۱۵:۱۴
چرا آمدن ترامپ کمک به پروژه پزشکیان است؟
آمدن ترامپ پروژه اصلی رئیس جمهور را جلو می برد. پروژه اصلی رئیس جمهور چیست؟ آقای پزشکیان از روز اول یک اصل راهبردی را تذکر دادند و آنهم وفاق است. از وفاق تعابیر مختلف می شود اما مهمترین و برترین و قله وفاق همانست که به ولایت شناخته می شود. یعنی محبت و اتصال بین مردم و بین مردم با حکومت. این تعبیر از وفاق همواره مورد تاکید رهبران انقلاب بوده است و این روزها ضرورتش بیشتر احساس می شود. از زبان رئیس جمهور نیز بارها به درستی بیان شده است. اما مهمترین مانع وفاق چیست؟ نفاق دشمن. تزویر و دورویی باعث می شود، دشمن پنهان و تقابل با او به کشمکش داخلی تبدیل شود. اما ترامپ، نفاق شکن است و صورت عیان و بدون روتوش از اهریمن زمینی است. این شیطان بی نقاب، همه را علیه او یک خط و یک رنگ و همدل می کند.اگرچه سگ زرد برادر شغال است و فرقی بین هریس و ترامپ نیست، اما آمدن هریس، ممکن بود این خطای شناختی را برای برخی ایجاد کند که با بی اعتنایی به دست چدنی، به دستکش مخملی دل ببندند. تزویر و ظاهرسازی دموکرات ها ممکن است برخی را دچار توهم سیاسی و بازگشت به عقب کند. حال آنکه اگر ترامپ قاتل حاج قاسم است، بایدن نیز قاتل سیدحسن است و هردو جریان در دشمنی با مردم ایران هیچ تفاوتی ندارند. خلاصه اینکه آمدن ترامپ کمک به شعار صادقانه آقای پزشکیان است. حتی یک فرصت بین المللی است. ترامپ قمارباز چنان قبیح و مشمئز کننده است که می تواند بانقش آفرینی دیپلماتیک ایران، فرصتی برای ائتلاف منطقه ای وجهانی علیه ظلم آمریکائی ها باشد. تنها یک نگرانی می ماند؛ آنهم نقش عده ای غربزده است که از سر ترس باز هم شعار ارتجاع دهند. شهید مطهری تعبیری دارد بنام استسباع. می گویند برخی حیوانات وقتی مقابل یک حیوان درنده قرار می گیرند، مستسبع میشوند یعنی اراده و همه چیز خود را از دست می دهند و از ترس بلعیده شدن، بدتر به سمت حیوان وحشی حرکت می کنند. روشن است که چقدر این بیماری ضدوفاق است. مردم ما از ترامپ خاطرات بسیار تلخی دارند. همه نیز آماده یک انتقام قهری اند. از این بغض مقدس باید وفاق ساخت و انرژی آزادشده آنرا خرج قوی تر ساختن ایران عزیزمان کرد.همشهری@mahdian_mohsen
آمدن ترامپ پروژه اصلی رئیس جمهور را جلو می برد. پروژه اصلی رئیس جمهور چیست؟ آقای پزشکیان از روز اول یک اصل راهبردی را تذکر دادند و آنهم وفاق است. از وفاق تعابیر مختلف می شود اما مهمترین و برترین و قله وفاق همانست که به ولایت شناخته می شود. یعنی محبت و اتصال بین مردم و بین مردم با حکومت. این تعبیر از وفاق همواره مورد تاکید رهبران انقلاب بوده است و این روزها ضرورتش بیشتر احساس می شود. از زبان رئیس جمهور نیز بارها به درستی بیان شده است. اما مهمترین مانع وفاق چیست؟ نفاق دشمن. تزویر و دورویی باعث می شود، دشمن پنهان و تقابل با او به کشمکش داخلی تبدیل شود. اما ترامپ، نفاق شکن است و صورت عیان و بدون روتوش از اهریمن زمینی است. این شیطان بی نقاب، همه را علیه او یک خط و یک رنگ و همدل می کند.اگرچه سگ زرد برادر شغال است و فرقی بین هریس و ترامپ نیست، اما آمدن هریس، ممکن بود این خطای شناختی را برای برخی ایجاد کند که با بی اعتنایی به دست چدنی، به دستکش مخملی دل ببندند. تزویر و ظاهرسازی دموکرات ها ممکن است برخی را دچار توهم سیاسی و بازگشت به عقب کند. حال آنکه اگر ترامپ قاتل حاج قاسم است، بایدن نیز قاتل سیدحسن است و هردو جریان در دشمنی با مردم ایران هیچ تفاوتی ندارند. خلاصه اینکه آمدن ترامپ کمک به شعار صادقانه آقای پزشکیان است. حتی یک فرصت بین المللی است. ترامپ قمارباز چنان قبیح و مشمئز کننده است که می تواند بانقش آفرینی دیپلماتیک ایران، فرصتی برای ائتلاف منطقه ای وجهانی علیه ظلم آمریکائی ها باشد. تنها یک نگرانی می ماند؛ آنهم نقش عده ای غربزده است که از سر ترس باز هم شعار ارتجاع دهند. شهید مطهری تعبیری دارد بنام استسباع. می گویند برخی حیوانات وقتی مقابل یک حیوان درنده قرار می گیرند، مستسبع میشوند یعنی اراده و همه چیز خود را از دست می دهند و از ترس بلعیده شدن، بدتر به سمت حیوان وحشی حرکت می کنند. روشن است که چقدر این بیماری ضدوفاق است. مردم ما از ترامپ خاطرات بسیار تلخی دارند. همه نیز آماده یک انتقام قهری اند. از این بغض مقدس باید وفاق ساخت و انرژی آزادشده آنرا خرج قوی تر ساختن ایران عزیزمان کرد.همشهری@mahdian_mohsen
۹:۱۹
۱۲:۱۶
۱۳:۰۰
بازارسال شده از همشهری
۱۷:۴۵
روایت امروز جلسه شورا
امروز جلسه گزارش حسابرسی موسسه همشهری در شورای شهر تهران بود. خلاصه گزارش یک کلمه است که برای اولین بار در حسابرسی شورای شهر مثبت یعنی مقبول ارزیابی شده است. در همان ابتدای جلسه از شورای شهر تشکر کردم. هم به جهت گزارش حسابرسی و هم سودده شدن همشهری بعد از سالهای طولانی. توضیح دادم که این تحولات مرهون قانون گذاری و حمایت شورا و مدیریت شهری و شهردار محترم است. دلسوزانه نیز از غیرواقعی بودن برخی تذکرات گلایه کردم که چرا نعل وارونه؟ ندیدن و تحریف شاخص های عملکردی موسسه همشهری زیر سوال بردن زحمات مدیرت شهری و پرسنل همشهری است. تاکید کردم حیف است. چنین نکنیم. سلیمانی عضو محترم شورا گفت که شما ملکی را در لواسان زیر قیمت فروختید . گفتم ما چنین ملکی در لواسان نداریم که بفروشیم. مشخص شد این ملک در دوران اصلاحات فروخته شده است که متاسفانه به نام این دوران زدند. اقرایان هم گفت که روزنامه همشهری برگشتی دارد. جالب اینکه گزارش حسابرسی که نماینده خود شوراست خلاف این می گوید. امانی هم ادامه داد که ملک هائی نیز در همدان و شهرهای دیگر فروخته شده است. توضیح دادم که در گذشته برای پرداخت حقوق ملک می فروختند اما این اتفاق یک بار هم در این دوره نیافتاده است. فروش ملک برای مولد سازی و خرید دستگاه چاپ بوده است. واقعیت اینست که احتمالا برخی از اعضای محترم شورا، گزارشی که توسط نماینده حسابرسی خودشان هم نوشته شده است نخواندند. پاسخ ها همه در گزارش به کفایت روشن است. از ابتدای مدیریت جدید همشهری دو اتفاق در بخش درآمدی همشهری افتاد. اول چاپحانه همشهری بود. چاپخانه همشهری در ابتدای دوره تنها در بخش چاپ روزنامه فعال بود. 250 کارگر در این بخش بودند که روزی یک ساعت کار مفید داشتند. امروز چاپخانه همشهری 24 ساعته است. نیروی انسانی هم کم دارد و باید استخدام جدید کند. به جهت تکنولوژی چاپ نیز 360 درجه شده است و در تمام حوزه ها از چاپ دیجیتال تا افست و پارچه و بنر کار چاپی می کند. بخش دوم تبلیغات همشهری بود. ضمن توسعه وضع موجود، به جهت تغییرات ماهیت این صنعت باید همشهری وارد بازار جدید از جمله تبلیغات محیطی می شد که شد.اما گزارش حسابرسی چه می گوید؟ بعد از حدود یک دهه که درآمد تبلیغات چاپی همشهری روند نزولی داشته است درآمد سال 1402 صعودی می شود. یعنی از 21.6 میلیارد تومان در سال 1401 به 25.7 میلیارد تومان در سال 1402 می رسد. این در حالی است که نرخ تبلیغات تغییر نکرده است و نشانه فروش بیشتر و اثرگذاری است.درآمد تبلیغات تجاری نیز از 116 میلیارد تومان در سال 1401 به 143 میلیارد تومان در سال 1402 می رسد که به دلیل تغییر رویکرد و ورود به بازارهای جدید است.با این توضیح همشهری بعد از نیم دهه در سال 1403 به سوددهی خواهد رسید و امروز به عنوان اولین رسانه کشور در حال طی کردن مقدمات ورود به بورس است. اما در بخش محتوائی چه اتفاقی افتاد؟مطابق گزارش حسابرس درامد فروش روزنامه همشهری بیشتر شده است. از 19.4 میلیارد تومان در سال 1401 به 25.6 میلیارد تومان در سال 1402 رسیده است. این یعنی رشد فروش روزنامه روی دکه. مطابق همین گزارش همشهری رشد تیراژ نیز داشته است. از 7.419.173 نسخه در سال به 8.59.800 در سال 1402 رسیده است. مجلات همشهری که در دوره ای به شکل عجیبی به یک تیم غیرحرفه ای و غیررسانه ای برون سپاری شده بود، یعنی کار ذاتی رسانه را به بیرون از مجموعه حواله داده بودند، مجدد احیا شد و درآمد ناشی از فروش مجله از 3.5 میلیارد تومان در سال 1401 به 4.5 میلیارد تومان در سال 1402 رسیده است. ده برند خوشنام همشهری کاملا احیا شده است.در همین حال توسعه بخش فضای مجازی موسسه همشهری است که به شکل معناداری رشد کرده است. بخشی که از اساس رها و متاسفانه تعطیل بود. و در نهایت مهمترین بخش توسعه ای همشهری راه اندازی وی او دی و تلویزیون اینترنتی همشهری است که تا پایان سال افتتاح می شود و یک تحول قابل اعتنا در بخش رسانه است.با این وصف انتظار می رود برخی از اعضای محترم شورای شهر بدور مجادلات سیاسی آنچه می تواند افتخار مدیریت شهری باشد را خلاف واقع روایت نکنند. آنچه در موسسه همشهری اتفاق افتاده است بدون شک محصول زحمات کارکنان زحمتکش آن و البته اعتماد و حمایت مدیریت شهری و شورای شهر محترم است. همشهری را یک فرصت بدانیم برای خدمت بیشتر به مردم. مردم صداقت و خیرخواهی را می بینند و قدردان هستند.همشهری@mahdian_mohsen
امروز جلسه گزارش حسابرسی موسسه همشهری در شورای شهر تهران بود. خلاصه گزارش یک کلمه است که برای اولین بار در حسابرسی شورای شهر مثبت یعنی مقبول ارزیابی شده است. در همان ابتدای جلسه از شورای شهر تشکر کردم. هم به جهت گزارش حسابرسی و هم سودده شدن همشهری بعد از سالهای طولانی. توضیح دادم که این تحولات مرهون قانون گذاری و حمایت شورا و مدیریت شهری و شهردار محترم است. دلسوزانه نیز از غیرواقعی بودن برخی تذکرات گلایه کردم که چرا نعل وارونه؟ ندیدن و تحریف شاخص های عملکردی موسسه همشهری زیر سوال بردن زحمات مدیرت شهری و پرسنل همشهری است. تاکید کردم حیف است. چنین نکنیم. سلیمانی عضو محترم شورا گفت که شما ملکی را در لواسان زیر قیمت فروختید . گفتم ما چنین ملکی در لواسان نداریم که بفروشیم. مشخص شد این ملک در دوران اصلاحات فروخته شده است که متاسفانه به نام این دوران زدند. اقرایان هم گفت که روزنامه همشهری برگشتی دارد. جالب اینکه گزارش حسابرسی که نماینده خود شوراست خلاف این می گوید. امانی هم ادامه داد که ملک هائی نیز در همدان و شهرهای دیگر فروخته شده است. توضیح دادم که در گذشته برای پرداخت حقوق ملک می فروختند اما این اتفاق یک بار هم در این دوره نیافتاده است. فروش ملک برای مولد سازی و خرید دستگاه چاپ بوده است. واقعیت اینست که احتمالا برخی از اعضای محترم شورا، گزارشی که توسط نماینده حسابرسی خودشان هم نوشته شده است نخواندند. پاسخ ها همه در گزارش به کفایت روشن است. از ابتدای مدیریت جدید همشهری دو اتفاق در بخش درآمدی همشهری افتاد. اول چاپحانه همشهری بود. چاپخانه همشهری در ابتدای دوره تنها در بخش چاپ روزنامه فعال بود. 250 کارگر در این بخش بودند که روزی یک ساعت کار مفید داشتند. امروز چاپخانه همشهری 24 ساعته است. نیروی انسانی هم کم دارد و باید استخدام جدید کند. به جهت تکنولوژی چاپ نیز 360 درجه شده است و در تمام حوزه ها از چاپ دیجیتال تا افست و پارچه و بنر کار چاپی می کند. بخش دوم تبلیغات همشهری بود. ضمن توسعه وضع موجود، به جهت تغییرات ماهیت این صنعت باید همشهری وارد بازار جدید از جمله تبلیغات محیطی می شد که شد.اما گزارش حسابرسی چه می گوید؟ بعد از حدود یک دهه که درآمد تبلیغات چاپی همشهری روند نزولی داشته است درآمد سال 1402 صعودی می شود. یعنی از 21.6 میلیارد تومان در سال 1401 به 25.7 میلیارد تومان در سال 1402 می رسد. این در حالی است که نرخ تبلیغات تغییر نکرده است و نشانه فروش بیشتر و اثرگذاری است.درآمد تبلیغات تجاری نیز از 116 میلیارد تومان در سال 1401 به 143 میلیارد تومان در سال 1402 می رسد که به دلیل تغییر رویکرد و ورود به بازارهای جدید است.با این توضیح همشهری بعد از نیم دهه در سال 1403 به سوددهی خواهد رسید و امروز به عنوان اولین رسانه کشور در حال طی کردن مقدمات ورود به بورس است. اما در بخش محتوائی چه اتفاقی افتاد؟مطابق گزارش حسابرس درامد فروش روزنامه همشهری بیشتر شده است. از 19.4 میلیارد تومان در سال 1401 به 25.6 میلیارد تومان در سال 1402 رسیده است. این یعنی رشد فروش روزنامه روی دکه. مطابق همین گزارش همشهری رشد تیراژ نیز داشته است. از 7.419.173 نسخه در سال به 8.59.800 در سال 1402 رسیده است. مجلات همشهری که در دوره ای به شکل عجیبی به یک تیم غیرحرفه ای و غیررسانه ای برون سپاری شده بود، یعنی کار ذاتی رسانه را به بیرون از مجموعه حواله داده بودند، مجدد احیا شد و درآمد ناشی از فروش مجله از 3.5 میلیارد تومان در سال 1401 به 4.5 میلیارد تومان در سال 1402 رسیده است. ده برند خوشنام همشهری کاملا احیا شده است.در همین حال توسعه بخش فضای مجازی موسسه همشهری است که به شکل معناداری رشد کرده است. بخشی که از اساس رها و متاسفانه تعطیل بود. و در نهایت مهمترین بخش توسعه ای همشهری راه اندازی وی او دی و تلویزیون اینترنتی همشهری است که تا پایان سال افتتاح می شود و یک تحول قابل اعتنا در بخش رسانه است.با این وصف انتظار می رود برخی از اعضای محترم شورای شهر بدور مجادلات سیاسی آنچه می تواند افتخار مدیریت شهری باشد را خلاف واقع روایت نکنند. آنچه در موسسه همشهری اتفاق افتاده است بدون شک محصول زحمات کارکنان زحمتکش آن و البته اعتماد و حمایت مدیریت شهری و شورای شهر محترم است. همشهری را یک فرصت بدانیم برای خدمت بیشتر به مردم. مردم صداقت و خیرخواهی را می بینند و قدردان هستند.همشهری@mahdian_mohsen
۱۷:۴۵
۱۸:۰۴
خانم سلیمانی عذرخواهی بهتر نبود؟
یکم. هفته گذشته در جلسه حسابرسی شرکت همشهری، خانم سلیمانی مدعی شد که همشهری از فروش میراث گذشته اداره می شود. منظورشان این بود که با فروش املاک درآمد کسب می کند. بعد هم شرکت همشهری را متهم کردند به اینکه یک ملک در لواسان را زیر قیمت فروختند و به خریدار تبریک گفتند.
