عکس پروفایل آکادمی جامآ

آکادمی جام

۱,۱۶۲عضو
عکس پروفایل آکادمی جامآ
۱.۲هزار عضو

آکادمی جام

جستجوی آگاهی و معنا

۲۰ مرداد

undefinedundefinedundefined
من تو را دوست دارم، و اکنون تو شفاف‌تری!
(صدیق قطبی، نویسنده و پژوهشگر معناگرای معاصر)
undefined ویکتور هوگو در بی‌نوایان جمله جالبی دارد: «خدا در پس همه چیز است. اما همه چیز خدا را پنهان می‌کنند. اشیا تیره‌اند، آفریدگان کدرند. عشق ورزیدن به یک موجود، به او شفافیت می‌بخشد.» (جلد دوم، ترجمه پارسایار، نشر هرمس)
undefined از این قشنگ‌تر و رساتر نمی‌شد از دانایی‌بخشی عشق حرف زد. گرچه خدا همه جا هست، اما همه چیز او را پنهان می‌کنند. چرا که تاریک و کدرند.
undefined دوست داشتن، کدورت و تاریکی‌ چیزها را زائل می‌کند. از چیزها کشف‌ حجاب می‌کند. وقتی چیزی به شفافیت رسید، آنچه فراپشت آن است ظاهر می‌شود. دوست داشتن تلاشی است برای دیدن فراسوی چیزها. نه از طریق کنار زدن‌شان، بلکه از رهگذر شفاف‌کردن‌شان.
undefined جهان کدر‌، جهان غیبت خداست. جهان شفاف، جهان حضور او. از این‌رو، جهان هم حجاب است، هم آيینه. بسته به طرز مواجهه ماست که حجاب باشد یا آیينه. هر چه عشق کاستی بگیرد،‌ جهان تیره‌تر و حجاب‌تر است و هر چه فزونی بگیرد، جهان را شفاف‌تر و آینه‌تر می‌کند. (کانال شخصی ایشان)

undefined تحلیل از آکادمی جام:undefined در دوست داشتن اتفاق جالبی می‌افتد: این فقط تو نیستی که مهم است، دیگری در زندگی تو وجود دارد که اهمیت دارد؛ گاهی اوقات حتی بیش از خودت.
undefined همین باعث می‌شود که تو از خودت در بیایی. این گام اول است. در فرآیند دوست داشتن ممکن است دریچه‌های جدیدی گشوده شود و خوشا به حال آنان‌که به فراسوی دوست داشتن اشیاء و آثار و آدم ها می‌رسند؛ گام دوم.
undefined به همین خاطر است که عارفی می‌گفت: یک لیلی بیشتر در این جهان وجود ندارد. همه ما عاشق یک چیز هستیم. اما این یک چیز، خود را گاهی اوقات در یک اثر هنری نشان می‌دهد، گاهی اوقات در یک انسان، گاهی اوقات در یک گربه.
undefined آرزو می‌کنیم که این دو گام را برداریم: اینکه از خود به درآییم (گذار عاشق از خویشتن) و فراسوی معشوق را ببینیم (گذار عاشق از عشق) و اتصال به حقیقت یگانه جهان.
┄┅═✧❀ @JaamAcademy ❀✧═┅┄آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۶:۰۲

۲۵ مرداد

خوش به حال جام لبریز از شرابundefined میثاق محرابی، پژوهشگر عرفان و ادیان
♟ دوستی دارم که عاشق شطرنج بازی کردن است. می‌گوید شطرنج، مشابه زندگی است. فوت و فن‌های خاص خودش را دارد. باید با تدبیر، امورت را پیش ببری. تدابیر و حرکات توست که تقدیرت را رقم می‌زنند. هرچند این تعبیر را در مورد فوتبال و امور دیگری هم شنیده بودم، و معتقدم که هر کسی دنیا را با قالب علاقه‌مندی خودش می‌بیند، اما چون با بحث شطرنج شروع شد، خوب است که در همان مورد بنویسم.
♟ فرقی که مهره‌های شطرنج با سایر بازی‌های دارای مهره (مثل تخته نرد، منچ و ...) دارد این است که اولا هر مهره، جای به‌خصوصی در صفحۀ شطرنج دارد، و دو این‌که هر مهره از لحاظ نوع رفتار با مهره‌های دیگر متفاوت است. یعنی خود مهره، نوع حرکتش را مشخص می‌کند. مثلا مهره اسب، فقط می‌تواند حرکت L داشته باشد، و مهرۀ فیل فقط حرکت ضربدر. این مهره‌ها، خارج از این حرکات خاص، هیچ حرکت دیگری نمی‌توانند داشته باشند، حتی اگر فضای اطرافشان خالی باشد و یا برای محافظت از شاه و وزیر نیاز به کمکش باشد. مگر این‌که کسی از قواعد بازی تخلف و تخطی کند. اما در تخته نرد، حرکت تمام مهره‌ها، مشابه یکدیگر است و ویژگی خاصی که هر یک را از دیگر مهره‌ها جدا کند، ندارند. فرق نمی‌کند که کدام مهره، در کجای صفحه باشد، فقط حرکتشان محدود به عددی است که تاس برایشان تعیین می‌کند.
undefined اگر بخواهم شباهتی با زندگی انسان‌ها در این بازی‌ها پیدا کنم، شطرنج به شرایط زیستی ما انسان‌ها نزدیک‌تر است. ما انسان‌ها، در عین این‌که زندگی اجتماعی داریم و با یکدیگر در امور همکاری می‌کنیم، اما هر کدام‌مان توانمندی و ویژگی منحصر به خودمان داریم. هر انسانی استعداد خاص خودش را دارد و قادر به انجام وظایف خاصی است. هر انسانی در نوع خودش، نمونه و یکتاست و مانندی ندارد. هر کدام از ما، جایگاه خاص خودمان را در خلقت داریم. انتظاری هم که از ما می‌رود، طبق همین جایگاه است.
undefined یک اتومبیل را در نظر بگیرید؛ تمام اجزای آن اتومبیل، برای عملکرد درستش، ضروری هستند. حتی یک پیچ یا مهرۀ اضافی در کل اتومبیل یافت نمی‌شود. از آن طرف هم، با کم شدن یک قطعۀ کوچک، کار اتومبیل به مشکل می‌خورد و ممکن است مانعی برای حرکت و یا کار صحیح آن ایجاد شود. هر یک از ما، در نظام خلقت، برای منظوری خاص، خلق شده‌ایم، به این معنا که وظیفه‌ای خاص بر عهده‌مان گذاشته شده است. تفاوت استعداد و توانمندی انسان‌ها، دلیل برتری کسی بر دیگری نیست، آن‌چه مهم است انجام درست وظایف طبق مسوولیتی است که بر عهده‌مان گذاشته شده است.
undefined جام هر کدام‌مان اندازۀ مشخصی دارد. جام کسی به اندازۀ استکانی کوچک است و دیگری به اندازۀ پارچی بزرگ. کسانی هم هستند که مخازن چند صد لیتری برای ذخیره دارند. مهم اندازۀ این جام‌ها نیست، مهم پر شدن این جام‌هاست. کسی برتر است که نسبت فضای پر شده به حجم کل جامش بزرگتر باشد. خوش بحال کسی که این نسبت در او، عدد یک باشد یعنی ظرفیت انسانی‌اش را پرِ پر کرده باشد.

undefined چه زیبا گفت آن شاعر: خوش به حال جام لبریز از شراب، و این یعنی کسی‌که جامش را از عشق پر کرده باشد.
┄┅═✧❀ @JaamAcademy ❀✧═┅┄آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۷:۱۴

۱ شهریور

thumnail
undefined آیا رفتار اخلاقی در حیوانات هم دیده می‌شود؟
این خاطره را یکی از دوستانم در هانوفر تعریف می‌کرد. او کافه‌ای کوچک داشت. هر روز خرده‌نان‌های کافه را برای گنجشک‌هایی که در جوار کافه‌اش بودند می‌ریخت. روزی متوجه شد یکی از گنجشک‌ها آسیب دیده. به همین دلیل گرفتن خرده‌نان‌ها برایش مشکل بود. ولی برای دوستم جالب بود وقتی دید گنجشک‌های دیگر، ظاهراً بنابر توافقی میان خود، خرده‌نان‌ها را در نزدیک‌ترین جایی که همراه آسیب‌دیده‌شان بود رها می‌کردند تا او بتواند بدون نگرانی سهم خود را بگیرد.undefined فیلسوف و پزشک قرن: زندگی و اندیشهٔ اخلاقی دکتر آلبرت شوایتزر، پردراگ چیچوواتسکی به نقل از کانال عقل آبی
undefined تحلیل از آکادمی جام: ما انسان‌ها برداشت محدودی از جهان هستی داریم و برداشت ما این است که نوع دوستی مختص گونه انسان است. اما واقعیت آن است که به دفعات، رفتار دگر دوستانه در حیوانات نیز مشاهده می‌شود. حیوان‌ها آن قدر که ما فکر می‌کنیم، حیوان نیستند! 
#میزان_درک_حیوانات
┄┅═✧❀ @JaamAcademy ❀✧═┅┄آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۱۰:۵۸

