسبات کوآنتومی؛ چیزهایی دارد مطرح می‌شود که انگار حتی در چشم‌اندازِ ده ساله «همه» باید دوباره بروند دبیرستان!! و چه بسا رشدهای اقتصادی ۳۰ و ۴۰ درصد در سال ممکن شود برای صاحبانِ این دو ابرفناوری.
چند ساعت پیش از یک استاد دانشگاه ساکن آمریکا در رشته‌ی اقتصاد و توسعه شنیدم «ترکیب هوش مصنوعی و کوانتوم کامپیوتینگ» باعث خواهد شد برای اولین بار در تاریخ، بخش اعظمِ «سود» مستقیماً تبدیل به «سرمایه‌ی ثابت» شود!
تعجب‌آور است ولی این اتفاق خواهد افتاد. دلیلش هم نسبتاً ساده است:
تولیدکننده‌ای که نسبت به قبل «خرجِ چندانی» ندارد می‌تواند بخش اعظمِ سود را مجدداً سرمایه‌گذاری کند.‌ حالا چرا خرجِ چندانی ندارد؟ چون ترکیب هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی عملاً نیاز به نیروی انسانی را تا ۸۰ درصد کاهش می‌دهد و دستمزدِ «این ۸۰ درصد» می‌تواند مستقیماً وارد چرخه سرمایه‌گذاری شود.
انسانِ آینده یکی چالش‌هایش پیدا کردن «کاری» است که از او برآید اما از ربات‌های سخت و نرم ساخته نباشد!
بچه‌ها و نوه‌های ما بدلیل کمبود «کارِ نیازمندِ انسان» برای امرار معاش نیازمند «کمک‌های دولتی» خواهند شد و نهایتاً با برقراریِ «حقوق پایه‌ی انسان - universal basic income» برای هر نوزادی یک مقرری ماهانه در نظر گرفته می‌شود که «بدون کار» به حساب او واریز می‌شود تا «حتی در صورتی که کار پیدا نکند» بتواند در جمع «مشتریانِ ربات‌ها و فناوری‌های همه‌کاره» باقی بماند.
هویتِ انسان آینده با یک شیب لغزنده‌ی ناگزیر، از «کارِ منتج به دستمزد» جدا شده و امرِ «کار» صرفاً دائرمدار علاقه و تفریح خواهد‌ شد. چه بسا بشر تبدیل به «سرویس‌گیرنده‌ی کُل» شود! ما واقعاً به نزدیکیِ نقطه‌ای رسیده‌ایم که انسان صرفاً «رهبر ارکستر» باشد و آفرینش به دستورِ او بنوازد!
شاید بپرسید این کجایش تلخ است؟!
آن‌جایش که همین امروز، ۹۰ درصد از ثروت جهان در اختیار ۱۰ درصد از انسان‌هاست؛ پس تمام این رشدهای سرسام‌آور نیز در مدیریتِ همان ۱۰ درصد خواهد بود؛ با این تفاوت که ده‌درصدی‌ها بزودی دیگر احتیاجی ندارند به انسان‌های دیگر!... یعنی ماها خیلی آرام تبدیل به «نیروهای مازاد جهان» می‌شویم... به ما به چشمِ «هزینه‌ی محض» نگاه خواهد شد! به چشمِ موجوداتی که بود و نبودشان برای صاحبان ثروت حتی یکی هم نیست؛ بلکه این‌بار اتفاقاً «اگر نباشند» منابع محدودِ سیاره رفاه بیشتری را برای ده‌درصدی‌ها ایجاد می‌کند!
غول‌هایی نظیر بِزوس، زاکربرگ و ماسک یکبار دیگر مثل انگلستانِ قرن هجدهم دنیا را «حصارکشی» خواهند کرد و تمام عرصه‌های پُرمنفعتِ آن‌را تبدیل به «مِلک خصوصی» می‌کنند؛ منتها این‌بار مثل قرون گذشته حاضر نخواهند شد گیت‌های جوامعِ خصوصی‌شان را «حتی به روی کارگر و کارمند» باز کنند؛ چون این‌بار ربات‌های نرم و سخت، بی‌مواجب و خستگی تمام نیازهای ۱۰ درصدی‌ها را رفع می‌کنند.
آن‌ها تا چند دهه‌ی دیگر با ترکیب هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی «فرایند پیری» را معکوس خواهند کرد؛ عمرهایشان به سیصد و چهارصد سال خواهد رسید؛ سرطان و امثالِ آن را با کمک ابرکامپیوترها بسرعت تشخیص می‌دهند؛ منتها دنیایِ «بیرونِ گیت‌های اختصاصیِ آنها» مملو خواهد شد از فقر و بدبختی و زوال... این‌بار آن‌ها مایل‌اند از تعدادِ ما ۹۰ درصدی‌ها «تا جای ممکن» کاسته شود.
و این آینده است که تصورش مرا تلخ‌کام می‌کند.
شاید بپرسید چاره چیست؟
راه‌حل این مشکل ساده نیست چون تا وقتی اراده‌ای «جهانی» برای «اثرگذاری بر تصمیمات ثروتمندان» به وجود نیاید سرنوشت تلخی که از آن نوشتم چندان تغییر نمی‌کند.
قدرت‌های آینده از جنس «دولت» نیستند؛ از جنس «شرکت» هستند. تا قبل از اینکه «زاکربرگ‌ها» و «بِزوس‌ها» به نقطه‌ی بدون بازگشت برسند ضروری است «ملت‌ها» علیه ده‌درصدی‌هایی که «دیگر نیازی به وجودِ ۹۰ درصدِ مردمِ دنیا نمی‌بینند» اقدام کنند. اما مثلاً چه اقدامی؟
مثلاً صاحبان شرکت‌های بزرگ دنیا باید با «مقاومت فعال و فیزیکیِ ملت‌ها» در برابر «توسعه‌ی جوامع خصوصی» روبرو شوند. در هیچ کجای جهان نباید اجازه‌ی «جامعه‌سازی اختصاصی» و «جدا از دیگران زندگی کردن» داده شود. اگر این اجازه داده شود؛ عملاً «آخرین اشتباهِ ۹۰ درصدِ آدم‌های دنیا» خواهد بود!
ثبت برای تاریخ / ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۰:۴۶

