🟠 حکمرانی بیروایت، جامعهٔ بیانسجام
دولتها باید روایت را نه ابزار، که زیرساخت انسجام اجتماعی بدانند
احمد هوشنگی، پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی ایران
انسان موجودی است که زمان را نه فقط تجربه میکند بلکه دربارهاش میاندیشد. با اینحال، ذهن انسان نمیتواند زمان را بهصورت خام درک کند. چون زمان به تنهایی چیزی جز جریان بیپایان لحظهها نیست. برای ذهن انسان این جریان بیپایان تا وقتی که در قالبی معنادار سازمان نیابد، قابل درک نخواهد بود. آن قالب، همان روایت است.
روایت راهی است که ذهن انسان از طریق آن پیوستگی را در دل لحظههای جدا از هم میسازد. از نظر شناختی ذهن ما معنا را از رابطه میان لحظات میگیرد، نه از لحظهها بهصورت منفرد. هر تجربهای زمانی معنا دارد که بتواند به چیزی قبل و چیزی بعد از خود وصل شود و روایت است که این اتصال را ممکن میکند.
روایت، فقط بازتاب زمان نیست بلکه همان ابزار اصلی فهم و ساخت زمان انسانی است. ذهن ما بدون روایت، فقط رشتهای از لحظهها بهصورت جدا از هم است، اما با روایت این ادراکها در شبکهای از معنا قرار میگیرند. به همین دلیل است که انسان برای درک زمان به روایت نیاز دارد. روایت، چیزی است که زمان را به حرکتی هدفمند تبدیل میکند. حرکتی از گذشته به سوی آینده، نه صرف گذر از لحظهای به لحظهٔ دیگر.
در سطح جمعی نیز همین سازوکار برقرار است. جامعهای که نتواند تجربههای تاریخی خود را در قالب یک روایت بگنجاند و سامان بدهد، در واقع زمان اجتماعی خود را از دست میدهد. گذشتهاش مجموعهای از حوادث پراکنده میشود و آیندهاش به احتمالاتی نامعلوم تبدیل میگردد. تنها هنگامی که جامعه داستان خود را درک میکند میتواند بفهمد چرا به وضعیت کنونی رسیده و چگونه میخواهد از آن عبور کند و آینده چه خواهد شد.
اینجا پیوند میان روایت و آینده روشن میشود. آینده تا وقتی صرفاً بهعنوان اتفاقات بعدی درک شود معنایی ندارد. آینده فقط زمانی مفهوم پیدا میکند که در یک طرح روایی جای بگیرد، یعنی در امتدادِ داستانی که تا امروز پیش آمده و آینده ادامه این داستان است. به بیان دیگر، ما آینده را نه از راه پیشبینی، بلکه از راه روایتکردن مسیر گذشته و اکنون میفهمیم. آینده در روایت تبدیل میشود به فصل بعد.
جامعهای که برای خود روایت دارد قادر است از دل روایتش افقهای ممکن آینده را استخراج کند. بدون روایت، آینده فقط میدانِ تصادف است. جامعهای که روایت ندارد، حتی اگر هزاران اطلاعات و دادههای آماری داشته باشد، ولی نتواند از آنها یک روایت منسجم بسازد، در واقع «زمان اجتماعی» خودش را از دست داده و همچنین نمیداند به چه سمتی میرود و چرا باید به سمتی خاص برود. اما جامعهای که داستان خود را میفهمد، آینده را به مثابهٔ ادامهٔ طبیعی آن داستان میبیند و آن روایت، به آینده معنا و ضرورت میدهد.
به همین دلیل است که فروپاشی روایت، فروپاشی فهم زمان است. وقتی جامعه روایتش را از دست بدهد، گذشتهاش به خاطرهای تکهتکه و بیارتباط بدل میشود، حالش بیهدف میماند و آیندهاش به ابهامی بیچشمانداز تبدیل خواهد شد. تنها روایت است که میتواند میان این سه بُعد زمان پل بزند و آنها را در یک مسیر معنایی واحد قرار دهد. روایت ستون اصلی فهم انسان از زمان است. ما بدون روایت نمیتوانیم فهم کنیم که چه چیزی اتفاق افتاده است، چرا اکنون در این موقعیت هستیم و چه آیندهای برایمان ممکن است و مطلوب است.
در سطح حکمرانی، روایت بهعنوان سازوکار فهم زمان، پیام روشنی برای حکمران دارد. هیچ جامعهای بدون روایت نمیتواند آیندهٔ خود را تصور و سامان دهد. اگر روایتهای جمعی از گذشته، حال و آینده تضعیف شوند، جامعه دچار گسست زمانی و ازهمپاشی افق آینده میشود. از اینرو، دولتها باید بهجای برخورد ابزاری با روایت، آن را به منزلهٔ زیرساخت شناختی توسعه و انسجام جمعی در نظر گیرند.
اگر حاکمیتی از این موضوع غفلت کند، جامعه دچار ناتوانی در تفسیر تجربهٔ جمعی و تشخیص جهت تاریخی(بحران معنا) و غیبت افقهای مشترک و گسترش احساس بیزمانی و بیجهتی در سطح عمومی(بحران آینده) خواهد شد.
@iranfuture
@iranfuture
۱۶:۰۸
🟠 آینده روشن ایران از مسیر دریا میگذرد
توسعه دریا محور نه راهکار اقتصادی، که یک استراتژی آیندهساز است
حسن بیکمحمدلو، کارشناس اقتصاد دریا
به مناسبت سالگرد ابلاغ سیاستهای کلی توسعه دریامحور توسط رهبر انقلاب
وقتی درباره آینده ایران سخن میگوییم، معمولاً چشمها به سمت خشکی دوخته میشود: صنعت، کشاورزی، انرژی، شهرها، خطوط تولید و منابع زیرزمینی. اما حقیقت این است که آیندهای که در پی آن هستیم ـ آینده پایدار، رقابتی، مولد و ثروتآفرین ـ نه در دل خاک، بلکه در آبی که پیرامون ماست نهفته است. دریای خزر در شمال، خلیج فارس و دریای عمان در جنوب، سواحل گسترده، بنادر فعال و مسیرهای راهبردی کشتیرانی، سرمایهای هستند که هنوز بخش عمدهای از آنها بالفعل نشده است.
ایران کشوری است که قرنها از راه دریا زنده بوده، تجارت کرده، تمدن ساخته و اقتصاد منطقه را تحت تأثیر قرار داده است. اما در پنج دهه اخیر، توسعه ملی بیش از حد خشکیمحور بوده و فاصله ما با ظرفیت حقیقی دریا قابل چشمپوشی نیست. اکنون زمان آن رسیده که این معادله تغییر کند. ایران آینده، ایران دریامحور است.
توسعه دریامحور فقط یک راهکار اقتصادی نیست؛ یک استراتژی آیندهساز است که سه کار بزرگ انجام میدهد: ایران را به مرکز تجارت منطقه تبدیل میکند، اشتغال پایدار و گسترده ایجاد میکند، و اقتصاد کشور را از تکمحصولی بودن نجات میدهد. این مسیر، کلید ورود ما به بازی بزرگ اقتصاد جهانی است.
اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، دریا کارخانه تولید ثروت است. هر بندر فعال، دهها صنعت زایشی در کنار خود ایجاد میکند. توسعه ساحلی ذاتاً توسعهزاست.
کشورهایی مثل امارات، سنگاپور، قطر، کره جنوبی و هلند، با اینکه مساحت یا منابع طبیعی بسیار کمتری از ایران دارند، تنها با تکیه بر دریا از اقتصادهای عادی به قدرتهای جهانی تبدیل شدند.
یکی از اشتباهات رایج در مدیریت مناطق آزاد، نگاه غیرتخصصی و پراکنده به آنهاست. مناطق آزاد دریایی باید «محور تخصصی» داشته باشند: یکی مرکز لجستیک، دیگری انرژی و پتروشیمی، دیگری شیلات، دیگری تعمیر و ساخت شناور، دیگری تجارت و پردازش صادرات. وقتی منطقه خاصیت تخصصی پیدا کند، سرمایهگذار تکلیف خود را میداند، زنجیره ارزش شکل میگیرد، و از رقابت مخرب جلوگیری میشود. در واقع مهم تعداد مناطق نیست، کارکرد آنهاست.
توسعه دریامحور فقط ساخت اسکله و گیت ورودی نیست. بندر باید شهرک صنعتی، شهر لجستیکی، مرکز مالی، نیروی انسانی متخصص، زیرساخت دیجیتال و زنجیره حملونقل یکپارچه داشته باشد. بندری که فقط کانتینر تخلیه کند، آینده نمیسازد. بندری آیندهساز است که ارزش افزوده ایجاد کند.
