بازارسال شده از دوره قرآنی ضُحی
جلسه اول سوره جمعه، حاج آقا سالار.m4a
۳۳:۵۸-۱۵.۷۲ مگابایت
#صوت
صوت جلسه پنجم دوره قرآنی ضُحی 
حجت الاسلام سالار#جلسه_اول_سوره_جمعه
#دوره_ضحی#قرآن_نقشه_راه_امت_اسلامی
مرکز معرفتی تشکیلاتی اسلام ناب
️@eslamenaab_ir
حجت الاسلام سالار#جلسه_اول_سوره_جمعه
#دوره_ضحی#قرآن_نقشه_راه_امت_اسلامی
۲۰:۴۵
بازارسال شده از دوره قرآنی ضُحی
جلسه دوم سوره جمعه، حاج آقا سالار.m4a
۳۴:۴۸-۱۶.۱۱ مگابایت
#صوت
صوت جلسه ششم دوره قرآنی ضُحی 
حجت الاسلام سالار#جلسه_دوم_سوره_جمعه
#دوره_ضحی#قرآن_نقشه_راه_امت_اسلامی
مرکز معرفتی تشکیلاتی اسلام ناب
️@eslamenaab_ir
حجت الاسلام سالار#جلسه_دوم_سوره_جمعه
#دوره_ضحی#قرآن_نقشه_راه_امت_اسلامی
۲۰:۴۵
بازارسال شده از جرعه
🟠 جرعه | دعوتید به یک جرعه معرفت
۱۸:۴۸
بازارسال شده از جرعه
🟠 جرعه | دعوتید به یک جرعه معرفت
۱۱:۱۲
بازارسال شده از کانون دانش پژوهان نخبه
مراسم احیای شبهای قدر | شعب امام رضا و سیدالکریم علیهمالسلام
مراسم احیا شبهای قدر و عزاداری در شبهای چهارشنبه ۲۹ اسفند، جمعه ۱ فروردین و یکشنبه ۳ فروردین، از ساعت ۲۲ تا ۲:۳۰ بامداد برگزار خواهد شد.
مکان: میدان شهید غیبی، خیابان خرمدره، خیابان گلستان، کوچه گلستان دومغربی، حسینیه کریم آلطاها
#شعبه_سیدالکریم_علیه_السلام#شعبه_امام_رضا_علیه_السلام#کانون_دانش_پژوهان_نخبه
@kanoonnokhbeh_ir
#شعبه_سیدالکریم_علیه_السلام#شعبه_امام_رضا_علیه_السلام#کانون_دانش_پژوهان_نخبه
۱۳:۰۴
بسماللهسعودی امسال شدیدتر از هر زمانی برای مقابله با روح حج ابراهیمی و رساندن پیام صریح قرآن در حج، شمشیر را از رو کشیده است.همه می دانستیم و می دانیم و همه پذیرفته بودیم که در این شرایط، حفظ همین ظاهر حج و حضور شیعیان و ایرانیان غنیمت است حتی اگر خائنین به حرمین شریفین ته دلشان بخواهد که پای ما را از خانهی خدا و حرم پیغمبر ببرند.بله... همه می دانستیم.اما آیا نباید هیچ صدای مخالفتی در پهنهی جهان اسلام شنیده میشد؟ نباید حداقل زورمان را می زدیم که به گوش عالم برسانیم که این بازی مناسکی صرف خاندان ابوسفیان، تا حج ابراهیمی زمین تا آسمان فرق دارد؟ نباید تلاش می کردیم که به جهان اسلام برسانیم که دفاع ما از مظلومین غزه و لبنان هم نه یک بازی سیاسی، بلکه به خاطر فهممان از حکم قرآنی و سیاسی حج است؟اگر جواب شما اینست که:نباید، که هیچ!
اما اگر جواب دیگری دارید، خوب است به این فکر کنیم که چه کاری بهتر از تبیین قرآنی اسلام ابوسفیان در حرمین شریفین توسط یک چهرهی بینالمللی قرآنی آن هم در همان ایام حج می توانست به کارمان بیاید؟! فارغ از اینکه چه بلایی ممکن است بر سر استاد قاسمیان بیاید، عمیقا معتقدم اینکه ایشان از آبرویی که خدا به واسطهی برنامهی جهان اسلامی محفل به ایشان داده است استفاده کند و سعی کند در فضای مجازی آبروی اسلام آمریکایی را ببرد، از جنس معاملههایی است که مجاهدان حقیقی با خدا می کنند و خدا هم نه تنها در آخرت به ایشان اجر میدهد، بلکه آنچه ایشان دوستش دارند یعنی نصر من الله و فتح قریب را نصیبشان خواهد کرد...
شک نکنید که إنالله بالغ امره...
یاعلی
اما اگر جواب دیگری دارید، خوب است به این فکر کنیم که چه کاری بهتر از تبیین قرآنی اسلام ابوسفیان در حرمین شریفین توسط یک چهرهی بینالمللی قرآنی آن هم در همان ایام حج می توانست به کارمان بیاید؟! فارغ از اینکه چه بلایی ممکن است بر سر استاد قاسمیان بیاید، عمیقا معتقدم اینکه ایشان از آبرویی که خدا به واسطهی برنامهی جهان اسلامی محفل به ایشان داده است استفاده کند و سعی کند در فضای مجازی آبروی اسلام آمریکایی را ببرد، از جنس معاملههایی است که مجاهدان حقیقی با خدا می کنند و خدا هم نه تنها در آخرت به ایشان اجر میدهد، بلکه آنچه ایشان دوستش دارند یعنی نصر من الله و فتح قریب را نصیبشان خواهد کرد...
شک نکنید که إنالله بالغ امره...
یاعلی
۱۹:۲۱
وای به روزی که کاظمها بخوان ادای سلحشور رو دربیارن...
#آژانس_شیشهای#قاسمیان
#آژانس_شیشهای#قاسمیان
۸:۱۳
عقلانیت چیست؟ انقلابیگری کدام است؟
۸:۲۱
بازارسال شده از حوزه دانشجویی شریف
حج یعنی قصد، کدام قصد؟
به قلم استاد محمدرضا فلاح شیروانی
○ مقدمهامروز مصائب امت نبی اکرم صلواتاللهعلیه یکی دو تا نیست. نه تنها بیمهابا همهجوره منابعمان را غارت میکنند،با هر عاملی جلوی پیشرفتمان را میگیرند،همه جا اشرار امت را بر آن حاکم کردهاند،امنیّتمان به تاراج رفته، نفوسمان را مثلآب خوردن میکشند، فرهنگمان را به صدزبان تحقیر میکنند، ... علاوه بر همه اینهاآنچنان اهتمام به استحاله هویت و شخصیتما از طرف دشمنان خدا و بشریت جدی استکــه حیــرتانگیــــز اســت.
البته آنها دشمناند و این رفتار از ایشانطبیعی است، ولی بیخیالی ما صدهابرابر حیرتزا و تأسفآورتر است.
انقلاب اسلامی ایران این شخصیتمنکوبشده را زنده و نمایان کردو پیام بهاری آن همه جای جهان اسلامپیچید، ولی همان طور که حادثه قیاممردم مظلوم غزه نشان داد، اینمرده حتی تا احیای نسبیراه بسیار دارد.
○ دلخــــوشـی بـــرای هیــــچ
پیش چشم دو میلیارد مسلمان از حجابراهیمی چیزی باقی نگذاشتهاند تا بتوانبه آن دلخوش بود. به قول حضرت امامحج تبدیل به تفریحات مناسکی شده است.
