خ

خوشه‌ چینی از قرآن و ادعیه

۷۷۶عضو
خ
۷۷۶ عضو

خوشه‌ چینی از قرآن و ادعیه

خوشه چینی از قرآن و ادعیهبرای انس بیشتر با قرآن و ادعیه، نکته یا غرضی از سوره‌ها و دعاها را در قالب روایتی ساده و کوتاه، در معرض توجه، تفکر و تدبر قرار میدهیم.

۷ آبان ۱۳۹۹

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

#معرفی دیگران خوب

کانال استاد علی صفایی حائری (عین-صاد)

undefined ble.ir/einsad

undefined توصیه شده برای طالبان علم و حکمت...
@bahar_tadabbor

۱۲:۴۲

۱۲ آبان ۱۳۹۹

thumnail
undefined نماهنگ عزیز پیامبرا
undefinedبرگرفته از سوره مبارکه ضحی

undefined تقدیم به حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم؛ محبوب قلبهای مسلمانان سراسر دنیا که این نور با دهان کینه توزان خاموش نخواهد شد...

undefined متن: استاد احمدرضا اخوتundefinedصوت: استاد احمدرضا اخوت و استاد کاظم رجبعلی
#حضرت.رسول #سوره.ضحی#NoToFrenchFreedom
@bahar_tadabbor

۱۱:۳۵

۱۳ آبان ۱۳۹۹

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

#معرفی دیگران خوب

undefinedکانال مدرسه حمد (هنر و ادبیات)
از مجموعه مدارس دانشجویی قرآن و عترت(ع) دانشگاه تهران

undefined اطلاعیه های مربوطه و متنهای ادبی سوره محور به قلم اعضای انجمن ادبی خوشه چینان وحی را در اینجا بخوانید:undefined ble.ir/MadreseHamd
@bahar_tadabbor

۱۴:۱۳

۱ آذر ۱۳۹۹

thumnail
بسم الله الرحمن الرحیمعلم آموزی مثل چه می ماند؟
علم آموزی بعضی وقتها مثل یک مشاهده دقیق در یک پدیده است. مثلا یک شتر که در صحرا راه می پماید و گلیمش را با همه گرما و بی علفی از این بیابان بیرون میکشد و همه وجودش برای صاحبش برکت و فایده است...علم آموزی بعضی وقتها مثل توجه به یک افق بلند، یک آسمان وسیع از معانی و حقایق است که همه دست یافتنی نیستند و هم قابل مشاهده اند... چون قابل مشاهده اند یعنی قابل دست یافتن میتوانند بشوند و چون بسیار بالایند، علم آموز را همیشه در لایه ای از تحیر و تحمید نگاه می دارند...علم آموزی بعضی وقتها -یا شاید برای ما، اغلب اوقات- مثل کوه نوردی است... تکه ای از زمین که سر به سوی آسمان بلند کرده است. زمین است اما همین ارتفاع و شیب و رغبت انسان برای دستیابی به قله، نفسش را می برد. مشاهده کوه و پا در رکاب آن نهادن، استقامتی نستوه می طلبد. علم آموزی بعضی وقتها مثل توجه به پهنه وسیع زمین است... مخلوقی ظاهرا محدود اما به شدت پر تنوع و ناشناخته برای انسان. پر از وقایع، رخداد و پدیده و آیه هایی که تک تکشان ارزش نظر و توجه دارد. شناخت چنین بستری که باعث شده است، آسمان، کوه و شتر معنا پیدا کنند، حیات داشته باشند و انسانی مشاهده گر آنها قرار بگیرد.علم آموزی، عملی است که سختی دارد اما خستگی ندارد... عاملة ناصبه کسی است که عمل‌هایش مبنای علمی نداشته است... حرکت هایش رو به دریافت علمی نبوده است. خیلی زحمت کشیده است، اما سودی نبرده است! گویی به انسان، خار شتر تعارف کنند.... غذایی نچسب و غیرقابل خوردن که نه سیرت میکند، نه حتی کمی فربه...
برگرفته از #سوره.غاشیه#تفکر #مثل
undefined فاطمه سادات شریعتمداری
@bahar_tadabbor