۸ شهریور

جایی که نمی‌خارد را بخارانundefinedundefined دکتر ایمان فانی، پزشک و پژوهشگر
undefined دکتر اروین یالوم [روانپزشک و نویسنده معروف آمریکایی] می‌گوید آن زمانی که رزیدنت بوده، طی چهار سال، هفتصد ساعت روی کاناپه دراز کشیده و روانکاوی شده. می‌گوید در تمام این مدت حتی یک بار هم بحث مرگ پیش کشیده نشد. آن زمان رئیس انجمن روانپزشکان آمریکا، دکتری بود به نام آدولف مایر و نگاهش این بود که جایی که نمی‌خارد را نخاران. یعنی چیزی که فرد در موردش شکایت ندارد سراغش نرو، به آن پیله نکن. اگر اضطراب دارد برو سراغ اضطرابش. اگر از روابط خانوادگی‌اش شکایت دارد برو سراغ آن، اگر افسرده است برو سراغ افسردگی. undefined خوب یکی از جاهایی که نمی‌خارد و آدم‌ها حرفش را نمی‌زنند، مرگ است. قبول دارید ما خیلی راجع به مردن با همدیگر حرف نمی‌زنیم؟ پس یک جایی است که اصلاً نباید خاراند و برای دکتر اروین یالوم هم اصلاً نخاراندند. یعنی طی چهار سال و هفتصد ساعت روانکاوی، سراغ مبحث مرگ نرفتند.undefined ولی یالوم اعتقاد دارد که آنجا می‌خارد و این خارش در رفتارهای دیگری خودش را نشان می‌دهد. در حسرت‌های زندگی خودش را نشان می‌دهد، در خشمگین شدن‌ها و در افسردگی‌های ما خودش را نشان می‌دهد. undefined اضطراب مرگ یک موضوع واقعی است ناشی از آگاهی موجود زنده از اینکه وجود داشتنش همیشگی و قطعی نیست و در واقع همۀ ما یک زخم کشنده، (Mortal Wound) با خودمان حمل می‌کنیم و آن زخم کشنده آگاهی از مرگ است. آن زخم کشنده این است که در ابتدای تعطیلات تابستان وقتی که هنوز 90 روز تعطیلی داریم می‌دانیم که همه چیز قرار است تمام شود و هر چقدر هم سعی کنیم که یادمان برود، هر چقدر هم سعی کنیم به روی خودمان نیاوریم، در تمام انتخاب‌های ما، در تمام افکار ما، در تمام اضطراب‌های ما خودش را نشان می‌دهد. undefined دکتر اروین یالوم کتابی نوشته به نام "خیره شدن به خورشید". نام این کتاب الهام گرفته از جمله‌ای از لاروشفوکو است که می‌گوید در چشم دو نفر نمی‌شود مستقیم نگاه کرد، یکی خورشید و یکی مرگ. undefined یالوم می‌گوید اگر مستقیم در چشم مرگ نگاه بکنیم، فوایدی دارد.  شاید بتوانیم آن وحشت مرگ (Terror of Death) را به اضطراب مرگ (Death anxiety) تبدیل کنیم. زیرا یالوم اعتقاد دارد اضطراب مرگ یک امر طبیعی است که فقط هم مختص انسان نیست، ولی می‌شود با آن پیش رفت، با آن زندگی کرد و حتی می‌شود تبدیلش کرد به اسب‌ِ‌سواری و از آن خلاقیت، هنر و شور زندگی استخراج کرد. undefined این زخم کشنده که همۀ ما با خودمان حمل می‌کنیم، باعث می‌شود در زندگی کارهایی بکنیم که اسمش را می‌گذاریم «پروژه‌های جاودانگی». فرزند آوردن و مخصوصاً اصرار بر اینکه فرزند راه ما را ادامه بدهد یک پروژۀ جاودانگی است. ثروت‌اندوزی، یک پروژۀ جاودانگی است و همین‌طور خلاقیت، هنر، حتی عشق و حل شدن در یک موجود دیگر یکی از پروژه‌های جاودانگی است. (رفرنس: نوشته دکتر ایمان فانی با تلخیص و تغییر)
undefined تحلیل از آکادمی جام:جدای از بحث همراهی و همدلی با اروین یالوم و تمام اعتقاداتش، دو مفهوم جالب در نوشته‌های او می‌تواند برای ما الهام‌بخش باشد:undefined مفهوم اول پروژه‌های جاودانگی است که در بالا خواندیم و اما مفهوم دوم که با مفهوم اول بسیار مرتبط است؛ او می‌گوید از بیشتر مراجعه‌کنندگانم می‌پرسم: «دقیقا از چه چیز مرگ می‌ترسید؟» پاسخ های مختلفی به این پرسش می‌دهند، وقتی که از جولیا (یکی از مراجعین) پرسیدم: «چرا مرگ این قدر ترسناک است؟ چه چیز خاصی در مرگ هست که تو را می‌ترساند؟» فورا پاسخ داد: «همه کارهایی که انجام نداده‌ام.»پاسخ جولیا به نکته مهمی اشاره دارد: رابطه دوجانبه بین ترس از مرگ و «حسّ زندگیِ نازیسته». به عبارت دیگر، هر چه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیان کرده است: «زندگی‌ات را به کمال برسان و به‌موقع بمیر.»  و ژان پل سارتر در زندگی نامه‌اش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک می‌شوم... و یقین دارم که آخرین تپش‌های قلبم در آخرین صفحه‌های کارم ثبت می شود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت». (برداشت کانال تلگرامی دکتر رضایی)undefined مفهوم دوم نیز به «زندگی نازیسته» اشاره دارد که کاملا با پروژه‌های جاودانگی می‌تواند در ارتباط باشد. بهتر است خیره به چشمان خورشید مرگ نگاه کنیم و از خود دو سوال بپرسیم: قبل از مردنم چه کارهای مهمی باید انجام دهم؟ و دوم اینکه مهم‌ترین پروژه‌ای که مرا جاودانه می‌کند کدام است؟
#جاودانگی #مرگ
┄┅═✧❀ @JaamAcademy ❀✧═┅┄آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۱۹:۱۹

۱۳ شهریور

undefined چگونه خودکشی نکنیم! undefined دکتر کلنسی مارتین، استاد فلسفه دانشگاه میسوری، نویسنده و رمان نویس
undefined دکتر کلنسی مارتین، نویسنده و فیلسوفی است که تاکنون بیش از دَه بار اقدام به خودکشی کرده، اما هر بار، به دلیلی، موفق نشده است. او امروز خوشحال و شکرگزار است که زنده مانده و همین، دلیلی برای نوشتن کتاب جدیدش بوده. عنوان کتاب جالب است: چگونه خود را نکُشیم!
undefined این کتاب شرح احساس دوگانه نویسنده به خودکشی و ادامه زندگی است. او می‌گوید «امیدوارم این روایت‌های صریح از زبان کسی که همواره خودکشی‌گرا بوده بتواند به آن‌هایی که چنین فردی در زندگی خود دارند یا داشته‌اند کمک کند تا هم با او و هم با خودشان مهربان‌تر باشند».
undefined آخرین بار، در زیرزمین خانه و با قلاده سگم بود که سعی کردم خودم را بکشم. طبق معمول، یادداشتی برای خداحافظی ننوشتم. صندلی سنگین چوبی دفترم را که روکش سبز چرمی دارد با خودم به زیرزمین بردم. .... [در ادامه نویسنده با شرح مبسوطی به لحظات تلخ، پشیمانی در میانه راه، تلاش برای بازگشت اشاره می‌کند که به خاطر طولانی بودن از آن صرف نظر می‌کنیم] ... در لحظه‌ای که درست یادم نیست، خودم را بالا کشیدم و از قلاده خلاص کردم. روی زمین افتادم و مدتی روی خاکه‌های بتون دراز کشیدم. هنوز هم آن صندلی را از زیرزمین بیرون نیاورده‌ام؛ خوفناک است و نمی‌خواهم توی خانه‌مان باشد.همان روز کمی بعد با همسرم تلفنی صحبت کردم -به مسافرت رفته بود- و از من پرسید چه بلایی سر صدایم آمده است. گفتم: گلودرد دارم. گفت «برای خودت چای زنجبیل و عسل درست کن. به نظر می‌رسد داری مریض می‌شوی. گفتم: اوهوم.گلویم یک هفتۀ دیگر هم درد کرد و بسیاری از دانشجوهایم از من پرسیدند با گردنم چه کار کرده‌ام. کبودی‌ها توی ذوق می‌زدند. به آن‌ها گفتم «اوه، بدتر از چیزی که هست به نظر می‌رسد» و از جواب‌دادن طفره رفتم. احتمالاً می‌‌شد حقیقت را به آن‌ها بگویم. اما اینکه از خودکشی‌های ناموفقت بنویسی و نوشته‌هایت را حاضر و آماده و در دسترس دانشجویانت در اینترنت بگذاری -دانشجویان دربارۀ استادشان در گوگل جست‌وجو می‌کنند- یک حرف است و اینکه توی چشم دانشجو زل بزنی و درحالی‌که مدرک جرمت، سیاه و کبود، در معرض دید است بگویی «اوه، یکی دو روز پیش سعی کردم خودم را دار بزنم» و بعدش بگویم اما درس امروز. (برداشته شده از ترجمان)
undefined چند توصیه ساده: دکتر مارتین در لابه‌لای کتابش و همچنین مصاحبه‌هایش با نیویورک تایمز و چند رسانه دیگر چند توصیه ساده دارد که می‌تواند چه برای کسانی که با اندیشه خودکشی دست و پنجه نرم می‌کنند و چه کسانی که در خانواده و اطرافیان چنین کسانی دارند مفید باشد: در این فرصت کوتاه سه ایده را با هم بخوانیم: undefined قدم زدن و صحبت کردن با مردم. هر دو داروی بسیار قابل اعتماد و فوری هستند. هر وقت فکر خودکشی به ذهن‌تان زد به سادگی از خانه خارج شوید. وقت‌گذرانی در مکان‌هایی که مردم هستند مانند پارک‌ها. من، زمانی که در پایین ترین سطح خود بودم، به پردیس‌ها (محوطه دانشگاه) می‌رفتم. همان دیدنِ ساده دانش‌جویانی که در حال خواندن کتاب هستند یا به سمت کلاس می‌روند برایم موثر بود. undefined هر کسی که در این راه رنج می‌برد، باید هر کاری که می‌تواند برای یافتن یک شبکه پشتیبانی اجتماعی بکند. حتی در بدترین حالت، داشتن حیوان خانگی دوست داشتنی هم می‌تواند مفید باشد.undefined درباره فکر خودکشی با دوستان و اطرافیان نزدیک خود گفتگو کنید. آن را پنهان نکنید. undefined بدانید که این دنیا پر از رنج است و این رنج، فرصت ما برای یافتن معناست. شما نباید از زندگی فرار کنید، بلکه باید معنای پشت زندگی را از پس این رنج‌ها پیدا کنید.
#رهایی_از_فکر_خودکشی
┄┅═✧❀ @JaamAcademy ❀✧═┅┄آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۱۰:۰۴

