بله | کانال فصلنامه اقلیما
عکس پروفایل فصلنامه اقلیماف

فصلنامه اقلیما

۳۲۲عضو
undefined*فقه در آستانۀ بازخوانی زنانه* undefined #بازتاب_اندیشه‌ها
گزارش شبکه اجتهاد: استاد شیخ محسن فقیهی در اولین جلسه بحث«مرجعیت و قضاوت زنان»، با نقل سخنان رهبر انقلاب که فرمودند:«امروز تعداد زنان مجتهد، کم نیست و حتی معتقدیم که در بسیاری از مسائل زنانه که مردها تشخیص خوب و درستی ندارند، خانم‌ها باید از مجتهدان زن تقلید کنند.» نکته کلیدی در این فرمایش، استفاده از واژه «باید» است که بر لزوم و نه توصیه و ارشاد دلالت دارد. این ضرورت به‌ویژه در مسائل اختصاصی بانوان، مانند حیض، نفاس و استحاضه مطرح می‌شود؛ مسائلی که به دلیل فقدان درک کامل از سوی مردان، لزوم مراجعه به مجتهد زن را دوچندان می‌سازد.
وی ادامه داد: این رویکرد، در حقیقت، بابی جدید در فقه شیعه می‌گشاید و به طور مستقیم به این پرسش اساسی می‌پردازد که آیا مرجعیت و اجتهاد زنان به‌طور کلّی جایز است؟ و مهم‌تر آنکه، آیا در مسائل اختصاصی، مرجعیت زنان برای زنان امری صحیح و بلکه ضروری است؟
استاد حوزه علمیه قم درباره ضرورت این بحث در جامعه امروز، آن را مطالبه‌ای عقلایی خواند و افزود: با توجه به اینکه نیمی از پیکرهٔ جامعه را زنان تشکیل می‌دهند و دارای خواسته‌ها و نیازهای فقهی خاص خود هستند، طرح این مباحث بیش‌ازپیش حیاتی است.
استاد فقیهی در بخش دیگری از سخنان خود، گفت: عدم طرح جدی این موضوع در کلمات فقهای متقدّم، نه به دلیل وجود مانع فقهی، بلکه عمدتاً ناشی از عدم فراهم بودن بستر تحصیل و اجتهاد برای زنان در آن دوران بوده است.
وی ادامه داد: از نظر فقها، اگر بانویی به درجه اجتهاد واقعی برسد و خود را اعلم بداند، بر او واجب است که بر اساس نظر خود عمل کند و تقلید از دیگری برای وی جایز نیست. محل نزاع اصلی این است که آیا چنین بانویی صلاحیت دارد تا «مرجع تقلید» برای دیگران (اعم از زنان یا مردان) باشد یا خیر؟
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بحث مرجعیت زنان را در دو بخش مرجعیت اختصاصی و مرجعیت مطلق قابل طرح دانست و بیان داشت: در مرجعیت اختصاصی یعنی اینکه در مسائل اختصاصی زنان (مانند حیض و نفاس) که مردان درک کاملی از آن ندارند، زمینه برای پذیرش مرجعیت زنان در میان بسیاری از فقها روشن‌تر است. اما چالش بزرگ‌تر آن است که اگر یک مجتهده، هم‌سطح یا حتی اعلم از مجتهد مرد باشد، آیا می‌تواند در تمام مسائل (اعم از زنانه و غیر زنانه) مرجع تقلید برای زنان و مردان باشد؟ یا اینکه مرجعیت وی محدود به مسائل خاص زنان خواهد ماند؟
براساس گزارش شفقنا، استاد فقیهی در پایان با اشاره به دستور رهبر انقلاب در این باره گفت: امر اخیر رهبر انقلاب عملاً حکمتی نهفته را نمایان ساخت که اکنون جامعه فقهی کشور ملزم است در پرتو ادلّه علمی و مبانی فقهی، در خصوص دامنه و چگونگی پذیرش این نظریه، وارد بحث و مداقّه‌ای عمیق شود. کارشناسان معتقدند این اظهارنظر، نقطه عطفی در تاریخ فقه معاصر خواهد بود.
undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۰:۵۷

undefined*خانوادۀ ایرانی در بحران «تک‌متصدی»/ وقتی زن جای خالی مرد را در خانه و جامعه پر می‌کند!*undefined #بازتاب_اندیشه‌ها
گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح به نقل از پایگاه خبری پیام خانواده: تصویر زن انقلابی در ذهن بسیاری از ما، زنی است که با چفیه و پرچم در کنار مردان در صحنه‌های اجتماعی حاضر می‌شود، اما در خانه، همان نقش سنتی مادر و همسر را ایفا می‌کند. این تصویر ایده‌آل برای بسیاری از زنان امروز به کابوسی تبدیل شده است: کابوس انجام مسئولیت‌های سنتی در خانه در کنار ایفای نقش‌های مدرن در جامعه.
این گزارش به بررسی این تضاد می‌پردازد که چگونه آرمان والای انقلاب برای زن ایرانی، در عمل به باری سنگین بر دوش او تبدیل شده است. روایت زنانی که هر روز باید میان نقش‌های متضاد نوسان کنند؛ این گزارش نشان می‌دهد که حل این معضل، نه با فشار بیشتر به زنان، بلکه با بازتعریف نقش مردان در خانواده و جامعه ممکن است. این گزارش به بررسی ریشه این پدیده دردناک در غیبت مردان از صحنه مسئولیت‌های خانوادگی و اجتماعی و نقش آن‌ها در شکل‌گیری مفهوم «ابرزن» می‌پردازد. همچنین، راهکار برون‌رفت از این معضل را نه در فشار بیشتر به زن، بلکه در ارتقاء مسئولیت‌پذیری مردان در تمامی ابعاد زندگی، از خانه تا جامعه، جستجو می‌کند. این بررسی، با تکیه بر مبانی نظری الگوی سوم و با نگاهی واقع‌گرایانه به چالش‌های پیش روی خانواده و جامعه، سعی در ارائه راهکارهایی عملی برای بازسازی نهاد خانواده و تحقق آرمان مشارکت همه‌جانبه و متوازن زن و مرد در جامعه دارد.
انقلاب اسلامی، با ترسیم چشم‌اندازی نویدبخش برای نقش زن در جامعه، مفهوم «الگوی سوم» را به عنوان یک چارچوب نظری و عملی ارائه داد. این الگو، که در بیانات و دیدگاه‌های رهبری، به کرات مورد تأکید قرار گرفته، در نقطه مقابل الگوهای غربی (که غالباً بر تقابل زن و خانواده یا نفی هویت زنانه در جامعه تأکید داشتند) و الگوهای سنتی (که زن را به کنج خانه محدود می‌کردند) قرار می‌گیرد. در قلب این «الگوی سوم»، اصل بنیادین «مسئولیت مشترک» نهفته است. این اصل، به صراحت بیان می‌دارد که اهتمام به امور مسلمین، که شامل تمامی جنبه‌های زندگی فردی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی امت اسلامی می‌شود، مختص به مردان نیست. این بدان معناست که زنان نیز، به عنوان عضوی فعال و تأثیرگذار در جامعه، باید احساس مسئولیت عمیقی در قبال سرنوشت جامعه خود داشته باشند و در راستای اعتلای آن گام بردارند.
پس از طرح «الگوی سوم» و فراخوان انقلاب اسلامی برای مشارکت گسترده زنان در عرصه‌های مختلف اجتماعی، جامعه با یک چالش جدی روبرو شد: چگونه می‌توان این آرمان را به شکلی عملی و بدون انحراف پیاده‌سازی کرد؟ متأسفانه، به دلایل متعدد، از جمله مقاومت‌های فرهنگی، عدم آمادگی ساختارها، و برداشت‌های نادرست از مفهوم «مشارکت»، تنها دو مسیر ناکارآمد پیش روی زنان قرار گرفت که منجر به شکل‌گیری پدیده «ابرزن» شد:
تقلیل رسالت اجتماعی به نقش‌های صرفاً خانوادگی: در این مسیر، به جای آنکه ظرفیت‌های زن برای مشارکت اجتماعی شکوفا شود، آرمان «مسئولیت مشترک» و «اهتمام به امور المسلمین» به کناری نهاده شد. نتیجه این شد که بسیاری از زنان، تحت فشارهای اجتماعی یا به دلیل نبود فرصت‌های مناسب، به نقش‌های سنتی و کلیشه‌ای خانه‌داری و مادری تقلیل یافتند. گویی فراخوان انقلاب برای مشارکت اجتماعی زنان، هرگز به طور جدی شنیده نشده بود یا به دلیل موانع متعدد، امکان تحقق نیافته بود. این رویکرد، ضمن نقض «الگوی سوم»، منجر به هدر رفتن سرمایه‌های انسانی و استعدادهای درخشان زنان در جامعه شد.
اجبار به جمع جبری خانه و جامعه: در سوی دیگر، زنانی قرار گرفتند که به ندای مشارکت اجتماعی پاسخ مثبت دادند، اما با یک واقعیت تلخ مواجه شدند: بار مسئولیت‌های خانوادگی، همچنان به طور عمده بر دوش آن‌ها بود و مردان، یا به دلیل برداشت‌های سنتی، یا به دلیل عدم آمادگی فرهنگی، یا به دلیل فقدان سازوکارهای حمایتی، در ایفای نقش خود در خانه و تربیت فرزندان، مشارکت چندانی از خود نشان نمی‌دادند. در نتیجه، زن مجبور شد تا علاوه بر انجام وظایف مادری و خانه‌داری، مسئولیت‌های اجتماعی، شغلی و سیاسی خود را نیز بر عهده بگیرد. این وضعیت، منجر به «جمع جبری» وظایف شد؛ یعنی زن، به طور فیزیکی و ذهنی، مجبور به انجام همزمان وظایف در دو عرصه کاملاً متفاوت و غالباً متضاد بود.
زنان در این شرایط یا مجبور به ترک مشارکت اجتماعی شدند و یا تبدیل به یک «ابرزن»..
undefinedمطالعۀ کامل گزارش
undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۰:۲۷