ما باید تفکر بندری جدید داشته باشیم که در آن بندر معادل منطقه تولید و صادرات است و نه فقط نقطه ورود و خروج کالا. در این مدل، صنعت، دانشگاه، فناوری، کارآفرینی دریایی و شرکتهای دانشبنیان در کنار دریا حضور پیدا میکنند. آینده بنادر جهان، بنادر هوشمند و دیجیتال است؛ بنادری که تمام عملیات مبتنی بر داده، هوش مصنوعی و شبکه لجستیک بینالمللی باشد.
اگر توسعه دریامحور را فقط در سطح دولت ببینیم، شکست میخوریم. این تحول باید مردمی، بخش خصوصیمحور و بینالمللی باشد. سرمایه خارجی زمانی وارد میشود که قوانین شفاف، ضمانت بازگشت سرمایه و ثبات تصمیم وجود داشته باشد. امروز دنیا حاضر است در مسیر ترانزیتی ایران سرمایهگذاری کند، به شرطی که ما دروازه را باز و مدل توسعه را تعریف کنیم.
سواحل جنوبی ایران سالهاست با امنیت پایدار همراه بوده است. این امنیت، مزیتی است که بسیاری از کشورهای ساحلی منطقه ندارند. وقتی امنیت دریا تضمین باشد، کشتیها، شرکتهای بینالمللی و سرمایهگذاران، ایران را بهعنوان مقصد مطمئن انتخاب میکنند. توسعه دریامحور، نهتنها اقتصاد را تقویت میکند، بلکه امنیت را اقتصادیتر و پایدارتر میسازد.
من آینده ایرانی را تصور میکنم که در آن بندر چابهار هاب ترانزیت شرق به غرب است، بندر امام هاب پتروشیمی و صادرات منطقه شده، قشم مرکز انرژیهای نو و گردشگری دریایی است ،انزلی و امیرآباد محور تجارت با روسیه و اوراسیا هستند و مکران تبدیل به موتور اشتغال و تولید شده است.
در این آینده، جوانان سواحل مجبور به مهاجرت نیستند؛ بلکه سواحل مقصد مهاجران داخلیاند. شرکتهای دانشبنیان تجهیزات دریایی میسازند، کشتیها تعمیر و تولید میشوند، خطوط کشتیرانی توسعه مییابد، صادرات معنیدار میشود، و ایران سهم واقعی خود را از اقتصاد جهانی به دست میآورد.
@iranfuture
@iranfuture
۱۶:۲۸
🟠 از ایران خشکیمحور تا ایران دریامحور
توسعه دریامحور میبایست به یک جنبش ملی بدل شود
به مناسبت سالگرد ابلاغ سیاستهای کلی توسعه دریامحور توسط رهبر انقلاب
محمدحسین شفیعی، پژوهشگر حوزه دریا
ایران در آستانه دورهای تازه از تاریخ خود ایستاده است؛ دورهای که در آن دریا نه حاشیه، بلکه مرکز و جهت توسعه خواهد بود. اگر قرن گذشته، قرن خشکی و مرزهای زمینی بود، قرن پیشِ رو قرن دریاست؛ قرنِ بازگشت تمدنها به سواحل، قرنِ رقابت بر سر مسیرها، منابع، و فناوریهایی که آینده جهان را شکل میدهند.
نگاه به دریا، از خزر تا مکران، از بندر انزلی تا چابهار، دیگر یک انتخاب نیست بلکه ضرورتی ملی است. ایران کشوری است با دو دریا، اما هنوز نتوانسته است جایگاه خود را به عنوان «کشور دریایی» بازیابد. در حالی که جهان با سرعتی بیسابقه بهسوی اقتصادهای آبی، انرژیهای نو، آبزیپروری پایدار و حملونقل کمکربن حرکت میکند، کشور ما هنوز درگیر کندی نهادها، تشتت تصمیمها و بیاعتمادی میان سیاستگذار و کنشگر دریایی است.
با این حال، فرصتها هنوز در برابر ما گستردهاند. موقعیت ژئواستراتژیک ایران در قلب مسیرهای نوین تجارت جهانی، از کریدور شرق–غرب تا شمال–جنوب، میتواند بار دیگر نقش تاریخی ایران را در پیوند اقیانوس هند، خلیج فارس و آسیای مرکزی احیا کند. در این میان، خلیج فارس و دریای عمان تنها درگاههای صادرات و واردات نیستند، بلکه عرصه تعامل فرهنگی و همکاری منطقهایاند. پیوند با کشورهای حاشیه خلیج فارس، شبهقاره هند و شرق آفریقا میتواند بنیانگذار نظمی تازه باشد که ایران در آن نه تنها بازیگر اقتصادی، بلکه محور فناوری، فرهنگی و زیستمحیطی منطقه است.
توسعه دریامحور، اگر صرفاً در سطح پروژههای بندری یا صنعتی باقی بماند، به هدف خود نخواهد رسید. این توسعه باید به یک جنبش ملی بدل شود؛ جنبشی که مردم را، بهویژه جوانان و ساحلنشینان، به متن تصمیمسازی و کنشگری بیاورد. ظرفیت نیروی انسانی در استانهای ساحلی، از گیلان، مازندران و گلستان تا خوزستان، بوشهر، هرمزگان و سیستان و بلوچستان، گنج پنهان توسعه پایدار ایران است. پیوند فرهنگی و اقتصادی میان این سواحل و فلات مرکزی نیز ضرورتی است تا دریا دوباره در ذهن و زیست ایرانیان جایگاه خود را بیابد.
از سوی دیگر، عصر جدید توسعه دریایی بدون فناوری معنا ندارد. ایران باید مسیر خود را در بهرهگیری از فناوریهای نو چون هوش مصنوعی، رباتیک دریایی، پایش زیستمحیطی هوشمند و سامانههای انرژی تجدیدپذیر فراساحلی بیابد. انرژی بادی و خورشیدی دریایی، زیستفناوری آبزیان و استفاده از دریا برای تولید انرژیهای سبز، نه تنها ابزارهای اقتصادی بلکه مؤلفههای امنیت ملی آینده خواهند بود.
در این مسیر، سیاستگذاری باید از تمرکزگرایی فرساینده رها شود. ساختارهای فعلی، با تعدد نهادها و تعارض مأموریتها، بیش از آنکه تسهیلکننده باشند، مانع شکلگیری تصمیمهای هماهنگاند. تشکیل یک نهاد ملی هماهنگکننده در سطح عالی، با حضور واقعی ذینفعان، بخش خصوصی، دانشگاهها و نهادهای محلی، ضرورتی اجتنابناپذیر است.
تجربههای موفق جهانی نشان میدهد که توسعه دریامحور در صورتی پایدار میشود که از دل مدیریت مشارکتی و شفافیت در دادهها بیرون آید. طراحی حسابهای اقماری برای اقتصاد آبی، احیای نظام آماری دقیق، و ایجاد بانک اطلاعاتی یکپارچه در حوزه دریا، شرط نخست برای هر تصمیم آگاهانه است.
اما بیش از هر چیز آینده دریاهای ایران در گرو نگاهی تازه به زمان است. اگر در دهه هفتاد، توسعه بندرعباس توانست در کمتر از بیست سال چهرهای تازه از جنوب ایران بسازد، امروز میتوان با نقشهای جامعتر و چشماندازی جهانیتر، بهسوی احیای جایگاه ایران در مدار تجارت و فناوری دریایی گام برداشت. این عصر، عصر تصمیمهای بزرگ و دیرهنگام نیست؛ عصر اقدامهای چابک، هوشمند و همافزا است.
ایران اگر بخواهد در نظم نوین جهان جایگاهی درخور یابد، باید دریا را نه فقط منبع، که مسیر ببیند؛ مسیری برای پیوند، برای خلاقیت، و برای ساختن آیندهای که آیندگان از آن به نیکی یاد کنند.
به طور خلاصه می توان چنین گفت که ضرورت توسعه دریا محور، تقویت ساختار حکمرانی یکپارچه دریایی، سرمایهگذاری در فناوریهای نو و انرژیهای پاک، توانمندسازی جوامع ساحلی و پیوند آنها با فلات مرکزی، ایجاد بسترهای تسهیلگر سرمایهگذاری داخلی و بینالمللی و در نهایت، تبدیل دریای ایران به بستر همزیستی فرهنگی و اقتصادی با همسایگان است.
طلوع موج ایران به افق دریا، تصویری است از آیندهای که در آن سواحل کشور نه حاشیه، که قلب تپنده تمدن نوین ایرانی خواهند بود. دعوتی است برای انتخاب آگاهانه با ترکیب خرد جمعی، سرمایه انسانی و فناوری.