thumnail
همه دیدند. اساتید دانشگاه را پلیس آمریکا «معمولی» بازداشت نکرد. با فریاد، با فحش‌های «ک» دار، با تحقیر، با ضرب و شتم و به شیوه‌ی «پلیس فاشیست آلمان نازی» دستگیر کرد.
اما چرا؟
چون در آمریکا استاد دانشگاه یا باید قدرشناسِ دستاوردهای تمدن غرب (ازجمله اسرائیلِ باشکوه!!) باشد؛ یا باید جلوی دوربین لِه بشود برود پی کارش...
اساتید دانشگاه‌های ما خیلی از این رفتارها ندیده‌اند... البته نه به این خاطر که ما «دستاورد باشکوهی» نداشته‌ایم که لازم باشد قدرِ آن دانسته شود... نه... به این خاطر که «لِه کردنِ ناسپاس‌ها» همیشه حالِ ما را خراب می‌کرده... چون «تحقیرکردنِ خودتحقیرها» اصلاً با «عواطف‌مان» جور در نمی‌آمده... چون «احساسات‌مان» یک جورهایی همیشه در معرض آسیب دیدن بوده!
به همین دلیل است که پلیس آمریکا هرقدر هم توحش نشان دهد هرگز موفق نمی‌شود «پوچ بودنِ عاطفی‌گرایی» را به ما نشان دهد... پلیس آمریکا نهایتاً «غیر آمریکایی» و «غیر متمدن» عمل کرده!! یعنی با این رفتارها هیچ خط و خشی بر آن «تمدن نورانی!» نیفتاده و نخواهد افتاد!
در تمام دنیا چیزی بی‌فایده‌تر از «مغزی» که «مست» باشد وجود ندارد. مغزهای مستی که بیست‌وچهاری فسفر می‌سوزانند تا تحت هیچ شرایطی هیچ چیز از ارزش‌های تمدنیِ غرب کاسته نشود! مغزهای مستی که نه فقط توحش و تجاوز؛ که بمب اتمِ تمدنِ سرافرازِ غرب را هم «سفیر صلح» جا می‌اندازند!
به قول سعید زیباکلام، ذکرِ «یا غرب! یا غرب!» یک لحظه قطع نمی‌شود... اصلاً دائم‌الذکرند «مغزهای» ما!
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۱۵:۲۸

thumnail
امروز «معاریو» را می‌دیدم. ایتزاک بریک - Itzhak Brik ژنرال ارشد هفتاد و هفت ساله ارتش صهیونیست که متولد ۱۹۴۷ و همسن رژیم اشغالگر است متنی خطاب به نتانیاهو، گالانت و لِوی نوشته بود.
«من از شما می‌خواهم استعفا دهید!... واقعیت ترسناکی که شماها به سر مردم اسرائیل آوردید نام‌تان را در صفحات تاریخ قرار خواهد داد... هرچقدر زودتر کنار بروید به نجات کشور بیشتر کمک می‌کنید!... بنیامین! هر چیزی که حضوری به تو گفتم در حال اتفاق افتادن است!... منتها سرت را در شن فرو کردی تا به حرف‌هایم اعتنا نکنی!... اگر استعفا ندهی مقصر ویرانی این کشور و مرگ ربوده‌شدگان تو هستی... اگر استعفا ندهی همه می‌فهمند که مقام نخست‌وزیری برای تو از مملکت هم مهمتر است!... اگر دادگاه لاهه حکم بازداشت تو را صادر کند لکه ننگی در تاریخ کشور خواهد بود... اگر دادگاه لاهه اسرائیل را محکوم کند تبدیل به کشوری جُذامی خواهیم شد!... تا قعرِ کدام چاه می‌خواهی همراه با بِن گویر و اِسموتریتز بروی؟!... استعفای شماها ممکن است دادگاه لاهه را از ادامه‌ی پیگیری‌ها منصرف کند و ما از شرمندگی رها شویم... با خودت خلوت کن؛ فکر کن ببین کدام بهتر است: به اختیار خودت کنار بروی و مردم را نجات دهی؛ یا قدری بیشتر نخست‌وزیر بمانی و در عوض کشور عزیرت را از دست بدهی؟...»
همه‌ی نامه‌اش را اینجا نیاوردم؛ ولی انصافاً چه کسی گمان می‌کرد ظرف مدت ۷ ماه کار به جایی برسد که یکی از پُرسابقه‌ترین عناصر نظامی صهیونیست‌ها که در جنگ یوم‌کیپور «مدال افتخار» گرفته؛ به دادوفریاد در برنامه‌های تلویزیونی بسنده نکند و خطاب به سران رژیم «نامه سرگشاده» بنویسد و «نجات اسرائیل» را وابسته به استعفای آنها بداند؟!
سرزمین‌های اشغالی «پیش از هفتم اکتبر» هم صحنه تظاهرات گسترده علیه جنونِ قدرت‌طلبیِ نتانیاهو بود؛ ولی چه کسی از «نجات اسرائیل» حرف می‌زد؟
ماه‌ها پیش نوشتم مهمترین ویژگی یحیی سِنوار «هوش» اوست. این رهبر بی‌نمونه‌ی فلسطینی از ۲۲ سال حضور در زندان‌های اسرائیل برای شناخت عمیق وضع سیاسی و فرهنگی اشغالگران استفاده کرد و بخوبی فهمید «عملیاتی نظیر طوفان‌الاقصی» بایستی در دوره‌ی مسئولیتِ «کدام افراد» اتفاق بیفتد تا «بیشترین آسیب» به آبرو و توانِ رژیم اشغالگر وارد شود.
سِنوار «بزرگترین دام تاریخ» را برای دولت صهیونیست پهن کرد چون در یک فرصت مناسب «تندروترین عناصرشان» را عصبانی کرد و به آنها بهانه‌ی کافی داد تا «موجودیت اسرائیل» را با تمام قدرت به خطر بیندازند!
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۱۸:۳۶