«چيزى كه تا به حال از ناحيه ناآگاهانو يا تحليلگران مغرض و يا جيرهخوارانبه عنوان فلسفه حج ترسيم شده استاين است كه حج يك عبادت دسته جمعىو يك سفر زيارتى ـ سياحتى است.به حج چه كه چگونه بايد زيست وچطور بايد مبارزه كرد و با چه كيفيتدر مقابل جهان سرمايهدارى و كمونيسم ايستاد! به حج چه كه حقوقمسلمانان و محرومان را از ظالمينبايد ستاند! به حج چه كه بايد براىفشارهاى روحى و جسمى مسلمانانچارهانديشى نمود! به حج چه كه مسلمانانبايد به عنوان يك نيروى بزرگ و قدرتسوم جهان خودنمايى كنند! به حج چه كهمسلمانان را عليه حكومتهاى وابسته بشوراند.بلكه حج همان سفر تفريحى براى ديداراز قبله و مدينه است و بس!»• پیــام حـج ســال ١٣۶٧
عزیز دلمان و پارۀ جگرمان جناب مستطابحجت الاسلام و المسلمین حاج آقای قاسمیانرا به خاطر تنها کشیدن یک «آه» اسیر کردهاندو آنچنان که باخبریم رفتارهای آل سعود خبیثبا زندانیهای خود، قطعاً اسلامی نیست.
حوزه باید چقدر زحمت بکشد تا انسانهای دانا،غیور و زحمتکشی مثل آقای قاسمیان راتربیت کند؟ چه چیزی می تواند ما را بهزهد در این باب وادار کند؟ مسؤولین حوزهو علمای بزرگوار نباید ساعتی در برابر اینظلم بزرگ سکوت پیشه کنند.
مگر ایشان چه گفته است که شایستۀ شماتت باشد؟! مثل این میماند که عزیز شمارا پیش چشمتان بکشند و وقتی شما اعتراض کنید شما را بگیرند و تحقیر کنندو شماتت کنند که چرا «آداب(؟!)» را مراعاتنمیکنی. مگر خادمان حرمین شریفین آبروییبرای خود باقی گذاشتهاند که حالا نگراناز بین رفتنش باشند؟!
همۀ مراتب مراعات برادری جای خود،ولی وقاحت هم حد و مرزی دارد و بایددر سطح بالا و به شکل خوبی به طرفمقابل تذکر داده شود که رفتار مناسبیداشته باشد، نه این که مسؤول مربوطۀما تلویحاً یک شخصیت فرهیختۀ فرهنگیخودمان را شماتت کند.
ما هم مثل حضرت امام رحمهالله از این همهظلمهای آشکار و غصب خانۀ خدا وحرمهای شریف توسط اشرار، شکایت پیشرسول گرامی اسلام صلواتاللهعلیه وخدای متعال میبریم و رفتاری قدرتمنداز مسؤولین عزیز و شریف جمهوری اسلامیطلب میکنیم.
همۀ سربازان غیرتمند اسلام را در پناهالهی و زیر عنایتهای پرمهراو می خواهیم.
#حج#قاسمیان
حوزه دانشجویی شریف
@HDSUT
○ مقدمهامروز مصائب امت نبی اکرم صلواتاللهعلیه یکی دو تا نیست. نه تنها بیمهابا همهجوره منابعمان را غارت میکنند،با هر عاملی جلوی پیشرفتمان را میگیرند،همه جا اشرار امت را بر آن حاکم کردهاند،امنیّتمان به تاراج رفته، نفوسمان را مثلآب خوردن میکشند، فرهنگمان را به صدزبان تحقیر میکنند، ... علاوه بر همه اینهاآنچنان اهتمام به استحاله هویت و شخصیتما از طرف دشمنان خدا و بشریت جدی استکــه حیــرتانگیــــز اســت.
البته آنها دشمناند و این رفتار از ایشانطبیعی است، ولی بیخیالی ما صدهابرابر حیرتزا و تأسفآورتر است.
انقلاب اسلامی ایران این شخصیتمنکوبشده را زنده و نمایان کردو پیام بهاری آن همه جای جهان اسلامپیچید، ولی همان طور که حادثه قیاممردم مظلوم غزه نشان داد، اینمرده حتی تا احیای نسبیراه بسیار دارد.
○ دلخــــوشـی بـــرای هیــــچ
پیش چشم دو میلیارد مسلمان از حجابراهیمی چیزی باقی نگذاشتهاند تا بتوانبه آن دلخوش بود. به قول حضرت امامحج تبدیل به تفریحات مناسکی شده است.
«چيزى كه تا به حال از ناحيه ناآگاهانو يا تحليلگران مغرض و يا جيرهخوارانبه عنوان فلسفه حج ترسيم شده استاين است كه حج يك عبادت دسته جمعىو يك سفر زيارتى ـ سياحتى است.به حج چه كه چگونه بايد زيست وچطور بايد مبارزه كرد و با چه كيفيتدر مقابل جهان سرمايهدارى و كمونيسم ايستاد! به حج چه كه حقوقمسلمانان و محرومان را از ظالمينبايد ستاند! به حج چه كه بايد براىفشارهاى روحى و جسمى مسلمانانچارهانديشى نمود! به حج چه كه مسلمانانبايد به عنوان يك نيروى بزرگ و قدرتسوم جهان خودنمايى كنند! به حج چه كهمسلمانان را عليه حكومتهاى وابسته بشوراند.بلكه حج همان سفر تفريحى براى ديداراز قبله و مدينه است و بس!»• پیــام حـج ســال ١٣۶٧
عزیز دلمان و پارۀ جگرمان جناب مستطابحجت الاسلام و المسلمین حاج آقای قاسمیانرا به خاطر تنها کشیدن یک «آه» اسیر کردهاندو آنچنان که باخبریم رفتارهای آل سعود خبیثبا زندانیهای خود، قطعاً اسلامی نیست.
حوزه باید چقدر زحمت بکشد تا انسانهای دانا،غیور و زحمتکشی مثل آقای قاسمیان راتربیت کند؟ چه چیزی می تواند ما را بهزهد در این باب وادار کند؟ مسؤولین حوزهو علمای بزرگوار نباید ساعتی در برابر اینظلم بزرگ سکوت پیشه کنند.
مگر ایشان چه گفته است که شایستۀ شماتت باشد؟! مثل این میماند که عزیز شمارا پیش چشمتان بکشند و وقتی شما اعتراض کنید شما را بگیرند و تحقیر کنندو شماتت کنند که چرا «آداب(؟!)» را مراعاتنمیکنی. مگر خادمان حرمین شریفین آبروییبرای خود باقی گذاشتهاند که حالا نگراناز بین رفتنش باشند؟!
همۀ مراتب مراعات برادری جای خود،ولی وقاحت هم حد و مرزی دارد و بایددر سطح بالا و به شکل خوبی به طرفمقابل تذکر داده شود که رفتار مناسبیداشته باشد، نه این که مسؤول مربوطۀما تلویحاً یک شخصیت فرهیختۀ فرهنگیخودمان را شماتت کند.
ما هم مثل حضرت امام رحمهالله از این همهظلمهای آشکار و غصب خانۀ خدا وحرمهای شریف توسط اشرار، شکایت پیشرسول گرامی اسلام صلواتاللهعلیه وخدای متعال میبریم و رفتاری قدرتمنداز مسؤولین عزیز و شریف جمهوری اسلامیطلب میکنیم.
همۀ سربازان غیرتمند اسلام را در پناهالهی و زیر عنایتهای پرمهراو می خواهیم.