۱۷:۳۴

۲۲ دی ۱۳۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت بزرگواران undefinedundefinedundefinedجهت عمل به اوامر ولی مان، در زمینه کمک به جهش تولید و همدلی مومنانه، دو کانال زیر راه اندازی شده است:
undefined کانال مشاغل جهت تسهیل امر کاریابی و نیرویابی دوستان است: undefined ble.ir/mashaghel14
undefined کانال جهش تولید جهت معرفی محصولات و تولیدات دوستان یا وابستگان ایشان است:undefined ble.ir/jahesh_tolid_1399
undefined جهت معرفی مشاغل و محصولات خود میتوانید به شناسه زیر پیام دهید: undefined ble.ir/haghpanah_noor
#اطلاعیه #جهش_تولید@bahar_tadabbor

۱۵:۵۹

۲۸ تیر ۱۴۰۰

بازارسال شده از نمآیه
thumnail
undefined نماهنگ تدبری سوره حج
از رسول خدا روایت شده است که خواندن سوره حج، ثوابی به تعداد حاجیان دارد.در ایام حج، سوره حج را بخوانیم و با مضامین آن مانوس شویم تا در زمره حاجیان باشیم.این نماهنگ با اسناد به تفسیر المیزان ساخته شده است.
undefined برای دریافت کیفیت بهتر به سایت آپارات مراجعه نمایید.undefined https://www.aparat.com/v/MtmPT
#مدرسه_حمد#کارگروه_هنرهای_تجسمی#سوره_حج#تفسیر_المیزان#ذی‌الحجه_۱۴۴۲#سازنده_نماهنگ_مریم_صائمی‌حقundefined @NamAyeh

۱۱:۱۰

۱۰ مرداد ۱۴۰۰

thumnail
باید رفت،حرکت‌ کرد. رفت و قدم‌ گذاشت... قدم‌ گذاشت بر روی منیت ها... منیت همان چیزی است که خدا را از ما میگیردو باعث میشود ما خدا را نفهمیم. اگر نقصی، عیبی در دیگری یا شرایطی هست و ما نمی توانیم خدا را بفهمیم چون منیت خودمان را میبینیم... من را باید خرد کرد در زیر پای قدمها در راه جهاد.برای فهمیدن خدا باید ادب دار شد، ادب دار شدن یعنی فهم توحید،ادب دار شدن یعنی ادبیات خدا را در زندگی جاری کردن.می خواهم ادب دار شوم، باید در ادبیاتم جای من را خدا بگذارم. به نظر من نه! به نظر خدا... من اینطور فکر میکنم نه! خدا اینطور میگوید... من اذیت میشوم نه! خدا خوشحال میشود... من دوست دارم نه! خدا دوست دارد.خدایا خودت ما را غرق در ادبیات خودت کن و ما را بندهای موسیقی الله الله هستی قرار بده.
undefined فاطمه صادقی قهرودی
@bahar_tadabbor

۱:۳۸

۱۳ مرداد ۱۴۰۰

thumnail
علی است جان محمد، علی است بی تردید...
#نماهنگ زیبا در توصیف واقعه روز #مباهله حضرت رسول (ص) با مسیحیان نجران
به مناسبت امروز، روز مباهله، ٢۴ ذی الحجه
@bahar_tadabbor