دوم. در همان جلسه توضیح داده شد که اولا این ویژگی مدیریت گذشته بود که با فروش ملک حقوق پرسنل می داد و اینکار در دوره جدید یکبار هم اتفاق نیافتاده است. دوم اینکه اساسا در تهران ملکی فروخته نشده است. سوم اینکه اساسا ملکی در لواسان وجود ندارد که فروخته شود.
سوم. بعد از جلسه مشخص شد ملک مدنظر ایشان مربوط به سال ۱۳۹۸ و در دوره اصلاحات فروخته شده است. طبیعی است که انتشار این خبر موجی از اعتراضات به این اتهام و به اصطلاح گاف نظارتی را در رسانه ها و شبکه های اجتماعی منتشر ساخت.
چهارم. انتظار این بود که خانم سلیمانی در جلسه بعدی بابت این اتهام عذرخواهی کنند. اما چنین نشد. خانم سلیمانی مدعی شدند که چرا مدیرعامل همشهری در جلسه از فروش ملک در سال ۱۳۹۸ بیاطلاع بودند.
پنجم. در همین جلسه مهندس چمران به عنوان رئیس جلسه توضیح دادند که در نقد کردن باید انصاف داشت. انتظار داشتن اطلاعات ۷ سال پیش شرکت همشهری غیرمنطقی است. مدیرعامل همشهری در جلسه گفته بود که ما ملکی در لواسان نداریم که بفروشیم.
و اما چند نکته ساده:الف. در گزارش حسابرسی که در اصل نماینده شورای شهر آنرا تهیه میکند، بندهائی وجود دارد که اشکالات شرکت را نشان می دهد. سوال اول اینست اگر چنین خطا و تخلفی در شرکت وجود داشته است چرا در بندهای حسابرس نیامده است؟ و اگر در این سطح تخلف بوده است چرا گزارش حسابرسی مقبول شده است و نه مردود و یا حتی مشروط؟ مهمتر اینکه آیا خانم سلیمانی به عنوان رئیس کمسیون نظارت قواعد روشن حسابرسی شرکتها را نمی دانند؟
ب. خانم سلیمانی سوال نکردند بلکه اتهام زدند. قضاوت قطعی کردند و حکم دادند. گفتند ملک را زیر قیمت فروختید و به خریدار تبریک گفتند و بر مبنای آن قضاوت کردند که شرکت با فروش ملک اداره می شود. یعنی از بیخ و بن همه گزاره ها غلط. آیا این نحوه نقد کردن و پرسش کردن و طرح ابهام است؟ فرق تخریب با پرسش و نقد روشن نیست؟
در نهایت اینکه؛انتظار این بود که به حکم اخلاق و شرع و قانون خانم سلیمانی بابت این خطا و اتهام فسادی که زدند اقدام جبرانی و عذرخواهی می کردند. اگر چنین اتهامی را یک رسانه به یک نهاد بزند آیا عدلیه ورود نمی کند؟
متاسفانه این قبیل اظهار نظرات در گذشته نیز سابقه داشته است. خانم سلیمانی یکبار دیگر درباره عملکرد مدیریت شهری گفته بودند طی سه سال گذشته مدیریت شهری هیچ دستاوردی نداشته است که با استقبال گسترده رسانههای ضدانقلاب همراه شد.
واقعیت اینست که؛وظیفه شورای شهر نظارت است، نقد است، تذکر و حسابرسی است. مردم نیز همین را انتظار دارند. اما نظارت قواعد دارد. حداقل آن اولا انصاف و بعد هم کسب اطلاعات کافی است. این همان تذکری بود که امروز مهندس چمران نیز مطرح کردند. امیداست به حکم تقوا و اخلاق رعایت شود.@mahdian_mohsen
یکم. هفته گذشته در جلسه حسابرسی شرکت همشهری، خانم سلیمانی مدعی شد که همشهری از فروش میراث گذشته اداره می شود. منظورشان این بود که با فروش املاک درآمد کسب می کند. بعد هم شرکت همشهری را متهم کردند به اینکه یک ملک در لواسان را زیر قیمت فروختند و به خریدار تبریک گفتند.
دوم. در همان جلسه توضیح داده شد که اولا این ویژگی مدیریت گذشته بود که با فروش ملک حقوق پرسنل می داد و اینکار در دوره جدید یکبار هم اتفاق نیافتاده است. دوم اینکه اساسا در تهران ملکی فروخته نشده است. سوم اینکه اساسا ملکی در لواسان وجود ندارد که فروخته شود.
سوم. بعد از جلسه مشخص شد ملک مدنظر ایشان مربوط به سال ۱۳۹۸ و در دوره اصلاحات فروخته شده است. طبیعی است که انتشار این خبر موجی از اعتراضات به این اتهام و به اصطلاح گاف نظارتی را در رسانه ها و شبکه های اجتماعی منتشر ساخت.
چهارم. انتظار این بود که خانم سلیمانی در جلسه بعدی بابت این اتهام عذرخواهی کنند. اما چنین نشد. خانم سلیمانی مدعی شدند که چرا مدیرعامل همشهری در جلسه از فروش ملک در سال ۱۳۹۸ بیاطلاع بودند.
پنجم. در همین جلسه مهندس چمران به عنوان رئیس جلسه توضیح دادند که در نقد کردن باید انصاف داشت. انتظار داشتن اطلاعات ۷ سال پیش شرکت همشهری غیرمنطقی است. مدیرعامل همشهری در جلسه گفته بود که ما ملکی در لواسان نداریم که بفروشیم.
و اما چند نکته ساده:الف. در گزارش حسابرسی که در اصل نماینده شورای شهر آنرا تهیه میکند، بندهائی وجود دارد که اشکالات شرکت را نشان می دهد. سوال اول اینست اگر چنین خطا و تخلفی در شرکت وجود داشته است چرا در بندهای حسابرس نیامده است؟ و اگر در این سطح تخلف بوده است چرا گزارش حسابرسی مقبول شده است و نه مردود و یا حتی مشروط؟ مهمتر اینکه آیا خانم سلیمانی به عنوان رئیس کمسیون نظارت قواعد روشن حسابرسی شرکتها را نمی دانند؟
ب. خانم سلیمانی سوال نکردند بلکه اتهام زدند. قضاوت قطعی کردند و حکم دادند. گفتند ملک را زیر قیمت فروختید و به خریدار تبریک گفتند و بر مبنای آن قضاوت کردند که شرکت با فروش ملک اداره می شود. یعنی از بیخ و بن همه گزاره ها غلط. آیا این نحوه نقد کردن و پرسش کردن و طرح ابهام است؟ فرق تخریب با پرسش و نقد روشن نیست؟
در نهایت اینکه؛انتظار این بود که به حکم اخلاق و شرع و قانون خانم سلیمانی بابت این خطا و اتهام فسادی که زدند اقدام جبرانی و عذرخواهی می کردند. اگر چنین اتهامی را یک رسانه به یک نهاد بزند آیا عدلیه ورود نمی کند؟
متاسفانه این قبیل اظهار نظرات در گذشته نیز سابقه داشته است. خانم سلیمانی یکبار دیگر درباره عملکرد مدیریت شهری گفته بودند طی سه سال گذشته مدیریت شهری هیچ دستاوردی نداشته است که با استقبال گسترده رسانههای ضدانقلاب همراه شد.
واقعیت اینست که؛وظیفه شورای شهر نظارت است، نقد است، تذکر و حسابرسی است. مردم نیز همین را انتظار دارند. اما نظارت قواعد دارد. حداقل آن اولا انصاف و بعد هم کسب اطلاعات کافی است. این همان تذکری بود که امروز مهندس چمران نیز مطرح کردند. امیداست به حکم تقوا و اخلاق رعایت شود.@mahdian_mohsen
۱۰:۱۵
ادرس غلط فیلترینگ
رئیس جمهور محترم به دنبال رفع فیلترینگ است. اما قاضی القضات و رئیس عدلیه می گوید هنوز وقتش نیست. واقعیت اینست که فارغ از درستی یا غلطی فیلترینگ، مساله اصلی اینست که فیلترینگ مساله اصلی نیست. ادرس غلط است. گوئی عادت داریم مساله را از کمر بحث و از نیمه راه روایت کنیم. مساله اصلی رها بودن فضای مجازی است. مساله اصلی فقدان قانونگذاری و رگولاتوری در این حوزه است. مساله اصلی اینست که اساسا طرحی و برنامه ای برای قانونمندکردن فضای مجازی وجود ندارد. مساله اصلی اینست که اساسا کارهای روی زمین مانده از جمله اینترنت ملی و غیره رها شده است. فیلترینگ مساله ثانوی است. به اندازه غربی ها و آمریکایی ها که صاحب پلتفرم های فیلتر شده در ایران هستند، برای این عرصه نگران باشیم. امروزه همه جای دنیا برای فضای مجازی در کشورشان برنامه ریزی می کنند. دغدغه دارند و قانون گذاری می کنند. دولت آمریکا رسما یک پلت فرم را دادگاهی می کند و حضورش را محدود می سازد. در سطح اتحادیه اروپا برای پلتفرم ها برنامه ریزی می کنند. بسیاری از کشورها از جمله چین و آلمان و روسیه برخی پلتفرم ها را محدود و برخی را ممنوع می کنند. پرداختن به مساله فیلترینگ تقلیل دادن ماجراست. اول ببینیم درباره چه چیز حرف میزنیم آنوقت مشخص می شود که آیا فیلترینگ کمک می کند یا خیر. نیازمند یک نقشه کلان هستیم. فیلترینگ جزئی از این نقشه است. آنهم باید دقیق شود که کجا باید استفاده شود و کجا خیر. در چه شرایطی باید بکار گرفته شود و چه مقدمه ای آنرا موثر می کند و چطور میشود عوارض آنرا کم کرد. آنچه مساله اصلی است اینست که ما فضای مجازی را در سطح حکمرانی دقیق نمی شناسیم. برداشت رایج اینست که با مجموعه از رسانه ها مواجهیم. پلتفرم صرفا یک رسانه نیست؛ صرفا ابزار سرگرمی نیست؛ صرفا محل تعامل مخاطبین نیز نیست. پلتفرم یک جامعه است. یک شبکه حقیقی و انسانی که شناخت می سازد. قدرت ساخت امر ذهنی دارد و نگرش و گرایش و باور ایجاد می کند و اراده و رفتار می سازد. پلتفرم عبور از فضای مجازی به یک زندگی واقعی است. بخشی از خاک کشور است. مگر ممکن است بخشی از خاک کشور تحت کنترل و سیطره قانون نباشد؟ مگر ممکن است خاک کشور در اختیار حاکمیت نباشد؟ مگر میشود جزئی از کشور را قوانین کشور های دیگر اداره کند؟ مضحک نیست؟ حاکمیت در ایران با یله گی فضای مجازی چند پاره شده است. بااین حال ما اصل موضوع را رها کردیم و چسبیدیم به فیلترینگ.@mahdian_mohsen
رئیس جمهور محترم به دنبال رفع فیلترینگ است. اما قاضی القضات و رئیس عدلیه می گوید هنوز وقتش نیست. واقعیت اینست که فارغ از درستی یا غلطی فیلترینگ، مساله اصلی اینست که فیلترینگ مساله اصلی نیست. ادرس غلط است. گوئی عادت داریم مساله را از کمر بحث و از نیمه راه روایت کنیم. مساله اصلی رها بودن فضای مجازی است. مساله اصلی فقدان قانونگذاری و رگولاتوری در این حوزه است. مساله اصلی اینست که اساسا طرحی و برنامه ای برای قانونمندکردن فضای مجازی وجود ندارد. مساله اصلی اینست که اساسا کارهای روی زمین مانده از جمله اینترنت ملی و غیره رها شده است. فیلترینگ مساله ثانوی است. به اندازه غربی ها و آمریکایی ها که صاحب پلتفرم های فیلتر شده در ایران هستند، برای این عرصه نگران باشیم. امروزه همه جای دنیا برای فضای مجازی در کشورشان برنامه ریزی می کنند. دغدغه دارند و قانون گذاری می کنند. دولت آمریکا رسما یک پلت فرم را دادگاهی می کند و حضورش را محدود می سازد. در سطح اتحادیه اروپا برای پلتفرم ها برنامه ریزی می کنند. بسیاری از کشورها از جمله چین و آلمان و روسیه برخی پلتفرم ها را محدود و برخی را ممنوع می کنند. پرداختن به مساله فیلترینگ تقلیل دادن ماجراست. اول ببینیم درباره چه چیز حرف میزنیم آنوقت مشخص می شود که آیا فیلترینگ کمک می کند یا خیر. نیازمند یک نقشه کلان هستیم. فیلترینگ جزئی از این نقشه است. آنهم باید دقیق شود که کجا باید استفاده شود و کجا خیر. در چه شرایطی باید بکار گرفته شود و چه مقدمه ای آنرا موثر می کند و چطور میشود عوارض آنرا کم کرد. آنچه مساله اصلی است اینست که ما فضای مجازی را در سطح حکمرانی دقیق نمی شناسیم. برداشت رایج اینست که با مجموعه از رسانه ها مواجهیم. پلتفرم صرفا یک رسانه نیست؛ صرفا ابزار سرگرمی نیست؛ صرفا محل تعامل مخاطبین نیز نیست. پلتفرم یک جامعه است. یک شبکه حقیقی و انسانی که شناخت می سازد. قدرت ساخت امر ذهنی دارد و نگرش و گرایش و باور ایجاد می کند و اراده و رفتار می سازد. پلتفرم عبور از فضای مجازی به یک زندگی واقعی است. بخشی از خاک کشور است. مگر ممکن است بخشی از خاک کشور تحت کنترل و سیطره قانون نباشد؟ مگر ممکن است خاک کشور در اختیار حاکمیت نباشد؟ مگر میشود جزئی از کشور را قوانین کشور های دیگر اداره کند؟ مضحک نیست؟ حاکمیت در ایران با یله گی فضای مجازی چند پاره شده است. بااین حال ما اصل موضوع را رها کردیم و چسبیدیم به فیلترینگ.@mahdian_mohsen
۱۹:۵۰
۵:۳۱
سخنی با حاج آقای قاسمیان