@iranfuture
@iranfuture
۵:۳۴
#منتشر_شد
🟠 گزارش سیاستی «درآمدی بر استعارهها در حکمرانی»
«استعارهها تنها ابزارهای زبانی نیستند، چارچوبهای مفهومی هستند که درک و انتقال مفاهیم پیچیده را تسهیل میکنند..»
«استعارهها میتوانند در سادهسازی پیچیدگیها، شکلدهی به سیاستها و تقویت ارتباطات سیاسی و اجتماعی موثر باشند..»
«سیاستگذاران باید از ابزارهایی چون تحلیل گفتمان و افکارسنجی استفاده کنند تا دریابند کدام استعارهها نزد مردم معنا و نفوذ بیشتری دارند..»
@iranfuture
🟠 گزارش سیاستی «درآمدی بر استعارهها در حکمرانی»
@iranfuture
۱۴:۰۱
همآفرینی ایران آینده
#منتشر_شد 🟠 گزارش سیاستی «درآمدی بر استعارهها در حکمرانی»
«استعارهها تنها ابزارهای زبانی نیستند، چارچوبهای مفهومی هستند که درک و انتقال مفاهیم پیچیده را تسهیل میکنند..»
«استعارهها میتوانند در سادهسازی پیچیدگیها، شکلدهی به سیاستها و تقویت ارتباطات سیاسی و اجتماعی موثر باشند..»
«سیاستگذاران باید از ابزارهایی چون تحلیل گفتمان و افکارسنجی استفاده کنند تا دریابند کدام استعارهها نزد مردم معنا و نفوذ بیشتری دارند..» @iranfuture
درآمدی بر استعارهها در حکمرانی.pdf
۲.۸ مگابایت
۱۴:۰۲
🟠 ایران فرهنگی آینده
در این گفتگو دکتر محسن بهرامی (عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی امیرکبیر) با بیان نکات و توضیحاتی در زمینه سند چشمانداز ۱۴۰۴، به تشریح ابعاد و مختصات «ایران فرهنگی آینده» میپردازند.
«سند چشمانداز ۱۴۰۴ وضعیت موجود را به خوبی بیان نمیکرد. یعنی قوتها و تهدیدات را بیان نمیکرد. در نتیجه نمیدانستیم از کدام نقطه میخواهیم شروع کنیم..»
«ما با تنها چیزی که میتوانیم در آینده حضور داشته باشیم، ایران فرهنگی است. باقی تشکیلات ما -مانند فناوریهای ما- باید در جهت تقویت ایران فرهنگی باشند...»
«ایران فرهنگی هم گذشته و سرمایه ماست و هم به ما گوشزد میکند که بر روی چه فناوریهایی سرمایهگذاری کنیم...»
«آیندهای که همهی ما را به دور خودش از منظر اخلاق، آداب، دین و مذهب جمع میکند، ایران فرهنگی و آیندهی فرهنگی ایران است. این ایران چند هزار سال است که زنده است. گاه دچار اضمحلال میشود اما پابرجاست..»
جهت تماشای گفتگو کلیک کنید
@iranfuture
@iranfuture
۷:۲۲
🟠 گذار راهبردی: از تأسیس سازمان به سمت کشف نهاد
سازمان و نهاد در مبنا، روش و هدف متمایزند
برگرفته از مصاحبه با دکتر روحالله ایزدخواه، نماینده مجلس شورای اسلامی
یک خطای محاسباتی عمیق در تمام این سالها گریبان ما را گرفته است. ما گمان کردهایم برای به ثمر نشاندن یک آرمان، باید چیزی را «تأسیس» کرد. در نتیجه، بیوقفه ساختار تعریف کردهایم، اساسنامه نوشتهایم، ردیف بودجه گرفتهایم و منتظر معجزه نشستهایم. غافل از اینکه نیروی حقیقی، نه در آن چیزی است که ما با پول و دستور میسازیم، بلکه در آن جوشش و خلاقیت برآمده از بطن جامعه است و تنها نیاز دارد که کشف شود. تمام ناکامی ما در فهم همین یک نکته خلاصه میشود: ما «سازمان» را با «نهاد» اشتباه گرفتهایم.
نهاد بر مبنای ارزش شکل میگیرد و سازمان بر مبنای دستور. در سازمان، مهمترین مسئله تبعیت افراد از دستور است، اما در نهاد، خلاقیت، ارزش، بالندگی و جوشش مردم اهمیت دارد. برای اینکه مردم را پای کار دین بیاوریم، مطلقاً فرآیند دستور و تبعیت کار نمیکند. مردم از دین تبعیت نمیکنند؛ مردم با دین زندگی میکنند؛ پس مردم ذاتاً دیندارند، چرا که اهل زندگی هستند. زندگی یعنی خلاقیت، بالندگی و یک رشد طبیعی؛ بنابراین دینداری نیازمند نهادسازی است، نه سازمانسازی.
سازمان را باید عدهای شکل دهند و بقیه را به عضویت درآورند، اما نهاد خودش در کف جامعه بهتدریج ایجاد میشود. «تأسیس نهاد» کلمهای غلط است؛ این سازمان است که تأسیس میشود. نهاد، شکل میگیرد. سازمان در مقابل حرکتهای اصیل مردمی و نخبگانی قرار میگیرد، در حالی که همان سازمان برای حمایت از همین حرکتها تأسیس شده و باید از شکلگیری این حرکتها استقبال کند. اما سازمان در مقابل این حرکتها میایستد و میگوید: «چرا تو عضو من نیستی؟» اینجاست که اصالت سازمان بر اصالت آرمان چیره میشود و ما از آرمان دور میشویم.
شهید حسینعلی عظیمی، از مؤسسین و متفکرین الگوی جهاد سازندگی، معتقد بود هر حرکتی چند مؤلفه اساسی دارد. یکی از این مؤلفهها «سردار» یا نخبه و عنصر حرکتآفرین است. نخبهها در سازمانها به کار گرفته نمیشوند، چون زیستگاه یک نخبه، سازمان نیست. اما ما سازمان تأسیس میکنیم و نخبهها را وارد سازمان میکنیم تا برای آرمانهای انقلاب کار کنند. در نتیجه سازمانها از درون تهی شده و به سمت کارهای سطحی و پوستهای میروند. سازمانها در تقابل با کارهای اصیل قرار گرفته و به ضد خودشان تبدیل میشوند. سازمانها سردارپرور نیستند؛ این سردارها هستند که سازمان خودشان را شکل میدهند.
مقام معظم رهبری فرمودند: «نفس حضور جوان مؤمن بسیجی در روستا، تجسم آیههای قرآن است»، یعنی عنصر درون میدان اصالت دارد. بسیجی واقعی کسی است که در میدان باشد. در حرکت عظیم اربعین، از رئیس موکبی که هزاران دینار خرج میکند تا دختربچه سهسالهای که در جاده دستمال کاغذی به دست گرفته، همه عزادار و عنصری از این حرکت هستند. این چه سازمانی است که تا این حد عناصرش متفاوتاند و همه اصالت دارند؟ مسئله این است که حرکت اربعین سازمانی نیست، نهادی است. هرکس در این حرکت بیاید، اصالت دارد.
چرا جهاد سازندگی میتوانست سریع و چابک عمل کند و دستگاههای دیگر میماندند؟ چرا آنها میتوانستند در روستاها دوبرابر عملکرد وزارت نیرو آن هم با هزینههای کمتر برقکشی کنند؟ آنها در جهاد به یک فرمول رسیدند: «مأموریتی که ابلاغ میشود، حتماً امکان و نیازش در جامعه هدف وجود دارد.» باید رفت آن را کشف کرد و به هم رساند. کار جهاد این نبود که بهجای مردم کار کند. امام فرمود: «سازندگی، همه با هم» و این شعار جهاد شد. جهاد مجبور بود به مردم متوسل شود تا جوهره وجودی آنها را کشف کرده و این امکان و نیاز را به هم برساند. مردم با دستور و ابلاغ نمیآیند؛ مردم خودشان در حال حرکتاند. هنر حاکمیت این است که این حرکت را کشف و هدایت کند تا به سیل عظیم تبدیل شود.
چالش اصلی ایران آینده نه کمبود منابع یا تهدیدات خارجی، بلکه بحران «فرسودگی الگو» در حکمرانی است. ادامه مسیر کنونی مبتنی بر «سازمانسازی»، در مواجهه با پیچیدگیهای فزاینده جهان، سیستمی را به ما تحمیل خواهد کرد که شکننده، کند و در برابر شوکها ناتوان است. بقا و پیشرفت ایران در آینده، بیش از آنکه نیازمند تأسیس ادارات جدید باشد، در گرو یک «گذار راهبردی» است. حرکت از یک دولت متصدی و کنترلگر به یک حاکمیت تسهیلگر که هنر اصلیاش نه «تأسیس»، بلکه «کشف» و «بههمرسانی» ظرفیتهای درونی جامعه است و به عبارت دیگر حاکمیت باید از «سازمان» به سمت «نهاد» گام بردارد. این تغییر، حیاتیترین مؤلفه برای تضمین تابآوری، نوآوری و پیشرفت کشور در دهههای پیش رو خواهد بود.
