اما حقیقت اینه که هیچوقت چنین روزی از راه نمیرسه.
وقتی با شجاعتی لرزان یک قدم برمیداریم،
حتی اگر مطمئن نباشیم نتیجه چه خواهد شد.
یعنی اعتماد کردن به مسیری که هنوز روشن نیست.
قدمی کوچک میتونه همهچیز رو تغییر بده.
شاید همین حالا، با همین امکانات، بهترین زمان شروع باشه.
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
ما را در سایر رسانهها دنبال کنید:تلگرام | اینستاگرام | لیندکین | ایتا | بله
۸:۰۷
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
۲۱:۵۶
بعضی روزها مثل امروز -سرِ کار- در معرض آماج حملات ایمیلی قرار میگیرم. هر چهار دقیقه کامپیوترم یک دیلینگ میکرد که یعنی ایمیل جدید آمد. هنوز در جواب ایمیل قبلی ننوشته بودم که «با عرض سلام و خسته نباشید...» که صدای دیلینگ بعدی بلند میشد. از هشت صبح این بمباران شروع شد تا دم غروب. زرت و زرت ایمیل وارده. فحوای هیچ کدام از این ایمیلها هم «ملالی نیست جز دوری شما» نبود. همه ملال داشتند و طلب. این را بفرست. اون کجاست؟ چقدره؟ چند تا؟ چرا؟ تا به کی؟
حالا که این چهار خط را مینویسم به اندازه کل عریضههایی که ناصرالدینشاه در طول پنجاه سال پادشاهیاش پاسخ داد، من امروز ایمیل جواب دادهام. ساعت از ده شب گذشته و هنوز دوازده ایمیل خوانده نشده مثل دوازده میمون هار و گرسنهی پشت میلههای قفس به من خیره شدهاند و منتظرند تا موزشان را بهشان بدهم. اما کور خواندهاند. من جواب اینها را نمیدهم. چون شب دیر وقت است. چون میدانم که صاحب این عریضهها خوابند و آدم خواب، انتظار چندانی ندارد. اصلا همین است که من شبها را دوست دارم. چون آدمها میخوابند و دست از سر من بر میدارند. شب مخفیگاه من است.
کاش میشد آدم سهمیهی روزانهی مخفی شدن داشته باشد. مثلا یکی از حقوق مدنی انسان این باشد که روزی بتواند دو ساعت گم بشود و هیچ کس دنبالش نگردد. بیست سال پیش کسی به نام نیما وقتی که پولها را خورد، حس کردم رسیدهام به لبهی تاریک جهان. حوصلهی هیچ آدمی را نداشتم. نه حوصله راهکار، نه حوصله دلداری و نه حوصله دلقکبازی جهت تلطیف فضای سنگین دفتر کار. همین شد که میرفتم توی کمد دیواری اتاق کارم، درش را میبستم، روی کارتن خالی مانیتور الجی مینشستم و در تاریکی خیره میشدم به تاریکی. جواب هر کسی را که صدایم میکرد هم نمیدادم. چرا؟ گفتم که. چون حوصله هیچ کس را نداشتم. فقط آرزو میکردم که کاش یک گربه خسته داشتم و میگذاشتم روی پایم و آرام دست میکشیدم روی کمرش. خوبی گربه همین است که خواسته چندانی ندارد و حق مدنی انسان را برای گم شدن، به رسمیت میشناسد. البته بیشتر دوست داشتم آلکاپون میبودم و همانطور که گربه را نوازش میکردم به نوچههایم دستور میدادم تا نیما را پیدا کنند، پولهایم را پس بگیرند و خودش را هم .... که خب از این شرایط حتی گربهاش را هم نداشتم. اما در عوض آن کمد را داشتم که در آن مخفی بشوم. که اگر نداشتم احتمالا بابت آشفتگی فکر و خیالم، حتما یک نفر را از پنجره طبقه سوم پرت میکردم توی خیابان ستارخان.