undefined قانون حجاب از نظر گفتمانی در نقطۀ شکست معناست!undefined #بازتاب_اندیشه‌ها
سینا کلهر، پژوهشگر جامعه‌شناسی در یادداشتی برای فرهیختگان نوشت: در روزگاری که گفت‌وگوهای فکری گاه به میدان داوری‌های شتاب‌زده و برچسب‌زنی بدل می‌شود، دفاع از آزادی اندیشه خود مهم‌ترین وظیفه‌ی اندیشه است. آن‌چه در مناظرهٔ اخیر درباره‌ی نزدیکی دولت به جامعه و مسئلهٔ قانون حجاب گفته شد، نه تلاشی برای تضعیف دین، بلکه دعوتی بود به بازاندیشی در نسبت میان «حکم الهی»، «قانون سیاسی» و «عقلانیت اجتماعی». این نوشتار در پنج بند می‌کوشد نشان دهد که تعلیق یا تغییر در ابلاغ قانون حجاب نه نشانه‌ی لیبرالیسم، بلکه نشانه‌ی بلوغ در سیاست دینی است.
۱. اخلاق نقد و خطر انگ‌زنی برچسب‌زدن، اگرچه در کوتاه‌مدت خصم را ساکت می‌کند، اما در عرصه‌ٔ اندیشه موجب جمود و عقب‌ماندگی می‌شود. هرگاه گفتمان‌ها از توان تولید معنا تهی شوند، به‌جای گفت‌وگو به شناسنامه‌سازی روی می‌آورند. گفتن این‌که «فلان فرد لیبرال است» یا «انحرافی می‌اندیشد»، نشانه‌ٔ ضعف فکری است نه قوت آن. اندیشه زمانی زنده است که میان ایده‌ها داوری کند، نه میان ایدئولوژی‌ها. هرگاه داوری‌های اعتقادی جای تحلیل‌های عقلانی را بگیرد، تفکر از نفس می‌افتد و دانش سیاسی به صحنهٔ ایمان‌های کور بدل می‌شود. اخلاق نقد یعنی پرهیز از داوری درباره‌ٔ نیت و تمرکز بر معنای گفتار.
۲. از قانون تا معنا؛ بحران گفتمان‌سازی در مسئله‌ٔ حجاب در سال‌های اخیر، دفاع از حجاب بیش‌از آنکه بر معنا و اقناع استوار باشد، بر قانون و اجبار تکیه کرده است. پاسخ غالب به پرسش «چرا باید حجاب رعایت شود؟» چنین است: «چون قانون کشور است.» این پاسخ هرچند از نظر حقوقی معتبر است، اما از نظر گفتمانی، نقطه‌ٔ شکست معناست. در این منطق، ایمان به نظم حقوقی واگذار شده و قانون، جانشین معنا شده است. این وضعیت نتیجه‌ٔ غفلت جریان‌های فکری از بازتولید معناست؛ جریانی که به‌جای بازسازی اقناع اجتماعی، وقت خود را صرف انگ‌زنی و باطن‌خوانی می‌کند. چنین مسیری نه‌تنها حجاب را تضعیف می‌کند، بلکه توان فرهنگی دین را نیز کاهش می‌دهد.
۳. عقل مصلحت‌اندیش و تطور در روش‌های حکمرانی دینیدر حکومت دینی، اجرای احکام الهی روش‌های متنوعی دارد. تاریخ پس از انقلاب اسلامی درباره‌ی حجاب گواه همین عقلانیت است. از اسفند ۱۳۵۷ تا تصویب قانون در سال ۱۳۶۲، نظام اسلامی نزدیک به پنج سال بدون اتکا به ابزار قانونی، از راه اقناع فرهنگی پیش رفت. سپس در سال ۱۳۷۵ مجازات شلاق از قانون حذف و جریمه‌ی نقدی جایگزین شد. این تغییرات، استحاله نیست، تطور است؛ انعطاف نظام برای اجرای بهتر یک حکم الهی. همان‌گونه که فقه پویا با زمانه اجتهاد می‌کند، حکمرانی دینی نیز برای تحقق همان ارزش، ابزار مؤثرتر را برمی‌گزیند. نشانه‌ٔ عقلانیت نظام دینی همین قدرت اصلاح است.
۴. سیاست‌گذاری اجتماعی و منطق اثربخشی پیمایش‌های رسمی و مطالعات اجتماعی نشان می‌دهد که سیاست‌های الزام‌آور در حوزه‌ٔ حجاب نتوانسته‌اند به اهداف خود برسند. هرچه فشار بیشتر شده، بی‌تفاوتی یا واکنش اجتماعی نیز افزایش یافته است. این تجربه جهانی است: هرجا سرمایه‌ اقناع کاهش یابد، هزینه‌ٔ اجبار بالا می‌رود. عقل حکمرانی حکم می‌کند که در چنین موقعیتی بازنگری صورت گیرد. تعلیق یا اصلاح قانون نه عقب‌نشینی از دین، بلکه بازاندیشی در ابزار تحقق آن است. همان‌طور که طبیب برای حفظ جان بیمار، دوز دارو را تغییر می‌دهد، نظام دینی نیز برای حفظ روح حکم، شکل اجرای آن را تعدیل می‌کند.
۵. جامعه به‌مثابه‌ٔ سوژه‌ٔ فهم و احساسجامعه تنها مجموعه‌ای از مخاطبان نیست؛ صاحب فهم، احساس و حافظه است. در جامعه‌ ایران، دوگانگی و چندصدایی در باب حجاب واقعیتی انکارناپذیر است. در چنین شرایطی، انعطاف و تأمل حکومت در ابلاغ یا تغییر قانون نشانه‌ی درک عمیق از همین واقعیت است. نظامی که به جای لجاجت، به فهم مردم گوش می‌سپارد، نه از هویت خود کاسته بلکه نسبت خود را با مردم ترمیم کرده است. این هوشمندی در حکمرانی دینی است: پیوند دادن ایمان با فهم مردم، تا قانون و ایمان در خدمت یکدیگر بمانند، نه در تعارض.
undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۲:۴۵

undefined*از تحریف تصویر زن تا تجاوز سرزمینی به میهن!*undefined #بازتاب_اندیشه‌ها
شهاب اسفندیاری در پیج اشارات: اقدام روزنامۀ هم‌میهن در انتشار تصویر نمادین یک زن محجبه برای گزارش یک پرونده‌ با اتهام تجاوز، قطعاً رذیلانه و موهن است. این که مدیرمسئول این روزنامه یک آخوندِ کشف لباس کرده است که با «ریاست اداره سیاسی ایدئولوژیک ژاندارمری» از نردبان سمت‌ها در جمهوری اسلامی بالا رفته و بعدها هم خود و خانواده‌اش غرق مواهب و نعمات شده، قبح این کار را تشدید می‌کند.اما در واکنش به این اقدام ضداخلاقی و ضدحجاب نباید از ادبیاتی استفاده کنیم که قربانی تجاوز را سرزنش کند. این که قربانی چه پوشش یا سبک زندگی داشته به هیچ عنوان توجیه کنندۀ اقدام شنیع متجاوز نمی‌شود. هتک حرمت و تهمت به زنان شاغل در آن روزنامه به این بهانه هم خطای فاحش است.توجیه مضحک سردبیر روزنامه در دفاع از انتشار این تصویر، عذر بدتر از گناه و آشکار کنندۀ آن ذهنیتی است که منجر به انتشار این تصویر شده. می‌گوید زن قربانی در این پرونده شاکی و مظلوم است و لذا استفاده از تصویر نمادین زن محجبه برای او اشکالی ندارد! فغان از ذهن‌های استعمارزده!در نگاه استعماری، زن محجبه اساساً قربانی است؛ اسیر در چارچوبِ محدودیت‌های خانواده، فاقد عاملیت و تحت سلطۀ سنت مردسالار. شرط آزادی و رهایی زن هم کشف حجاب است! بخشی از تبلیغات آمریکا در حمله به افغانستان با این بهانه بود که می‌خواهیم زنان را آزاد کنیم!در واقع تحریف تصویر زنِ باحجاب در گفتمان‌های سکولار و لیبرال و بازنمایی آن به مثابۀ سوژۀ مقهور و قربانیِ منفعل و ناتوان که اسیر فرهنگ و سنت جامعۀ خود و نیازمند نجات توسط نیروهای بیرونی است، زمینه و مقدمۀ تجاوز استعماری و اشغال سرزمین مادری است. سال‌ها در بخشی از ادبیات و سینمای ما تصویر زن باحجاب به عنوان زنی ناآگاه و سرکوب شده و تسلیم به تصویر کشیده شد و این‌گونه «دیگری‌سازی» شد. این که سردبیر روزنامه با افتخار از این که برای زنِ قربانی از تصویر زنی محجبه استفاده کرده سخن می‌گوید ناشی از همین نگرش است.فمینیست‌‌های پسااستعماری نشان داده‌اند که این دوگانه‌سازی جعلی است. چه بسیار زنان بی‌حجاب که اسیر ظلم و تبعیض و تعرض در ساختارهای مردسالار سکولار هستند. و چه بسیار زنان باحجاب که از مراتب عالی آزادی و استقلال و عاملیت برخوردارند.تقلیل دادن زنان باحجاب به زنان قربانی بخشی از پروژۀ تبلیغاتی استعماری برای سرکوب و تحقیر زنان مسلمان، حذف هرگونه مقاومت در برابر سلطۀ سیاسی و نظامی غرب و تسهیل عملیات یک‌دست‌سازی فرهنگی استعمار است. این‌ که روزنامۀ آخوند مکشفه هم‌نوا با این رویکرد عمل کند، تأسف‌آور است.اگر متهم کردن زنان به بی‌عفتی، صرفاً به دلیل نوع پوشش آنها بیانگر نگاهی کلیشه‌ای و غیراخلاقی است، استفاده از تصویر زن محجبه برای بازنمایی زنی قربانی هم دقیقاً نگاهی کلیشه‌ای و غیراخلاقی است. این دستۀ دوم هم برخلاف ادعاهای روشنفکرانه، عمیقا کلیشه‌ای و استعماری می‌اندیشند.
undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۵:۳۰

thumbnail
undefined*زبان اشیاء زن مبارز*چرا چادر دوام آورد و هنوز می‌تواند کسانی را عصبانی کند؟
مهدی تکلو، پژوهشگر مطالعات جنسیت
چادر سیاه زن ایرانی بیشتر از اینکه مصداقی برای مفهوم کلی لباس و پوشش باشد، جعبه سیاه کشف ‌اسرار زن ایرانی است. اگر بتوان چادر را رمزگشایی کرد و در یک کار نشانه‌شناسانۀ تاریخی دلالت‌های ‌اکنونی او را نتیجه گرفت، می‌توان صحنۀ نزاعی را که زن ایرانی در آن حاضر است صورت‌بندی کرد.‌چادر ریشه‌ای ایرانی دارد اما در دو قرن اخیر، ما شاهد نوعی هم‌نشینی فرهنگ ایرانی و سبک‌ زندگی ‌مسلمانی در کانون چادر هستیم. چادر در عهد صفوی و قاجار با اشکال و صورت‌های مختلفی که دارد بیش ‌از هر چیزی انتخاب خوبی برای پوشش زنانه است. زن ایرانی به مدد پوشش سرتاسری می‌توانست با حفظ مستورگی ‌گاهی استثنایی برای خروج از خانه را موجه و ممکن سازد. با آغاز مدرنیته تحمیلی و تقلیدی، چادر به عنوان یکی از اصلی‌ترین مظاهر «واپس‌گرایی» شناسایی و ‌صورت‌بندی شد. تجربۀ توتون و تنباکو و مشروطیت که حاکی از لحظاتی بود که زن ایرانی قدری توانسته ‌بود از الگوی رایج مستوره و در حاشیۀ خود عبور کرده و خودی نشان دهد، به مدرن‌سازان توصیه می‌کرد ‌برای تغییر قوارۀ جامعه به جامعۀ شبه‌اروپایی باید تغییر در زنان را جدی گرفت. در اینجا چادر یکی از اصلی‌ترین موانع استحالۀ هویتی زنان بود.‌در جریان قانون کشف حجاب ۱۳۱۴ اگر چه با مطلق حجاب سنتی مبارزه شد اما حتی در آن دوره به‌طور ‌خاص با چادر ستیز شد و هم در دورۀ دوم پهلوی که قانون مذکور ملغی شد، طرد چادر همچنان در دستور ‌کار قرار داشت و در این میانه چادر آماج انواع تهمت‌ها، برچسب‌ها، تمسخر‌ها و تخریب‌ها بود. پرسش مهم‌تر این است که چطور چادر دوام آورد؟ آیا ایدۀ «پوشیدگی بیشتر» در فرهنگ سنتی تا این ‌اندازه قدرتمند بود که بتواند استحکام خود را در برابر این حجم مستمر از هجمه‌ها حفظ کند؟ چرا زن ‌ایرانی با طرف مقابلش که مخالف این نماد بود به یک تعادلی از پوشیدگی نرسید که هم تا حد خوبی ‌تأمین‌کنندۀ حدود شرعی پوشش باشد و هم بتوان آن را در جهان مدرنیتۀ ایرانی هضم کرد؟ و پرسش ‌اساسی‌تر این است که چطور چادر زن ایرانی عصبانی‌کننده و مورد نفرت و کینۀ باطن مردسالار غرب و ‌غربگرایان است؟ اگر در یک پاسخ سطحی و ساده بگوئیم منشأ این غضب این است که حکومت اسلامی ‌پیروز در ۱۳۵۷ مجدداً چادر را به زنان بقبولاند آنگاه باید پرسش کنیم چگونه یک حکومت تازه‌تأسیس ‌توانسته یک عنصر کتک‌خورده را به این قدرت و وسعت احیا کند؟واقعیت این است که این چادر دیگر آن چادر نیست. زن ایرانی دست از چادر برنداشت اما همزمان از آن ‌دست کشید. به‌عبارت دیگر زن ایرانی به‌مثابه سوژۀ انقلابی یک بار چادر را از غلاف جهان اسلام شرقی و سنتی ‌بیرون آورد، به آن صیقل داد و سپس به چهرۀ تجددگرایی مردسالار کشید. چادر در جهان معنایی جدید زن ‌ایرانی همچنان حجاب برتر است اما وجه برتربودگی آن دیگر در امکان مستورگی بیشتر قرار نگرفته است. ‌ارزش‌های جدید زن انقلابی در وضعیت جدید، اراده‌ورزی و حضور در ساحت مقومیت تاریخ ‌بود. مستورگی منعطف انتخابی به او این امکان را می‌داد که چگونه با مدیریت فضا، قلمرو و بدن بتواند در ‌مصاف یک تاریخ مردساخته بر اراده‌ورزی خود صحه بگذارد. و الا برای زنی که به میدان‌های اساسی ‌سرنوشت راه یافته بود، مستورگی قلمرویی فاقد ارزش‌مندی فی‌نفسه به مثابه تکلیف بود. زن اسلامی جدید ‌برای رعایت پوشش به دنیا نیامده بود و پوشش خود را به مثابه امکانی برای مدیریت نحوۀ مؤثر حضور ‌می‌دید.‌اینجاست که رنگ‌های نسبتاً و کمابیش متنوع چادر از یک کثرت حداقلی به یک وحدت سیاه متمرکز ‌منتقل می‌شود. باکی هم از این نبود که زن ایرانی با پناه گرفتن ‌زیر چنین پارچۀ یکنواخت و ساده‌ای، هویتی توده‌وار و متحدالشکل پیدا کند که دیگر نتوان فردیت‌ها و ‌تشخص‌ها را در آن جستجو کرد. طیب خاطر از این باب بود که زن ایرانی توانسته بود در یک نزاع ‌چنددهه‌ای سکان هویت و ظاهر خود را دست بگیرد. در این صورت او هر گاه می‌خواست در چادر تا ‌اندازه‌ای که دلالت‌های سیاسی و ایدئولوژیک آن تضعیف نمی‌شود تکثر ایجاد کند و چاشنی رنگ را در ‌روسری و مانتو و آستین و چیزهای دیگر که از خلال محدودۀ چادر اذن حضور و نمایش پیدا می‌کردند به ‌قیافه و قوارۀ خود بیفزایند. این پیروزی برای نیروهایی که مترصد تسخیرپذیری زن ایرانی بوده و هستند ناگوار است و خشمی در آن‌ها ‌می‌آفریند که کتمانش برایشان ساده نیست. تلاش می‌کنند قداست تاریخی چادر را لکه‌دار کنند و تلاش ‌می‌کنند آن را در جهان متلون بازار جذب کنند.
undefined[مطالعه متن کامل](https://eqlimamag.ir/n069/)
undefined فصلنامه اقلیما | #اقلیما_مجازیمجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۸:۱۶