#حج#قاسمیان
حوزه دانشجویی شریف
۶:۴۲
درسهایی از حل یک تعارض
سید سالار
در تعارض کنش مرحوم نائینی و مرحوم شهید شیخ فضلالله(رحمةالله علیهما) پیرامون پدیدهی مشروطه، یکی از بهترین تحلیلها در نگاه بنده، رفع تعارض با توجه به دو جایگاه نظر و عمل است.این تحلیل، کنش و نظر مرحوم نائینی را در مقام نظر درست میداند اما دور بودن مرحوم نائینی از صحنهی عملیات و آنچه در خارج در حال تحقق بود را مانع از کنش متناسب ایشان با انحراف واقع در مشروطه می داند. در سوی مقابل کنش عملی و حتی نظری شیخ شهید را متناسب با واقعیت میدان و آنچه که به نام مشروطه در حال تحقق بود می داند. یعنی در رفع تعارض میان دو کنش، به جای این تلقی که حتما یکی از این دو در حال اشتباه بودهاند و به جای اینکه دنبال محکوم کردن این بزرگواران باشد، به دنبال دیدن واقعیت دو نوع کنشگری و حتی فهم درست ظواهر بیانات (در یک طرف) یا ظواهر حال (در طرف دیگر) طرفین تعارض است.اگر شما هم با بنده در این جمع میان رفتار ۲ عالم در یک صحنهی اجتماعی هم نظر باشید، حل تعارض رفتارها و بیانات برخی از علمای ولایتمدار با برخی دیگر در صحنههای گوناگون اجتماعی آسان تر می نماید.یعنی برای ما قابل فهمتر خواهد بود که گاهی ممکن است رفتار یک عالم حسب تصویر اولیهای که قاطبهی علمای انقلابی و ولایی یک عصر دارند، خطا و تک روی به حساب بیاید اما اگر وارد واقعیت همان صحنه بشویم و خطری را که او در حال استشمام است، متوجه شویم، به او حق خواهیم داد که همینقدر غیر متعارف کنش نماید. توجه کنیم که گاهی ممکن است این تفاوت نگاه در صحنهی نظر و عمل اینقدر شدید باشد که حتی دستهای از علما، آن فرد را به انواع و اقسام ایرادات و انتقادات و تکفیرها و ... بنوازند، کما اینکه راجع به شیخ شهید شده است آنچه که میدانیم.کمک دیگری که این تحلیل به ما می کند اینست که بر اساس حجم موافقت یا مخالفت مقطعی عدهای از علما یا شاگردان علما در مقابل رفتار عالمی دیگر، او را محکوم و بلافاصله حق را به طرف دیگر ندهیم... چه بسا لازم باشد چندین سال بگذرد تا ارزش مخالفت و کنش شیخ شهید در مقابلهی با مشروطه حتی برای دوستان و علما نمایان گردد.
والسلام
پینوشت: از ادبیات متن که کمی ثقیل است، عذرخواهم. تعمدا اینگونه نگاشتهام.
@Seyedesalar1
در تعارض کنش مرحوم نائینی و مرحوم شهید شیخ فضلالله(رحمةالله علیهما) پیرامون پدیدهی مشروطه، یکی از بهترین تحلیلها در نگاه بنده، رفع تعارض با توجه به دو جایگاه نظر و عمل است.این تحلیل، کنش و نظر مرحوم نائینی را در مقام نظر درست میداند اما دور بودن مرحوم نائینی از صحنهی عملیات و آنچه در خارج در حال تحقق بود را مانع از کنش متناسب ایشان با انحراف واقع در مشروطه می داند. در سوی مقابل کنش عملی و حتی نظری شیخ شهید را متناسب با واقعیت میدان و آنچه که به نام مشروطه در حال تحقق بود می داند. یعنی در رفع تعارض میان دو کنش، به جای این تلقی که حتما یکی از این دو در حال اشتباه بودهاند و به جای اینکه دنبال محکوم کردن این بزرگواران باشد، به دنبال دیدن واقعیت دو نوع کنشگری و حتی فهم درست ظواهر بیانات (در یک طرف) یا ظواهر حال (در طرف دیگر) طرفین تعارض است.اگر شما هم با بنده در این جمع میان رفتار ۲ عالم در یک صحنهی اجتماعی هم نظر باشید، حل تعارض رفتارها و بیانات برخی از علمای ولایتمدار با برخی دیگر در صحنههای گوناگون اجتماعی آسان تر می نماید.یعنی برای ما قابل فهمتر خواهد بود که گاهی ممکن است رفتار یک عالم حسب تصویر اولیهای که قاطبهی علمای انقلابی و ولایی یک عصر دارند، خطا و تک روی به حساب بیاید اما اگر وارد واقعیت همان صحنه بشویم و خطری را که او در حال استشمام است، متوجه شویم، به او حق خواهیم داد که همینقدر غیر متعارف کنش نماید. توجه کنیم که گاهی ممکن است این تفاوت نگاه در صحنهی نظر و عمل اینقدر شدید باشد که حتی دستهای از علما، آن فرد را به انواع و اقسام ایرادات و انتقادات و تکفیرها و ... بنوازند، کما اینکه راجع به شیخ شهید شده است آنچه که میدانیم.کمک دیگری که این تحلیل به ما می کند اینست که بر اساس حجم موافقت یا مخالفت مقطعی عدهای از علما یا شاگردان علما در مقابل رفتار عالمی دیگر، او را محکوم و بلافاصله حق را به طرف دیگر ندهیم... چه بسا لازم باشد چندین سال بگذرد تا ارزش مخالفت و کنش شیخ شهید در مقابلهی با مشروطه حتی برای دوستان و علما نمایان گردد.
والسلام
پینوشت: از ادبیات متن که کمی ثقیل است، عذرخواهم. تعمدا اینگونه نگاشتهام.
@Seyedesalar1
۱۶:۲۶
علیاکبر علیهالسلام پرسید،«أولسنا علی الحق؟»و وقتی جواب اباعبدالله علیهالسلام آری بود، فرمود:«إذاً لاَ نُبالی بِالْمَوتِ»چه اهمیت دارد مرگ؟ وقتی همه برمیگردیم و وقتی بر حقّیم...
@Seyedesalar1
@Seyedesalar1
۱۲:۲۸
واقعا شنیدنی
۱۹:۱۹
آیت الله میرباقری در شبکه سه: مردم ایران توان این فتح آخرالزمانی را دارند. حقیقتا هم در صحنهای مختلف مثل دفاع مقدس نشان دادهاند که پرچم عزت دشت مردم ایران است.
خدا ما را در میدان بزرگ میآورد اما رها نمیکند. امداد میکند. شرایطی دارد...
#جنگ_با_اسرائیل#میرباقری
@Seyedesalar1
۱۲:۴۹
بازارسال شده از محسن قنبریان
۱. مباهله پیامبر(ص) با اهل نجران، مباهله دین حق علیه دین باطل بود. حاوی فضایل اهلبیت بخصوص امیرالمومنین(ع) بعنوان نفس پیامبر هم هست؛ اما یک سطح جدید مواجهه است. لذا از سوی دیگران هم انجام شده از جمله از سوی بُریر -سید قراء کوفه- در کربلا علیه سپاه عمر سعد با یزید بن معقل!
۲. در مباهله، مذهب حق باید بتواند رحمت را بر مذهب باطل و دروغین قفل کند:... فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَسپس #ما لعنت (=بستن رحمت) را بر دروغگویان قرار دهیم.نه فحش است نه نفرین؛ میگوید اهل مذهب حق، امین الله است و کلید رحمت دست اوست، میتواند باز کند یا قفل کند. اگر راست می گویید که شما برحق اید، لعنت بر ما قرار دهید و رحمت الهی را برما ببندید! و الا ما می بندیم!• در مباهله عاشورا جناب بُریر، معصوم نبود اما مباهله کرد و بُرد. طوری ضربت، کلاهخودِ یزید بن معقل را شکافت که شمشیر در جمجه سر گیر کرد! (الکامل ج۴ص۶۶) انگار خدا شمشیر زده بود!
۳. صدای "قوم برگزیده ی خدا" بودن یهود گوش عالم را کَر کرده؛ مسیحیان صهیونیستِ آمریکا هم پشت هر دلار شعار خدا با ماست دارند. امسال سالروز مباهله مصادف با صف آرایی مذهب اسلام ناب مقاومت با مذهب دروغین صهیونیزم (شعب مسیحی و یهودی اش) شده است؛ چه اتفاق مبارکی! ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ!مردم مظلوم و به ستوه آمده از صهیونیزم متجاوز دست بلند کنند و بُریرهای سپاه اسلام هم موشک شلیک کنند تا ببینیم #برگزیده کیست؟!
#روز_مباهله#مقاومت
۱۱:۳۸
«...لِيَمِيزَ ٱللَّهُ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِ وَ يَجۡعَلَ ٱلۡخَبِيثَ بَعۡضَهُۥ عَلَىٰ بَعۡضࣲ فَيَرۡكُمَهُۥ جَمِيعࣰا فَيَجۡعَلَهُۥ فِي جَهَنَّمَۚ...»ترجمه:«تا خدا ناپاكان را از پاكان جدا كند، و ناپاكان را روى يكديگر گذارد، پس همه را متراكم و انباشته سازد و يكجا در جهنم قرار دهد*...»
