جهان در حال گذاری تمدنی است. دیگر نهادهای پساجنگ جهانی دوم - که پس از فروپاشی شوروی یک ورژن آپدیت شدند - اعتبار چندانی ندارند. نیتها از پس پرده بیرون آمده و به شعارزدهترین شکل ممکن ابزارهای پنهان، حالا به ابزارهای آشکار بدل شدهاند. اگر قبلاً حفظ ظاهر میکردند، حالا همان کار را هم نمیکنند. فرانسه حاضر است حیثیت سینماییاش را آتش بزند اما به فیلم مزخرف پناهی فرصت حضور در اسکار برسد. حاضر است سهمیه کارگردانهای فرانسوی را در اختیار یک ایرانی قرار بدهد. نوبل صلح هم داستانش همین است. تعارفها به کنار رفته و نوبل صلح مختص کسانی است که رفاقت با بیبی در کارنامهشان بوده و درباره غزه سکوت کردهاند. هرکنش حقیقی در جهت صلحطلبی، شما را از لیست صلح نوبل حذف میکند. در چنین وضعیتی که عملا نهادهای بینالمللی از کارکرد افتادهاند. در شرایطی که سازمان ملل به شکل احمقانهای در طول دو سال نتوانست یک قطعنامه علیه اسرائیل صادر کند. در شرایطی که نظم وتوییِ شورای امنیت صدای کشورهای اروپایی را هم درآورده. در چنین شرایطی لازم است نهادهای موازی به تدریج قدم علم کنند. شبیه کاری که در حوزه اقتصادی با بریکس و شانگهای تا حدی صورت گرفت. نهادهای حقوق بشریِ نظمِ پساشوروی، حالا دیگر به لگدی بند هستند. فیالمثل همین جایزه ننگین صلح نوبل. چه اشکالی دارد بدیلی برایش خلق شود و جهان را از ننگِ نادیدهانگاریِ صلحگستران حقیقی نجات بدهد؟ فیالمثل جایزهی شیرین ابوعاقله. کاندیدا هم تا دلتان بخواهد دارد. به تعداد گلوهای آزادهای که علیه نسلکشی غزاویها فریادشان بلند شد. اعتراض به نوبل دیگر کافیست، نوبلِ نظم جدید را معماری کنید. همچنین «یونیسف» و «یونسکو» و «ملل متحد» و «دادگاه نورنبرگ»ِ نظم جدید را. چرا که نه؟
۲۱:۴۹
جماعتی سادهدلانه از نوبل نگرفتنِ ترامپ، انزوای آمریکا را نتیجه میگیرند. انگار که سیاست بینالملل خالهبازی است که «بیایید ترامپ را ضایع کنیم». از قضا نوبل صلح امسال دقیقترین انتخاب متناسب با اولویتهای سیاست خارجهی ترامپ بود. یک پیوست حقوق بشری برای منازعه نظامی که در آستانهاش هستیم. در چنین وضعیتی، لکنتِ اکتیویستهای ضداستثمار در پرونده ونوزئولا تاسفبار است. مطالبهگران پرونده فلسطین، در فقره ونوزئولا ساکتند. و خب راستش وقتی خونِ ۷۰ هزار نفر بیگناه در دو سال ریخته شده، حمایت از غزه هنرِ چندانی برای اکتیویستهای ضداستثمار نیست. اگر راست میگویند، اگر فهمی حقیقی از پازل بازی قدرتهای استعماری دارند، باید صدایشان در دفاع از ونوزئولای مستقل بلند شود.
۵:۱۶
تصور کنید اگر دوربینها و شبکههای اجتماعی نبود، از این بیهمهچیزها چه فرعونهایی در میآمد. اینطور دارند برای خودشان «سلطنت» میکنند اسم مملکت را هم گذاشتهاند «جمهوری». خندهدار است والا. یک معاون وزیر زپرتی وقتی اینطور خودش را خدا میداند و بابت وظیفهاش منت میگذارد، تو دیگر ببین آن بالا بالاها چه خبر است. وقتی این جوجهها خودشان را فراتر از پاسخگویی میبینند، باید هم علی انصاری و مهدی جهانگیری و شمخانی از عالم و آدم طلبکار باشند. ما چه سادههایی هستیم که در این وضعیت، انتظار پاسخگو شدنِ گردنکلفتها در برابر افکار عمومی را داریم. وقتی امثال این معاونوزیرِ کوتوله هم جلوی دوربین رسانهها سیس عقاب میگیرند، شما دیگر حجم بی در و پیکری مملکت را خودت حساب کن. وزارتخانه نگو، بگو حکومت محلی خودمختار.