۱۷ شهریور

thumnail
undefined به من نگو دوستم داری!undefined ژاک پره‌ور، شاعر و فیلم‌نامه‌نویس فرانسوی
گفتی که خورشید را دوست داری اما زیر چتر پنهان شدیگفتی که باران را دوست داری اما چترت را باز کردیگفتی که وزش نسیم را دوست داری اما پنجره و درها را بستیگفتی که دریا را دوست داری اما آن را با آلوده کردن از بین می‌بریگفتی که عاشق ماهی‌ها هستی اما آنها را می‌گیری و می‌خوریگفتی که سگ خود را دوست داری اما او را در حاشیه‌ جاده رها کردیگفتی که پرندگان را دوست داری اما آن‌ها را در قفس اسیر کردیگفتی که عاشق حیواناتی اما به شکار آن‌ها رفتیگفتی که عاشق گل‌هایی اما آن‌ها را گرفتی و چیدیگفتی که همسایه‌ خود را دوست داری اما با این حال با او در جنگیکمی بعد، من ترسیدم وقتی که گفتی تو را دوست دارم!
(رفرنس: هنوز عشق، گزیده شعر شاعران فرانسه، گردآورنده و مترجم نیما درویش به نقل از کانال تلگرامی عقل آبی)
undefined تحلیل از آکادمی جام:
عشق مساوی عشق نیست. در روانشناسی، در فلسفه و در الهیات تا کنون بیش از ده‌گونه عشق شناسایی شده است از جمله اروس، لودوس، آگاپه، فیلیا، پراگما و ... در بسیاری از این عشق‌ها، هنوز «من» وجود دارد. معشوق (خواستنی)، خواسته می‌شود برای من (نیاز من، خواسته‌های من، علایق من). بنابراین عشق‌ها هم‌ارزش نیستند. حواسمان باشد که چگونه عاشقیم و چگونه عشق می‌ورزیم؟
انسان با عشق ورزیدن است که تعالی می‌یابد به شرط آن‌که درست عشق بورزد. در طب سنتی یک جمله جالب و متفاوت وجود دارد: «به من بگو چه می‌خوری تا بگویم کیستی؟» این جمله در حوزه شفای جسم به کار می‌رود. اما اگر بخواهیم همین موضوع را به شفای جان ببریم داستان متفاوت می‌شود و سوالی مهم‌تر پیش روی ما قرار می‌دهد: «به من بگو به چیزی و چگونه عشق می‌ورزی تا بگویم چگونه انسانی خواهی شد؟»
#عشق
┄┅═✧❀ @JaamAcademy ❀✧═┅┄آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۱۵:۴۰

۲۲ شهریور

undefined️وقتی ناخواسته احمق می‌شوی!undefinedدکتر سندهیل مولای‌ناتان استاد علوم رفتاری دانشگاه شیکاگو
undefinedما از کشاورزان هند وقتی محصول‌شان را تازه فروخته و پول داشتند، یک آزمایش هوش گرفتیم. آزمایش دوم آخر سال بود که پول‌هایشان را خرج کرده و معمولا در بدهکاری و قرض بودند. آی‌کیوشان ۱۰ تا فرق می‌کرد. همان آدم وقتی پول در جیبش بوده، ۱۰تا باهوش‌تر بود و این شوکه‌کننده است. ۱۰ تا در آزمون هوش فاصله بین متوسط تا تیزهوش است.undefinedیک اثر فقر بر مغز از بین‌بردن «خودکنترلی» است. مولای‌ناتان می‌گوید: ما در رفتار اقتصادی-اجتماعی فقرا یک چیز تکرارشدنی می‌بینیم. رفتار خوب دارند و ناگهان یک رفتار اقتصادی انفجاری و غلط می‌کنند. مثلا پس‌انداز اندک‌شان را یک‌جایی صرف می‌کنند که خیلی غلط است و پول شان از دست می‌رود. چرا؟ تصور کنید در مغز ما یک عضله خودکنترلی وجود دارد. ما دایم خودمان را کنترل می‌کنیم تا زیاد خرج نکنیم، تصمیم غلط نگیریم و... برای فقرا این عضله حتی در خرید خواربار و مایحتاج زندگی  آن‌قدر کار می‌کند تا خسته می‌شود و از یک‌جا دیگر مغز را عملا رها کرده و کنترل نمی‌کند. برای همین تصمیمات انفجاری می‌گیرند.undefinedآدم‌ها در زندگی برای رسیدن به جایگاه خوب باید خطا کنند و در عین‌ حال اصلاحش کنند و باز خطا-اصلاح کنند تا به هدف خود برسند. من و شما در فرایند زندگی‌مان خیلی اشتباهات کرده‌ایم که بعدا اصلاحش کرده‌ایم. اما این امکان را طبقه اقتصادی‌مان که متوسط بوده به ما داده تا تصحیحش کنیم. فقرا امکان تصحیح اشتباهات‌شان را ندارند. یعنی گشودگی در زندگی‌شان خیلی کم است. اگر یک تصمیم غلط بگیرند، امکان اینکه بتوانند دوباره این مسیر را طی کنند، ندارند. یک اشتباه می‌تواند به معنی پایان کار آن‌ها باشد.undefined برای پایان‌نامه دکترایم از بچه‌ها پرسیدم اگر شما در مدرسه تنبیه فیزیکی شوید، واکنش‌تان به آن چیست؟ ۹۳٪ بچه‌های طبقه متوسط گفتند این غیرمنصفانه است. ما برخورد کرده و به مدیر یا خانواده می‌گوییم. ولی فقط ۳۱٪ بچه‌های محروم فکر می‌کردند اگر کتک بخورند غیرمنصفانه است. معتقد بودند حتما ما کاری کرده‌ایم و حتما ایرادی در من هست که شایسته آن تنبیه هستم! شکسپیر می‌گوید: هیچ زندانی به اندازه زندانی که دیوارهایش را نمی‌بینیم، ما را محدود نمی‌کند. وقتی فقر به «درماندگی آموخته‌شده» تبدیل می‌شود یک زندان با دیوارهای نامرئی می‌سازد.undefinedدر یک آزمایش معروف درباره تاب‌آوری به یک‌سری آدم، شوک‌هایی وارد می‌کردند. برای بعضی یک دکمه برای توقف وجود داشت، در مورد گروهی دیگر هیچ دکمه‌ای روی میز نبود. کسانی که دکمه توقف روی میزشان بود تا درد را متوقف کنند، چندین برابر بیشتر تحمل می‌کردند، چون فکر می‌کردند من خودم می‌توانم [درد را] کنترل کنم. ولی آدمی که آن کنترل را نداشت در اولین [فشار] تاب‌آوری‌اش می‌شکست و فرو می‌ریخت. فقر هم دکمه توقف ندارد و تحت شرایط فشار و کمبود، امکان اینکه آدم یک‌جا این دکمه توقف را بزند و متوقفش کند، وجود ندارد. معمولا بدهی‌ها، فشارها و ... پشت هم جمع می‌شود و این تاب‌آوری آن‌ها را کاهش می‌دهد. تاب‌آوری هم بخش مهمی از موفقیت است. ما می‌گوییم آدم‌ها باید پوست‌کلفت باشند و تحمل کنند، ولی کسی که احساس می‌کند کنترلی بر شرایطش ندارد، آستانه تحملش خیلی کم می‌شود.‍
undefinedتحلیل از آکادمی جام:undefinedمهم‌ترین آموزه: اگر ما درگیر کمبود باشیم، به این معنی نیست که احمق باشیم بلکه به اندازه دیگران باهوشیم اما قسمت زیادی از ظرفیت ذهن و توجه ما و در واقع پهنای باند ما، درگیر آن کمبود می‌شود. فقر فقط فقر نیست؛ فقر یعنی کاهش تاب‌آوری، کاهش اعتماد به نفس و کاهش خودکنترلی.undefinedمی‌توانیم این متن بالا را بخوانیم، یک نکته علمی بیاموزیم و بگذریم. اما اگر بخواهیم طبق قاعده طلایی اخلاق عمل کنیم داستان کاملا متفاوت خواهد شد. این قاعده چه می‌گوید: به گونه‌ای با دیگران رفتار کن که دوست داری دیگران در شرایط مشابه با تو همان‌گونه رفتار کنند.یک سوال می پرسیم و خودمان و شما را با این سوال تنها می‌گذاریم و دیگر هیچ نمی‌گوییم: حالا فرض کنید جای شما و آن کارتن خواب، آن یتیم و آن گورخواب یا آن پسر یا دختری که تا کمر داخل سطل آشغال خم شده است عوض شود، آن وقت صادقانه چه انتظاری داشتی؟ آیا الان آن گونه عمل می‌کنیم؟undefinedنویسنده در تلاش است که توجه ما را به سمت تاثیرات منفی فقر ببرد. اما یادمان باشد بسیاری افراد از جوامع فقیر برخاسته‌اند و اکنون به افرادی خودساخته و موفق تبدیل شده‌اند. همچنین کودکان ثروتمند نیز به خاطر اتکا به خانواده ممکن است توانایی‌های خود را از دست بدهند. به عبارت دیگر فقر حتما و الزاما مساوی ناتوانی ذهنی و عملی نیست. خلاقیت بسیاری اوقات در تنگنا و محدودیت‌ها خود را نشان می‌دهد. اما با این حال طبق قاعده طلایی اخلاق، چیزی از مسوولیت اخلاقی ما برای کمک به تهیدستان کاسته نمی‌شود.@JaamAcademy