گاهی برای آنکه نقشهی خدا تکمیل شود، باید منتظر جمع شدن همهی خبیثها بود...انتظار ورود یک خبیث، همیشه تلخ نیست!
*به خدا اعتماد کنیم.
#فقط_خدا
@Seyedesalar1
گاهی برای آنکه نقشهی خدا تکمیل شود، باید منتظر جمع شدن همهی خبیثها بود...انتظار ورود یک خبیث، همیشه تلخ نیست!
*به خدا اعتماد کنیم.
#فقط_خدا
@Seyedesalar1
۱۵:۲۸
فقط برای بهتر فهمیدن تاریخ
شاید دم مسیحایی روحالله، کمی آراممان کند:
«...و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئلۀ بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوۀ دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم؛ ولی به واسطۀ حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم. و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همۀ ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم. و مسلّم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.
من در اینجا از همۀ فرزندان عزیزم در جبهه های آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده اند، تشکر و قدردانی می کنم.* و همۀ ملت ایران را به هوشیاری و صبر و مقاومت دعوت می کنم.* در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمرۀ خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفۀ شهادت بیخبرند و نمی دانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ای وارد نمی سازد. ... خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می کنم. و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکۀ بزرگِ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند!
آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت. و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید. و همۀ ما نیز روز محاسبۀ بزرگتری را در پیش رو داریم. آنهایی که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند مطمئن باشند که از معاملۀ با خدا طفره رفته اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبۀ حق خواهند کشید. که من مجدداً به همۀ مردم و مسئولین عرض می کنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارند این مدعیان بی هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند.
من در میان شما باشم و یا نباشم به همۀ شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمرۀ خود به فراموشی سپرده شوند. اکیداً به ملت عزیز ایران سفارش می کنم که هوشیار و مراقب باشید، قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران به معنای حل مسئلۀ جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربۀ تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است؛ ولی دورنمای حوادث را نمی توان به طور قطع و جدی پیش بینی نمود. و هنوز دشمن از شرارتها دست برنداشته است؛ و چه بسا با بهانه جوییها به همان شیوه های تجاوزگرانۀ خود ادامه دهد. ما باید برای دفع تجاوز احتمالی دشمن آماده و مهیا باشیم. و ملت ما هم نباید فعلاً مسئله را تمام شده بداند. البته ما رسماً اعلام می کنیم که هدف ما تاکتیک جدید در ادامۀ جنگ نیست. چه بسا دشمنان بخواهند با همین بهانه ها حملات خود را دنبال کنند. نیروهای نظامی ما هرگز نباید از کیْد و مکر دشمنان غافل بمانند. در هر شرایطی باید بنیۀ دفاعی کشور در بهترین وضعیت باشد. مردم ما، که در طول سالهای جنگ و مبارزه ابعاد کینه و قساوت و عداوت دشمنان خدا و خود را لمس کرده اند، باید خطر تهاجم جهانخواران در شیوه ها و شکلهای مختلف را جدیتر بدانند. و فعلاً چون گذشته تمامی نظامیان، اعم از ارتش و سپاه و بسیج در جبهه ها برای دفاع در برابر شیطنت استکبار و عراق به مأموریتهای خود ادامه دهند. در صورتی که این مرحله از حادثۀ انقلاب را با همان شکل خاص و مقررات مربوط به خود پشت سر گذاردیم برای بعد از آن و سازندگی کشور و سیاست کل نظام و ان
شاید دم مسیحایی روحالله، کمی آراممان کند:
«...و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئلۀ بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوۀ دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم؛ ولی به واسطۀ حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم. و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همۀ ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم. و مسلّم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود.
من در اینجا از همۀ فرزندان عزیزم در جبهه های آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده اند، تشکر و قدردانی می کنم.* و همۀ ملت ایران را به هوشیاری و صبر و مقاومت دعوت می کنم.* در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمرۀ خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفۀ شهادت بیخبرند و نمی دانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ای وارد نمی سازد. ... خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می کنم. و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکۀ بزرگِ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند!
آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت. و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید. و همۀ ما نیز روز محاسبۀ بزرگتری را در پیش رو داریم. آنهایی که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند مطمئن باشند که از معاملۀ با خدا طفره رفته اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبۀ حق خواهند کشید. که من مجدداً به همۀ مردم و مسئولین عرض می کنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارند این مدعیان بی هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند.
من در میان شما باشم و یا نباشم به همۀ شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمرۀ خود به فراموشی سپرده شوند. اکیداً به ملت عزیز ایران سفارش می کنم که هوشیار و مراقب باشید، قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران به معنای حل مسئلۀ جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربۀ تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است؛ ولی دورنمای حوادث را نمی توان به طور قطع و جدی پیش بینی نمود. و هنوز دشمن از شرارتها دست برنداشته است؛ و چه بسا با بهانه جوییها به همان شیوه های تجاوزگرانۀ خود ادامه دهد. ما باید برای دفع تجاوز احتمالی دشمن آماده و مهیا باشیم. و ملت ما هم نباید فعلاً مسئله را تمام شده بداند. البته ما رسماً اعلام می کنیم که هدف ما تاکتیک جدید در ادامۀ جنگ نیست. چه بسا دشمنان بخواهند با همین بهانه ها حملات خود را دنبال کنند. نیروهای نظامی ما هرگز نباید از کیْد و مکر دشمنان غافل بمانند. در هر شرایطی باید بنیۀ دفاعی کشور در بهترین وضعیت باشد. مردم ما، که در طول سالهای جنگ و مبارزه ابعاد کینه و قساوت و عداوت دشمنان خدا و خود را لمس کرده اند، باید خطر تهاجم جهانخواران در شیوه ها و شکلهای مختلف را جدیتر بدانند. و فعلاً چون گذشته تمامی نظامیان، اعم از ارتش و سپاه و بسیج در جبهه ها برای دفاع در برابر شیطنت استکبار و عراق به مأموریتهای خود ادامه دهند. در صورتی که این مرحله از حادثۀ انقلاب را با همان شکل خاص و مقررات مربوط به خود پشت سر گذاردیم برای بعد از آن و سازندگی کشور و سیاست کل نظام و ان
۳:۲۸
قلاب تذکراتی دارم که در وقت مناسب خواهم گفت. ولی در مقطع کنونی به طور جدّ از همۀ گویندگان و دست اندرکاران و مسئولین کشور و مدیران رسانه ها و مطبوعات می خواهم که خود را از معرکه ها و معرکه آفرینیها دور کنند؛ و مواظب باشند که ناخودآگاه آلت دست افکار و اندیشه های تند نگردند؛ و با سعۀ صدر در کنار یکدیگر مترصد اوضاع دشمنان باشند.
در این روزها ممکن است بسیاری از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از چراها و بایدها و نبایدها کنند. هر چند این مسئله به خودی خود یک ارزش بسیار زیباست، اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست. چه بسا آنهایی که تا دیروز در برابر این نظام جبهه گیری کرده بودند و فقط به خاطر سقوط نظام و حکومت جمهوری اسلامی ایران از صلح و صلح طلبی به ظاهر دم می زدند، امروز نیز با همان هدف سخنان فریبندۀ دیگری را مطرح نمایند؛ و جیره خواران استکبار، همانها که تا دیروز در زیر نقاب دروغین صلح، خنجرشان را از پشت به قلب ملت فرو کرده بودند، امروز طرفدار جنگ شوند. و ملیگراهای بی فرهنگ برای از بین بردن خون شهدای عزیز و نابودی عزت و افتخار مردم، تبلیغات مسموم خویش را آغاز نمایند. که ان شاءالله ملت عزیز ما با بصیرت و هوشیاری جواب همۀ فتنه ها را خواهد داد. من باز می گویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم. و نکته ای که تذکر آن لازم است این است که در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود تصمیم گرفته اند. و کسی و کشوری در این امر مداخله نداشته است.
مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش می دانم. و شما می دانید که من به شما عشق می ورزم؛ و شما را می شناسم؛ شما هم مرا می شناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطرۀ خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود؛ و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم؛ و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام. عزیزانم، شما می دانید که تلاش کرده ام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدّم ندارم. خداوندا، تو می دانی که ما سر سازش با کفر را نداریم.
خداوندا، تو می دانی که استکبار و امریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همۀ تکیه گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی شناسیم و غیر از تو نخواسته ایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی. خداوندا، تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیة الله ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ و رسیدن به خودت جبران فرما.
فرزندان انقلابی ام، ای کسانی که لحظه ای حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید، شما بدانید که لحظه لحظۀ عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما می گذرد. *می دانم که به شما سخت می گذرد؛ ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟ می دانم که شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست؛ مگر برای این خادمتان اینگونه نیست؟ ولی تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینۀ انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید که پیروزی از آن شماست.* و تأکید می کنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من می باشند. آنها را از این تصمیمی که گرفته اند شماتت نکنید، که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است. که ان شاءالله خداوند همۀ ما را موفق به خدمت و رضایت خود فرماید.»
@Seyedesalar1
در این روزها ممکن است بسیاری از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از چراها و بایدها و نبایدها کنند. هر چند این مسئله به خودی خود یک ارزش بسیار زیباست، اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست. چه بسا آنهایی که تا دیروز در برابر این نظام جبهه گیری کرده بودند و فقط به خاطر سقوط نظام و حکومت جمهوری اسلامی ایران از صلح و صلح طلبی به ظاهر دم می زدند، امروز نیز با همان هدف سخنان فریبندۀ دیگری را مطرح نمایند؛ و جیره خواران استکبار، همانها که تا دیروز در زیر نقاب دروغین صلح، خنجرشان را از پشت به قلب ملت فرو کرده بودند، امروز طرفدار جنگ شوند. و ملیگراهای بی فرهنگ برای از بین بردن خون شهدای عزیز و نابودی عزت و افتخار مردم، تبلیغات مسموم خویش را آغاز نمایند. که ان شاءالله ملت عزیز ما با بصیرت و هوشیاری جواب همۀ فتنه ها را خواهد داد. من باز می گویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم. و نکته ای که تذکر آن لازم است این است که در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود تصمیم گرفته اند. و کسی و کشوری در این امر مداخله نداشته است.
مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش می دانم. و شما می دانید که من به شما عشق می ورزم؛ و شما را می شناسم؛ شما هم مرا می شناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطرۀ خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود؛ و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم؛ و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام. عزیزانم، شما می دانید که تلاش کرده ام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدّم ندارم. خداوندا، تو می دانی که ما سر سازش با کفر را نداریم.
خداوندا، تو می دانی که استکبار و امریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همۀ تکیه گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی شناسیم و غیر از تو نخواسته ایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی. خداوندا، تلخی این روزها را به شیرینی فرج حضرت بقیة الله ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ و رسیدن به خودت جبران فرما.
فرزندان انقلابی ام، ای کسانی که لحظه ای حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید، شما بدانید که لحظه لحظۀ عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما می گذرد. *می دانم که به شما سخت می گذرد؛ ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟ می دانم که شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست؛ مگر برای این خادمتان اینگونه نیست؟ ولی تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینۀ انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید که پیروزی از آن شماست.* و تأکید می کنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من می باشند. آنها را از این تصمیمی که گرفته اند شماتت نکنید، که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است. که ان شاءالله خداوند همۀ ما را موفق به خدمت و رضایت خود فرماید.»
@Seyedesalar1
۳:۲۸
رئیسی، مثل علمدار بود...«به بهانهی دومین اربعین بدون سیدابراهیم»
سیدمحمدمیلاد سالار
فهم و شناخت من از علمدار امام حسین علیهماالسلام، یک سرباز بصیر، کار راهانداز و مؤدب برای امام است. اباالفضل العباس علیهالسلام را اولا سرباز میدانم؛ یعنی کسی که فرماندهی یک امام را با جان و دل پذیرفته، به مقام و جایگاه ویژهای طمع نکرده، خود را در جایگاه نیروی آن فرمانده پذیرفته و هیچ چیز جز لبخند رضایت فرمانده او را شاد نمیکند.ثانیا بصیر می دانم؛ یعنی به هیچ وجه یک نفر بی تحلیل و بی فکر که به صورت مکانیکی عملی را انجام میدهد نمیدانم. او را دارای عمق نگاه و تحلیل برای مشخص نمودن نقش اختصاصی خود برای پیش بردن کار امام تصویر می کنم.ثالثا کار راه انداز می دانم؛ یعنی او را انسانی میفهمم که در لحظهای که کار برای امام سخت میشود، می تواند روی او حساب کند. او را کسی می فهمم که شایستگیهای لازم برای آچار فرانسه بودن و در کشوی میز کار امام قرار گرفتن را در خود ایجاد کرده است.رابعا مؤدب می دانم؛ یعنی برای ابراز نظر، کمک کردن و حتی مقابله با دشمنان امام ، از دایرهی ادب متناسب با سرباز امام بودن خارج نمیشود. هر کاری بخواهد بکند تلاش می کند شأن امام را رعایت کند، حتی اگر جایی شأن خودش پایین بیاید...
من در میان یاران امام خامنهای، این جلوه را در ۳ نفر بسیار شدید میدانم: حاج قاسم، رئیسی و سیدحسن . اما این بار می خواهم بیشتر در مورد رئیسی حرف بزنم:رئیسی به گمان من، جمعکنندهی این ۴ خصلت بود:واقعا سرباز بود: از روزی که با انقلاب خمینی همراه شده بود، لحظهای بر اساس دل بخواه خودش اقدام نکرده بود... همواره تلاش کرده بود آن کاری را بکند که بیشتر دل امامش را شاد می کند... چه طلبگی خواندنش، چه دادستان شدنش، چه خادمالرضا علیه السلام شدنش و چه رئیس قوه و رییس جمهور شدنش! فهم من اینست که سرباز عالم سیاست در مکتب امام، اینگونه است.واقعا بصیر بود: امام خامنهای او را آگاه و دارای تحلیل میدانستند و هرکس هم که کمی به او نزدیک شده بود بیان میکند که حرفشنویاش از آقا یا تعامل خوبش با نیروهای گوناگون جمهوری اسلامی ناشی از بیاطلاعی نبود، بلکه عمیقا می فهمید و در کلان تحلیلهایش دقیق و نقطهزن عمل میکرد. آنجا که پای منافع انقلاب اسلامی و دوگانگی با اندیشهی غربباوران در میان بود، تحلیل عمیق او از اندیشهی انقلاب اسلامی نمایان میگشت. البته که این تحلیل داشتن، الزاما به معنای درست موضع گرفتن در تک تک مسائل جاری کشور نبوده و نیست.واقعا کار راهانداز بود: معتقدم کسب شایستگیهای رئیسی، شناختهای جدی رئیسی از ساختار کلان حکمرانی کشور و مردمی بودن وحشتناک او، ناشی از انگیزهی بالای رییسی برای کار راهانداز ولی شدن، بود.و واقعا مؤدب بود: بسیاری از سیاست بازها و مثلا سیاستبلدهای بی ادب دوران او، او را بیسیاست و سیاست نافهم می دانستند و حتی به گمانشان از سادگی او استفاده می کردند یا در بهترین حالت او را تمسخر می کردند، اما او رعایت ادب سرباز بودن برای خامنهای را بر پاسخ گفتن به این حرفها و یا مانند خودشان سیاستورزی کردن ترجیح می داد.