حجت الاسلام قاسمیان اخیرا در یک برنامه تلویزیونی با انتقاد مجدد از انتقام گفته اند که درنگ باعث شک شده و در نهایت منجر به تغییر اولویت ها می شود و آنوقت یا انتقام نمی گیریم یا حداقلی عمل می کنیم که فرقی با انتقام نگرفتن ندارد. این در حالی است که رهبرانقلاب در دیدار سیزده آبان فرمودند: مطمئن باشید هیچ حرکت دشمن از جانب کسانی که به عنوان نماینده ملت ایران در تلاش برای مقابله هستند، بیپاسخ گذاشته نمیشود و قطعا پاسخ دندان شکنی دریافت خواهند کرد.البته پیشتر نیز تعبیر صریح تری داشتند؛ آنجا که در خطبه های نماز جمعه فرمودند: نه تعلل می کنیم و نه شتاب زده عمل می کنیم. و این درحالی است که جناب اقای قاسمیان پیشتر گفته بودند این تاخیر ها در انتقام، یعنی افتادن در تله دشمن. البته ماجرا به این موارد ختم نمی شود. آقای قاسمیان در ماجرای عین الاسد گفتند این عملیات فیک است و چون بنای انتقام نداشتیم اساسا در تله دشمن افتادیم. کدام عملیات؟ همان که رهبری انقلاب درباره آن فرمودند ضربه موثر نظامی و بلکه بالاتر حیثیتی بود. همان که سبب شد روز عملیات را یوم الله بنامند. در نهایت اینکه در همین برنامه رسانه ملی در مقام یک کارشناس نظامی توصیه می کنند که باید مثل ماجرای سوریه ورود مستقیم به میدان کنیم به این بهانه که حزب الله در جنگ زمینی به خوبی نمی تواند پیش رود. یعنی دقیقا در همان جایی که حزب الله توفیق چشمگیر داشته است و رژیم صهیونیستی را مجبور به پذیرفتن آتش بس می کند، آقای قاسمیان منکر می شوند. از آنجائیکه ممکن است ایندست تعابیر موجب به خطا انداختن ذهن مخاطب شود ذکر چند نکته خیرخواهانه ضروری است. اولا اختلاف نظر کارشناسی با رهبرانقلاب اشکالی ندارد. اینرا خود رهبری نیز پیشتر تذکر می دهند. اما اینکه بعد از توضیح و تصریح روشن رهبرانقلاب درباره زمان اجرای انتقام، باز هم همان حرف را تکرار کنیم، آنهم در حوزه ای که تخصص ما نیست، جای گلایه دارد. و اما درباره انتقام و وعده صادق و اساسا نسبت ایران با جبهه مقاومت نیز ذکر چند نکته ضروری است. یکم. خطای نظامی:همانطور که رهبری انقلاب و دیگر مسوولین نظامی بارها گفتند زمان انتقام جزئی از عملیات است. اصل بر اعتماد کامل به مسوولین است. بی اعتمادی به مسوولین کشور و خودتحقیری همان پروژه ای است که دشمن با تعرض نظامی به دنبال آن است. انتقام نیازمند محاسبات نظامی است. اینکه تعویق در زمان عملیات را به حساب انفعال فرماندهان نظامی بگذاریم حتما ظلم است. دوم. خطای راهبردیجناب آقای قاسمیان تحلیل ناتمامی از جنگ و مقاومت دارند. مساله اصلی در این جنگ نامتقارن صرفا در میدان نظامی تعیین تکلیف نمی شود. کما اینکه میدان نیز بخشی از این جنگ است. امروز با طوفان الاقصی سه افسانه اصلی رژیم صهیونیستی که با آن نزدیک یک قرن ظلم و جنایت کردند فروریخته است. افسانه مظلومیت و افسانه اقتدار و افسانه سرزمین موعود. بهم زدن این روایت چند ده ساله نیازمند مجموعه ای از اقدامات نظامی و سیاسی و رسانه ای و دیپلماتیک و غیره است. این همان اصلی که امثال آقای قاسمیان آنرا ناقص می بینند و در ظاهر جنایت ها متوقف می شوند. درباره عین الاسد نیز همین اصل حاکی بود. به همین دلیل است که رهبری انقلاب می فرمایند عین الاسد ضربه حیثیتی بود و باعث شد که دشمن محاسبتش را در باره جمهوری اسلامی تغییر دهد. همانکه آقای قاسمیان می گویند به دلیل فیک بودن دشمن ما را جدی نگرفت تا جبران کند. سوم. خطای تشخیص. جناب آقای قاسمیان در تحلیل میدان نیز دچار دقت لازم نیستند. نمونه اش همین تحلیل ناقص از میزان توانایی حزب الله در جنگ زمینی است. حتی درباره حضور ایران در جنگ نیز دچار اشتباه هستند. اجمالا اگر ایران در میدان حضور و نقش ندارد پس ماجرای شهدای ایران در سطح فرماندهی نظامی و حضور مستقیم شان در جبهه مقاومت به چه دلیل است؟ چهارم. خطای حکمرانی.و خطای چهارم در تحلیل جامع از جنگ است. تصمیم گیری در سطح جنگ نیازمند تحلیل همه جانبه در تمامی سطوح است. شجاعت و جسارت، جای تدبیر و عقلانیت و محاسبه شرایط کشور و منطقه را نمی گیرد. چه بسا اقدام شتابزده، تلاش مقاومت در میدان را هم تحت تاثیر قرار دهد. اشکال اساسی آقای قاسمیان و ایندست تحلیل ها ناشی از این است که اساسا جنگ و جهاد را صرفا در قتال دیده اند و تحلیل جامع از جنگ با همه ابعاد آن ندارند. مساله اصلی در این جنگ راهبردی و همه جانبه، شکستن اراده دشمن است. بااین توضیح یکبار دیگر طوفان الاقصی را تا امروز و نقش جمهوری اسلامی را قبل و بعد از آن مرور و تحلیل کنیم و ببینیم مقامت کجا قرار دارد و رژیم زبون صهیونیستی کجاست.@mahdian_mohsen
حجت الاسلام قاسمیان اخیرا در یک برنامه تلویزیونی با انتقاد مجدد از انتقام گفته اند که درنگ باعث شک شده و در نهایت منجر به تغییر اولویت ها می شود و آنوقت یا انتقام نمی گیریم یا حداقلی عمل می کنیم که فرقی با انتقام نگرفتن ندارد. این در حالی است که رهبرانقلاب در دیدار سیزده آبان فرمودند: مطمئن باشید هیچ حرکت دشمن از جانب کسانی که به عنوان نماینده ملت ایران در تلاش برای مقابله هستند، بیپاسخ گذاشته نمیشود و قطعا پاسخ دندان شکنی دریافت خواهند کرد.البته پیشتر نیز تعبیر صریح تری داشتند؛ آنجا که در خطبه های نماز جمعه فرمودند: نه تعلل می کنیم و نه شتاب زده عمل می کنیم. و این درحالی است که جناب اقای قاسمیان پیشتر گفته بودند این تاخیر ها در انتقام، یعنی افتادن در تله دشمن. البته ماجرا به این موارد ختم نمی شود. آقای قاسمیان در ماجرای عین الاسد گفتند این عملیات فیک است و چون بنای انتقام نداشتیم اساسا در تله دشمن افتادیم. کدام عملیات؟ همان که رهبری انقلاب درباره آن فرمودند ضربه موثر نظامی و بلکه بالاتر حیثیتی بود. همان که سبب شد روز عملیات را یوم الله بنامند. در نهایت اینکه در همین برنامه رسانه ملی در مقام یک کارشناس نظامی توصیه می کنند که باید مثل ماجرای سوریه ورود مستقیم به میدان کنیم به این بهانه که حزب الله در جنگ زمینی به خوبی نمی تواند پیش رود. یعنی دقیقا در همان جایی که حزب الله توفیق چشمگیر داشته است و رژیم صهیونیستی را مجبور به پذیرفتن آتش بس می کند، آقای قاسمیان منکر می شوند. از آنجائیکه ممکن است ایندست تعابیر موجب به خطا انداختن ذهن مخاطب شود ذکر چند نکته خیرخواهانه ضروری است. اولا اختلاف نظر کارشناسی با رهبرانقلاب اشکالی ندارد. اینرا خود رهبری نیز پیشتر تذکر می دهند. اما اینکه بعد از توضیح و تصریح روشن رهبرانقلاب درباره زمان اجرای انتقام، باز هم همان حرف را تکرار کنیم، آنهم در حوزه ای که تخصص ما نیست، جای گلایه دارد. و اما درباره انتقام و وعده صادق و اساسا نسبت ایران با جبهه مقاومت نیز ذکر چند نکته ضروری است. یکم. خطای نظامی:همانطور که رهبری انقلاب و دیگر مسوولین نظامی بارها گفتند زمان انتقام جزئی از عملیات است. اصل بر اعتماد کامل به مسوولین است. بی اعتمادی به مسوولین کشور و خودتحقیری همان پروژه ای است که دشمن با تعرض نظامی به دنبال آن است. انتقام نیازمند محاسبات نظامی است. اینکه تعویق در زمان عملیات را به حساب انفعال فرماندهان نظامی بگذاریم حتما ظلم است. دوم. خطای راهبردیجناب آقای قاسمیان تحلیل ناتمامی از جنگ و مقاومت دارند. مساله اصلی در این جنگ نامتقارن صرفا در میدان نظامی تعیین تکلیف نمی شود. کما اینکه میدان نیز بخشی از این جنگ است. امروز با طوفان الاقصی سه افسانه اصلی رژیم صهیونیستی که با آن نزدیک یک قرن ظلم و جنایت کردند فروریخته است. افسانه مظلومیت و افسانه اقتدار و افسانه سرزمین موعود. بهم زدن این روایت چند ده ساله نیازمند مجموعه ای از اقدامات نظامی و سیاسی و رسانه ای و دیپلماتیک و غیره است. این همان اصلی که امثال آقای قاسمیان آنرا ناقص می بینند و در ظاهر جنایت ها متوقف می شوند. درباره عین الاسد نیز همین اصل حاکی بود. به همین دلیل است که رهبری انقلاب می فرمایند عین الاسد ضربه حیثیتی بود و باعث شد که دشمن محاسبتش را در باره جمهوری اسلامی تغییر دهد. همانکه آقای قاسمیان می گویند به دلیل فیک بودن دشمن ما را جدی نگرفت تا جبران کند. سوم. خطای تشخیص. جناب آقای قاسمیان در تحلیل میدان نیز دچار دقت لازم نیستند. نمونه اش همین تحلیل ناقص از میزان توانایی حزب الله در جنگ زمینی است. حتی درباره حضور ایران در جنگ نیز دچار اشتباه هستند. اجمالا اگر ایران در میدان حضور و نقش ندارد پس ماجرای شهدای ایران در سطح فرماندهی نظامی و حضور مستقیم شان در جبهه مقاومت به چه دلیل است؟ چهارم. خطای حکمرانی.و خطای چهارم در تحلیل جامع از جنگ است. تصمیم گیری در سطح جنگ نیازمند تحلیل همه جانبه در تمامی سطوح است. شجاعت و جسارت، جای تدبیر و عقلانیت و محاسبه شرایط کشور و منطقه را نمی گیرد. چه بسا اقدام شتابزده، تلاش مقاومت در میدان را هم تحت تاثیر قرار دهد. اشکال اساسی آقای قاسمیان و ایندست تحلیل ها ناشی از این است که اساسا جنگ و جهاد را صرفا در قتال دیده اند و تحلیل جامع از جنگ با همه ابعاد آن ندارند. مساله اصلی در این جنگ راهبردی و همه جانبه، شکستن اراده دشمن است. بااین توضیح یکبار دیگر طوفان الاقصی را تا امروز و نقش جمهوری اسلامی را قبل و بعد از آن مرور و تحلیل کنیم و ببینیم مقامت کجا قرار دارد و رژیم زبون صهیونیستی کجاست.@mahdian_mohsen
۶:۲۴
درباره مظلومیت قانون حجاب
واقعا باید درباره مظلومیت قانون حجاب نوشت؛ آنهم در جامعه ای که اکثریت مردم متدین و معتقد به رعایت احکام عقلی و شرعی اند. در مجموع نظرسنجی های نهادهای معتبر، وقتی از مردم درباره ضرورت حجاب سوال می شود، اکثریت مطلق معتقد به حجاب هستند ولو شخصا آنرا کامل رعایت نکنند. چنانچه اگر مکشفه ها نیز بدانند پشت پرده بی حجابی چه اهریمن و خبائثی نشسته اند بدون تردید در نوع پوشش خود تجدید نظر می کنند. بااین حال دردناک نیست که باید برای مظلومیت قانون حجاب نوشت؟! قانونی که حداقل سه سال روی آن کار کارشناسی شده و میان سه قوه چندین بار رفت و برگشت شده است، امروز متهم به موضوعاتی می شود که اساسا نسبتی به آنها ندارد. عجیب نیست؟ یعنی مخالفین حتی حاضر نیستند به متن نزدیک شوند. چرا؟ چون نفع نهائی شان در توزیع جهل نسبت به قانون است و نه روشنگری. حقیقتا ظلم است. مخالفان قانون حجاب، به این سوال ساده چه جوابی دارند که اگر قانون نه، پس چه؟ آیا حجاب اهمیت ندارد؟ آیا ضرورت دین نیست؟ آیا فرهنگ جامعه ایرانی نیست؟ آیا منطق عقلی روشن و بیّن ندارد؟ آیا مطالبه اکثریت نیست؟ آیا بی حجابی پروژه آشکار دشمن نیست؟ اگر پاسخ مثبت است آیا وجود قانون ضرورت ندارد؟ اگر نه پس چه؟ یعنی از هرج و مرج دفاع می کنید؟ یعنی پاسخ به این سوال ساده انقدر سخت است؟ کافیست در ادبیات مخالفان قانون حجاب دقیق شوید. هیچ اشاره ای به جزئیات قانون حجاب نمی شود. فقط می گویند نه. خب چرا؟ چه چیز در این قانون شما را آزار می دهد؟ اینکه گشت ارشاد جمع شده است؟ اینکه برخورد سلبی و خشن وجود ندارد؟ اینکه با سلبریتی های قانون شکن برخورد می شود؟ اینکه تبعیض در برخورد وجود ندارد؟ اینکه عدم فعل مسوولین پی گیری می شود؟ اینکه اقدامات ایجابی چندین برابر اقدامات سلبی است؟ اینکه با دانه درشت های متخلف مضاعف برخورد می شود؟ دقیقا کدام بخش این قانون خلاف عقل و منطق است؟ چرا روشن نمی کنند؟ همان جمله اول متن؛ حقیقتا باید در مظلومیت حجاب و قانونش گریست. طرف مخالف است اما خودش هم نمی داند چرا و چگونه مخالف است. حجابی که مطالبه اکثریت جامعه است امروز در مارپیچ سکوت شبکه های اجتماعی گرفتار انفعال رسانه ها و خواص و حتی مسوولین و مراکز علمی و دینی شده است. این قانون وحی منزل نیست. حتما هم مثل هر قانونی بشری دیگر ایراد و اشکال دارد. اما این قانون خروجی ساعت ها و ماه ها کار کارشناسی است. دارای نقاط ممتاز قابل اعتنا است. رافع مشکلات جدی نهادی و قانونی در توجه به فرهنگ عفاف و حجاب است. پس چرا نباید از آن دفاع کرد؟ آیا غیر از اینست که شکستن مارپیچ سکوت هزینه دارد؟ در نهایت اینکه قانون حجاب بزنگاه وفاق است؛ به چند دلیل.اول اینکه برخلاف بسیاری از امور برآمده از نقاط مشترک اعتقادی و گرایشی است. هم شرع و هم فرهنگ جامعه ایرانی و هم قانون اساسی و هم عقلانیت. دوم اینکه این قانون خروجی نظام کارشناسی کشور است. هم اجماع نهادهای کارشناسی را دارد و هم سران قوا. این قانون برای نزدیکی نظرات کارشناسی بارها میان قوا رفت و برگشت داشته است.سوم اینکه قانون حجاب پاسخ به یک مطالبه عمیق مردمی است. به سروصداهای آزاردهنده سیاسی توجه نکنیم. مردم ما از بن دندان و عمق وجود مومن و معتقد به فرهنگ دینی و ایرانی اند. چهارم اینکه این قانون نقطه مقابل دشمنی های مشترک است. دشمنی مشترک خودش وفاق ساز است. امروز بیش از هرکس ضدانقلاب از اجرای این قانون عصبانی است. دشمنی که سالهاست به دنبال بی حجابی اجباری است و حجاب را ابزار مبارزه سیاسی قرار داده است. این قانون دشمن را هم خلع سلاح می کند. پنجم و در نهایت اینکه این قانون پاسخ به یک مطالبه عمومی در نقد روش های گذشته است. مخالفان اجرای این قانون حاضر نیستند به متن قانون نزدیک شوند و آنرا بخوانند. چرا؟ چون بهم زننده بازار مکاره اتهام زنی و موج سواری های سیاسی است. یک تلقی هیجانی وجود دارد که قانونمندی حجاب یعنی گشت ارشاد و عده ای نفع شان در این است که این تلقی منفی همچنان در افکار عمومی باقی بماند. لذا با اصل روشنگری درباره قانون مخالفند و حتی دروغ های آشکار درباره قانون می بافند. مارپیچ سکوت را بشکنیم و اجازه ندهیم اقلیتی بی منطق با نفی قانونمداری بر اکثریت برآشوبند و مروج دیکتاتوری و بی حجابی اجباری شوند.همشهری@mahdian_mohsen
واقعا باید درباره مظلومیت قانون حجاب نوشت؛ آنهم در جامعه ای که اکثریت مردم متدین و معتقد به رعایت احکام عقلی و شرعی اند. در مجموع نظرسنجی های نهادهای معتبر، وقتی از مردم درباره ضرورت حجاب سوال می شود، اکثریت مطلق معتقد به حجاب هستند ولو شخصا آنرا کامل رعایت نکنند. چنانچه اگر مکشفه ها نیز بدانند پشت پرده بی حجابی چه اهریمن و خبائثی نشسته اند بدون تردید در نوع پوشش خود تجدید نظر می کنند. بااین حال دردناک نیست که باید برای مظلومیت قانون حجاب نوشت؟! قانونی که حداقل سه سال روی آن کار کارشناسی شده و میان سه قوه چندین بار رفت و برگشت شده است، امروز متهم به موضوعاتی می شود که اساسا نسبتی به آنها ندارد. عجیب نیست؟ یعنی مخالفین حتی حاضر نیستند به متن نزدیک شوند. چرا؟ چون نفع نهائی شان در توزیع جهل نسبت به قانون است و نه روشنگری. حقیقتا ظلم است. مخالفان قانون حجاب، به این سوال ساده چه جوابی دارند که اگر قانون نه، پس چه؟ آیا حجاب اهمیت ندارد؟ آیا ضرورت دین نیست؟ آیا فرهنگ جامعه ایرانی نیست؟ آیا منطق عقلی روشن و بیّن ندارد؟ آیا مطالبه اکثریت نیست؟ آیا بی حجابی پروژه آشکار دشمن نیست؟ اگر پاسخ مثبت است آیا وجود قانون ضرورت ندارد؟ اگر نه پس چه؟ یعنی از هرج و مرج دفاع می کنید؟ یعنی پاسخ به این سوال ساده انقدر سخت است؟ کافیست در ادبیات مخالفان قانون حجاب دقیق شوید. هیچ اشاره ای به جزئیات قانون حجاب نمی شود. فقط می گویند نه. خب چرا؟ چه چیز در این قانون شما را آزار می دهد؟ اینکه گشت ارشاد جمع شده است؟ اینکه برخورد سلبی و خشن وجود ندارد؟ اینکه با سلبریتی های قانون شکن برخورد می شود؟ اینکه تبعیض در برخورد وجود ندارد؟ اینکه عدم فعل مسوولین پی گیری می شود؟ اینکه اقدامات ایجابی چندین برابر اقدامات سلبی است؟ اینکه با دانه درشت های متخلف مضاعف برخورد می شود؟ دقیقا کدام بخش این قانون خلاف عقل و منطق است؟ چرا روشن نمی کنند؟ همان جمله اول متن؛ حقیقتا باید در مظلومیت حجاب و قانونش گریست. طرف مخالف است اما خودش هم نمی داند چرا و چگونه مخالف است. حجابی که مطالبه اکثریت جامعه است امروز در مارپیچ سکوت شبکه های اجتماعی گرفتار انفعال رسانه ها و خواص و حتی مسوولین و مراکز علمی و دینی شده است. این قانون وحی منزل نیست. حتما هم مثل هر قانونی بشری دیگر ایراد و اشکال دارد. اما این قانون خروجی ساعت ها و ماه ها کار کارشناسی است. دارای نقاط ممتاز قابل اعتنا است. رافع مشکلات جدی نهادی و قانونی در توجه به فرهنگ عفاف و حجاب است. پس چرا نباید از آن دفاع کرد؟ آیا غیر از اینست که شکستن مارپیچ سکوت هزینه دارد؟ در نهایت اینکه قانون حجاب بزنگاه وفاق است؛ به چند دلیل.اول اینکه برخلاف بسیاری از امور برآمده از نقاط مشترک اعتقادی و گرایشی است. هم شرع و هم فرهنگ جامعه ایرانی و هم قانون اساسی و هم عقلانیت. دوم اینکه این قانون خروجی نظام کارشناسی کشور است. هم اجماع نهادهای کارشناسی را دارد و هم سران قوا. این قانون برای نزدیکی نظرات کارشناسی بارها میان قوا رفت و برگشت داشته است.سوم اینکه قانون حجاب پاسخ به یک مطالبه عمیق مردمی است. به سروصداهای آزاردهنده سیاسی توجه نکنیم. مردم ما از بن دندان و عمق وجود مومن و معتقد به فرهنگ دینی و ایرانی اند. چهارم اینکه این قانون نقطه مقابل دشمنی های مشترک است. دشمنی مشترک خودش وفاق ساز است. امروز بیش از هرکس ضدانقلاب از اجرای این قانون عصبانی است. دشمنی که سالهاست به دنبال بی حجابی اجباری است و حجاب را ابزار مبارزه سیاسی قرار داده است. این قانون دشمن را هم خلع سلاح می کند. پنجم و در نهایت اینکه این قانون پاسخ به یک مطالبه عمومی در نقد روش های گذشته است. مخالفان اجرای این قانون حاضر نیستند به متن قانون نزدیک شوند و آنرا بخوانند. چرا؟ چون بهم زننده بازار مکاره اتهام زنی و موج سواری های سیاسی است. یک تلقی هیجانی وجود دارد که قانونمندی حجاب یعنی گشت ارشاد و عده ای نفع شان در این است که این تلقی منفی همچنان در افکار عمومی باقی بماند. لذا با اصل روشنگری درباره قانون مخالفند و حتی دروغ های آشکار درباره قانون می بافند. مارپیچ سکوت را بشکنیم و اجازه ندهیم اقلیتی بی منطق با نفی قانونمداری بر اکثریت برآشوبند و مروج دیکتاتوری و بی حجابی اجباری شوند.همشهری@mahdian_mohsen
۱۵:۵۳
خون به دل مادران شهدای مدافع حرم
سوریه سقوط کرد؛ اما برخی تحلیل ها به دل مادران و همسران شهدای مدافع حرم خون می کند.به این گزاره ها دقت کنید:- اگر حاج قاسم بود چنین نمیشد- خون شهدای مدافع حرم تضییع شد-تعلل در وعده صادق باعث شد سوریه سقوط کند- قطعنامه 598 تکرار شد- به حرم حضرت زینب و حضرت رقیه ظلم کردیم.به اینجا نیز ختم نمی شود. بالاخره یک سوال وجود دارد و آن اینکه رهبرانقلاب کجاست؟ و حالا ادامه اش:-دولت پزشکیان مجدد خیانت کرد. تعلل کرد و تحمیل.-اطرافیان رهبرانقلاب اطلاعات غلط می دهند-علیرغم میل باطنی رهبری انقلاب یک برجام منطقه ای رقم خوردو متوجه نیستند که خواسته یا ناخواسته به رهبری انقلاب هم توهین می کنند. به نظر شما شباهت همه این گزاره ها در چیست؟ ماجرا محتوا نیست. یک چیز ساده؛ اینکه همه در یک توئیت جا می شوند. ما با یک بیماری عمیق در رسانه های اجتماعی مواجهیم و آن تحلیل های تک خطه است. تحلیل هایی که باید در یک توئیت جا شود. این تحلیل ها چه ویژگی دارند؟ و چه ثمری؟اولا باید فوری زده شود واگرنه عقب می افتد. پس طبیعی است که نمی تواند جامع و متکی به جزئیات و مستندات باشد. دوم اینکه باید کوتاه باشد پس نمی تواند مشروح باشد و مستدل. می شود قضاوت های گزاره ای.سوم اینکه باید صریح و متفاوت باشد تا ساده و بدون فکر خوانده شود. پس می رود به سمت تندی و درشت گویی. چهارم اینکه باید متکی به ترند باشد و لایک بگیرد. پس پشت سر مخاطب می رود و نمی تواند پیشرو باشد و روشنگر. پنجم باید وسط نباشد پس می رود به سمت دوقطبی سازی دیو ودلبری. این تحلیل ها همیشه هست اما در بزنگاه های تاریخی خون به دل خانواده های شهدا و مردم می کند. چون هیچ ثمره ای جز خط کشیدن بر "راه طی شده" و "ناامیدی از آینده" ندارد. بیماری تحلیل های تک خطی، عجیب سندرم آزار دهنده ایست. در مکتب حاج قاسم میدان و سیاست دو روی یک سکه است. قاآنی غیر سلیمانی نیست. ماجرا اینست که تحولات امروز دنیا خاصه در حوزه نظامی و میدان آنقدر پیچیده است که با تحلیل های قطبی و ساده قابل قضاوت نیست. نقد کنیم و مطالبه. اما مسلط شویم بر ابزارش. هم محکمات جمهوری اسلامی را بشناسیم و هم جزئیات میدان را. واگرنه در تمام بزنگاه ها گرفتار حیرت و تشویش می شویم. ثمره نهایی تحلیل های تک خطی، گیجی در میدان رسانه است. جمهوری اسلامی تغییر نکرده است. ما همانیم که بودیم. همچنان مدافع مقاومت و مخالف ظلم و مدافع حرم. اما صحنه تغییر کرده است. ثمره خون شهدای مدافع حرم، امروز در بی آبرویی و بی حیثیتی رژیم صهیونیستی است که به اعتراف خودشان ماه هاست تنها برای موجودیت شان می جنگند. حمایت از این و آن برای تقویت مقاومت بود که شد. اگر ادامه آن مسیر میسر بود و ضرورت داشت، همچنان ادامه پیدا می کرد اما چنان نبود و چنین نشد. نه این اسد، آن اسد بود و نه شرایط سوریه مثل گذشته. معیار حق بودن جمهوری اسلامی این نیست که نعل به نعل گذشته عمل کند. معیار تصمیم درست نه تکرار گذشته است و نه عبور از آن؛ عمل به اقتضای شرایط است. محکمات جمهوری اسلامی تغییر نمی کند. همان است که بودیم. کنار سوریه هستیم باز هم برای دفاع از مقاومت و حریم حرم و حرمت مردمسالاری.@mahdian_mohsen
سوریه سقوط کرد؛ اما برخی تحلیل ها به دل مادران و همسران شهدای مدافع حرم خون می کند.به این گزاره ها دقت کنید:- اگر حاج قاسم بود چنین نمیشد- خون شهدای مدافع حرم تضییع شد-تعلل در وعده صادق باعث شد سوریه سقوط کند- قطعنامه 598 تکرار شد- به حرم حضرت زینب و حضرت رقیه ظلم کردیم.به اینجا نیز ختم نمی شود. بالاخره یک سوال وجود دارد و آن اینکه رهبرانقلاب کجاست؟ و حالا ادامه اش:-دولت پزشکیان مجدد خیانت کرد. تعلل کرد و تحمیل.-اطرافیان رهبرانقلاب اطلاعات غلط می دهند-علیرغم میل باطنی رهبری انقلاب یک برجام منطقه ای رقم خوردو متوجه نیستند که خواسته یا ناخواسته به رهبری انقلاب هم توهین می کنند. به نظر شما شباهت همه این گزاره ها در چیست؟ ماجرا محتوا نیست. یک چیز ساده؛ اینکه همه در یک توئیت جا می شوند. ما با یک بیماری عمیق در رسانه های اجتماعی مواجهیم و آن تحلیل های تک خطه است. تحلیل هایی که باید در یک توئیت جا شود. این تحلیل ها چه ویژگی دارند؟ و چه ثمری؟اولا باید فوری زده شود واگرنه عقب می افتد. پس طبیعی است که نمی تواند جامع و متکی به جزئیات و مستندات باشد. دوم اینکه باید کوتاه باشد پس نمی تواند مشروح باشد و مستدل. می شود قضاوت های گزاره ای.سوم اینکه باید صریح و متفاوت باشد تا ساده و بدون فکر خوانده شود. پس می رود به سمت تندی و درشت گویی. چهارم اینکه باید متکی به ترند باشد و لایک بگیرد. پس پشت سر مخاطب می رود و نمی تواند پیشرو باشد و روشنگر. پنجم باید وسط نباشد پس می رود به سمت دوقطبی سازی دیو ودلبری. این تحلیل ها همیشه هست اما در بزنگاه های تاریخی خون به دل خانواده های شهدا و مردم می کند. چون هیچ ثمره ای جز خط کشیدن بر "راه طی شده" و "ناامیدی از آینده" ندارد. بیماری تحلیل های تک خطی، عجیب سندرم آزار دهنده ایست. در مکتب حاج قاسم میدان و سیاست دو روی یک سکه است. قاآنی غیر سلیمانی نیست. ماجرا اینست که تحولات امروز دنیا خاصه در حوزه نظامی و میدان آنقدر پیچیده است که با تحلیل های قطبی و ساده قابل قضاوت نیست. نقد کنیم و مطالبه. اما مسلط شویم بر ابزارش. هم محکمات جمهوری اسلامی را بشناسیم و هم جزئیات میدان را. واگرنه در تمام بزنگاه ها گرفتار حیرت و تشویش می شویم. ثمره نهایی تحلیل های تک خطی، گیجی در میدان رسانه است. جمهوری اسلامی تغییر نکرده است. ما همانیم که بودیم. همچنان مدافع مقاومت و مخالف ظلم و مدافع حرم. اما صحنه تغییر کرده است. ثمره خون شهدای مدافع حرم، امروز در بی آبرویی و بی حیثیتی رژیم صهیونیستی است که به اعتراف خودشان ماه هاست تنها برای موجودیت شان می جنگند. حمایت از این و آن برای تقویت مقاومت بود که شد. اگر ادامه آن مسیر میسر بود و ضرورت داشت، همچنان ادامه پیدا می کرد اما چنان نبود و چنین نشد. نه این اسد، آن اسد بود و نه شرایط سوریه مثل گذشته. معیار حق بودن جمهوری اسلامی این نیست که نعل به نعل گذشته عمل کند. معیار تصمیم درست نه تکرار گذشته است و نه عبور از آن؛ عمل به اقتضای شرایط است. محکمات جمهوری اسلامی تغییر نمی کند. همان است که بودیم. کنار سوریه هستیم باز هم برای دفاع از مقاومت و حریم حرم و حرمت مردمسالاری.@mahdian_mohsen