۹:۰۳

۱۴ مرداد ۱۴۰۰

thumnail
نا
بسم الله الرحمن الرحیماللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمُ‏ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْکَذِبِینَ (آل عمران، ۶١) 
غیب، ضمیر توست و زیر کسای تو، همه ضمیر تو و عالم غیب بود که تجسم یافت، چه کسی به جز خداوند غیب را می داند؟ که خداوند، به حکم این دانستن، قرآن را از ضمیرت بر ضمیرت نازل کرد. نزول آیه های خدا، از *نا*ی توست که تو متکلم مع الحقی، همان که او برای اثبات حقانیتش، برگزید. به آب باید انداخت، الفاظ و واژگان و تعاریف را، تا معانی و بدیع و صرف و نحو، تطهیر شوند، که چون کلمه توحید، برای مباهله، از راه رسید، ضمیر متکلم مع الغیر نمی شناسد، که «نا» متکلم مع الحق است.کساء را که از سرِ ضمایر برداری و کنار بزنی، نساءنا را فاطمه می یابی، مفرد مؤنث، هی و ابناءنا حسنین هستند مثنای مذکر، هما و انفسنا، علی است.«نا» ضمیر متکلم مع الغیر نیست، متکلم مع الحق است؛ و نای خدا، نه برای نالیدن، که برای بالیدن به مباهله آمده است.«نا»، قوّت و نای خداست؛ تکلم اوست، برای برخاستن، که خداوند برای قیام، به مباهله کن فیکون کرده است.«نا» حبل و ریسمان خداست که با اعتصام به آن، اصبرو و صابروا و رابطوا ممکن است.نا، ضمیر توست، حقیقت محکم خدا، که اگر شکی پیدا شد و متشابهی رخ داد، مع الحق، از مع الغیر جدا شود. و نا، ساحتش از انتساب هر غیری مبراست.صفحات مکتوم و نجاست گرفته و تحریف شده تاریخ را، به آب بیندازید؛ سرگذشت ها را شستشو کنید آنقدر که شفاف شوند، آنچنان شفاف که مع الغیر از مع الحق تمیز داده شود. آل فرعون از آل عمران و زادن و زائیده شدن مریم، از غیر.و آل رسول خدا، که آل خداست و خدا شناختنش را با شناختن آنها اراده کرده است، باید که تمیز داده شود از هر مع الغیر.تاریخ را به آب بیندازید تا شستشو کند و شفاف شود آنچنان شفاف که توحید را نتوان انکار کرد، آدم را بتوان دید آفریده شدنش را که نه پدر داشت و نه مادر، و حجتی محکم شد برای ولادت پسر مریم، تا مع الحق از مع الغیر تمیز داده شود.تاریخ را به آب بیندازید تا از پس طهارتش بدر و احد جلوه گر شوند، و دیگر کسی به شنیدن کشته شدن رسول، به عقب باز نگردد؛ مع الغیر نشود.و آلِ تو همان ضمیر متکلمی است، که مع الحق است و بازگشت به آن، بازگشت به حقیقت، به ضمیر تو و نای خداست...
undefined استاد کاظم رجبعلی
#سوره.آل.عمران #مباهله #تدبر.ادبی
@bahar_tadabbor

۱۰:۳۸

۲۵ مرداد ۱۴۰۰

صل الله علیک یا اباعبدالله
از پیام ریپلای شده به بعد، و یا با #محرم می توانید محتوای عکسی و فیلمی مرتبط با این ماه عزا را در کانال پیدا کنید.
@bahar_tadabbor

۹:۱۲

۱۸ آبان ۱۴۰۰

thumnail
همه انسانها به دنبال آرامشند. در یکی از جلسات تاریخ اسلام، استاد اخوت فرمودند برای به دست آوردن آرامشی خاص ۴۰ روز یا بیشتر را یادی کنید از حضرت خدیجه سلام الله علیها... بر آن شدیم واگویه هایمان با حضرت خدیجه سلام الله علیها را با هم به اشتراک بگذاریم و ان شاالله جریانی بشود برای واگویه هایمان با تمامی زنان بهشتی...
undefined ble.ir/vaguyehayenoor
#معرفی

۱۸:۳۴

۳۱ مرداد ۱۴۰۱

بازارسال شده از 🌼 سلام علی آل یس 🌼
undefined با سلام و عرض تسلیت شهادت امام سجاد سلام الله علیه (۲۵ محرم الحرام به روایتی) که در بقیع مدفون می باشند.
لطفا به پویش زیرundefined بپیوندید و در صورت امکان در شبکه های مجازی انتشار دهید.
درخواست:undefined«بازسازی قبور ائمه بقیع سلام الله علیهم»undefined
با تشکر undefined یک امضا هم مؤثر است.
پویش undefinedundefinedundefinedundefinedundefined
https://www.karzar.net/41360
undefined @salam_yaasin14

۱۲:۳۲

۱۳ آبان ۱۴۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم#معرفی کانال «سلام علی آل یس»
https://ble.ir/salam_yaasin14
با رویکرد مسائل معنوی و اجتماعی