۱۰ اردیبهشت

thumnail
به این دینامیزم فکر کنید رفقا:
۱. ما در این مملکت تصمیم به یک اقدام مهم می‌گیریم.
۲. قبل از اینکه اولین مراحل تکمیل شود و به اولین نتایجِ ماندگار برسیم رسانه‌های دشمن طوری بحث می‌کنند که انگار «اقدامات خیلی وسیعی صورت گرفته» و ما خیلی پیشروی کرده‌ایم!
۳. به محض بزرگنماییِ دشمن از حجم اقداماتِ ما، جریانی داخلی و «بسیار مرموز» وارد صحنه می‌شود؛ و مستقیم و غیرمستقیم به مسئولانِ میدانی پیغام می‌دهد که «احسنت! اقدامات شما بقدری موثر بوده که صدای دشمن درآمده! درود بر شما! یکبار دیگر پیروز شدیم! بعد از این پیروزی می‌توان قدری آرام‌تر پیش رفت و حالِ مردم را هم ملاحظه کرد!!»
من شک ندارم جریانی که سریعاً «اعلام پیروزی و کفایتِ پیشروی» می‌کند خواسته یا ناخواسته همکار دشمن است.
کسانی که «زودتر از موعد» شما را تشویق می‌کنند مشکوکند. قرار که نبوده ۲۰ ماه کم‌کاری در حوزه حجاب با دو سه هفته اقدام کاملاً جبران شود.
از دستگاه‌های امنیتی کشور می‌خواهم به کسانی که در هر موردی «اعلام پیروزیِ زودهنگام» می‌کنند حداقل به اندازه‌ی کسانی که مردم را «ناامید» می‌کنند حساس باشند.
خطرِ «احساس پیروزیِ بی‌موقع» اگر بیشتر نباشد کمتر از «ناامیدی» نیست.
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۱۴:۲۳

۱۱ اردیبهشت

thumnail
نمیدانم. شاید شما هم گاهی فکر می‌کنید که «بزرگ‌ترین مشکل ما» از کجا شروع شد.
اگر از من بپرسند؛ می‌گویم مشکل اصلی از آنجا شروع شد که ایده‌ی قدیمیِ «اختلاف بینداز و حکومت کن» با موفقیت پیاده شد.
زمانی نه چندان دور مردم بسیار به هم شبیه بودند. اختلافات فرهنگی و فکری خیلی کمتر بود. حتی شکاف بین نسل‌ها اندک بود. منتها عده‌ای در دنیا متوجه شده بودند که «برای تسلط» لازم است انسان‌ها اینقدر به هم «شبیه» نباشند. این شد که شروع کردند به تبلیغ دوتا ایده: (۱) انسان‌ها با هم متفاوت‌اند. (۲) تفاوت‌ها را باید تحمل کرد نه قضاوت!
من می‌گویم «جا افتادنِ این دوتا ایده» ریشه‌ی بزرگترین مشکلات امروز هستند!
اغلبِ ما امروز دیگر حتی همسایه‌هایمان را نمی‌شناسیم چون دیگر به همسایه و هم‌محلی‌مان هم شبیه نیستیم. قوم، قبیله و عشیره که هیچ، یک کوچه‌ی متحد و همدل هم به سختی پیدا می‌شود.
قدرتمندانِ دنیا موفق شدند انسان‌ها را بلحاظ فکری و فرهنگی «مختلف» کنند؛ بعدش هم جا بیندازند که این اختلاف‌ها قابل «رفع» نیست بلکه بایستی «تحمل» شود؛ بخصوص «قضاوت دیگران» را باید کنار گذاشت!
تسلط بر موجوداتی که دیگر شبیه هم نیستند و صرفاً همدیگر را «تحمل» می‌کنند بسیار برای قدرت‌ها آسان‌تر است. شما برای اداره‌ی این‌جور جوامع همیشه مجبورید صندوق رأی بیاورید و تکلیفِ همه‌چیز باید با همه‌پرسی روشن شود! چرا؟ چون برخلاف قدیم، در هر مسأله‌ای «صدها دیدگاهِ مختلف» هست و هیچ «درک و معیار مشترکی» در ذهن آدم‌ها نیست که بتواند پیشاپیش «تکلیف» را روشن کند.
رسانه‌ها، ارتباطات، صنعت سرگرمی و شبکه‌های اجتماعی... تمامِ اینها ابزارهای «تثبیتِ تفاوت‌های آدم‌ها» هستند. وقتی حتی در محیط یک خانواده‌ی ۴ نفره هر کسی مشغول دیدنِ فیلم مورد نظرِ خودش است؛ هرکس هر کانال خبری که دلش بخواهد را دنبال می‌کند؛ هرکس سرگرمی‌های شخصیِ خودش را دارد؛ هرکس هر وقت مایل است می‌خورد و می‌خوابد... تعارف که نداریم؛ این افراد دیگر «خانواده» نیستند؛ «هم‌خانه» هستند!
توسعه‌ی فناوری و رسانه و ارتباطات، جوامع را «اتمیزه» کرد؛ یعنی جغرافیای نفوذ هر آدم محدود شد به «شخصِ خودش!»... و در یک کلام، همه با هم باختیم! ما به طرز حیرت‌آوری جادو شدیم و یادمان رفت که «شباهت‌های قبیله‌ای و محله‌ای و عشیره‌ای و‌ قومی و بومی و آیینی» عامل قدرت و عامل حفظِ ما بودند نه عامل ضعف و عقب‌افتادگی ما.
مثلاً به همین دینِ انصافاً ناشناخته‌مان دقت کنید. «اسلام» عملاً آمده تا بزرگترین قبیله‌ی جهان را بسازد! اینطور نیست؟ وقتی می‌گوید «هرکس فریاد مسلمانی را بشنود و به کمکِ او نرود مسلمان نیست» یعنی نه فقط وابستگی‌ها و هَم‌شکلی‌ها و همدلی‌های انسان‌ها از نظر اسلام بد نیست؛ بلکه این دین مایل است «عامل اصلیِ وابستگی آدم‌ها به هم» باشد! اسلام مایل است آدم‌ها بدلیل مسلمان‌بودن «شبیه به هم» فکر کنند. اسلام دوست دارد انسان‌ها «شبیه به هم» تربیت شوند. اسلام نه میخواهد آدم‌ها این‌قدر با هم «متفاوت» باشند؛ نه قبول دارد که تنها راه مواجهه با تفاوت‌ها «تحمل» و «قضاوت نکردن» است!
راستی... چطور می‌شود از آدمیزاد انتظار داشت که هم «اختلاف داشتن با دیگران» را ستایش کند هم «وحدت کلمه با دیگران» را؟! خُب معلوم است که هرجا «اختلاف فکرها» بیشتر باشد «وحدت کلمه» بطور طبیعی کمتر است. چرا مطلوب‌های ما این‌قدر متعارض‌اند؟! اذیت نمی‌شویم؟! ماها مریض نشده‌ایم انصافاً؟!
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۱۱:۰۷