در این اربعین که دومین سالی است که جای سیدابراهیم در بین ما خالی است، بسیار به این می اندیشم که دوست دارم مثل رئیسی باشم تا مثل مدعیان عرضهی سیاست. دوست دارم پس از مرگم بگویند برای خدمت سر از پا نمی شناخت، دوست دارم بگویند به معنی واقعی تلاش کرد مثل علمدار برای خامنهای باشد...
رحمت و رضوان خدا بر سید ابراهیم مظلوم ما...اربعین ۱۴۰۴ هجری شمسی@Seyedesalar1
فهم و شناخت من از علمدار امام حسین علیهماالسلام، یک سرباز بصیر، کار راهانداز و مؤدب برای امام است. اباالفضل العباس علیهالسلام را اولا سرباز میدانم؛ یعنی کسی که فرماندهی یک امام را با جان و دل پذیرفته، به مقام و جایگاه ویژهای طمع نکرده، خود را در جایگاه نیروی آن فرمانده پذیرفته و هیچ چیز جز لبخند رضایت فرمانده او را شاد نمیکند.ثانیا بصیر می دانم؛ یعنی به هیچ وجه یک نفر بی تحلیل و بی فکر که به صورت مکانیکی عملی را انجام میدهد نمیدانم. او را دارای عمق نگاه و تحلیل برای مشخص نمودن نقش اختصاصی خود برای پیش بردن کار امام تصویر می کنم.ثالثا کار راه انداز می دانم؛ یعنی او را انسانی میفهمم که در لحظهای که کار برای امام سخت میشود، می تواند روی او حساب کند. او را کسی می فهمم که شایستگیهای لازم برای آچار فرانسه بودن و در کشوی میز کار امام قرار گرفتن را در خود ایجاد کرده است.رابعا مؤدب می دانم؛ یعنی برای ابراز نظر، کمک کردن و حتی مقابله با دشمنان امام ، از دایرهی ادب متناسب با سرباز امام بودن خارج نمیشود. هر کاری بخواهد بکند تلاش می کند شأن امام را رعایت کند، حتی اگر جایی شأن خودش پایین بیاید...
من در میان یاران امام خامنهای، این جلوه را در ۳ نفر بسیار شدید میدانم: حاج قاسم، رئیسی و سیدحسن . اما این بار می خواهم بیشتر در مورد رئیسی حرف بزنم:رئیسی به گمان من، جمعکنندهی این ۴ خصلت بود:واقعا سرباز بود: از روزی که با انقلاب خمینی همراه شده بود، لحظهای بر اساس دل بخواه خودش اقدام نکرده بود... همواره تلاش کرده بود آن کاری را بکند که بیشتر دل امامش را شاد می کند... چه طلبگی خواندنش، چه دادستان شدنش، چه خادمالرضا علیه السلام شدنش و چه رئیس قوه و رییس جمهور شدنش! فهم من اینست که سرباز عالم سیاست در مکتب امام، اینگونه است.واقعا بصیر بود: امام خامنهای او را آگاه و دارای تحلیل میدانستند و هرکس هم که کمی به او نزدیک شده بود بیان میکند که حرفشنویاش از آقا یا تعامل خوبش با نیروهای گوناگون جمهوری اسلامی ناشی از بیاطلاعی نبود، بلکه عمیقا می فهمید و در کلان تحلیلهایش دقیق و نقطهزن عمل میکرد. آنجا که پای منافع انقلاب اسلامی و دوگانگی با اندیشهی غربباوران در میان بود، تحلیل عمیق او از اندیشهی انقلاب اسلامی نمایان میگشت. البته که این تحلیل داشتن، الزاما به معنای درست موضع گرفتن در تک تک مسائل جاری کشور نبوده و نیست.واقعا کار راهانداز بود: معتقدم کسب شایستگیهای رئیسی، شناختهای جدی رئیسی از ساختار کلان حکمرانی کشور و مردمی بودن وحشتناک او، ناشی از انگیزهی بالای رییسی برای کار راهانداز ولی شدن، بود.و واقعا مؤدب بود: بسیاری از سیاست بازها و مثلا سیاستبلدهای بی ادب دوران او، او را بیسیاست و سیاست نافهم می دانستند و حتی به گمانشان از سادگی او استفاده می کردند یا در بهترین حالت او را تمسخر می کردند، اما او رعایت ادب سرباز بودن برای خامنهای را بر پاسخ گفتن به این حرفها و یا مانند خودشان سیاستورزی کردن ترجیح می داد.
در این اربعین که دومین سالی است که جای سیدابراهیم در بین ما خالی است، بسیار به این می اندیشم که دوست دارم مثل رئیسی باشم تا مثل مدعیان عرضهی سیاست. دوست دارم پس از مرگم بگویند برای خدمت سر از پا نمی شناخت، دوست دارم بگویند به معنی واقعی تلاش کرد مثل علمدار برای خامنهای باشد...
رحمت و رضوان خدا بر سید ابراهیم مظلوم ما...اربعین ۱۴۰۴ هجری شمسی@Seyedesalar1
۹:۲۴
درباره پایان نامه
دکتر علی وحدتی دانشمند عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
روزهای پایانی شهریور، زمان برگزاری جلسات دفاع آن هم به صورت فشرده است. من همواره در این جلسات و در فرایند راهنمایی، مشاوره و داوری این کارها، در کنار نقایصی که خودم دارم، دشواری های زیادی را از سوی بسیاری از دانشجویان و حتی استادان دانشگاه متحمل می شوم. از این فرصت استفاده می کنم و چند خط درباره پدیده ای با نام پایان نامه می گویم. لحن برخی آرام و برخی کمی تندتر... به این امید که برای کسانی که این متن را می بینند مفید باشد. همچنین متوجه کلیتگذاری متن هستم و این را در منافات با مواردی استثناء که اندک ولی موجود اند، نمیبینم.
1. پایان نامه، فرصتی است برای عالمانه نگاه کردن به مسائل؛ به تعبیر هوسرلی، فرصتی برای در پرانتز قراردادن پدیده ها و نگریستن به آنها فارغ از وضعیت طبیعی و روزمره آنها. فرصتی برای به بحث گذاشتن مسائلی که بیرون از دانشگاه جا و گاهی برای پرداختن به آنها نیست. فرصتی که برای یک انسان غیردانشگاهی، شاید دیگر تا پایان عمر او دست ندهد. هرگونه تحویل این فرصت به کار دیگر (کسب مدرک، ورود به دکتری، بیان مواضع ایدئولوژیک و ... ) در نهایت منجر به کدورت خاطر افراد درگیر در این فرایند خواهد شد.
2. به طور مشخص آنچه که باعث فساد در این زمینه است، وجود ابهام فراوان در مسئولیت ها، وظایف، انتظارات، دایرۀ پاسخ گویی ها و میزان مشارکت و سهم هرکدام از عوامل دخیل در به سرانجام رسیدن یک پژوهش است. اگر سازمان دانشگاه، کاری در جهت ایضاح این موارد نمی کند، همه باید حداکثر شفافیت و صراحت را در هرکدام از این عرصه های ابهام در پیش بگیرند. هرگونه تعارف، سخن دوپهلو، کناره گیری و سکوت دیگر وجاهتی ندارد. موارد بعدی که در ادامه می آیند، طرح مصادیقی در این مسیر هستند.
3. تحقیق با تعجیل نمی سازد. دانشجویی که کارش را به واسطه اشتغالات دیگر تا روزهای پایانی مجاز، عقب می اندازد یا دانشجویی که از شوق رسیدن به آخر خط و پیمودن مراتب ترقی می خواهد در حداقل زمان مجاز (و حتی کمتر از آن) کارش را تمام کند، روح تحقیق را به سخره می گیرند. از این بدتر، گویی این ضیق وقت، محتوم و مجبور بوده است؛ گویی همه باید بپذیرند که کار از نیمه به بعد اصلا باید با عجله انجام شود. منکر این نیستم که سرعت عمل، مقوله ای جدا از تعجیل است. اما همه می دانیم که کمتر کسی است که بتواند به این تفکیک پایبند باشد.
4. بر استادان است که روش پژوهش را به دانشجویان بیاموزند و بر دانشجویان است که روش نگارش را. به تعبیر کانتی، اولی بدون دومی پوچ است و دومی بدون اولی کور. اکنون، هر دو گروه در شکست یک پایان نامه به سهم خود، دخیل اند.