۱۶:۲۸

۵ دی ۱۴۰۱

thumnail
خدا را با خدایی‌اش بشناس تا امام را تصدیق کنی
بنی اسرائیل منتظر مسیح موعود بودند.بنی اسرائیل اجمالا زمان ظهور ایشان را از نشانه‌هایی فهمیده بودند. خصوصا علمای ایشان و همچنین با تولد یحیای نبی(ع) که بر ظهور نزدیکشان بشارت داده بود.بنی اسرائیل سعی خود را در نسبت یافتن با مسیح موعود مبذول داشتند! چه افتخاری بالاتر از پدر موعود شدن؟! گمان میرود مسئله کفالت حضرت مریم(س) در قرآن و قرعه کشی‌ای که رخ داد و نهایتا به زکریای نبی (ع) رسید، بر همین اساس باشد. در واقع برای علماء و عرفای بنی اسرائیل، کفالت معنای ازدواج یا حداقل نسبت داشتن با یک قدّیسه را می‌داد.بنی اسرائیل در طول قرن ها معجزه‌های خارق‌العاده‌ای دیده بودند.اما بنی اسرائیل توقع ظهور موعود به شکل یک معجزه که منجر به فتنه برایشان شود، را نداشتند! آنها برای جریان یافتن امر قطعی خدا، دست خدا را بسته در اسباب می‌دیدند پس طبیعتا تولد یک نبی بدون پدر را هرگز باور نکردند، وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتان... (مائده، 46).این روزها، همه حق دارند برای تولد نبی‌ای اولوا العزم شاد باشند. مسلمانها بیشتر از مسیحیان، چون ایشان، مبشّر نبی خاتم(ص) بود: وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبین (صف، 6).اما این روزها، روزهای غمناک مریم (س) بود، فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ یا لَیْتَنی‏ مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا (مریم، 23).یک بار خودمان را جای بنی اسرائیل بگذاریم و تصور کنیم خانمی جوان، مجرد اما مشهور به قداست، فرزند به بغل در وسط شهر یکباره ظهور کند...ما باید چه رفتاری می‌کردیم که موحدانه باشد؟ حقیقتا چطور می‌شود گمان بد نبرد و به یک ولیّ الهی، بهتان نزد؟جواب این سوال، نسبت مستقیمی با فهم عکس العمل صحیح در برابر هر «موعودی» را دارد...امام زمان (عج) که ظهور کنند، همه استقبال نمی‌کنند! چون برای جاری ساختن امر قطعی خدا، تعیّنی در باورهایشان دارند... و خدا ورای تعیّن‌های مردم، امرش را جاری خواهد کرد، چون او خداست و قادر علی کل شیء و اوست که بنده‌هایش را می‌آزماید و ایمان جزء به ابتلاء، ظهور نمی‌کند.
یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى‏ أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسى‏ سُلْطاناً مُبیناً*وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً*فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلیلاً *وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى‏ مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظیماً (نساء، 153-156)
خدا را با خدایی‌اش بشناس، تا امام را تصدیق کنی؛
بسم الله الرحمن الرحیم، قل هو الله احد، الله الصمد، لم یلد و لم یولد، و لم یکن له کفوا احد...
undefined فاطمه سادات شریعتمداری
#کریسمس #مسیح #مریم #موعود