۱۰:۴۲
آنها که نگران دموکراسی در خاورمیانه هستند چرا هیچ وقت سروقت این پیرمردِ پرحاشیه نمیروند؟ سال ۲۰۰۵ بر مسند ریاست تشکیلات خودگردان نشسته و قاعدهی دموکراسی میگوید باید سال ۲۰۰۹ انتخابات برگزار میکرد و گورش را گم میکرد. حالا سال ۲۰۲۵ است و جنابشان حداقل ۱۶ سال خلافی دارد. وضعیت محبیوبیتش بین فلسطینیها اینطوری است که در رقابت انتخاباتی با جنابشان، چوب خشک هم حکم منجی پیدا میکند. اینقدر محمود خان برای فلسطینیها خاطرهسازی کرده. فیالمثل، حمایت علنیاش از محاصره غزه در ۲۰۱۰ و اصلا چرا راه دور برویم؟ همین آوریلی که گذشت توی دوربین نگاه کرد و وسط نسلکشی اسرائیل در غزه، به اعضای حماس گفت «Sons of Dogs». آخرین خاطرهاش از انتخابات هم برمیگردد به سال ۲۰۰۶ که در انتخابات پارلمان از حماس شکست خورد و فکر میکنید محمود جان چه واکنش دموکراتیکی نشان داد؟ با کمک اسرائیل به روی غزه و حماس آتش گشود. «یا از من میبازید یا میمیرید». یاد شخصیت خاصی نیفتادید؟نصابانِ نرم افزار دموکراسی روی سختافزارِ خاورمیانه باید جواب بدهند که آیا فقط اینکه بشار اسد ۲۴ سال «با انتخابات فرمایشی» سرِ کار باشد بد است؟ ۲۰ سال حکومت «بدون برگزاری یک انتخاباتِ حتی فرمایشی» مشکلی ندارد؟!
۸:۰۵
۸:۰۵
بازارسال شده از جدال
۲۱:۱۵
نانوشتهها
اعتراف مشاور حسام الدین آشنا به ارتباط با سرویسهای جاسوسی انگلیس
youtu.be/hbEwX15_yPk
«نظام» فقط آن بت مقدسی که برای خودتان تراشیدهاید نیست. این جانورانی که ناهار را در وزارت اطلاعات میخورند و شام را در MI6، همینها که دارند شیک و پیک میکنند برای استقبال از حکومت تکنوکراتِ پساجمهوری اسلامی، این الیگارشهایی که هم پای سفره آقای خامنهای هستند هم پای سفرهی دوک و لردهای بریتانیا، اینها که در پس پرده وطن را به غرب میفروشند اما ادای دلسوزی برای وطن درمیآورند، این معمارانِ نظمِ ظالمانهی امنیتی که هم جمهور را و هم اسلام را از جمهوری اسلامی گرفت، بله این جانوران هم جملگی بخشی از آناتومی نظاماند. این بدن، به چنین سرطانهای بدخیمی مبتلاست.
۲۱:۲۵
بازارسال شده از دانشطلب
جبرائیلی از خودش شکست میخورد
مدتی پیش جبرائیلی به جدال رفت و حرفهایی زد که نشان داد تکلیفش با خودش معلوم نیست. از یک طرف مدعی بود من در مجمع تشخیص مسئولیت مهمی نداشتم اما دائم بهم گیر میدادند که نباید موضع سیاسی بگیری. بعدتر برای اینکه نشان بدهد چقدر در مسیری که انتخاب کرده راسخ است گفت: من در «حلقه قدرت» بودم اما به خاطر حرفهایم هزینه دادم و بیرون آمدم.