@iranfuture
@iranfuture
۱۵:۳۶
🟠 «تک تک اقشار جامعه، ردههای سنی مختلف، اصناف مختلف، توزیع جغرافیایی و پراکنش جغرافیایی متنوع و.. همگی باید نقش خود را در سند چشمانداز احساس کنند..»
🟠 «رسمیت بخشی به نهادهای رسمی واقعی مانند خانواده میتواند در این زمینه نقش ایفا کند..»
🟠 «باید خانواده و هر نهادی که نقش میانی ایفا میکند احساس کند دامنهی عمل و رسمیت بیشتری برای آن ایجاد شده است..»
@iranfuture
۱۵:۰۸
🟠 آینده شهرها، قربانی اکنون میشود
تغییر پارادایم مدیریت شهری، میتواند روند فرسایش شهرهای ایران را متوقف کند
برگرفته از مصاحبه با دکتر محمد منان رئیسی، نماینده مجلس شورای اسلامی
گفتوگو درباره بحران شهرسازی در ایران دیگر محدود به محافل دانشگاهی نیست؛ آنچنان که در سخنان اخیر مسئولان نیز بازتاب یافته، وضعیت کلانشهرهایی چون تهران به نقطهای رسیده که حتی امکان ترک آن بهعنوان یک سناریوی واقعگرایانه مطرح میشود. این هشدار تنها به مسئله ناترازی آب محدود نیست، بلکه نشانهای از ناکامی در مدیریت شهری، سیاستگذاری شهری و شهرسازی در ایران است. در همین بستر، پدیدههایی چون افزایش بیسابقه اجارهنشینی و تضعیف هویت فرهنگی شهر جلوههایی از بحران عمیقتریاند که ساختار شهر را از درون تهی کرده است.
ریشه این وضعیت در مدلی از شهرسازی نهفته است که «مدل علمی» نیست. این الگو نه بر اساس پژوهشها و نظریهپردازیهای شهری، بلکه بر مبنای ضرورتهای اجرایی و روزمرگیهای شهرداریها شکل گرفته است. چالش اصلی، فقدان درآمد پایدار برای اداره شهر است. شهرداریها به دلیل وابستگی به منابع ناپایدار، ناچارند برای تأمین هزینههای جاری، از کالبد شهر بهعنوان منبع درآمد استفاده کنند. در نتیجه شهر به کالایی بدل میشود که میتوان آن را فروخت، تراکم آن را واگذار کرد و از بسترهای قانونی موجود چون کمیسیون ماده پنج و ماده صد برای این فرآیند بهره برد. این کمیسیونها در ابتدا با هدف ایجاد انعطاف و تنفس در مدیریت شهری تأسیس شدند اما به ابزاری برای شهرفروشی بدل شدهاند.
در این مدل معیوب، معیار موفقیت شهردار، میزان درآمدی است که از فروش تراکم و تغییر کاربری به دست میآورد. هر چه بیشتر بفروشد، موفقتر تلقی میشود، بیآنکه تأثیر تصمیماتش بر آینده شهر را بسنجد. تراکمی که امروز فروخته میشود، در سالهای بعد بهصورت بار ترافیکی، آلودگی و افت کیفیت زیستمحیطی خود را نشان میدهد. بدین ترتیب، چرخهای ایجاد شده که در آن هر مدیریت شهری بخشی از آینده را قربانی اکنون میکند. همین الگو موجب شده است که شاخصهای کیفی زیست، از جمله آلودگی هوا، ترافیک، دسترسی به خدمات و هویت شهری، سال به سال در مسیر نزولی حرکت کنند.
اما بخش دوم این مسئله، به سیاستگذاریهای کلان بازمیگردد. سیاستهای شورای عالی شهرسازی -به عنوان سیاستگذار و ناظر عالی- در سالهای گذشته، بهویژه اصرار بر محدودسازی محدودههای شهری و حفظ کمربندهای انقباضی، سبب تراکم بیش از حد شهرها شده است. در نتیجه، شهرهایی مانند تهران با جمعیتی مشابه کلانشهرهای اروپایی، در فضایی کوچکتر متمرکز شدهاند. مقایسه تهران و لندن نمونه روشنی از این وضعیت است: جمعیت تقریباً برابر، اما مساحت شهری لندن سه برابر تهران است. چنین تراکمی کیفیت زندگی را بهشدت کاهش داده است.
در برابر این پرسش که آیا میتوان زیرساختهای شهری را در امتداد سیاست آزادسازی کمربندها فراهم کرد، باید گفت زیرساختهای شهری تابع جمعیت است نه وسعت شهر. چه جمعیتی در فضای محدود زندگی کند، چه در فضای گسترده، نیاز به همان میزان مدرسه، درمانگاه، تخت بیمارستان و فضای سبز وجود دارد. افزایش مساحت شهر بدون افزایش زیرساختها تغییری در کیفیت زندگی ایجاد نمیکند، زیرا خدمات لازم بر اساس تعداد نفرات تعیین میشود، نه اندازه فضا. در مقابل، سیاستهای انقباضی و محدودکننده کمربندهای شهری، با اینکه برای مدیریت خدمات و رفاه ارائه میشوند، اما بحرانزا هستند؛ زیرا بدون توسعه زیرساختهای متناسب، تراکم جمعیت در فضای محدود افزایش یافته و کیفیت زندگی کاهش مییابد. برای گنجاندن جمعیت بیشتر در فضای محدود، خدمات ضروری مانند مدرسه، درمانگاه، بیمارستان و فضای سبز قربانی میشوند.
بر این اساس، اصلاح باید از رأس هرم آغاز شود. شورای عالی شهرسازی نیازمند بازنگری در ساختار و قانون تأسیس خود است. تمرکز تصمیمگیری در وزارت راه مانع تحول در سیاستهای شهری شده است. بازتعریف مأموریتها و اصلاح سازوکار تصمیمگیری در این شورا، میتواند نخستین گام در اصلاح مسیر شهرسازی کشور باشد.
با وجود همه این آسیبها، نشانههایی از تغییر پارادایم در حال شکلگیری است. گفتوگو درباره تراکمزدایی، واگذاری زمین به مردم و مقابله با سیاستهای متراکمسازی در حال گسترش است. برخلاف گذشته که در نهادهایی چون مجلس شورای اسلامی سخنی از این تحولات نبود، اکنون فضای فکری جدیدی در حال شکلگیری است که میتواند سرآغاز یک چرخش در نگرش به شهرسازی باشد. این پارادایم تازه، اگر بتواند از مرحله نظریهپردازی و گفتمانسازی به عرصه عمل برسد، میتواند روند فرسایش شهرهای ایران را متوقف کند.
@iranfuture
@iranfuture
۱۷:۱۸
🟠 چه کسی همه را قانع کرد که اسرائیل «شرّ مطلق» است؟
مروری بر نقش کلیدی رهبران انقلاب اسلامی در ساخت اجماع جهانی علیه رژیم صهیونیستی
سینا اکبری، پژوهشگر علوم اجتماعی
برخی مکاتب علوم اجتماعی بر این باورند که مفاهیمی مانند شرّ و خیرِ مطلق، ذاتاً بدیهی و جهانشمول نیستند؛ بلکه توسط گفتمانهای قدرت در بسترهای اجتماعی «برساخته» میشوند. آنها معتقدند که هیچکس ذاتاً «شرور» نیست؛ بلکه این برچسب شرّ است که به شکلی زمینهمند و توسط نخبگان به افراد یا گروهها اطلاق میشود و بنا به تعریف صاحبان قدرت، شکل خاصی مییابد.
از سوی دیگر، در دیدگاه متفکران اسلامی نیز، اگرچه خیر و شر اموری مطلق و واقعی هستند، اما رهبران دینی و سیاسی، همواره نقش بیبدیلی در تعیین مصادیق خیر و شر برای امتها دارند و این امر، جزئی از رسالت رهبران دینی به شمار میرود. آنچه وجه مشترک این دو دیدگاه است، کشاکش قدرتهای سیاسی در بازنمایی دشمن خود به عنوان «شرّ جمعی» و «شیطان مطلق» است که میتواند با اجماعسازی و بسیجکنندگی عموم مردم بر علیه طرف مقابل و مشروعیتبخشی به اقدامات خود، زمینه پیروزی را فراهم آورد.