۹:۲۱

۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲

کجایی حضرت گوش؟
چندی پیش به مرز جنون رسیدم. در استیصال تمام، دلم می‌خواست کسی را بیابم حاضر باشد یکی، دو ساعت وقت بگذارد، حرف بزنم و او بشنود. درست‌تر بگویم گوش بدهد.حاضر بودم پول پرداخت کنم. در ازایش همین کار را هر وقت بگوید انجام بدهم. یا هر نوع دستمزد مادی و معنوی...
دلم نمی‌خواست باور کنم، اما کسی را نیافتم.
کسی که با خیال آسوده برایش سفره دلت را باز کنی بدون این‌که نگران قضاوتش باشی. نگران خراب شدن تصویرت در ذهنش. نگران تبعات این شنیدن. نگران هدر رفتن وقتش. و هزار نگرانی دیگر...کسی که بتواند برای چند دقیقه مشفقانه فقط بشنود و نسخه نپیچد. حتی اگر بداند راهکارش کیمیاست.کسی بدون من!گوش محض!
دفعه اول نبود که چنین می‌شد و من ترجیح می‌دادم به انواع مسکّن‌ها پناه ببرم. مطمئنم آخرین بار هم نیست‌. در حالی که می‌دانم بسیاری از درد‌ها به محض گفته شدن درمان می‌شوند.ما از کودکی شنیده نشدیم. چون کودک بودیم و عقل‌مان نمی‌رسید. بزرگ شدیم. باز برای رعایت احوال بزرگ‌ترها حرف‌گوش‌کن ماندیم. بزرگ‌تر شدیم. برای رعایت کوچک‌تر‌ها و بزرگ‌تر‌ها فقط گوش می‌دهیم. اما گوش دادن ما، هم ما را سنگین می‌کند، هم طرف مقابل را ناخشنود‌تر. ما درست گوش دادن را هرگز ندیدیم و تجربه نکردیم. از کجا باید آن را آموخته باشیم؟ برای آموختنش هم هیچ تلاشی نمی‌کنیم. چون صرف گوش بودن را ارزشمند و موثر نمی‌دانیم. دیگران هم از گفتن برای دیگران تجربه موفقی ندارند. در نتیجه سکوت تلخ حاکم می‌شود. عدم مفاهمه، خشم تلنبار شده و روز افزون، روی آوردن به فضای مجازی و تک‌گویی‌ها رواج می‌یابد.
این مساله در میان مشاور‌ها، روانشناس‌ها، پزشکان، قضات، سیاستمداران، مذهبی‌ها، در همه و همه به وضوح دیده می‌شود و مایه تاسف است.بسیاری از اختلافات خانوادگی، سوء تفاهم‌ها، عدم امکان شکل‌گیری گروه و انجام پروژه‌های تیمی به خاطر این مساله است.
ما نمی‌توانیم حتی برای چند دقیقه گوش باشیم.زبان گویا شانیت بالایی در جامعه ما دارد.همه ما برای گفتن رقابت می‌کنیم.
پ.ن: صفتت را ایراد دانستند. برچسبش زدند به ساحتت. خداوند صفت‌شان را تایید کرد و فرمود: گوش خوبی است برایتان. (سوره توبه، آیه ۶۱)
چقدر جایت خالی‌ست پیامبر شنوا!
undefined مرحومه مها اسدی