اخیرا در مجمع عمومی حزبشان معلوم شد درباره نئولیبرالها هم چنین حالتی دارد. از یک طرف به جنگشان میرود و گرایش به رهاسازی اقتصاد را اقدام علیه ملت میداند اما از طرف دیگر نمیتواند روابط قدرت را نادیده بگیرد. اصطلاحا، وصل بودنش بر منتقد بودنش میچربد. از این رو پناهیان که واقعا افراطی و پیشتاز نئولیبرالهای مذهبی بوده را به عنوان سخنران و مبلغ انتخاب میکنند.
از این دوگانگیها واضحتر درباره رهبری رخ میدهد که ایشان را با گرایشی شبیهِ خودش فرض کرده نه «راست سنتی» که راه آزادسازی و خصوصیسازی را هموار کرده. هم میخواهد به نئولیبرالها بتازد هم از ولایتمداری به شیوه احساسی و ارادتمندانه خارج نشود. طبیعتا از او انتظار نمیرود به نقد رهبری دست بزند اما میتواند خطابهها و شعارهای تند را کنار بگذارد تا دستکم دچار تناقض نباشد.
جبرائیلی خودش را چیزی شبیه به هوادار فرض کرده که باید به هر قیمتی رهبری را از مسئولیتها تبرئه کند. از این رو مهمترین واقعیت در سه دهه گذشته یعنی چرخش در اقتصاد کلان را نادیده میگیرد. امام به کمونیسم متهم میشد و رهبری به نئولیبرالیسم، از این سادهتر نمیشود تفاوت را توضیح داد اما جبرائیلی اصرار دارد حساب رهبری را از سیاستهای کلی نظام جدا کند.
آنهمه تأکید بر خصوصیسازی و واگذاری اقتصاد، بازتفسیر قانون اساسی، همراهی با هاشمی در چرخش اولیه، موافقت با تشکیل بانکهای خصوصی، دفاع از روحانی در شوک بنزینی، حرف زدن علیه ارز ترجیحی... از نظر جبرائیلی و امثال او، هیچ کُنشی از رهبری هیچ ربطی به نئولیبرالیسم پیدا نمیکند. عجیب است که متوجه نمیشوند ناظر و غیرموثر جا زدن رهبری چه معنای بدی دارد.
با هیچ ترفندی نمیشود آیتالله خامنهای را مثلا از قالیباف و مخبر و آقامحمدی جدا گرفت یا گرایش افراطی اینها به نئولیبرالیسم را انکار کرد. سخنرانیهای عجیبی که رها کردن اقتصاد را حتی با دفاع مقدس و ارزشهای دینی پیوند میزنند قطعا دور از دید رهبری یا در زاویه مخالف و ناپسند نبوده به همین دلیل سالها ادامه پیدا کرده و هر سه در بالاترین سطحِ اعتماد و مشاوره ماندهاند.
برنامه دیگری از جدال در خاطرم هست که نوسان جبرائیلی در آن تأسفآور بود. وقتی میخواست برای رهبری افتخار بسازد به دخالتها اشاره میکرد، هر جا میخواست روی اشتباهات سرپوش بگذارد میگفت ایشان در کارِ دولتها دخالت نمیکند! این انعطاف که متاسفانه شایع هم شده از رابطهای شبیه ندیم و سلطان پرده برمیدارد، مقام رهبری در جمهوری اسلامی اما حکایتِ دیگری دارد.
امثال جبرائیلی خود به خود متهم میشوند که بخشی از «عدالتخواهی سیستمی» هستند، رویکردی امنیتی که سعی دارد حرف چپها و عدالتخواهها را بگیرد و ذیلِ ولایتمداری فریاد بزند. نقدها را مال خود کنند تا بگویند درون نظام این گرایش هم هست، در حد تبلیغات تا مذهبیها دلشان گرم شود و از نظام نبُرند. این مسیر را پیشتر یارانی مثل حسن رحیمپور و وحید جلیلی طی کردهاند.
اینکه نقدهای عدالتخواهانه و بعضا پرهیجان داشته باشیم بدون اینکه گردی به عبای رهبری بنشیند یا سیاستهای کلان و جهتگیری نظام را با سوال مواجه کند غیر از بچهگانه بودن دیگر نخنما هم شده، بُرشش را از دست داده. تکاپوی دوستان ولایی یک پیام ساده دارد؛ همان شعارِ «خامنهای خمینی دیگر است» منتها در برداشتی کاملا اشتباه که حافظه تاریخی و شعور سیاسی را نادیده میگیرد.