۱۵:۱۳

۳۰ شهریور

thumnail
undefinedنقاشی که یک شهر را از جنگ نجات داد!
undefined سال ۱۹۴۴ میلادی در روزی از روزهای جنگ جهانی دوم، زمانی که نیروهای بریتانیایی به شهر کوچک و زیبای «سانسه‌پُل‌کرو» در ناحیه توسکانی ایتالیا رسیدند، فرمانده «آنتونی کلارک» در حالی که بالای تپه‌های مُشرف به شهر، سنگر گرفته بود به نیروهایش دستور آتش نداد.فرمانده کلارک، نیروهای بریتانیایی را از حمله بازداشت چون مقاله‌ای خوانده بود از نویسنده مشهور هم‌وطنش آلدوس هاکسلی که نوشته بود نقاشی (فرسکو) «رستاخیز» اثر «پی‌یرو دِلا فرانچسکا»، نقاش دوران رنسانس بر دیوار تالار شهر «سانسه‌پُل‌کرو» در ایتالیا «بهترین تصویر دنیاست.»فرمانده کلارک نمی‌خواست سربازانش به «بهترین تصویر جهان» آسیبی برسانند. کنجکاوی این فرمانده ارتش در مورد هنر و عطش او برای دیدن این نقاشی باعث شد گلوله‌ای به سمت شهر شلیک نشود و به آرامی و کمترین خشونت شهر را تصرف کنند و یک راست بروند جلوی نقاشی «رستاخیز» تا این اثر هنری را همراه با سربازانش از نزدیک ببینند.
undefined کسی چه می‌داند، شاید اگر فرماندهان نظامی یا حاکمان، خلبان‌های جنگنده، رهبران و سیاست‌مداران از این جور مقاله‌ها بیشتر می‌خواندند یا اصلاً کششی به سمت هنر داشتند یا به جای متخصص‌شدن در زمینه چگونه آتش‌سوزاندن و چطور فریب‌دادن و قلدری‌کردن و چه‌جور تصاحب‌کردن شهر و کشور و آدم‌ها و ویرانه‌ساختن از آبادی‌ها، به کسی، چیزی، ایده‌ای، متفکری، اندیشه‌ای، اثری، فلسفه‌ای یا جمله‌ای در زمینه هنر علاقه‌ای داشتند، آن‌وقت فِرت و فِرت گلوله و بمب و موشک روی سر شهرها نمی‌ریختند و قبل از لت‌وپار کردن شهر و آدم‌ها و کشتن و با خاک یکسان‌کردن، اول یک سَری به آنجا می‌زدند شاید آنجا هم «بهترین تصویر دنیا» را داشت.
undefined نقاشی: «رستاخیز» اثر «پی‌یرو دلا فرانچسکا»، دوران رنسانس، ۱۴۶۰ میلادی؛ اشاره به نام شهر (به معنی آرامگاه یا قبر مقدس) و برگرفته از دو یادگار از دو زائر در قرن نهم میلادی‌‌ است. تصویر عیسی مسیح بر روی نشان شهر هم وجود دارد. (رفرنس: صفحه اینستاگرامیِ «گوشه»)
undefined تحلیل از آکادمی جام:

در نگاه معنوی هیچ امر خوب یا بدی در این جهان گم‌شدنی نیست. ادیان آسمانی آمده‌اند که بگویند هر چه می‌کنی خواهی دید. حتی در آیات آسمانی آمده است که در حد یک ذره ناچیز!
ما هر کاری که می‌کنیم ولو کوچک و بی‌اهمیت اگر به یکی از این سه ختم شود: زیبایی، نیکویی، دانایی. روزی روزگاری اثر خود را در جهان هستی خواهد گذاشت.

بگذارید با مثال‌هایی ساده و دم‌دستی این‌ها را توضیح دهیم:
undefined شما یک گلدان شمعدانی زیبا می‌گذارید جلوی پنجره خانه‌تان (کنشی معطوف به زیبایی). همان گلدان شمعدانی زیبا می‌تواند حال یک رهگذر را عوض کند. سپس وارد خانه می‌شود. مادرش/همسرش/فرزندش را مشتاقانه می‌بوسد و برایش یک شعر زیبا می‌خواند و شما روح‌تان هم بی‌خبر است. undefined شما همراه با یک نفر سوار اتوبوس می‌شوید. سر صحبت باز می‌شود، او از سختی روزگار می‌نالد و سخت ناامید است. شما برایش خاطره‌ای از تجربه شخصی خودتان یا فرد دیگری را می‌گویید که در سخت‌ترین شرایط نه دل به ناامیدی داد و نه تن به شرافت‌فروشی؛ و چندی بعد روزگار گونه دیگری می‌چرخد(کنشی معطوف به دانایی). او از اتوبوس پیاده می‌شود. پیش از آن قصد داشت که کسی را به قصد انتقام به قتل برساند اما از این کار منصرف می‌شود. undefined شما در حال رد شدن از خیابان هستید، پسری ده ساله را می‌بینید که در حال جمع کردن زباله‌هاست. بر می‌گردید داخل ماشین‌تان. یک بسته خوراکی و یک کتاب را که برای فرزندتان خریده بودید از داشبورد بر می‌دارید. او را به مهربانی صدا می‌کنید. دستی روی شانه‌هایش می‌زنید. به او می‌گویید خدا قوت. به او خوراکی را می‌دهید و می گویید این‌ها را برای پسر خودم خریده بودم، اما فکر می کنم تو شایسته‌تری برای دریافت این کتاب و کیک. از اینکه برای کسب درآمد تلاش می‌کنی باید به خودت افتخار کنی. فقط یادت باشد که حتما درس هم بخوانی (کنش معطوف به نیکویی). او که از زندگی متنفر است اکنون نگاه دیگری به خودش و زندگی دارد.
undefined شاید من و شما اکنون در حال نجات دادن یک شهر باشیم ولی خودمان حواس‌مان نیست. کنش‌های معطوف به نیکویی، دانایی و زیبایی روزی به بار خواهند نشست.
#زیبایی_نیکویی_دانایی
undefined@JaamAcademyآکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۹:۱۴

۲ مهر

thumnail

تو خیلی کوتوله ای! چون من ... !
undefined دکتر مارشال روزنبرگ، روانشناسی بالینی از دانشگاه ویسکانسین
undefined فردی در ترافیک جلوی ما بپیچید: «احمق»undefined ما که جلوی دیگران می‌پیچیم: «زرنگ»undefined کسی جواب تلفن ما را ندهد: «بی‌معرفت»undefined ما که جواب ندهیم: «گرفتار» undefined فرد بلندتر از ما: «دراز» undefined کوتاه‌تر از ما: «کوتوله»undefined همکار جزئی‌نگر: «ایرادگیر و وسواسی» undefined ما جزء‌نگرتر باشیم: «شلخته و بی‌نظم»undefined فردی لیوان آب ما را چپه کرد: «کور»undefined پای ما به لیوان دیگری خورد: «شعور» ندارد لیوان را سر راه قرار داده است.و...
undefined در دنیای قضاوت‌ها، تنها به این نکته توجه می‌شود که: دیگران بر اساس نظر ما چگونه‌اند؟! دنیای قضاوت‌ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش‌های خودمان.(برگرفته از کتاب ارتباط بدون خشونت به نقل از مدرسه علوم انسانی)
undefined تحلیل از آکادمی جام:
جان کلام آنچه دکتر روزنبرگ می‌خواهد به ما بگوید این است که ترازو نباشید.ما متر و معیار جهان هستی نیستیم. این ما نیستیم که تعیین می‌کنیم چه چیزی چه اندازه باید باشد. وقتی خود را مرکز عالم تصور می‌کنی، همه چیز باید با تو اندازه شوند. همه چیز باید برای تو باشد. این «سندروم خودترازوپنداری» پیامد دردناک دارد:
undefined اول اینکه تا آخر عمرت همواره در عذاب خواهی بود چون که قرار نیست کل عالم هستی به ساز تو برقصد.undefined دوم اینکه دیگران همیشه در تعامل با شما در عذابند. چرا که شما فردی هستید که همواره یک خط‌کش دارید و با این خط‌کش می‌گویید که دیگران احمق، پخمه، دراز، کوتوله و یا شلخته‌اند.
undefined کسی که قضاوت می‌کند، کسی که در سندروم خود ترازو پنداری گرفتار است، روی آرامش نخواهد دید. چه می‌توان کرد؟ یکی از بهترین رفرنس‌ها برای رهایی از این مساله می‌تواند کتاب «من ترازو نیستم» باشد. کتابی جمع‌وجور و خوب. برای رهایی از دو پیامد دردناک. اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را در طاقچه بیابید
@JaamAcademyآکادمی جام؛جستجوی آگاهی و معنا