thumbnail
undefined*زنان روی دوچرخ*وقتی بی‌تصمیمی، خواسته‌ای ساده را به نماد اعتراض تبدیل می‌کند
هاجر اخشیک، پژوهشگر اجتماعی
موتورسیکلت، به عنوان وسیله‌ای کوچک، سریع، ارزان و در دسترس، بخش مهمی از نیاز حمل‌ونقل روزمرۀ مردم را پاسخ می‌دهد. برای بسیاری از شهروندان، موتور نه کالایی لوکس بلکه ابزاری ضروری برای کار، تحصیل و انجام امور زندگی است. بااین‌حال، صدور گواهینامه برای زنان در ایران، موضوعی مبهم و بلاتکلیف در عرصۀ سیاست‌گذاری است. درحالی‌که نوجوانی شانزده‌ساله می‌تواند با مجوز قانونی سوار موتور شود، زنان بالغ از همان حق محروم‌اند. این وضعیت، بیش از آنکه مسئله‌ای حقوقی یا شرعی باشد، بازتاب نوعی نگاه سلیقه‌ای در تصمیم‌گیری است؛ نگاهی که در عمل، میان جامعۀ واقعی و تصویر ذهنی مدیران فاصله ایجاد کرده است. بررسی قوانین راهنمایی و رانندگی نشان می‌دهد که در هیچ بند یا تبصره‌ای از قانون، اشاره‌ای به جنسیت نشده است. قانون صراحتاً می‌گوید هر فرد برای رانندگی هر وسیلۀ نقلیه باید گواهینامۀ مربوط به آن را دریافت کند، بدون آن‌که جنسیت را شرط بداند. بنابراین، از نظر قانونی، هیچ مانعی برای صدور گواهینامۀ موتور برای زنان وجود ندارد. باوجوداین، نهادهای مسئول سال‌هاست از تصمیم‌گیری دراین‌باره خودداری می‌کنند و موضوع را در ابهام نگه داشته‌اند. این تعلیق اغلب به «ملاحظات شرعی» نسبت داده می‌شود، بی‌آنکه مرجع رسمی فقهی حکمی صریح در این زمینه داده باشد. در واقع، نسبت‌دادن مسئله به شرع بیشتر نوعی گریز از مسئولیت تصمیم‌گیری است. تجربۀ اجتماعی نیز نشان می‌دهد چنین مانعی وجود ندارد: زنان سال‌هاست در فدراسیون موتورسواری ایران عضویت دارند، در مسابقات رسمی داخلی و بین‌المللی شرکت می‌کنند و در کنار خانواده به‌عنوان ترک‌نشین از موتورسیکلت استفاده می‌کنند. اگر چنین حضوری مغایر با موازین دینی بود، بی‌شک تاکنون واکنشی رسمی یا فقهی در برابر آن شکل می‌گرفت. بنابراین، مسئله نه در شرع و قانون، بلکه در سلیقه و ترس از تصمیم نهفته است. جامعه اما منتظر تصمیم رسمی نمی‌ماند. در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ، زنان برای کار، خرید و تحصیل از موتورسیکلت استفاده می‌کنند. برای آنان، موتور نه نماد فرهنگی یا سیاسی، بلکه ابزاری ساده برای رفع نیازهای روزمره است. این شکاف میان واقعیتِ جاری در جامعه و سکوتِ قانون، به روشنی نشان می‌دهد که وقتی سیاست‌گذار از واقعیت زندگی مردم فاصله می‌گیرد، تصمیم‌هایش نیز در خلأ معنا می‌یابد. جامعۀ زنده‌ای که هر روز در حال حرکت و تغییر است، به تعلیق عادت ندارد؛ وقتی قانون پاسخ‌گوی نیاز مردم نباشد، جامعه راه خود را می‌سازد. در چنین شرایطی، سلب یک حق اجتماعی، در وضعیتی که نه منع قانونی صریحی دارد و نه حرمت شرعی قطعی، دیر یا زود به بحران تبدیل می‌شود. تجربۀ ورود زنان به ورزشگاه‌ها نمونه‌ای گویا از این فرآیند است. سال‌ها تعلیق و سلیقه‌گرایی، مسئله‌ای ساده را به مطالبه‌ای نمادین بدل کرد که در نهایت نه با تدبیر داخلی، بلکه تحت فشارهای بیرونی حل شد. این پیشینه، هشداری جدی در مورد مسئلۀ موتورسواری زنان به شمار می‌رود.
undefined[مطالعه متن کامل](https://eqlimamag.ir/n070/)
undefined فصلنامه اقلیما | #اقلیما_مجازیمجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۰:۴۷

بازارسال شده از دفتر مطالعات جنسیت و جامعه
undefined️انا لله و انا الیه راجعون
سرکار خانم هاشمیخواهر گرامی و همراه و همکار ارجمندبا کمال تأسف و تأثر، درگذشت عمه گرامی سرکار عالی را صمیمانه تسلیت عرض می‌نماییم و از درگاه ایزد منان برای آن مرحومه علوّ درجات و رحمت واسعه الهی و هم‌نشینی با حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و برای جنابعالی و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم. ان‌شاءالله روح آن فقیده سعیده غریق رحمت و غفران الهی باد.از همه همراهان عزیز استدعا داریم، به‌پاس احترام و تشفی خاطر صاحبان عزا، فاتحه‌ای قرائت فرمایند.
با احترامدفتر مطالعات جنسیت و جامعه undefined @Gesostu_ir

۱۹:۴۷

undefinedعمه‌های ولایت در تاریخ undefined #بازتاب_اندیشه‌ها
یادداشت نجمه صالحی در کانال مجله افکار بانوان حوزوی:در تاریخ اسلام، واژه‌ٔ «عمه» تنها یک نسبت خویشاوندی نیست؛ نشانه‌ای از پیوند زنان مؤمن با جریان امامت و رسالت است. در بزنگاه‌های تاریخ اسلام، عمه‌هایی بودند که در کنار پیامبران و امامان ایستادند، بار مسئولیت را به دوش گرفتند و در صحنه‌های سرنوشت‌ساز، صدای حقیقت شدند.
صفیه بنت عبدالمطلب، عمه‌ی پیامبر(ص)، از اولین مسلمانان در مکه بود که با گروهی از آنان به حبشه هجرت کرد. او نه‌تنها پناه بنی‌هاشم بود، بلکه در میدان‌های نبرد، از اسلام دفاع کرد. روایت کرده‌اند که در برخی غزوات صدر اسلام به مجاهدان کمک می‌کرد و در غزوه خندق از زنان دیگر دفاع کرد و یکی از یهودیان متجاوز را کشت و این‌گونه پیام پایداری و شجاعت را به زنان مسلمان آموخت. او نخستین عمه‌ای بود که با ایستادگی‌اش، واژهٔ «عمه» را به شرافت نبوت پیوند زد.
بانوی دیگری که در تاریخ اسلام نامش می‌درخشد، زینب کبری(س) عمه‌ٔ امام سجاد(ع) است که قامتِ صبر را برافراشت و از میان آوردگاه خون، فریاد حق را به گوش تاریخ رساند. او بانوی پیام و پرچم‌دار تداوم عاشورا بود. عمه‌ای که با خطبه‌هایش در کوفه و شام، حقیقت را از اسارت رها کرد و به بشریت آموخت که سکوت در برابر ظلم، هم‌سنگ سقوط است.
چند نسل بعد، در روزگار امام رضا(ع)، نام بانویی دیگر شهرت یافت؛ حضرت معصومه(س)، عمه‌ٔ جوادالائمه(ع). او با هجرتی هوشمندانه از مدینه به سوی ایران، راه پیوند دو سرزمین ایمان را هموار کرد. هجرت او، حرکتی زینبی در قامت عمه‌ای جوان بود؛ حرکتی که ایران را در آغوش ولایت جای داد. چه بسا از برکت حضور اوست که در هر گوشه‌ٔ شهر قم، بقعه‌ای، صحن کوچکی، یا بارگاهی آرام‌بخش برپا شده است. وجود او بود که قم را به پایتخت علم و معرفت تبدیل کرد.
در قرن سوم هجری، در دوران خفقان عباسی، عمه‌ای دیگر پاسدار ولایت شد: حکیمه خاتون(س)، دختر امام جواد(ع) و عمه‌ی امام حسن عسکری(ع). او نه‌تنها شاهد ولادت امام مهدی(عج) بود، بلکه پس از شهادت برادرزاده‌اش، در روزگار غیبت صغری، به‌عنوان امین امام و پناه شیعیان شناخته شد. حکیمه خاتون بانویی عالِمه، شجاع و مدافع ولایت بود که در سکوت خانه‌اش، حریم امامت را از گزند دشمنان حفظ کرد. در حقیقت، او نگهبان آخرین فصل حضور معصوم در میان مردم بود.
و این خط نورانی، در روزگار معاصر نیز ادامه یافت. امام خمینی(ره)، احیاگر بزرگ قرن و پرچمدار انقلاب اسلامی ایران، در کودکی تحت کفالت عمه‌ی خویش پرورش یافت. این بانوی مؤمنه، پس از شهادت پدر ایشان، مسئولیت تربیت کودک یتیم را برعهده گرفت و با صبر و ایمان، روح بزرگ او را در دامان خویش پروراند. حضور او نشان می‌دهد که «عمه» در فرهنگ اسلامی، مأمنی تربیتی و معنوی است که نسل ولایت در پناه آن رشد می‌کند.
تاریخِ ولایت در سایه‌ی زنان مؤمنه‌ای شکل گرفته که در لحظه‌های حساس، رسالت خود را با صبر، هجرت، تربیت و حمایت از ولیّ خدا ادا کردند. این‌ها برشی از اقدامات بانوان در عرصه‌های مختلف است که تهدیدها را به فرصت تبدیل کردند و الگویی شدند برای زنان دیگر، تا بدانند در منظومه‌ٔ الهی زن همواره می‌تواند حافظ شعله‌ٔ ایمان باشد.
undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۵:۵۹