واضح است و همه میدانیم، مهمترین نیرویی که میتواند جلوی نئولیبرالیسم را بگیرد مذهبیهای دلبسته به عدالتاند که ارادهشان توسط خود نظام با موفقیتی نزدیک به صد در صد خنثی شده. جبرائیلی حتی اگر متوجه نباشد در همین روند اجازه بازی میگیرد. تلاش دارد خودش را برانگیزاننده مردم و پیشتاز معرفی کند در صورتی که خطاب و درخواستِ تحولش باید به سمت دیگری باشد.
تتمه: بسیاری از نقدهای جبرائیلی در اقتصاد بهجا هستند. مناظرهاش با غنینژاد هم خوب بود و اوجش آنجا که قاعده تسلیط را در مورد فقرا و کارگرانی که با گران شدن ارز و آزادسازی غارت میشوند، به کار برد. فقط در برابر این حرف که آمریکا هم قواعد بازار را رعایت نمیکند واکنش درستی نداشت، نتوانست استدلال کند که نئولیبرالیسم در «بهترین آزمایشگاه» هم کارکرد مطلوبی نداشته.
@daneshtalab
مدتی پیش جبرائیلی به جدال رفت و حرفهایی زد که نشان داد تکلیفش با خودش معلوم نیست. از یک طرف مدعی بود من در مجمع تشخیص مسئولیت مهمی نداشتم اما دائم بهم گیر میدادند که نباید موضع سیاسی بگیری. بعدتر برای اینکه نشان بدهد چقدر در مسیری که انتخاب کرده راسخ است گفت: من در «حلقه قدرت» بودم اما به خاطر حرفهایم هزینه دادم و بیرون آمدم.
اخیرا در مجمع عمومی حزبشان معلوم شد درباره نئولیبرالها هم چنین حالتی دارد. از یک طرف به جنگشان میرود و گرایش به رهاسازی اقتصاد را اقدام علیه ملت میداند اما از طرف دیگر نمیتواند روابط قدرت را نادیده بگیرد. اصطلاحا، وصل بودنش بر منتقد بودنش میچربد. از این رو پناهیان که واقعا افراطی و پیشتاز نئولیبرالهای مذهبی بوده را به عنوان سخنران و مبلغ انتخاب میکنند.
از این دوگانگیها واضحتر درباره رهبری رخ میدهد که ایشان را با گرایشی شبیهِ خودش فرض کرده نه «راست سنتی» که راه آزادسازی و خصوصیسازی را هموار کرده. هم میخواهد به نئولیبرالها بتازد هم از ولایتمداری به شیوه احساسی و ارادتمندانه خارج نشود. طبیعتا از او انتظار نمیرود به نقد رهبری دست بزند اما میتواند خطابهها و شعارهای تند را کنار بگذارد تا دستکم دچار تناقض نباشد.
جبرائیلی خودش را چیزی شبیه به هوادار فرض کرده که باید به هر قیمتی رهبری را از مسئولیتها تبرئه کند. از این رو مهمترین واقعیت در سه دهه گذشته یعنی چرخش در اقتصاد کلان را نادیده میگیرد. امام به کمونیسم متهم میشد و رهبری به نئولیبرالیسم، از این سادهتر نمیشود تفاوت را توضیح داد اما جبرائیلی اصرار دارد حساب رهبری را از سیاستهای کلی نظام جدا کند.
آنهمه تأکید بر خصوصیسازی و واگذاری اقتصاد، بازتفسیر قانون اساسی، همراهی با هاشمی در چرخش اولیه، موافقت با تشکیل بانکهای خصوصی، دفاع از روحانی در شوک بنزینی، حرف زدن علیه ارز ترجیحی... از نظر جبرائیلی و امثال او، هیچ کُنشی از رهبری هیچ ربطی به نئولیبرالیسم پیدا نمیکند. عجیب است که متوجه نمیشوند ناظر و غیرموثر جا زدن رهبری چه معنای بدی دارد.