۱۲:۰۵

۶ مهر

thumnail

چطور دل‌تون میاد؟
undefined

undefined من هر چی دو دو تا چهار تا می‌کنم می‌بینم دینداری واسه حال دلم بهتره.undefined اصلا با بی‌دینی راحت نیستم. یک جاهاییش خوبه مثلا خیلی آقا بالاسر نداری که همش از اون بالا نگات کنه یا ترس از عذاب و جهنم نداری.undefined اما یک چیزی‌اش خیلی روی مخه، اونم اینکه میگن وقتی مُردی مثل پرنده‌ها و گربه‌ها و درخت‌ها می‌پوسی و خاک میشی‌ و تمام... راستش من با این فقره از بی‌دینی اصلا کنار نمیام.undefined من نمی‌خوام تموم بشم. حتی اگر هم از خودم نام نیکی گذاشته باشم که تا ابد مردم به یادم باشن بازم دلم زندگی می‌خواد.
undefined دلم می‌خواد بعد از مرگم دوباره فرصت این رو داشته باشم که با دوستای زمان جوونیم دور هم بشینیم و بخندیم و تخمه بشکنیم.undefinedدوست دارم پدر و مادرم دوباره جوون بشن و با هم بریم مسافرت.undefinedراستی توی بهشت ماشین هم هست؟ بزنیم کنار و املت درست کنیم با کره زیاد. شاید هم اونجا اصلا تا بگیم املت، خودش برامون حاضر بشه. اما جوجه و چای ذغالی کیفش به آماده کردن منقلشه.undefinedحرف غذا شد یادم رفت داشتم در مورد چی حرف میزدم.دلم دوباره بچه‌دار شدن و صدای خنده بچه‌ها رو میخواد. مخصوصا اونجاش که بچه‌ها تازه حرف زدن رو یاد گرفتن و چرت و پرت میگن.🥰این دنیا که نشد اما دوست دارم اون دنیا خونه‌ام یک باغ داشته باشه به بزرگی یک جنگل. کلی حیوون داشته باشم و وقتی میرم بین‌شون دور و برم بپر بپر کنند و از سر و کولم بالا برن، بهشون غذا بدم و نوازش‌شون کنم. ببینم که بزرگ میشن و بچه‌دار میشن و با بچه‌هاشون بازی کنم.undefined
undefined اما قسمت هیجان‌انگیز ماجرا اینه که زندگی اون دنیا بی‌انتهاست. اصلا ته نداره. لابد خدا که حکیمه به این هم فکر کرده که بشه تا ابد زنده موند و حوصله‌ات هم سر نره‌.تا ابد زنده هستیم یعنی اینکه مثلاً پنج هزار سال دیگه من و تو میتونیم دور هم بشینیم و خاطرات پارسال بهار و زیارت دسته جمعی رو مرور کنیم. هر طور فکر می‌کنم صرفه با دیندار بودنه.
undefined تازه اگه راست بگن که آدم اونجا بیشتر از اینجا دستش به خدا میرسه، که دیگه محشره.بشینی پای حرفاش و راز تمام بالا و پایین‌های زندگیت رو بهت بگه و معلوم بشه که هیچ دعایی رو نشنیده نگرفته و همیشه بهترین راه رو پیش پات گذاشته؛ بفهمی که همیشه غصه مشکلاتت رو می‌خورده اما کاراش حکمت داشته... اون وقت اشک تو چشات حلقه میزنه و میگی خدایا شکرت که نذاشتی ازت ببرم و ناامید بشم.
┄┅═✧❀ @JaamAcademy ❀✧═┅┄آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۱۰:۳۰

۹ مهر

thumnail
undefined undefined️ ذهن در جسم زندگی می‌کند! undefined دکتر ایمان فانی؛ پزشک و موسس مدرسه زندگی
بدن ما خانه ذهن ماست. برای آنکه اخلاقی‌تر، خلاق‌تر و معنوی‌تر زندگی کنیم، شاید - گاهی اوقات و نه لزوما همیشه- لازم است که بیش از آنکه به ذهن‌مان و روان‌ما فشار بیاوریم، جسم‌مان را بفرستیم در پارک قدمی بزند.
┄┅═✧❀ @JaamAcademy ❀✧═┅┄آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۱۱:۱۴

۱۲ مهر

thumnail

undefined️ هنر مرگ شیرین

undefined کسی از مولانا می‌پرسد چه کنم که مُردن آسان باشد؟ و «مرا در وقتِ مرگْ چیزی درد نکند.» مولانا چه جوابی می‌دهد؟ اول عین پاسخ را بخوانیم و سپس متن روان‌تر شده آن را خواهیم گفت: «مرگ همچون کمانِ خوارزمی است بغایت محکم و سخت؛ باز چنانکه هیچ دسته‌کشی و سخته‌کمانی او را نتوان کشیدن و آن کسی که خدمتِ استادِ کمانکش نکرده باشد البته زهِ آن را به یکبارگی نتواند به گوشِ خود رسانیدن... همانا که سال‌ها بر کشیدنِ کمان باید مداومت کرد و در آن فن باید پیوسته کار کرد.» (مناقب‌العارفین، به‌کوشش توفیق سبحانی، ص۳۲۴).
undefined [متن روان‌تر: مرگ مانند یک کمان سخت و محکم است. هیچ تیراندازی نمی‌تواند بدون تمرین پیش یک استادکار در همان روز اول کمان را برای پرتاب تیر با تا انتها بکشد آنچنانکه دستش به نزدیکی گوشش برسد... کمانِ مرگ را نمی‌توان به آسانی کشید. نیاز به تمرین قبلی دارد. به سال‌ها هنرآموزی.]
undefined کسی که سال‌ها مرگ را نزیسته باشد و کمان کشیدن نیاموخته باشد، نمی‌تواند در آن لحظه از پسِ کمانِ مرگ برآید. گویی مُردن هنری است که باید از پیش آن را آموخت. به تدریج و با مداومت.اما این هنر را چگونه می‌توان آموخت؟ پاسخ چنین است:
undefined تمرین کمان مرگ، مداومتِ خیرات و حسنات است و سخاوتِ مال و تن؛ و چون به سخاوت عادت کرده باشی، چون متقاضیانِ جان بر تو آیند و از تو طلبِ جان کنند بی هیچ زحمتی و دردی آسان‌آسان جانِ خود را می‌دهی و امانت حق را از حضرت باری تعالی دریغ نداری که: خدا به شما فرمان می‌دهد امانت‌ها را به صاحبان آن‌ها بازگردانید (نساء، ۵۸) و این چنین تو را اعضا درد نکند و زحمتی و غصه‌ای نباشد. در عوض کسانی که اصلاً به سخاوتِ نفس و مال عادت نکرده‌اند و داد و دهش نیاموخته‌اند وقتی که از ایشان طلبِ جان کنند هرگز به اختیار و شادی تسلیم نکنند و به زور و زحمت جان را از او بستانند تا او را به غایت سخت آید و درد کند و رفتنِ خود را هیچ نخواهد.» (همان)
undefined یعنی کسی که در زندگی به سخاوت مال و تن، ایثار و داد و دهش خو نکرده باشد، جان دادن برای او دشوار است. جان را به اختیار و به شادی تسلیم نمی‌کند. اما کسی که در زندگی از آنچه دارد با طیب خاطر می‌بخشد، خود را برای آن تسلیمِ بزرگ‌تر آماده می‌کند.
همانگونه که دارایی ما و هر آنچه در اختیار ماست امانتی است و ما در داد و دهش می‌آموزیم که امانت را بازگردانیم، در پایان زندگی نیز امانتِ جان خود را به آنکه صاحب امانت است باز می‌گردانیم.