۷:۰۹
چرا به سوریه رفتیم؟ چرا مجدد نرفتیم؟
این روزها یک سوال خیلی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود و آن اینکه چرا ایران در فتنه اخیر سوریه حضور نداشت؟ و حالا با سقوط سوریه همان سوال تبدیل به یک قضاوت نادرست شده و اینکه عدم دخالت ایران باعث پیروزی تروریست ها شده است. اجازه دهید سوال را دقیق کنیم. چرا جمهوری اسلامی سالها پیش در سوریه ورود نظامی کرد و چرا امروز ورود نکرد؟ این سوال مبتنی بر یک فرض غلط است و آن اینکه ایران در فتنه اخیر کنار سوریه نبوده است. بله این حضور شبیه گذشته نبود. اما جمهوری اسلامی حاضر بود. به سه دلیل روشن. اولا همچنان نیروهای نظامی ما در میدان سوریه بودند. اتفاقا در سطح فرماندهی نیز حضور داشتند. نمونه اش شهادت سردار پورهاشمی. دوم اینکه در سطح سیاسی توسط وزیر خارجه و نماینده ویژه رهبری پیام ویژه حمایت به اسد داده شد. سوم اینکه در سطح دیپلماتیک، دولت ایران برای حل مساله سوریه با دیگر کشورها وارد گفت وگو شده است. پس ایران از سوریه حمایت کرد. هرچند این حمایت شبیه گذشته نبود. اما چرا تغییر کرد؟ برای پاسخ به چرایی این تفاوت دو موضوع باید حل وفصل شود. اولا چرا جمهوری اسلامی در گذشته به سوریه ورود کرد و چه دستاوردی داشت؟ دوم اینکه در این دوره چه اتفاقی افتاد و چه تفاوتی حاصل شد که نحوه حمایت تغییر کرد؟ محکمات حضور ایران در گذشته برآمده از چند اصل راهبردی بود. یکم. اصل حمایت از مقاومتدوم. خواست مردم. سوم. خواست دولت و ارتش سوریه چهارم. امنیت داخلی ایران پنجم. دفاع از حرمین شریف ایران با حضور در سوریه کمک کرد محور مقاومت تقویت شود. ثمره آن حضور را این روزها در منطقه شاهدیم. بی آبرو شدن رژیم صهیونیستی به شکلی که خودشان اعتراف می کنند که ماهها برای حفظ موجودیت شان جنگیدند و با دست خالی از همه اهداف اولیه مجبور به آتش بس شدند. واقعیت این است که امروز جبهه مقاومت در اوج بلوغ و قدرت است و هر روز نیز تقویت می شود. نمونه اش نیز عملیات تاریخی طوفان الاقصی حماس و مقاومت تماشایی حزب الله. خلاصه اینکه امروز مقاومت مثل گذشته نیست و روی پای خودش است و البته مسیر حمایت جمهوری اسلامی از محور مقاومت نیز صرفا متوقف به سوریه نیست. مگر حمایت ایران از یمن از مسیر سوریه است؟ مساله دوم خواست دولت و ارتش و حمایت مردم سوریه از ورود جمهوری اسلامی است. این بخش به غایت با اهمیت است. مساله سوم این بود که اگر در سوریه با داعش نمی جنگیدیم باید در تهران با این تروریست ها روبرو می شدیم. امروز از داعش جاهلی خبری نیست. نه از حیث تهدید مرزهای ایران و نه اقدامات تکفیری در حرمین شریف. این به معنای ارتقای تروریست نیست، بلکه به معنای تغییر سیاست های اوست چون به حمایت مردم سوریه و نظام بین الملل نیاز دارد. هرچند ایران همچنان در میان مدت باید از حیث امنیتی به حضور تروریست ها با چشم تهدید نگاه کند اما در هر صورت میدان در سوریه تغییر کرده است. با این توضیح تغییر مدل حمایت ایران در فتنه اخیر روشن می شود؛ مجدد به همان محکمات رجوع کنیم. از محکمات جمهوری اسلامی اینست که سرنوشت هرکشوری را خود مردم تعیین می کنند. در دور اخیر نه دولت سوریه درخواستی برای حضور ایران داشت، نه ارتش بنای مقاومت و ایستادگی و نه بخش قابل اعتنایی از مردم به این دولت و ارتش دل بسته بودند که همچنان از ماندگاری آنها حمایت کنند. اینکه چرا اسد و دولت و ارتش به اینجا رسیدند بماند بعد اما اجمالا این شرایط منطبق با گذشته نبود و طبیعی است که سیاست جمهوری اسلامی تغییر می کند. مگر ممکن است دولتی نخواهد و ارتش بنای مقاومت نداشته باشد و یک کشور دیگر ورود مستقیم کند؟ این حتما عبور از محکمات مردم سالارانه جمهوری اسلامی است. خلاصه اینکه حمایت ایران از دولت سوریه را باید متناسب با شرایط امروز میدان تحلیل کرد و از قضاوت های تک خطی و ساده سازی های گزاره ای پرهیز کرد.همشهری@mahdian_mohsen
این روزها یک سوال خیلی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود و آن اینکه چرا ایران در فتنه اخیر سوریه حضور نداشت؟ و حالا با سقوط سوریه همان سوال تبدیل به یک قضاوت نادرست شده و اینکه عدم دخالت ایران باعث پیروزی تروریست ها شده است. اجازه دهید سوال را دقیق کنیم. چرا جمهوری اسلامی سالها پیش در سوریه ورود نظامی کرد و چرا امروز ورود نکرد؟ این سوال مبتنی بر یک فرض غلط است و آن اینکه ایران در فتنه اخیر کنار سوریه نبوده است. بله این حضور شبیه گذشته نبود. اما جمهوری اسلامی حاضر بود. به سه دلیل روشن. اولا همچنان نیروهای نظامی ما در میدان سوریه بودند. اتفاقا در سطح فرماندهی نیز حضور داشتند. نمونه اش شهادت سردار پورهاشمی. دوم اینکه در سطح سیاسی توسط وزیر خارجه و نماینده ویژه رهبری پیام ویژه حمایت به اسد داده شد. سوم اینکه در سطح دیپلماتیک، دولت ایران برای حل مساله سوریه با دیگر کشورها وارد گفت وگو شده است. پس ایران از سوریه حمایت کرد. هرچند این حمایت شبیه گذشته نبود. اما چرا تغییر کرد؟ برای پاسخ به چرایی این تفاوت دو موضوع باید حل وفصل شود. اولا چرا جمهوری اسلامی در گذشته به سوریه ورود کرد و چه دستاوردی داشت؟ دوم اینکه در این دوره چه اتفاقی افتاد و چه تفاوتی حاصل شد که نحوه حمایت تغییر کرد؟ محکمات حضور ایران در گذشته برآمده از چند اصل راهبردی بود. یکم. اصل حمایت از مقاومتدوم. خواست مردم. سوم. خواست دولت و ارتش سوریه چهارم. امنیت داخلی ایران پنجم. دفاع از حرمین شریف ایران با حضور در سوریه کمک کرد محور مقاومت تقویت شود. ثمره آن حضور را این روزها در منطقه شاهدیم. بی آبرو شدن رژیم صهیونیستی به شکلی که خودشان اعتراف می کنند که ماهها برای حفظ موجودیت شان جنگیدند و با دست خالی از همه اهداف اولیه مجبور به آتش بس شدند. واقعیت این است که امروز جبهه مقاومت در اوج بلوغ و قدرت است و هر روز نیز تقویت می شود. نمونه اش نیز عملیات تاریخی طوفان الاقصی حماس و مقاومت تماشایی حزب الله. خلاصه اینکه امروز مقاومت مثل گذشته نیست و روی پای خودش است و البته مسیر حمایت جمهوری اسلامی از محور مقاومت نیز صرفا متوقف به سوریه نیست. مگر حمایت ایران از یمن از مسیر سوریه است؟ مساله دوم خواست دولت و ارتش و حمایت مردم سوریه از ورود جمهوری اسلامی است. این بخش به غایت با اهمیت است. مساله سوم این بود که اگر در سوریه با داعش نمی جنگیدیم باید در تهران با این تروریست ها روبرو می شدیم. امروز از داعش جاهلی خبری نیست. نه از حیث تهدید مرزهای ایران و نه اقدامات تکفیری در حرمین شریف. این به معنای ارتقای تروریست نیست، بلکه به معنای تغییر سیاست های اوست چون به حمایت مردم سوریه و نظام بین الملل نیاز دارد. هرچند ایران همچنان در میان مدت باید از حیث امنیتی به حضور تروریست ها با چشم تهدید نگاه کند اما در هر صورت میدان در سوریه تغییر کرده است. با این توضیح تغییر مدل حمایت ایران در فتنه اخیر روشن می شود؛ مجدد به همان محکمات رجوع کنیم. از محکمات جمهوری اسلامی اینست که سرنوشت هرکشوری را خود مردم تعیین می کنند. در دور اخیر نه دولت سوریه درخواستی برای حضور ایران داشت، نه ارتش بنای مقاومت و ایستادگی و نه بخش قابل اعتنایی از مردم به این دولت و ارتش دل بسته بودند که همچنان از ماندگاری آنها حمایت کنند. اینکه چرا اسد و دولت و ارتش به اینجا رسیدند بماند بعد اما اجمالا این شرایط منطبق با گذشته نبود و طبیعی است که سیاست جمهوری اسلامی تغییر می کند. مگر ممکن است دولتی نخواهد و ارتش بنای مقاومت نداشته باشد و یک کشور دیگر ورود مستقیم کند؟ این حتما عبور از محکمات مردم سالارانه جمهوری اسلامی است. خلاصه اینکه حمایت ایران از دولت سوریه را باید متناسب با شرایط امروز میدان تحلیل کرد و از قضاوت های تک خطی و ساده سازی های گزاره ای پرهیز کرد.همشهری@mahdian_mohsen
۱۶:۲۰
پس چرا در سوریه شهید دادیم؟
پس از سقوط سوریه یک ادعا از سوی سه گروه مطرح شده است و آن اینکه سقوط اسد یعنی شکست سیاست های ایران در سوریه. گروه اول براندازها هستند. تکلیف دسته اول روشن است. مواجب می گیرند تا بگویند روز شب است. دسته دوم جمعی از غربزده های داخلی هستند. می گویند سقوط سوریه یعنی محاسبات غلط ما در گذشته. به تصورشان امروز غرب در سوریه پیروز میدان است و معتقدند از همان ابتدا باید با برنده می بستیم و به اشتباه هزینه کردیم. اما دسته سوم جمعی از متدینین هستند. کسانی که می گویند سقوط سوریه و بازگشت تروریست ها یعنی به هدر رفتن خون شهدای مدافع حرم. این متن پاسخ به گروه دوم و سوم است؛ واقعا ثمره خون شهدای مدافع حرم، شهید حججی ها و شهید همدانی ها و شهید صدرزاده ها چه بود؟یکم. مهمترین دلیل همان است که بارها رهبرانقلاب بدان اشاره کرده است. اینکه جریان داعش به عنوان تروریست های تکفیری و ضدشیعی اگر از سوریه حذف نمی شدند باید در کرمانشاه و همدان و تهران با آنها مواجه می شدیم. لذا مهمترین ثمره خون شهدای مدافع حرم حفظ امنیت ملی و خاک و نوامیس کشور بود. امروز داعش تکفیری و خونریز تبدیل به القاعده یا جریان تروریست ری برند شده ایست که دریوزگی غرب و اسرائیل را می کند. دوم. سوریه همواره محل درگیری کردها و ترکیه و عربستان و رژیم صهیونیستی بوده است. ورود ایران به سوریه باعث شد موازنه قدرت در سوریه و بلکه منطقه بهم بخورد. این موضوع عمق راهبردی ما در منطقه را تقویت و از نفوذ بیشتر آمریکا جلوگیری کرد. در آن مقطع محور واشنگتن – تلآویو سعی در اجراییسازی نقشه خاورمیانه بزرگ را داشتند که با نقشآفرینی ایران، ناکام ماندند.سوم. سوریه نقطه استراتژیک اتصال ایران به مدیترانه و غرب آسیا بود. بنادر سوریه از این جهت یک فرصت استثنایی برای ایران محسوب میشد تا نفت و گاز و کالای خود را به اروپا صادر کند. از سوی دیگر بتواند از طریق سوریه و با تهاتر کالا بخشی از تحریم های ظالمانه غرب را دور بزند. صادرات نفت ایران به سوریه و ساخت نیروگاه گازی وبرقی و اکتشافات و بهره برداری نفتی در سوریه که همه این موارد طی سالهای گذشته به قرارداد میان دو کشور تبدیل شده بود، ثمره حضور مستشاری ایران در سوریه بود. همه این فرصت ها متکی به حضور اسد در قدرت بود. چهارم و از همه مهمتر سهم حضور ایران در تقویت محور مقاومت بود. این نیز هم وجه راهبردی داشت و هم ضروری از جهت دفاع از امنیت ملی. اساسا حضور ایران در سوریه کمک کرد محور مقاومت در بخش های مختلف به یک حلقه منسجم تبدیل شود که امروز ثمره اش را می بینیم و رژیم صهیونیستی با یک گروه چریکی و البته سازمان یافته زمین گیر شده است. اگر شرارت رژیم صهیونیستی در همان سالها از طریق حضور ایران در سوریه کنترل نمی شد نه تنها محور مقاومت قدرت نمی گرفت و بلکه امنیت ایران نیز به خطر می افتاد. همه این موارد به غیر از ماموریت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است که با دعوت دولت سوریه زمینه تحقق پیدا کرد و از حفظ حرمین شریف تا دفاع از مظلوم و ایستادن مقابل غاصب را در بر می گرفت. خلاصه اینکه برکت خون شهدای مدافع حرم جاریست و از همان برکت است که امروز درباره ثمرات حضور مستشاری ایران حرف می زنیم واگرنه باید از پشیمانی درباره یک غفلت بزرگ تاریخی می نوشتیم.همشهری@mahdian_mohsen