نمونه این منازعه گفتمانی در جهان امروز، منطقه غرب آسیاست. منطقهای که از یکسو میزبان تلاشهای نظاممند قدرتهای غربی برای حفظ هژمونی و از سوی دیگر، میزبان نظام سیاسی جدیدی (جمهوری اسلامی) است که تلاش میکند ملتهای منطقه و دنیا را به «مقاومت» علیه این سلطه بکشاند. در این منازعه، قدرت هر یک از طرفین در برساخت دشمن به مثابه «شر جمعی»، اهمیت ویژهای مییابد. در گفتار رسمی رهبران انقلاب اسلامی، اسرائیل نه فقط بهعنوان یک رژیم نامشروع، بلکه به عنوان موجودیت یک «شرّ جمعی» بازنمایی شده است. از سوی دیگر قدرتهای رسانهای غرب نیز، همواره تلاش و هزینه کردهاند که ایران را به عنوان عنصری جنگافروز و مانعِ توسعه منطقه معرفی کنند. پرسش اینجاست که کدام یک از گفتمانها در منازعه برساخت یا بازنمایی دشمن خود، موفقتر بودهاند؟
در سالهای ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴، همزمان با اوجگیری درگیریها در فلسطین پس از عملیات طوفان الاقصی، اعتراضات جهانی علیه جنایات رژیم صهیونیستی در غزه به اوج خود رسید. موج بیسابقه اعتراضات مردمی در کشورهای مختلف - از جهان اسلام تا اروپا و آمریکا - علیه کشتار فلسطینیان، حکایت از به ثمر نشستن یک واقعه داشت؛ «چه کسی باور میکرد روزی در دانشگاههای آمریکا به نفع فلسطین شعار داده شود و پرچم فلسطین برافراشته شود؛ و چه کسی باور میکرد روزی در ژاپن، در تظاهرات به نفع فلسطین، به زبان فارسی شعار مرگ بر اسرائیل سر داده شود!» (رهبر انقلاب، ۱۴۰۳/۳/۲) بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو ،افت محسوس وجهه رژیم صهیونیستی در افکار عمومی و شکلگیری اجماع جهانی بر علیه آن شدت گرفته است. تا جایی که نرخ عدم محبوبیت اسرائیل در ایالات متحده در سال ۲۰۲۵ به حدود ۵۹٪ رسید که افزایش چشمگیری یافته است! همچنین شکلگیری هستههای مقاومت علیه اسرائیل در کشورهای مختلف و انزوای سیاسی آن در جهان از دیگر مؤلفههای سیاسی شرایط کنونی است که ماحصل پیشرفت کلانپروژه رهبران انقلاب اسلامی در منطقه بود. پیشرفتی که علاوه بر اجماعسازی و بسیجکنندگی مردم دنیا در حمایت از آن، به مقابله علیه اسرائیل مشروعیت بخشید.
امروز اگرچه پس از انعقاد آتشبس، اسرائیل در حال تلاش جدی برای بازسازی تصویر خود در کوتاهمدت به عنوان یک عنصر «مفید» یا حداقل «شر لازم» برای کشورهای منطقه است، به نظر میآید نیل به چنین هدفی با توجه به ضربه ترمیمناپذیر طوفان الاقصی به برند رژیم، دور از دسترس باشد. اما این موضوع، مستلزم مقاومت گفتمانی در برابر عملیات رسانهای عظیمی است که اسرائیل از طریق رسانههای خود دنبال میکند. یادآوری دائمی جنایتهای فجیع رژیم در غزه، حفظ مسئله فلسطین در صدر مسائل کشورهای اسلامی و افشاگری علیه نقش اسرائیل در ناآرامیهای دیگر کشورهای منطقه، میتواند راهبردی اثرگذار در جلوگیری از به ثمر نشستن پروژه بازسازی برند رژیم باشد.
این نوشتار کوتاه، تلاشی برای یادآوری نقش رهبران انقلاب اسلامی به ویژه آیتالله خامنهای در بازنمایی اسرائیل به عنوان «شر جمعی» بود و بررسی چگونگی تحقق آن تأمل مفصلتری میطلبد. اما مشخصاً وضع کنونی افکار عمومی جهان نسبت به مسئله اسرائیل، گواهی میدهد که پروژه رهبران انقلاب با طرح ایده آزادی فلسطین و حمایت از آن به ثمر نشسته و ایران توانسته است با راهبرد درستِ تقویت هستههای مقاومت (با قید عدم دخالت مستقیم) و ترویج ایده انقلابیِ جمهوری اسلامی، اسرائیل را متحمل شکستی ترمیمناپذیر در منازعه کنونی کند.
@iranfuture
@iranfuture
۱۶:۴۲
🟠 نبرد برندها در سایه جنگ ۱۲روزه
ایران به کمک انسانرسانهها میتواند امپراطوری رسانهای غرب را دور بزند.
محمدرضا قشقایی، پژوهشگر حوزه برندسازی
هر رخدادی که در کشوری اتفاق بیفتد و جنبه رسانهای و بینالمللی پیدا کند، تأثیر مستقیم بر روی تصویر و برند آن کشور میگذارد. ممکن است تصویر و برند کشور را مخدوش کند یا بهبود ببخشد. هر کشور با توجه به داشتههای اقتصادی، فرهنگی، تاریخی و سیاسی خود، برندی میسازد و به وسیله آن شناخته میشود. اگر کشوری از ساخت برند خود غافل بماند، دیگران برایش برند ملی را تعیین میکنند. از این رو، در جهان امروزی برند ملی بسیار مورد توجه سیاستمدارانی است که دغدغه رشد و توسعه کشور خود را در ابعاد اقتصادی، سیاسی و ارتباطی دارند.
امروز که از جنگ تحمیلی 12روزه بیش از۶ماه میگذرد، برند ملی ایران با تأثیر از این رخداد دچار تغییراتی در سطح جهانی شده است. تغییراتی که هر یک از رسانههای جهان، آن را به گونهای روایت میکنند. برخی روی مؤلفههای آن تأکید میکنند و برخی آن را نقض کرده یا بیاثر میکنند. برند ملی ایران در این جنگ، مقابل برند اسرائیل قرار گرفته است که بعد از حوادث 7 اکتبر دچار افول زیادی در سطح جهان شد. افول این برند در بین جامعه جهانی و افکار عمومی جهان قابل رؤیت است. نمونه بارز آن، ترک سالن توسط نمایندگان کشورهای مختلف در هنگام سخنرانی نخست وزیر اسرائیل در مجمع عمومی سازمان ملل بود. این رویداد، نشاندهنده تأثیر افکار عمومی بر بدنه حاکمیت کشورهاست. کشورها مجبور میشوند ولو در ظاهر، اظهار کنند از اسرائیل حمایت نمیکنند.
در این شرایط، رخدادی نظامی و رسانهای میان ایران و اسرائیل رخ میدهد که رسانهها به روایت آن میپردازند. گروهی از رسانهها به خصوص رسانههای غربی، از حمایت نسبیِ جهانی از اسرائیل در این حمله میگفتند. این حمایت با ساختن تصاویری ساختگی از حملات ایران به مناطق مسکونی در اسرائیل ادامه یافت. رسانهها تلاش میکردند تصویری خشن از ایران در دل مخاطبان خود بسازند. به دلیل امپراطوری رسانهای غرب، این تصاویر ساختگی بر ذهن مخاطبان این رسانهها تأثیر خود را میگذارد.
در ایران اما به دلیل عدم وجود یک سیاست رسانهای واحد و نبود نهادی برای برنامهریزی رسانههای کشور - چه در شرایط جنگی و چه در شرایط غیرجنگی - هر نهادی به تنهایی با تکیه بر راهبرد خود، دست به اقدام میزند و توجهی نسبت به دیگر ارگانها و سیاست رسانهای متناسب با برند ملی ندارد. همین موضوع سبب اتلاف منابع مالی و دورشدن از هدف اصلی، یعنی ایجاد برند ملی مطلوب ایران است. راهحل اساسی برای حل این مسئله، تشکیل دفتر ارتباطات راهبردی برای تعیین راهبرد اصلی کشور در جهت تقویت برند ملی مطلوب ایران، متناسب با مخاطبان مختلف جهانی و تقسیم وظایف ارگانهای ذیربط و تأثیرگذار است. همچنین نبود فضای باز رسانهای در جهان و سانسور رسانههای وابسته به ایران، سبب عدم شکلگیری امواج رسانهای در مقابل حملات رسانهای اسرائیل شد.