undefined«معاشرت معروف» با زنان، یعنی برابری را رعایت کنید!undefined #بازتاب_اندیشه‌ها
حجت‌الاسلام دکتر حبیب‌اله بابائی در کانال شخصی:به فعلیت رسیدن توان‌های متفاوت در فرد فرد جامعه، ظرفیت‌های تازه و زمینه‌های مؤثری را برای صورت‌بندی و ترقی جامعه و تمدن انسانی به‌وجود می‌آورد. علامه طباطبایی ذیل آیۀ شریفۀ ۱۹ سوره نساء می‌نویسد:معاشرتى كه از نظر مردان معروف و شناخته شده و دربين آنها متعارف است، اين است كه يك فرد از جامعه، جزئى باشد مقوم جامعه، يعنى در تشكيل جامعه دخيل باشد و دخالتش مساوى باشد با دخالتى كه ساير اعضا دارند و در نتيجه، تاثيرش در بدست آمدن غرض تعاون و همكارى عمومى به مقدار تاثير ساير افراد باشد و بالآخره همه افراد مورد اين تكليف قرار گيرند كه هر يك كارى را كه در وسع و طاقت دارد و جامعه نيازمند محصول آن كار است انجام دهند، و آنچه از محصول كارش مورد نياز خودش است، به خود اختصاص دهد و مازاد را در اختيار ساير افراد جامعه قرار داده، در مقابل از مازاد محصول كار ديگران آنچه لازم دارد بگيرد، اين آن معاشرتى است كه در نظر افراد جامعه معروف است، و اما اگر يك فرد از جامعه غير اين رفتار كند ـ و معلوم است كه غير اين تنها يك فرض دارد ـ و آن اين است كه ديگران به او ستم كنند و استقلال او در جزئيت براى جامعه را باطل نموده، تابع و غيرمستقل سازند؛ به اين معنا كه ديگران از حاصل كار او بهره‌‏مند بشوند، ولى او از حاصل كار ديگران بهره‏‌اى نبرد، و شخص او را مورد استثنا قرار دهند. چنین بیانی نشان از آن دارد که اسلام با کشیدن خط بطلان بر تمام باورهای جاهلانه آن زمان، زن را به عنوان انسانی ارزشمند و با عزت معرفی کرده و می‌فرماید: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»(همه از همید) و باید با مشارکت هم به ساختن جامعۀ انسانی بپردازید که جامعۀ انسانی به هر دوی شما به صورت برابر نیازمند است. (طباطبایی، المیزان، ج ۴، ص ۲۵۵- ۲۵۶)
undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۵:۴۴

undefined از خطبه‌خوانی به نوحه‌سرایی؟ بریده باد!undefined #بازتاب_اندیشه‌ها
یادداشتی به مناسبت ایام فاطمیه به قلم علی ریاحی‌پور:سال‌های سال است که در ایام فاطمیه اول و دوم عموم دوستداران و محبین حضرت زهرا(س) پای منبر واعظان و خطیبان می‌نشینند و با روضه و ذکر مصائب اهل‌بیت توسط مادحين آل الله، بر رنج‌ها و ظلم‌هایی که بر دختر رسول الله(ص) صورت گرفت می‌گریند و بر سر و‌ سینه می‌زنند.واقعیت آن است که متأسفانه از فاطمه‌ای که برخی تریبون‌داران محافل مذهبی معرفی می‌کنند تا فاطمه‌ای که پیامبر‌اکرم(ص) و امير‌المؤمنين(ع) در ثنایش سخن‌ها گفته‌اند فاصله زیاد است.بلا‌شک فاطمه، فاطمه است اما این فاطمه‌ای که غالباً این روزها از آن می‌شنویم فاطمه نیست. فاطمه‌ای که خلاصه شود در گزاره‌هایی چون در، دیوار، کوچه، مسمار، آتش، هیزم و در پایان هم احساس ترحمی و... همه فاطمه نیست. فاطمه‌ای که اهل قعود است و نه قیام! اشکال آن است که از پشت در رفتن بگوییم اما از چرایی آن نگوییم.
اگر شهید مطهری در قید حیات بود احتمالاً در مقابل این قرائت تخدیری از فاطمه زهرا(س) بعد از نگاشتن کتاب «حماسه حسینی» به فکر نگارش کتاب «حماسه فاطمی» می‌افتاد.منبرها و مرثیه‌هایی که از همه چیز می‌گویند، اما از خطبه انقلابی، صریح و بدون لکنت فاطمه در منکوب کردن برخی اعاظم، علما، انصار و مهاجرین چیزی نمی‌گویند. از «الجار ثم الدّار» فاطمه که بیانگر مسئولیت اجتماعی و لزوم کنشگری‌های اجتماعی می‌باشد سخنی گفته نمی شود، از خانمی که تک‌تک به در خانه انصار و مهاجرین رفت و از اصلح بودن علی(ع) گفت و اندکی در بیان حق مصلحت‌سنجی نکرد و حاضر نشد مصداق روایت «الساكت اخو الراضی» شود حرفی زده نمی شود، از بانویی که سیلی خورد و هزینه داد تا امر به معروف و نهی از منکر را تا ابد الدّهر به یادمان بیاندازد سخنی به میان نمی آورند.
حضرت زهرا (س) اگر هم می‌گریست برای بی‌عدالتی و فسادی که قرار بود در آینده بر جامعه‌اسلامی حاکم شود می‌گریست، نه چون شوهرش به خلافت نرسیده‌است. حتی گریه او هم توأم با دغدغه و مسئولیت‌شناسی سیاسی و اجتماعی است. او انحراف انقلاب نبوی را می‌دید. او اشرافیت خواص و شکم‌بارگی ستمکاران را می‌دید. او زراندوزی و تکاثر مدعیان دینداری و مقدس‌مآبان عافیت‌طلب را می‌دید و می‌گریست.فاطمه تخدیریِ برخی محافل مذهبی ما همان فاطمه‌ای است که آیت الله خامنه‌ای سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد امام حسن مجتبی مشهد فرمود:« بریده باد زبانی که اینگونه این بانوی مجاهد را معرفی کند.» ... «بعد از رحلت پیغمبر [یک] زن جانش را فدا میکند برای این که حکومت به نااهل نرسد. اگر فاطمه زهرا، زنِ امیر‌المومنین هم نبود قضیه همین بود. از شوهرش دفاع نمیکرد از زمامدار به حق دفاع میکرد.»نمی‌گوید من حالا باردارم، بمانم چند روز دیگر آتششان فروکش کند، نه! لطفش در این همین است که در شدیدترین موقعیت‌ها بزرگترین وظیفه‌ها انجام بگیرد و شدیدترین لطمه‌ها بر جسم‌و‌جان وارد بیاید.مردان و ریش‌سفیدان و قدرتمندان مهاجر و انصار زیر بار رفتند، بعضی فریب خوردند بعضی کوتاهی کردند این زن نه فریب می‌خورد نه تنبلی می‌کند، نه حاضر است به‌هیچ قیمتی رضایت بدهد. این است که زدند. بعد از آنی که زدند بیهوش شد وقتی که به هوش آمد دید مثل اینکه قضیه در شرف انجام است. نگفت مریضم، به مسجد رفتن به گریه بسنده نکردن بریده باد زبانی که شأن زهرا(س) را از خطبه‌خوانی به نوحه‌سرایی تبدیل می کند.
اگر خطبه زهرا را نگفتید، گریه زهرا هم معنی پیدا نمی‌کند. اگر نفهمیدیم که زهرا آنجا چگونه سخن گفته است، نمی فهمیم که گریه او به چه معناست.باز به همین هم اکتفا نمی‌کند. به گفته‌ای چهل شب مرتب در خانه این مرد در خانه آن آدم معروف در خانه‌ٔ آن چهره سرشناس می‌رود آن زنی که به آن صورت سقط جنین کرده، آن زنی که ضربت دیده، آن زنی که آسیب خورده است. این کارها همه یکسره مبارزه ممتد است مبارزه‌ای از چند نوع با چند جلوه، مبارزه مثبت، مبارزه با جسم، مبارزه با زبان، مبارزه با تلاش‌های پنهانی و نیمه شبانه مبارزه با مبارزه با سخن گفتن با زنان مصاحبه فاطمه زهرا با زنان انصار عجیب است. پر از مطالب اجتماعی سرشار. [و] آخرش هم مبارزه منفی در شب دفن شدن.
وقتی از فاطمه معترض انقلابی، فریادگر و غیر محافظه‌کاری که نسبت به ارتجاع گفتمانی و بازگشت به ارزش‌های جاهلی قبل از انقلاب نبوی و تن‌آسایی و تن‌پروری و راحت‌طلبی و خوگرفتن به وضع موجود و سر سفرهٔ انقلاب نبوی نشستن خواص هشدار می‌دهد. سخنی به میان نیاوریم، دیگران از فاطمه‌ای ساکت مظلوم و مهجوری که در شب و در میان تاریکی تشییع و تدفین شده روایت‌گری می‌کنند.
undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۵:۱۷