۱۲ اردیبهشت

متولدین دهه هشتاد هرچقدر هم حزب‌اللهی باشند بهرحال دهه‌ی شصت و هفتاد نبودند؛ دهه‌ی هشتاد هم بچه بوده‌اند. تصوری ندارند که مثلاً اوایل دهه‌ی هشتاد در همین جامعه چه‌جور پوششی «نامناسب» ارزیابی می‌شده.
دیروز تصادفاً گزارشی دیدم از یک رویداد نمایشگاهی که صداوسیما پخش می‌کرد. یا اصلاً همین شبکه نمایش خانگی. همین شبکه‌ی محبوبی که مجوز تک تک آثارش را نظام جمهوری اسلامی می‌دهد... گاهی محصولات این شبکه را می‌بینم.
مثلاً همین کت و شلوار یا بُلوز و شلوار پوشیدنِ خانم‌ها که امروز ظاهراً به نظرِ خیلی‌ها «مشکل چندانی ندارد» و مثلاً در گزارش‌های زنده یا تولیدات شبکه خانگی ممکن است ببینیم؛ این مورد در دهه‌های شصت و هفتاد و حتی هشتاد «خیلی نامناسب» بود.
«روند» روشن است. «با همین دست فرمان» ده سالِ دیگر «همین پوشش‌هایی که امروز غیرقابل‌قبول‌اند» قابل قبول خواهند شد! خُب بطور طبیعی این پرسش مطرح می‌شود که چه زمانی قرار است به «این دست فرمان» فکر کنیم؟! اساساً چه خط قرمزی در مورد «پوشش» هست که ما بتوانیم مطمئن باشیم «به مرور زمان» کمرنگ نمی‌شود؟
البته برخی فضلای دانشگاهی با لبخندی خواهند گفت: «هیچ خط قرمزی نیست که زمان آن را کمرنگ نکند.»ما هم نمی‌گوئیم نه... «لبخندشان» را نمی‌فهمیم!
پی‌نوشت:
وجداناً اگر قرار است «پوششِ قابل قبول» با یک شیب ملایم «محرک‌تر» شود؛ چطوری به آینده امیدوار باشیم؟!
«مطالبه» زمانی شکل نمی‌گیرد که یک «مشکل واقعی» وجود دارد؛ زمانی شکل می‌گیرد که آن مشکلِ واقعی «مورد توجه» جامعه باشد.
مشکلِ «کمرنگ شدنِ خط قرمزهای پوشش با گذر زمان» اساساً مورد «توجه» هست که ما به «احتمال مطالبه‌گری» امیدوار باشیم؟!
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۴:۱۵

thumnail
بازجو-خبرنگارهای ایران اینترنشنال این شب‌ها انصافاً چه فشاری خوردند. هر آدم یک‌ذره حسابی که تصادفاً روی آنتن این رسانه‌ی غیرحرفه‌ای رفت یادشان انداخت که هیچ باوری به «آزادی» ندارند! به رویشان آوردند که فقط جمعی عصبی از جمهوری اسلامی هستند که دارند از سرکوب دانشجوهای آمریکا حمایت می‌کنند... که عقل و انصاف‌شان زیر فشار عقده‌ها در حال خفه شدن است.
من اگر روی آنتن زنده‌ی این تلویزیونِ سوگیر و کم‌تحمل می‌رفتم می‌دانید چه می‌گفتم؟
می‌گفتم: نسل زِد است دیگر! دولتمردان آمریکایی هم کم‌کم یاد می‌گیرند که این نسل را نمی‌توانند مثل نسل‌های قبل رام کنند... این نسل «حمایت آمریکا از آدم‌خواریِ اسرائیل» را نمی‌پذیرد و خوب بلد است اراده‌اش را به حاکمانِ کشورش تحمیل کند... به اقامتِ خاصِ بلینکن در اسرائیل نگاه کنید... این بخاطر فشارِ همین دانشجوهای نسل زِد در صدها دانشگاه آمریکاست... همین نسل شیک که شعارش این است: جمهوریخواها! ... دموکراتا! ... دیگه تمومه ماجرا!
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۲۲:۰۴