مسئله دیگر، نگاه قبلی مردم جهان نسبت به ایران است؛ قبل از به وجود آمدن این جنگ، مردم در دنیا نسبت ایران چه نگاهی داشتند؟ امپراطوری رسانهای غربی با سایهافکندن بر روی دیدگان جهانیان، تصویر ایران را منفی و حامی تروریسم نشان میدهد و روی عدم رعایت حقوق بشر در ایران متمرکز است. همین موضع نشاندهنده نگاه منفی افکار عمومی جهانی نسبت به ایران است؛ اما با توجه به وضعیت منفی برند ملی و تصویر اسرائیل در جهان و جنایتهای جنگی که اسرائیل بر علیه مردم مظلوم غزه رقم زده است، در کنار عملیاتهای وعده صادق 1 و 2 که بر علیه اسرائیل انجام شد، شرایط برند ملی ایران رو به بهبود رفته است؛ اما هنوز در شرایط مناسبی قرار ندارد. به عنوان مثال در نظرسنجیهای کشورهای خاورمیانه بعد از جنگ، نبرد ایران با اسرائیل را نه به خاطر دفاع از خود و فلسطین، بلکه برای ایجاد سلطه هر یک از این دو کشور بر روی کشورهای منطقه میدانستند.
با وجود وضعیتی که بر برند ملی ایران حاکم است، راهحل بهبود این وضعیت چیست؟ نفوذ شبکههای اجتماعی در میان انسانها و تأثیرگذاری بینظیر آن بر روی افکار عمومی و ظهور انسانرسانههایی با ملیتهای مختلف، محبوب و با دنبالکنندگان فراوان، سبب کاهش قدرت کنترل رسانهها توسط دولتها و ایجاد یک فضای باز برای انتقال محتوا و دیدگاههای مختلف شده است. این پدیده قابل سرمایهگذاری، میتواند ابزار مفیدی برای ترمیم برند ملی هر کشوری از جمله ایران باشد.
@iranfuture
@iranfuture
۱۷:۵۳
🟠 دفتر مطالعات حکمرانی مجلس شورای اسلامی با همکاری بنیاد توسعه فردا؛نخستین نشست از سلسلهنشستهای «قانونگذاری آیندهنگر» را با عنوان «طراحی زمین بازی آینده» برگزار میکند.
در این نشست، ابعاد و الزامات محتوایی، ساختاری و فرایندی تقنین آیندهنگر و نمونههای موفق این حوزه با حضور صاحبنظران مورد بحث و تبادل نظر قرار میگیرد.
دوشنبه ۱۰ آذرماه |
۱۵ تا ۱۸
خیابان انقلاب اسلامی بین خیابان ولیعصر(عج) و برادران مظفر- پلاک ۹۰۷- سالن کنفرانس خانه اندیشهورزان
@iranfuture
@iranfuture
۸:۰۲
🟠 ایران بر سر دوراهی دشوار: انضباط اکولوژیک یا بازطراحی نهادی؟
شهرهای ایران دیگر در مرحله «اصلاحات تدریجی» نیستند.
دکتر فاطمهسادات رحمتی، مدیر اندیشگاه تدبیر و توسعه شهری مهاد
ایرانِ امروز نمیتواند مسیر پنج دهه گذشته را ادامه دهد. کلانشهرهایی چون تهران، مشهد، اصفهان و شیراز، امروز کانون ناترازی اکولوژیک و هزینههای اجتماعیاند. افت آبهای زیرزمینی، آلودگی مزمن هوا، فرسایش خاک، نابرابریهای فضایی و مهاجرتهای درونکشوری بدون ظرفیتسنجی، آیندهای را ترسیم میکند که در آن، ادامه وضع موجود نه ممکن است و نه قابل دفاع.
با این حال، سیاستهای شهری در ایران همواره در میانه راه متوقف ماندهاند؛ نه به انضباط اکولوژیک تن دادهاند و نه به اصلاح نهادی. در نتیجه، شهرهای بزرگ بیش از توان اکولوژیک خود مصرف میکنند و شهرهای کوچک، بدون نقش و بدون آینده، تهی میشوند.
اکنون، چشمانداز پنجاهسال آینده ایران از دو سناریوی اصلی فراتر نمیرود؛ دو مسیر دشوار که هر دو نیازمند اراده، سرمایهگذاری و تحمل هزینههای سیاسی هستند. پرسش این نیست که کدام مسیر آسانتر یا کمهزینهتر است؛ پرسش این است که آیا میتوان بدون انتخاب، همچنان ادامه داد؟ پاسخ روشن است: خیر.
سناریوی نخست: حفظ تمرکز با انضباط اکولوژیک
اگر ایران واقعیت تمرکزگرایی را بپذیرد، چارهای جز حرکت به سوی انضباط اکولوژیک نخواهد داشت؛ انضباطی که شهرهای بزرگ را از الگوی مصرف آزاد و توسعه افقی نامحدود جدا کرده و وارد مدار مدیریت سخت منابع میسازد. آب، انرژی و خاک باید مانند سرمایهای محدود و گرانبها کنترل شوند. سقفگذاری مصرف، تعرفههای تند پلهای، مدیریت سخت بازتوزیع منابع در دورههای کمبود و ممنوعیت گسترش شهر در حوزههای کمظرفیت، تنها بخشی از اقداماتی است که بقای کلانشهرها را تضمین میکند. این شهرها باید بازچرخان شوند؛ یعنی بازیافت آب به بیش از ۹۰ درصد برسد، ساختمانهای جدید موظف به تولید پراکنده انرژی باشند و نوسازی بافتهای فرسوده با استانداردهای سخت مصرف انرژی انجام شود.
گسترش افقی که طی دههها هزاران هکتار از اراضی را بلعیده باید متوقف گردد و جای خود را به تراکم هوشمند، کارایی فضایی و ایجاد کمربندهای سبز بدهد. الگوی حملونقل نیز باید تغییر کند؛ ورود خودرو به بسیاری از محدودهها محدود شود و شبکه حملونقل عمومی برقی جایگزین ساختار خودرومحور شود. در نهایت، کلانشهرهای ایران به زیستبومهای منضبطی تبدیل خواهند شد که تنها تحت مجموعهای از محدودیتها و استانداردهای سخت قادر به ادامه حیاتاند. هزینه این سناریو، تغییر سبک زندگی، کنترل شدید مصرف و فشار بر بخشهای پرمصرف است، اما مزیت آن حفظ زیستپذیری در کانونهای جمعیت، سرمایه و زیرساخت است.
سناریوی دوم: اصلاح نهادی و توزیع نقش؛ بازآرایی قدرت و توسعه
اما اگر کشور بخواهد از مدار تمرکز خارج شود، چالشهایی از جنس دیگری پیش رو خواهد داشت؛ چالشهایی در ساختار حکمرانی و نظام تصمیمگیری. در این مسیر، اصلاح نهادی محور اصلی است. ایران باید بخشی از قدرت، بودجه و اختیار خود را از مرکز به مناطق منتقل کند تا شهرهای کوچک و متوسط بتوانند نقش واقعی بگیرند. بدون تفویض اختیار واقعی، هیچ سیاست توسعهمتوازنی به نتیجه نمیرسد. زیرساخت حملونقل سریع و شبکه دیجیتال پرظرفیت، پیششرط اتصال نقاط کشور و شرط لازم برای شکلگیری کانونهای جدید رشد است. اصلاح نظام مالیه عمومی نیز ضرورت دارد؛ تا زمانی که بخش اعظم بودجه و سرمایه در تهران و چند شهر بزرگ تجمیع میشود، هیچ انگیزهای برای استقرار جمعیت و فعالیت اقتصادی در سایر شهرها شکل نخواهد گرفت. سیاستهای تشویقی در حوزه مسکن، مالیات، استقرار کسبوکار و خدمات عمومی نیز باید بازطراحی شوند تا مهاجرت معکوس و جابهجایی سرمایه امکانپذیر شود.
این مسیر کندتر از انضباط اکولوژیک است، به تغییرات سیاسی عمیقتر نیاز دارد و احتمالاً با مقاومت نهادهای مرکزی روبهرو میشود. اما در بلندمدت پایداری بیشتری به همراه دارد: کاهش فشار زیستمحیطی، توزیع عادلانهتر فرصتها و بازگشت حیات اقتصادی به شهرهایی که در حاشیه بودهاند.
