عکس پروفایل زندگی ، زنز

زندگی ، زن

۶۷عضو
صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَوَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَ کَما جَعَلْتَهااُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ

۸:۴۶

#داستان#خاطرات-واقعی «مرد چاق نگاهی کرد با قدری تندی سوال کرد چه کار داری؟ با صدای زار گفتم: آقا کارگر نمی خواهی آنقدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت، چهره مرد عوض شد گفت: بیا بالا، از چند پله کوتاه بالا رفتم، با مهربانی نگاهم کرد گفت:اسمت چیه؟– قاسم!– فامیلیت؟– سلیمانی!– مگه درس نمی‌خونی؟– چرا آقا ولی می‌خوام کار هم بکنم!چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورش آوردند. اوّلین بار بود می‌دیدم. بعداً فهمیدم به آن قرمه‌سبزی می‌گویند! گفت: غذا را بگذار جلوی این بچه. طبع عشایری ام و مناعت طبع پدر و مادرم اجازه نمی داد اینجوری غذا بخورم، گفتم: ببخشید من سیرم، در حالی که از گرسنگی و خستگی نای حرکت نداشتم. حاجی با محبت خاصی گفت: پسرم بخور. غذا را که خوردم حاجی محمد گفت: میتونی کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا بخوری روزی پنج تومن به تو میدهم اگر خوب کار کردی حقوقت را اضافه می کنم، برق از چشمانم پرید... تشکر کردم که مشکلم را حل کرد...» این‌ها روایت قاسمِ سلیمانیِ چهارده‌ساله است در حوالی سال‌های ۱۳۵۱؛ زمانی که روستای پدری را ترک گفته و راهی مرکز استان شده تا به‌زعم خودش با کارکردن، قرض پدر را ادا کند. خودتان را بگذارید جای اهالیِ آن روزهایِ کرمان! چه کسی حاضر بود به یک نوجوان روستاییِ عشایرنشین آفتاب‌مهتاب‌ندیده که برای اوّلین مرتبه است قرمه‌سبزی و ماشین‌سواری می‌بیند کار بدهد؟! قاسم، امّا به خودش قول داده بود که قرض پدر را ادا کند. پای قولش هم ماند. آنقدر کار کرد تا قرض پدرش را پرداخت.داستان دیگراز کتاب او:«برای سر زدن به دوستم فتحعلی به هتل کسرا آمده بودم هوا گرم بود و هر دوی ما از پنجره ساختمان پایین را نگاه می کردیم،دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که درآن روزها یک امر طبیعی بود. در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد. بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با او گرفتم. پاسبان شهربانی به سمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه که جنب شهربانی مستقر بود. به سرعت با دوستم از پله های هتل ،پایین آمدم. آن قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله هیچ اهمیتی نداشت.
دو پلیس مشغول گفت وگو با هم شدند. برق آسا به آن ها رسیدم. با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی هایش فوران زد. پلیس راهنمایی سوت زد. چون نزدیک شهربانی بود. دو پاسبان به سمت ما دویدند با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. زیر یکی از تخت ها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند. قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. بعد از هتل خارج شدم و به سمت خانه مان حرکت کردم. زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالا دیگر«« از چیزی نمی ترسیدم.»»خواندن خاطرات خودنوشت حاج قاسم سلیمانی از کودکی و نوجوانی یک چیز را خیلی خوب توی ذهن مخاطب جا می‌اندازد. برای انجام‌دادن کارهای بزرگ حتماً نیازی به یال و کوپال و بزرگ‌زادگی و آقازادگی و کورباش و دورباش نیست. کافیست بنده‌ی خوب خدا باشی. آنجایی که به خواست خدا آگاه هستی، آگاهانه راه او را بروی و آنجایی هم که به خواست او آگاه نیستی، گوش به ندای پاک فطرت بدهی و از چیزی نترسی. این‌جور اگر شد خدا هم شرح صدر می‌دهد که به استقبال غم‌های بزرگ بروی و شانه‌ات را هم قوت می‌بخشد که تن به زیر بار امانتش بدهی. اسمت بزرگ می‌شود چون راهورِ یک راه بزرگ‌ شده‌ای. این‌جور اگر شد، زندگی‌ات در دهه‌ی پنجم و ششم زندگی، ادامه‌ی طبیعی همان مسیر پاک و بی‌آلایشِ دوازده سیزده سالگی‌ات است. ولو آنکه سال ۵۵ باشد و وسط کرمان و دور از سایه‌ی پدر و مادرِ عشایر، امّا باصفا و با خدایی که در روستا زندگی می‌گذرانند و یک عمر به حکم ندای پاک فطرتشان، پا کج نگذاشته‌اند.» این کتاب «ازچیزی نمی ترسیدم»شرح زندگی مردی از دل روستایی دورافتاده در کرمان است که چند دوره از زندگی ساده و کوتاهش را روایت کرده که مدتی چوپانی می کرد و مدیریت گوسفندها را برعهده داشت و مانند اکثر خانواده‌ها و شاید کمی پایین‌تر از عموم مردم برای رفع بعضی نیازهای مالی با مشکلات دست‌وپنجه نرم می کرده. به گفته او هنگامی از غذاهای خوب مانند برنج استفاده می کردند که مهمان داشتند.با سن چهارده پانزده ساله همان اندازه که می دانست از فساد زمانه دوری کرد، برای دور ماندن از ابتلائات رایج آن روزها خود را مشغول کرد وتا آن جا که می توانست بدون ترس جلوی فساد را می گرفت ......
از خدا می خواهم یادش زنده بماند وتکثیرمثل او فراوان بشود.