بگذریم. من از اینکه کائنات طوری سرهم شده که زمین به دور خودش بچرخد و اجازه بدهد تا چند ساعتی نور به نصف کره زمین نتابد و آدمها مجبور بشوند بخوابند، خرسندم. البته بهتر این بود که بشر کنار این همه قانون مندرآوردیِ اجتماعی-اخلاقی که برای خودش جفت و جور کرده است، قانون مدنی حق گمشدن موقت (و بلکم دائم) را هم اختراع میکرد. اصلا وصلش میکرد به یکی از فرامین الهی.
به امید روزی که وقتی یکی مثلا پرسید «ارسلان کو؟»، آن یکی دیگر جواب بدهد که «پیش پاتون رفت دو ساعت گم بشه. امری هست بگید، من در خدمتم.»
همه ما به تنهایی نیاز داریم همانگونه که به دوست، رفیق، آب و غذا و سرپناه نیاز داریم. تنهایی را جدی بگیریم. چرا؟ جمله ای منسوب به فریدریش نیچه است که می گوید کسی که از تنهایی گریزان است، حقیقتاً از خود گریزان است. ما به تنهایی نیاز داریم چون به خودمان، دیدار با خودمان و گفتگو با خودمان سخت نیازمندیم.
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
ما را در سایر رسانهها دنبال کنید:تلگرام | اینستاگرام | لیندکین | ایتا | بله
۱۸:۳۲
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
۱۸:۵۲
یک ایران در دل کویر
گفتگوی شنیدنی مهندس فرامرز پارسی با سروش صحت در برنامهٔ «اکنون»
روایتی از سویههای روشن مردم ایران
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
ما را در سایر رسانهها دنبال کنید:تلگرام | اینستاگرام | لیندکین | ایتا | بله
۱۶:۲۶
هفته اول تیر – زنگ موبایل – صدایی لرزانسلام ... بیچاره شدم حسام!
دیواری بودم که با هر کلمه خشت خشت فرو میریخت. از جایی به بعد بغض در گلویم پیچیده و نمیتوانستم پاسخ بدهم. کلماتش در ذهنم تصویر میشد. تصویر کسی که تمام طبقات ساختمان را بالا رفته، لحظهای که ایستاده بر لبه بام و توانسته از تمام چیزهایی که دارد بگذرد یا شاید از تمام دردهایی که دارد بگریزد.
هیچ وقت با آن جوان طرف صحبت نبودم تا چند هفته قبل که نیمه شبی روی موبایلم تماس گرفت و از مشکلاتش گفت. با هم توافق کردیم که مشاوری معرفی کنم تا با روانشناس در تماس باشد و با پدرش هم صحبتی کنم تا مساعدت بیشتری داشته باشد و من به وعدهام عمل کرده بودم. حالا بعد از چند هفته، پدر خبر خودکشی فرزند را در کلمات مینالید.
حالا – که بیش از یکماه گذشته – همچنان تصورش برایم دشوار است. اینهمه انسان بر روی تختهای بیمارستان مشغول جنگیدن برای زندهماندن هستند. چطور کسی میتواند این مسیر را وارونه برود؟ هر گوشه از جان آن جوان آرزوی جماعتی است. قلب سالم، کلیه سالم، ریه سالم، مغز و جمجمه سالم. چطور میشود خودمان را قانع کنیم که اینمهمه را بر زمین بکوبیم؟
خودکشی فرایند بلندمدت است. آخرین مرحله به جسم میرسد. خودکشی مدتها قبل از احساس، عواطف، نیازها، خواستهها آغاز میشود. از لحظهای که مشغول کشتن احساسات و عواطف و نیازها در خودمان هستیم، پای در جاده خودکشی گذاشتیم. کسی که رشتههای عاطفی خود را – به اجبار یا انتخاب – بریده است، لحظهای که بر لبه بام انتخاب قرار بگیرد، نگهدارندهای ندارد.
هیچکدام، دور از لبه بام نیستیم.