undefined بودن در برابر شدن: تَحَجُّر آناتومیِ یک توقف undefined #بازتاب_اندیشه‌ها
حجت الاسلام میثم پیمان‌جو نوشت:در کالبدشکافی موانعِ حرکتِ یک انقلاب، «تحجر» نه یک عارضه‌ٔ سطحی، بلکه یک مکانیسمِ فلج‌کننده با ابعاد شناختی، عملی و راهبردی است. تحلیل دقیق این پدیده نشان می‌دهد که خطرِ آن از دشمنِ بیرونی کمتر نیست، زیرا از درون، موتورِ حرکت را خاموش کرده و مسیر را برای انحراف هموار می‌سازد.
۱. بُن‌مایه‌ی شناختی: ناتوانی در فهم «حرکت» و «زمان»جوهرِ اصلی تحجر، «توقف» است. فرد متحجر در یک مقطع از تاریخ منجمد شده و قدرتِ درکِ «حرکت» را از دست داده است. او جهان را از طریق دوگانه‌های منسوخ و آشنای خود (مانند چپ و راست، کمونیسم و سرمایه‌داری) تفسیر می‌کند. از این رو، وقتی با پدیده‌ای نو و هویتی مانند «انقلاب اسلامی» مواجه می‌شود که در این قالب‌ها نمی‌گنجد، دچار بحرانِ فهم می‌شود. او نمی‌تواند بپذیرد که «حرفی نو» به میان آمده است. این «جمود فکری» و «سطحی‌نگری» باعث می‌شود هرگونه پویایی را یا به دشمن نسبت دهد یا بدعتی ضالّه بخواند.
۲. کارکردِ عملی: تولید «خلأ» و زمینه‌سازی برای «وَلَنگاری»ویرانگرترین اثر تحجر در میدان عمل رخ می‌دهد. این جریان در مواجهه با پرسش‌های پیچیده‌ی عصر (مسئله زن، تکنولوژی، سبک زندگی)، فاقد «پاسخ ایجابی» و سازنده است. تنها ابزار او «نفی» است: این حرام است، آن ممنوع است، این را دفن کنید. اما برای «چگونه زیستن» در دنیای امروز، هیچ جایگزینی ارائه نمی‌دهد.اینجاست که یک معادله‌ی راهبردی شکل می‌گیرد:جریان حق (انقلاب): به دنبال «حرکت صحیح» و ارائه‌ی پاسخ ایجابی است.جریان تحجر: با ایجاد مانع و نفی، جلوی «حرکت صحیح» را می‌گیرد.جریان ولنگاری (غرب‌زدگی): از «خلأ» ایجاد شده توسط تحجر تغذیه کرده و «حرکت غلط» را به عنوان تنها گزینه‌ی موجود به جامعه عرضه می‌کند.
بنابراین، تحجر، علتِ اصلیِ ظهور و قدرت گرفتن ولنگاری است. تا زمانی که جریان متحجر با پاسخ‌های سلبی خود میدان‌داری می‌کند، جامعه‌ی تشنه‌ی پاسخ، ناگزیر به سمت جریان انحرافی کشیده می‌شود. از این منظر، مبارزه با تحجر و باز کردن راهِ حرکت، به طور خودکار جریان ولنگاری را به حاشیه می‌راند.
۳. ابزارِ راهبردی: سرمایه‌گذاری «استکبار» بر حماقتجریان استکبار، هوشمندانه‌تر از آن است که تمام انرژی خود را صرف مقابله‌ی مستقیم کند. او دریافته است که مؤثرترین راه برای متوقف کردن یک نهضتِ درونی، فعال‌سازیِ «جریان متحجر» در داخل آن است. استکبار، این جریان را به دو شکل به خدمت می‌گیرد:استفاده از حماقت: استکبار بر «سطحی‌نگری» و «جمود» متحجرین سرمایه‌گذاری کرده و آن‌ها را علیه هرگونه حرکت اصلاحی و پیشرو در جبهه‌ی خودی تحریک می‌کند. متحجر، به دلیل ناتوانی در شناخت دشمن اصلی، ناخواسته به پیاده‌نظام دشمن تبدیل می‌شود.ارائه‌ی تصویر وارونه: استکبار تلاش می‌کند تا چهره‌ی تحجر را به عنوان سیمای واقعی و اصلی انقلاب به جهان معرفی کند تا نخبگان، جوانان و آزاداندیشان را از آن بیزار و گریزان سازد.در واقع، اگر استکبار نتواند جریان متحجر را درون یک دین سازماندهی و تقویت کند، توانایی پیشبرد پروژه‌های خود را تا حد زیادی از دست خواهد داد.
۴. چهره‌ی امروزین: تحجر در عصر «ساختن»اگر در دوران امام (ره)، تحجر بیشتر چهره‌ای سلبی و طردکننده داشت، در دوران کنونی که عصر «ساختنِ ایران» است، پیچیدگی و خطر آن دوچندان شده است. تحجرِ امروز در برابر مسائل انضمامی و تمدنی مانند الگوی پیشرفت، نظام پولی و بانکی، واکسن و طب مدرن، و دیپلماسی بین‌المللی، با ارائه‌ی راه‌حل‌های سطحی و غیرواقعی (مانند بازگشت به طلا به جای پول)، عملاً مانع از شکل‌گیری یک «زیست تمدنی» کارآمد می‌شود. این مبارزه بسیار «دشوارتر» است، زیرا دیگر بر سر کلیات نیست، بلکه بر سر مصادیقِ ساختنِ یک تمدن است.
آزاداندیشی، تنها پادزهرراه عبور از این بن‌بست، نه صرفاً نقدِ تحجر، بلکه غلبه بر آن از طریق «آزاداندیشی انقلابی» است. آزاداندیشی به معنای شجاعتِ تولید «پاسخ‌های ایجابی» برای مسائل زمانه است. تنها با ارائه‌ی یک الگوی زندگیِ جذاب، کارآمد و پیشرو است که می‌توان خلأ را پُر کرد و همزمان، هم جریان تحجر را از موضوعیت انداخت و هم بساط ولنگاری را برچید. انقلاب، «شدن» است و تحجر، اصرار بر «بودن»؛ و در این نبرد، آینده از آنِ حرکت است.
فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۵:۵۴

undefined کلیشۀ نقش‌های جنسیتی، میراث دین‌داری منجمد!undefined #بازتاب_اندیشه‌ها
گزارش اختصاصی پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح از نشست علمی «معیارهای پذیرش ثبات و تغییر در فرهنگ‌های ارزش محور» با حضور حجت الاسلام و المسلمین مجید دهقان، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب:چرا با وجود همه تحولات اجتماعی و فرهنگی، مادری همچنان به‌عنوان امری زنانه تلقی می‌شود و پدران حتی در جوامع مدرن تمایلی به مشارکت فعال در تربیت فرزند ندارند؟» وی بر این باور است که این امر را نمی‌توان تنها با تکیه بر نصوص دینی توضیح داد، بلکه باید سه سطح تحلیلی را از هم تفکیک کرد:۱. دین (به‌معنای وحی و متن مقدس)،۲. تفسیر دینی (فهم و برداشت عالمان و مفسران از دین)،۳. دینداری (نحوه زیست مؤمنان و کنش دینی آنان در جامعه).او گفت: «آنچه ما امروز به‌عنوان نقش‌های زنانه یا مردانه می‌شناسیم، بیشتر حاصل تفسیر دینی و تجربه دینداران است، نه لزوماً محتوای خودِ دین.»
در ادامه، دهقان توضیح داد که تفسیر دینی لزوماً آیینه‌ای مستقیم از دین نیست. ممکن است آموزه‌ای در متن وحیانی وجود داشته باشد. اما در اندیشه و ساختار اجتماعی دوره‌ای خاص بازتاب نیابد. و برعکس، ممکن است برخی تفاسیر فرهنگی به نام دین جا بیفتند، بی‌آنکه ریشه‌ای در نصوص اصیل داشته باشند. به گفته او، مثال روشن این موضوع، تلقی تاریخی از «تدبیر منزل» است که در متون قدیمه امری مردانه شمرده می‌شد، اما در گذر زمان و در تعامل میان فرهنگ و دین، به‌تدریج به‌عنوان «نقش زنانه» تثبیت شد. این تحول نه صرفاً فقهی، بلکه اجتماعی و فرهنگی بوده است.
در تحلیل دکتر دهقان، بخش قابل توجهی از تداوم ساختارهای نابرابر جنسیتی در حوزه سوم یعنی «دینداری» ریشه دارد؛ جایی که مؤمنان در زندگی روزمره خود با دین مواجه می‌شوند. او گفت: «بسیاری از مردان دیندار در کنش روزمره خود، درک و تربیتی از پدری دارند که بر مالکیت و کنترل استوار است، نه بر مشارکت انسانی.» به باور او، در چنین وضعی حتی اگر قوانین و فتوای فقهی تغییر کند، رفتارهای روزمره به‌سختی دگرگون می‌شود، زیرا ریشه در تربیت فرهنگی و تجربه زیسته دارد.دهقان تأکید کرد که «مردان ما در حوزه پدری تربیت نشده‌اند؛ آن‌ها اغلب زن را نه به‌عنوان شریک انسانی، بلکه به‌عنوان بخشی از دارایی خود تلقی می‌کنند، و همین نگرش فرهنگی مانع تحقق مشارکت برابر در خانواده می‌شود.»
undefined مطالعه کامل گزارش
undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۷:۴۱

undefined*پارادوکس مهریه: وقتی آمار یک چیز می‌گوید و طرح مجلس چیز دیگر*undefined#بازتاب_اندیشه‌ها
محمدصادق امانی نوشت: بررسی طرح موسوم به اصلاح قانون مهریه در مجلس با کشمکش‌هایی در فضای عمومی و رسانه‌ای روبه‌رو شده‌است. این یادداشت به‌دنبال بررسی محتوایی این طرح نیست بلکه از منظر شکلی و در دستورکار قرار گرفتن طرحی با هدف تسهیل شرایط پرداخت مهریه برای مردان به موضوع می‌پردازند و سوالاتی را مطرح می‌کند. سوالاتی که جواب‌هایش الزاماً آماده نیست و نیاز به تأمل و تفکر دارد.
بر اساس گزارش مرکز افکار سنجی متعلق به مجلس شورای اسلامی که امسال انجام شده است؛ ۶۱ درصد مردم به میزان «زیاد و «خیلی زیاد» مهریه را به‌عنوان پشتوانه مالی زنان محسوب می‌کنند. این آمار برای خود زنان ۷۱ درصد است. یعنی از هر ۱۰ زن، ۷ زن معتقد است که مهریه به میزان «زیاد و خیلی زیاد» پشتوانه مالی زن محسوب می‌شود.
بر اساس همین افکار سنجی، حدود ۷۲ درصد مردم، وصول مهریه برای زنان را به میزان زیاد و خیلی زیادی دشوار ارزیابی کرده‌اند. این آمار برای زنان به ۸۳ درصد می‌رسد. یعنی از هر ۱۰ زن در کم برآورد‌ترین شکل ممکن ۸ زن معتقد است که وصول حق مهریه دشوار است.
با‌توجه به آمار بالا، ادراک عمدهٔ مردم و به‌خصوص زنان بر پشتوانه بودن مهریه برای زن و همچنین دشواری وصول این حق استوار است. در این شرایط در طرح مطرح‌ شده در مجلس به‌دنبال آسان‌تر کردن شرایط پرداخت مهریه برای مردان و به‌ عبارتی‌ دیگر سخت‌تر کردن فرآیند وصول مهریه برای زنان است! یعنی نه‌تنها دغدغهٔ جامعه و زنان، وارد دستورکار نشده‌است بلکه طرح اولیهٔ مجلس در تعارض با ادراک عمومی است.
در اینجا باید از تصمیم‌گیران پرسید چه پاسخی برای این شکاف بین ادراک جامعه و طرح مجلس وجود دارد؟ چه گفتاری برای اقناع جامعه و به‌خصوص زنان خلق شده‌است؟ آیا به پیامد‌های ناخواسته بی‌توجهی به این شکاف ادراکی فکر شده‌است؟ اساساً جایگاه خواسته‌ها و مطالبات زنان در نظام حکمرانی کجاست؟ چرا تسهیل پرداخت مهریه به دستورکار چندبارهٔ پارلمان وارد می‌شود اما تقویت ضمانت اجرای مهریه نه؟
بر اساس افکار سنجی فوق؛ حدود ۲۴ درصد مردم شروط ضمن عقد را به‌نفع زنان می‌دانند؛ درحالی که ۱۲ درصد مردم مهریه سنگین را به‌نفع زنان می دانند. موضوعی که نشان می‌دهد اگر کسی می‌خواهد مشکل مهریه‌های سنگین را حل کند می‌توان به‌نوعی آن را با شروط ضمن عقد حل نماید. همچنین در نتایج این افکارسنجی آمده‌است که ۶۷ درصد افراد جامعه معتقدند که بخشش مهریه در زمان طلاق، می‌تواند به زنان در گرفتن حق نگهداری از فرزندان کمک کند. به‌عبارتی دو سوم جامعه قائل به این هستند که می‌توانند برای حل مشکل حضانت فرزند از ابزار مهریه استفاده کنند. با‌این‌وجود اما نه برای شروط ضمن عقد و نه موضوع حضانت فرزندان در طرح مجلس تدبیری اندیشیده نشده و اساساً این خواسته و مسئله زنان وارد دستور کار نشده‌است.
البته فراتر از نظام پارلمانی این سوال از گروه‌های مرجع هم وجود دارد که خواسته‌های زنان چه جایگاهی در گفتار و گفتمان آنان دارد؟ چه پاسخی برای این مسئله دارند؟ آیا اساساً مسائل زنان به‌عنوان یک مشکلی که باید برای آن تدبیری اندیشیده شود به رسمیت شناخته شده‌است؟ برای مثال چرا تاکنون برای تسهیل پرداخت مهریه، نامه‌نگاری‌های مختلفی از قم با مسئولان صورت گرفته‌است اما تاکنون نامه‌ای برای اصلاح وضعیت خروج از کشور زنان، حضانت، وصول مهریه و شروط ضمن عقد انجام نشده‌است؟ پر واضح است که در اینجا منظور چرایی نامه‌نگاری برای تسهیل پرداخت مهریه نیست بلکه چرایی نامه‌نگاری نکردن برای دغدغه‌ها و مسائل زنان است.
البته یک نکته مهم که در اعتراضات به این مصوبه وجود دارد، پیشگامی زنان مذهبی در اعتراض به این مصوبه است. این افراد از جهت محتوایی معتقدند این مصوبه تعادل خانواده را بیش‌ازبیش به‌نفع مردان و به‌ضرر زنان به هم می‌زند. با‌این‌وجود این اعتراض و مطالبه اصلاح مصوبه از خاستگاه دینی و مذهبی صورت می‌گیرد. معترضان خودی هستند و از این نظر امکان دیگری‌سازی از آنها وجود ندارد. مثلا نمی‌توان با برچسب‌هایی مثل« فمنیستی بودن» یا «کاذب بودن مطالبه» و «مسئله‌دار بودن افراد مطالبه‌گر» صدای اعتراضات را خاموش کرد. بر‌این‌اساس به‌لحاظ شکلی، فرصت اصلاح مصوبه و در نظر گرفتن خواسته‌های زنان وجود دارد به شرطی که زنان و نخبگان فعالانه‌تر عمل کنند.
undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۳:۳۱