داستان آمَنو صد ها داستان تاثیرگذار https://eitaa.com/Story_A_M_A_N_O_U

۱۵:۵۰

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز در بیان عظمت و اهمیت ماه رجب می‌فرمایند: خداوند متعال در آسمان هفتم فرشته‌ای به نام داعی قرار داده است هرگاه ماه رجب فرا رسد آن فرشته دعوت کننده هر شب تا به صبح گوید: خوشا به حال کسانی که به ذکر الهی مشغولند خوشا به حال کسانی که با میل و رغبت تمام رو به سوی درگاه خدا آرند و خداوند می‌فرماید: من همنشین کسی هستم که با من همنشین باشد و مطیع کسی هستم که فرمان مرا ببرد و آمرزنده‌ام کس را که از من طلب آمرزش کند این ماه رجب ماه من، بنده هم بنده من و رحمت هم از آن من است. هر کس مرا در این ماه بخواند پاسخ مثبت دهم و هر کس از من چیزی بخواهد به او عطا کنم و هر کس از من هدایت جوید هدایتش کنم و من این ماه را وسیله ارتباط بین خود و بندگانم قرار داده‌ام پس هر کس به آن چنگ زند به من می‌رسد

۱۵:۵۰

اولین شب جمعه ماه رجب از فضیلت بیشتری برخودردار است و لیله الرغائب نام دارد پیامبر اسلام در این باره می‌فرمایند: از اولین شب جمعه ماه رجب غافل نشوید فرشتگان آن را لیله الرغائب می‌نامند. ونماز مخصوصی دارد. وقتی یک سوم از شب گذشت هیچ فرشته‌ای نیست مگر اینکه در کنار کعبه شریف آید آنگاه خداوند نظر مرحمت به آنان کند و فرماید: فرشتگانم هر چه خواهید از من بخواهید فرشتگان گویند: بار الها حاجت و خواسته ما آن است که روزه داران ماه رجب را بیامرزی خداوند خداوند متعال فرماید: آمرزیدم.

روز پنج شنبه اوّل ماه را اگر توانستی روزه مى‌گیرى،
چون شب جمعه فرا رسید، میان نماز مغرب و عشا دوازده رکعت نماز مى گذارى (هر دو رکعت به یک سلام) و در هر رکعت از آن، یک مرتبه سوره «حمد» و سه مرتبه «إنّا انزلناه» و دوازده مرتبه «قل هو الله احد» را مى خوانى.
پس از اتمام نماز هفتاد مرتبه مى‌گویى: «أللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد النَّبِىِّ الاُْمِّىِّ وَعَلى آلِهِ»
آنگاه به سجده مى روى و هفتاد بار مى گویى: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ»
سپس سر از سجده برمى دارى و هفتاد بار مى گویى: «رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، إِنَّکَ أنْتَ العَلِىُّ الاْعْظَمُ»
بار دیگر نیز به سجده مى روى و هفتاد مرتبه مى گویى: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ»
آنگاه حاجت خود را مى طلبى که ان‌شاءالله برآورده خواهد شد.

۱۵:۵۱

thumnail
اینها پدر و مادرهای اندونزیایی هستند که بچه‌هاشون را درب مدرسه پیاده می‌کنند ببینید چطور بچه ها احترام میذارن
ما هم از همین الان به بچه‌ها یادبدهیم دستبوس پدر و مادر باشندهر روز...

۱۵:۵۲

thumnail

۹:۱۸

thumnail
امام موسی کاظم (علیه السلام) نیز در روایتی زیبا در مورد فضیلت روزه ماه رجب می‌فرمایند: رجب ماه عظیمی است که خداوند اعمال نیک را در آن چند برابر می‌فرماید و گناهان را در آن محو می‌کند پس هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد به اندازه مسیر یکسال از جهنم دور می‌شود و هر کس سه روز از آن ماه را روز بدارد بهشت بر او واجب است

۹:۱۸

thumnail

۹:۱۸

thumnail
undefinedundefined
شهریار چقدر قشنگ گفته:
مرغ عشق منی و جای تو آغوش من استپیش من پر بکشی  لانه شدن را بلدم!