چاره چیست؟ نمیدانم! [شاید] ما برای زندگی تربیت نشدیم.ما چگونه عشق ورزیدن، چگونه خشم ابراز کردن، چگونه از ترس گفتن و... را نیاموختیم.لااقل [در دوران مدرسه] به ما که باز کردن تفنگ را بیشتر از بازکردن گره زندگی زناشویی یاد می دادند. الان را نمیدانم.
من راهی جز «آموختن» و «زیستن آموختهها» بلد نیستم.
ما بیش از آنکه به جغرافیا، تاریخ، ریاضیات و علوم نیاز داشته باشیم. بیش از آنکه لازم باشد بدانیم تفاوت حفرههای فرسایشی و حفرههای کارستی چیست، بیش از آنکه لازم باشد تفاوت بین تانژانت و کتانژانت را بدانیم، بیش از آنکه لازم باشد در مورد تفاوت بین ماضی التزامی و ماضی نقلی و ماضی بعید بدانیم، نیاز داریم خلاءها و حفرههای وجودیمان را بشناسیم، لازم است مهارتهای شنیدن و گفتن را بدست بیاوریم. لازم است که هنر رنج کشیدن و هنر معنابخشیدن به رنج را کسب کنیم.
همه ما در لبه بام ایستادهایم. همه ما در معرض خطریم. باید به خویشتن و دیگران کمک کنیم تا از لبه بام به نقطهای امن حرکت کنیم.
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی@JaamAcademy
۳:۴۶
ولی برای اشتباهات خودمان وکیلمدافعانی چشمپوشیم؟
اما چطور میتونیم ذهنمون را طوری تربیت کنیم که بدون قضاوت به مسائل نگاه کنه؟
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
ما را در سایر رسانهها دنبال کنید:تلگرام | اینستاگرام | لیندکین | ایتا | بله
۱۹:۵۹
بخش بزرگی از مردم عقیده دارند اکثر کسانی که مرتکب خشونت میشوند سایکوپاتها یا سادیستهایی [دیگرآزارانی] هستند که از رنج قربانیان خود لذت میبرند. هیولاهای ظالمی که از کمترین عواطف اخلاقی بیبهرهاند. اما آمار نشان میدهد که بخش کوچکی از جرایم را افراد دارای بیماری روانی انجام میدهند. در حال حاضر، برای فهم خشونت دو رویکرد رایج وجود دارد.
برای اینکه به درک عمیقتری از خشونت برسیم کاری مشترک را با دکتر آلن فیسکه استاد انسان شناسی دانشگاه یوسیالاِی شروع کردیم. در مورد هر گونه خشونت؛ جنگ، شکنجه، نسلکشی، قتل بهخاطر شرافت، قربانیکردن حیوانات و انسانها، خشونت بین زوجها، تجاوز، تنبیه بدنی، دوئل، خشونت پلیس، بیگاریکشیدن، اختهکردن، ورزشهای برخوردی [مثل راگبی]، و خشونتهای مذهبی، مشاهدات مردمشناسی، تحلیلهای تاریخی، و تحقیقات آزمایشگاهی را بررسی کردیم.
یک مادر در آمریکای جنوبی فرزندش را کتک میزند تا کودک به خودش آسیبی نرساند و مادر نیز بتواند به خودش بقبولاند که انسانی مسئولیتپذیر است. پدری در گینۀ نو روغن داغ روی بازوی پسرش میریزد و امیدوار است پسر آن را تاب بیاورد، چون اگر بخواهد مرد بالغ مورد احترامی در جامعه باشد این کار ضروری است. برادری در مناطق روستایی هند خواهرش را میکشد، چون رابطۀ خواهرش آبروی خانواده را لکهدار کرده؛ خلبان جنگندۀ آمریکایی روی اهداف داعش بمب میاندازد، تعداد زیادی تروریست را میکشد و در کنار آنها شهروندان غیرنظامی هم میمیرند، چون فرماندهاش محاسبه کرده که برای رسیدن به آن خیر بزرگتر، یعنی مرگ دشمن، این مقدار قربانی ارزشش را دارد.