۱۳ اردیبهشت

thumnail
عزیزی از اساتید دانشگاه فایلی برایم فرستاد حاوی خلاصه نکات یک یادداشت که حدود یک هفته پیش در مجله فارِن اَفِرز منتشر شده.
این «خلاصه» را آقای محمد کاظمی تهیه کرده‌اند.
عنوان یادداشت این است: «محور تحول: دشمنان آمریکا چگونه در حال متحد شدن برای براندازی نظم جهانی هستند؟»نوشته‌ی آندریا تیلور و ریچارد فانتِین.
در صفحه‌ی آخرِ این خلاصه‌نوشت نکته‌ای بود که توجه مرا خیلی جلب کرد. نویسندگان مقاله مدعی شده‌اند «اگر ایران، روسیه، چین و کره‌شمالی - که روابط‌شان تا امروز غالباً دوجانبه بوده - همکار‌های چندجانبه را آغاز کنند؛ قدرت تخریب‌گری آنها علیه نظمِ فعلیِ بین‌الملل افزایش می‌یابد.»
خوب خاطرم هست.
یکی از اساتید نسبتاً واقع‌گرای روابط بین‌الملل «یک و نیم جلسه» در خصوص وجوه منفیِ «تجربه‌ی اتحادیه اروپا» صحبت می‌کرد. تماماً هم نظرات شخصی‌اش نبود. یعنی «ادبیاتی» هست در خصوص معایبِ اتحادیه‌ها بویژه ناکامی‌های تجربه‌ی اتحادیه اروپا... حتی اگر اغلبِ این ادبیات متأثر از رویکردهای رئالیستی به روابط بین‌الملل باشد؛ به باور من خالی از نکات قابل تأمل نیست.
امروز اگر بپرسند «آیا چندجانبه شدنِ همکاری‌های عمدتاً دو-جانبه‌ی ایران، روسیه، چین و کره شمالی ظرفیتِ تخریبِ آنها علیه نظمِ آمریکا-محورِ کنونی را بالاتر می‌برد؟» من این پاسخ را می‌دهم:
یکم.وجوهِ شکستِ تجربه‌ی «اتحادیه‌ی اروپا» در ایجاد یک بازیگرِ «مستقل» و در عین حال «تعیین‌کننده» در روابط بین‌الملل همین حالا پیش چشم ماست.
دوم‌. رسیدن به «اراده‌ی اقدام» در روابط چندجانبه به مراتب پیچیده‌تر، گران‌تر و وقت‌گیرتر است؛ نسبت به روابط دو جانبه.
سوم. چابکیِ عملکردِ یک «ائتلاف چندجانبه» را چابکیِ «کُندترین عضو» تعیین خواهد کرد!
چهارم. «غرب» در خصوص «اقدامات چندجانبه» به مراتب از ایران، روسیه، چین و کره‌شمالی «باتجربه‌تر» است... مثل تیم‌های فوتبالِ کشورهای پُرباران که طبعاً برای «بازی در زمین‌‌های خیس» باتجربه‌ترند. بعبارت ساده‌تر «واقعیت» این است که «اقدام گروهی» بیشتر از تخصص‌های طرف مقابل است تا ما.
راستش من گمان می‌کنم اندیشکده‌های غربی «چون خبر دارند که تولیداتشان مورد توجه ماست» گاهی هم سعی می‌کنند «گرای غلط» بدهند!
همکاری‌های کنونیِ ایران، روسیه، چین و کره‌شمالی اتفاقاً یکی از «مزیت‌هایش» این است که اغلب دوجانبه است و نه چندجانبه... مثلا، فکر کنید که بلحاظ «پیش‌بینی‌پذیری» و «امکانِ رسیدن به برآورد صحیح» کارِ آمریکا در حالتی که روابطِ این کشورها دوبه‌دو باشد چقدر سخت‌تر است تا حالتی که با یک «اتحادیه منسجم» طرف باشد.
اساساً بنظر من «تضعیفِ تعیین‌کننده‌ی نظم کنونی جهانی» با رقابت‌های متقارن چندان ممکن نیست. یعنی اگر مثلاً مقابلِ «ناتو» فعلاً نمی‌شود «چیزی شبیه ناتو» ساخت؛ این اتفاقاً خیلی هم بد نیست؛ چون بهتر است بنحوی عمل کنیم که آمریکا در شناخت و مهارِ آن «تجربه» کمتری در اختیار داشته باشد.
پی‌نوشت:
بعضی نکاتی که دوست دارم از بحث‌های آن یک‌ونیم جلسه ذکر کنم:
تبدیل روابط دوجانبه به چندجانبه (۱) محتمل است به افزایش «سطح انتقال تجربه» میان اعضاء بینجامد؛ (۲) محتمل است روابط اندیشکده‌های راهبردیِ اعضاء را بنحوی توسعه دهد که برای سیاست‌نامه‌های (policy-paper) تولیدشده در هر کشور بازارهای تازه پیدا شود؛ و (۳) محتمل است به افزایش کمّی و کیفیِ «گزینه‌های روی میز» در هر کشور بینجامد... منتها...
در مقابل (۱) میزان اثرپذیریِ سیاست‌سازانِ هر کشور «از دیگر اعضاء» را به مراتب بالاتر می‌برد؛ (۲) استاندارد‌های نظری و عملیِ سیاست‌سازی را بنحو جبری چنان به هم نزدیک می‌کند که می‌توان منتظرِ اُفتِ استانداردهای سیاست‌سازی در برخی اعضاء بود؛ (۳) مراعاتِ «حداقلِ استقلالِ ملی» در تصمیم‌سازی‌های راهبردی را به مراتب دشوارتر می‌کند؛ (۴) امکانِ اثرگذاری بر تصمیماتِ نهایی یکسان نخواهد بود چون اعضای قدرتمندترِ اتحادیه‌ها همواره امکانِ اثرگذاریِ به مراتب بیشتری خواهند داشت.
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۲۳:۰۴