پس از سقوط سوریه یک ادعا از سوی سه گروه مطرح شده است و آن اینکه سقوط اسد یعنی شکست سیاست های ایران در سوریه. گروه اول براندازها هستند. تکلیف دسته اول روشن است. مواجب می گیرند تا بگویند روز شب است. دسته دوم جمعی از غربزده های داخلی هستند. می گویند سقوط سوریه یعنی محاسبات غلط ما در گذشته. به تصورشان امروز غرب در سوریه پیروز میدان است و معتقدند از همان ابتدا باید با برنده می بستیم و به اشتباه هزینه کردیم. اما دسته سوم جمعی از متدینین هستند. کسانی که می گویند سقوط سوریه و بازگشت تروریست ها یعنی به هدر رفتن خون شهدای مدافع حرم. این متن پاسخ به گروه دوم و سوم است؛ واقعا ثمره خون شهدای مدافع حرم، شهید حججی ها و شهید همدانی ها و شهید صدرزاده ها چه بود؟یکم. مهمترین دلیل همان است که بارها رهبرانقلاب بدان اشاره کرده است. اینکه جریان داعش به عنوان تروریست های تکفیری و ضدشیعی اگر از سوریه حذف نمی شدند باید در کرمانشاه و همدان و تهران با آنها مواجه می شدیم. لذا مهمترین ثمره خون شهدای مدافع حرم حفظ امنیت ملی و خاک و نوامیس کشور بود. امروز داعش تکفیری و خونریز تبدیل به القاعده یا جریان تروریست ری برند شده ایست که دریوزگی غرب و اسرائیل را می کند. دوم. سوریه همواره محل درگیری کردها و ترکیه و عربستان و رژیم صهیونیستی بوده است. ورود ایران به سوریه باعث شد موازنه قدرت در سوریه و بلکه منطقه بهم بخورد. این موضوع عمق راهبردی ما در منطقه را تقویت و از نفوذ بیشتر آمریکا جلوگیری کرد. در آن مقطع محور واشنگتن – تلآویو سعی در اجراییسازی نقشه خاورمیانه بزرگ را داشتند که با نقشآفرینی ایران، ناکام ماندند.سوم. سوریه نقطه استراتژیک اتصال ایران به مدیترانه و غرب آسیا بود. بنادر سوریه از این جهت یک فرصت استثنایی برای ایران محسوب میشد تا نفت و گاز و کالای خود را به اروپا صادر کند. از سوی دیگر بتواند از طریق سوریه و با تهاتر کالا بخشی از تحریم های ظالمانه غرب را دور بزند. صادرات نفت ایران به سوریه و ساخت نیروگاه گازی وبرقی و اکتشافات و بهره برداری نفتی در سوریه که همه این موارد طی سالهای گذشته به قرارداد میان دو کشور تبدیل شده بود، ثمره حضور مستشاری ایران در سوریه بود. همه این فرصت ها متکی به حضور اسد در قدرت بود. چهارم و از همه مهمتر سهم حضور ایران در تقویت محور مقاومت بود. این نیز هم وجه راهبردی داشت و هم ضروری از جهت دفاع از امنیت ملی. اساسا حضور ایران در سوریه کمک کرد محور مقاومت در بخش های مختلف به یک حلقه منسجم تبدیل شود که امروز ثمره اش را می بینیم و رژیم صهیونیستی با یک گروه چریکی و البته سازمان یافته زمین گیر شده است. اگر شرارت رژیم صهیونیستی در همان سالها از طریق حضور ایران در سوریه کنترل نمی شد نه تنها محور مقاومت قدرت نمی گرفت و بلکه امنیت ایران نیز به خطر می افتاد. همه این موارد به غیر از ماموریت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است که با دعوت دولت سوریه زمینه تحقق پیدا کرد و از حفظ حرمین شریف تا دفاع از مظلوم و ایستادن مقابل غاصب را در بر می گرفت. خلاصه اینکه برکت خون شهدای مدافع حرم جاریست و از همان برکت است که امروز درباره ثمرات حضور مستشاری ایران حرف می زنیم واگرنه باید از پشیمانی درباره یک غفلت بزرگ تاریخی می نوشتیم.همشهری@mahdian_mohsen
۱۶:۵۳
بی آبروئی در تناقض سوریه
حجاب بد است اگر بخواهد منشا مبارزه شود. واگرنه تروریست ها سوری به حجاب و اختلاط زن و مرد تذکر می دهند و اتفاقا غربی های وطنی به تماشا ایستاده و کف می زنند. دیکتاتوری هم خیلی بد نیست. مهم اینست که این تیغ و چماق در کف چه کسی است. اگر دست طالبان افغانستان باشد بد است اما اگر همان طالبان به اسم دیگری در سوریه ادم بکشند آزادی است. حق طبیعی شان است. یک تروریست سابقه دار را یکبار برای سرش جایزه قرار می دهند و بار دیگر در سوریه استخدام و ریشش را زده و کت و شلوار تنش می کنند تا ری برند شود. عجیب اینکه عده ای آب از دهان شان راه افتاده و استقبال می کنند.رقص و آواز هم هرجایی نشانه توسعه نیست. یک جائی می رسد که جلوه آزادی غربی، در دیکتاتوری تکفیری است.بشار اسدی که با قرائت آزادی در غرب همراه است را به جرم دفاع از مقاومت، دیکتاتور می دانند، اما دیگر کشورهای عربی که سرتاپا خفقانند می شوند جلوه دموکراسی.شکستن حاکمیت کشورها اگر درباره اوکراین باشد می شود تحریم همه جانبه، اما اگر جولان و سوریه باشد می شود دفاع از حق صهیونیست ها. عجیب است که کمر غرب و غرب پرستان زیر بار این همه تناقض خرد نمی شوند. مشکل غرب و آمریکا حتی دین هم نبوده و نیست. دینی که از آن مبارزه با ظالم در نیاید را از تل آویو تا واشنگتن استقبال می کنند. نماز اول وقت و قرآن خوش صوت عربستان را آمریکا هم صله می دهد. قرآن وقتی مورد غصب واقع می شود که در غزه کودک و جوان حماس را علیه صهوینست ها به خط کند و به پیروزی نهایی امید دهد و مکتب تربیتی بسازد.اینها حتی فرصت نمی کنند بوی متعفن و لجن تناقض های شان را جمع و جورکنند. اما چرا؟ این اعتماد به نفس دروغگوئی را از کجا آورده اند؟ یک زن در ایران به مرگ طبیعی بمیرد می شود بهانه شورش. اما هزارن زن و کودک در غزه سلاخی شود حق صهیونیست هاست. همان ها که در ایران به بهانه دفاع از زنان، خیابان را آتش کشیدند، در غزه با لباس ارتش صهیونیستی، دختران مقاومت را به خون کشیدند. و حالا خیلی وقاحت می خواهد که جرثومه فسادی مثل نتانیاهو با آن کارنامه جنایتکارانه، جلوی دوربین ظاهر شود و چشم در چشم مردم ایران، شعار زن زندگی آزادی دهد. منشا این بی شرمی هویتی و دریدگی ساختاری چیست؟ پاسخ: محاسبات غلط از مردم ایران. اینها سالهاست افکار عمومی دنیا را با سکس و خشونت فریب می دهند و بی حس و بی عار می کنند؛ اما این روزها با قدرت رسانه حتی در اغوا و اغفال مردم دنیا نیز ناکام هستند، چه رسد به مردم سیاسی ایران. ملتی که سالهاست باچشم باز حوادث را رصد می کنند. این محاسبات غلط همان است که رهبری انقلاب چندی پیش تذکر دادند و البته باید به چشم دشمن آورد. مسئولین سهم دارند اما چه بسا اصلاح این خطا نیز همچنان از طریق رسانه است و جهاد تبیین.همشهری@mahdian_mohsen
حجاب بد است اگر بخواهد منشا مبارزه شود. واگرنه تروریست ها سوری به حجاب و اختلاط زن و مرد تذکر می دهند و اتفاقا غربی های وطنی به تماشا ایستاده و کف می زنند. دیکتاتوری هم خیلی بد نیست. مهم اینست که این تیغ و چماق در کف چه کسی است. اگر دست طالبان افغانستان باشد بد است اما اگر همان طالبان به اسم دیگری در سوریه ادم بکشند آزادی است. حق طبیعی شان است. یک تروریست سابقه دار را یکبار برای سرش جایزه قرار می دهند و بار دیگر در سوریه استخدام و ریشش را زده و کت و شلوار تنش می کنند تا ری برند شود. عجیب اینکه عده ای آب از دهان شان راه افتاده و استقبال می کنند.رقص و آواز هم هرجایی نشانه توسعه نیست. یک جائی می رسد که جلوه آزادی غربی، در دیکتاتوری تکفیری است.بشار اسدی که با قرائت آزادی در غرب همراه است را به جرم دفاع از مقاومت، دیکتاتور می دانند، اما دیگر کشورهای عربی که سرتاپا خفقانند می شوند جلوه دموکراسی.شکستن حاکمیت کشورها اگر درباره اوکراین باشد می شود تحریم همه جانبه، اما اگر جولان و سوریه باشد می شود دفاع از حق صهیونیست ها. عجیب است که کمر غرب و غرب پرستان زیر بار این همه تناقض خرد نمی شوند. مشکل غرب و آمریکا حتی دین هم نبوده و نیست. دینی که از آن مبارزه با ظالم در نیاید را از تل آویو تا واشنگتن استقبال می کنند. نماز اول وقت و قرآن خوش صوت عربستان را آمریکا هم صله می دهد. قرآن وقتی مورد غصب واقع می شود که در غزه کودک و جوان حماس را علیه صهوینست ها به خط کند و به پیروزی نهایی امید دهد و مکتب تربیتی بسازد.اینها حتی فرصت نمی کنند بوی متعفن و لجن تناقض های شان را جمع و جورکنند. اما چرا؟ این اعتماد به نفس دروغگوئی را از کجا آورده اند؟ یک زن در ایران به مرگ طبیعی بمیرد می شود بهانه شورش. اما هزارن زن و کودک در غزه سلاخی شود حق صهیونیست هاست. همان ها که در ایران به بهانه دفاع از زنان، خیابان را آتش کشیدند، در غزه با لباس ارتش صهیونیستی، دختران مقاومت را به خون کشیدند. و حالا خیلی وقاحت می خواهد که جرثومه فسادی مثل نتانیاهو با آن کارنامه جنایتکارانه، جلوی دوربین ظاهر شود و چشم در چشم مردم ایران، شعار زن زندگی آزادی دهد. منشا این بی شرمی هویتی و دریدگی ساختاری چیست؟ پاسخ: محاسبات غلط از مردم ایران. اینها سالهاست افکار عمومی دنیا را با سکس و خشونت فریب می دهند و بی حس و بی عار می کنند؛ اما این روزها با قدرت رسانه حتی در اغوا و اغفال مردم دنیا نیز ناکام هستند، چه رسد به مردم سیاسی ایران. ملتی که سالهاست باچشم باز حوادث را رصد می کنند. این محاسبات غلط همان است که رهبری انقلاب چندی پیش تذکر دادند و البته باید به چشم دشمن آورد. مسئولین سهم دارند اما چه بسا اصلاح این خطا نیز همچنان از طریق رسانه است و جهاد تبیین.همشهری@mahdian_mohsen
۱۷:۳۰
راز پیش بینی رهبری از سوریه
رهبرانقلاب یک جمله درباره آینده سوریه گفتند که نباید از کنار آن به سادگی گذشت. فرمودند مناطق اشغال شده سوریه به دست جوانان شجاع آزاد خواهد شد. اساسا به همه متغیرهای کف میدان، یک ضلع جدید به نام جوانان سوری اضافه کردند.این جمله دارای دو پیام است. اول اینکه تصویر این روزهای سوریه در رسانه ها را اصلاح می کند. تصویری که عمدتا توسط متعرضین ساخته می شود تا نشان دهد مردم سوریه از تروریست ها استقبال کردند. این جمله نشان می دهد در لایه های زیرین جامعه سوری، مقاومت زنده است و بزودی علیه جریان غاصب می جوشد. اما پیام دوم نقش ایران در سوریه است. ابتدا سه فرض کلیدی را در نظام اندیشه ای و نظام محاسباتی رهبر انقلاب مرور کنیم. اول. سرنوشت هر کشوری را مردم آن کشور رقم می زنند و لاغیر؛ این اصل مردمسالاری است. دوم. جمهوری اسلامی تا قیام قیامت مقابل ظلم می ایستد و از مظلوم دفاع می کند؛ این وجه لاینفک انقلاب اسلامی است. سوم. مدل حمایتی جمهوری اسلامی اینست که مقاومت را در دل و ذهن مردم زنده می کند تا مقابل ظالم ایستاده و بر سرنوشت خود مسلط شوند؛ این نیز فلسفه صدور انقلاب است.فلسفه ای که برخی آنرا به اشتباه دخالت در دیگر کشورها خواندند. اساسا خود انقلاب اسلامی نیز همینطور شکل گرفت و این معجزه امام بود که مردم را به قیام و مقاومت زنده کرد. یک تحول انسانی که تحول سیاسی را در بهمن 57 رقم زد.جمعبندی و خلاصه این سه گزاره اینست که ایران در آینده سوریه نقش آفرین خواهد بود و روش دخالت ایران نیز متشکل سازی و حمایت از جوانان سوری در ایستادن مقابل جریان وابسته به صهیونیست ها است. تجربه ای که پیشتر نیز آنرا در دیگر کشورهای محور مقاومت آزموده است.آینده سوریه نیز متعلق به مقاومت خواهد بود.@mahdian_mohsen