تا بینهایت میشود از این مثالها آورد. در همۀ موارد، اقدام خشونتآمیز از نظر مرتکبین و حتی گاهی تماشاچیان و در برخی موارد، خود قربانیان اقدامی عادلانه است.
والدین در ارتباط با فرزندان هستند؛ تازهواردان و رزمندگان در ارتباط با همقطاران و ارشدهای خود؛ اشخاص در ارتباط با دوستانشان؛ مردها با زنها ارتباط دارند؛ انسانها با خدا/خدایان ارتباط دارند؛ و گروهها و ملتها با یکدیگر در ارتباطاند. در تمام موارد، مرتکبین از خشونت استفاده میکنند تا روابط ارزشمندی را خلق کنند، انتقال بدهند، حفظ کنند، تقویت کنند، محترم نگه دارند و از آنها محافظت کنند (تنظیم و بازتنظیم روابط اجتماعی)(رفرنس: نشریه ترجمان)
اگر محتوای این مقاله تکاندهنده را بپذیریم، اول اینکه به این جمعبندی میرسیم که در درون همه ما یک هیولای خفته وجود دارد و دست کم باید یک سوال اساسی از خود بپرسیم و آن اینکه نظام اخلاقی که به آن باور داریم چقدر عقلایی، چقدر منسجم، چقدر درست است؟ چقدر در مورد این نظام اخلاقی فکر کردهایم؟
آکادمی جامجستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
۱۱:۳۹
آکادمی جام

میخواهی زندگی رو درک کنی، به این سه جا سر بزن! آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا @JaamAcademy
همراهان عزیز آکادمی جام
ممنون میشیم با پیشنهاد به مجله
از این پست حمایت کنید.

ممنون میشیم با پیشنهاد به مجله
از این پست حمایت کنید.
۲:۴۶
در دهۀ ۲۰۱۰، بازاریابیِ محتوا شروع شد. منطق سودآوری اش چه بود؟ درصد کمی از خرید هرچیزی که توصیه میشد نصیب بازاریاب میشد. از آن زمان، توصیههای آنلاین بهتدریج بیشتر و بیشتر شد. اکنون پلتفرمها میخواهند به ما بگویند چه چیزی بخریم، کجا غذا بخوریم و بهطور کلی چگونه زندگی بهتری داشته باشیم. ویدیوهای راهنمای خرید روزبهروز بیشتر میشوند؛
اینفلوئنسرهای جویای نامی که محصولاتی مانند لوازم آرایشی، لوازم آشپزی یا لباس ورزشی تبلیغ میکنند مثل مجریهای تلویزیون با شور و انرژی تمام از مزایای این محصولات میگویند. عده ای می گویند که چه فیلمی را باید تماشا کنیم. کانال دیگری به شما کمک میکند «رستورانهای خوب را پیدا کنید». (رفرنس: نشریه ترجمان)
ما اکنون شدهایم یک ماشین تقلید:
زندگی اصیل، انتخاب شخصی و سلیقه فردی عملا فراموش شدهاند. مرگ سلیقه و انتخاب شخصی! حال چه می توان کرد؟
آکادمی جام جستجوی آگاهی و معنا @JaamAcademy
۱۵:۵۱
عمر یاغی، متولد یک خانواده آواره فلسطینی از روستای المسمیه در غزه، برنده جایزه نوبل شیمی شده است. او در یک خانه یک اتاقه در یک اردوگاه آوارگان در امان، اردن، بدون برق بزرگ شد، و زندگیای که با آوارگی شکل گرفته بود را به زندگیای تعریفشده با نبوغ، پشتکار و کشف تبدیل کرد.
داستان او فراتر از یک دستاورد علمی است؛ این داستان مردمی ریشهکنشده اما نشکسته است. خانواده او، مانند صدها هزار فلسطینی، مجبور به ترک سرزمین خود شدند و فقط خاطره، فقدان و امید را با خود بردند. از آن تبعید، عمر یاغی به قلههای علم جهانی صعود کرد.