۱۴ اردیبهشت

thumnail
بعضی‌ها «فهمِ تاکتیکی» هم ندارند! اگر همین به اصطلاح تندروها نباشند؛ لیبرال‌ها از دست کی فرار کنند به آغوش صورتی‌ها؟!
اگر مثلاً-تندروها دو دهه پیش تقاضای «خروج از ان‌پی‌تی» نکرده بودند غربی‌ها «از ترسِ چه چیزی» با ظریف و روحانی توافق می‌کردند؟ همین چند هفته اگر متهمین به تندروی از «احتمال تغییر سیاست هسته‌ای» نگفته بودند امروز اسرائیل ممکن بود مرتکب «چه اشتباهی» شده باشد علیه ایران؟
اگر «تندرَویِ ارزش‌گرا» کاملاً ریشه‌کن شود با سیلِ بنیان‌کنِ پُست‌مُدرنیزم «که پایان مبنای عقلیِ مشترک بین انسان‌هاست» چه خواهند کرد مدیران؟ با نئوآنارشیسمِ مسلح به بی‌رحمی چه خواهند کرد؟ با نئوفاشیسمِ بظاهر ملی‌گرای در واقع گُربه‌گرا(!) چه خواهند کرد؟ با ده‌ها جریان عمیقاً تندرویِ مخالف نظام بلکه مخالف اسلام و ایران چه خواهند کرد؟
همین «قانون حجاب» با کدام پشتوانه اجرا می‌شد اگر همین جریان‌های مثلاً تندرو از «اعتراض» دست برمی‌داشتند؟
اصلاً به «اقتصادِ سیاسیِ تندرَوی» فکر می‌کنیم؟
همین تندروهای اسرائیل اگر نبودند؛ امروز صهیونیست‌ها توقفِ «کدام اقدامات» را به حماس می‌فروختند؟!
اگر فشارِ همین نئوکان‌های تندروی ایالات متحده نبود امروز بایدنِ دموکرات با چه پشتوانه‌ای «دانشجویانی که به او رأی داده بودند» را سرکوب می‌کرد؟!
اصلاً کدام دولت در دنیا هست که «برای روز مبادا» گروه‌هایی تندرو و اکستریمیست نساخته و نپرداخته؟ گروه‌هایی که «به وقتش» بتوان آن‌ها را به جانِ بدخواهانِ داخلی انداخت یا «دورماندنِ آن‌ها از قدرت» را به بدخواهانِ خارجی فروخت؟ یادمان هست ظریف به البرادعی چه می‌گفت درباره‌ی خطرِ تسلطِ جریانِ غیرمعتقد به مذاکره؟
وجداناً چقدر از «همه‌ی آنچه امروز داریم» را مدیون جریانی هستیم که با تنفر به آن «تندرو» می‌گویند ولی عملاً «کارهای لازمی که دوست نداریم انجامشان بدهیم» را انجام می‌دهد؟
فرض کنیم تاجزاده هیچوقت موفق به «فهمیدن» نشود... عاقلی هم بین تفریطیان نیست که منفعت وجود افراطی‌ها برای تفریطیان را بفهمد؟!
وسط‌بازها که کودک‌اند هنوز... «عُقلا» کجایند تا «بخاطر منافع ملی» جلوی شیطان‌سازی از به‌اصطلاح‌تندروها و نگاه حذفی به آن‌ها را بگیرند؟
پی‌نوشت:
در آن قصه‌ی مشهور، به محضِ اینکه قرار شد بچه را به دو نیم قسمت کنند؛ «مادرِ واقعی» از شکایتِ خود منصرف شد و حاضر شد بچه را به مادر دروغین بسپارد. اما چرا؟ چرا «بچه‌ی نصف شده» جزء گزینه‌های قابل پذیرش برای مادر واقعی نبود؟ چون بچه یک منفعتِ قسمت‌ناپذیر/indivisible است. چیز نافعی بنام «نصفِ بچه» نداریم! یا «همه‌اش» محقق می‌شود یا «هیچ‌اش»
جریانات موسوم به تندرو را نباید بلحاظ فکری دست کم گرفت و ابله پنداشت. از پنجره‌ای که آنها به دنیا نگاه می‌کنند «حق» قابل تقسیم نیست. نه اینکه به انتخاب و دلخواهِ آنها باشد؛ بلکه حق «اساساً» تقسیم‌پذیر نیست. آنها نمی‌توانند درک کنند که مثلاً قرار است از طریق «رجوع به افکار عامه» حق را بین گروه‌های اجتماعی مختلف «تقسیم» کنیم!تندروها نمی‌توانند قبول کنند که تنها راهِ فیصله بخشیدن به اختلافات بی‌پایان، رجوع به عُرف یا همه‌پرسی باشد. آنها معتقدند این «بچه» یا باید «کاملاً» به آن‌ها سپرده شود یا «کاملاً» به رقیب‌شان... پس حد وسطی نیست.و نگرانی از اینکه رقیب «کاملاً» برنده شود یک نگرانیِ بسیار کشنده است. آنها که به شعار «دلواپسیم» می‌خندند هرگز این‌جور نگرانی را تجربه کرده‌اند؟!
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۱۶:۱۸