undefined این تلقّی و نگاه که جان ما امانتی است و ما در وقتِ مقرر این «جانِ عاریت» را به صاحب اصلی آن باید تسلیم کنیم، شیرین نیست؟ حافظ از همین منظر است که می‌گوید:
این جانِ عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رُخش ببینم و تسلیمِ وی کنم

undefined می‌بینید؟ نمی‌گوید او از من به اکراه و اجبار می‌ستاند. می‌گوید چهره او را خواهم دید و با خرسندی این جان را که به عاریت نزد من است، تسلیم دوست می‌کنم. جان سپردن، به مثابه بازگرداندن امانت. حافظ در این بیت خدا را دوست می‌نامد. و چه نیکو نامیدنی!
undefined تلخیص و بازنویسی شده از کانال شخصی صدیق قطبی، پژوهشگر معناگرای معاصر
#مرگ_شیرین
┄┅═✧❀ @JaamAcademy ❀✧═┅┄آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۱۴:۰۱

۲۱ مهر

undefinedاز احساس بدبختی تا درک خوشبختی با دو گامundefined پروفسور بری شوارتز، استاد دانشگاه اسوارث مور آمریکا
undefined [بعد از مدت‌ها یک ماشین خریده‌ایم. دو روز اول ذوق داریم اما بعد از مدتی دچار حسرت، مقایسه و احساس بدبختی می‌شویم. همین اتفاق در مورد ازدواج، ارتقای شغلی، گرفتن مدرک دکترا نیز می‌افتد.] undefined این روزها داشتن انتخاب‌های بیش‌ از حد باعث ایجاد اضطراب در ما شده، به‌ویژه موقعی که با حسرت از دست دادن گزینه‌هایی که انتخاب نکرده‌ایم، مقایسه با دیگران و شاید مهم‌تر از همه، تمایل به داشتن بهترین‌ها از هر چیز (به‌گزینی) همراه شده است.undefined ما می‌توانیم گام‌هایی برداریم که بسیاری از این منابع اضطراب را کاهش دهیم و حتی متوقف کنیم، هرچند کار آسانی نیست. این کار نیازمند تمرین، نظم و شاید شیوه جدیدی از اندیشیدن است. [دو راهکار عملی برای گذار از بدبختی به خوشبختی پیشنهاد می شود]
undefined تکنیک اول، ایجاد تجربه سابجکتیو مثبت:undefined ارزیابی ما از انتخاب‌هایمان به شکل عمیقی تحت تأثیر گزینه‌های "جایگزین" است که انتخاب خودمان را با آن‌ها مقایسه می‌کنیم. برخی گزینه‌های جایگزین [مثلا خانه ای که می‌توانست بهتر باشد یا جایگاه شغلی‌ای که می‌توانست کم چالش‌تر باشد یا رشته تحصیلی که می‌توانست جذاب‌تر باشد] فقط در ذهن و تخیلات ما وجود خارجی دارند و مقایسه و فکرکردن به آن‌ها علاوه بر تخیل لذت‌بخش، جنبه‌های ناامیدکننده‌، حسرت‌بخش و ناخوش‌کننده هم دارد. undefined هنگامی‌که به گزینه‌های بهتری فکر می‌کنیم که یا غیرواقعی هستند یا عمیقا آن‌ها را نمی شناسیم و فقط جنبه‌های مثبت آن را می‌دانیم، انتخابی که واقعا کرده‌ایم ممکن است برایمان بدتر به نظر برسد و هنگامی‌ که به گزینه‌های بدتر می‌اندیشیم، انتخابی که کرده‌ایم می‌تواند برایمان بهتر به نظر برسد. اگر بتوانیم آگاهانه تلاش کنیم که بیشتر به جنبه‌های مثبتِ انتخابمان فکر کنیم می‌توانیم تجربه سابجکتیو (ذهنی-درونی) خود را بهتر کنیم. ضمن این‌که اگر جنبه‌های منفی انتخابمان را کمتر به خاطر بیاوریم، کمتر احساس ناامیدی می‌کنیم.undefined تحقیقات نشان می‌دهند که شاکر بودن به‌طور طبیعی برای بیشتر انسان‌ها رخ نمی‌دهد. معمولا ما بر اثر نارضایتی از انتخابی که کرده‌ایم به‌سوی فکرکردن به سایر گزینه‌ها کشانده می‌شویم. هنگامی‌که زندگی زیاد خوب پیش نمی‌رود، ما درباره این‌که "چه می‌شد اگر زندگی‌مان بهتر بود" زیاد فکر می‌کنیم. اما هنگامی‌که زندگی خوب پیش می‌رود ما دوست نداریم زیاد به این موضوع فکر کنیم که "چه می‌شد اگر زندگی‌مان بدتر بود".
undefined تکنیک دوم، ژورنال خوشبختی:undefined ممکن است قبولاندن این موضوع به خودتان که "سپاس‌مندی یا شاکر بودن را تمرین کنید" دشوار باشد.  پیشنهاد می‌کنم که یک دفترچه یادداشت در کنار بالش خود بگذارید. هرشب هنگامی‌که می‌خواهید بخوابید، پنج اتفاقی که در طول روز اتفاق افتاده و شما از آن راضی هستید را بنویسید. این چیزها ممکن است بزرگ باشند (ارتقای شغلی، ازدواج) و یا کوچک (تابیدن نور خورشید از پنجره اتاق‌خواب، شنیدن یک جمله زیبا از یک دوست، خوردن یک تکه ماهی برشته که آن را دوست داشته‌اید، خواندن یک مقاله پرمحتوا در مجله).undefined البته ممکن است شما موقع انجام این کار احساس حماقت کنید. ولی اگر این کار را ادامه دهید متوجه می‌شوید که با گذشت زمان، انجام آن برایتان آسان و طبیعی می‌شود. در روزهای بعد می‌بینید که حتی در روزهای خیلی معمولی هم چیزهای زیادی برایتان رخ داده که می‌توانید از آن قدردان باشید. درنهایت متوجه می‌شوید که احساس‌تان نسبت به زندگی بهتر و بهتر شده است.
undefined رفرنس: تناقض انتخاب، ترجمه کیوان شعبانی‌مقدم- سیدسجاد حسینی به نقل از کانال تلگرامی مدرسه علوم انسانی  با تغییر و بازنویسی
آکادمی جامجستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy

۲۰:۰۶

۲۳ مهر

thumnail

undefined undefined️ پنج راهکار ساده برای کاهش اضطراب

undefined مدرسه زندگی آلن دوباتنبا ترجمه و صدای دکتر ایمان فانی
undefined این ویدئوی کوتاه از مدرسه زندگی آلن دوباتن به این نکته اشاره می‌کند که باید حواس‌مان به کودک درون باشد و چگونه زندگی را ساده‌تر کنیم! 
در این ویدئو نکاتی جالب در مورد undefined خواب undefined کاهش تعهدات undefined رژیم رسانه‌ایundefined تفکر به سه موضوع مهمundefined و مدیریت انتظارات گفته می‌شود.
undefined بعد از دیدن این فیلم یک محاسبه ساده بکنید: متوسط تعداد ساعات روزی که در اختیار خودتان است تقسیم بر 24 ساعت. سپس آن را با نسبتی که در این ویدیو گفته می‌شود مقایسه کنید و در مورد زندگی‌تان تصمیم بگیرید.

@JaamAcademyآکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا

۷:۵۶

۲۸ مهر

thumnail
undefinedمن یک معتادم! undefined دکتر محمود مقدسی، دکترای فلسفه و دانش آموخته روانشناسی
undefined گفت: من صرفاً مضطرب نیستم. من به اضطراب معتادم.
undefined پرسیدم: یعنی چی؟ گفت: گمونم منظورم روشنه. اعتیاد چطوریه؟ اگر مواد بهت نرسه، حالت بد میشه. فکر و ذکرت میشه پیدا کردن مواد. می‌دونی لذت خاصی نمی‌بری امّا نمیخوای درد و خماری بکشی. برای من اضطراب هم همین‌ شکلیه. اضطراب نداشته باشم، حالِ خودمو نمی‌فهمم. فکر می‌کنم یک چیزی جاش خالیه، احساس ناامنی می‌کنم، حس می‌کنم حواسم به خودم نیست. حس می‌کنم به قدر کافی مراقب خودم نیستم. ناخودآگاه شروع می‌کنم به گشتن دنبال اضطراب تازه. انگار ذهنم بهش نیاز داره. چرخ‌دنده‌های ذهنم نیاز دارن باهاش درگیر باشن، اگرنه هرز می چرخن و سر و صدا راه میندازن.
undefined گفتم: گمونم می‌فهمم چی میگی. انگار ذهن آدم حالت دیگه‌ای رو بلد نیست یا نمی‌تونه تاب بیاره. اضطراب داشته باشه، فضا با همه دردش، امن و آشنا میشه براش. حس می‌کنه توی خونه‌‌ست.
undefined گفت: آره، همینه. می‌بینی چه حالِ بدیه. اضطراب داری، میخوای ازش فرار کنی. اضطراب نداری، دنبالش می‌گردی. اصلاً عامل اضطراب درست می‌کنی برای خودت. زندگیت میشه اجتناب، میشه فرسایش. زندگیت هر روز کوچیک‌تر میشه. گاهی فکر می‌کنم این اعتیاد و خو کردن به اضطراب، مالِ اینه که از بچگی زیاد اضطراب کشیدم، برای چیزهای زیادی توی عمرم ناامن بودم، زیاد در معرض اضطراب بودم و انگار اضطراب بخشی از بودنِ من شده. تازه می‌دونم که اضطراب وجودی هم داریم، اضطراب مرگ و تنهایی و ... .
undefined گفتم: آره. بخشیش مالِ ساختار روانِ خود فرده که به سرشت و کودکیش بر می‌گرده (حتی می‌تونه کودکی خیلی سختی هم نباشه)، بخشیش مالِ محیط اجتماعی گذشته و الانشه و بخشیش هم اضطراب‌های بودن در این جهانه. موافقم که ما، خیلی از ما، زیاد در معرض خطر بودیم و همیشه نیاز به هشدارِ اضطراب داشتیم. از انقلاب و جنگ بگیر تا یک دنیا بحرانِ بیرونی دیگه که همینطور ادامه داره. انگار ذهنمون برای بقا مدام نیاز به اضطراب داره و حتی بهش معتاد شده. سخته، خیلی سخته.
undefined گفت: آره. سخته. من گاهی رویای زندگی با اضطراب کمتر رو می‌بینم. زندگی قشنگی می‌تونه باشه، حتی توی همین دنیا.  (رفرنس: کانال تلگرامی محمود مقدسی )
undefinedتحلیل پایانی از آکادمی جام:فکر می‌کنم وقتی متن بالا را می‌خوانیم این شرایط برای همه آشناست. بسیار با این متن همدلی می‌کنیم. مساله اضطراب در جهان معاصر کمی جدی‌تر از شرایط گذشته است. ما نسبت به گذشتگان، دسترسی به آب، غذا و مسکن بیشتری داریم. فناوری باعث شده است که رفاه بیشتری داشته باشیم اما در مورد اضطراب مطمئن نیستیم که اوضاع ما بهتر باشد. در این نوشته کوتاه نمی‌خواهیم راه‌حل ارایه کنیم. فقط یادآوری می‌کنیم که دین، فلسفه و علم (به ویژه روانشناسی) سه منبع متفاوتند برای درمان اضطراب. هر کدام از منظری به این مساله می‌پردازند. این سه منبع، گاهی توصیه‌های متفاوتی دارند و گاهی اوقات توصیه‌های مشترک. یکی از توصیه‌های مشترک دین، علم و فلسفه، سپاس‌مندی و شکرگزاری است. ملودی بیتی نویسنده آمریکایی می‌گوید قدردانی گذشته ما را معنا می‌کند، برای امروز آرامش می‌آورد و برای فردا چشم‌اندازی مثبت ایجاد می‌کند. اعتیاد به اضطراب را جدی بگیریم.
@JaamAcademyآکادمی جامجستجوی آگاهی و معنا

۱۰:۵۵

۴ آبان

thumnail
undefined undefined️ استراتژی شما برای موفقیت در مسابقه زندگی چیست؟  undefined مدرسه زندگی آلن دوباتن
undefined جهان مدرن زندگی را به مثابه یک مسابقه و رقابت نگاه می‌کند. ما از زمانی که چشم باز می‌کنیم در رقابت هستیم. رقابت در معدل، مسابقه زیبایی، پیروزی در کسب‌وکار، رقابت برای کسب ثروت و شهرت و منزلت.
undefined این فیلم قابل تامل از مدرسه زندگی آلن دو باتن رو با ترجمه و صدای دکتر ایمان فانی ببینید تا استراتژی زندگی‌تان را درست انتخاب کنید.
@JaamAcademyآکادمی جام؛ آگاهی و معنا

۱۸:۵۵

۱۱ آبان

thumnail

undefined️ ساعتی که برای جف بزوس، 42میلیون دلار آب خورد!
undefined مگان اوگبلین، نویسنده گاردین، نیویورک تایمز
undefined ۲۵ سال پیش، یک طراح ایده ساعتی را داد که قرار بود ده‌هزار سال عمر کند، عقربه‌هایش به‌جای ثانیه‌ها و ساعت‌ها، سده‌ها را نشان بدهد و صدای کوکش هر هزار سال یک‌بار بلند شود. چه کاری بیهوده‌تر از این؟ و جف بزوس (خالق و مالک سهام مدیریتی آمازون و جزو ده ثروتمند جهان) روی این ساعت 42 میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرده است؛ و چه سرمایه‌گذاری بیهوده‌تر از این؟!
undefined بلندای این ساعت بیش از ۱۵۰ متر و پاندول آن به بزرگیِ یک انسان است. چرخ‌دنده‌های آن در دایره‌ای به قطر ۲.۵ متر پهن شده‌اند. این ساعت قرار است کاربردی باشد، احتمالاً کاربردی‌تر از هر ساعت دیگری که تاکنون ساخته شده، اما دقیقه و ساعت را نمی‌شمارد. جایی که باید عقربۀ دوم باشد، نشانکی وجود دارد که در پایان هر سده پیش‌روی می‌کند. بانگ فاختۀ (اگر خاطرتان باشد آن پرنده ای که در ساعت های قدیمی بیرون می‌آمد) این ساعت در آغاز هر هزاره به گوش خواهد رسید.
undefined ساعت ده‌هزارساله، یا «ساعت اکنون طولانی»، از تخیل دنی هیلیس، طراح ابررایانه‌ها، بیرون جهید؛ او پیشنهاد ساخت آن را در مقاله‌ای برای مجلۀ وایرد در سال ۱۹۹۵ داد. این پاسخی بود به مسئله‌ای که هیلیس نام آن را گذاشته بود «آیندۀ آب‌رونده»، یا ناتوانیِ آدمی از فکرکردن به فراسوی عمر خویش. او استدلال کرد که جاه‌طلبانه‌ترین و پاینده‌ترین پروژه‌های تمدن‌های پیشین- اهرام مصر، کلیساهای جامع قرون وسطا- طی چندین نسل ساخته شده‌اند و نیازمند نوعی تفکر درازمدت بودند که در ما مفقود است. او نوشت: «می‌دانم که بخشی از داستانی هستم که بسیار پیش‌ از آنکه به یاد بیاورم آغاز شده و دیرزمانی پس‌ از آنکه کسی مرا به یاد بیاورد، ادامه خواهد داشت». و بالاخره جف بزوس برای ساخت آن سرمایه‌گذاری ۴۲ میلیون دلاری کرد. (رفرنس: مقاله در دورانی که همه‌چیز تاریخ مصرف دارد، نشریه ترجمان با تلخیص و تصرف)
undefined تحلیل از آکادمی جامundefined
undefined بنیاد اکنون طولانی (The Long Now Foundation) پشت ساخت این ساعت 152 متری است. این بنیاد می‌گوید که «اکنون» یا «این روزها» (Now)  کلا به اندازه سه روز گسترده است: دیروز، امروز و فردا. این زمانه (Now a days) هم کلا به اندازه سه دهه گسترده است. دهه پیشین، دهه جاری و دهه آتی. که می شود سی سال. اما ما به اکنون طولانی Long Now فکر می کنیم: یعنی 10 هزار سال قبل به علاوه 10 هزار سال آینده. اکنونِ طولانی! چرا؟ چون ابتذال شتابان نوآوری ما را از چشم‌انداز سال‌های خیلی دورِ آینده و گذشته محروم کرده است.
undefined ما عادت کرده‌ایم به کوتاه‌نگری، عادت کرده‌ایم فقط به اندازه عمر خودمان به هستی و زندگی نگاه کنیم. به خاطر «سندروم آینده آب رونده»، هر روز کوتاه نگرتر می‌شویم. و این کوتاه‌نگری احتمالا به خودمحوری، خودخواهی و خودجهان‌پنداری منجر می‌شود.

undefined همه چیز را سریع می‌خواهیم، همه چیز را شتابان می‌خریم و همه چیز را به سرعت کنار می گذاریم.
بسیاری از چیزهایی که دور می‌ریزیم نه به این خاطر که بی‌فایده است بلکه به این خاطر که از آن ها گذشته‌ایم. به این خاطر که می‌خواهیم هر چه سریع تر به چیز جدیدی برسیم.

undefined اگر ما به عنوان یک انسان نگاهی بلندمدت و ده هزار ساله به جای هشتاد ساله به زندگی داشته باشیم آنگاه:
undefined محیط زیست برایمان می‌شود گنجینه.undefined منابع آب و غذا و انرژی می‌شود امانت.undefined حیوان و گیاه و طبیعت بی‌جان می‌شود هم‌زیست (بر وزن هم شهری یا هم‌نوع).undefined نسل‌های بعدی می‌شوند امانت‌سپارundefined و نسل ما می‌شود امانت‌دار!
و می‌فهمیم که وقتی خداوند ما را به عنوان خلیفه خود بر روی زمین انتخاب کرد مسوولیتی بزرگ و شگرف بر دوش ما گذاشت. مسوولیتی که مستلزم نگاه بلندمدت است. نگاهی فراتر از هشتاد سال زندگی متعارف.
undefined حالا شاید نگاه‌مان به این ساعت عوض شده باشد. دیگر ساخت این ساعت بیهوده به نظر نمی‌رسد. این ساعت تلنگری است برای همه ما که هر از چند گاهی به جای آنکه از چشمان خود به جهان و زمان بنگریم، از چشمان خدا به هستی و روزگار نگاه کنیم.
@JaamAcademyآکادمی جامجستجوی آگاهی و معنا

۱۶:۱۵

۱۷ آبان

thumnail

undefinedundefined بگو که دل بسته‌اش هستی!