رهبرانقلاب یک جمله درباره آینده سوریه گفتند که نباید از کنار آن به سادگی گذشت. فرمودند مناطق اشغال شده سوریه به دست جوانان شجاع آزاد خواهد شد. اساسا به همه متغیرهای کف میدان، یک ضلع جدید به نام جوانان سوری اضافه کردند.این جمله دارای دو پیام است. اول اینکه تصویر این روزهای سوریه در رسانه ها را اصلاح می کند. تصویری که عمدتا توسط متعرضین ساخته می شود تا نشان دهد مردم سوریه از تروریست ها استقبال کردند. این جمله نشان می دهد در لایه های زیرین جامعه سوری، مقاومت زنده است و بزودی علیه جریان غاصب می جوشد. اما پیام دوم نقش ایران در سوریه است. ابتدا سه فرض کلیدی را در نظام اندیشه ای و نظام محاسباتی رهبر انقلاب مرور کنیم. اول. سرنوشت هر کشوری را مردم آن کشور رقم می زنند و لاغیر؛ این اصل مردمسالاری است. دوم. جمهوری اسلامی تا قیام قیامت مقابل ظلم می ایستد و از مظلوم دفاع می کند؛ این وجه لاینفک انقلاب اسلامی است. سوم. مدل حمایتی جمهوری اسلامی اینست که مقاومت را در دل و ذهن مردم زنده می کند تا مقابل ظالم ایستاده و بر سرنوشت خود مسلط شوند؛ این نیز فلسفه صدور انقلاب است.فلسفه ای که برخی آنرا به اشتباه دخالت در دیگر کشورها خواندند. اساسا خود انقلاب اسلامی نیز همینطور شکل گرفت و این معجزه امام بود که مردم را به قیام و مقاومت زنده کرد. یک تحول انسانی که تحول سیاسی را در بهمن 57 رقم زد.جمعبندی و خلاصه این سه گزاره اینست که ایران در آینده سوریه نقش آفرین خواهد بود و روش دخالت ایران نیز متشکل سازی و حمایت از جوانان سوری در ایستادن مقابل جریان وابسته به صهیونیست ها است. تجربه ای که پیشتر نیز آنرا در دیگر کشورهای محور مقاومت آزموده است.آینده سوریه نیز متعلق به مقاومت خواهد بود.@mahdian_mohsen
۵:۳۲
یک ملاک ساده برای نقد و گلایه ها
این متن کوتاه برای کسانی است که هدف شان از نقد به معنای واقعی کلمه اصلاح است. هدف شان رشد کشور است. هدف شان حقیقتا خدمت به مردم است. واقعیت اینست که اگر نقد می کنیم تا دوقطبی دیو و دلبری انتخابات روی زمین نماند و ادامه یابد، خیلی این متن به کار نمی افتد. اگر قصد و غرض مان از گلایه ها، خنک شدن جگرمان است باز هم این متن ها بی ثمر است. یا اگر خدای نکرده نقد مان بساط دکانداری است و آدم جمع کردن و لایک گرفتن و هورا کشیدن و غیره که دیگر هیچ اندر هیچ. خطاب این متن دلسوزان مردم و کشور هستند. کسانی که حقا و انصافا تلخی ها و زشتی ها و نقایص را می بینند و نمی توانند دم فرو بندند. حق هم همین است، سکوت نکنند و زبان به گلایه باز کنند. اما طبیعی است که برای این دسته خود گلایه و قلم گرفتن هدف نیست و غرض نهائی تغییر و اصلاح است. با این توصیف یک سوال کلیدی وجود دارد و آن اینکه کدام نقد سازنده است؟ آیا با این دست گلایه ها کار کشور جلو می رود؟ سودش به جیب مردم می رود؟ برای انقلاب مفید است؟ خلاصه بااین دست نقدها اخلاق و عدالت و عقلانیت رعایت می شود؟ معیار ساده اینست؛ وقتی نقطه پایانی نقد و گلایه تان را گذاشتید، به حال مخاطب نگاه کنید. این روزها با وجود رسانه های اجتماعی خیلی فهمیدن حس و حال مخاطب بعد از خواندن یک متن یا دیدن یک عکس سخت نیست. از واکنش مخاطب در نظرات تا ابراز احساسات و تکرار متن های مشابه تا چه و چه. نگاه کنیم ببینیم اثر متن ما در مخاطب چیست؟ کدام اثر؟ به واقع چه اثری را باید در مخاطب رصد کنیم؟ پاسخ روشن است: امید. امید به حرکت. امید به اصلاح. امید به تغییر.اگر مخاطب بعد نقد ما احساس کرد که در حال حرکتیم و تغییر میسر است یعنی دقیق نوشتیم. اما اگر حس ناامیدی داشت و از راه طی شده پشیمان شد و به ساز و کارهای انقلاب مثل مردمسالاری بدبین شد یعنی خطا کردیم. ناامیدی زمانی ایجاد می شود که مخاطب بعد از نقد کردن احساس کند نقدشونده، دیو است. اهریمن است. شیطان است. فاسد و خائن است. ناکارامد محض است و هیچ. چک کنیم ببینیم کدام مدل نقد ها با مخاطب چنین می کند. مسخره کردن، تحقیر کردن، موضوعات کوچک را بزرگ کردن، موضوعات اصلی را ندیدن، مشکلات و موانع را به حساب نیاوردن، مشکلات پیچیده را ساده تحلیل کردن، موفقیت ها را به هیچ گرفتن، حرکت های رو به جلو را در نظر نگرفتن، توان آدم ها را ندیدن و راه حل منطقی نداشتن و غیره ثمره اش می شود ناامیدی. میشود یاس و کینه و حقد و لجاجت و عصبانیت. مهم نیست چه کسی سرکار باشد؛ با هرکس چنین کنیم نتیجه اش یک کلام است: بن بست؛ و خیانتی از این بالاتر نیست. ظلم اکبر همین است و لاغیر.کشور در شرایطی است که نیاز به حرکت دارد. مردم نیز بین این و آن فرق نمی گذارند. همه یک دست حاکمیت هستند. این روزها فقط و فقط باید تلاش کرد و کشور را جلو ببریم. مشکلات را رفع کنیم و بار روی دوش مردم را کمتر سازیم. به مدد الهی.همشهری@mahdian_mohsen
این متن کوتاه برای کسانی است که هدف شان از نقد به معنای واقعی کلمه اصلاح است. هدف شان رشد کشور است. هدف شان حقیقتا خدمت به مردم است. واقعیت اینست که اگر نقد می کنیم تا دوقطبی دیو و دلبری انتخابات روی زمین نماند و ادامه یابد، خیلی این متن به کار نمی افتد. اگر قصد و غرض مان از گلایه ها، خنک شدن جگرمان است باز هم این متن ها بی ثمر است. یا اگر خدای نکرده نقد مان بساط دکانداری است و آدم جمع کردن و لایک گرفتن و هورا کشیدن و غیره که دیگر هیچ اندر هیچ. خطاب این متن دلسوزان مردم و کشور هستند. کسانی که حقا و انصافا تلخی ها و زشتی ها و نقایص را می بینند و نمی توانند دم فرو بندند. حق هم همین است، سکوت نکنند و زبان به گلایه باز کنند. اما طبیعی است که برای این دسته خود گلایه و قلم گرفتن هدف نیست و غرض نهائی تغییر و اصلاح است. با این توصیف یک سوال کلیدی وجود دارد و آن اینکه کدام نقد سازنده است؟ آیا با این دست گلایه ها کار کشور جلو می رود؟ سودش به جیب مردم می رود؟ برای انقلاب مفید است؟ خلاصه بااین دست نقدها اخلاق و عدالت و عقلانیت رعایت می شود؟ معیار ساده اینست؛ وقتی نقطه پایانی نقد و گلایه تان را گذاشتید، به حال مخاطب نگاه کنید. این روزها با وجود رسانه های اجتماعی خیلی فهمیدن حس و حال مخاطب بعد از خواندن یک متن یا دیدن یک عکس سخت نیست. از واکنش مخاطب در نظرات تا ابراز احساسات و تکرار متن های مشابه تا چه و چه. نگاه کنیم ببینیم اثر متن ما در مخاطب چیست؟ کدام اثر؟ به واقع چه اثری را باید در مخاطب رصد کنیم؟ پاسخ روشن است: امید. امید به حرکت. امید به اصلاح. امید به تغییر.اگر مخاطب بعد نقد ما احساس کرد که در حال حرکتیم و تغییر میسر است یعنی دقیق نوشتیم. اما اگر حس ناامیدی داشت و از راه طی شده پشیمان شد و به ساز و کارهای انقلاب مثل مردمسالاری بدبین شد یعنی خطا کردیم. ناامیدی زمانی ایجاد می شود که مخاطب بعد از نقد کردن احساس کند نقدشونده، دیو است. اهریمن است. شیطان است. فاسد و خائن است. ناکارامد محض است و هیچ. چک کنیم ببینیم کدام مدل نقد ها با مخاطب چنین می کند. مسخره کردن، تحقیر کردن، موضوعات کوچک را بزرگ کردن، موضوعات اصلی را ندیدن، مشکلات و موانع را به حساب نیاوردن، مشکلات پیچیده را ساده تحلیل کردن، موفقیت ها را به هیچ گرفتن، حرکت های رو به جلو را در نظر نگرفتن، توان آدم ها را ندیدن و راه حل منطقی نداشتن و غیره ثمره اش می شود ناامیدی. میشود یاس و کینه و حقد و لجاجت و عصبانیت. مهم نیست چه کسی سرکار باشد؛ با هرکس چنین کنیم نتیجه اش یک کلام است: بن بست؛ و خیانتی از این بالاتر نیست. ظلم اکبر همین است و لاغیر.کشور در شرایطی است که نیاز به حرکت دارد. مردم نیز بین این و آن فرق نمی گذارند. همه یک دست حاکمیت هستند. این روزها فقط و فقط باید تلاش کرد و کشور را جلو ببریم. مشکلات را رفع کنیم و بار روی دوش مردم را کمتر سازیم. به مدد الهی.همشهری@mahdian_mohsen
۱۵:۲۲
فرمان جهاد علیه مثلث شوم
رهبرانقلاب یک نکته راهبردی و البته امیدآفرین به ستایشگران اهل بیت فرمودند: اینکه جهاد زبان در مواردی مهمتر از جهاد جان است...مثل جهاد این روزهای ما که جهاد تبیین است. تا اینجا اهمیت مساله. اما یک نکته لطیف هم فرمودند که قابل گذشتن نیست. اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها به کسی محبت پیدا می کنند که اهل جهاد تبیین باشند چرا که مهمترین خصوصیت آن بانوی فداکار و مظلوم تبیین بوده است. و مهمترین ماموریت جهاد تبیین برای این روزها، جهاد علیه مثلت شوم است.مثلث شوم چیست؟ فرمودند سه گانه "هراس افکنی، اختلاف افکنی و یاس آفرینی" مثلث اهداف ضداسلامی –ضدایرانی دشمن است و باید با منطق دلنشین "شجاعت و آگاهی و ایستادگی" را به مردم منتقل کرد.اما چرا این مثلث؟امروز جنگ اصلی در ساحت ذهن است. ذهن ها تسخیر شود، دشمن بر زمین و زمان مسلط می شوند. کما اینکه تروریست های وابسته به محور تل آویو-واشنگتن در سوریه، اول بر ذهن ها مسلط شدند و بعد میدان. اساسا جنگ شناختی با این هدف است که با تحریک ذهن و قلب، اراده افراد را به زنجیر بکشد. اینجاست که فرد مسخ شده ناخواسته مثل عروسکی دست ساز اجیر می شود. اما چرا هراس افکنی؟ نقش هراس افکنی در جنگ های روانی بسیار حساس است. مهمترین نقش هراس افکنی اینست که قدرت تفکر واستدلال فرد را مختل می کند. به اصطلاح فرد دچار کپ کردن محاسباتی می شود. توجه شود که مهم نیست فرد چطور فکر می کند و چه تحلیلی از صحنه نبرد دارد، مهم اینست که بترسد. اگر بترسد حتی به داشته های خودش نیز فکر نمی کند. مثل اخبار جعلی حمله نظامی به تاسیسات هسته ای و یا ضعف ایران در مقاومت نظامی. یا ادعای نفوذ در سیستم دفاعی و یا برجسته سازی عملیات های خرابکارانه کوچک. در نهایت؛ هراس افکنی باعث میشود قدرت یک جامعه دچار مرگ عصبی شود. فرد یا جامعه قدرت دارد اما توان کنترل و بهره گیری از قدرت را ندارد. اما چرا اختلاف افکنی؟اختلاف افکنی اصل قدرت را مختل می کند. انفال 46 می فرماید " وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفشَلُوا." یعنی تنازع کردید، فشل می شوید. سست می شوید و در ادامه می فرماید" وَ تَذهَبَ رِیحُکُم" و عزتتان از بین می رود. رهبرانقلاب سال 1401 در دیدار با مسوولین نظام با اشاره به این آیه با تاکید معناداری می فرمایند اگر اختلاف آمد "قهرا خاک نشین می شوید. قهرا ذلیل می شوید. قهرا وسیله تسلط دیگران را بر خودتان فراهم کرده اید"مثل تقابل دولت با حاکمیت یا استعفای رئیس جمهور یا انگشت اتهام سمت فرماندهان نظامی گرفتن و مواردی از این دست. در نهایت؛اختلاف افکنی، قدرت یک جامعه را از درون متلاشی می کند و قوای جامعه در مواجهه با یکدیگر دچار فرسایش می شود. اما چرا یاس آفرینی؟یاس آفرینی نیز قدرت شکن است. احساس بن بست یک اثر بسیار کلیدی دارد و آنهم نشستن است. فرد ناامید در نقطه پیروزی، شکست را می پذیرد. یاس آفرینی باعث میشود اساسا قدرت دیده نشود. حرکت و تلاش مورد اعتنا قرار نگیرد. دشمن بزرگنمائی شود و امید از اصلاح رخت ببندد. مثل بی ارزش نشان دادن موفقیت های علمی و نظامی و کوچک شمردن نقش ایران در معادلات بین المللی و بزرگنمائی مشکلات اقتصادی و غیره.در نهایت؛اساسا با یاس آفرینی قدرت دیده نمی شود که بخواهد استفاده شود. فرد یا جامعه دچار وارونه نمائی می شود و شکست را همان ابتدا می پذیرد.و اما نکته آخر؛سهم دشمن که روشن است. ذاتش بر خباثت است. سهم دنیاطلبان و غربزده های داخلی نیز روشن است. اساسا موجود اند به القای دشمن. سهم مرجفون نیز روشن است. اساسا موجود اند به اغوای دشمن. اما امان از آنها که نیت شان خیر است اما ثمره عمل شان تثبیت همین مثلث شوم است.خلاصه اینکه ماموریت امروز جهاد تبیین، روشنگری علیه این مثلث شوم است.همشهری@mahdian_mohsen