5. پژوهش، یک سفر است. دانشجو و تیم راهنمایی او، همسفر اند. در این میان، راهنمایان این سفر، تنها تجربۀ بیشتری از سفر ( نه این سفر) دارند. استادی که از ابتدا مسیر و مقصد سفر را می داند و دانشجویی که خود را راه بلد می داند، هر دو باعث اختلال در سفر می شوند.
6. بر تعاملات میان استاد و دانشجو در این سفر، باید نگاه انسانی حاکم باشد. هیچ کدام نباید به دیگری به چشم وسیله نگاه کند. در حالی که سالیان قبل، استادان به دانشجویان نگاه ابزاری داشتند، اکنون برای من آشکار است که عمده دانشجویان به استادان نگاه ابزاری دارند؛ مهر تأییدی بر هر آنچه که دانشجو می کند. دانشجویان، هیچ مخالفتی را از سوی استاد خود تاب نمی آورند و در صورت مواجهه با این مخالفت درصدد تفسیر، توجیه، انکار، و در یکی از جدیدترین این مکانیزم ها -که غیراخلاقی ترین آنها هم هست - مسکوت گذاشتنِ (دور زدن، پاسخ ندادن، ignore ) آن نقد هستند. این آخری، حقیقتاً کفر انسان را در می آورد.
7. جلسات دفاع، اکنون به صوری ترین و مبتذل ترین حالت خود درآمده اند. هرکدام از حاضرین در جلسه - دانشجو و استادان - بر اساس قالب هایی از پیش تعیین شده، سخنانی را می گویند که هیچ ارزش افزوده ای ندارد. به تعبیر ویتگنشتاینی، آنها هیچ «چیز» نمی گویند. همه می خواهند زودتر جلسه تمام شود. پرسش ها و سخنان حاضران شنیده نمی شود. پاسخ دانشجو به نقدها شنیده نمی شود. دانشجو، نقدها را حمل بر خشونت و دشمنی می کند. داوران، کار دانشجو را واجد ارزش خواندن نمی دانند و نخوانده اظهار نظر می کنند.
8. یکی از عجیب ترین نقش ها به استاد مشاور تعلق دارد. نقشی پارادوکسیکال: دلسوزی او را کسی بر نمی تابد (نه دانشگاه، نه استاد راهنما و نه دانشجو) و وقتی بنا به مصالح دانشجو، عقب می نشیند متهم به نظاره گری و انفعال می شود؛ مرغ عزا و عروسی! حضور او از ابتدا محل سوال است: چون همۀ کارها، مشاور دارند یا نیازی واقعی به حضور او؟
9. آخر، ابهاماتی است که در غایت، میزان و نوع استفاده از هوش مصنوعی وجود دارد.
کانال برادر عزیزم دکتر وحدتی: https://t.me/singulars_plural
روزهای پایانی شهریور، زمان برگزاری جلسات دفاع آن هم به صورت فشرده است. من همواره در این جلسات و در فرایند راهنمایی، مشاوره و داوری این کارها، در کنار نقایصی که خودم دارم، دشواری های زیادی را از سوی بسیاری از دانشجویان و حتی استادان دانشگاه متحمل می شوم. از این فرصت استفاده می کنم و چند خط درباره پدیده ای با نام پایان نامه می گویم. لحن برخی آرام و برخی کمی تندتر... به این امید که برای کسانی که این متن را می بینند مفید باشد. همچنین متوجه کلیتگذاری متن هستم و این را در منافات با مواردی استثناء که اندک ولی موجود اند، نمیبینم.
1. پایان نامه، فرصتی است برای عالمانه نگاه کردن به مسائل؛ به تعبیر هوسرلی، فرصتی برای در پرانتز قراردادن پدیده ها و نگریستن به آنها فارغ از وضعیت طبیعی و روزمره آنها. فرصتی برای به بحث گذاشتن مسائلی که بیرون از دانشگاه جا و گاهی برای پرداختن به آنها نیست. فرصتی که برای یک انسان غیردانشگاهی، شاید دیگر تا پایان عمر او دست ندهد. هرگونه تحویل این فرصت به کار دیگر (کسب مدرک، ورود به دکتری، بیان مواضع ایدئولوژیک و ... ) در نهایت منجر به کدورت خاطر افراد درگیر در این فرایند خواهد شد.
2. به طور مشخص آنچه که باعث فساد در این زمینه است، وجود ابهام فراوان در مسئولیت ها، وظایف، انتظارات، دایرۀ پاسخ گویی ها و میزان مشارکت و سهم هرکدام از عوامل دخیل در به سرانجام رسیدن یک پژوهش است. اگر سازمان دانشگاه، کاری در جهت ایضاح این موارد نمی کند، همه باید حداکثر شفافیت و صراحت را در هرکدام از این عرصه های ابهام در پیش بگیرند. هرگونه تعارف، سخن دوپهلو، کناره گیری و سکوت دیگر وجاهتی ندارد. موارد بعدی که در ادامه می آیند، طرح مصادیقی در این مسیر هستند.
3. تحقیق با تعجیل نمی سازد. دانشجویی که کارش را به واسطه اشتغالات دیگر تا روزهای پایانی مجاز، عقب می اندازد یا دانشجویی که از شوق رسیدن به آخر خط و پیمودن مراتب ترقی می خواهد در حداقل زمان مجاز (و حتی کمتر از آن) کارش را تمام کند، روح تحقیق را به سخره می گیرند. از این بدتر، گویی این ضیق وقت، محتوم و مجبور بوده است؛ گویی همه باید بپذیرند که کار از نیمه به بعد اصلا باید با عجله انجام شود. منکر این نیستم که سرعت عمل، مقوله ای جدا از تعجیل است. اما همه می دانیم که کمتر کسی است که بتواند به این تفکیک پایبند باشد.
4. بر استادان است که روش پژوهش را به دانشجویان بیاموزند و بر دانشجویان است که روش نگارش را. به تعبیر کانتی، اولی بدون دومی پوچ است و دومی بدون اولی کور. اکنون، هر دو گروه در شکست یک پایان نامه به سهم خود، دخیل اند.
5. پژوهش، یک سفر است. دانشجو و تیم راهنمایی او، همسفر اند. در این میان، راهنمایان این سفر، تنها تجربۀ بیشتری از سفر ( نه این سفر) دارند. استادی که از ابتدا مسیر و مقصد سفر را می داند و دانشجویی که خود را راه بلد می داند، هر دو باعث اختلال در سفر می شوند.
6. بر تعاملات میان استاد و دانشجو در این سفر، باید نگاه انسانی حاکم باشد. هیچ کدام نباید به دیگری به چشم وسیله نگاه کند. در حالی که سالیان قبل، استادان به دانشجویان نگاه ابزاری داشتند، اکنون برای من آشکار است که عمده دانشجویان به استادان نگاه ابزاری دارند؛ مهر تأییدی بر هر آنچه که دانشجو می کند. دانشجویان، هیچ مخالفتی را از سوی استاد خود تاب نمی آورند و در صورت مواجهه با این مخالفت درصدد تفسیر، توجیه، انکار، و در یکی از جدیدترین این مکانیزم ها -که غیراخلاقی ترین آنها هم هست - مسکوت گذاشتنِ (دور زدن، پاسخ ندادن، ignore ) آن نقد هستند. این آخری، حقیقتاً کفر انسان را در می آورد.
7. جلسات دفاع، اکنون به صوری ترین و مبتذل ترین حالت خود درآمده اند. هرکدام از حاضرین در جلسه - دانشجو و استادان - بر اساس قالب هایی از پیش تعیین شده، سخنانی را می گویند که هیچ ارزش افزوده ای ندارد. به تعبیر ویتگنشتاینی، آنها هیچ «چیز» نمی گویند. همه می خواهند زودتر جلسه تمام شود. پرسش ها و سخنان حاضران شنیده نمی شود. پاسخ دانشجو به نقدها شنیده نمی شود. دانشجو، نقدها را حمل بر خشونت و دشمنی می کند. داوران، کار دانشجو را واجد ارزش خواندن نمی دانند و نخوانده اظهار نظر می کنند.