undefined دکتر محمود مقدسی، دکترای فلسفه و دانش‌آموخته روانشناسی
undefined واقعیت این است: ما خیلی به دیگران نیازمندیم، امّا جسارت ابراز کردنش را نداریم. ما به بودنِ دیگری، به نگاهش، تحسینش و یاری‌اش نیازمندیم. اغلبِ ما تابِ تنهایی را نداریم. عجیب هم نیست، ما آدم‌ها برای تنهایی ساخته نشده‌ایم. ما دل‌بسته‌ایم.
undefined امّا هزار کار می‌کنیم تا به دیگری نگوییم که به او نیاز داریم، نگوییم قدرش را می‌دانیم، نگوییم که اگر نباشد جای خالی‌اش آزارمان می‌دهد، نگوییم که برایمان مهم است.
undefinedگاهی بلد نیستیم. آخر چند نفر از ما، ابرازِ صادقانه را دیده‌‌ایم؟ چند نفر از ما یاد گرفته‌ایم که آدم‌ها می‌توانند وسط روزهای معمولی زندگی بگویند قدر هم را می‌دانند و چقدر خوب است که هستند. چند نفر از ما چنین چیزی را خطاب به خودمان شنیده‌ایم؟
undefinedگاهی هم مسئله بلد نبودن نیست، ترسیدن است. می‌ترسیم ابراز کنیم و در بازیِ قدرت دستِ بالا را از دست بدهیم، می‌ترسیم ابراز کنیم مبادا دیگری طلبکار بشود، می‌ترسیم بگوییم برایم مهمی، اما آن دیگری (پدر، مادر، خواهر، برادر، دوست، شریک) شبیهش را به ما نگوید. می‌ترسیم بگوییم و دیگری را بترسانیم، می‌ترسیم وابسته به نظر برسیم، می‌ترسیم دیگری رهایمان کند، می‌ترسیم مسئولیت زیادی روی دوش‌مان قرار بگیرد. می‌ترسیم احساساتی به نظر برسیم. می‌ترسیم دیگری ما را پس بزند. خلاصه اینکه خیلی می‌ترسیم و ابراز نمی‌کنیم.
undefined به جایش چه می‌کنیم؟ اجتناب می‌کنیم، بهانه می‌گیریم، دعوا راه می‌اندازیم، بدبین می‌شویم، طوری رفتار می‌کنیم که گویی بود و نبود دیگری فرقی برایمان ندارد، بی‌توجهی می‌کنیم و ... .
undefined اما واقعیت این است که نیاز داریم از نیازمان به دیگری بگوییم، از قدردانی‌مان حرف بزنیم و در دلِ همین ابراز، با او درباره مشکلات‌مان با هم گفتگو کنیم.
undefined ابراز نیاز به دیگری و قدردانی، در واقعیت، کارِ آسانی نیست؛ ولی آموختنی‌ست. اوضاع می‌تواند بهتر از این باشد.
undefined نکته کوچک پایانی از آکادمی جام:undefined
undefined خداوند با همه بزرگی‌اش، با همه بی‌نیازی‌اش به‌راحتی به انسان‌های متعالی ابراز علاقه می‌کند. همانا خداوند مطهرین، توابین، پارسایان، پاکیزگان، نیکومنشان، دادگران، توکل‌کنندگان و بازگشت‌کنندگان را دوست دارد.
undefined ما نیز در روابط‌مان در چارچوب اخلاق (ادب و حیا) می‌توانیم به خوبی به پدر، مادر، همسر، فرزند و سایر اعضای خانواده‌مان ابراز محبت کنیم و بگوییم که بودنت برای من مهم است! همین جملات ساده می‌تواند راهی به افزایش کیفیت زندگی باشد.
@JaamAcademyآکادمی جام، جستجوی آگاهی و معنا

۱۹:۵۹

۲۲ آبان

thumnail

undefinedundefined️ در آغوش کشیدن طبیعت

Nature beckons and I must listenطبیعت صدا می‌زند و من باید به او گوش دهم…

@JaamAcademyآکادمی جام؛جستجوی آگاهی و معنا

۱۱:۴۵

۲۵ آبان

thumnail
undefinedundefined دوازده نکته از امپراطوری که لباس های روستایی می‌پوشید!مارکوس آئورلیوس، امپراطور روم و فیلسوف رواقی
می‌خواهیم جملاتی را بخوانیم که مربوط است به بیش از 1800 سال پیش! قبل از اینکه مطلب او را بخوانیم بد نیست بدانیم که او فرمانروایی بود که فرمانروایی را دوست نداشت. او از کودکی علاقه‌مند بود که فیلسوف شود اما به ناچار امپراطور شد.
او را یکی از «پنج امپراتور خوب» دانسته‌اند. او همچون روستایی‌ها لباس‌های ساده می‌پوشید. مارکوس آئورلیوس تأملات خود را مثل بسیاری از فیلسوفان در پشت میز تحریر اتاق خویش ننوشته‌ است؛ بلکه ثبت آن‌ها مربوط به حدود سال‌های 170 میلادی در میدان جنگ است.
اورلیوس هنگام نوشتن کتاب در میدان جنگ به سر می‌برد و بسیاری از قسمت‌های کتاب را شب‌ها و کنار چادر و در صحنه‌ جنگ نوشته است. او صبح‌ها در برابر دشمنانش می‌جنگید اما شب‌ها در نوشته‌هایش با آن‌ها همدردی می‌کرد. هیچ‌یک از فصل‌های کتاب برای کسی نوشته نشده است و تمام کتاب را مارکوس خطاب به خودش نگاشته است. لحن کتاب بسیار صریح و ساده است.ما دوازده نکته از نکات او را انتخاب کرده‌ایم.
undefined 1) مرا بردار و هر جای این جهان که می‌خواهی بینداز! هر جا که باشم، خدا قلبم را خوشحال و راضی نگه می‌دارد؛ که این نتیجه وقتی‌است که کردار و رفتار ما، در انطباق با طبیعت و حقیقت باشد.undefined 2) زمانی که روز خود را آغاز می‌کنید، به این فکر کنید که چه موهبت با ارزشی‌است که زنده‌اید، نفس می‌کشید، تفکر می‌کنید، لذت می‌برید و عشق می‌ورزید. undefined 3) شادی زندگی شما به کیفیت افکارتان بستگی دارد. undefined 4) خودت را در رویاهای داشتن چیزهایی که نداری غرق نکن، اما موهبت‌هایی که دارا هستی را بشمار، و شکرگزارانه به خاطر داشته باش که چطور رؤیای داشتن‌شان را در سرت می‌پروراندی اگر نداشتی‌شان. undefined 5) هدف زندگی این نیست که با اکثریت همراه شوی. هدف در نپیوستن به جمع بی‌خردان است. undefined 6) وقتی که رنج‌ها مجبورت می‌کنند احساس تلخی کنی، اصلی که باید به خاطر بسپاری، این است که: افتادن اتفاق تلخ بداقبالی نیست، بلکه تحمل رنج‌ها بدون از دست دادن امید، عین خوش‌اقبالی است.undefined 7) مجبور نیستی هر پیش‌آمد بیرونی را تبدیل به موضوعی برای رنج بردن کنی. undefined 8) همه ما قدرت خوب زندگی کردن را داریم. اگر یاد بگیریم تا نسبت به آنچه هیچ اهمیتی ندارد، بی‌اهمیت باشیم.undefined 9) مرگ خودت را تصور کن و فکر کن که زندگی‌ات را به تمامی زندگی کرده‌ای و مرده‌ای. حال، آن فصل‌ها را که زندگی نکرده‌ای به یاد بیاور و زندگی‌‌ات را به کمال زندگی کن.undefined 10) بهترین انتقام این است که شبیه دشمنت نباشی.undefined 11) این مرگ نیست که باید انسان از آن بترسد، بلکه او بایستی از این که هیچ‌گاه زندگی کردن را آغاز نکند، بهراسد.undefined 12) هرگز به آینده اجازه نده که مزاحم امروز تو شود.(رفرنس)
undefined تحلیل پایانی از آکادمی جام:undefined
undefined بخش مهمی از اندیشه‌های این فیلسوف- شاه همچنان زنده است و تنها بر اساس یک ایده او کتاب‌های پرفروش در قرن 21 نوشته شده است. به عنوان مثال به نکته شماره هشت دقت کنید: «همه ما قدرت خوب زندگی کردن را داریم، اگر یاد بگیریم تا نسبت به آنچه هیچ اهمیتی ندارد، بی‌اهمیت باشیم». همین آموزه، اصل و اساس و نکته بنیادین کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها است که مارک منسن آن را نوشته و بسیار پر‌فروش است. این کتاب تا 2023، بیش از 15 میلیون فروخته شده است.
undefined نکته‌ای که می خواهیم یادآوری کنیم این است که فقط خواندن و شنیدن ایده ها مهم نیست، خوب بودن ما به اندیشه هایی نیست که در حافظه داریم بلکه کیفیت انسانیت ما در ایده‌هایی است که آن را زندگی می‌کنیم!
undefined یکبار دیگر برگردیم و دوازده آموزه او را مجدد مرور کنیم و یک مورد (فقط یک موردش) را انتخاب کنیم و آن را زندگی کنیم. فقط و فقط یک آموزه برای شروع!
@JaamAcademyآکادمی جامجستجوی آگاهی و معنا

۸:۱۰