واقعیت
واقعیت این است که ایران امروز در برابر یک الزام تاریخی قرار دارد. هر دو مسیر دشوار و پرهزینهاند و نیازمند سرمایهگذاری بلندمدت؛ اما انتخابنکردن، هزینهای سنگینتر دارد. شهرهای ایران دیگر در مرحله «اصلاحات تدریجی» نیستند. یا باید تمرکز را به همراه انضباط اکولوژیک بپذیریم یا به سمت بازآرایی نهادی و توسعه چندمرکزی حرکت کنیم. در پنجاه سال آینده، این دو گزینه شاید هنوز روی میز باشند؛ اما اگر امروز تصمیم گرفته نشود، هر سال تصمیمگیری بسیار سختتر و محدودتر میشود. مشکل اصلی، کمبود گزینه نیست؛ کمبود اصلی، کمبود گزینه نیست؛ کمبود ارادهای است که مسئولیت آینده را بپذیرد.
@iranfuture
سناریوی نخست: حفظ تمرکز با انضباط اکولوژیک
سناریوی دوم: اصلاح نهادی و توزیع نقش؛ بازآرایی قدرت و توسعه
واقعیت
@iranfuture
۱۷:۲۸
🟠 اولین نشست قانونگذاری آیندهنگر با حضور دکتر روحالله ایزدخواه (نماینده مجلس شورای اسلامی)، دکتر روحالله متفکرآزاد (نماینده مجلس شورای اسلامی) و دکتر احمد کوهی (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) برگزار شد:
تماشای نشست در تلوبیون
گزارش متنی نشست در خبرگزاری جمهوری اسلامی
@iranfuture
@iranfuture
۱۹:۲۲
🟠 آیندهای که همهی ما را دور خودش جمع میکند آیندهی فرهنگی ایران است یا: ایران فرهنگی آینده!
🟠 بقیهی تشکیلات ما و فناوریهای ما باید در جهت تامین نیازهای این ایران فرهنگی باشد..
🟠 این ایران فرهنگی چند هزار است که زنده است. میرود و میآید اما همچنان باقی مانده است..
@iranfuture
۹:۲۴
🟠 احزاب و کارآفرینان سیاستی چگونه همآفرینی را تضمین میکنند؟
«کانونهای همآفرینی پیشرفت»، مهمترین دستاورد احزاب و کارآفرینان سیاستی
دکتر احمد برومند کاخکی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
همآفرینی (Co-creation) خلق ارزش و معنای مشترک میان ذینفعان در یک هدف مشخص است که میتواند حاکمیتی یا غیرحاکمیتی باشد. مصادیق آن گستره وسیعی را در بر میگیرد؛ از سطح بنگاهی (مانند بازخورد مشتری برای توسعه محصول یا نمرهدهی کاربران به رانندگان)، تا سطح کلان عمومی و سیاستی (نظیر انتخابات و سایر دموکراسیها که در آن حاکمیت مردم را در تعیین مسئولان یا تصمیمگیری مشارکت میدهد). هسته اصلی همآفرینی در تمام این موارد، «خلق ارزش مشترک» میان ذینفعان اصلی است.
اما همآفرینی در تمام امور حاکمیتی به یکمیزان جاری نیست. تصمیمات کلیدی (مثل جنگ، دفاع و دیپلماسی) در لایههای عمیق حکمرانی (Deep State) لزوماً نمیتواند با فرآیندهای دموکراتیک مستقیم یا غیرمتمرکز اخذ شود. این در حالی است که تصمیماتی مانند "دوطرفه یا یکطرفه کردن یک خیابان"، میتواند با نظرسنجی از اهالی و کسبه آن محل به جمعبندی برسد. لذا تعیین مرزهای تصمیمگیری با قابلیت همآفرینی و لحاظ مصالح ملی، حیاتی است. به قول دارون عجماوغلو، توسعه و آزادی بر دو پایه "دولت قوی" و "جامعه توانمند" شکل میگیرد؛ پس همآفرینی نیز مانند توسعه پایدار، نیاز به مرزبندی امر حاکمیت و حوزه مشارکت مردمی و عمومی دارد. پرسشهای کلیدی آن است که چطور فرهنگ سیاسی همآفرینی را در ایران ارتقا دهیم؟ چطور تصویر ایران آینده با رویکرد همآفرینی پیش برده میشود؟ همآفرینی چه سطوحی دارد (مشورتی، اطلاعاتی، تصمیمسازی، اجرایی و...)؟ آیا میتوان ابرپروژههای ملی یا تصمیمات سخت کارشناسی (مانند تعیین قیمت بنزین) را از طریق مشارکت عمومی، جلسات شفاف با نمایندگان اصناف و کارشناسان مستقل تمهید کرد؟ اساساً مرزهای همآفرینی در نظامهای سیاسی چگونه تغییر مییابد؟
یکی از مهمترین سازوکارهای تضمینکننده همآفرینی، حضور کارآفرینان سیاستی در لایههای حکمرانی است. این کارآفرینان با حرکت در مرزهای بروکراسی و دستگاههای تخصصی یا فرا قوهای، در نفوذ و پذیرش سیاستها و نوآوریهای جدید به نفع مردم نقش اساسی دارند. اقدامات نوآورانهای که در مسیر رایج دولتها یا مجلسها مردود شده، اغلب با همت این کارآفرینان، قدرت رسانه، توانایی شبکهسازی، بسیج افکار و دانش تخصصی، منجر به تحولات مستمر و کوچک به نفع مردم شده است. معمولاً مشاورین و مأمورین، حائز این قابلیت در بدنه دولت و مجلس هستند و میتوانند خودانگیختانه جریان مسئله و جریان راهکار و جریان سیاسی را همسو نمایند. هدف نهایی کارآفرین سیاستی نزدیککردن این جریانها برای باز کردن "پنجره سیاستی" و ایجاد تغییر مناسب در جهت نظر مردم است (طبعاً این فعالیت با لابیگری برای منافع خاص تفاوت دارد).
سازوکار دوم و بسیار تأثیرگذار برای تحقق همآفرینی، "تحزب" است. منظور صرفاً احزاب سیاسی (اصولگرا یا اصلاحطلب) نیست، بلکه هرگونه ائتلاف سیاستی حول مسائل مشخص (مثلاً آب یا فناوری مالی) با مکتب فکری منسجم، نمایندگان و پیروانی وابسته به اراده مردم، اصناف یا انجمنهاست. درگیری حیثیت نهادی احزاب با نتایج اقداماتشان، باعث کارآمدی بیشتر و اتخاذ تصمیمهای مشارکتیتر با پیروان میشود که به صورت دومینویی منجر به همآفرینی میگردد. احزاب (سیاسی، اقتصادی، یا فناورانه) ساختاری همآفرین دارند، زیرا هویتشان وابسته به رأی ذینفعان است و برای کارآمدی ناچار به تصمیمگیریهای مشارکتیتر و مسئولیتپذیری آیندهنگرانه هستند. این احزاب میتوانند نیروهای مختلف (اقتصادی، سیاسی، اجتماعی) را حول یک موضوع تجمیع کرده و «کانونهای همآفرینی پیشرفت» ایجاد کنند. بنابراین تحزب به مثابه ساختار واسط و پیشران، با ساماندهی نیروهای مردمی و ذینفع، مطالبات آنها را مؤثرتر در نهادهای حاکمیتی بازتاب داده و زمینه فرآیندهای مشارکتی و تولید ارزش مشترک را فراهم میکند.
در سوی دیگر، وظایف حاکمیت در قبال تحزب و همآفرینی نیز از اهمیت برابر برخوردار است. این وظایف شامل:
طراحی زمین بازی امن، شفاف و منصفانه برای تنظیم قدرت میان احزاب؛
رفع موانع ساختاری و فرهنگی تشکیل و اثرگذاری احزاب قدرتمند و مسئولیتپذیر؛
تضمین دسترسی عادلانه ذینفعان به فرآیندها؛
تعیین و شفافسازی مرزهای تصمیمگیری؛
ایجاد سکوها (پلتفرمهای) نهادی و دیجیتال برای تعامل؛
پاسخگو بودن و ارائه بازخورد به نتایج مشارکتها؛
حمایت از ظرفیتسازی تشکلهای مردمی برای مشارکت مؤثر.
بدین معنا حاکمیت باید در مسیر قانونی، نظامهایی برای واگذاری مسئولیت اجرایی به احزاب در سطوح محلی یا حوزههای خاص طراحی و پیگیری نماید.
@iranfuture
بدین معنا حاکمیت باید در مسیر قانونی، نظامهایی برای واگذاری مسئولیت اجرایی به احزاب در سطوح محلی یا حوزههای خاص طراحی و پیگیری نماید.