8. یکی از عجیب ترین نقش ها به استاد مشاور تعلق دارد. نقشی پارادوکسیکال: دلسوزی او را کسی بر نمی تابد (نه دانشگاه، نه استاد راهنما و نه دانشجو) و وقتی بنا به مصالح دانشجو، عقب می نشیند متهم به نظاره گری و انفعال می شود؛ مرغ عزا و عروسی! حضور او از ابتدا محل سوال است: چون همۀ کارها، مشاور دارند یا نیازی واقعی به حضور او؟
9. آخر، ابهاماتی است که در غایت، میزان و نوع استفاده از هوش مصنوعی وجود دارد.
کانال برادر عزیزم دکتر وحدتی: https://t.me/singulars_plural
۲۰:۵۸
قصهی وحید هاشمیان، قصهی تکتک ماست
وحید هاشمیان در زمانی که بازی میکرد، بازیکن محبوب من نبود و اکنون که در صندلی مربی و سرمربی هم حضور دارد، برای من اوج محبوبیت و بهترین گزینهی ممکن برای پرسپولیس نبوده و نیست. اما در نگاه من، وحید یک نماد است.نماد کسی که کاری که از او خواسته شده است را بلد است اما بازی در زمین رسانهبازهای محیطی که خواسته یا ناخواسته وارد شده است را نه! نماد کسی که میفهمد فوتبال یعنی چه، بازی تیمی یعنی چه، تاکتیک و همچنین بازیکن تکنیکی را به کار گرفتن یعنی چه، موقعیت خلق کردن یعنی چه، با رسانههای ورزشی کاملا حرفهای و در چارچوب فوتبال حرف زدن یعنی چه، با بیاخلاقی بازیکن برخورد کردن و جلوی بازیکن سالاری را گرفتن یعنی چه و هزار نکتهی باریکتر ز مو که ما از یک مربی حرفهای توقع داریم... اما بلد نیست چگونه با اصحاب قدرت در فوتبال بازی کند! بلد نیست منافقانه و ظاهرسازانه به استحمار اصحاب قدرت بپردازد و کار خود را پیش ببرد! خیال کرده است همه از او «حرفهای بودن در فوتبال» را خواستهاند و او هم باید با آنچه که از این فن آموخته است به رتق و فتق امور تیم بزرگ پرسپولیس بپردازد! زهی خیال باطل!فارغ از اینکه این حالت درست است یا غلط، وحید یک درس بزرگ برای هر کنشگر و مصلحی دارد! برای پیش بردن اهداف مهم و بزرگ خصوصا در میدانهایی که حوصلهی ایستادن پای تو را ندارند، باید سیاسی بود! باید نحوهی تعامل درست با اصحاب قدرت -چه اصحاب قدرت غیررسمی و چه اصحاب قدرت رسمی- را با جزئیات بدانی! باید بدانی که برای بسیاری از اصحاب قدرت ترسو و بیخاصیت و بیایده، آنچه میتواند تو را محبوب گرداند، صرفا «گاو شیرده» بودن است... و در اولین زمانی که کوچکترین گردی به پای این ویژگی بیفتد -حتی اگر به زعم خودت در حال انجام بزرگترین پروژهی مورد نیاز محیط خودت هستی- مذاکره با اوسمار را آغاز خواهند کرد و منتظر بازی ذوب آهن می مانند تا برگهی اخراجت را به دستت بدهند! برای برخی از این اصحاب قدرت، تنها معیار برای درستی یک تصمیم، نظرات لیدرهای ورزشگاه یا لیدرهای پروژهبگیر مجازی است. آنچه موجب رعشهی آنها خواهد شد، چند توییت وحشی خطاب به آنها یا صندلیای که در آن قرار گرفتهاند، است...سیاسی بودن و سیاست بلد بودن، لازمهی بودن در میدان کنشگری و مقابله با برخی صندلیدارهای بی لیاقت است... اما یادگرفتن سیاستی از جنس علیبنابیطالب علیهالسلام و یا خمینی و خامنهای، گمشدهی محیطهای امروز تربیت نیرو برای انقلاب اسلامی است و فرقی هم بین حوزه و دانشگاه نیست...
پینوشت: از تلخی متن عذرخواهم. به قول ابوالفضل زرویی نصرآباد:«دعا کنید که حالمون خوب بشهتا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه»
#فوتبال#سیاست
@Seyedesalar1
وحید هاشمیان در زمانی که بازی میکرد، بازیکن محبوب من نبود و اکنون که در صندلی مربی و سرمربی هم حضور دارد، برای من اوج محبوبیت و بهترین گزینهی ممکن برای پرسپولیس نبوده و نیست. اما در نگاه من، وحید یک نماد است.نماد کسی که کاری که از او خواسته شده است را بلد است اما بازی در زمین رسانهبازهای محیطی که خواسته یا ناخواسته وارد شده است را نه! نماد کسی که میفهمد فوتبال یعنی چه، بازی تیمی یعنی چه، تاکتیک و همچنین بازیکن تکنیکی را به کار گرفتن یعنی چه، موقعیت خلق کردن یعنی چه، با رسانههای ورزشی کاملا حرفهای و در چارچوب فوتبال حرف زدن یعنی چه، با بیاخلاقی بازیکن برخورد کردن و جلوی بازیکن سالاری را گرفتن یعنی چه و هزار نکتهی باریکتر ز مو که ما از یک مربی حرفهای توقع داریم... اما بلد نیست چگونه با اصحاب قدرت در فوتبال بازی کند! بلد نیست منافقانه و ظاهرسازانه به استحمار اصحاب قدرت بپردازد و کار خود را پیش ببرد! خیال کرده است همه از او «حرفهای بودن در فوتبال» را خواستهاند و او هم باید با آنچه که از این فن آموخته است به رتق و فتق امور تیم بزرگ پرسپولیس بپردازد! زهی خیال باطل!فارغ از اینکه این حالت درست است یا غلط، وحید یک درس بزرگ برای هر کنشگر و مصلحی دارد! برای پیش بردن اهداف مهم و بزرگ خصوصا در میدانهایی که حوصلهی ایستادن پای تو را ندارند، باید سیاسی بود! باید نحوهی تعامل درست با اصحاب قدرت -چه اصحاب قدرت غیررسمی و چه اصحاب قدرت رسمی- را با جزئیات بدانی! باید بدانی که برای بسیاری از اصحاب قدرت ترسو و بیخاصیت و بیایده، آنچه میتواند تو را محبوب گرداند، صرفا «گاو شیرده» بودن است... و در اولین زمانی که کوچکترین گردی به پای این ویژگی بیفتد -حتی اگر به زعم خودت در حال انجام بزرگترین پروژهی مورد نیاز محیط خودت هستی- مذاکره با اوسمار را آغاز خواهند کرد و منتظر بازی ذوب آهن می مانند تا برگهی اخراجت را به دستت بدهند! برای برخی از این اصحاب قدرت، تنها معیار برای درستی یک تصمیم، نظرات لیدرهای ورزشگاه یا لیدرهای پروژهبگیر مجازی است. آنچه موجب رعشهی آنها خواهد شد، چند توییت وحشی خطاب به آنها یا صندلیای که در آن قرار گرفتهاند، است...سیاسی بودن و سیاست بلد بودن، لازمهی بودن در میدان کنشگری و مقابله با برخی صندلیدارهای بی لیاقت است... اما یادگرفتن سیاستی از جنس علیبنابیطالب علیهالسلام و یا خمینی و خامنهای، گمشدهی محیطهای امروز تربیت نیرو برای انقلاب اسلامی است و فرقی هم بین حوزه و دانشگاه نیست...
پینوشت: از تلخی متن عذرخواهم. به قول ابوالفضل زرویی نصرآباد:«دعا کنید که حالمون خوب بشهتا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه»
#فوتبال#سیاست
@Seyedesalar1
۱۴:۳۸