با هیچ ترفندی نمیشود آیتالله خامنهای را مثلا از قالیباف و مخبر و آقامحمدی جدا گرفت یا گرایش افراطی اینها به نئولیبرالیسم را انکار کرد. سخنرانیهای عجیبی که رها کردن اقتصاد را حتی با دفاع مقدس و ارزشهای دینی پیوند میزنند قطعا دور از دید رهبری یا در زاویه مخالف و ناپسند نبوده به همین دلیل سالها ادامه پیدا کرده و هر سه در بالاترین سطحِ اعتماد و مشاوره ماندهاند.
برنامه دیگری از جدال در خاطرم هست که نوسان جبرائیلی در آن تأسفآور بود. وقتی میخواست برای رهبری افتخار بسازد به دخالتها اشاره میکرد، هر جا میخواست روی اشتباهات سرپوش بگذارد میگفت ایشان در کارِ دولتها دخالت نمیکند! این انعطاف که متاسفانه شایع هم شده از رابطهای شبیه ندیم و سلطان پرده برمیدارد، مقام رهبری در جمهوری اسلامی اما حکایتِ دیگری دارد.
امثال جبرائیلی خود به خود متهم میشوند که بخشی از «عدالتخواهی سیستمی» هستند، رویکردی امنیتی که سعی دارد حرف چپها و عدالتخواهها را بگیرد و ذیلِ ولایتمداری فریاد بزند. نقدها را مال خود کنند تا بگویند درون نظام این گرایش هم هست، در حد تبلیغات تا مذهبیها دلشان گرم شود و از نظام نبُرند. این مسیر را پیشتر یارانی مثل حسن رحیمپور و وحید جلیلی طی کردهاند.
اینکه نقدهای عدالتخواهانه و بعضا پرهیجان داشته باشیم بدون اینکه گردی به عبای رهبری بنشیند یا سیاستهای کلان و جهتگیری نظام را با سوال مواجه کند غیر از بچهگانه بودن دیگر نخنما هم شده، بُرشش را از دست داده. تکاپوی دوستان ولایی یک پیام ساده دارد؛ همان شعارِ «خامنهای خمینی دیگر است» منتها در برداشتی کاملا اشتباه که حافظه تاریخی و شعور سیاسی را نادیده میگیرد.
واضح است و همه میدانیم، مهمترین نیرویی که میتواند جلوی نئولیبرالیسم را بگیرد مذهبیهای دلبسته به عدالتاند که ارادهشان توسط خود نظام با موفقیتی نزدیک به صد در صد خنثی شده. جبرائیلی حتی اگر متوجه نباشد در همین روند اجازه بازی میگیرد. تلاش دارد خودش را برانگیزاننده مردم و پیشتاز معرفی کند در صورتی که خطاب و درخواستِ تحولش باید به سمت دیگری باشد.
تتمه: بسیاری از نقدهای جبرائیلی در اقتصاد بهجا هستند. مناظرهاش با غنینژاد هم خوب بود و اوجش آنجا که قاعده تسلیط را در مورد فقرا و کارگرانی که با گران شدن ارز و آزادسازی غارت میشوند، به کار برد. فقط در برابر این حرف که آمریکا هم قواعد بازار را رعایت نمیکند واکنش درستی نداشت، نتوانست استدلال کند که نئولیبرالیسم در «بهترین آزمایشگاه» هم کارکرد مطلوبی نداشته.
@daneshtalab
۹:۴۴
خدایش بیامرزد اما راستش را بخواهید تصویر روشنفکر ایرانی دقیقا همین چیزی است که ناصر خان از خود نشان میدهد. همینقدر با تبختر، بیمایه، لوس و بچه ننه و البته ترسو و فراری از نقد. ببینید بچه زرنگ را. برای اینکه نقد نشود و حریم مقدسش شکسته نشود و خللی در اکلیلی شدن فنگِرلها هنگام شنیدن نام استاد وارد نشود، جنابشان ژست چگوارا میگیرند که «روی زمین سفت راه میروم». نه خیر جناب. قافیه پردازی را رها کن. بگو از نقد میترسم. بگو زندگی با داشتن هالهی قُدسی خوش میگذرد. راه رفتن را بیخیال، شما روی زمین سفت قضای حاجت نکردهای و الا با کارنامهای که فقط دو فیلم در آن قابل اعتناست، ادای کوبریک و هیچکاک درنمیآوردی. هنرمند و روشنفکر ایرانی ذاتا پرروست. توقع دارد معصوم انگاشته شود و کسی نگوید بالای چشمش ابروست. از نقد و منتقد فراری است چون به شنیدن تحسینهای چاپلوسانه عادت کرده. بدعادت شده. ناصر تقوایی هستی؟ خب باش. هرکه میخوای باش. جای خدا را که نگرفتی با این حجم از طلبکاری. تخم دو زرده که نکردی. گادفادرِ افسانهای را نقد میکنند و فورد کاپولا مثل بچهی آدم به منتقد احترام میگذارد و شامورتیبازی در نمیاورد. از کاپولا بالاتری ناصرخان؟ نمیدانم این مرضِ خودبرتربینیِ مزمن از کجا آمده!