‌‌‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‎‎‎بفرست برای همسرت

۹:۱۹

undefinedundefined"لطفا خاله زنک نباشید"
undefinedنکته ای که خیلی در مورد ارتباطات شما و خانواده همسرتون مهمه اینه که گاهی خودتون رو نباید در مسائل مربوط بهشون قاطی کنین.undefined
undefinedمثلا بین مادر شوهرتون و جاری تون یه مشکلی پیش اومده مثل این خانووم های خاله زنک هی نرین از این یکی و اون یکی بپرسین که چی شده و چی نشده...undefinedانگار که نمیدونین خودتون رو سنگین نگه دارین.undefined
undefinedاگر مثلا چیزی از مادر شوهرتون شنیدین و جاریتون زنگ زد به شما و درباره حرف های مادر شوهرتون پرسید حواستون باشه که وسط ماجرا هیزم بیار نشین , بگین: خیلی به این حرفا توجه نکن من که تو کل جریانای شما نیستم، به دل نگیرید واز همدیگربگذرید.."undefined
undefinedیه طوری که متوجه بشه که شما نمیخواین غیبت کنین یادتون باشه که ممکنه یه روزی اونا با هم خوب بشن و سنگینی بارش برای شما بمونه یا اینکه حرفهاتون را جور دیگری باز گو کنند و ایجاد کدورت برای شما یا برای دیگری بشه...undefined
undefined

۹:۲۲

thumnail

۱۶:۱۰

undefinedundefinedسُخنِ‌ عشقِ‌ تو undefinedبی‌آنکه‌ بَرآید به‌ زبانundefinedرنگِ‌ رُخساره‌ undefinedخَبر میدهَد از حالِ‌ نهآن ...undefinedundefined

۱۶:۱۱

thumnail
undefinedundefined
undefinedمردها دوست دارند خانم به خودش اهمیت بدهد و برای خودش ارزش قائل باشد و از نظر شادابی و سلامتی به خودش رسیدگی کند؛
undefinedزیرا شادابی او باعث شادابی زندگی مشترک و همه اعضای خانواده می شود.


برگرفته ازکانال های فضای مجازی

۱۶:۱۲

thumnail
undefined️اقداماتی که به شما کمک میکنه تا " حالتون بهتر بشه " . • هر روز سر ساعت خاصی از خواب بیدار شوید . • با کسی صحبت کنید .• در محیط خود تغییرات کوچکی ایجاد کنید . • فهرستی از کارهای لذت بخش داشته باشید که به موقع آنها را انجام دهید . • فهرست خصوصیات مثبت و تواناییهای خود را بنویسید و روزانه مرور کنید .• افکار و احساسات خود را بنویسید . • ورزش و نرمش روزانه فراموش نشه.• در کارهای خیریه و داوطلبانه شرکت کنید .• تفاوتها را بپذیرید . • پیامهای منفی به خود ندهید .• سعی کنید حالت چهره خود را بشاش کنید . پژوهشگران نشان داده اند که حالت چهره شما می تواند احساستان را تغییر دهد .‌‌‌ ‌
برگرفته از کانال های فضای مجازی

۱۶:۱۴

thumnail
undefinedundefinedفرزند شما، هیچ گاه این لحظات را از یاد نخواهد برد.undefinedزمانی که به او عشق می‌ورزیدundefinedزمانی که برای او وقت خصوصی می‌گذاریدundefinedزمانی که به گفته ها و شیرین‌کاری‌هایش می‌خندیدundefinedزمانی که اشتباهات او را می‌بخشیدundefinedزمانی که از او محافظت می‌کنیدundefinedزمانی که به او می‌گویید احساسش را درک می‌کنید
‌‌‌ ‌

۱۶:۱۴

thumnail

۱۶:۲۵

thumnail

۱۶:۲۵

thumnail
چون درخت باشکه در تهاجم گناهان خودت را بتکانیوآماده شوی برای فصل سبز رویشبرای بهار رمضانundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedدراین ماه رجببا استغفار برگهای زرد گناه را از پیکره ات بریز وپاک شو،وسبز شوundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
که خداوند توبه پذیری مهربان است

أستغفرُ اللهَ وَ أتوبُ إلَيهِ

۱۶:۲۶

امام صادق عليه السلام میفرمایند:undefined شش (صفت) در مؤمن نيست: undefinedسخت گيرى،undefined بى خيرى، undefinedحسادت،undefined لجاجت،undefined دروغگويى undefinedو تجاوز.

۱۶:۲۶

اﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ، ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪﺁﻓﺮﯾﺪﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ .. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined

۱۶:۲۶