بله | کانال کتاب میثاق
عکس پروفایل کتاب میثاقک

کتاب میثاق

۹۶۲عضو
thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب
undefined همرزمان حسین (ع)
undefined آیت الله خامنه ای
undefined دردر ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:
امروز آن روزی نیست که ما هر مسئله‌ای را بخواهیم بفهمیم و هر مشکلی را بخواهیم حل کنیم؛ برای خاطر اینکه ما اوّلی‌ترین مشکلاتمان را هم هنوز ندانسته‌ایم. ما هنوز ضروری‌ترین مسائل زندگی‌مان را نمیدانیم؛ تعارف هم نداریم. هنوز در دست اوّل اعتقادات عالی اسلامی، عامل تحریف وجود دارد و بسیاری از حقایق از نظر ما پوشیده است؛ که یک مسئله، همین مسئله‌ای است که بنده ان‌شاءالله در این چند روزه بحث خواهم کرد و خواهید دید که دست تحریف چه کرده؛ غوغایی کرده. ما در مسائل اوّلی‌مان مبتلای به ناشناسی و عدم معرفت هستیم؛ پس چه لزومی دارد که دنبال مسائلی برویم که در زندگی ما، برای آیندهٔ ما، برای خطّ‌مشی ما اثری ندارد؟ چرا در این زمینه بحث کنیم؟
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۲۰ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۱۶:۲۲

thumbnail
undefined #گزارش_تصویری undefined#میز_کتاب_هیئت | #کتاب_میثاق
#راهی_شدیم_سوی‌تو_باهرچه_داشتیم
undefined مراسم شب هشتم #محرم۱۴۴۷
undefinedسخنرانی: حجت‌الاسلام والمسلمین #پناهیانundefinedبانوای: برادر #وحید_نادری و #سید_علی_حسینی
undefined پنجشنبه | ۱۲ تیرماه ۱۴۰۴undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined@misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۱۷:۳۵

thumbnail

۱۷:۳۵

thumbnail

۱۷:۳۵

thumbnail

۱۷:۳۵

thumbnail

۱۷:۳۵

thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب

undefined نامیرا
undefined صادق کرمیار
undefined دردر ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:
عبدالله که به صداقت ربیع یقین داشت، آرام سر تکان داد و گفت: «شما حسین‌بن‌علی را چگونه شناختید؟! کوفیان از ظلم یزید به حسین پناه برده‌اند، در حالی که نه یزید را آن گونه که هست می‌شناسند و نه حسین را. من هم حسین‌بن‌علی را بیش از هر کس به حکومت شایسته‌تر می‌دانم، حسین به خلافت زینت می‌بخشد، در حالی که خلافت به او زینت نمی‌دهد. حسین شأن خلافت را بالا می‌برد، در حالی که خلافت شأنی بر او نمی‌افزاید. خلافت به حسین نیازمندتر است، تا او به خلافت. اما سوگند به کسی که پیامبر را فرستاد، هیچ یک از شما، تحمل عدالت خاندان علی بن ابی‌طالب را ندارید. آن که خاندان علی را می‌شناسد، به مردم بگوید که اگر حسین به خلافت برسد چه می‌کند. بگوید که ...» رو به زبیر گفت: «آن‌چه به ظلم و بی‌عدالتی اندوخته‌اید، اگر به مهریهٔ نکاح زنان‌تان رفته باشد، بازپس می‌گیرد و به صاحبش بازمی‌گرداند و چنان در هم آمیخته شوید که پست‌ترین شما به مقام بلندترین شما برسد و بلندترین شما به مقام پست‌ترین‌تان... من از مسلم فقط یک پرسش دارم؛ چرا به مردمی اعتماد کرده که دو بار آزموده شده‌اند؛ و هر بار یاری کنندهٔ خود را به دشمنش واگذاشتند؛ و من به خدا پناه می‌برم که حسین را به دست دشمنانش خوار کنم.»
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۲۰ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۱۶:۲۳