undefined وقتی چادر، دیپلماسی غرب را می‌ترساندundefined#بازتاب_اندیشه‌ها
گزارش خاطرات سفیر انگلیس از چند دختر چادری در دانشگاه شیراز و آشفتگی قدرت‌های خارجی در برابر بازگشت هویت اسلامی:پوشش چادر از دید دولت‌های استکباری و جهانخواران غربی، نوعی جامه رزمی و ضدفرنگی بود. از این رو به‌شدت از چادر نفرت و وحشت داشتند. چادر از دید آنان مانند لباس سپاه پاسداران و نیروهای بسیجی پنداشته می‌شد؛ همان‌گونه که امروز دولت های خودباخته و زبون امریکا و اروپا از دیدن یک نیروی سپاهی و بسیجی سخت به‌خود می‌لرزند و چه‌بسا قالب تهی کنند. در آن روز یک چادری برای آن‌ها مانند یک پارتیزان به شمار می‌آمد و از او واهمه داشتند و رژیم شاه را برای کنار زدن چادر زیر فشار قرار می‌دادند. خاطرات آخرین سفیر انگلیس در دوران شاه از دیدن چند دختر چادری درخور توجه است:
«... من خود به خاطر دارم که در ماه نوامبر همان سال [سال 56] وقتی که برای ایراد نطقی در یک سمینار به دانشگاه شیراز رفتم، شش دانشجوی دختر را دیدم که در اواسط جلسه با چادر سیاه وارد سالن شدند و در کنار هم در ردیف عقب نشستند. آن‌ها تا پایان سخنرانی ساکت نشستند ولی حرکت آن‌ها حالت اعتراض داشت! در بازگشت به تهران در هواپیما موضوع را با یکی از اساتید دانشگاه اصفهان که در سمینار حضور داشت، در میان گذاشتم. او به من گفت که در چند ماه گذشته شاهد افزایش چشمگیر گرایش مذهبی در میان دانشجویان دانشگاه اصفهان بوده است. استاد مذکور افزود که چون در محوطه دانشگاه زندگی می کند در این اواخر شاهد برگزاری مراسم متعدد نماز و دعای جمعی از طرف دانشجویان در فضای باز بوده است...»
از این خاطرهٔ جناب سفیر جزیره انگلستان به‌درستی می‌توان دریافت که نامبرده از دیدن چند دانشجوی چادری تا چه پایه‌ای دچار استرس و آشفتگی شده‌است که اولاً دقت کرده‌است که چند نفرند. یک سخنران هنگام سخنرانی، به ورود‌ و‌ خروج افراد کمتر می‌تواند توجه داشته باشد؛ مگر نسبت به واردشوندگان حساسیتی داشته باشد. دوم، این دانشجویان چادری را کاملاً زیر دید داشته و حتی محل نشستن آنها را که در یک ردیف در عقب نشستند! دنبال کرده‌است. شاید اگر جلوتر می آمدند جناب سفیر راه گریز در پیش می‌گرفت! سوم اینکه ساکت نشستند! انگار نگران بوده است که مبادا یک باره ضد او شورش کنند! چهارم می‌گوید حرکت آنها حالت اعتراض داشت! لیکن توضیح نمی‌دهد چه رفتاری از آنها سر زد که از دید او نشان اعتراض بود! بی‌تردید این برداشت او ریشه در توهمی دارد که به او دست داده‌است. پنجم اینکه حضور دانشجویان چادری در سالن سخنرانی تا آن پایه فکر او را به خود مشغول کرده بوده که در بازگشت به تهران در هواپیما موضوع را با یکی از اساتید همراه در میان گذاشته است.
آنچه از خاطره این سفیر زبون آمده است گوشه ای از ترس و لرز زورمداران جهان استکباری را به نمایش می‌گذارد که به‌رغم آن بایال‌وکوپال عاریه‌ای و ادعای ابرقدرتی، چگونه در برابر چند دانشجوی چادری خود را می‌باختند و رشتهٔ فکری آنان از هم گسسته می‌شد و آرامش خود را از دست می‌دادند و با این وضع جای تردید نیست که شاه را که برای آنها یک گماشته بی‌اراده به شمار می.آمد زیر فشار قرار می‌دادند که چادر و چادری‌ها را از میان ببرد و آنان را از خطر چادر و چادری برهاند.
منبع: نهضت امام خمینی، ج5، صص429-428

undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۳:۰۲

thumbnail
undefined*مهریه در کوران بی‌مهری!*چرا زنان بار قوانین نامتعادل را به‌دوش می‌کشند؟
مینا یاری، پژوهشگر مطالعات زنان و خبرنگار 
در هفته‌های اخیر، مجلس شورای اسلامی سرانجام کلیات طرح اصلاح قانون مهریه را تصویب کرد؛ طرحی که هدف اعلامی آن «حبس‌زدایی از محکومان مالی مهریه» است، اما واکنش‌های موافق و مخالف نشان می‌دهد که این طرح بیش از آنچه در ظاهر پیداست، بار معنادار حقوقی، اجتماعی و جنسیتی دارد. لذا به نظر می‌رسد این تغییر، در یک بستر نامتعادل حقوقی شکل گرفته است؛ بستری که سابقه‌اش به تحولات تدریجی در نقش زن و مرد در خانواده، منافع جنسیتی و ساختار قانون‌گذاری بازمی‌گردد. مهریه در اصل نشانه‌ای از صدق و تعهد مرد بود؛ هدیه‌ای معنوی که مرد برای اثبات محبت و پایبندی خود تقدیم می‌کرد. اما با گذر زمان، زنان و خانواده‌های آنان در روند مواجهه با ساختارهای حقوقی موجود به تجربه‌ای مشترک رسیدند؛ «قوانین خانواده، در بسیاری از موارد، تکیه‌گاه محکمی برای زن فراهم نمی‌کند». در چنین وضعیتی، حمایت حقوقی از زن دست‌کم در تجربۀ زیسته بسیاری از آنان، یا بسیار محدود بود یا عملاً قابل اتکا نبود.  در نتیجه، مهریه کم‌کم نقش تازه‌ای پیدا کرد؛ زنان دریافتند تنها مهریه می‌تواند در خلأ حمایت‌های قانونی به یک «ضمانت‌نامه حداقلی» برای امنیت آینده تبدیل شود. اما نکتۀ مهم این است که این تغییر، ابتدا از سوی خانواده‌های دختران، به‌ویژه پدران رخ داد. بسیاری از پدران به تدریج به این نتیجه رسیدند که در برابر حقوق قانونی مردان، نمی‌توانند تضمینی واقعی برای امنیت آیندۀ دخترشان فراهم کنند.   این‌گونه شد که مهریه از یک «هدیه معنوی» به «ابزار محافظتی» تبدیل شد؛ ابزاری که در واقع پاسخ عرفی جامعه به کمبودهای حقوقی و قدرت چانه‌زنی برای زنان در هنگام طلاق است. بنابراین وقتی نظام قانون‌گذاری امروز به جای بازنگری جامع در ساختار حمایتی زنان، صرفاً به کاهش ضمانت اجرای مهریه می‌پردازد، در واقع تنها تکیه‌گاه باقی‌مانده زنان را تضعیف می‌کند؛ بدون اینکه خلأهای حمایتی گسترده‌ای را که مهریه برای پر کردن آن‌ها شکل گرفته بود، اصلاح کند.  به نظر می‌رسد قانون‌گذار طی سال‌ها رویکرد متعادلی نسبت به جنسیت و روابط خانوادگی نداشته است. این امر باعث شده که در بسیاری از سیاست‌ها، زن به‌صورت ضمنی در جایگاه مسئولی برای نابسامانی‌ها دیده شود؛ درحالی‌که مرد کمتر در موقعیت پاسخ‌گویی قرار می‌گیرد. این نگاه به‌تدریج الگوی تصمیم‌گیری در قانون‌گذاری را نیز شکل داده است.  به همین دلیل، در موضوع مهریه نیز معمولاً «زنِ مطالبه‌کننده» مرکز توجه قرار می‌گیرد، نه سازوکاری که مهریه در چارچوب آن شکل می‌گیرد. با این حال، قانون‌گذار در مواجهه با چالش‌های مهریه، چون نمونه‌های معدودی از سوءاستفاده دیده شده، کل پدیده را بر مبنای همان اقلیت تحلیل می‌کند. در نتیجه، بار اصلی این ناکارآمدی نه بر ساختار، بلکه بر رفتار زنان گذاشته می‌شود. این امر در کنار مسئلۀ تورم در کشور موجب شده که در قوانین اخیر، سیاست‌گذار بیشتر بر کاهش مسئولیت مردان  به‌ویژه در حوزۀ مالی تمرکز کند.  این رویکرد، نوعی تناقض در سیاست‌گذاری خانوادگی ایجاد کرده است. از یک سو، در گفتمان رسمی تأکید می‌شود که زن باید عمدتاً در حوزه خانه و خانواده فعال باشد و تأمین اقتصادی خانواده بر عهده مرد قرار گیرد. اما از سوی دیگر، همان ابزارهای مالی که باید در چنین الگویی به امنیت اقتصادی زن کمک کنند، در قوانین به‌تدریج تضعیف شده‌اند.   نتیجه این است که اگر زن به هر دلیل از سرپرستی مرد خارج شود یا طلاق بگیرد، عملاً باید خود بار اقتصادی زندگی را به دوش بکشد. چنین وضعیتی به‌طور طبیعی زنان را از ابتدا به سمت اشتغال سوق می‌دهد، درحالی‌که پیش‌فرض‌های حقوقی موجود همچنان او را در موقعیت تابعیت مالی تعریف می‌کنند. این تناقض‌ها نشان می‌دهد که سیاست‌گذاری خانواده در ایران در پیوستار دقیقی از مسئولیت‌ها و اختیارات پیش نمی‌رود. از ویژگی‌های تکرارشونده در سیاست‌گذاری خانواده در ایران، «واکنشی بودن قانون‌گذاری» است. به این معنا که قانون‌گذار اغلب پس از بروز بحران یا افزایش فشار افکار عمومی، به اصلاح یا تدوین قواعد جدید می‌پردازد؛ نه بر پایۀ تحلیل روندها، شناخت مسائل نهفته یا آینده‌پژوهی در حوزۀ خانواده. در چنین الگویی، قانون بیش از آنکه محصول «تشخیص دقیق مسئله» باشد، پاسخ فوری به «پیامدهای مسئله» است.
undefined[مطالعه متن کامل](https://eqlimamag.ir/n071/)
undefined فصلنامه اقلیما | #اقلیما_مجازیمجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۴:۰۵