۱۴:۵۸
فیالمثل اگر جای عروسیِ دخترِ شمخانی، عروسی خواهر ثابتی بود یا خواهرزاده رائفیپور و یا دخترخالهی جبرائیلی، باز هم میگفتید «پروژه موساد است» و برای ما در باب سواد رسانه پند و اندرز بهم میبافتید؟ اینقدر بدسابقهاید که این موعظهها به قیافهتان نمیخورد. جمع کنید سیاهبازی را.
۲۲:۱۵
میگویند «شمخانی از ستون های کشور است در وضعیت کنونی. نقدش، زدن پایههای کشور است».و خب با این گفتهشان، اوضاع دارکتر میشود.شما که میگویید شمخانی ستون کشور است، یعنی میخواهید بگویید حیات و ممات مملکت را آقای خامنهای به دست کسی سپرده که زندگی اقتصادیاش پر از شائبه و رد فساد است؟ دو حالت وجود دارد. یا رهبری اینقدر بیفکر و بیتوجه به فساد است و یا شمخانی آن هیرویی که تصویر میکنید نیست. از این دو حالت خارج نیست.
۲۳:۱۶
اما درباره ویدئو. چیز خاصی نیست. قسمت زنانه عروسی. پدری که دخترش را میبرد کنار داماد. همین. مساله فقط هتل اسپیناسی است که پول پنج پرس شام در آن اندازه یک ماه حقوق مصوب اداره کار است. و فکر نکنم اینکه عروسی دختر شمخانی در جایی نظیر اسپیناس برگزار شود، چیز غیرقابل حدسی باشد. اصلا نیاز به انتشار ویدئو نبود. وضعیت جیبِ جنابشان شهرهی عام و خاص است. کاخنشینیشان نیاز به افشاگری ندارد. ماجرای ویدئو چیست؟ از دور پیداست که تسویه حسابی است از درون حاکمیت. ربطی هم به موساد ندارد. موساد ته تهش نفتی ریخته روی آتش. منشا پروژه داخلی است. و اما شمخانی؟ نباید به او تخفیف داد. نباید به او رحم کرد. او باید برای قاچاق سوخت محاکمه شود. برای پرونده بچههایش که از هیچ پولدار شدند. اینکه همه این مسائل ذیل یک ویدئو از مراسم خصوصی دخترش فراموش شود، تخفیف دادن به اوست.
۲۳:۳۹
در سینمای افسردهی ایران، «بچه مردم» یک اتفاق ویژه است. یک جواهر کمیاب که بیباک و شجاعانه به دوقطبیِ کمدی تجاری/ سینمای اجتماعی تن نداده و توانسته هم سرگرمکننده باشد هم قصهگو و شریف و دغدغهمند. روز آخر جشنواره دیدمش و این یعنی باید برای تماشای دوبارهاش تا همین امروز صبر میکردم. حالا «بچه مردم» بالاخره به نوبت اکران رسیده. سلیقه، پدیدهای غیرقابل پیشبینی است اما میتوانم به تقریب ۹۹.۹۹ درصد بگویم که از تماشایش لذت خواهید برد.