۲۰:۰۸

سیاه، مهیب، جادویی
قول می‌دادیم حرف نزنیم. و باز تا مامان بازش می‌کرد، دوره‌اش می‌کردیم. فضولی‌ها و جر و بحث‌ها شروع می‌شد. باید به نوبت ورق می‌زدیم. مأموریت‌مان بود، و سهم ما از آن لحظه‌های مهم.باید دقت می‌کردیم از گوشه کاغذ... انگشت‌مان روی آن کلمات محترم نرود. دوتا ورق جلو نرویم. البته جر هم می‌زدیم. نوبت همدیگر را می‌گرفتیم و دعوا و قهر می‌شد. انگشت مامان یا کاغذ فلش‌شده را دقیق دنبال می‌کردیم. کی به آخر صفحه می‌رسید؟ چه ذوقی! به صفحه‌هاش خیره می‌شدم. خط‌ها و کلمه‌ها انگار حرکت می‌کردند. برایم مرموز بود. شاید هم از آن می‌ترسیدم. به خاطر جلد سیاه؟ یا تصویر سیاه‌سفید صفحه اولش؟ انگار داخل کوهی، جایی تاریک و تنگ بود. سواد که نداشتم. اما می‌فهمیدم خطش هم عجیب غریب است. بلور که نبود. یعنی شکستنی بود؟ آخر مامان وقتی برش می‌داشت، دستش می‌گرفت، جابه‌جاش می‌کرد، خیلی آرام و با احتیاط می‌شد. بالشت سفید خوشگل‌مان را می‌گذاشت زیرش. می‌بوسیدش. از توی جلد کرِمی گلدوزی‌شده‌ درش می‌آورد. باز می‌بوسیدش و به پیشانی‌اش آرام نزدیک می‌کرد. تا رادیو شروع کند، التماس می‌کردیم صفحات اولش را دوباره نشان‌مان دهد. رنگی و‌ گلاسه بودند. با نقوش ظریف. الآن می‌دانم اسمش تذهیب است. هر چه نگاه می‌کنم نمی‌فهمم این طرح‌ها، دو صفحه روبروی هم که یکیش الله و آن یکی محمد است، چه دارد که آن موقع‌ها یک جور بهت و سرمستی، یک سحر رازآلود موهای دستم را سیخ و مات تماشایم می‌کرد. اگر دست می‌کشیدم، چیزی لمس می‌کردم که جذبه و هیبتش را به آن ربط بدهم؟ رادیو شروع می‌کرد: صدای پر از اکو و ترسناک، خیلی ترسناک، از بالا، از لای ابرها انگار، چیزی می‌خواند.‌ کسی را صدا می‌کرد. من خودم را می‌چسباندم به مامان. از آن تو نیاید بیرون؟ بعدش صدای جمعی که زیبا و آهنگین همان‌ها را هم‌خوانی می‌کردند، توی اتاق کوچک‌مان آرامش پخش می‌کرد. کم‌کم یک‌جاهایی می‌شدم یکی از آن‌ها و همراهشان می‌خواندم. مامان صفحه‌ای را که علامت گذاشته بود باز می‌کرد و یک مرد خوش‌صدا شروع می‌کرد. ورق می‌زدیم و خداخدا که زود تمام نشود. گاهی الکی لب‌هام را مثل مامان تکان می‌دادم. بعضی وقت‌ها دزدکی انگشتانم را می‌بردم روی کلمات، لمس‌شان می‌کردم. منتظر بودم اتفاقی بیافتد. نمی‌افتاد. باز دفعه‌های بعد. نمی‌دانم چه باید می‌شد.یک‌بار که با شیطنت‌هامان مامان را عاصی کردیم، از اتاق بیرونمان کرد و در به رویمان قفل شد. نشستم پشت در، گوش تیز کرده بودم که آن صدای پر لرزش بیاید. سرم روی زمین، بلکه از زیر در ببینم مامان بالشت سفید را آورده؟ و کی آن کتاب سیاه باز می‌شود و بدون ما ورق می‌خورد؟نمی‌دانم کی بود. باسواد شدم. خواندنش را هم یاد گرفتم. حتی آن آیه‌های اول سوره مزمل را حفظ شدم. اخفا و اظهار، ادغام و اقلاب را رعایت می‌کردم. رحل داشتم و گاهی میکروفون به من هم می‌رسید. توی اتوبوس، سرکلاس، قبل از خواب، موقع پیاده‌روی، مدام می‌خواندم. توی مسابقاتش همیشه مقام می‌آوردم. حفظ شده بودم. دیگر تکراری شده بود. مثل درس‌های فارسی دبستان که از حفظ می‌نوشتم‌شان. حتی برای درست خواندن کلماتش دقت لازمم نبود. عادی شده بودم. از یکجایی دیگر با شنیدن یا خواندن جمله‌هاش اشکم نمی‌چکید، به وجد نمی‌آمدم. تنم مورمور نمی‌شد. تصاویری توی ذهنم جان نمی‌گرفت. انگار جادوی آن کتاب سیاه برایم تمام شده بود. نصف‌شب از زیر کتاب‌ها بیرونش کشیدم. پر از خاک. روی بالشتی گذاشتمش. بوسیدمش. بازش کردم. رادیویی نبود. صدای آن مرد نمی‌آمد. همه خواب بودند. کسی ذوق نداشت برایم ورق بزند. همان‌طور فقط نگاهش می‌کردم. چرت می‌زدم.آن شب لیلة المحیا بود. من به جادو نیاز داشتم. با نگاهم التماسش می‌کردم. احتیاج داشتم آن کتاب سیاه که مهریه مادرم بود برایم کاری بکند. نمی‌دانم چطور، همه چیزم را زیر و رو کند. راستش من... می‌ترسم... می‌ترسم که... چرا ذوقی ندارم برای تماشایش... لمسش؟ راستش... من... می‌ترسم. می‌ترسم خط‌هایش را لمس کنم... می‌ترسم امشب اتفاقی نیافتد...
undefined مرحومه مها اسدی