۱۵ اردیبهشت

thumnail
امام صادق (ع):
تُدخِلُ يَدَكَ في فَمِ التِّنِّينِ إلى المِرْفَقِ خَيرٌ لكَ مِن طَلَبِ الحَوائجِ إلى مَن لَم يَكُنْ لَهُ و كانَ
اگر دست‌ات را تا آرنج در دهان افعی کنی بهتر است از اینکه از تازه به دوران رسیده‌ و نوکیسه چیزی بخواهی
تُحَف‌ُالعُقول، ج۲، ص۳۶۵

۳:۰۷

۱۶ اردیبهشت

thumnail
خودشان را کشتند تا نشان دهند یمن به فرمان ایران است؛ غزه به ایران گوش می‌دهد؛ عراق توی مُشت ایران افتاده؛ اسد در سبد ایران است!... محض رضای خدا یکی درست درنیامد.
تمام حرکت‌‌های «مقاومت جهانی مستضعفان» در این هفت ماه «بی‌رهبر» بود! مرکزیت نداشت. همگانی پیش رفت. هیچ‌کس گاو شیرده هیچ‌کس نبود! هیچ‌کس دلّالِ دست‌رنج هیچ‌کس نبود. «ایفای نقش علیه اسرائیل» محتاج هیچ صندوق آرائی نبود... و هیچ دولت بی‌شرفی هم همراهی نکرد با این مقاومت... یعنی تمام نقاب‌ها افتاد... یعنی همه فهمیدند حکام سعودی و امارات و بحرین و ترکیه و آذربایجان و قزاقستان و مراکش و‌ مصر و اردن «فهم و درکی از رنج‌های اهل فلسطین که ندارند» هیچ؛ از شرافت و انسانیت هم بی‌خبرند.
هر کشور یا کنش‌گری که بعد از طوفان‌الاقصی «جز بوسیدنِ دست و بازوی حماس» موضعی گرفت و کاری کرد؛ برای همیشه تمام شد و رفت پی کارش! نسل‌های جدیدِ منطقه واضح نشان دادند که دیگر حوصله‌ی هیچ تدبیری مگر «قیام علیه اسرائیل» را ندارند!
به تریج قبای «تدبیر اندیشان» و «مصالحه جویان» برمی‌خورَد؟ حالا که خوب است؛ باید خودشان را برای «تحقیر شدن» آماده کنند!
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۶:۰۴

۱۷ اردیبهشت

thumnail
شاید خنده‌تان بگیرد. حوالی سال ۸۸ یکبار داخل یک ساندویچی با کسی هم‌میز شدم که مشخصاً برانداز بود! یعنی بدون هیچ ترسی می‌گفت «قصدم ساقط کردنِ این‌هاست!»
غذایمان تمام شد ولی بحث‌مان نه.قشنگ یادم است. در پیاده‌رو قدم می‌زدیم و هرچه می‌گذشت هر دو بیشتر حیرت می‌کردیم... دو آدمِ ۱۸۰ درجه مخالفِ هم؛ که خواستِ هرکدام «شکستِ دیگری» بود؛ اما انگار دلش هم برای طرف مقابل می‌سوخت!
به من می‌گفت «شما طفلکی‌ها زیر چرخ تغییرات مدرن و پسامدرن لِه می‌شوید و حاکمیتِ ایران که هیچ؛ زندگی‌هایتان را هم از دست خواهید داد...»
و من می‌گفتم «حیفِ شماها که جوانی و توان و توشه‌تان در راهِ مبارزه با نظامی هدر می‌رود که مطلقاً هیچ شانسی برای سرنگونی آن وجود ندارد...»
حالا از آن بعدازظهرِ عجیب ۱۵ سال گذشته. منتها من هنوز نمی‌دانم به یک براندازِ واقعیِ ساکن ایران چه پیشنهادی بکنم. به او بگویم برای خیالِ خام و کودکانه‌اش ارزش قائل شود و بماند و تلاش کند و نهایتاً تباه و ناکام شود... یا وطن‌اش را و گذشته‌اش را بکلی رها کند و از ایران برود و در جوامعی زندگی کند که «ارزشی‌‌ها» هیچ‌کاره‌ی آنجا هستند.
انصافاً موضوع جالبی است برای فکر کردن.
کسی که «بهردلیل» با ارزش‌های جمهوری اسلامی موافق نیست بالآخره بماند و بجنگد؛ یا برود و از درگیری دور باشد؟
برای منِ ارزشی این معما حتی بزرگ‌تر است. چون «ماندن و جنگیدن و مبارزه برای عوض کردنِ دنیا» بهرحال بعنوان یک ویژگی شخصیتی حتی مورد تمجیدِ خودِ من است؛ از طرفی هم شک ندارم که براندازهای جمهوری اسلامی در مقابل ما ارزشی‌ها «هیچ و مطلقاً هیچ شانسی» ندارند؛ و جنگیدن‌شان با نظام فقط یعنی «تباهی عمر»
نمی‌دانم.‌ انگار براندازهای ساکن ایران «چه بمانند چه بروند» می‌بازند... و ارزشی‌ها «چه براندازها بمانند؛ چه بروند» آینده را می‌برند.
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۵:۳۱