۲۰:۴۰
شما اگر یکی دو ماه پیش حسن روحانی و جواد ظریف را نقد میکردید، از منظر روزنامه فرهیختگان میشدید «بنبستساز» و «همدست روحانی علیه عقلانیت». حالا، در این دو روز اخیر اما اگر علیه روحانی و ظریف موضع بگیرید، همان فرهیختگان نه تنها علیهتان تیتر نخواهد زد بلکه مدال عقلانیت و بصیرت هم بر گردنتان خواهد انداخت. چرا؟ ساده است. آنکه یکی دو ماه پیش حسن روحانی را نقد کرد اسمش «جلیلی» بود و آنکه این دو روز علیه روحانی نطقش باز شده، اسمش «قالیباف» است. فیگورِ «عقلانیت» میگیرند اما درونشان همینقدر مملو از کینههای شتری است. نتیجهی ترومای هشتم تیر پارسال. قبیلهی اصولگرایی چنین کثافتی است دوستان. بی هیچ روتوشی.
۱۹:۵۴
دوست دارم بدانم برای مهدی جهانگیری و علی انصاری و باقی ابر بدهکارهای بانکی هم این پیامک میرود یا سیستم بانکی مملکت لنگِ این یکی دو تومان قسط عقب افتادهی ماست؟
۹:۰۳
مصاحبه جدید سخنگوی سپاه واقعا عجیب است. جنابشان به خیال خودش خواسته فاصله وعده صادق 1 و 2 را فنی جلوه بدهد و بحران ارادهی جنگ در میان نظامیها را لاپوشانی کند اما ناخواسته حقیقتی را گفته که واقعا ترسناک است. سخنگو گفته فاصله بین وعده صادق اول و دوم، برای رفع مشکلات فنی بوده و تازه حاجی زاده معجزه کرده که کار یکسال را در دو ماه انجام داده. جناب سخنگو گفته باید وقت میگذاشتیم تا شرایط برای شلیک دویست موشک فراهم شود.این حرفهای یعنی چه؟ چه پیامی در دل خود دارد؟ یعنی تمام آمادهسازیهای پیش از وعده صادق دو، انگار تمامش خالهبازی بوده. انگار برادران واقعا باورشان نشده بوده در لبه جنگ وجودی قرار دارند. تازه بعد از وعده صادق یک، به صرافتِ واقعیسازیِ توان نظامی تهاجمی افتادهاند و اینها همه یعنی چه؟ یعنی هرچه پیش از آن گفتهاند، لاف بوده. شعار بوده. و طبعاً توخالی. یعنی همان روزها که ما داشتیم روی 25 سال آمادهسازی کشور برای جنگ بعد از جنگ عراق و افغانستان حساب میکردیم، آقایان جنگ را منتفی میدانستند و هرچه از آماده بودن برای جنگ میگفتند، خواب و خیال بوده. تازه در میانه وعده صادق 1 و 2، یادشان افتاده که جدی جدی جنگ در پیش است. تازه آن موقع یادشان افتاده که باید مملکتی که بغل گوش اسرائیل است، توان حداقل پرتاب 200 موشک داشته باشد. آدم واقعا زبانش بند میآید از این همه خوشخیالیِ آدمهایی که امنیت مملکت به آنها گره خورده. جناب سخنگو از «معجزه حاجی زاده» گفته اما سوال اصلی این است که اگر حاجی زاده میخواست کار یکساله را به جای دو ماه در شش ماه انجام بدهد، قرار بود مملکت زیرِ آتشِ بیعملی و بیفکریِ شما خوشخیالها، ذره ذره آب شود؟ اصلا چیزی از «آمادهسازیِ پیشینی برای جنگ» میفهمید که تازه وسط جنگ میخواستید به ظرفیت دویست موشک برسید؟ سپاهِ سوئیس هستید که اینقدر جنگ را دور از ذهن میدیدید؟!