thumbnail
undefined #گزارش_تصویری undefined#میز_کتاب_هیئت | #کتاب_میثاق
#راهی_شدیم_سوی‌تو_باهرچه_داشتیم
undefined دسته عزاداری روز تاسوعا #محرم۱۴۴۷
undefined با مداحی #حاج_میثم_مطیعی و #حاج_امیر_عباسی و برادر #وحید_نادری
undefined شنبه | ۱۴ تیرماه ۱۴۰۴
undefined[مشاهده تصاویر بیشتر](https://misaq.ir/session/14040414)undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined@misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۱۷:۰۷

thumbnail

۱۷:۰۷

thumbnail

۱۷:۰۷

thumbnail

۱۷:۰۷

thumbnail

۱۷:۰۷

thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب

undefined فتح خون
undefined مرتضی آوینی
undefined دردر ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:عقل می‌گوید بمان و عشق می‌گوید برو؛ و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمۀ خورشید نبُرَد، عشق را در راهی كه می‌رود، تصدیق خواهد كرد؛ آن‌جا دیگر میان عقل و عشق فاصله‌ای نیست.
ای تشنگان كوثر ولایت! بیایید... من سرچشمه را یافته‌ام. وااسفا! باطن قبله را رها كرده‌اید و بر گِرد دیوارهایی سنگی می‌چرخید؟ بیایید... باطن قبله این‌جاست. به‌خدا، اگر نبود كه خداوند خود این‌چنین خواسته، می‌دیدی كعبه را كه به طواف امام آمده است و حجرالاسود را می‌دیدی كه با او بیعت می‌كند. مگر نه این‌كه انسان كامل، غایت تكامل عالم است؟... ای امت آخر! بر شما چه رفته است؟ مگر تا كجا می‌توان در مُحاق غفلت و كوری فرو شد كه خورشید را نشناخت؟
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۲۰ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۱۶:۵۴

thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب

undefined نابینا
undefined گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
undefined دردر ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:
یکی از ویژگی های مهم اسماعیل اهمیت او به ورزش بود. قدرت بدنی او بالا بود و اولین ورزشی که خیلی اهمیت می داد پیاده روی بود.
با اینکه برای یک نابینا، پیاده روی پرخطر است. اما بارها شده بود که مسیرهای طولانی را پیاده طی کرد. آن هم بدون عصای سفید!
مثلا در روز عید فطر سال 57 از منزل در جنوب شرق تهران تا تپه های قیطریه در آن سوی تهران پیاده رفتیم! یا در روز ورود حضرت امام تا بهشت زهرا پیاده رفتیم. و سخنرانی حضرت امام را گوش دادیم.
بعد از پیاده روی علاقمند به ورزش شنا شد. در یکی از استخرهای تهران پس از یکی دو جلسه آموزش، به صورت حرفه ای شنا می کرد. انواع شنا را یاد گرفته بود. و ساعت ها عرض و طول استخر را شنا می کرد و…
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۲۰ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۱۵:۰۹

thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب

undefined من جانباز نیستم
undefined سید میثم موسویان
undefined دردر ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:
بعد از پاوه، به نوسود رفتیم و تا پایمان به نوسود باز شد، دور تا دورمان را بستند. اگر برای هر کس نوسود یک رنگ داشته باشد، تنها رنگش برای من، رنگ آن زنِ کُردی است که ایستاده بود بالای سر بچه‌اش و سنگ را می‌برد بالا و با حرص فرود می‌آورد و باز می‌برد بالا و با حرص فرود می‌آورد. صدای خِس‌خِسِ او به گوش ما می‌رسید. شَتَک زدن خون به صورتش را از پشت سنگ می‌دیدیم و حیرت‌زده از اینکه این دیگر چه جنایتی است؟! هنوز چند ماهی از صحافی کتابِ گوشت و استخوانی که تانک لعنتی با جمجمۀ رفیقمان درست کرده بود، نمی‌گذشت و حالا‌‌ اصلاً روحیۀ دیدن جمجمۀ به شکل کتاب‌ درآمدۀ یک بچه را نداشتیم…
من چه می‌دانستم این سیدِ عمامه‌سیاه در ساختمان استانداری اهواز، که شده بود ستاد جنگ‌های نامنظم، چه کسی است. نمی‌دانستم کسی که،‌ هر وقت از کارش خسته می‌شود و برای استراحت می‌‌آید دم درِ ستاد می‌نشیند، یک زمانی قرار است بشود رهبر! من می‌نشستم کنارش و هرچه را که دلم می‌خواست برایش تعریف می‌کردم. لُری لُری. یکی از چیزهایی که برایش تعریف کردم، حکم قتلی بود که خلخالی داده بود. خلخالی حکم داده بود که آدم‌خوارها را بکشید. آن‌ها معروف شده بودند به آدم‌خوار و تعدادی را زخمی و شل و پَل و حتی خورده بودند. خلخالی گفته بود، هر جا آن‌ها دیدید، با گلوله بزنیدشان…
صبح که چشم‌هایمان به صورت‌های نخوابیده و چشم‌های مثل کاسه‌خونِ رفقایمان باز شد، برادران کناریمان، جمع کردند و رفتند به سمت جاده. تیراندازی خوابید. اَه! این‌ها کجا می‌روند؟ آن‌ها کی هستند توی پاسگاه؟ اگر این‌ها خودی هستند، چرا حالا که صبح شده دارند می‌زنند به چاک؟ اگر آن‌ها که توی پاسگاهند، گروهک هستند، چرا در نمی‌روند؟ دهان همۀ ما باز ماند…
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۲۰ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۱۰:۱۱

thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب

undefined تاوان عاشقی
undefined محمدعلی جعفری
undefined دردر ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:
رفتم توی آشپزخانه. مردد بودم سر حرف را باز کنم یا نه؟ خودم را به شیشه روغن زیتون روی میز سرگرم کردم. چاره چه بود؟ وقت نداشتم برای پنهان‌کاری. آخر تق داستان درمی‌آمد. امروز نه، فردا. دل را زدم به دریا. سیرتا پیاز ماجرا به مادرم گفتم. بلند بلند. بی‌تفاوت. انگار دارم از روی درس برای معلمم می‌خوانم. به در می‌زدم دیوار نمر بشنود. باید وادارش می‌کردم جلوی تقدیر من زانو بزند. لبخند روی صورت چروکیده مادرم ماسید. هاج و واج نگاهم می‌کرد. با پلک‌های لرزان. انگار زده به سرم و پَرپوچ می‌گویم. به گمانم حرف‌هایم را جدی نگرفت تا احساساتش را بروز دهد. ساکت نشستم. منتظر نمر بودم. الله الله. صدای گُرومبی بلند شد و بعد پخش و پلا شدن تکه‌های خرد شده‌ای. از صدا برمی‌آمد یا گوشی بود یا کنترل تلویزیون. بعد هم شترق در را کوباند به هم.»
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۲۰ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۱۴:۳۲

thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب

undefined خداحافظ سالار
undefined حمید حسام
undefined دردر ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:
پدرم به این وصلت راضی بود اما مادرم می‌گفت که این پول و پله پروانه را خوشبخت نمی‌کند. من در اتاق بغلی فالگوش ایستاده بودم و می‌شنیدم که مادرم می‌گفت: مادر من حسینه، حسین همه جوره تیکه تن ماست. و پدرم جواب می‌داد: حسین پسر خوبیه، خواهرزاده‌امه و بزرگش کردم و هیچ مشکلی نداره اما دست و بالش خالیه. و مادرم صدایش را بلندتر می‌کرد: دو رکعت نماز حسین به یه دنیا پول می‌ارزه. من راضی به وصلت با غریبه‌ها نیستم. اصلا جواب خواهرت رو چطور می‌خوای بدی؟ می‌خوای بگی به خاطر پول، پروانه رو دادم به غریبه‌ها؟ پدر سکوت می‌کرد و من از این سکوت خوشحال می‌شدم.
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۱۵ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۱۴:۳۳

thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب

undefined میان لشکر هجران
undefined سامان سپهوند
undefined دردر ادامه برشی از توضیحات این کتاب را می‌خوانید:
ایک کتاب از سه فصل تشکیل شده است: فصل اول کتاب حاضر، «از تولد تا هجرت به خرم آباد» نام دارد که مطالب آن شامل سال های کودکی، شروع تحصیلات حوزوی و هجرت به قم، آشنایی با حضرت امام و آیت الله بهاءالدینی، کشف حجاب، سفرهای تبلیغی، ازدواج، عزیمت آیت الله بروجردی به قم، اساتید و تدریس است.
فصل دوم، «از هجرت به خرم آباد تا پیروزی انقلاب اسلامی» نام دارد و به موضوعات متنوعی از قبیل: سفرهای حج آیت الله صادقی قهاره، جلسات قرآن خرم آباد، اقدامات شاه پس از درگذشت آیت الله بروجردی، انقلاب سفید، لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی، درگذشت آیت الله کمالوند و مدیریت حوزه پس از ایشان، کاپیتولاسیون، هجرت آیت الله مدنی به خرم آباد، مقاله ی روزنامه ی اطلاعات و واکنش های نسبت به آن، دستگیری و زندان و برخی مباحث دیگر.
فصل سوم، «از پیروزی انقلاب تا رحلت امام خمینی(ره)» نام دارد که خاطرات راوی در مورد دوران حاکم شرع بودن، برخورد با منافقان، اعدام و دستگیری مأموران حکومت پهلوی، بازدید مناطق عملیاتی و مباحث دیگر را در بر می گیرد. در پایان تصاویر و اسناد مرتبط با خاطرات آیت الله صادقی قهاره آورده شده است.
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۲۰ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۸:۵۸

thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب

undefined اخلاق عملی
undefined آیت الله مهدوی کنی
undefined در ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:
در حدیث دیگری آمده است آن کس که پشت سر مسلمانی بدگویی کند ایمان ندارد. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در خطابه ای به مسلمانان فرمود: ای گروهی که تنها با زبان ایمان آورده اید ولی قلب تان ایمان نیاورده است! غیبت مسلمانان نکنید و در عیوب پنهانی شان به جست و جو نپردازید، زیرا کسی که در امور پنهانی برادر دینی خود جست و جو کند خداوند از اسرار او پرده بر می‌دارد و او را میان خانه اش رسوا می‌کند».
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۲۰ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۵:۳۸

thumbnail
undefined undefined #معرفی_کتاب | #کتاب_شب

undefined خاطرات احمد احمد
undefined محسن کاظمی
undefined دردر ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:
احمد احمد از مبارزان سیاسی دوره پهلوی دوم است که به دلیل نوع مبارزاتش (فعالیت در حزب مخفی ملل اسلامی به رهبری سید محمد کاظمی بجنوردی) با اشخاص و گروه‌های انقلابی بسیاری همکاری و فعالیت داشته و به سبب آن چندین بار دستگیر، شکنجه و زندانی شده است. آن چنانکه خود احمد نقل کرده است تا پیش از سال ۱۳۷۶ بارها و بارها از مراکز و سازمان‌های مختلفی برای ضبط و ثبت و انتشار خاطرات وی به او مراجعه کرده بودند که او هر بار بنا به دلایل مختلفی از جمله «واهمه از مطرح کردن خویشتن»، از قبول پیشنهادهای آنها سر باز زده بود اما سرانجام محسن کاظمی مقاومت او را شکست و بیش از ۷۰ ساعت با احمد احمد مصاحبه کرد که ماحصلش این کتاب شد. کاظمی برای تحریر، تدوین و ویرایش این اثر بیش از دو سال وقت گذاشت تا سرانجام موفق شد خاطرات تلخ و شیرین مردی را که از جایگاه معلمی در مدارس به پشت میز محاکمه و شکنجه کشیده شد و مدت‌ها تحت آزار و اذیت‌های شدید جسمی و روحی قرار گرفت ولی حاضر نشد دست از مقاومت بکشد و به خواسته‌های عوامل حکومت پهلوی تن در دهد در قالب روایتی جذاب و موثر به مخاطب ارائه کند.
undefined امشب در غرفه کتاب همراه با ۲۰ درصد تخفیف
undefinedundefinedundefinedundefined Misaq.irundefined @misaqbookundefined @Misaq_ba_shohada

۵:۳۵