هویت او بحثهایی را برانگیخته است که آیا او فلسطینی، اردنی، سعودی یا آمریکایی است؛ اما هیچ تابعیتی نمیتواند محل پیدایش او را تغییر دهد. او فلسطینی است - متولد تبعید، اما برای همیشه ریشه در داستان مردمش دارد.
همانطور که محمود درویش زمانی نوشت: «ما از بیماری لاعلاجی به نام امید رنج میبریم.»پیروزی یاغی به آن امید شکل میدهد، و ثابت میکند که حتی از آوارگی و رنج، فلسطینیها همچنان به اوج میرسند، خلق میکنند و جهان را روشن میکنند.
@JaamAcademy آکادمی جام؛
۵:۴۰
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
۳:۳۹
رفتارشناسان به این وضعیت ذهنی میگن cognitive immunization یا ایمنی شناختی
اما اگه بخواهی رشد کنی، باید یاد بگیری باورهای متفاوت رو خرس وحشی نبینی!
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
۵:۳۰
فضیلت، در کنش بیچشمداشت معنا پیدا میکند. نه از سر جبران، نه در پاسخ دیگری. آدمی آنگاه بزرگ میشود که به احترام خویشتن، نیک باشد… حتی اگر جهان، به او نیکی نکند (رشید کاکاوند، ادیب معاصر).
آنچه این ادیب معاصر گفته است در روانشناسی به عنوان انگیزش درونی (Intrinsic Motivation) شناخته میشود؛ یعنی انگیزهای که از درون فرد برای انجام یک کار ناشی میشود و نه برای پاداش بیرونی (Extrinsic Reward). کانت نیز در فلسفه اخلاق خود تأکید میکند رفتار اخلاقی، آن است که انسان آن را صرفاً به عنوان وظیفه و نه به عنوان وسیلهای برای منافع شخصی انجام دهد.
حالا به این سه سوال جواب بدهید:
فضیلت و زیست اخلاقی چیزی است که ما را قادر میسازد بهترین نسخه از خودمان باشیم، نه برای دیگران، بلکه برای خودمان.
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
۴:۰۹
صبور باش، فکر کن و هر کجا که لازم بود دست به عمل بزن. امّا بدان که بعضی چیزها زمان میبرند و تغییر تو را طلب میکنند و هیچکس نمیتواند آنها را زودتر از وقتشان محقق کند. آدم زمانمند است؛ خواستنهایش هم، رسیدنهایش هم، شدنهایش هم.»
• محمود مقدسی •
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcadem
۶:۴۱
کسی گفته بود: هر بار که سطحتان بالا میرود، چیزی را از دست خواهید داد! یک عادت، یک دوستی، یک رابطه، یک نسخه از خودتان. این باخت نیست. این هزینهی ورود است! این مبلغ پرداختی شما برای بلیط ورود به مرحله بعدی زندگیتان است.
هر بار که سطحی بالاتر را در زندگی یا کار تجربه میکنیم، بخشی از گذشتهمان را پشت سر میگذاریم؛ عادتی قدیمی، رابطهای که دیگر مفید نیست، یا حتی تصویری که از خودمان ساخته بودیم. این دگرگونی نه یک شکست، بلکه بخشی از فرایند رشد است. درست مانند پوستاندازی مار، که رها شدن از لایهی پیشین شرط بقا و ادامهی مسیرش است. ماری که بخواهد پوستش را همیشه حفظ کند، میمیرد. انسان هم باید یاد بگیرد که «از دست دادن» را نه بهعنوان فقدان، نه به مثابه شکست و نه یک خسران بلکه بهعنوان پیششرط ورود به مرحلهای تازه درک کند.
کاربرد عملی این ایده در زندگی چیست؟
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا
@JaamAcademy
۶:۵۰
او میگفت خوش بودن، یک مهارت است؛ مهارتی که بر چند اصل پنهان استوار است—اصولی که کمتر دربارهشان شنیدهایم و کمتر کسی آنها را زندگی میکند.