undefined* زنان فلسطینی، دلیل واقعی خشونت اسرائیل*undefined#بازتاب‌_اندیشه‌ها
یادداشت احمدرضا روح الله زاد در کانال مجمع همیاران مدیریت زنان:
فلسطین بیش از ۱۰۷ سال است که در فرآیند اشغال است ( ۳۰ سال از سوی دولت استعماری انگلیس و ۷۷ سال نیز متجاوزان صهیونیست.)در تمام این سال‌ها مقاومت در رگ‌های جامعهٔ فلسطین جاری بوده‌است. این درحالی است که در بسیاری از جوامع تحت اشغال، گذر زمان؛ مقاومت را کمرنگ و نهایتاً حذف کرده‌است. اما گذر زمان نه‌تنها موفق نشده‌است که شعله‌های مقاومت در فلسطین را خاموش کند بلکه شاهد گسترش آتش مقاومت در این جامعه تحت اشغال هستیم که خودِ این موضوع نیاز به مطالعات عمیق جامعه شناختی دارد.
بی‌تردید زنان در حفظ مقاومت در فلسطین و گسترش آن نقش اساسی دارند. هرچند این نام مردان است که به‌عنوان قهرمانان مقاومت همواره مطرح بوده‌اند. کسانی چون؛ شهیدان یحیی السنوار، اسماعیل هنیه، محمد ضیف و سایر شهدای بزرگوار مقاومت فلسطینی که انصافاً نادره‌های مقاومت فلسطین هستند. گویی که تنها مردان هستند که در صحنه مقاومت نقش‌آفرینی می‌کنند و زنان هیچ نقشی ندارند و اگر هم یادی از آنان می شود بسیار کم‌رنگ است و یا صرفاً به‌عنوان قربانیان اشغال از آنان یاد می‌شود، چونان که کودکان نیز از قربانیان مظلوم اشغال به شمار می‌روند.تردیدی نیست که زنِ فلسطینی، در استمرار مقاومت و شعله‌ور نگهداشتن و فروزان کردن آن، نقشی پر‌رنگ داشته‌است. غزه، طی دو سال پس از طوفان الاقصی، شاخص مهمی در این ارتباط است. طی دو سال جنگ در غزه؛ دشمن بهانه‌اش یافتن و کشتن مبارزان حماس و جهاد اسلامی و دیگر گروه‌های مقاومت فلسطینی بوده‌است اما نوک پیکان تهاجم‌ش زنان و کودکان فلسطینی است. زیرا یقین داشت و دارد که مقاومت از دامان زنان مومن فلسطینی مستمراً درحال زایش است و لذا قتل عام زنان و کودکان از مهمترین بانک‌های اهداف حملات صهیونیستی است. در واقع دشمن صهیونیستی در مقابل خود گروه‌های مقاومت را نمی‌بیند بلکه "یک جامعه مقاوم" می‌بیند. به‌همین دلیل بیش‌ از ۷۳٪ شهدا و مجروحین غزه در دو سال گذشته کودکان و زنان بودند.
زنان فلسطینی خصوصاً در غزه، در دامان خود فرزندانی را تربیت کردند که هر یک دُرِّ ناب میدان مقاومت بوده‌اند. زنانی که کودکان را به سبکِ قرآنی پرورش دادند و غزه آنی شد که طی دوسال جنگ، محاصره، بیماری و بمباران و گرسنگی و تشنگی تنها کلام خدا از زبان بزرگ و کوچکش شنیده می‌شود. سبک زندگی قرآنی و اسلامی که شایسته است الگویی برای جوامع مسلمان باشد. غزه نشان داد که " از دامان زن، مرد به معراج می رود". همچنین غزه نشان داد که در سبک زندگی قرآنی تسلیم معنایی ندارد و تماما "هیهات مناالذله" است. غزه کربلا را هر روز تصویر کرد و شجاعت را نیز. مگر اهالی عاشورای کربلا با قران مأنوس نبودند؟ در این دوسال فریادِ "هل من ناصرا ینصرنی" عاشورائیان غزه بلند بود اما گویی چون فیلم "روز واقعه" تنها مسیحیان به این فریاد یاری لبیک گفتند و امت خصوصاً حاکمان و اُمرا و سلاطین در گوش خود پنبه کرده بودند! آری غزه آزمون الهی بود برای تعیین صف جوامع تا صف عدالت‌خواهان از صف ظالمان، صف قائمان از صف اهالی قعود از هم ممتاز شوند.

undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۷:۴۶

undefined* زن مسلمان و معماری امنیت روانی*undefined#بازتاب_اندیشه‌ها
الناز موسوی یکتا، عضو انجمن علمی پژوهشی علوم شناختی و هوش مصنوعی نوشت:
در عصر حاضر، یکی از نشانه‌های بحران تمدنی غرب، فروپاشی امنیت روانی خانواده است؛ بحرانی که از دل تحمیل الگوهای نادرست از زن و زندگی برآمده است. در چنین شرایطی، اندیشه اسلامی از دل خویش «الگوی سوم زن مسلمان» را عرضه کرده است. الگویی که نه در بند لذت و مصرفِ فردگرایانه غرب گرفتار است و نه در انزوای سنتی و حذف اجتماعی، بلکه جمع میان ایمان، عقلانیت و کنشگری تمدنی را به نمایش می‌گذارد. در متن این الگو، «مادر» تنها یک نقش احساسی یا مراقبتی ندارد، بلکه هسته‌ای معرفتی ـ تمدنی در معماری آرامش روانی و معرفتی جامعه است. زیرا آرامش جامعه از آرامش نسل می‌جوشد، و آرامش نسل از امنیت روانی‌ای می‌آید که مادر در نخستین زیست جهان کودک بنا می‌گذارد.
۱. امنیت روانی؛ مؤلفه‌ای تمدنی، نه صرفاً روان‌شناختی: امنیت روانی در منطق اسلامی، به‌معنای سکون نفس بر مدار معناست؛ یعنی انسان در ارتباط با خدا و غایت آفرینش خود احساس جهت‌مندی دارد. این مفهوم بسیار گسترده‌تر از تعادل هیجانیِ کلاسیک است. در تمدن مادی، امنیت روانی معمولاً به مصرف، لذت لحظه‌ای و احساس رضایت حاصل از تأمین نیازها فروکاسته می‌شود، اما در دیدگاه توحیدی، امنیت حقیقی در یقین و احساس حضور معنا شکل می‌گیرد. ازاین‌منظر، خانواده نخستین نهاد بازتولید این معناست و زنِ مؤمن در جایگاه مادر، نقش کانونی در پیوند آرامش با ایمان ایفا می‌کند. اگر جامعه بخواهد در برابر جنگ روایت‌ها و هجوم روانی عصر دیجیتال پایدار بماند، به این نقطه‌ی تولید امنیت روانی بازمی‌گردد: خانه‌ای که در آن ایمان و عاطفه درهم تنیده‌اند.
۲. مادر؛ معمار شبکه شناختی نسل جدید:الگوی سوم زن مسلمان، نقش مادر را از سطح رفتارهای مراقبتی به سطح مهندسی شناختی ارتقا می‌دهد. به تعبیر دقیق‌تر، مادر الگوی سوم نه‌تنها از فرزند حفاظت می‌کند، بلکه جهان ذهنی و احساسی او را می‌سازد. کودک در تجربه نخست خود از محبت مادر، نخستین تصویر از عدالت، مهر و قُرب الهی را شکل می‌دهد. در این مکانیزمِ شناختی، مادر «واسط تجربه ایمان» است: از طریق گفتار، لحن، دعا، نحوه‌ی مواجهه با خطا و بحران، ساختار عمیق احساس امنیت یا بی‌قراری را در فرزند تثبیت می‌کند. به‌همین‌دلیل، قرآن کریم، ایمان و آرامش را دوشادوش هم مطرح می‌کند: «الَّذینَ آمَنوا و تَطمئنُ قلوبُهم بذِكرِ الله»زنِ مؤمن در الگوی سوم، با آرامش مبتنی بر ایمان خود، همان ذکر خدا را در سیمای روزمره تجسم می‌بخشد و از خانه، پناهگاه ذهنی نسل آینده می‌سازد.
۳. خانه؛ خط مقدم امنیت در جنگ شناختی:در میدان جنگ شناختی، هدف اصلی دشمن «تغییر احساسی و ادراکی انسان از خودش» است. امروزه فشار رسانه‌ها در بازتعریف هویت زن و مادر، به‌گونه‌ای طراحی شده که مادر مسلمان خود را «غیر مؤثر» و «عقب‌مانده» ببیند. این دقیقاً حذف نرم است؛ حذف نه با زور، بلکه با اغوا. در مقابل، بازشناسی الگوی سوم، نوعی بازتعریف مأموریت تمدنی زن مسلمان است. اگر سردار نظامی مرز جغرافیا را پاس می‌دارد، مادر مؤمن از مرز روان و ایمان نسل پاسداری می‌کند. زن مسلمانِ این الگو با شناخت میدان رسانه‌ای، از زبان روایت و بازنمایی برای تحکیم امنیت روانی فرزندان خود بهره می‌گیرد. او به‌جای پناه بردن از جهان رسانه، رسانه را میدان دعوت، تربیت و آرامش می‌کند؛ از بازسازی روایت‌های خانوادگی گرفته تا خلق آیین‌های عاطفی کوچک که ایمان را به تجربه تبدیل می‌کنند.
۴. بازسازی گفتمان مادرانه در تمدن نوین اسلامی:اگر تمدن نوین اسلامی را تمدنی بر بنیان معنا و ایمان بدانیم، یکی از ارکانش بازتعریف گفتمان مادرانه خواهد بود. این گفتمان باید از دو آفت رها شود: ابتدا، نگاه احساسی‌گرای صرف که مادر را تنها منبع محبت و فداکاری می‌بیند؛ و از سوی‌دیگر، نگاه تکنوکراتیکِ غربی که نقش مادری را کالایی یا ماشینی می‌کند. در مقابل، گفتمان فاطمی الگویی از زن می‌نماید که عاطفه‌اش از ایمان زاده می‌شود و معرفتش از عقل توحیدی تغذیه می‌گیرد. او کارگزار آرامش تمدنی است، نه مصرف‌کننده امنیت روانی وارداتی.
الگوی سوم زن مسلمان، تصویری از زنی می‌آفریند که در نقطه تلاقی ایمان و آگاهی ایستاده است. مادر، در پرتو این الگو، فقط مربی نسل آینده نیست؛ مهندس روان امت آینده است. امنیت روانی هر جامعه‌ای، از زبان و نگاه زنی آغاز می‌شود که خود را حامل معنا می‌داند و نه محصور در نقش. تمدن اسلامی اگر بخواهد در برابر طوفان جهانی اضطراب و تردید پایدار بماند، باید دل مادر مؤمن را سنگر نخست خویش بداند.

undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۳:۴۷

thumbnail
undefined*ای پیامبر آیات حجاب سیاسی را بخوان!*ادبیات قرآن چگونه به تکریم مضاعف زنان فرمان می‌دهد؟
روح‌الله شمسی کوشکی، پژوهشگر فقه سیاسی و استاد حوزه و دانشگاه
منظور از کرامت زن آزاد مسلمان این نیست که خداوند بیهوده پارتی‌بازی کرده باشد، بلکه خود زن در اینجا یک عاملیتی داشته و لیاقتی به واسطۀ کاری پیدا کرده است. آن شایستگی عبارت است از انتخاب اسلام. یعنی خداوند می‌خواهد بگوید برای من اینکه یک زن از روی اراده و آگاهی دین اسلام را انتخاب ‌کند و ذیل تعهد الهی قرار گیرد، خیلی متفاوت است با زن کنیزی که در جریان جنگ‌ها به غنیمت گرفته شده و به زور مسلمان شده است و با زن کافر یا اهل کتابی که این انتخاب را انجام نداده‌ و هنوز خود را به آن رشد عقلی و ارادی نرسانده است. همچنین با زن عشایر، چون از کسانی بودند که در سال‌های پایانی حکومت پیامبر(ص) مسلمان شده بودند و معمولاً نه از روی انتخاب بلکه از باب اینکه از منافع حکومت برخوردار باشند مسلمان می‌شدند، تازه متمدن شده و هنوز خیلی از ویژگی‌های تمدنی را نتوانسته بودند کسب کنند. درحالی‌که حجاب یک صفت تمدنی است و هنوز زن عشایر وسط جامعه نیست و اساساً فلسفۀ حجاب این است که زن چگونه در جامعه بیاید که کرامتش حفظ شود؟ می‌خواهم اهمیت انتخاب و ارادۀ زن مسلمان را پررنگ کنم. زن حرۀ مسلمان، با یک انتخاب آگاهانه، با مدنیت و یک ذهن پیشرفته، اسلام را انتخاب کرده در برابر تمام هزینه‌هایی که در مقابل این انتخاب به او تحمیل می‌شود، مقاومت کرده و متقابلاً اسلام هم حقوق و کرامت مضاعفی نسبت به سایر زنان برای او قائل شده است. سؤال این است که زنی که امروزه مسلمان است و مانند زنان صدر اسلام قبلاً کافر نبوده و چنین تصمیم پرهزینه‌ای نگرفته، خداوند چرا به او کرامت داده است؟ می‌خواهم بگویم آن تصمیم هزینه‌ساز و آن ارادۀ مستقل هنوز هم وجود دارد؛ اتفاقاً زنان امروزی، هر لحظه دارند انتخاب می‌کنند. قدرت رسانه‌ و فشار اجتماعی الان قابل مقایسه با صدر اسلام نیست. من معتقدم برای زن مسلمان امروز باید صد برابر بیشتر نسبت به صدر اسلام کرامت قائل شد. من در بحث‌های فقهی یک نظری دارم و معتقدم که موضوع زن، جزو موضوعاتی است که استحاله شده است؛ یعنی ما الان نمی‌توانیم لزوماً همه احکامی که برای زن مسلمان ۱۴۰۰ سال پیش وجود داشته را عیناً برای زن امروزی نیز داشته باشیم (نه به آن معنا که فمنیست‌های مسلمان و روشنفکرها می‌گویند). از بیش از صد سال پیش که به هردلیل زن مسلمان از مهجوریت تاریخی خود خارج شده است، این خروج یک تبعات مثبت و منفی داشته است که در موضوع زن در فقه اثر گذاشته است و ما اتفاقاً در احکام مرتبط با زن باید کرامت زن را بیشتر لحاظ کنیم و حقوق و آزادی‌های بیشتری به او بدهیم. یک کسی به من می‌گفت این همه می‌گویید احکام متناسب با زمان و مکان تغییر می‌کند پس چرا حجاب را ثابت نگه داشتید؟ چون کرامت زن الان بیشتر باید حفظ شود و حجاب هم چون یک حکمی است که به زن کرامت می‌دهد، باید بیشتر روی آن پافشاری شود. صریح باید بگوییم که دین اسلام می‌خواهد بین اقسام هویت‌های دینی زنان دیگری‌سازی کند و یک مرزبندی ایجاد کند. یکی از نمودهایی که غیریت در آن نشان داده شده، حجاب است. چرا خداوند برای زنان دیگر حجاب را واجب نکرده است؟ بخاطر همین دیگری‌سازی. اساساً به نظر بنده حجاب ماهیتاً حکم سیاسی است. موضوع علم سیاست قدرت است. پس وقتی می‌گوییم حجاب سیاسی است باید حجاب را درنسبت با قدرت و حکومت توضیح دهیم. من سؤال می‌کنم که چرا حجاب در جایی واجب شد که پیامبر در آن قدرت سیاسی گرفته است؟ اگر فقط فلسفۀ حجاب، شهوت و نگاه مرد و اینها بود که حکم حجاب می‌توانست در مکه واجب شود. اینکه چرا این اتفاق در زمان دولت پیامبر افتاد یک جنبۀ سیاسی دارد و آن این است که این حکم کاملاً در برابر وضع زنان یهود و نصاری قرار می‌گیرد؛ یعنی پیامبر خواسته که زن مسلمان را که هم تحت قدرت دولت اسلام قرار دارد و هم با رفتار و حجاب خود قدرت دولت پیامبر را تثبیت می‌کند، از زنان دیگر متمایز کند. چرا که زنی که در ذیل قدرت اسلام است، باید کرامت، متانت و پوشش بیشتری داشته باشد تا زنی که ذمی است و خارج از قدرت پیامبر است. حجاب به لحاظ لفظی به معنای مرز است. فقط مرز بین محرم و نامحرم ایجاد نمی‌کند بلکه بین محرم‌ها هم مرزبندی ایجاد می‌کند. زن کافر و اهل کتاب هم محرمند ولی حجاب قرار است بین زن مسلمان و اینها هم مرزبندی ایجاد کند. حالا آیا در جمهوری اسلامی حجاب باید باشد یا خیر؟ نه تنها باید باشد بلکه باید آن را سفت و سخت گرفت و از دست نداد. چون این زن دارد قدرت رسمی سیاسی اسلام را تقویت می‌کند و با زن غربی فاصله گذاری می‌کند. درحالی‌که زن در غرب موضوع جنسی قرار گرفته است.
undefined[مطالعه متن کامل](http://eqlimamag.ir/n072/)
undefined فصلنامه اقلیما | #اقلیما_مجازیمجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۵:۵۴

undefined از فاطمه‌ای که بود تا فاطمه‌ای که امروز در بسیاری از هیأت‌ها معرفی می‌شودundefined#بازتاب_اندیشه‌ها
یادداشت زینب تاجیک:
فاطمه‌ای(س) که امروز در برخی هیأت‌ها روایت می‌شود، فاصله‌ای جدی با آن حقیقت عظیم دارد. روایت‌هایی که حضرت را در چند واژه تکراری چون «در، دیوار، کوچه، مسمار و ترحم» خلاصه می‌کنند، تنها سایه‌ای محدود از حقیقت اوست؛ فاطمه(س) نه نماد قعود بلکه نماد قیام و کنشگری آگاهانه است. همین روایت‌های تقلیل‌گرا بود که آیت‌الله خامنه‌ای سال‌ها پیش نسبت به آن هشدار داد و فرمود:«بُریده باد زبانی که این‌گونه این بانوی مجاهد را معرفی کند.»
فاطمه(س) این مصائب را از سر احساسات شخصی تحمل نکرد؛ بلکه آن‌ها را به‌عنوان وظیفه‌ای اجتماعی در نسبت با ولیّ زمانه‌اش پذیرفت. او در اوج لطافت زنانه، با بصیرت و مسئولیت‌پذیری سیاسی، در برابر انحراف ایستاد و همین ایستادگی، حقیقت هویت دینی او را شکل داد.
در همین‌جا تلاقی مهمی رخ می‌دهد: هویت زنانه در منطق دین، مانع کنشگری نیست؛ بلکه آن را تعمیق می‌کند. اگر روایت هیأت‌ها نتواند پیوند میان زن‌بودن، دینداری و مسئولیت اجتماعی را نشان دهد، دختران ما الگوی جامع هویتی نخواهند یافت.
هیأت‌ها فقط محل عاطفه نیستند؛ کانون هویت‌سازی‌اند.اگر فاطمه(س) فقط با مصیبت روایت شود و نه با معرفت، کنشگری و دفاع آگاهانه‌اش از ولایت، نسل جدید تصویری ناقص از الگوهای زنانه شیعه دریافت می‌کند. هیأت‌ها باید چهره حقیقی زنان برتر شیعه را معرفی کنند؛ زنانی که رنج‌ها را تحمل کردند چون برای عدالت و ولایت و مسئولیت اجتماعی ایستادند.
در این صورت، فاطمه(س) برای دختران امروز نه یک سوگ‌نامه، بلکه افق هویتی و الگوی مسئولیت‌پذیری دینی و اجتماعی خواهد بود.

undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۱۴:۵۲

undefined از کهتری تا برتری: نقد تداوم یک روایت تاریخی دربارهٔ زن undefined#بازتاب_اندیشه‌ها
یادداشت علی اصغر مصلح :undefined «مرد» به عنوان «آدمِ» غالب، در طول تاریخ بیش از هر چیز با احساسِ غلبه بر «زن» ارضا شده‌ و شاید رایج‌ترین صورت سلطه‌ بر «دیگری» همان باشد که بر «زن» رفته‌است. ردِّ نگاه کهترانگار به زن را در همه آثار متفکران و حکیمان ایرانی-اسلامی می‌توان یافت؛ از ابن‌سینا و ملاصدرا و سبزواری تا خاقانی و سعدی و مولوی.
undefined گاه پردهٔ باورهای تاریخی چنان زمخت است که قرن‌ها امکان تردید دربارهٔ یک موضوع را از آدمی می‌گیرد. اما هیچ‌کدام از اینها «آدم» امروزی را ملزم به تداوم آنچه در جریان بوده، نمی‌کند.
undefined در بین همه سنت‌های فکری-فرهنگی و اعتقادیِ جاری در ایران تنها در بخش‌هایی از سنت عرفان اسلامی است که «زن» با چشمانی شسته‌تر دیده‌شده، هر چند در همان آثار اندک به جا مانده، نشانه‌ّهای کوچک‌انگاری «زن» دیده می‌شود.
undefined عبدالرحمان جامی در کتاب نفحات‌الانس بعد از روایت احوال اولیاء، فصلی را به زنان عارفِ واصل اختصاص داده‌است. جامی در ابتدای این فصل اقرار می‌کند که اگر بنا بود زنان نیز مانند مردان معرفی شوند، زنان بر مردان برتری داشتند. اما در همان اندک صفحاتی که به معرفی زنان عارف پرداخته، نشانه‌های تحقیر آشکار است؛ چنان که اغلبِ زنانِ معرفی‌شده نام کاملی ندارند و با عناوینی عام مانند: زنی ناشناس، زنی مصری، زنی اصفهانی، مادر محمد و مادر حِسان از آنان یاد شده است.
undefined در مواریث فکری و فرهنگی ما البته برخی از بزرگان، «زن» را فارغ‌تر از هنجارهای جاری دیده‌اند. چنان که در اشعار فردوسی از فراست و داد و شجاعت زنان سخن رفته‌است. در بین بقیه مشاهیر جهان اسلام اندک استثنائات درخشان هم هست. محی‌الدین ابن‌عربی تنها متفکری است که فراتر از تنگناهای زمان، مقام زن و بلکه برتری او بر مرد را در شهود حق اعلام کرده و در ترجمان الاشواق شرحی ناب از نسبت “آدمِ زن" با حقیقت عرضه داشته.
undefined در جهانی که توانِ ساختارشکنی و نظر به ارزش‌ها و باورهای نهاده‌شده قوت گرفته، باید دیدگان را دائم از آنچه غالب بوده، شست. بی ‌نظرِ به گذشته، آینده‌ای نیست. اما گذشته را باید با پاک کردن غبارهای دوران دید. برای داوری دربارهٔ «زن» امروز، البته باید سراغ مواریث فکر و فرهنگ خویش رفت، اما آنچه نیاز ضروری اکنون است، شکافتن تقریرات و روایات قالب‌خورده و هنجارشده، و پرسش از اسباب شکل‌گیری آنهاست.
undefined زمان معاصر، زمان واسازی و بازسازی است. گذشته هرچه بوده، گذشته است. هیچ ملتی نباید در شرمندگی از گذشتهٔ خود بماند. چنان که در تحقیر و تنزیل زن،‌ ملت‌های اروپایی از ملت‌های مسلمان پیش بودند و از آن فرارفتند. زمان معاصر زمان درک تمایزات و بهره‌مندی از مزایای تمایزات است.
undefinedدر فرآیند بازشناسی «دیگری»، بازسازی نگاه به «زن» اهمیتی ویژه دارد. این بازسازی از دو سوی باید انجام شود. یکی نگاه مردان به «زن» ‌است و دیگری نگاه زنان به «زن». مردان در گذشته با داشتن نسبت فرمانروایی در حوزهٔ عمومی، سلطه بر «زن» را به عنوان امری ذاتی و بلکه الهی تثبیت کرده‌اند. اما اکنون در فرآیندی از دگرگونی قرار گرفته‌ایم.
undefined باید تعاملی گسترده به کمک همه عناصر فرهنگیِ سنتی و مدرن و معاصر آغاز کرد. آیندهٔ زندگی ایرانیان، از جمله نسبتی با نتیجه این تعامل دارد. باید با بازشناسی گذشته و هضم شرایط کنونی وارد تعاملاتی از جنسی دیگر با «دیگری» شد؛ همان که امروز به صورت دوگانه‌هایی چون «زن» و «مرد» ظاهر شده‌است.
undefined باید با درک تمایزات میان «زن» و «مرد» وارد تجارب نوی شویم و به چشم‌اندازهای جدیدی برای این نسبت‌ نائل آییم. نتیجهٔ این تجارب و تعامل، در همه مقولات از الهیات و اخلاق تا اقتصاد و سیاست ظاهر خواهد شد.
undefinedزن ناقص است،‌ همان‌طور که مرد ناقص است. کاستی باعث فروافتادن نمی‌شود. باید گشوده بود و گذشته را با مَحکِ تجارب اکنون ارزیابی کرد و نه اکنون را به محکمه گذشته برد. شرط اولِ ورود به موضوعاتی چنین خطیر، شستن چشم‌ها و طورهای دیگر دیدن است.

undefined فصلنامه اقلیما مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه
eqlimamag.irundefined @Eqlima_Mag

۵:۳۹