thumnail
خیلی سخت می‌شود فهمید واقعاً چه خبر است. از بس دروغ می‌سازند؛ دروغ پخش می‌کنند؛ و دروغ دست به دست می‌شود.
اگر اخبارِ این ساعت‌ها درست باشد صهیونیست‌های آدم‌خوار بالآخره حمله‌ی زمینی به رفح را هم آغاز کردند. حمله‌ای که تاریخ از آن می‌ترسید. حمله به یک و نیم میلیون آواره‌ که هفت ماه است زندگی نکرده‌اند. حمله به ۴۰۰ هزار خانواده که ماه‌هاست بی‌خانه هستند. حمله به بازماندگانِ ۳۷ هزار کشته و هزاران مدفونِ شمارش نشده. حمله به آخرین بقایای یک ملت...
مردم! اگر هفت ماه گذشت و یک سرزمین با خاک یکسان شد «اما» حتی یک دولت در این دنیای بزرگ... حتی یک «دولتِ رسمی» حاضر نشد «عملاً» جلوی اسرائیلی‌ها را بگیرد... این بخاطر «دور شدن دولت‌ها از مردم» نبود!دولت‌های دنیا با اسرائیل دست‌به‌یقه نشدند اتفاقاً چون «مردمی» بودند!
حرف مرا - مثل خیلی وقت‌های دیگر - باز هم نپذیرید ولی تمنا می‌کنم به آن «فکر کنید.»
آیا دولت‌های عرب تماماً ضدمردمی‌اند که ۲۲ پادشاهی و جمهوری عربی «لِه شدنِ اعراب» را تماشا کردند؟ آیا دولت صهیونیستیِ مصر واقعاً بر مردمی ضدصهیونیسم حکومت می‌کند؟ میزان فشار «مردم دنیا» بر دولت‌هایشان در طول این هفت ماه چقدر بود؟ آیا دانشگاه‌های دنیای اسلام و جهان عرب حتی بقدر دانشگاه‌های آمریکا فریاد زدند بر سر دولت‌هایشان؟ اصلاً در همان آمریکا، مجموعاً چند درصد از کل دانشجوهای آمریکا در مقابل حمایت‌های بایدن از نتانیاهو به میدان آمدند؟
مردم! بخدا مقصر «ماها» هستیم!دولت‌های جهان بیش از همیشه «فالوئرِ ما مردم» هستند!دولتمردان جهان بیش از همیشه «رأی ما را» می‌خواهند.«حکومت کردن برخلاف میل مردم» سخت‌تر از گذشته است.و این‌بار «فناوری» هم باعث شد تمام فجایع «جلوی چشم مردم جهان» باشد...پس این‌دفعه کسی هم نمی‌تواند بگوید «ندیدم»
مردم!«خودِ ماها» ریشه‌ی این وضعیت هستیم...«ما»... همین مردمان عادی دنیا... همین به قول فریدون مشیری «جمع پراکنده!»همین مغز-گُنده‌های دست‌کوتاهِ خیال‌اندیش...همین معتادان به شبکه‌های بی‌فلسفه‌ی ارتباطی...همین مبتلایان به مرضِ «ناتوانیِ آموخته»
مردم دنیا!«ما» بودیم که گوش دولت‌هایمان را نپیچاندیم...«ما» از حکومت‌هایمان نخواستیم جلوی اسرائیل را بگیرند...دولت‌های جهان «خلاف خواست اکثریت» عمل نکردند.«خواستِ اکثریت مردم دنیا» این بود که دولت‌هایشان درگیر جنگ نشوند.و دولت‌های دنیا هم مردم را فالو کردند و درگیر نشدند...وجداناً چند نفر از ماها «جنگ با اسرائیلِ آدم‌خوار» را از دولت‌هایمان می‌خواستیم؟؟
صهیونیست‌ها این واقعیت را می‌دانستند.اگر زجردادن فلسطینی‌ها را تمام نمی‌کنند دلیلش این است که از «حالِ ما مردم دنیا» باخبرند.باخبرند که اکثر ماها از جنگ فراری هستیم...باخبرند که اکثر ماها نه فقط از حکومت‌هایمان نخواهیم خواست که جلوی اسرائیل را بگیرند؛ بلکه از آن‌ها می‌خواهیم «دخالت نکنند» و «کنار بایستند»ما مردم... ما ترمز حکومت‌هایمان را کشیده‌ایم...
تمامِ این هفت ماه خودِ ما بودیم...خودِ ما بودیم که مستقیم و غیرمستقیم از حاکمان‌مان در سرتاسر دنیا خواستیم «آرامش ما» را با دخالت در این جنگ برهم نزنند.
مردم! من خیلی وقت‌ها ننوشتم.عمداً ننوشتم تا کسی را ناراحت نکنم.منتها هروقت که نوشتم ناچار «واقعیت» را نوشتم.از پسِ خودم برنیامدم که فقط حال‌ها را خوب کنم...اعتراف می‌کنم؛ موفق نشدم خوشحال‌تان کنم.شرمنده‌ام که انرژی‌های مثبت پخش نکردم...که هَپی‌نِس به ارمغان نیاوردم...که حرف‌هایم «امید» بین شما قسمت نکرد...که نتوانستم سکوت کنم و نگویم که...مقصر تداومِ فجایع غزه در این هفت ماه «ما اکثریت مردم دنیا» بودیم.
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۲۳:۰۲

۱۸ اردیبهشت

thumnail
ما این‌قدر فهمیدیم:
تا «ملت‌‌ها» اصلاح نشوند و «رهبری پذیر» نباشند؛ خداوند «بهترین رهبر» را هم قسمت کند «رهبری و امامت» اتفاق نمی‌افتد و «کامیابی عمومی» محال است.
هر کس گفت «از امیال مردم هم مثلِ اوامرِ امام باید تبعیت کرد» یا فریب خورده؛ یا فریب می‌دهد.
از مردم-امام‌ها باید دوری کرد؛ قبل از اینکه خدای نخواسته «یک حکومتِ وجیه‌المله‌ی غیرولایی» شکل بگیرد و تمام ارزش‌ها را با پنبه و‌ بی هزینه سر ببرد.
والسلام علی عبادالله الصالحین
undefined رسانه زخم بر زخم undefinedhttps://ble.ir/zakhmbarzakhm

۲۲:۵۰