این روایت، دعوتی است به بازگشت به همان اصول فراموششده؛ اصولی که اگر بفهمیمشان، شاید نگاهمان به شادی برای همیشه تغییر کند.
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
۸:۱۵
جایی خواندم و توجهم جلب شد به یک شاخص جالب. شاخص دالی سازمان جهانی بهداشت. که به «سالهای از دسترفتهی عمر، بهخاطر مرگ زودرس یا زندگی با ناتوانی» توجه می کند. سازمان جهانی بهداشت علاوه بر معلولیت های جسمی، بیماریهای روانی مثل افسردگی، اضطراب و حتی اعتیاد رو هم در دالی محاسبه لحاظ میکنه (اینجا). اسم دقیق این شاخص این است: Disability-Adjusted Life Year که ترجمه اش می شود سال های زندگی تلف شده. فردی به نام سارا را تصور کنید. انتظار میرود سارا تا ۸۰ سال زندگی کند، اما بهدلیل سکته قلبی، در ۷۰ سالگی از دنیا میرود. در ضمن از سن ۴۵ تا ۵۵ سالگی، ۱۰ سال با افسردگی نیمه شدید (شدت ۰.۵) دست به گریبان بوده است. در این دهه، از کیفیت و لذت طبیعی زندگی روزانه اش کاسته میشود؛ فعالیتها، شادیها و ارتباطات انسانی او تحت تأثیر این بیماری قرار دارند(۱۰ ۰.۵ برابر است با ۵ سال) یعنی او شاخص دالی اش می شود ۱۰ به علاوه ۵ مساوی ۱۵ سال!
شاخص دالی نشان میدهد که به دلیل بیماری یا مرگ زودرس، چند سال از زندگی سالم از دست رفته است. این شاخص برای بهداشت عمومی طراحی شده، اما ایدهاش یعنی ترکیب کمیت و کیفیت زندگی میتواند الهامبخش یک نسخه شخصیسازیشده برای زندگی فردی باشد.
این شاخص، الهامگرفته از DALY جمعی است، اما به جای تمرکز بر بیماری و ناتوانی، بر ۵ عامل رسالت، فضیلت، اصالت، خدمت، رضایت از زیستن تمرکز دارد.بگذارید این ۵ مولفه را توضیح بدهم:
شاخص دالی می شود: سال های زیسته شده ضربدر در امتیازی که از عوامل رسالت، رضایت، خدمت، عاملیت و فضیلت می گیريم. به عنوان مثال اگر من ۴۰ سالم باشد و ده سال کودکی و نوجوانی را به خاطر نداشتن اصالت و عاملیت از دست داده باشم و در بیشتر دوران زندگی ام نه حکمت معنوی داشته باشم (رسالت) و نه پایبندی به فضیلت (نظام اخلاقی) آنگاه ممکن است سال های تقویمی زندگی ام معادل ۴۰ سال باشد اما سال های زندگی تعدیل شده بر پایه شرافت بشود ۲۰ سال! یعنی بیست سال از زندگی ام را نزیسته ام.
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا
@JaamAcademy
۱۹:۱۹
اما واقعیت دقیقاً برعکس است.
خوشبین کسی است که مشکل را میبیند، میشناسد، و قبول میکند
اما اجازه نمیدهد تمام زندگیاش را اشغال کند.
او یاد گرفته میان درد و زندگی فاصله بگذارد؛
یاد گرفته در کنار چالشها، همچنان نفس بکشد، حرکت کند، تجربه کند و رشد کند.
ما همیشه انتخابی کوچک اما تعیینکننده داریم:
اینکه اجازه بدهیم یک مسئله تمام ذهن و روزمان را ببلعد،
یا آن را در “جعبهای” بگذاریم،
نه برای فراموش کردن،
بلکه برای اینکه یادمان نرود زندگی بخشهای دیگری هم دارد:
امید، عشق، کار، آرامش، مسیر، هدف، و لحظههایی که منتظرند دیده شوند.
آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا@JaamAcademy
۴:۵۸