۲۰:۰۹

روضه ی روضه
بچگی بدخلق و بدعنق بودم. چرایش را نمی دانم. بهانه گیر و نق نقو! شهره و مشرف شده بودم به ردیفی از القاب: نحس، ناله، لوس و...
عاشق اسم زینب بودم. به دختر دایی بابا که هم‌سنم بود و اسمش زینب، حسودی می‌کردم. حساس بودم روی تمام مسمایان این اسم. حتی وقتی توی روضه اسم حضرت زینب سلام الله علیها می‌آمد، گوش هایم تیز و حواسم جمع می شد. زینب! بلکه بتوانم چیزی بیابم برای فهمیدن و تقلید کردن از او.
*"زینب تِوِن و تنادی..."زینب ناله می کند و صدا می زند...
پایه ثابت همه روضه ها همین بود. خواهری دلسوز و گریان و نالان! همان تعابیر و القابی که برایم به کار می رفت و زجرآور بود و خیلی دوست داشتم پاکشان کنم. ولی چرا زینب آن همه نالان بود؟ خودش هیچ، اطرافیانش خسته نمی شدند؟ همیشه و همه جا در حال گریه کردن بود. ام المصائب! صد برابر ناله تر از من! بر عکس من، مامان، زن عمو، اصلا همه برایش گریه می کردند. یعنی دوستش داشتند یا دلشان برایش می سوخت؟زینب برایم دور ماند. اسمش را دوست داشتم. محبت خواهرانه اش را هم. عمه بودنش را. شاید چون مرا یاد عمه ملوک مهربانم می انداخت. ولی شخصیت اصلی اش...
حالا سی و یک ساله ام. به شهادت شاهدان خلقم به مراتب بدتر شده. آن روزها می شد همه چیز را به حساب بچگی و نادانی گذاشت، اما امروز...سی و یک ساله ام و روضه ها هنوز از زینبی می گویند که همچنان نالان و گریان است. از روزگار و جور و جفایش شکوه می کند. مدام از برادر می گوید که چرا تنهایش گذاشته. ذلیل شده. آرزوی مرگ می کند. افسرده و بی حال است.
کسی نمی گوید مصیبت او چرا مصیبت بود؟ نمی گوید آن همه جسارت را یک جا، عقیله بنی هاشم علیها السلام با آن سطح از معرفت به نور و خیر و پاکی، تمام آن وقایع را ببیند، زنده بماند و صبر کند، یعنی چه حد از استواری و ایمان؟نمی گوید اگر می گرید برای چیست؟ چطور اوضاع را بدون مردی محرم مدیریت می کند. از همان لحظات اول دقیق به تمام تکالیف عمل می کند. هر حرکتش پر از حرف و حکمت است.سکوت هایش... خطابه هایش... خروشیدن هایش... دفاعش از امام زمانش و نجات او از مرگ... کسی از زنی که بعد از دیدن آن همه توحش و فاجعه در اوج جلال، عاطفه و لطافت روحانی می ماند و جمال الهی می بیند، سخنی نمی گوید. از نماز شب نشسته و امامی که از او خواسته از آن به بعد در آن نمازها یادش کند، یادی نیست.
گمان می کنم تاریخ عاشورا با ذهن و زبان و معرفت هر کسی روایت می شود نه حقیقتش.
روضه ها هنوز خود محتاج روضه هایی هستند باز و مفصل!همین است که امسال روز عاشورا از خداوند منعم و شکور معرفت حقیقت مصیبت تان را خواستم.اندوه و محبت بیشتر که سراپایم را از تکرار گناهان و خطاهای این تاریخ هزار و چهارصد ساله معصوم کند.رسیدن به استقامت برای قیام.فهم غباری از کوه وجودت زینت علی و یادگار زهرا سلام الله علیکم.
undefined مرحومه مها اسدی

۲۰:۱۰

۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

undefinedبا سلام و عرض تسلیت شهادت جانسوز
ششمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت،
«حضرت امام جعفر صادق» سلام الله علیه
که یکی از چهار امام مدفون در بقیع هستند،

لطفا با امضای پویش زیر، به کارزار بپیوندید.
یک امضا هم کارساز است. undefinedundefinedundefinedundefinedundefined
اundefinedundefinedundefinedundefinedدرخواست بازسازی قبور ائمه بقیع سلام الله علیهمhttps://www.karzar.net/41360اundefinedundefinedundefinedundefined
همچنین لطفا این پویش را معرفی و نشر دهید.
اجرکم عندالله

۱۸:۱۸