@iranfuture
۱۷:۴۳
🟠 بنیاد توسعه فردا با همکاری خانه اندیشهورزان، دفتر مطالعات حکمرانی مرکز پژوهش های مجلس و تعدادی از اندیشگاهها شصت و دومین نشست از سلسله نشستهای کافه آینده را برگزار میکند:
موضوع فصل پاییز ۱۴۰۴ : «ایران سرزمین دانایی»
عنوان نشست شصتودوم: «سناریوهای آینده ایران نوآفرین ۱۴۵۰ - سهم من در ایده تغییر چیست؟»
نشست شصتودوم در ادامه مسیر «ایران سرزمین دانایی»، با محوریت سناریوهای آینده ایران نوآفرین ۱۴۵۰ برگزار میشود. این ماه، در نشست پیشرو و در امتداد سناریوهای مطرح شده در نشست قبل، حضار به نقشآفرینی و سهم خود در قالب فرد یا نهاد در قبال آینده ایران نوآفرین خواهند پرداخت.
در کافه آینده پیش رو به این پرسش خواهیم پرداخت که ایرانِ نوآفرین فردا چگونه از دل انتخابها، کنشها و مسئولیتپذیری امروز تک تک ما ساخته میشود .
همچنین بحث خواهیم کرد که چگونه میتوانیم با هماراده شدن و ساختن نهادهای علمی-صنفی قدمهای جمعی در مسیر قلههای علم و فناوری برداریم. الگویی که صرفا فناوری های ملموس جهانی را در نظر نگرفته است بلکه در پارادایم زندگی معنایی، دیدمان اجتماع را نیز توسعه داده است.
دوشنبه ۱۷ آذرماه ۱۴۰۴ از ساعت ۱۷ تا ۱۹ همراه با اقامه نماز مغرب و عشاء
خانه اندیشهورزان: خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ولیعصر و برادران مظفر شمالی، پلاک ۹۰۷
اعلام حضور در نشست:https://evand.com/events/نشست-شصت-ویکم
پخش زنده نشست از طریق لینک: https://www.skyroom.online/ch/khanahouse/ayandehcafe
@iranfuture
اعلام حضور در نشست:https://evand.com/events/نشست-شصت-ویکم
@iranfuture
۱۸:۱۱
@iranfuture
۱۸:۴۹
🟠 چگونه در ایران آینده به سمت شهر مسجدمحور حرکت کنیم؟
در باب نسبت شهر، تمدن و دین
سیدمحمدرضا موسوی، پژوهشگر فرهنگ و ارتباطات
شهر را تنها در نسبتِ عمیقِ آن با تمدن میتوان فهمید؛ این تمدن است که نوعِ مدینه را تعیین میکند. از آنجا که واژه تمدن از ریشه مدینه میباشد و ما در زبان روزمره تمدن و شهر را گویی جدا از یکدیگر میفهمیم، لازم میدانم در این نوشتار به جای شهر از واژه مدینه استفاده کنم. برای توضیح این نکته باید گفت: مدینه تنها در پرتو تمدن معنا و امکان وجود مییابد؛ همانگونه که city با civilization تحقق میپذیرد. این هماهنگی بین تمدن و شهر در زبان انگلیسی نیز یافت می شود. ازاینرو، نقطه آغازِ فهم مدینه، خودِ تمدن است. تا هنگامی که نسبتِ تمدن روشن نشود، حرکت بهسوی درک مدینه ممکن نخواهد بود.
تفاوتِ مدینههای گوناگون، در حقیقت بازتابِ تفاوت تمدنهایی است که در درونِ آنها جریان دارد. اما پرسش اساسی این است: تمدن چیست که نقش بنیادین در شکلدهی به مدینه ایفا میکند؟ برای پاسخ به این پرسش، نخست باید بررسی کنیم مدینه چگونه پدید میآید؛ زیرا در فرایندِ تکوینِ مدینه است که نیاز بنیادین آن به تمدن آشکار میشود.
حال به ترجمه مدینه یعنی شهر برگردیم، شهر برخلاف تصور عام، نه در تقابل با روستا بلکه در تقابل با بادیهنشینی تعریف میشود. شهر برخلاف بادیهنشینی و جوامع غیر ساکن، با یکجانشینی معرفی میشود. در نتیجه میتوان گفت که شهر به طور کلی همان یکجانشینی و تجمع و تقسیم کار انسانها است.
در تقابل با روستا میتوان خصیصه تمایزدهنده شهر را «تسلط بر طبیعت» و «تراکم و پیچیدگی» دانست. در واقع روستا را نیز میتوان نوعی شهر حساب کرد اما ساده و بدون تراکم انسان و سرمایه. در روستا ما در پی تسلط بر طبیعت نیستیم و طبیعت همچون اندامواره برای ما ظهور ندارد و همچنین در روستا تراکم شدید انسانی و ابزاری وجود ندارد.
یکجانشینی امکان ارضا، انضباط و رشد غرایز و نیازهای متعالی انسان را فراهم میکند، چیزی که در سبک زندگی بادیهنشینی قابل دستیابی نیست. یکجانشینی، امکان ارضای سامانمندِ نیازهای انسانی را فراهم میکند؛ زیرا زندگی در مکان ثابت، شرایط انضباط، پیشبینی و تربیت تدریجی غرایز و نیازهای متعالی انسان را میسازد. در این وضعیت، انسان نه صرفاً در پی پاسخ فوری به خواستههای خود است، بلکه آنها را در چارچوب نظم، قانون و آیندهنگری سامان میدهد.
در مقابل، در سبک زندگی بادیهنشینی، به سبب تحرک دائم، وابستگی به طبیعت و ناپایداری محیط، انگیزهها و نیازهای انسانی بیشتر در سطح ابتدایی باقی میمانند. آنجا مجال چندانی برای نهادینهسازی عاطفه، علم، هنر یا اخلاق وجود ندارد، زیرا زندگی باید پیوسته با بقا و کوچ تنظیم شود نه با پرورش و استمرار.
یکجانشینی شهری زمانی ممکن میشود که انسان بتواند نیازهای خود را از راه کار برآورده کند؛ و این کار، در چارچوب تقسیم وظایف میان افراد و گروهها معنا مییابد. تمدن نیز در اصل بر پایه همین تقسیم کار شکل میگیرد. اما تقسیم کار بدون نوعی نظام مالکیت پایدار نمیماند. بهویژه مالکیت زمین نقشی تعیینکننده در الگوی شکلگیری و گسترش شهرها دارد.
در جوامعی مانند شوروی، مالکیت زمین دولتی بود؛ از اینرو شهرها میتوانستند مطابق طرح و اراده حاکمان مرکزی ساخته شوند و تا حد زیادی به اهداف برنامهریزی رسمی نزدیک باشند. در مقابل، در کشورهایی که زمین قابل خرید و فروش بود، اصلاحات شهری بسیار دشوارتر انجام میشد، زیرا منافع فردی و ارزش بازار زمین در برابر طرحهای کلان مقاومت میکرد. حال برای حرکت به سمت شهر، نخست باید نظام مالکیت و تقسیم کار برای ارضای نیازهای انسان بازتعریف شود؛ زیرا تمایز هر شهر از دیگری در همین دو بنیان شکل میگیرد.
تمدن، همواره در پیوند با اندیشهای دینی قابل تحقق است؛ چون دین، نیرویی قدسی و انسجامبخش است و بدین واسطه امکان تمرکز و همزیستی شهری را فراهم میکند. چنانکه ماکس وبر، اخلاق دینی پروتستانی را عامل پدیدآمدن روح سرمایهداری دانست؛ روحی که مدینهای جدید و سرمایهمحور را ساخت.
در برابر آن، شهرِ مسجدمحور میتواند الگویی تازه در ایران آینده باشد: شهری که با تکیه بر قاعدهی «الأرضُ لِمَن أَحیاها»، نظام مالکیتی ارزشمحور ایجاد میکند، تقسیم کار را بر پایهی همکاری و معنا سامان میدهد و با منع انباشت سرمایه و تمرکز ثروت، در نهایت مسجد را به قلب زنده اجتماع بدل میکند.
@iranfuture
@iranfuture
۱۷:۳۵
🟠 دفتر حکمرانی مرکز پژوهشهای مجلس با همکاری اندیشکده پیوستار و خانه اندیشهورزان برگزار میکند:
گفتگویی پیرامون
رسانه و تصویر ایران آینده
رسانهها چگونه میتوانند در طراحی و اجتماعیسازی تصویر آیندهی ایران نقشی موثر ایفا کنند؟
دکتر محمدمهدی ایزخواه (مدرس و استاد دانشگاه)
دکتر سیدحسین شهرستانی (مدیر گروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی)
دکتر محسن دنیوی (مدیر گروه سیاستگذاری پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی)
دوشنبه ۲۴ آذرماه ۱۴۰۴ از ساعت ۱۷:۳۰
چهارراه ولیعصر، خانه اندیشهورزان
@iranfuture @peivastar_ir
@iranfuture @peivastar_ir
۹:۳۰