رهبرانقلاب یک نکته راهبردی و البته امیدآفرین به ستایشگران اهل بیت فرمودند: اینکه جهاد زبان در مواردی مهمتر از جهاد جان است...مثل جهاد این روزهای ما که جهاد تبیین است. تا اینجا اهمیت مساله. اما یک نکته لطیف هم فرمودند که قابل گذشتن نیست. اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها به کسی محبت پیدا می کنند که اهل جهاد تبیین باشند چرا که مهمترین خصوصیت آن بانوی فداکار و مظلوم تبیین بوده است. و مهمترین ماموریت جهاد تبیین برای این روزها، جهاد علیه مثلت شوم است.مثلث شوم چیست؟ فرمودند سه گانه "هراس افکنی، اختلاف افکنی و یاس آفرینی" مثلث اهداف ضداسلامی –ضدایرانی دشمن است و باید با منطق دلنشین "شجاعت و آگاهی و ایستادگی" را به مردم منتقل کرد.اما چرا این مثلث؟امروز جنگ اصلی در ساحت ذهن است. ذهن ها تسخیر شود، دشمن بر زمین و زمان مسلط می شوند. کما اینکه تروریست های وابسته به محور تل آویو-واشنگتن در سوریه، اول بر ذهن ها مسلط شدند و بعد میدان. اساسا جنگ شناختی با این هدف است که با تحریک ذهن و قلب، اراده افراد را به زنجیر بکشد. اینجاست که فرد مسخ شده ناخواسته مثل عروسکی دست ساز اجیر می شود. اما چرا هراس افکنی؟ نقش هراس افکنی در جنگ های روانی بسیار حساس است. مهمترین نقش هراس افکنی اینست که قدرت تفکر واستدلال فرد را مختل می کند. به اصطلاح فرد دچار کپ کردن محاسباتی می شود. توجه شود که مهم نیست فرد چطور فکر می کند و چه تحلیلی از صحنه نبرد دارد، مهم اینست که بترسد. اگر بترسد حتی به داشته های خودش نیز فکر نمی کند. مثل اخبار جعلی حمله نظامی به تاسیسات هسته ای و یا ضعف ایران در مقاومت نظامی. یا ادعای نفوذ در سیستم دفاعی و یا برجسته سازی عملیات های خرابکارانه کوچک. در نهایت؛ هراس افکنی باعث میشود قدرت یک جامعه دچار مرگ عصبی شود. فرد یا جامعه قدرت دارد اما توان کنترل و بهره گیری از قدرت را ندارد. اما چرا اختلاف افکنی؟اختلاف افکنی اصل قدرت را مختل می کند. انفال 46 می فرماید " وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفشَلُوا." یعنی تنازع کردید، فشل می شوید. سست می شوید و در ادامه می فرماید" وَ تَذهَبَ رِیحُکُم" و عزتتان از بین می رود. رهبرانقلاب سال 1401 در دیدار با مسوولین نظام با اشاره به این آیه با تاکید معناداری می فرمایند اگر اختلاف آمد "قهرا خاک نشین می شوید. قهرا ذلیل می شوید. قهرا وسیله تسلط دیگران را بر خودتان فراهم کرده اید"مثل تقابل دولت با حاکمیت یا استعفای رئیس جمهور یا انگشت اتهام سمت فرماندهان نظامی گرفتن و مواردی از این دست. در نهایت؛اختلاف افکنی، قدرت یک جامعه را از درون متلاشی می کند و قوای جامعه در مواجهه با یکدیگر دچار فرسایش می شود. اما چرا یاس آفرینی؟یاس آفرینی نیز قدرت شکن است. احساس بن بست یک اثر بسیار کلیدی دارد و آنهم نشستن است. فرد ناامید در نقطه پیروزی، شکست را می پذیرد. یاس آفرینی باعث میشود اساسا قدرت دیده نشود. حرکت و تلاش مورد اعتنا قرار نگیرد. دشمن بزرگنمائی شود و امید از اصلاح رخت ببندد. مثل بی ارزش نشان دادن موفقیت های علمی و نظامی و کوچک شمردن نقش ایران در معادلات بین المللی و بزرگنمائی مشکلات اقتصادی و غیره.در نهایت؛اساسا با یاس آفرینی قدرت دیده نمی شود که بخواهد استفاده شود. فرد یا جامعه دچار وارونه نمائی می شود و شکست را همان ابتدا می پذیرد.و اما نکته آخر؛سهم دشمن که روشن است. ذاتش بر خباثت است. سهم دنیاطلبان و غربزده های داخلی نیز روشن است. اساسا موجود اند به القای دشمن. سهم مرجفون نیز روشن است. اساسا موجود اند به اغوای دشمن. اما امان از آنها که نیت شان خیر است اما ثمره عمل شان تثبیت همین مثلث شوم است.خلاصه اینکه ماموریت امروز جهاد تبیین، روشنگری علیه این مثلث شوم است.همشهری@mahdian_mohsen
۱۶:۴۶
روی دیگر تصمیم رفع فیلترینگ
دو اپلیکیشن رفع فیلتر شدند. تصمیم اجماعی شورای عالی فضای مجازی به جهاتی قابل دفاع است. یکی از اپ ها صرفا خدماتی است و دیگری فاقد ظرفیت لازم برای شبکه سازی گسترده و آثار مخرب الگوریتم های فنی و حقوقی دیگر پلتفرم ها است. اما روی دیگر این تصمیم عدم رفع فیلتر در دیگر پلتفرم هاست. توقف تصمیم گیری در این شورا، حکایت از خردمندی و پرهیز از شتابزدگی دارد.درباره پلتفرم چند نکته حائز اهمیت است که در این متن صرفا به سه ملاحظه اساسی آن می پردازم. یکم. شناخت خطا از ماهیت پلتفرمبرخی در یک تصور ساده اندیشانه تصور می کنند پلتفرم امتداد فنی رسانه های سنتی است. به همین دلیل وقتی سخن از پلتفرم می شود، نگران آزادی بیان می شوند. فارغ از اینکه همین گزاره نیز قابل بحث است و اساسا نام دیگر آزادی، رهایی نیست اما نکته کلیدی اینست که پلتفرم توسعه رسانه های سنتی نیست. پتلفرم مثل بخشی از جغرافیا و زندگی حقیقی مردم است. یعنی مردم از پلتفرم صرفا خبر دریافت نمی کنند، بلکه در آنجا زندگی می کنند. لذا احکام رسانه بر پلتفرم حاکم نیست. با این مقدمه کوتاه باید گفت که ما در ایندست پلتفرم ها دچار بی حاکمیتی هستیم. مثل اینکه در بخش هائی از کشور قانون حاکم نباشد یا قانون کشورهای دیگر حاکم باشد یا حاکمش جمهوری اسلامی نباشد. عوارض این خلاء حاکمیتی تکان دهنده است. پلتفرم از دو طریق شبکه سازی و الگوریتم های فنی و حقوقی، ارزش ها و هنجارهایی می سازد که غیر از فرهنگ و هویت و حاکمیت مردم ایران است. این باگ پلتفرمی نه در ایران، بلکه همه دنیا را نگران کرده است و به همین دلیل است که بسیاری از کشورها از جمله آمریکا و اروپا نسبت به این بی حاکمیتی نگران و دست به کار محدودیت شده اند. دوم. برداشت غلط از امنیتیک تلقی رایج که بارها گفته شده اینست که فیلترینگ برای ایام آشوب است و وقتی آشوب نیست دلیلی برای محدودیت نیست. این خطا ناشی از این تصور است که اثر امنیتی پلتفرم را صرفا در ایام فتنه دیده اند. حال آنکه آشوب، نتیجه پلتفرم است و این ثمره پلتفرم و خروجی میدانی آنست که آشوب می شود. پلتفرم رسانه آشوب نیست و بلکه خالق آشوب است. آشوب ماهها در ذهن ساخته می شود و تنها طی چند روز به کف میدان می رسد. ما تلقی نادرستی و ناکافی از امنیت داریم. وقتی آشوب در ذهن شکل گرفت تنها یکی از آثارش ناامنی در خاک است. نامنی را دقیق ببینیم و از کف میدان رها و به ذهن ها رویم. سوم. بی اعتنایی به پلتفرم داخلیتوجه شود که پلتفرم با اپلیکیشن فرق می کند و از جایی که مخاطب سراغ اپ می رود، پلتفرم شکل می گیرد. برخی اثر محدودیت در شکل گیری پلتفرم های داخلی را توجه نمی کنند. بالاخره عده ای به هر دلیل ترجیح می دهند از پلتفرم های داخلی استفاده کنند. همین میزان اقبال ضروری است. در هر صنعتی و در همه جای دنیا اگر قرار باشد تولید بومی ایجاد شود باید مرزها کنترل شود. از این جهت محدودیت موجب شکل گیری پلتفرم بومی و توسعه دانش داخلی می شود. هرچند این دست تصمیمات نباید یکطرفه باشد. نباید به نحوی از پلتفرم های داخلی حمایت شود که سرنوشت صنعت خودرو را پیدا کنند. حمایت از پلتفرم باید مشروط و محدود باشد.خلاصه تصمیم شورای عالی فضای مجازی از این سه منظر هوشمندانه و قابل تقدیر است.همشهری@mahdian_mohsen
دو اپلیکیشن رفع فیلتر شدند. تصمیم اجماعی شورای عالی فضای مجازی به جهاتی قابل دفاع است. یکی از اپ ها صرفا خدماتی است و دیگری فاقد ظرفیت لازم برای شبکه سازی گسترده و آثار مخرب الگوریتم های فنی و حقوقی دیگر پلتفرم ها است. اما روی دیگر این تصمیم عدم رفع فیلتر در دیگر پلتفرم هاست. توقف تصمیم گیری در این شورا، حکایت از خردمندی و پرهیز از شتابزدگی دارد.درباره پلتفرم چند نکته حائز اهمیت است که در این متن صرفا به سه ملاحظه اساسی آن می پردازم. یکم. شناخت خطا از ماهیت پلتفرمبرخی در یک تصور ساده اندیشانه تصور می کنند پلتفرم امتداد فنی رسانه های سنتی است. به همین دلیل وقتی سخن از پلتفرم می شود، نگران آزادی بیان می شوند. فارغ از اینکه همین گزاره نیز قابل بحث است و اساسا نام دیگر آزادی، رهایی نیست اما نکته کلیدی اینست که پلتفرم توسعه رسانه های سنتی نیست. پتلفرم مثل بخشی از جغرافیا و زندگی حقیقی مردم است. یعنی مردم از پلتفرم صرفا خبر دریافت نمی کنند، بلکه در آنجا زندگی می کنند. لذا احکام رسانه بر پلتفرم حاکم نیست. با این مقدمه کوتاه باید گفت که ما در ایندست پلتفرم ها دچار بی حاکمیتی هستیم. مثل اینکه در بخش هائی از کشور قانون حاکم نباشد یا قانون کشورهای دیگر حاکم باشد یا حاکمش جمهوری اسلامی نباشد. عوارض این خلاء حاکمیتی تکان دهنده است. پلتفرم از دو طریق شبکه سازی و الگوریتم های فنی و حقوقی، ارزش ها و هنجارهایی می سازد که غیر از فرهنگ و هویت و حاکمیت مردم ایران است. این باگ پلتفرمی نه در ایران، بلکه همه دنیا را نگران کرده است و به همین دلیل است که بسیاری از کشورها از جمله آمریکا و اروپا نسبت به این بی حاکمیتی نگران و دست به کار محدودیت شده اند. دوم. برداشت غلط از امنیتیک تلقی رایج که بارها گفته شده اینست که فیلترینگ برای ایام آشوب است و وقتی آشوب نیست دلیلی برای محدودیت نیست. این خطا ناشی از این تصور است که اثر امنیتی پلتفرم را صرفا در ایام فتنه دیده اند. حال آنکه آشوب، نتیجه پلتفرم است و این ثمره پلتفرم و خروجی میدانی آنست که آشوب می شود. پلتفرم رسانه آشوب نیست و بلکه خالق آشوب است. آشوب ماهها در ذهن ساخته می شود و تنها طی چند روز به کف میدان می رسد. ما تلقی نادرستی و ناکافی از امنیت داریم. وقتی آشوب در ذهن شکل گرفت تنها یکی از آثارش ناامنی در خاک است. نامنی را دقیق ببینیم و از کف میدان رها و به ذهن ها رویم. سوم. بی اعتنایی به پلتفرم داخلیتوجه شود که پلتفرم با اپلیکیشن فرق می کند و از جایی که مخاطب سراغ اپ می رود، پلتفرم شکل می گیرد. برخی اثر محدودیت در شکل گیری پلتفرم های داخلی را توجه نمی کنند. بالاخره عده ای به هر دلیل ترجیح می دهند از پلتفرم های داخلی استفاده کنند. همین میزان اقبال ضروری است. در هر صنعتی و در همه جای دنیا اگر قرار باشد تولید بومی ایجاد شود باید مرزها کنترل شود. از این جهت محدودیت موجب شکل گیری پلتفرم بومی و توسعه دانش داخلی می شود. هرچند این دست تصمیمات نباید یکطرفه باشد. نباید به نحوی از پلتفرم های داخلی حمایت شود که سرنوشت صنعت خودرو را پیدا کنند. حمایت از پلتفرم باید مشروط و محدود باشد.خلاصه تصمیم شورای عالی فضای مجازی از این سه منظر هوشمندانه و قابل تقدیر است.همشهری@mahdian_mohsen
۱۶:۵۳