عکس پروفایل 𝙎𝙩𝙧𝙖𝙬 𝙃𝙚𝙖𝙧𝙩

𝙎𝙩𝙧𝙖𝙬 𝙃𝙚𝙖𝙧𝙩

۲۹۳عضو
𝙎𝙩𝙧𝙖𝙬 𝙃𝙚𝙖𝙧𝙩
undefined من و سوگند نداریم که آیان و بین هم شِیر میکنیم و‌ دوتایی بهره می‌بریم!
امیدوارم سوگند نبینه_

۲۲:۳۷

thumnail
سوگند؟قند،چری عه.زن آیان،زنداداش بنده،هووی بند_..چیزآره خلاصهچجوریه؟خوش اخلاق مهربون خوشگل همچی تموم خلاصه.

۲۲:۵۳

thumnail
لز چی بچه؟

۲۲:۵۴

thumnail
آسون نبود‌‌...نسبت زدن با نسبت موندن و خانواده شدن ..مراحلی بود که خیلیا از پسش برنیومدن و یه جوری چه خوب چه بد تمومش کردن..بعضیامونم هنوز هستیم و خانواده‌ی واقعی موندیم؛)

۲۲:۵۶

thumnail
آدمای جدید و تجربه های جدید.چی عرض کنم والا،اینا رو با داداشم باید هماهنگ کنید..

۲۳:۲۳

thumnail
Maybe?چه فرقی میکنه؟

۲۳:۲۴

thumnail
سالها++++

۲۳:۲۶

thumnail
داداش..آیانِ و ووک)مگه میتونم دیگه داشته باشم؟

۶:۵۸

thumnail
زندگی سخته ناشناس جونی

۷:۲۹

بازارسال شده از 𝐋𝐢𝐥𝐚𝐜 𝐚𝐮𝐫𝐚
بخدا خواهرشوهر تر از مرا پیدا نمی کنید undefinedundefined

۱۱:۴۵

undefinedهع

۱۱:۴۵

𝙎𝙩𝙧𝙖𝙬 𝙃𝙚𝙖𝙧𝙩
undefined سوگند؟قند،چری عه. زن آیان،زنداداش بنده،هووی بند_..چیز آره خلاصه چجوریه؟ خوش اخلاق مهربون خوشگل همچی تموم خلاصه.
-چشما درویش؛

۱۲:۲۴

بازارسال شده از ⤤Tᵃᵉkᵒᵒkᵉʳˢ⤦
thumnail
<  مِرا  >  شماره۸؛مدهوش!
+آیان؟با صدا زده شدنش، نگاهشو از آسمون بالای سرش گرفت و خیره موند به نیم رخِ دخترک...چرا دوباره آیان صداش میزد؟بعد از مدتها نیومده بود که بازم بیرحمی زندگی رو بچشه! حداقل نه از سمت دختر خودش!خواست به نشون اعتراض با صدای بلند و دلخوری جوابش رو بده، ولی دخترک زودتر جُنبید؛ انگار که داستانها داشت برای گفتن! برای گفتن به پدری که روزی آرزوش بود بوییدن عطرش!+وقتی نبودی..با پدر تمام شب هامون رو اینطور میگذروندیم. ساعت ها به آسمون خیره میشدیم و با ستاره ای که برامون عزیز بود حرف میزدیم..تا شاید تو بشنوی. تویی که پدرم مدهوشت بود و من فقط ازت چندتا یادگاری داشتم و حسرتِ دوباره دیدن صورت قشنگت و هدیه دادنِ عطرت به تک تک اون سلول کوچیکای بدنم رو...تویی که هم دور بودی هم نزدیک. هم دوریت مارو میکشت هم نزدیکیت! دور بودی ولی همیشه نزدیک ترین خیال برای من بودی؛ برای دختری که وقتی اسم جونگکوک رو از زبون پدرش میشنید، بارها تصورت میکرد که داری موهاش رو میبافی..داری از خوشگلیش میگی..داری صداش میزنی مِرا..مِرا هرلسون؟کیم مِرا؟ یا شایدم جئون مِرا؟    بابایی.........مرد که تا اون موقع فقط گوش شده بود و همراه، دستش رو سمت اشک های روی گونه‌ی دخترکش برد. تحمل حرفاش سخت بود، تحمل دیدن اشکاش بدتر!-جانم مِرا...جانم؟
+بابایی دیگه نرو...دیگه دلیل اشکای پدر و جیمینی نشو...دیگه برای مِرا کوچولویی که آغوشت رو نیاز داره، دور نباش...دیگه ستاره نشو...
تحملش به آخر رسید...بلند شد و تن کوچیک دخترش رو به آغوش گرفت.-آیانی اینجاست و جایی نمیره! آیانی حتی یه شکلات کاکائویی ستاره ای میشه و بین دستای قشنگت آب میشه ولی جایی نمیره دیگه دخترم...دخترک خنده شیرینی کرد.+شکلات کاکائویی ستاره ای؟
-آره..فقط برای تو!
+به پدر میگم که یه شکلات بزرگ بهم میدی و دندونامو خراب میکنی!
-عه؟ ولی دوستش داری مگه نه؟
+اره به اندازه بابا جونگکوکی..آیانیِ قویِ من!

1403.9.30
FROM: Ayan; @taekookies
FOR: @Merraa

۲۰:۱۸

قلبم براش رفت...داداشم قلمش محشره‌....فوق‌العاده‌ست:_)

۲۰:۱۹

مرسی ازتتت

۲۰:۱۹

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

thumnail
_

۲۱:۱۸

@liiilac_auraaدیلیه قندی رو خواسته بودید؛)

۲۱:۲۵

𝙎𝙩𝙧𝙖𝙬 𝙃𝙚𝙖𝙧𝙩
اون روز دیدم یکی نوشته بود تایپم کسیه که کمرش انحنای زیادی داشته باشه و اینا شما بهش میگید انحنا و حِلال و....کمر اما ما بهش میگیم فاکینگ گودی کمر، واقعا درد داره.
این فاکی باعث میشه من حتی نتونم بشینم..

۱۸:۱۶

و میدونید بد تر از همش چیه؟؟این که میگن نباید قوز کنی و باید سافِ‌ساف بشینی..ولی من نمیتونم!چون محض‌رضای خدا باید خم کنم کمرم و تا اون بی‌صاحاب باید یه جوری پر شه..وای از درد مادرم را می‌خواهم.undefined

۱۸:۲۰