۶:۲۴
بزرگ علوی در مجموعه گیلهمرد داستانی دارد به اسم «رسوایی». داستان زنی به نام مهلقا که خاستگاهش طبقه فرودست است اما با روشنفکری ظاهرالصلاح و پرنفوذ ازدواج کرده و حالا «مهی جون» شده. از دور زندگی جناب درستکار غبطهبرانگیز است و شاید بشود گفت وجود این زن، تنها وصله ناجور در زندگیِ اوست. آقای درستکارِ روشنفکر با شعارهای آنچنانی که در کتابهایش مینویسد و شهرتی که بهم زده، آدم خوبهی داستان است و شخصیتِ اهریمنی داستان مهلقاست. زنی که از نظر چشمهایی که زندگیِ روشنفکر را حریصانه از دور دید میزنند، شایستهی همسری مردی چنین وارسته نیست. ناگهان اما در میانه هجومِ تظاهر و ریاکاری، مهلقا طاقتش طاق میشود. دست به انتحار میزند. میخواهد نقاب از چهره ظاهرالصلاحِ مرد بردارد. میخواهد او را رسوا کند. آن هم کجا؟ درست در میان دوستان و آشنایان متنفذِ آقای روشنفکر. و درست در میان جماعتی که نزدیک شدن به مرد، منتهای آرزوهایشان است و کلید خوشبختیشان. مجلس رقص، به مجلس رسوایی تبدیل میشود.پایانبندی داستان اما شوکهکننده است. دیالوگی بین دو نفر که در رسوایی شب قبل حاضر بودند رد و بدل میشود:- بعد - از اینکه من رفتم - چی شد؟- هیچی. تا ساعت پنج نصف شب میرقصیدن.- یعنی آخه این رسوایی در درستکار هیچ تاثیری نکرد؟- چه رسوایی؟ اینا همهشون همینجورین. هرکدوم سرِ مِلک، سرِ آب، سرِ انتخابات، یکی از این قصهها دارند.- تو چرا اونجا میری؟- من میخوام توی این مُلک زندگی کنم.
۷:۰۹
بازارسال شده از نانوشتهها
ما خانوادهها یک ناراحتی برای از دستدادن بچههایمان داریم، یک ناراحتی هم از مسئولینی که دخالت بیجا در پروندهها میکنند و همچنین مقامات قوه قضائیه. الآن برای آرمان علیوردی یک سال گذشت و هنوز حکم داده نشده. همانطور که علیاکبر ولایتی قاتلان پسر من آزاد کرد، بقیه قاتلان هم آزاد میکند. علیاکبر ولایتی به عنوان مشاور رهبری، شریک دزد و رفیق قافله است. هربار صداوسیما من را دعوت میکند میگوید دربارهٔ علیاکبر ولایتی چیزی نگو.اگر صدا و سیما از علیاکبر ولایتی ترس و واهمه دارد، من ندارم. قوه قضائیه و دیوان عدالت اداری به من گفتند ولایتی در پرونده پسر شما دست داشته اما شما در صداوسیما از او میترسید. علیاکبر ولایتی قاتل پسر من است.
پدر شهید روح الله عجمیان | ۱۱ آبان ۱۴۰۲
https://ble.ir/naneveshteha
۲۲:۳۱
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
مرتضی مطهری، شصت سال قبل مبحثی را ارائه کرده در باب تفاوت شهید شدن و نفله شدن. به نظرم این روزها لازم است دوباره آن مباحث بازخوانی شود. بروید مفصلش را در حماسه حسینی بخوانید اما خلاصهاش این است که شهادت به معنای واقعی کلمه، مرگِ انتخابی در راه تحقق هدفی عالی است. مرگِ آگاهانه است. اینکه در ولنجک و زعفرانیه غرق در عیش و نوش و راحت و آسایش باشی و اصلا مسالهات اسرائیل و این حرفها نباشد و ناگهان از بد حادثه بمب اسرائیلی روی سرت فرود بیاید و جانت را از دست بدهی، اسمش شهادت نیست، نفله شدن است. نوعی از مظلومیت را در خود دارد، افشاگر ظلم و ظالم هم هست، اما شهادت نیست. مرگی در راستای تحقق هدفی عالی نیست. مرگِ اتفاقی است. که تاسفآور است. بنیاد شهید البته حق دارد از جهت مصالح مختلف، دایره شهادت را فراختر از آنچه در حقیقت هست، تعریف کند اما ما خودمان که نباید این دایرهی جدیدِ حاصل از مصالح اجتماعی را باور کنیم. مساله حجاب هم نیست. مساله در شهادت، مرگِ آگاهانه است در مسیر تحقق بخشیدن به هدفی عالی. میخواهد عبدالحسین برونسی باشید یا شیرین ابوعاقله.
۸:۳۵